رمان خارجی | معرفی کتاب وسوسه | گراتزیا دلددا

White Moon

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/05/13
ارسالی ها
4,744
امتیاز واکنش
20,639
امتیاز
863
به نام خدا
گراتزیا دلددا تنها نویسنده ایتالیایی است که با نوشتنِ کتاب وسوسه توانست در سال ۱۹۲۶ جایزه نوبل ادبیات را از آن خود کند. این رمان در اصل «مادر» نام دارد. که در زبان فارسی با عنوان «وسوسه» به چاپ رسیده است. موسسه نوبل در وصف آثار دلددا چنین نوشته است: «به خاطر الهام آرمان‌گرایی در نوشته‌هایش با وضوح انعطاف‌پذیر تصویر زندگی در جزیره بومی‌اش و همراه با عمق و مقداری همدردی با مشکلات کلی انسانی.»
گراتزیا دلددا کتاب وسوسه را در سال ۱۹۱۹ نوشت و ابتدا به صورت پاورقی در روزنامه «ایل تمپو» رم به چاپ رسید. یک سال بعد، ناشری بسیار معتبر، کتابِ او را در ایتالیا منتشر کرد.
پشت جلد کتاب وسوسه آمده است:

کتاب وسوسه
وسوسه، اثر دلددا، داستانِ کشیشی به نام پائولو است که قوانین کشیش بودن را خط زده است. او پایش را فراتر از مرزها و محدودیت‌هایی که دین برای کشیش‌ها تعیین کرده می‌گذارد. و حالا، او کشیشی است که چپق دود می‌کند، به اندازه یک دائم‌الخمر نوشیدنی می‌نوشد و شب‌ها مخفیانه به دیدن زنی می‌رود که عاشقش شده است.
در واقع مدتی است که پائولو و مادرش به این دهکده آمده‌اند، چون کشیش سابق این دهکده فوت کرده است.
پائولو اینجا به درمان و کمک به مردم دهکده مشغول است. اما در این میان عاشق زنی شده و بدون اینکه کسی بداند به بهانه درمان به ملاقات او می‌رود. زن از پائولو می‌خواهد از اینجا فرار کنند و با هم به جایی دور بروند تا بتوانند در آسایش و دور از حرف و نگاه و قضاوت مردم زندگی کنند.
مادر پائولو که مخالف عقاید او و نگرانش است، هر شب مثل باد به طرزی دیوانه‌وار و پر از اضطراب پسرش را تعقیب می‌کند. این داستان تمرکز زیادی روی احساسات مادر – حس مالکیت نسبت به فرزندش – دارد. برای همین نام اصلی این کتاب «مادر» است.
مادر در این داستان نقش بسیار کلیدی را ایفا می‌کند. او از زمانی که فرزندش را به دنیا آورده و شوهرش فوت کرده، هر سختی و عذابی را متحمل شده تا پسرش بزرگ شود. و مهم‌تر از آن این که او همیشه تمام تلاش خود را کرده که در این مسیر دامنش به هیچ نوع گناهی آلوده نشود تا فرزندی پاک و کشیشی با اسم و رسمِ بزرگ تحویل اجتماع بدهد. به همین خاطر حالا که دارد با چشمان خودش عاقبت پسرش را می‌بیند، توان پذیرش آن را ندارد. او نمی‌تواند بپذیرد که پسرش راهی جز کشیش بودن را پیش بگیرد. با کسی هم‌بستر شود یا حتی فردیتی برای خودش داشته باشد. حالا انگار دیواری میان ارتباط آن دو فرو ریخته باشد، او متوجه همه رفتارهای فرزندش می‌شود. و با طغیان‌های پسرش، ویران شدنِ خودش را نظاره می‌کند، انگار که از درون می‌شکند. او با وجود اینکه گاهی می‌داند نباید پسرش را محدود کند اما باز هم توان پذیرش عشق پسرش را ندارد.
در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

جرئت نداشت سوال خود را به پایان برساند. ولی آن سوال، مثل سنگی در ته چاه، در قلبش جای گرفته بود: پروردگارا، چرا پائولو نمی‌بایستی عاشق زنی بشود؟ هر کسی سزاوار عشق است. غلامان، چوپانان، حتی افراد نابینا و محکومین به زندان. در آن صورت چرا پائولوی او مجاز نیست عاشق بشود؟
در نظر بگیرید حتی داشتنِ آینه برای کشیش‌ها ممنوع است. چرا که آن‌ها باید جسم خود را به کلی نادیده بگیرند. و ما آغازِ عصیانِ پائولو را در آویختنِ یک آینه به دیوار اتاقش می‌توانیم ببینیم و متوجه شویم. این آینه، یعنی او می‌خواهد جسم خود را ببیند. می‌خواهد به خودش اهمیت بدهد، امیالش را بشناسد، و به نفس و غرایزش احترام بگذارد.
در بخشی از داستان، گزیری به کودکی پائولو زده می‌شود. و او زمانی را به یاد می‌آورد که با دیگر بچه‌ها از دیواری بالا می‌رفتند که بالای آن پر از شیشه بود. این شیشه‌ها «نرفتن» را متذکر می‌شدند. نوعی محدودیت و مرز. ولی آن‌ها با این وجود از دیوار بالا می‌رفتند، دستشان روی شیشه‌ها غرق خون می‌شد. از دیدن خون لـ*ـذت عمیقی می‌بردند و دست‌های غرق خون را زیر بغلشان قایم می‌کردند. این عصیانِ پنهانی، با وجود زخم‌های که بر جای می‌گذاشت، بی‌شک به آن‌ها حس قدرتِ توام با لـ*ـذت می‌بخشید.
حالا هم همین موضوع مطرح بود.
تمام وجود پائولو نوعی اعتراض بر موجودیتش است. فریادِ «نه» در مقابل تمام بایدهایی که احاطه‌اش کرده‌اند. چاقوی در مقابل طناب دورش. روحی عاصی که در جسم محدودی حبس شده. تنها جسم پائولو مملو از خواهش نیست، بلکه این روح سرکش اوست که مشت به حصارِ جسم می‌کوبد و انتظار پر کشیدن از تن را دارد.
تناقضی که در اول داستان ذهن مخاطب را درگیر می‌کند این موضوع است که تقاصِ کشیش، جهنم نیست، بلکه پاک ماندن در انتظارِ بهشت است! لـ*ـذت نبردن از بهشتی که اکنون در مشتش است، با تلاشی بیهوده برای بهشتی در آن دنیا. در نهایت این تلاش دیگر نه دست‌ها توان چیدن میوه‌های همین دنیا را دارد و نه نای خم شدن برای چشیدن قطره‌ای آب از همین چشمه پیش رو.
در جایی از کتاب وسوسه می‌بینیم که روح کشیش سابق دهکده به دیدنِ مادرِ پائولو می‌آید و با او حرف می‌زند. کشیش سابق نیز گذشته‌ای مشابه با پائولو داشته، همان‌طور که مردم می‌گویند، او از نیمه‌های راه تبدیل به یک کشیش گناهکار و دائم‌الخمر شده و اسم و رسمش را پیش تمام مردم از دست داده و بعد درگیر بیماری شده و از دنیا رفته است. در این قسمت از داستان، روح کشیش سابق به مادر پائولو می‌گوید: بگذار پسرت دنبال امیالش برود تا به سرنوشت تلخ من دچار نشود. بهشت واقعی همین جا روی این زمین است. نه در آسمان‌ها. من آنقدر برای ذخیره یک جا در بهشت خیالی تلاش کردم که نهایتا قوایم را برای لـ*ـذت بردن از همین دنیا از دست دادم.

کتاب وسوسه

درباره کتاب گراتزیا دلددا
آیا پائولو باید پاک و منزه و سفید باقی بماند؟ یا تا نهایتِ گـ ـناه و سیاهی برود؟ یا شاید هم بهتر باشد با گـ ـناه بیامیزد، از آن گذر کند و یک انسان خاکستری از این راه بیرون بیاید؟ کدام‌یک انسان کامل‌تری است؟
او در سخت‌ترین نقطه ایستاده است. در نبردی میان عقل و احساس. بین تن و روان. بین خواهش نفسانی و خلوص الهی. او یا باید دیگر دست از کشیش بودن بردارد و به گـ ـناه اجازه ورود دهد، یا به کلی در را به روی نفس خویش ببندد و برای دیگران یک کشیش خوب باقی بماند. اینجا یاد کتاب و فیلم «جزیره شاتر» و آن دیالوگ معروفش می‌افتم و حس می‌کنم که بزرگترین مساله همین سوال باشد: این که «کدام یک بدتر است؟ زندگی کردن مثل یک هیولا؟ یا مردن مثل یک انسانِ خوب؟»
از دیگر ویژگی‌های کتاب وسوسه می‌شود به استفاده از عنصر باد اشاره کرد. باد تقریبا در تمام طول داستان حضور دارد و با حضورش اضطراب و تشویش شخصیت‌های داستان را به مخاطب منتقل می‌کند. می‌شود گفت باد در اینجا همه‌چیز است. هم تشویش گـ ـناه را نمایان می‌سازد و هم با صدای مهیبش روی افشای گـ ـناه را می‌پوشاند! باد آزادی افسارگسیخته است. تمسخری قوی است بر ناتوانی بشر در کنترل امیال. نقد و سیلی‌ای محکم بر دینی که اگر در راستایش گام برداری، طبیعتا بر خلاف امیالِ تو پیش می‌رود! همانطور که نیچه در کتاب دجال می‌گوید: «دین با اختراعِ گـ ـناه، به حکمرانیِ خویش ادامه می‌دهد…»
در مجموع می‌توان گفت کتاب وسوسه بر دین، عذاب وجدان و بهایی که در راستای اعمالمان می‌پردازیم متمرکز است. کشش داستان و تعلیقش خوب است و همانطور که در ابتدا اشاره شد، به خاطر وجود تعداد شخصیت‌های کم و تمرکز بر موضوع محوری و اصلی، به خوبی مخاطب را با خود همراه می‌کند.

جملاتی از کتاب وسوسه
مشخصات کتاب
  • عنوان: وسوسه
  • نویسنده: گراتزیا دلددا
  • مترجم: بهمن فرزانه
  • انتشارات: کتاب خورشید
  • تعداد صفحات: ۱۴۲
  • قیمت چاپ چهارم سال ۱۳۷۹: ۸۰۰۰ تومان
نویسنده مطلب: نگار نوشادی


Please, ورود or عضویت to view URLs content!

منبع: کافه بوک
 

برخی موضوعات مشابه

بالا