دربارهی نویسنده:
فرانتس کافکا نویسندهی مشهور آلمانی متولد سال 1883 در شهر پراگ جمهوری چک است. فرانتس کافکا در ایران بیشتربرای نوشتارهای پوچگرایانه و گاه اگزیستانسیالیستی شناخته میشود. یکی دیگر از دلایل شهرت او در ایران تاثیرگذاری او بر نویسندگان ایرانی مانند صادق هدایت بوده است.
کافکا در یک خانوادهی آلمانیزبان یهودی در پراگ زاده شد. در آن زمان پراگ مرکز منطقه بوهِم بود. این منطقه، یکی از سرزمینهای متعلق به امپراتوری اتریش_مجارستان بود.
کافکا آلمانی را به عنوان زبان نخست آموخت. اما زبان چکی را نیز کموبیش و بدون نقص صحبت میکرد. همچنین با زبان و فرهنگ فرانسه نیز آشنایی داشت. کافکا در سال ۱۹۰۱ دیپلم گرفت. سپس در دانشگاه کارلُف (دانشگاه آلمانی چارلز-فردیناند در پراگ) به یادگیری رشتهی شیمی پرداخت. ولی پس از دو هفته، رشتهی تحصیلی خود را به حقوق تغییر داد. انتخاب این رشته آیندهی روشنتری پیش پای او میگذاشت که از یک سو سبب خشنودی پدرش و از سویی دیگر امکان دورهی تحصیلِ طولانیتر آن به کافکا، فرصتِ شرکت در کلاسهای ادبیات آلمانی و هنر را میداد.
کافکا در تاریخ ۱۸ ژوئن ۱۹۰۶مدرک دکترای حقوق فارغالتحصیل شد و به مدت یک سال در دادگاههای شهری و جنایی به عنوان کارمند دفتری، خدمتِ سربازی بدون حقوق خود را به انجام رسانید.
کافکا در طول زندگی خود، تنها چند داستان کوتاه منتشر کرد که بخش کوچکی از کارهایش را تشکیل میدادند و هیچگاه هیچیک از رمانهایش به پایان نرسید (به جز شاید مسخ که برخی آن را یک داستان بلند میدانند.) نوشتههای او تا پیش از مرگش چندان توجهی به خود جلب نکردند. کافکا به دوستش ماکس برود گفته بود که پس از مرگش همهی نوشتههایش را نابود کند. دوریا دیامانت معشـ*ـوقهی او با پنهان کردن نزدیک ۲۰ دفترچه و ۳۵ نامهی کافکا، تا اندازهای به وصیت کافکا عمل کرد. تا هنگامی که در سال ۱۹۳۳ گشتاپو آنها را ضبط کرد. برود بر خلاف وصیت کافکا عمل کرد و نوشته فرانتس کافکا را پیش خود نگه داشت. در سال ۱۹۳۹ به دنبال اشغال چکسلواکی به دست نازیها ماکس برود پراگ را ترک کرد و نوشتههای کافکا را در یک چمدان با خود به تلآویو برد. او بعدها همهی کارهای کافکا را منتشر کرد. نوشتهها کافکا خیلی زود توجه مردم و تحسین منتقدان را برانگیختند.
کافکا که در پراگ به دنیا آمده بود، زبان چکی را خوب میدانست، ولی برای نوشتن زبان آلمانی پراگ (Prager Deutsch)، گویش مورد استفادهی اقلیتهای آلمانی یهودی و مسیحی در پایتخت بوهم را انتخاب کرد. به نظر کافکا آلمانی پراگ «حقیقیتر» از زبان آلمانی رایج در آلمان بود و او توانست در کارهایش به گونهای از آن بهره بگیرد که پیش و پس از او کسی نتوانست.
با نوشتن به آلمانی، کافکا توانست جملههای بلند و تودرتویی بنویسد که سراسر صفحه را اشغال میکردند. جملات کافکا بیشتر، پیش از نقطهی پایانی، ضربهای برای خواننده در چنته دارند ـ ضربهای که مفهوم و منظور جمله را تکمیل میکند. خواننده در واژهی پیش از نقطهی پایان جمله، در مییابد که چه اتفاقی برای گرگور سامسا افتاده است.
منتقدان بسیاری سعی کردهاند تا آثار «کافکا» را در قالبهای فکری و عقیدتی خاصی قرار دهند، از جمله مدرنیسم و رئالیسم جادویی، و برخی تأثیر مارکسیسم را در آثار او مانند «قصر»، «محاکمه» و یا «در تبعیدگاه» آشکار میدانند. برخی دیگر اگزیستانسیالیسم یا آنارشیسم را سبک مورد استفاده «کافکا» میدانند.
شرححالنویسان معتقدند «کافکا» همیشه فصلهای ابتدایی کتابی را که در حال نوشتنش بود، برای دوستان صمیمیاش میخواند. «میلان کوندرا» بر این باور است که نویسندگان زیادی مانند «گابریل گارسیا مارکز»، «فدریکو فلینی» و «کارلوس فوئنتس» شوخطبعی سوررئالیستی «کافکا» را در آثارشان استفاده کردهاند. «ژان پل سارتر» و «آلبر کامو» دو نویسنده نامداری بودند که بیش از همه تحت تاثیر سبک ادبی خالق «مسخ» قلم میزدند.
«کافکاییسک» (Kafkaesque) اصطلاحی است برای توصیف موقعیتهای سوررئال، مانند آنچه در رمانهای کافکا رخ میدهد، و وارد زبان انگلیسی شده است.
کافکا در سال ۱۹۱۷ دچار بیماری سل شد و ناچار شد چندین بار در دورهی نقاهت به استراحت بپردازد. باور بر این است که کافکا در سراسر زندگی خود از افسردگی حاد و اضطراب رنج میبـردهاست. او همچنین دچار میگرن، بیخوابی، یبوست، جوش صورت و مشکلات دیگری بود که عموماً عوارض فشار عصبی و نگرانی هستند. کافکا تلاش میکرد همهی اینها را با رژیم غذایی طبیعی، مانند گیاهخواری و خوردن مقادیر زیادی شیر پاستوریزه نشده (که به احتمال زیاد سبب بیماری سل او شد) برطرف کند. به هر حال بیماری سل کافکا شدت گرفت و او به پراگ بازگشت. سپس برای درمان به استراحتگاهی در وین رفت و در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ در همانجا درگذشت. وضعیت گلوی کافکا طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش دردناک بود که نمیتوانست چیزی بخورد و چون در آن زمان تغذیه وریدی هنوز رواج پیدا نکرده بود راهی برای خوردن نداشت. بنابراین بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داد. بدن او را به پراگ برگرداندند و در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ در گورستان یهودیها در ژیژکوف پراگ به خاک سپردند.
خلاصهی داستان کوتاه مسخ:
هشدار: این خلاصه حاوی اسپویل است.
مسخ، همانطور که از نامش پیداست، حکایت استحالهی گرهگوار سامسا به حشرهای غول پیکر است. گرهگوار که برای تجارت خانهای کار میکند و به واسطهی شغلش مدام در سفر است، یک روز صبح که از خواب بیدار میشود، متوجه میشود که به نوعی حشره تبدیل شده است. تلاشهایش برای برخواستن از تخت و رسیدن به قطار برای رفتن به سر کار روزانهاش ناکام میماند.
خانوادهاش با دیدنش وحشت میکنند و او در اتاقش حبس میشود. خواهر نوجوانش روزانه برای او غذا میبرد و به نظافت اتاقش میپردازد.
گرهگوار پیش از این تامین مخارج خانواده را به عهده دارد. او دلسوزانه تمام درآمدش را در اختیار پدرش که پیشتر ورشکسته شده و چند سالی است کار نمیکند، قرار میدهد و ذرهای برای خود پسانداز نمیکند یا وقتی به خود و خوشگذرانی اختصاص نمیدهد.
گرهگوار با از کار افتادگیاش از دایرهی مراودات خانوادگی خط میخورد و کمکم با شاغل شدن اعضای خانواده به کلی فراموش میشود.
خانواده که حالا از بهبود او قطع امید کردهاند و بدون درآمدش او را موجودی مزاحم و اسباب دردسر میبینند، میخواهند به طریقی از شرش راحت شوند. گرهگوار همان شب بعد از شنیدن سخنان خواهرش در این مورد، به مرگ آرامی جسم حشرهای اش را ترک میکند. صبح روز بعد، خانوادهی سامسا برای جشن گرفتن رهایی و آزادیشان از کارهایشان مرخصی گرفته و به گردش میروند.
در ادامه چهار نقد بر مسخ را به قلم منتقدین انجمن نگاه دانلود میخوانیم.
فرانتس کافکا نویسندهی مشهور آلمانی متولد سال 1883 در شهر پراگ جمهوری چک است. فرانتس کافکا در ایران بیشتربرای نوشتارهای پوچگرایانه و گاه اگزیستانسیالیستی شناخته میشود. یکی دیگر از دلایل شهرت او در ایران تاثیرگذاری او بر نویسندگان ایرانی مانند صادق هدایت بوده است.
کافکا در یک خانوادهی آلمانیزبان یهودی در پراگ زاده شد. در آن زمان پراگ مرکز منطقه بوهِم بود. این منطقه، یکی از سرزمینهای متعلق به امپراتوری اتریش_مجارستان بود.
کافکا آلمانی را به عنوان زبان نخست آموخت. اما زبان چکی را نیز کموبیش و بدون نقص صحبت میکرد. همچنین با زبان و فرهنگ فرانسه نیز آشنایی داشت. کافکا در سال ۱۹۰۱ دیپلم گرفت. سپس در دانشگاه کارلُف (دانشگاه آلمانی چارلز-فردیناند در پراگ) به یادگیری رشتهی شیمی پرداخت. ولی پس از دو هفته، رشتهی تحصیلی خود را به حقوق تغییر داد. انتخاب این رشته آیندهی روشنتری پیش پای او میگذاشت که از یک سو سبب خشنودی پدرش و از سویی دیگر امکان دورهی تحصیلِ طولانیتر آن به کافکا، فرصتِ شرکت در کلاسهای ادبیات آلمانی و هنر را میداد.
کافکا در تاریخ ۱۸ ژوئن ۱۹۰۶مدرک دکترای حقوق فارغالتحصیل شد و به مدت یک سال در دادگاههای شهری و جنایی به عنوان کارمند دفتری، خدمتِ سربازی بدون حقوق خود را به انجام رسانید.
کافکا در طول زندگی خود، تنها چند داستان کوتاه منتشر کرد که بخش کوچکی از کارهایش را تشکیل میدادند و هیچگاه هیچیک از رمانهایش به پایان نرسید (به جز شاید مسخ که برخی آن را یک داستان بلند میدانند.) نوشتههای او تا پیش از مرگش چندان توجهی به خود جلب نکردند. کافکا به دوستش ماکس برود گفته بود که پس از مرگش همهی نوشتههایش را نابود کند. دوریا دیامانت معشـ*ـوقهی او با پنهان کردن نزدیک ۲۰ دفترچه و ۳۵ نامهی کافکا، تا اندازهای به وصیت کافکا عمل کرد. تا هنگامی که در سال ۱۹۳۳ گشتاپو آنها را ضبط کرد. برود بر خلاف وصیت کافکا عمل کرد و نوشته فرانتس کافکا را پیش خود نگه داشت. در سال ۱۹۳۹ به دنبال اشغال چکسلواکی به دست نازیها ماکس برود پراگ را ترک کرد و نوشتههای کافکا را در یک چمدان با خود به تلآویو برد. او بعدها همهی کارهای کافکا را منتشر کرد. نوشتهها کافکا خیلی زود توجه مردم و تحسین منتقدان را برانگیختند.
کافکا که در پراگ به دنیا آمده بود، زبان چکی را خوب میدانست، ولی برای نوشتن زبان آلمانی پراگ (Prager Deutsch)، گویش مورد استفادهی اقلیتهای آلمانی یهودی و مسیحی در پایتخت بوهم را انتخاب کرد. به نظر کافکا آلمانی پراگ «حقیقیتر» از زبان آلمانی رایج در آلمان بود و او توانست در کارهایش به گونهای از آن بهره بگیرد که پیش و پس از او کسی نتوانست.
با نوشتن به آلمانی، کافکا توانست جملههای بلند و تودرتویی بنویسد که سراسر صفحه را اشغال میکردند. جملات کافکا بیشتر، پیش از نقطهی پایانی، ضربهای برای خواننده در چنته دارند ـ ضربهای که مفهوم و منظور جمله را تکمیل میکند. خواننده در واژهی پیش از نقطهی پایان جمله، در مییابد که چه اتفاقی برای گرگور سامسا افتاده است.
منتقدان بسیاری سعی کردهاند تا آثار «کافکا» را در قالبهای فکری و عقیدتی خاصی قرار دهند، از جمله مدرنیسم و رئالیسم جادویی، و برخی تأثیر مارکسیسم را در آثار او مانند «قصر»، «محاکمه» و یا «در تبعیدگاه» آشکار میدانند. برخی دیگر اگزیستانسیالیسم یا آنارشیسم را سبک مورد استفاده «کافکا» میدانند.
شرححالنویسان معتقدند «کافکا» همیشه فصلهای ابتدایی کتابی را که در حال نوشتنش بود، برای دوستان صمیمیاش میخواند. «میلان کوندرا» بر این باور است که نویسندگان زیادی مانند «گابریل گارسیا مارکز»، «فدریکو فلینی» و «کارلوس فوئنتس» شوخطبعی سوررئالیستی «کافکا» را در آثارشان استفاده کردهاند. «ژان پل سارتر» و «آلبر کامو» دو نویسنده نامداری بودند که بیش از همه تحت تاثیر سبک ادبی خالق «مسخ» قلم میزدند.
«کافکاییسک» (Kafkaesque) اصطلاحی است برای توصیف موقعیتهای سوررئال، مانند آنچه در رمانهای کافکا رخ میدهد، و وارد زبان انگلیسی شده است.
کافکا در سال ۱۹۱۷ دچار بیماری سل شد و ناچار شد چندین بار در دورهی نقاهت به استراحت بپردازد. باور بر این است که کافکا در سراسر زندگی خود از افسردگی حاد و اضطراب رنج میبـردهاست. او همچنین دچار میگرن، بیخوابی، یبوست، جوش صورت و مشکلات دیگری بود که عموماً عوارض فشار عصبی و نگرانی هستند. کافکا تلاش میکرد همهی اینها را با رژیم غذایی طبیعی، مانند گیاهخواری و خوردن مقادیر زیادی شیر پاستوریزه نشده (که به احتمال زیاد سبب بیماری سل او شد) برطرف کند. به هر حال بیماری سل کافکا شدت گرفت و او به پراگ بازگشت. سپس برای درمان به استراحتگاهی در وین رفت و در ۳ ژوئن ۱۹۲۴ در همانجا درگذشت. وضعیت گلوی کافکا طوری شد که غذا خوردن آن قدر برایش دردناک بود که نمیتوانست چیزی بخورد و چون در آن زمان تغذیه وریدی هنوز رواج پیدا نکرده بود راهی برای خوردن نداشت. بنابراین بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داد. بدن او را به پراگ برگرداندند و در تاریخ ۱۱ ژوئن ۱۹۲۴ در گورستان یهودیها در ژیژکوف پراگ به خاک سپردند.
خلاصهی داستان کوتاه مسخ:
هشدار: این خلاصه حاوی اسپویل است.
مسخ، همانطور که از نامش پیداست، حکایت استحالهی گرهگوار سامسا به حشرهای غول پیکر است. گرهگوار که برای تجارت خانهای کار میکند و به واسطهی شغلش مدام در سفر است، یک روز صبح که از خواب بیدار میشود، متوجه میشود که به نوعی حشره تبدیل شده است. تلاشهایش برای برخواستن از تخت و رسیدن به قطار برای رفتن به سر کار روزانهاش ناکام میماند.
خانوادهاش با دیدنش وحشت میکنند و او در اتاقش حبس میشود. خواهر نوجوانش روزانه برای او غذا میبرد و به نظافت اتاقش میپردازد.
گرهگوار پیش از این تامین مخارج خانواده را به عهده دارد. او دلسوزانه تمام درآمدش را در اختیار پدرش که پیشتر ورشکسته شده و چند سالی است کار نمیکند، قرار میدهد و ذرهای برای خود پسانداز نمیکند یا وقتی به خود و خوشگذرانی اختصاص نمیدهد.
گرهگوار با از کار افتادگیاش از دایرهی مراودات خانوادگی خط میخورد و کمکم با شاغل شدن اعضای خانواده به کلی فراموش میشود.
خانواده که حالا از بهبود او قطع امید کردهاند و بدون درآمدش او را موجودی مزاحم و اسباب دردسر میبینند، میخواهند به طریقی از شرش راحت شوند. گرهگوار همان شب بعد از شنیدن سخنان خواهرش در این مورد، به مرگ آرامی جسم حشرهای اش را ترک میکند. صبح روز بعد، خانوادهی سامسا برای جشن گرفتن رهایی و آزادیشان از کارهایشان مرخصی گرفته و به گردش میروند.
در ادامه چهار نقد بر مسخ را به قلم منتقدین انجمن نگاه دانلود میخوانیم.