داستانی ناگفته از تاريخ ايران

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 635
  • پاسخ ها 33
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
بخش سی و ششم :
نيروهای ايرانی از آرايش خوبی برخوردار بودند.
در دل اين نيرو ،گردان فيل سواران به فرماندهی بهمن سپهبد ،يار وفادار رستم فرخزاد ،برأی سربازان بسيار دلگرم کننده بود.
پس از چند روز رستم ،فرماندهی که در نبردهايش همواره پيروز ميدان بود ،با سربازانش نزديک رودخانه فرات خيمه زد و به کمک چند تن از افسرانش به بازبينی پستی و بلنديهای ارزشمند دور و بر پرداخت.
پس از چند روز انتظار ،چون خبری از نيروهای عرب در اين سوی نديد ،بران شد تا نيروهايش را به آنسوی فرات گسيل کند.
نخست گروههای پيشتاز بدون هيچ رويارويی به آنسوی رودخانه شتافتند و پس از جايگزينی درست ،رستم نيز به همراه گردانهای گوناگون ديگر از رودخانه گذر کردند .
ميدانی که ايرانيها و عربها برأی نبرد برگزيده بودند ،قادسيه نام داشت که امروزه آنرا کربلا ميناميم .
در دو سوی ميدان رزم ,ايرانيها و عربها به آرايش نيروهای خود پرداخته و هر کدام به گونه اي خود را بيش از آنچه که بود به ديگری مينماياند.
در بامداد پسين رستم فرمان داد تا نخست گردانهای سواره پارتی تاخت و تاز خود را آغاز نمايند.
شگرد ويژه گردانهای پارتی آن بود که به جاهای سست صف دشمن با تير و کمان تک ميزدند و با کشتن شماری از دشمنان ،آنها را از هم ميگسستند و پس از ورود به درون صفهايشان همزمان با تير اندازی ،دشمنان را دور زده و با اين روش جنگ و گريز ،آنها را سر در گم ميکردند.
با از هم پاشيدگی بخشی از نيروهای دشمن ،تازش نيروهای پياده آغاز ميشد.
روز نخست جنگ ،ميدان به تمامی در دست نيروهای ايرانی بود و بسياری از نيروهای پايتخت نيز در اين روز با دلاوری و بيباکی شگفت آوری همپای خراسانيان با دشمن به خوبی نبرد ميکردند و اين رستم را بسيار خشنود کرده بود.
عربها که در نخستين روز تلفات فراوانی داده بودند ،در روز دوم به اميد رسيدن نيروهای کمکی سعی در آهسته کردن روند مبارزه داشتند و اينگونه روز دوم نبرد هم به سود ايرانيان به شب گراييد.
همانگونه که عربها از تماشای توان بالای جنگی ايرانيان بهت زده شده بودند ،رسيدن نيروهای کمکی به آنها برأی دنبال کردن جنگ توانی دوباره داد.
رستم هم پس از آگاهی از رسيدن کمک برأی نيروهای عربی گردان فيل سواران را که دست نخورده و تازه نفس بودند وارد ميدان کارزار کرد.
از ويژگيهای اين گردان اين بود که از سويی ،کمانداران زبده از بالای فيلهای زره پوش دار به همراه نيزه داران پياده دمار از روزگار دشمن در ميآوردند و از سويی ديگر فيلها برأی اسبها و سربازان دشمن بسيار دلهره آور بوده اند و آنان را از ميدان جنگ فرار ميدادند.
با سپری شدن سومين روز نبرد ،انهم با برتری بی چون و چرای نيروهای ايرانی ،خاينها به جنبش در آمدند.
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش سی و هفتم :
    خاينها گروه کوچکی از افسران و سربازان پايتخت بودند که در زندان برأی نابود کردن رستم فرخزاد همپيمان شدند.
    اين گروه بدگوهر که خواهــش نـفس کين ستانی خردشان را به آتش کشيده بود ،از دستاوردهای سه روز نخست نبردها بسيار ناخرسند بودند.
    خاينها که می پنداشتند با دست روی دست گذاشتن و به تماشا نشستن پيروزی رستم فرخزاد در اين نبرد ،شانس کين ستانی شان بسيار کاهش خواهد يافت ,برأی پيشگيری از پيروزی دوباره او ،خود را ناگزير از ياری رسانی به نيروهای دشمن ديدند.
    بنا شد يکی از افسران خاين ،که شکست دشمن را در نا آشنايی آنها با فنون رزم و بويژه فن مبارزه با گردان پيل سواران ميدانست ،به همراه چند سرباز خود را شبانه به خيمه های دشمن رسانده و راه و چاره مبارزه درست را به آنها آموزش دهند و چند خاين برجامانده هم کوشش کنند که رستم را از هر راهی که بتوانند ,در گير و دار جنگ از ميان بردارند.
    در اين فرار شبانه ،زمانيکه داشتند به خيمه های دشمن نزديک ميشدند ،نگاهبانان عرب آنها را ردگيری کرده و پس از گلاويز شدن يکی از سربازان خاين را کشته و بقيه را دستگير و بيدرنگ به نزد فرمانده خود بردند.
    خايينها در بازجويی با زبان بيزبانی رساندند که برأی ياری رسانی ،به نزد آنها پناه آورده اند.
    بازجويان عرب هم برأی کاوش بيشتر ،بيدرنگ چند ايرانی ديگر را ،که پيشتر به آنها پيوسته بودند و آنها را با دادن گزارشهای آشفتگی پايتخت به اين حمله واداشته بودند ،برای شناسايی به نزد خود فرا خواندند.
    چکيده آنکه خاينها به خوبی همديگر را شناسايی کرده و نيروهای دشمن هم آموزشهای بايسته برأی مبارزه درست را دريافت کردند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش سی و هشتم :
    با بروز نخستين نشانه های خورشيد نيروهای هر دو سو به آرايش يگانهای رزمی پرداختند.
    رستم شکست ناپذير که شاهين پيروزی را بر بالای شانه های پهن خود بال گستر ميديد ,برای يکسره کردن کار دشمن ،فرمان به تازش گردان پيل سوار و پياده نظام نيزه دار داد.
    همانگونه که پيل سواران در پيشروی خود از کشته های دشمن پشته ها ميساختند ناگهان تير اندازان دشمن از پشت پياده های عرب هويدا شده ,چشمان پيل پيشتاز را نشانه رفته و همه تيرهايشانرا پرتاب کردند.
    با سرنگونی پيل ،بهمن سپهبد نيز که بر پشت پيل سوار بود بر زمين فرو افتاد و پيش از آنکه به خود بيايد به دست شمشير زنان دشمن به ديار پاکان شتافت.
    رستم که از ديدن اين صحنه دلش بدرد آمده بود بيدرنگ به چابک سواران پارتی که دو روزی از ميدان نبرد بدور بودند ،فرمان تازش داد ،خود نيز به همراه يک دسته از سواران پارتی برای کمک به سوی بهمن شتافت.
    با آنکه گردان پيل سواران از هم پاشيده بود ،باز هم ميدان همچنان در دست نيروهای رستم بود.
    اما هشدار ، آنکه سرنوشت همه بدست اوست ،بازی ديگری در سر داشت.
    در گير و دار جنگ ،همانگونه که رستم داشت از کشته های دشمن پشته ميساخت ،ناگهان تيری هوا را شکافت و بر پشت رستم شکست ناپذير فرو نشست.
    آه از نهادش برامد.
    با درد دست بر پشت کرد و تير را شکست.
    با نگاهی بر آن ،پيکان نيروهای خودی را باز شناخت.
    دنيا پيش چشمش تيره و تار گشت ،ديگر برأی کدام مردم شمشير بزند و برأی چه در اين وادی مالامال از خيانت پايداری نمايد.
    يکی از افسران پارتی که فرمانده را در آنحال ديد بيدرنگ از اسب فرو جست و سر او را روی پای خود نهاد ،ديگر سواران هم برأی پدافند او را دوره کردند.
    رستم در واپسين دمهای زندگانی ،در حالی که پيکان شکسته را در دست افسر پارتی ميگذاشت زير لب چند بار زمزمه کرد ،از ماست که بر ماست و سپس به افسر پارتی دستور داد که شاهنشاه را از پايتخت بدر بريد و پس از آخرين فرمان به آرامی چشم ازين سرای درشت فرو بست.
    او نيز به ديار پاکان شتافت.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش سی و نهم :
    خاينها تير خوردن رستم را به آگاهی دشمن رسانده و به کمک عربها فشار را بر همراهان رستم افزايش دادند.
    افسران نگاهبان رستم ناچار کالبد بيجان رستم را با ناباوری و اندوه بسيار به دشمن واگذاشتند.
    عربها هم پس از دست يابی به جسد بيدرنگ سر از تنش جدا کرده و بر سر نيزه در ميدان نبرد گرداندند و آنرا به همگان نشان دادند.
    ولوله اي برپا شد ،خاينها پايکوبان و خراسانيان و پاره اي از پايتختيها گريان.
    نيروهای خراسانی که که بيشتر برأی وفادار بودن به رستم فرخزاد در پايتخت مانده بودند و به دنبال آنها نيروهای پايتخت دست از جنگ شسته و به سوی پايتخت پس کشيدند.
    نگهبانان رستم پس از ورود بيدرنگ به دربار و به نزد شاهنشاه رفته و گزارشی چکيده از جنگ و خيانت داده و از او خواستند که هر چه زودتر با آنان پايتخت را رها کند.
    با رسيدن گزارشهای شکست برخی از مردم ,که از فرمانده خراسانی کينه به دل داشتند ،از پيروزی نيروهای بيگانه خوشحال شدند و گروهی ديگر ،که بيگانه را به هر روی بيگانه ميدانستند ,از اين رويداد در ماتم فرو رفتند.
    کمی پس از فرار يزدگرد سوم به همراه خراسانيان ،نيروهای عرب هم بدون درگيری چشم گير وارد پايتخت شدند.
    خامه اندوهگين و خسته است.
    دفتر به پايان رسيد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا