رئاليسم
رئال به معنای واقعی و رئالیسم به معنای واقعی گری و حقیقت گرایی، نوعی گرایش هنری است که اشیاء و موجودات را آنگونه که هستند، زشت را زشت و زیبا را زیبا ترسیم می نمایند. سبک نقاشی رئالیسم نقطه مقابل سبک رومانتیک قرار دارد. سعی هنرمند نقاش رئالیسم در این است که موضوعات منتخب را بدون کم و کاست و شیرین کاری و عوام فریبانه شدن طرح در ذهن بیننده، ترسیم کند و تخیلات غیرواقعی نیافریند و شعار ندهد. مبنای کار آنان صادقانه نگری و صادقانه اندیشیدن است.
امپرسیونیسم یا دریافتگری روش هنری گروه بزرگی از نگارگران آزاداندیش و نوآور فرانسه در نیمه دوم سده نوزدهم بود که بزودی جهانگیر شد. این شیوه مبتنی است بر نشان دادن دریافت و برداشت مستقیم هنرمند از دیدههای زودگذر با به کار بردن لخته رنگ های تجزیه شده و تابناک برای نمایش لرزشهای نور خورشید. در این روش اصول مکتبی طراحی دقیق و سایه روشن کاری و ژرفانمایی (پرسپکتیو) فنی و ترکیب بندی متعادل و معماری گونه رعایت نمیشود.
شیوه دریافتگری به عنوان انجمنی خصوصی از سوی گروهی از هنرمندان ساکن پاریس آغاز شد و این انجمن در سال۱۸۷۴ به نمایش همگانی آثار خود پرداخت. نام این جنبش از نام یک نقاشی از کلود مونه به نام دریافتگری، طلوع خورشید (به فرانسوی: Impression, soleil levant) گرفته شدهاست. نام امپرسیونیسم را نقادی به نام لویی لِروی در یک نقد هجوآمیز ساخت. امپرسیونیسم همچنین نام نهضتی در موسیقی است.
در این سبک نقاشان از ضربات «شکسته» و کوتاه قلم مو آغشته به رنگ های خالص و نامخلوط به جای ترکیب های ظریف رنگ ها استفاده میکنند. مثلاً، به جای ترکیب رنگهای ابی و زرد برای تولید سبز آنها دو رنگ آبی و زرد را مخلوط نشده بروی بوم قرار میدهند تا رنگ ها «حس» رنگ سبز را در نظر بیننده به وجود بیاورد. آنها در نقاشی صحنههای زندگی مدرن در عوض جزئیات، تأثیرات کلی واضح را نشان میدهند.
نئوامپرسیونیسم یا نودریافتگری جنبشی در نقاشی فرانسوی بود که هم ادامهدهندهٔ دریافتگری (امپرسیونیسم) بود و هم واکنشی در برابر آن. اصطلاح نئوامپرسیونیسم را فلکس فنئون منتقد فرانسوی در سال ۱۸۸۷ برای این جنبش وضع کرد.
این جنبش که یکی از جنبشهای پسادریافتگری است مانند دریافتگری دلمشغول بازنمایی رنگ و نور بود، ولی برخلاف دریافتگری میکوشید که آن را بر مبانی علمی استوار کند. اساس نظریهٔ نودریافتگری، تفکیکگری و روش مرتبط با آن نقطهچینی بود. یعنی نقطههای مجزا با رنگ های خالص به گونهای در نقاشی به کار بـرده میشوند که در صورت دیده شدن از فاصلهٔ مناسب، حداکثر شفافیت و درخشش را به دست دهند. در چنین نقاشیهایی نقطهها هماندازهاند و به گونهای انتخاب میشوند که با مقیاس تابلو هماهنگی داشته باشند.
پُستامپرسیونیسم یا پساامپرسیونیسم جنبش هنری گستردهای بود شامل مجموعهای از گروهها و سبک های نقاشیای که یا در امتداد دریافتگری یا بهعنوان واکنشی در برابر آن، بهوجود آمده بودند. نبیها، ترکیب گری، مجزاگری و نودریافتگری از جمله گروهها و سبک های این جنبش میباشند.
اصطلاح پستامپرسیونیست نخستین بار توسط راجر فرای نقاش و منتقد بریتانیایی در عنوان نمایشگاهی بهکار گرفته شد که در سالهای ۱۹۱۰ و ۱۹۱۱ در نگارخانه گرافتن لندن برگزار شد و راجر فرای آن را «مانه و پستامپرسیونیستها» نامید.
پل سزان، ونسان ونگوگ و پل گوگن از برجستهترین هنرمندان این جنبش میباشند. شیوهٔ کار سزان بهگونهای بود که او را هموارکنندهٔ راه برای حجمگری میدانند. امیل برنار، هانری روسو، تولوز لوترک، ژرژ سورا و پل سینیاک از دیگر نقاشان پسادریافتگر میباشند. این هنرمندان در فاصله زمانی ۱۸۸۰ تا ۱۹۰۵ در این جنبش فعالیت داشتند.
اکسپرسیونیسم یا هیجان نمایی نام یک مکتب هنری است. در آغاز قرن بیستم، نهضت بزرگی بر ضد رئالیسم و امپرسیونیسم پا گرفت که آرامآرام مکتب «اکسپرسیونیسم» از دل آن بیرون آمد. واژهٔ اکسپرسیونیسم برای اولین بار در تعریف برخی از نقاشیهای «اگوست اروه» به کار رفته است. اکسپرسیونیسم جنبشی در ادبیات بود، که نخست در آلمان شکوفا شد. هدف اصلی این مکتب نمایش درونی بشر، مخصوصاً عواطفی چون ترس، نفرت، عشق و اضطراب بود. به عبارت دیگراکسپرسیونیسم شیوهای نوین از بیان تجسمی است که در آن هنرمند برای القای هیجانات شدید خود از رنگ های تند و اشکال کج و معوج و خطوط زمخت بهره میگیرد. اکسپرسیونیسم به نوعی اغراق در رنگها و شکلهاست، شیوهای عاری از طبیعت گرایی که میخواست حالات عاطفی را هرچه روشنتر و صریح تر بیان نماید. دوره شکل گیری این مکتب از حدود سال ۱۹۱۰ تا ۱۹۳۵ میلادی بود ولی در کل این شیوه از گذشتههای دور با هنرهای تجسمی همراه بوده و در دورههای گوناگون به گونههایی نمود یافتهاست. عنوان «اکسپرسیونیسم» در سال ۱۹۱۱ برای متمایز ساختن گروه بزرگی از نقاشان به کار رفت که در دههٔ اول سدهٔ بیستم بنای کارشان را بر باز نمایی حالات تند عاطفی، و عصیان گری علیه نظامات ستمگرانهٔ حکومتها، مقررات غیرانسانی کارخانهها و عفونت زدگی شهرها و اجتماعات نهاده بودند. این هنرمندان برای رسیدن به اهداف خود رنگ های تند و مهیج و ضربات مکرر و هیجان زدهٔ قلم مو و شکلهای اعوجاج یافته و خارج از چارچوب را با اینجاد ژرفانمایی و بدون هیچگونه سامانی ایجاد میکردند و هر عنصری را که آرامش بخش و چشم نواز بود از کار خود خارج میکردند.
اکسپرسیونیسم آبستره یا هیجاننمایی انتزاعی شیوهٔ هنری نوینی است که از دههٔ ۱۹۴۰ در نیویورک، متأثر از دو شیوهٔ هیجاننمایی (اکسپرسیونیسم) و فراواقعگرایی (سورئالیسم) پا گرفت؛ در این طرز بیان تلاش میشود تا شکل و فضا از قید بازنمایی عینی و سنتی رها شود. به دلیل گرد هم آمدن هنرمندان این مکتب در شهر نیویورک، هیجاننمایی انتزاعی گاه با عنوان مکتب نیویورک نیز شناخته میشود.
در حوزه نقاشی، هیجاننمایی انتزاعی مکتبی است که در سال ۱۹۱۲ با انتشار مجلهٔ سوارکار آبی از مکتب هیجاننمایی ایجاد شد. پیشوایان این مکتب واسیلی کاندینسکی، پل کله و فرانز مارک در مونیخ بودند.
در لغت کوبیسم به معنای مکعب گری است و به شیوه ی از نقاشی گفته می شود که در سال ۱۹۰۷ پیکاسوی اسپانیایی و براک مطرح کردند
معمولا هنر شناسان سزان را پدر کوبیسم دانسته اند و معنقدند که یکی از عوامل بوجود آمدن این سبک جمله ی معروف سزان است " باید همه ی مشهودات را به واسطه ی حجم های هندسی منظم چون استوانه وکره و مخروط را به تصویر در آورد"
انواع کوبیسم:
۱- کوبیسم سزانی:در این نوع کوبیسم عناصر تابلو همان اشکال استوانه و مخروط و مکعب شکسته شده است و در کلموضوع تابلو مشخص است.
۲-تحلیلی:در این کوبیسم شکل اصلی در شکل های مکعبی حل می شود.
۳-ترکیبی:در این کوبیسم از مواد و عناصر مختلف در تابلو تر کیب می شود.
از خواسته های نقاشان کوبیسم این بود که آنها بتوانن علاوه بر نز مایش وجهی از شئ پشت و پهلوی آن را نیز به نمایش بگذارند.وآثار این دوران ترکیبی از سطوح شکسته که نه تنها نشانی از شی مورد نظر نداشت بلکه دیگر رنگ نیز در ان ها به حد اقل رسید و ضعیف شده بود.
فوتوریسم یا آینده گری یکی از جنبشهای هنری اوایل قرن بیستم بود. مرکز این جنبش در ایتالیا بود و در کشورهای دیگر از جمله روسیه نیز فعالیت داشتند. فوتوریستها در بسیاری از زمینهها مانند ادبیات، نقاشی، عکاسی، مجسمهسازی، سفالگری، تئاتر، موسیقی، معماری و حتی آشپزی فعالیت داشتهاند.
فیلیپو تومازو مارینتی با انتشار بیانیهٔ فوتوریسم در سال ۱۹۰۹ در روزنامه فیگارو فعالیت جنبش را رسماً آغاز کرد. در آن بیانیه، مارینتی نوشته بود که فوتوریستها از هنر گذشته بیزارند و دغدغههای اصلی این جنبش، پویایی، سرعت و تکنولوژی است. برای فوتوریستها ماشین، هواپیما و شهرهای صنعتی نشانههای بسیار مهمی بودند چراکه آنها پیروزی انسان بر طبیعت را نشان میدادند.
ورتیسیسم یا دَوَرانگری یک جنبش هنری کوتاه مدت بود که در اوایل قرن بیستم در بریتانیا و تحت تأثیر حجمگرایی و آیندهگری بهوجود آمد. نام «ورتیسیسم» را ازرا پاوند در سال ۱۹۱۳ به این جنبش داد، اما مهمترین هنرمند این جنبش ویندهم لوئیس بود که از یک سال قبل نیز به این سبک نقاشی میکرد.
اگرچه دورانگری از درون حجمگری درمیآمد، اما به پویایی و دیگر ملاکهای آیندهگری نزدیکتر بود. تفاوت اصلی دورانگری با آیندهگری در شیوهٔ نشان دادن حرکات است. در دورانگری زندگی مدرن بهوسیلهٔ یک سری خط کلفت نشان داده میشود که چشم را به مرکز تابلو هدایت میکنند. دیگر مشخصههای این سبک استفاده از کمانها و زاویههای چندگانه بر سطحی تخت، بهمنظور پدیدآوردن تجسمی از دَوَران یا اِلقای چرخش و التهابی گردابمانند است.
تنها نمایشگاهی که از آثار دورانگرها برگزار شد در سال ۱۹۱۵ در نگارخانه «دوره» بود. بعد از آن بهخاطر جنگ جهانی اول این جنبش از میان رفت. هرچند در سالهای بعد از جنگ «گورو اِکس» سعی کرد این جنبش را دوبازه زنده کند، اما نتوانست.
برای مدت کوتاهی آلوین لنگدون کابرن به این گروه پیوست. در واقع او یک سری وُرتوگراف تجربی تهیه کرد. احتمالاً اولین عکسهای انتزاعی با استفاده از سه آیینه متصل به هم مانند کالیدوسکوپ تهیه شدهاند. دوربین از میان این آرایش به محدودهای که شیشه، چوب و امثال آن جای داده شده بود نگاه میکرد.