دلنوشته کاربران سکوت سرد شب های پاییزی | DENIRA و Ava Banoo کاربران انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع DENIRA
  • بازدیدها 382
  • پاسخ ها 8
  • تاریخ شروع

DENIRA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/12
ارسالی ها
9,963
امتیاز واکنش
85,309
امتیاز
1,139
محل سکونت
تهران
سلام به همه. تصمیم گرفتیم عقیده ها، خاطرات و...خودم و دوست عزیزم آوا رو اینجا بنویسیم. دیدیم مد شده گفتیم بریم بنویسیم، ما هم از قافله عقب نمونیم. اگه کسی می خواد چیزی بنویسه پروف من و آوا در دسترسه. لطفا پستی نذارید، می دونم که هیچکی نمی خونه اما خواهشا اسپم نذارید، خودتون اخطار می گیرید به من و آوا ربطی نداره. همه این نوشته ها رو از ذهن خودمون می نویسیم و با علم روانشناسی و عقاید مقایسه می کنیم. درباره عقاید مذهبی هم چیزی نمی نویسیم، چون علمش رو نداریم.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    سکوت اجباری
    همیشه یکی از حرف هایی که مامانم بهم می گفت این بود که تو کار دیگران دخالت نکن، کسی چیزی گفت اهمیت نده، خودت باش. بزرگ شدم، این حرف مامانم تو ذهنم موند، هر اتفاقی که می افتاد با خودم می گفتم به تو ربطی نداره، هیس! سکوت کن. اما بعضی وقتا یه حرفایی بغض میشه و می مونه تو گلوت. اما مجبوری سکوت کنی. چون از بچگی تو گوشت خوندن به تو ربطی نداره، دخالت نکن.
    الان که دارم با علم روانشناسی آشنا می شم با خودم می گم این دیگه چه اشتباهی بود که مامانم بهم گفت، من باید از حقم دفاع می کردم. من باید مراقب خودم می بودم. من باید...
    می خواستم که خودمو دوباره بسازم، گفتم شکست خوردم اما پا می شم، اما....وقتی از بچگی تو گوشت می خونن که تو باید سکوت کنی، نباید دخالت کنی، دوباره پا شدن برات خیلی سخته. برای منم خیلی سخته...
    این سکوت اجباری بعضی وقتا بغض می شه تو گلو، می خوای جیغ بکشی اما یه جمله خیلی گنده سد راهته : هـــــــــیـــــس!
    مادرم اسطوره زندگیم بود، هست، خواهد بود...اما بعضی از عقاید ما انسان که تحمیل می شه آینده رو خراب می کنه.
    باید یاد بگیریم که همیشه سکوت خوب نیست، بعضی وقتا ارزش انسان رو میاره پایین.

    + این نظرهای خودمه، لطفا بر نخوره.
    + همه این مطالب رو از قبل نوشتم، الان دارم با علم روانشناسی نشون می دم، اگه فکر می کنید جایی عاقلانه نیست پروفم در دسترسه.
     

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    عشق
    همیشه وقتی می گفتن عشق، من یاد عشقم به مادرم می افتادم. هر وقت می گفتن کسیو دوست داری می گفتم آره مامانم رو...هیچ وقت نمی گفتم بابام، نمی گفتم خدا، نمی گفتم فلانی، پسر همسایه و...
    کلمه عشق برای من یه معنی داشت، مادر!
    بزرگ که شدم، کم کم یادم رفت مادرم رو روزی دوست داشتم، یادم رفت که این همون مادریه که یه روز، به همه می گفتم عشق منه. بزرگ که شدم مثل همه کسایی که توی سن بلوغ هستند سرکش شدم. اولین بار که سر مامانم داد کشیدم به خاطر این بود که امتحان ریاضیم رو خراب کرده بودم و مامانم می گفت عیب نداره و من داد کشیدم و گفتم خیلی هم عیب داره!
    اون روز یه چیزی تو نگاه مامانم شکست، نمی دونم چی بود، شاید همون عشقِ بود. هر چی بود حس کردم از اون رو از چشم مامانم افتادم. روزها گذشت و گذشت و من نتونستم هیچ وقت اون عشق رو توی چشماش ببینم، دیدم که محبت می کنه، دیدم که وقتی تب می کنم ناراحت می شه، دیدم که هر وقت ناراحتم دق می کنه. اما اهمیتی ندادم. الان به حرف اون بنده خدایی می رسم که می گفت
    " اگه یه چیزی از چشم آدم بیوفته، دیگه بر نمی گرده"
    مادرا خیلی مهربونن، اما اونا هم انسانن، می گن انسان ها فقط یه بار می تونن واقعی عاشق بشن بار دوم یا الکیه، یا برای فراموش کردن عشق قبلی. مادرم عاشق من بود، منم همین طور. اما وقتی دلش رو شکستم دیگه نتونست عاشقم بشه. دیدم که داره زور می زنه بتونه منو ببخشه اما نشد. شاید با خودتون بگید واه واه واه! اینا دیگه چه آدمایی هستن، نگاشون کن به خاطر یه داد کشیدن مامانه دیگه بچشو دوست نداره. اما همون یه داد کشیدن بود. بعضی وقتا برای جبران دیره...خیلی دیر...
    + همه این ها مربوط به خودم.
    + همه اینا رو دارم از خودم می نویسم، اگه جاییش مشکلی داشت بهم بگید.
     

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    اینستا
    دیدی می گن آدما هیچی شون به آدمیزاد نرفته؟ واقعا راسته. ما هیچی مون به آدمیزاد های واقعی نرفته، حتی عشقامون.
    می خوام درباره عشق های امروزی بگم، این نکته رو هم در نظر داشته باشید که روی صحبتم به همه عشاق نیست.
    اولین مبحثی که می گم این دختر بازی هایه که جدیدا مد شده، پسره تو اینستا دختره رو می بینه، با هفت قلم آرایش. می ره دایرکت یه عالمه قربون صدقه دختره می ره تا مثلا مخش رو بزنه! بعد باهم دوتا قرار می ذارن، دختره پز پسره رو به همه دین و دنیا می ده و پسره هم به همه میگه من رِل زدم. بعد یه عکس بزرگ هم میذارن رو پروفشون که نوشته :
    " من رِل زدم، نیاید دایرکت " (!)
    یا بهتره بگم می نویسن:
    " نو پیوی"
    دختره هم مثل چی ذوق می کنه، بعد از یه مدت پسره می ره یه چرخ تو اینستا می زنه، می بینه یه دختر خوشگل تر از این دختر هست، میاد با اون دختره بهم می زنه و می ره با اون یکی. دختره هم نابود می شه. به فکر خودکشی میوفته و هزارتا چیز دیگه...
    اما من صحبتم اینه، چـــــــــــرا؟ چرا با روح و روان ما بازی می کنید؟ تنها روی صحبتم با پسر ها نیست، با دخترها هم هست.
    چی شد که ما به این جا رسیدیم؟ ماهایی که باید راه مون راه پیامبرا باشه چرا به این رسیدیم؟ کدوم راه رو اشتباه رفتیم که رسیدیم به این نقطه؟ نقطه ای که.....
    + روی صحبتم فقط با کسانی بود که این کارو می کنن، امیدوارم که کسی نباشه.
    + این ها عقیده های خودمه، ضعفی یا چیزی دیدید بهم بگید.
     

    Ava Banoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/26
    ارسالی ها
    724
    امتیاز واکنش
    61,759
    امتیاز
    978
    سن
    25
    محل سکونت
    شیراز
    ناعادلانه به قضاوتم ننشین
    تجربه تلخی که تو زندگی من اتفاق افتاده و مطمئنم برای اکثریت هم پیش اومده قضاوت ها و حرفایی هست که بدون شناخت از من در موردم انجام شده . یه وقت هایی پیش اومد که به خاطر قبولی تو تیز هوشان و مسابقات مدرسه و انشاء و غیره بهم برچسب خودشیرین بودند زدند اونم به خاطر اینکه مادر هم کلاسیم و دوستم معاون مدرسه بود . ولی همون آدما حداقل پیش خودشون فکر نکردند که این موفقیت من ثمره تلاش خودم بوده . رغیب های من مدام با کنایه های مختلف سعی می کردند منو خرد کنند بدون اینکه حداقل به خودشون زحمت بدند و واقعیت رو ببینند . چیزی که اونا می گفتند برداشت شخصی خودشون از اتفاقات بود و چیزی که دوست داشتند حقیقت باشه ولی جز دروغ چیز دیگه ای نبود . خیلی از دوستام برای قبولی تو تیز هوشان بهم متلک می انداختن که حالا که تیز هوش شدی گوشت مثل خر گوش نشه و ...
    موقعیت منو زیر سوال می بردند تا شکست و بی عرضگی خودشون رو مخفی کنند .
    نمی دونم این چه رسمی بین آدما هست که تا یکی از نزدیکانش به یه موفقیت می رسه کمر همت می بندند تا اونو به زیر بکشند به جای خوشحالی دلشون رو کینه و حسادت پر می کنه و جالبیش به اینه که از کسی کینه دارند و حسادت کسی رو می کنند که تا همین دیروز لقب عزیزم بهش می دادند .
    وقتی با مامانم حرف می زدم می گفت :
    جواب ابلهان خاموشیست
    ولی مامان گلم اینو نمی دونست که از بس تو جواب همون ابلها خاموش موندیم پیش خودشون گفتند حرف حساب جواب نداره .
    شاید من اونروز تو جواب تک تک توهین و تحقیر دوستام ساکت موندم ولی این سکوت من نشونه جواب نداشتنم نبود بلکه من هنوز به حرمت همون دوستی که تا دیروز داشتیم سکوت کرده بودم .وگرنه اگه می خواستم جواب بدم که می شدم یکی مثل اونا . من شخصیتم رو به خاطر چیزای بی ارزش پایین نمیارم .

    + دوستان اینا تجربه تلخ من تو دوستی بود و همه گفته هام نظر شخصی منه پس سعی نکنید که بخواید شخصیت من رو تخریب کنید اینا همش نظرات شخصی منه+
     

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    قضاوت، قضاوت، قصاوت!
    بحث سر قضاوت شد. یه توضیح کوچیک می دم و جمعش می کنم. ما آدما نمی تونیم قضاوت نکنیم، یعنی اصلا نمی شه! خود من، تا حالا صد بار نشستم با خودم فکر کردم که فلان دوستم، چون فلان کار رو کرد حتما دین و ایمونش ضعیفه!
    یا مثلا ما یه فامیلی داریم، دختر خیلی خوبیه، فقط شالش کمی عقب می ره بعضی وقتا، ما خوبیاش رو نمی بینیم، نمی بینیم که بیست و هشت سالش شده اما به خاطر عشق به مادرش که تنها کسیه که داره ازدواج نکرده، نمی بینم که صاحب دوتا خیریه توی تهران، هیچی نمی بینیم، اما اون شال عقب رفته، اون موهای قهوه ای رنگ، اون لبخندی که همیشه رو لبشه رو خوب می بینیم. می بینیم و این دهن مون باز می شه، آره نگا چقدر دین و ایمونش ضعیفه، نگا چقدر می خنده، دختر نباید اینقدر بخنده.
    اصلا هم فکر نمی کنیم که از قضا، یه اتفاقی افتاد و اون بنده خدا فهمید. اون موقع می خواید چیکار کنید؟ حتما می گید
    " جلو روش هم می گم"
    نمی تونید بگید، اصلا روتون می شه تو چشماش نگاه کنید و بهش بگید من بهت گفت تو دین و ایمون نداری؟ نمی تونید. روی صحبتم با خودم هم هست، منی که همیشه ممکنه ناخواسته یا خواسته این ها رو گفته باشم.
    ما انسان ها سال هاست که داریم قـــــضــــــــاوت بیجا می کنیم و نمی فهمیم که اون دنیا، اگه با همون شخص روبه رو بشیم اصلا رومون می شه بهش نگاه کنیم؟ قـــــــضاوتی که تو نظر خودمون حــــــرف حــــــــقــــه .
    + با تشکر از آوا عزیز.
    + اگه مشکلی دیدید بهم خبر بدید.
     

    Ava Banoo

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/26
    ارسالی ها
    724
    امتیاز واکنش
    61,759
    امتیاز
    978
    سن
    25
    محل سکونت
    شیراز
    کاربرهای محترم این تاپیک یه درد و دله از کارهایی که اطرافیان کردند و با این کارشون دل شکستن . شاید حتی دل شما هم شکسته باشه شایدم تا حالا دل کسی رو شکسته باشید . به خودتون نگیرید . تو این تاپیک سعی می کنیم بگیم که رفتارامون بدون اینکه ما متوجه باشیم می تونه چه تاثیری روی قلب و روح اطرافیانمون داشته باشه
    این تاپیک برای اینکه به خودمون بیام . برای اینه که قبول کنیم همیشه حق فقط با ما یا با اطرافیانمون نیست . اینجا فقط ما نمی گیم که بقیه به ما بد کردن کارهایی که شاید از روی خود خواهی و ناعادلانه در حق دیگران انجام دادیم رو می گم . به قولی کاری می کنیم که نه سیخ بسوزه نه کباب . یاد آوری تجربه های تلخ خوب نیست ولی اسمش روشه
    تجربه !!! با این تاپیک حداقل سعی مون این بوده که از تجربه های بقیه درس بگیریم . دوستان این حرف کلیشه ای نیست . آزموده را دوباره آزمودن خطاست . !!!
    خوشحال میشیم نظراتتون رو با ما به اشتراک بذارید !!!
     
    آخرین ویرایش:

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    تفاوت ها، حسادت ها
    یکی از مشکلات ما انسان ها اینکه تفاوت ها رو نمی بینیم . نمی بینیم که ما کی هستیم و اون کی. بر فرض مثال، یک نویسنده بزرگ و یک نویسنده کوچک را بخواهیم مقایسه کنیم چند گزینه به ذهن مون می رسه؟ هزاران تا...حالا نویسنده کوچک بخواد خودش رو با نویسنده بزرگ مقایسه کنه، کی برنده می شه؟ نویسنده بزرگ. پس نویسنده کوچک یک انسان شکست خورده از نظر خودشه. نمی بینه که اون نویسنده بزرگ ممکنه چندین کتاب نوشته باشه، نمی بینه که اون نویسنده چندین سال در این کاره و حرفه ای شده، تفاوت ها رو نمی بینه، شاید هم می بینه، اما می خواد این تفاوت ها رو از بین ببره، اما با یک سلاح، حـــســادت !
    الان می گید آخه چه ربطی داشت؟ چه چیزا! اما بیاین یه دیدگاه دیگه داشته باشیم. ما وقتی می دونیم که به چیزی نمی رسیم یا خیلی طول می کشه که بهش برسیم ،اون میشه برامون یه آرزو، وقتی که می بینیم بعضی ها به اون خواسته رسیدن اولین چیزی که تو ذهن مون می گیم :
    "خوش به حالش"
    این یه دیدگاه منفیه، یا بهتره بگم زمینه ساز افکار منفی. بعد از مدتی به این فکر می افتید که چرا من نمی تونم به این درجه برسم؟ اینجاست که تفاوت ها رو می بینید، در این قسمت آدم ها به دو دسته تقسیم می شن.
    1_ آدم هایی که سعی می کنن از اون شخص ایده بگیرند و خودشون رو به اون درجه برسونن.
    2_ آدم هایی که می شینن و افسوس می خورن.
    می خوام درباره دسته اول حرف بزنم. این نوع آدم ها باید اول خودشون رو بسنجن. برای این نویسندگی رو مثال می زنم چون اینجا یه انجمن برای نوشتن رمانِ و ممکنه به دردتون بخوره. این شخص باید ببینه قلمش چطوره، خوبه؟ خوب نیست؟ آیا می تونه افکارش رو روی موضوع متمرکز کنه و....وقتی همه این ها رو فهمید می تونه به اون آرزوش برسه.
    دسته دوم کسایی هستن که می شینن و افسوس می خورن. این افسوس ها کم کم بزرگ میشه و تبدیل میشه به چی؟ به حسادت.
    " چرا من این طوری نیستم؟ "
    " مگه من چیم از اون کمتره؟"
    " چرت و پرت نوشته بعد اومدن نویسندش کردن ! "
    انسان ها موقع حسادت، قضاوت هم می کنن، مثل همین مثال بالایی. بیاید دیدگاه مون رو عوض کنیم، بشیم اون دسته اول. بشیم اونایی که از نویسنده های بزرگ الگو می گیرن. توجه کنید که الــــگـــو نه تــــقـــلــــیـــد !
    بعضی از دوستان می گن خوب ما چطوری می تونیم از اون نویسنده الگو بگیریم؟ اگه در دسترسه برید و بهش بگید چی شد که یهو اینقدر خوب می نویسید؟ چی شد که یه نویسنده ماهر شدید؟ و....
    اگه در دسترس نیست برید مصاحبه هاشون رو بخونید، مصاحبه هایی که باهاشون کردن، راه حل هایی که ارائه دادند.
    من فقط درباره نویسندگی گفتم، هزاران موضوع دیگه هست که بشه از این راه کار ازش استفاده کرد.
    + این ها حرف های خودمه ، به کسی بر نخوره.

    + اگه حس کردید جایی مشکل داره به پروفم مراجعه کنید.
     

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    الگو یا تقلید؟
    ممکنه برای شما هم این سوال ایجاد شده باشه که الگو با تقلید چه فرقی داره؟ کدوم بهتره؟ اینجا به سوال شما پاسخ می دم.
    در اولین قدم می گیم که الگو چیست. الگو یعنی بهره برداری از یه چیز یا یه کس. الگو شکل خوب ماجراست. اگه بخوایم الگو یا تقلید رو دوتا آدم در نظر بگیریم الگو می شه آدم خوبه. پیامبران و امامان همیشه به ما سفارش می کردن که از انسان های خوب و درست کار الگو برداریم. کاراهاشون رو انجام بدیم.
    حالا تقلید چیه؟ ما در الگو برداری باید از ذهن و عقل خودمون هم استفاده کنیم، اما در تقلید همچین چیزی نیست. تقلید می شه آدم بده. در تقلید ما بدون هیچ فکر کردنی کارهای دیگران رو انجام می دیم، فلانی اگه دکوراسیون خونش رو عوض کرد ماهم از اون تقلید می کنیم و دکوراسیون خونه مون رو درست مثل همون شخص عوض می کنیم.
    اما الگو برعکسه، اگه کسی دکوراسیون خونش رو عوض کرد ما از این تصمیم اون الگو می گیریم و می ریم دکوراسیون خونمون رو با فکر خودمون عوض می کنیم.
    شاید در نگاه شما الگو و تقلید هیچ فرقی با هم دیگه نداشته باشن، اما وقتی بهش فکر کنید می بینید که هزاران فرق دارن.
    + همه این ها برای یادگیریه، به کسی بر نخوره.
    + اگه حس کردید جایی مشکل داره بهم خبر بدید.
     
    بالا