داستانی ناگفته از تاريخ ايران

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 648
  • پاسخ ها 33
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
بخش بيست و ششم
پيغام و پسغام رد و بزرگ هيربد برأی پادرميانی هم راه به جايی نميبرد.
شمار کشته ها بويژه کشته های ارتش خراسان آنچنان بالا رفته بود که ديگر برأی کوتاه آمدن در جنگ و صلح جايی نگذاشته بود.
فرماندهان ،اينهمه تلفات جانی و مالی را به هيچوجه پيش بينی نميکردند.
هر دو سو تا پای جان ميجنگيدند و از مرگ باکی نداشتند.
سياوش چندين دسته از زبده ترين نيروهای خود را برأی درخواست کمک و تهيه آذوقه از ديگر استانها فرستاد ،اما همگی به دام نيروهای خراسان افتاده بودند.
افسران پارتی که در جنگ روانی شگرد ويژه اي داشتند پس از کشتن اين فرستاده ها ،تن های بيجانشان را با نمايشی دلخراش دور تا دور ديوارهای پايتخت به گردش در می آوردند.
با گذشت زمان ،سايه نا اميدی بر پايتخت گسترش بيشتری يافت.
شمار مرگ و مير گرسنگی و بيماری از شمار کشته های جنگی فراتر رفته بود.
اما در پايان ،گروهی که کانال در زير ديوارهای پايتخت نقب ميکردند ،سرنوشت جنگ را در دست گرفتند.
کانال زنها که چندين بار لو رفته و با شکستهای سخت روبرو شده بودند ،اينبار توانستند به درون ديوارها راه يابند.
با يک برنامه ريزی همه سو نگر ،بنا شد يک دسته از سربازان و پهلوانان ،نيمه شب از کانال گذر کرده و دروازه را برأی سپاهيان بگشايند.
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش بيست و هفتم :
    با ورود به درون شهر ،نيروهای پارتی پس از نبردی کوتاه توانستند يکی از دروازه ها را بگشايند.
    سواره نظام و بدنبال آنها پياده نظام آماده رستم فرخزاد تيزتک وارد پايتخت شدند.
    نبردی سخت بين دو سپاه درگرفت و شگفت آنکه نيروهای سياوش بسادگی تن به شکست نميدادند و تا پای جان در برابر نيروهای رستم ايستادگی ميکردند.
    از زمان ورود به پايتخت تا گذر از ديوارهای تو در توی با شکوه ترين شهر جهان آنروزگار و ورود به دربار امپراتوری ساسانی ،نزديک به ده روز جنگ به درازا کشيد.
    در بين ديوارهای پايتخت از کشته های هر دو سو پشته ها ساخته شده بود.
    رستم به همراه چند افسر پارتی و گروهی سرباز وارد دربار شدند ، درباری که از روزگاران دور همواره اسپند و مقدس بشمار می آمد.
    سياوش با نيرويی اندک برأی پدافند از دربار ،همچنان بر اين نبرد بد فرجام پای ميفشرد.
    پس از نابود کردن همراهان سياوش اسپهبدان ،رستم از نيروهای زير فرمانش خواست که ميدان را برأی جنگ بين دو فرمانده خالی نمايند.
    و اينگونه کار فرمانده ارتش پايتخت به پايان رسيد.
    رستم فرخزاد که هنوز آتش کينه اش به درستی فرو ننشسته بود ،فرمان داد تا آزرميدخت ،که اينک کاره اي نبود و در بازداشت خانگی بسر ميبرد را هر چه زودتر به نزد وی آورند.
    رد جانشين با آنکه ميدانست ،از او کار چندانی ساخته نيست ،اما پا در ميآنی کرد و از رستم خواست که از خون وی درگذرد ،چرا که او در اين داستان هيچ نقشی نداشته.
    اما افسران کينه جوی پارتی يک صدا فرياد زدن که آزرميدخت هم بايد پاد آفره ببيند ،چرا که در آنزمان شاهنشاه بوده و اگر شايستگی نداشته بيخود کرده که بر تخت نشسته تا اين خسران بی اندازه پيش بيايد.
    چکيده آنکه رستم فرمان به ميل داغ کشيدن و کور کردن آزرميدخت داد.
    تا پروردگار توانا که کاذيک (قاضی) بزرگ است خود چگونه داوری کند و بر چه اراده فرمايد؟
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش بيست و هشتم :
    با فروکش کردن آتش کينه و برگشت آرامش نسبی ،رستم جوان ناگهان خود را در برابر کوهی از دشواريها ،تنها ديد.
    از ارتش پايتخت ،مگر چند هزار بندی ،ديگر چيزی نمانده بود.
    شمار ارتش خراسان هم به يک از ده کاهش يافته بود ،آنهم ارتشی بسيار خسته و زخم خورده.
    مردم سوگوار و گرسنه پايتخت که حال و روز بهتری نداشتند ,به نيروهای رستم فرخزاد به چشم دشمن مينگريستند.
    موبدان غمگين نيز سرگرم انجام آيينهای بايسته برأی رفتگان بودند.
    رستم ،پس از دادن دستورهايی برأی رفع نيازهای گوناگون پايتخت ، برأی فراخوان رد پيشين ،رد جانشين و بزرگ هيربد خراسان چند نفر را به آتشکده موبدان فرستاد و با آمدن آن والا جاهان ميزگردی ،برأی گفتمان پيرامون آينده ايرانزمين ،براه انداخت.
    نخست رستم آماج از اين گفتگو را برأی آنان روشن نمود و سپس گزارشی داد از کاستيهای بيشمار پايتخت و ارتش ،همچنين افزود که ارتش روم وارد سوريه شده و عربها هم به چندين شهر و روستا تاخته و آنها را غارت کرده اند.
    پس از شنيدن اين گزارش کوتاه ،رد رشته سخن را در دست گرفت و رو کرد به رستم و نخست او را بابت برخی کارها و بويژه رفتار نادرستش با آزرميدخت سرزنش نموده و اين آشفته بازار را برامده از کوته بينی فرماندهان دانست و سپس افزود که اينک ايران زمين به شيری سر بريده و بی يال و دم ميماند و پيش از هر کاری ,سر را که همان شاه ميباشد بايد به آن باز گرداند.
    اينجا بزرگ هيربد خراسان پرسيد که از خاندان ساسانی آيا کسی مانده که شايستگی اين جايگاه را داشته باشد؟
    رد جانشين پاسخ داد نه و افزود که ديگر خاندان ساسانی به پايان راه رسيده.
    کشور که بدون شاه از هم ميپاشد ،رستم اينرا گفت و پرسيد پس چه بايد کرد؟
    بزرگ هيربد خراسان رو کرد به رد و پرسيد رستم چرا بر تخت ننشينيد؟
    رد پاسخ داد اينک زمان چنين گزينشی نيست ،چرا که پايتخت نشينان او را دشمن خود ميپندارند و اگر اين چنين گزينشی به گوش آنان برسد ،خواهند گفت که کين خواهی همه اش دروغ بوده و تاج و تخت آماج اين جنگ کشور بر باد ده بوده است.
    رد سپس رو کرد به رستم و گفت اگر چنين انديشه اي هم در سر داريد ،بايد آنرا پس از برگرداندن آرامش نسبی به پايتخت و مرزها با جمع موبدان در ميآن گذاريد.
    رستم پاسخ داد که تا کنون به چنين چيزی نينديشيده بود و از موبدان والا جاه خواست تا کمی بيشتر کند و کاو نمايند که شايد از دودمان ساسانی کسی را شايسته اين جايگاه بيابند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش بيست و نهم :
    در گزينش شاهنشاه .والا جاهان با دشواريهای بسياری روبرو بودند.
    دربار شاهنشاهی به هم ريخته بود و چند دستگی آزار دهنده اي ،درباريان را به رويارويی بی پرده در برابر يکديگر کشانده بود.
    کوتاه سخن آنکه ،بزرگان روی گزينش يزدگرد سوم همداستان شدند.
    در گزينش يزدگرد سوم ,نوه خسرو پرويز و همسر مسيحی اش ،اما و اگر بسيار بود.
    بزرگ هيربد خراسان هم که او را دنباله رو پدر بزرگ بی دينش ميدانست در پايان وادار به پذيرش اين گزينش نابخردانه گرديد.
    چکيده ،يزدگرد سوم پس از به جا آوردن آيينهای بايسته بر تخت شاهنشاهی ايرانزمين نشست.
    يزدگرد هم بيدرنگ رستم فرخزاد را به فرماندهی همه نيروهای رزمی امپراتوری برگزيد.
    گزارشها از مرزهای باختری بسيار نگران کننده بود.
    دينی نوين بر پايه يکتا پرستی به نام اسلام داشت عربها را به يکپارچگی ميرساند و دست اندازيهای شان هم به مرزها آغاز شده بود.
    مرزبانها که ازکشته شدن فرمانده پايتخت بدست رستم فرخزاد آگاه شده بودند .نا اميد از پشتيبانی پايتخت پس از جنگ و گريزی کوتاه ،نخست شهر مسيحی نشين حيره (کوفه) و سپس شهر مسيحی نشين انبار را به نيروهای عرب ،که زير فرمان ابوبکر بودند ،واگذار کردند.
    نيروهای ايرانی نگاهبان سوريه (شام) هم ،پس از دريافت گزارشهای شکست سياوش اسپهبدان ،جنگ افزارهای خود را زمين گذارده و در برابر نيروهای رومی سر فرود آوردند.
    فرمانده ايرانی سپاه سوريه ،که سر سپرده سياوش اسپهبدان بود ،با اين کار خود هم تا اندازه اي کين خود را از رستم ميستاند و هم اميدوار بود ،همانند خسرو پرويز بيدين در برابر بهرام چوبين ، بتواند به ياری نيروهای رومی به پايتخت بتازد و دمار از روزگار رستم فرخزاد در بياورد.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش سی ام :
    همزمان با رسيدن اين گزارشهای ناخوش ،رستم فرخزاد پيکهايی برأی ابراز وفاداری و درخواست کمک ,بسوی استانداران سراسر امپراتوری فرستاد.
    عربها پس از گشودن شهرهای مسيحی نشين حيره و انبار با پهلوی هم چيدن قايقها ,پلی ساخته و از رودخانه فرات گذشته و به سوی تيسپون به حرکت در آمدند.
    رستم با آگاه شدن از اين گستاخی عربها بهمن مردانشاه ،که يکی از بهترين فرماندهانش بود ،را به سرکردگی سپاهی زبده به سوی دشمن گسيل داشت.
    اين فرمانده خوش سيما و ابرو کمان پارتی که در بکار گيری فيلهای جنگی شگردی ويژه داشت ،از همان آغاز نبرد ,ميدان را در دست گرفت و راه گريز عربهای بهت زده را ،که تا آنزمان چنين شيوه نبردی را نيازموده بودند ،از هر سو بست و از کشته هايشان پشته ها ساخت.
    بهمن همزمان دسته اي از سربازان آشنا به فن شنا را مامور نابودی پل قايقی عربها کرد.
    در بحبوحه جهنمی که بهمن سپهبد برأی عربها فراهم آورده بود ،در پايتخت افسران پارتی از گسيل شدن سپاهی از خراسان برأی مبارزه با عربها بسيار ناخرسند شدند .
    آنها به نزد رستم رفته و بانگ بر او زدند که چرا برأی پدافند پايتخت ،سربازان پايتخت را بکار نگرفته ايد و افزودند که خويشکاری (وظيفه) ارتش خراسان کين ستانی از فرمانده پايتخت بود که آنرا ستاند.
    افسران پارتی همچنين فرياد برداشتند که آنها چرا بايد در راه مردم پايتخت که به آنها به ديده دشمن مينگرند و هر گاه آنان را ميبينند آتش نفرت در چشمانشان زبانه ميکشد ،جان خود را فدا کنند.
    رستم هم پاسخ داد ,شما اگر جای من بوديد چه ميکرديد؟
    و افزود که از ارتش پايتخت چيزی نمانده ،مگر چند هزار بندی و چگونه ميتوان آنها را وادار به جنگ با دشمن کرد؟
    يکی از افسران پاسخ داد ،مگر آنان بندی نيستند ،پس با همان بند آنها را وادار به جنگ با دشمن کنيد.
    افسران پارتی سپس به رستم هشدار باش دادند که جنگ خود را پايان يافته ميدانند و ديگر نميتوانند بيش از اين خانوارهای خود را در خراسان تنها بگذارند و آنها را بی پشت و پناه در آن ديار رها نمايند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش سی و يکم :
    با بالا گرفتن پرخاش ،افسران پارتی بر آن شدند که پايتخت را بسوی خراسان ترک نمايند ،با رستم يا بی رستم.
    رستم فرخزاد خود را با چالشی بزرگ روبرو ميديد ،اگر بهمراه افسرانش از پايتخت ميرفت و آنجا را بحال خود رها ميکرد ،پس چه کسی از آن دفاع ميکرد و اگر ميماند بدون افسرانش چه کاری از دست او ساخته بود.
    رستم چاره اي نديد مگر راه آمدن با فرماندهان خشمگينش.
    بنابر اين پيکی تيز تک برأی بهمن سپهبد فرستاد و از او خواست که پس از گوشمالی دشمن بيدرنگ به پايتخت بازگردد.
    بهمن هم با دريافت دستور تازه ,پس از فرار عربها از ميدان نبرد ،ديگر پی آنها را نگرفت و فرمان به بازگشت نيروها داد.
    با برگشت نيروهای بهمن سپهبد ،رستم برأی برون رفت از اين چالش ،با فراخوان افسران پارتی ميزگردی براه انداخت.
    در اين گفتمان پر تنش بنا شد که سربازان بندی پايتخت در نبرد پسين بکار گرفته شوند و برأی آنکه از ميدان جنگ بدر نروند ،زير فرمان گروهی اندک از افسران و سربازان خراسان و همچنان در زنجير بمانند.
    و برأی آنکه سربازان بندی درست بجنگند با آنها پيمان بسته شود که پس از پايان نبرد ،اگر افسران پارتی از شيوه مبارزه آنها خرسند بودند ،آزاد گردند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش سی و دوم :
    بدنبال اين گردهمايی رستم دستور داد تا به سربازان بندی پايتخت آموزشهای بايسته برأی جنگ ،به هنگام زنجير بودن پاها ،داده شود.
    و همزمان در سخنرانيهای کوتاه ،سربازان در زنجير را به آزادی ،پس از پيروزی در جنگ ،اميدوار ميکرد.
    اين شيوه وادار به جنگ کردن ،که افسران پارتی از افسران چينی آموخته بودند ،تا آن زمان در ايران پيشينه اي نداشت.
    با شنيدن گزارشهای اينگونه به کار کشيدن سربازان اسير ،رد به همراه بزرگ هيربد خراسان به نزد رستم اسپهبدان شتافتند و او را از اين کار پرهيز دادند.
    رد اينکار را اهريمنی و دستاوردش را هم از سويی به کشتن دادن سربازان پايتخت دانست و از سوی ديگر شعله ورتر کردن آتش کينه مردم پايتخت.
    رستم هم در پاسخ از تنگناهای خود سخن راند و اينکه افسران پارتی ديگر نميخواهند خونشان را در راه پايتخت نشينان بر زمين بريزند ،چرا که آنان را نسبت به خود کينه ورز ميدانند.
    رستم همچنين افزود اگر نيروهای بجا مانده خراسان نجنگند و اگر سربازان بجا مانده پايتخت نجنگند ،پس پدافند از پايتخت را چه نيرويی به دوش خواهد کشيد؟
    سپس پرسيد ،آيا شما پيمان ميدهيد که سربازان بندی پايتخت بدون زنجير ،و با اين کينه اي که از خراسانيان به دل دارند ،از افسران من فرمان ببرند و از ميدان جنگ نگريزند.
    رد پس از شنيدن سخنان رستم نگاهی به هيربد کرد و از ته دل آهی کشيد.
    سالهاست که درهای آسمان را بر اين سرزمين بسته ميبينم ،رد اينرا گفت و همانگونه که بپا ميشد افزود ،اما ميدانم که برأی پدافند از پايتخت اين راه چاره نيست.
    رد و بزرگ هيربد بدون آنکه راه چاره ديگری به رستم نشان دهند ،او را پدرود گفتند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش سی و سوم :
    همزمان با آماده سازی سربازان بندی پايتخت ،پيکی از سوی هرمزان افسر مرزبان کرانه باختری خليج پارس ،به نزد رستم اسپهبدان آمده و در برابر عربهای تازی درخواست کمک ميکند.
    افسران پارتی از آنجا که هرمز از افسران پايتخت بوده ،اينرا بهترين زمان برأی آزمون سربازان پايتخت ميبينند و از رستم ميخواهند که از اين سربازان برأی ياری رسانی سود ببرد.
    رستم هم ناچار يک دسته چند هزارتايی از سربازان بندی را زير فرمان چند افسر و گروه کوچکی از سربازان خراسانی بسوی هرمز روانه ميکند.
    از آنسو پيش از آنکه نيروهای کمکی رستم برسند ،هرمز در نبری تن به تن با فرمانده نيروهای عرب شکست خورده و بدنبال کشته شدن وی ،نيروهای زير فرمانش از هم ميپاشند و به سوی پايتخت ميگريزند.
    در راه بازگشت ،نيروهای شکست خورده به نيروهای کمکی برخورد کرده و به آنها ميپيوندند.
    با آنکه نيروهای ايرانی پرشمار بودند ،اما از ديد روانی حال و روز درستی نداشتند ،چراکه بيشتر آنها در زنجير بودند و آنهايی هم که از پيش نيروهای عربی فرار کرده بودند هم هراسان بودند و هم از ديدن سربازان در زنجير ناخرسند.
    افزون بر اينها ،فرمانده پارتی هم برايشان چندان خوشايند نبود.
    از همينرو افسران پارتی با نگاهی به اين تنگناها بجای فرمان تک ،دستور به آرايش پدافندی دادند و با آنکه سربازان پايتخت در ميدان نبرد خوب جنگيدند و کشته های زيادی از نيروهای تازی گرفتند ،اما در جنگ روانی کم آوردند و اين نيز شوربختانه به شکستی ديگر برأی ايرانيان انجاميد.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش سی و چهارم :
    با بازگشت چند افسر و سرباز پارتی و رسيدن گزارشهای شکست ،پايتخت در ماتم فرو رفت.
    رستم فرخزاد بيدرنگ سران ارتش خود را فرا خواند و آنان را در جريان رويدادهای جنگ گذاشت و سپس افزود که چگونه دست کم گرفتن دشمن ،آنها را دچار خسران بزرگی کرده است.
    پس از گفته های رستم يکی از افسران پارتی پيش آمده و تنگناهای سربازان خراسان را در پی گيری جنگهای پيش رو يکان يکان برشمرد.
    چکيده آنکه بيشتر خراسانيان ديگر نميخواهند اين جنگها را پی بگيرند.
    رستم و بزرگ هيربد خراسان در باره پيامد های ناگوار ,تنها گذاشتن پايتخت و گشوده شدن دروازه های آن بر روی دشمنان بسيار سخن راندند ،اما کو ؟ گوش شنو .
    پس از آنکه چنته اين دو از شمردن هوده ها (دليلها) تهی گرديد ،يکی ديگر از افسران پارتی پيش آمده و پرسيد که فرمانده آيا اگر در اين جنگ پيش رو ما وارد شده و پيروز شويم کار ديگر تمام است و پروانه بازگشت به خراسان را خواهيد داد؟
    رستم فرخزاد که در برابر اين پرسش درمانده بود رو کرد به هيربد تا شايد او پاسخی بيابد ،اما هيربد سر به زير انداخت و زير لب گفت " خود کرده را تدبير نيست "
    همهمه اي بين افسران پارتی درگرفت و در پايان يکی را از ميآن خود برگزيدند تا به نمايندگی سخن دل خود را با رستم در ميان گذارند.
    افسر نماينده چند گام پيش گذاشت و نخست به ديدگاه کينه جويانه مردم پايتخت پرداخت و افزود اگر ما در اين نبردها وارد شويم ،بيگمان کم کم از شمار ما کاسته خواهد شد تا جايی که همين پايتخت نشينان با ديدن شمار کم مان بر ما تازش آورده و کارمان را يکسره خواهند کرد و سپس افزود که آنان خود را از اين مردم نميدانند و بيش از اين ديگر نميتوانند دوری همسر و فرزندان و ديگر خويشان خود را تاب بياورند.
    بدنبال اين گفتمان افسران پارتی شورشی بران شدند تا بهمراه گروه بزرگی از سربازان ،رستم را رها کرده و به خراسان باز گردند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    بخش سی و پنجم :
    با بيرون رفتن بخش بزرگی از نيروهای شورشی خراسان ،رستم که خود را بيش از پيش تنها و گرفتار ميديد ،بيدرنگ برأی برون رفت از اين چالش بزرگ ،از رد و بزرگ هيربد درخواست گردهمايی و دريافت پيشنهادات را کرد.
    در گرد همايی ،رستم نخست از کاهش نيروهای خود بدنبال شورش بخشی از نيروهای خراسان شکوه کرد و سپس از آن والاجاهان خواست که تا دير نشده برأی بسيج نيرو راه چاره اي بيابند.
    پس از کند و کاو بسيار ،رد راه چاره را در آزاد کردن نيروهای بندی برجای مانده پايتخت ديد.
    و بنا بر آن شد که موبدان برأی سربازان آزاد شده سخنرانی کرده و آنان را برأی جنگ با دشمنان اين مرز و بوم آماده نمايند.
    اين برنامه پيگيری شد و با سربازان آزاد شده ،رستم نيز پيمان بست که پس از پيروزی بر دشمنان ،اداره پايتخت را دوباره به خود آنها واگذار کند.
    بر اين پايه موبدان همه سربازان پايتخت را يکان يکان سوگند داده و پس از پيمان گيری ،جنگ افزارهايشانرا به آنها باز گرداندند.
    با سازمان يافتن نيروهای پدافندی پايتخت ،رستم پس از دريافت فرمان از سوی يزدگرد سوم ،شاهنشاه ايران ،ارتش نوين خود را برأی جنگ با دشمنان به جنبش در آورد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا