مشاهیر سیری در هشت کتاب

  • شروع کننده موضوع Love death
  • بازدیدها 3,891
  • پاسخ ها 133
  • تاریخ شروع

Love death

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/11
ارسالی ها
2,345
امتیاز واکنش
8,379
امتیاز
648
شعر هلا

تنها به تماشای چه ای ؟
بالا، گل یک روزه نور.

پایین‌، تاریکی باد.
بیهوده مپای ، شب از شاخه نخواهد ریخت‌، و دریچه خدا
روشن نیست‌.
از برگ سپهر، شبنم ستارگان خواهد پرید.
تو خواهی ماند و هراس بزرگ‌. ستون نگاه‌، و پیچک غم‌.
بیهوده مپای‌.
برخیز، که وهم گلی ، زمین را شب کرد.
راهی شو، که گردش ماهی‌، شیار اندوهی در پی خود نهاد.
زنجره را بشنو: چه جهان غمناک است‌، و خدایی نیست‌،
و خدایی هست‌، و خدایی‌...
بی گاه است‌، ببوی و برو، و چهره زیبایی در خواب دگر
ببین‌.


سهراب سپهری



 
  • پیشنهادات
  • Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر پادمه

    می رویید، در جنگل خاموشی رویا بود.
    شبنم ها بر جا بود.
    درها باز، چشم تماشا باز، چشم تماشا تر، و خدا در هر ... آیا بود؟
    خورشیدی در هر مشت: بام نگه بال بود.
    می بویید. گل وابود؟ بوییدن بی ما بود: زیبا بود.
    تنهایی، تنها بود.
    ناپیدا، پیدا بود.
    آنجا، آنجا بود. « او »

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر چند

    اینجاست، آیید، پنجره بگشایید، ای من و دگر م نها:
    صد پرتو من در آب!
    مهتاب، تابنده نگر، بر لرزش برگ، اندیشه من، جاده مرگ.
    آنجا نیلوفرهاست، به بهشت، به خدا درهاست.
    اینجا ایوان، خاموشی هوش، پرواز روان.
    در باغ زمان تنها نشدیم. ای سنگ و نگاه، ای وهم و درخت، آیا نشیدیم؟
    یی. « شاخه – تو » ام، تو « صخره – من » من
    این بام گلی، آری، این بام گلی، خاک است و من و پندار.
    و چه بود این لکه رنگ، این دود سبک؟ پروانه گذشت؟ افسانه دمید؟
    نی، این لکه رنگ، این دود سبک، پروانه نبود، من بودم و تو. افسانه نبود، ما بود و شما.

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر هایی

    سرچشمه روی شهایی دریایی، پایان تماشایی.
    تو تراویدی: باغ جهان تر شد، دیگر شد.
    صبحی سر زد، مرغی پر زد، یک شاخه شکست: خاموشی هست.
    خوابم بربود، خوابی دیدم: تابش آبی در خواب، لرزش برگی در آب.
    این سو تاریکی مرگ، آن سو زیبایی برگ. اینها چه، آنها چیست؟ انبوه زمان ها چیست؟
    این می شکفد، ترس تماشا دارد. آن می گذرد، وحشت دریا دارد.
    پرتو محرابی ، می تابی. من هیچم: پیچک خوابی. بر نرده اندوه تو می پیچم.
    تاریکی پروازی، رؤیای بی آغازی، بی موجی، بی رنگی، دریای هم
    آهنگی!

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر شکپوی

    برآبی چنین افتاد. سیبی به زمین افتاد.
    گامی ماند. زنجره خواند.
    همهمه ای : خندیدند. بزمی بود، برچیدند.
    خوابی از چشمی بال رفت. این رهرو تنها رفت، بی ما رفت.
    رشته گسست: من پیچم، من تابم. کوزه شکست: من آبم.
    این سنگ پیوندش با من کو؟ آن زنبور، پروازش تا من کو؟
    نقشی پیدا، آیینه کجا؟ این لبخند، لب ها کو، موج آمد،دریا کو؟
    آمد. « او » ، آمد « او » ، می بویم، بو آمد. از هر سو، های آمد، هو آمد. من رفتم


    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر نه به سنگ


    در جوی زمان ، در خواب تماشای تو می رویم‌.
    سیمای روان ، با شبنم افشان تو می شویم‌.

    پرهایم ؟ پرپر شده ام‌. چشم نویدم ، به نگاهی تر شده ام‌.
    این سو نه ، آن سویم‌.
    و در آن سوی نگاه ، چیزی را می بینم‌، چیزی را می جویم‌.
    سنگی میشکنم‌، رازی با نقش تو می گویم‌.
    برگ افتاد ، نوشم باد: من زنده به اندوهم‌. ابری رفت‌،
    من کوهم‌: می پایم‌. من بادم‌: می پویم‌.
    در دشت دگر ، گل افسوسی چو بروید، می آیم‌، می بویم‌.


    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر پاراه

    نه تو می پایی، و نه کوه، میوه این باغ: اندوه، اندوه.
    گو بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گل، بویی تو.
    این پیچک شوق، آبش ده، سیرابش کن، آن کودک ترس، قصه بخوان، خوابش کن.
    این للهء هوش، از ساقه بچین. پرپر شد، بشود. چشم خدا تر شد، بشود.
    و خدا از تو نه بالتر. نی، تنهاتر، تنهاتر.
    بالها، پستی ها یکسان بین. پیدا نه، پنهان بین.
    بالی نیست، آیت پروازی هست. کس نیست، رشته آوازی هست.
    پژواکی: رؤیایی پر زد رفت. شلپویی: رازی بود، در زد رفت.
    اندیشه: کاهی بود، در آخور ما کردند. تنهایی: آبشخور ما کردند.
    این آب روان ، ما ساده تریم. این سایه، افتاده تریم.
    نه تو می پایی، و نه من، دیده تر بگشا، مرگ آمد، در بگشا.


    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر شیطان هم

    از خانه بدر، از کوچه برون، تنهایی ما سوی خدا می رفت.
    در جاده، درختان سبز، گ لها وا، شیطان نگران: اندیشه رها می رفت.
    خار آمد، و بیابان و سراب.
    کوه آمد و، خواب.
    آواز پری: مرغی به هوا می رفت؟
    – نی، همزاد گیاهی بود، از پیش گیاه می رفت.
    شب می شد و روز.
    جایی، شیطان نگران: تنهایی ما می رفت.

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر شورم را

    می زن راه فنا می زن «» من سازم: بندی آوازم. برگیرم، بنوازم، برتارم زخمهء ل
    من دودم: می پیچم، می لغزم، نابودم.
    می سوزم، می سوزم: فانوس تمنایم. گل کن تو مرا، و درآ.
    آیینه شدم، از روشن و سایه بری بودم. دیو و پری آمد ،
    دیو و پری بودم. در بی خبری بودم.
    قرآن بالی سرم ، بالش من انجیل ، بستر من تورات، وزبرپوشم اوستا، می بینم خواب: بودایی
    در نیلوفر آب.
    هر جا گ لهای نیایش رست، من چیدم. دسته گلی دارم، محراب تودور از دست : او بال، من در
    پست.
    گل چیدم، گل خوردم. « کجا » می بردم، بی توشه شدم در کوه « بیا » خوشبو سخنم، نی؟ باد
    در رگها همهمه ای دارم، از چشمه خود آبم زن، آبم زن. و به من یک قطره گوارا کن، شورم را
    زیبا کن.
    و « من » می بر، هم موج « چرا » باد انگیز، درهای سخن بشکن، جا پای صدا می روب. هم دود
    می بر. « شما » و « ما »
    ز شبنم تا لله بیرنگی پل بنشان ، زین رؤیا در چشمم گل بنشان، گل بنشان.
    آنی بود، درها وا شده بود.
    برگی نه، شاخی نه. باغ فنا پیدا شده بود.
    مرغان مکان خاموش، این خاموش، آن خاموش. خاموشی گویا شده بود.
    آن پهنه چه بود: با میشی، گرگی همپا شده بود.
    نقش صدا کم رنگ، نقش ندا کم رنگ. پرده مگر تا شده بود؟
    من رفته، او رفته، ما بی ما شده بود.
    زیبایی تنها شده بود.
    هر رودی ، دریا، هر بودی بودا شده بود
    .

    سهراب سپهری
     

    Love death

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/11
    ارسالی ها
    2,345
    امتیاز واکنش
    8,379
    امتیاز
    648
    شعر گزار

    باز آمدم از چشمه خواب، کوزه تر در دستم.
    مرغانی می خواندند. نیلوفر وا می شد. کوزه تر بشکستم.
    در بستم
    و در ایوان تماشای تو بنشستم.

    سهراب سپهری
     
    بالا