تاپیک‌های دنباله‌دار ☆☆ خاطرات اذیت کردنتون تو مدرسه ☆☆

  • شروع کننده موضوع Negin.k
  • بازدیدها 1,361
  • پاسخ ها 35
  • تاریخ شروع

Negin.k

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/05
ارسالی ها
3,432
امتیاز واکنش
23,507
امتیاز
746
سن
21
  • پیشنهادات
  • رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    یادمه کلاس سوم بودم (خیلی از معلمه بدم میومدااااا)
    زنگ تفریح که خورد ابر صندلیشو برداشتم و یه پارچه همرنگش گذاشتم
    زنگ خورد معلم اومد رو صندلی نشست یهو فرو رفت هوا خخخ
    یه وضعییی بود خخخخ خیلی باحال بود
    بعد اینکه معلما اومدن درش آوردن
    بعدم منو از کلاس انداخت بیرون
    هنوز نمیدونم براچی بیرونم کرد؟؟! خخخخ
     
    آخرین ویرایش:

    ...helma...

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/31
    ارسالی ها
    61
    امتیاز واکنش
    257
    امتیاز
    136
    ما بعد از ظهر برای فیلمبرداری اکیپی رفته بودیم مدرسه و کلا بیست نفر تو مدرسه بودن ،آقا ما یکی از دیوارای مدرسه مون کوتاه بود و ماهم چون قد بلند بودیم میتونستیم چیزی رو پرت کنیم اونور ،یه ساختمون نیمه کاره هم کنار مدرسه بود که از شانس خوبمون وقتی ما رفتیم و از دیواره چند تا سطل آشغالی پرت کردیم اونور کارگرا دیدنمون و به مدیرمون گفتن آخرم بعد از کلی تحدید شدن از جانب ناظم نمره انظباط بیست گرفتیم
     

    ...helma...

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/31
    ارسالی ها
    61
    امتیاز واکنش
    257
    امتیاز
    136
    ما سه شنبه ها دبیر علوممون چون از یه مدرسه دیگه میاد خیلی طول میکشه تا برسه ،ماهم همگی تو کلاس داشتن میرقصیدن و یکی از بچه ها بلند گفت:عروس چقد قششششششنگه... یهو ناظممون درو باز کرد گفت ببببببله خییییلی قشنگه هیچی دیگه همه ی بچه ها از خنده قرمز شده بودن که یهو ناظممون منفجر شد و پشت بندش بچه ها زدن زیر خنده اصن وضعیت اصفناکی شده بود
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    21
    آقا خانم ریاضیمون گفت دوشنبه ریاضی بیارید
    بعد ضایع شد چون نیم ساعت بعد کلاس گفتن برنامه داریم
    بعد برنامه مبینا دوستم با کل مدرسه هماهنگ کرد بعد خوند:
    -تو گله بندری ایی
    همه بچه ها دستاشونو بردن بالا و بلند داد زدن:
    _آره آره والا
    -یدونه دختری ایی
    _آره آره والا
    -تو یه افسونگری
    _آره آره والا
    اصن یه وضعی بووووودااااا.همه مدیر و معاونا چش غره میرفتن.معلم قرآنمونم که هیچی گفتن نداره
    تازه آهنگ شله شله رو هم اینجوری خوندیم:
    عروس چقد عنتره
    ایشالا مبارکش باد
    دوماد ازون بدتره
    ایشالا مبارکش باد
     

    N..sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,471
    امتیاز واکنش
    17,064
    امتیاز
    706
    محل سکونت
    وایت لند *_* D:
    کلاس پنجم بودم... ابتدایی
    اونموقع واقعا شیطون بودم.
    معلممون هم یه آدم اُمّی، بی سواد و حتی بی شخصیت بود!
    مثلا سر زنگ دیکته اگه کسی یکم آروم مینوشت سرش داد میزد و فحش میداد!
    :/
    منم ازش بدجوری کینه گرفته بودم.چون یه بار بدجوی ترور شخصیتیم کرده بود.

    خلاصه این خانوم نسبتا محترم؛ همه کاراش رو به من میگفت انجام بدم. یه جورایی شده بودم کمک معلم. زنگ تفریح ها میرفتم کیفشو از توی دفتر می بُردم توی کلاس، بعد درس دادن تخته رو پاک میکردم؛ برگه های امتحانی رو جمع میکردم و بعضیاشونو صحیح میکردم و.....
    خلاصه یه دفعه بهم گفت برو برام آب بیار.
    منم رفتم آبدارخونه براش یه لیوان آب ریختم. توی یه لیوان سرامیکی.
    بعدم توش صد دفعه تُف کردم :/
    اینطوری نگاهم نکنین باید تلافی میکردم :/
    بعدم با یه لبخند ملیح رفتم لیوانو بهش دادم!
    همشو یه سره خورد، تازه هی میگفت به به چه آب خوشمزه ای! :D
    این بود خاطره ی من!
    کثیف و چندش و کینه ای هم خودتونید :|
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    21
    وای وای
    امروز دینی داشتیم
    یه درس داشتیم درباره امر به معروف که اینطوری میگفت:
    اگه کسی کشتی رو سوراخ کنه قطعا شما بهش تذکر رو میدید
    امروز دوستم تارا خیلی حرف میزد بعد معلممون گفت:
    تارا تو داری کشتی رو سوراخ میکنی
    بچه ها خندیدن تارام گفت:
    خانم ما اینجا کشتی نمیبینیم کلاس میبینیم
    بچه ها شروع کردن به تیکه انداختن که تارا تو داری کلاسمونو سوراخ میکنی و اینا
    انقد سوراخ سوراخ کردن که من بجای اینکه بنویسم:
    پیامبر و امیر المومنین چه چیزی را وقف میکردند
    نوشتم:
    پیامبر و امیر المومنین چه چیزی را سوراخ میکردند:aiwan_lffghfdght_blum::aiwan_lffghfdght_blum::aiwan_light_sddsdblum::aiwan_light_sddsdblum:
    بدتر از من دوستم ساناز بود که نوشته بود:
    وقف چیست را سوراخ کنید25r30wi25r30wi
    اصلا معلممون وقتی سوالامونو دید نزدیک بود از حرصش قهر کنه بره گمشه بیرون25r30wi25r30wi
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    21
    آقا منو هفت هشت تا از دوستام عاشق کارای ماورایی هستیم و تمریناشم انجام میدیم
    اتفاقا عموی یکیشونم جن گیره یه جنم داره واسه محافظتش که ازش خواست بهش تلقین کنه کینزی هارو انجام بده
    هیچی دگ هر کدوممون یه کینزی رو انجام میدیم(بجز من که چاکرامو باز کردم و البته کینزی هارو گذاشتم واسه تابستون)
    اونروز انگلیسی داشتیم و کلاسشم خیلی حوصله سر بره
    مام شیطنتمون گل کرد اومدیم معلمه رو اذیت کنیم
    دوستم جفت انگشتاشو بهم چسبوند و شروع کرد عقب جلو کردن
    در کلاسمونم باهاش شروع کرد تکون خوردن
    بیچاره هم معلممون هم بچه ها گرخیده بودن
    اون دوستم که از جنه خواسته بود تلقین کنه،سرما کینزی کرد کلاسمون عین یخ شد
    بعد من رفتم رو کار،با چاکرام تلقین کردم که حالت تهوع و دل درد داره
    یهو حالش بد شد خواست بدوئه بره بیرون که دوستم محکم انگشتاشو به کف دستش کوبوند در خورد تو صورت معلممون25r30wi25r30wi25r30wi
    انقد گرخید که دگ سرکلاسمون نیومد25r30wi25r30wi
    لطفا شما ازین کارا نکنید عین آدم اذیت کنین معلمتونو
    بیچاره یه روز رفت زیر سرم مام کلی پشیمون شدیم
    اینم بگم که رفتیم کلی ازش معذرت خواهی کردیم ولی باور نکرد کار ما بود :////
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    21
    آقا من یه بسته ترقه کبریتی بردم مدرسه
    مجبور شدم تو جورابم قایم کنم آخه اونروز از شانسم گشتنمون
    بعدش معلومه دگ :campe45on2::campe45on2:
    زیر پای معلممون ترقه انداختم
    فقط یه سوال
    فقط بخاطر یه ترقه کوچولو انداختن اخراج موقت یه هفته ایی حقم بود؟؟:aiwan_light_bdfglum::aiwan_light_bdfglum:
     

    neeka

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/13
    ارسالی ها
    127
    امتیاز واکنش
    2,294
    امتیاز
    376
    سن
    20
    محل سکونت
    تهران
    یادمه من و دوستم رمیصا خیلی تو خط حال گیری از یکی از بچه های مدرسمون بودیم ، تو مدرسمون یه ستون های گنده ای هم بود ، یه چیز ابی مثل موکت پیچیده بودن دورش که خط خطیش نکنیمض. اقا زد و این دوست ما رفت خیلی رسا و خوانا روی این موکتا نوشت : کامران ! بعد رفت تو در یکی از دستشوییا همچین چیزی رو حکاکی کرد قشنگ ! "" کامران عشق من "" !
    ناظممون از تو دوربین دید مارو ، ما هم خیلی شیک انداختیم گردن همون دختره 25r30wiگفتیم اون به ما گفت اگه اینو ننویسید میرم پیش مدیر بهش میگم شما معتادید ! تازه از بس سابقش خراب بود ناظممون باور نمیکرد کار اون نیست ، دخترم اخرش گفت کار و پیشنهاد دوستم بود 25r30wi25r30wi
    یه بار دیگم میرفتیم زنگ در خونه هارو میزدیم در می رفتیم !25r30wi لبته این که کار خیلیا بوده 25r30wiبگذریم از اینکه مادر گرامی تیکه تیکمون کرد و باهامون قیمه پخت :campe45on2:
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    140
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    167
    • نظرسنجی
    تاپیک‌های دنباله‌دار خاطرات بامزه ی من
    پاسخ ها
    7
    بازدیدها
    206
    پاسخ ها
    1
    بازدیدها
    202
    پاسخ ها
    5
    بازدیدها
    167
    پاسخ ها
    2
    بازدیدها
    186
    پاسخ ها
    3
    بازدیدها
    350
    پاسخ ها
    4
    بازدیدها
    333
    بالا