یادمه کلاس سوم بودم (خیلی از معلمه بدم میومدااااا)
زنگ تفریح که خورد ابر صندلیشو برداشتم و یه پارچه همرنگش گذاشتم
زنگ خورد معلم اومد رو صندلی نشست یهو فرو رفت هوا خخخ
یه وضعییی بود خخخخ خیلی باحال بود
بعد اینکه معلما اومدن درش آوردن
بعدم منو از کلاس انداخت بیرون
هنوز نمیدونم براچی بیرونم کرد؟؟! خخخخ
ما بعد از ظهر برای فیلمبرداری اکیپی رفته بودیم مدرسه و کلا بیست نفر تو مدرسه بودن ،آقا ما یکی از دیوارای مدرسه مون کوتاه بود و ماهم چون قد بلند بودیم میتونستیم چیزی رو پرت کنیم اونور ،یه ساختمون نیمه کاره هم کنار مدرسه بود که از شانس خوبمون وقتی ما رفتیم و از دیواره چند تا سطل آشغالی پرت کردیم اونور کارگرا دیدنمون و به مدیرمون گفتن آخرم بعد از کلی تحدید شدن از جانب ناظم نمره انظباط بیست گرفتیم
ما سه شنبه ها دبیر علوممون چون از یه مدرسه دیگه میاد خیلی طول میکشه تا برسه ،ماهم همگی تو کلاس داشتن میرقصیدن و یکی از بچه ها بلند گفت:عروس چقد قششششششنگه... یهو ناظممون درو باز کرد گفت ببببببله خییییلی قشنگه هیچی دیگه همه ی بچه ها از خنده قرمز شده بودن که یهو ناظممون منفجر شد و پشت بندش بچه ها زدن زیر خنده اصن وضعیت اصفناکی شده بود
آقا خانم ریاضیمون گفت دوشنبه ریاضی بیارید
بعد ضایع شد چون نیم ساعت بعد کلاس گفتن برنامه داریم
بعد برنامه مبینا دوستم با کل مدرسه هماهنگ کرد بعد خوند:
-تو گله بندری ایی
همه بچه ها دستاشونو بردن بالا و بلند داد زدن:
_آره آره والا
-یدونه دختری ایی
_آره آره والا
-تو یه افسونگری
_آره آره والا
اصن یه وضعی بووووودااااا.همه مدیر و معاونا چش غره میرفتن.معلم قرآنمونم که هیچی گفتن نداره
تازه آهنگ شله شله رو هم اینجوری خوندیم:
عروس چقد عنتره
ایشالا مبارکش باد
دوماد ازون بدتره
ایشالا مبارکش باد
کلاس پنجم بودم... ابتدایی
اونموقع واقعا شیطون بودم.
معلممون هم یه آدم اُمّی، بی سواد و حتی بی شخصیت بود!
مثلا سر زنگ دیکته اگه کسی یکم آروم مینوشت سرش داد میزد و فحش میداد!
:/
منم ازش بدجوری کینه گرفته بودم.چون یه بار بدجوی ترور شخصیتیم کرده بود.
خلاصه این خانوم نسبتا محترم؛ همه کاراش رو به من میگفت انجام بدم. یه جورایی شده بودم کمک معلم. زنگ تفریح ها میرفتم کیفشو از توی دفتر می بُردم توی کلاس، بعد درس دادن تخته رو پاک میکردم؛ برگه های امتحانی رو جمع میکردم و بعضیاشونو صحیح میکردم و.....
خلاصه یه دفعه بهم گفت برو برام آب بیار.
منم رفتم آبدارخونه براش یه لیوان آب ریختم. توی یه لیوان سرامیکی.
بعدم توش صد دفعه تُف کردم :/
اینطوری نگاهم نکنین باید تلافی میکردم :/
بعدم با یه لبخند ملیح رفتم لیوانو بهش دادم!
همشو یه سره خورد، تازه هی میگفت به به چه آب خوشمزه ای!
این بود خاطره ی من!
کثیف و چندش و کینه ای هم خودتونید :|
وای وای
امروز دینی داشتیم
یه درس داشتیم درباره امر به معروف که اینطوری میگفت:
اگه کسی کشتی رو سوراخ کنه قطعا شما بهش تذکر رو میدید
امروز دوستم تارا خیلی حرف میزد بعد معلممون گفت:
تارا تو داری کشتی رو سوراخ میکنی
بچه ها خندیدن تارام گفت:
خانم ما اینجا کشتی نمیبینیم کلاس میبینیم
بچه ها شروع کردن به تیکه انداختن که تارا تو داری کلاسمونو سوراخ میکنی و اینا
انقد سوراخ سوراخ کردن که من بجای اینکه بنویسم:
پیامبر و امیر المومنین چه چیزی را وقف میکردند
نوشتم:
پیامبر و امیر المومنین چه چیزی را سوراخ میکردند:aiwan_lffghfdght_blum::aiwan_lffghfdght_blum:
بدتر از من دوستم ساناز بود که نوشته بود:
وقف چیست را سوراخ کنید
اصلا معلممون وقتی سوالامونو دید نزدیک بود از حرصش قهر کنه بره گمشه بیرون
آقا منو هفت هشت تا از دوستام عاشق کارای ماورایی هستیم و تمریناشم انجام میدیم
اتفاقا عموی یکیشونم جن گیره یه جنم داره واسه محافظتش که ازش خواست بهش تلقین کنه کینزی هارو انجام بده
هیچی دگ هر کدوممون یه کینزی رو انجام میدیم(بجز من که چاکرامو باز کردم و البته کینزی هارو گذاشتم واسه تابستون)
اونروز انگلیسی داشتیم و کلاسشم خیلی حوصله سر بره
مام شیطنتمون گل کرد اومدیم معلمه رو اذیت کنیم
دوستم جفت انگشتاشو بهم چسبوند و شروع کرد عقب جلو کردن
در کلاسمونم باهاش شروع کرد تکون خوردن
بیچاره هم معلممون هم بچه ها گرخیده بودن
اون دوستم که از جنه خواسته بود تلقین کنه،سرما کینزی کرد کلاسمون عین یخ شد
بعد من رفتم رو کار،با چاکرام تلقین کردم که حالت تهوع و دل درد داره
یهو حالش بد شد خواست بدوئه بره بیرون که دوستم محکم انگشتاشو به کف دستش کوبوند در خورد تو صورت معلممون
انقد گرخید که دگ سرکلاسمون نیومد
لطفا شما ازین کارا نکنید عین آدم اذیت کنین معلمتونو
بیچاره یه روز رفت زیر سرم مام کلی پشیمون شدیم
اینم بگم که رفتیم کلی ازش معذرت خواهی کردیم ولی باور نکرد کار ما بود :////
آقا من یه بسته ترقه کبریتی بردم مدرسه
مجبور شدم تو جورابم قایم کنم آخه اونروز از شانسم گشتنمون
بعدش معلومه دگ
زیر پای معلممون ترقه انداختم
فقط یه سوال
فقط بخاطر یه ترقه کوچولو انداختن اخراج موقت یه هفته ایی حقم بود؟؟
یادمه من و دوستم رمیصا خیلی تو خط حال گیری از یکی از بچه های مدرسمون بودیم ، تو مدرسمون یه ستون های گنده ای هم بود ، یه چیز ابی مثل موکت پیچیده بودن دورش که خط خطیش نکنیمض. اقا زد و این دوست ما رفت خیلی رسا و خوانا روی این موکتا نوشت : کامران ! بعد رفت تو در یکی از دستشوییا همچین چیزی رو حکاکی کرد قشنگ ! "" کامران عشق من "" !
ناظممون از تو دوربین دید مارو ، ما هم خیلی شیک انداختیم گردن همون دختره گفتیم اون به ما گفت اگه اینو ننویسید میرم پیش مدیر بهش میگم شما معتادید ! تازه از بس سابقش خراب بود ناظممون باور نمیکرد کار اون نیست ، دخترم اخرش گفت کار و پیشنهاد دوستم بود
یه بار دیگم میرفتیم زنگ در خونه هارو میزدیم در می رفتیم ! لبته این که کار خیلیا بوده بگذریم از اینکه مادر گرامی تیکه تیکمون کرد و باهامون قیمه پخت