متون ادبی کهن ** شاهنامه **

رَشنو

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/12
ارسالی ها
2,002
امتیاز واکنش
47,756
امتیاز
905
محل سکونت
مازندران:)
فریدون
ادامه بخش چهاردهم

سپه کش چو قارن مبارز چو سام

سپه برکشیده حسام از نیام

طلایه به پیش اندرون چون قباد

کمین ور چو گرد تلیمان نژاد

یکی لشکر آراسته چون عروس

به شیران جنگی و آوای کوس

به تور و به سلم آگهی تاختند

که ایرانیان جنگ را ساختند

ز بیشه بهامون کشیدند صف

ز خون جگر بر لب آورده کف

دو خونی همان با سپاهی گران

برفتند آگنده از کین سران

کشیدند لشکر به دشت نبرد

الانان دژ را پس پشت کرد

یکایک طلایه بیامد قباد

چو تور آگهی یافت آمد چو باد

بدو گفت نزد منوچهر شو

بگویش که ای بی‌پدر شاه نو

اگر دختر آمد ز ایرج نژاد

ترا تیغ و کوپال و جوشن که داد

بدو گفت آری گزارم پیام

بدین سان که گفتی و بردی تو نام

ولیکن گر اندیشه گردد دراز

خرد با دل تو نشیند براز
 
  • پیشنهادات
  • رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    فریدون
    ادامه بخش چهاردهم

    بدانی که کاریت هولست پیش

    بترسی ازین خام گفتار خویش

    اگر بر شما دام و دد روز و شب

    همی گریدی نیستی بس عجب

    که از بیشهٔ نارون تا بچین

    سواران جنگند و مردان کین

    درفشیدن تیغهای بنفش

    چو بینید باکاویانی درفش

    بدرد دل و مغزتان از نهیب

    بلندی ندانید باز از نشیب

    قباد آمد آنگه به نزدیک شاه

    بگفت آنچه بشنید ازان رزم خواه

    منوچهر خندید و گفت آنگهی

    که چونین نگوید مگر ابلهی

    سپاس از جهاندار هر دو جهان

    شناسندهٔ آشکار و نهان

    که داند که ایرج نیای منست

    فریدون فرخ گوای منست

    کنون گر بجنگ اندر آریم سر

    شود آشکارا نژاد و گهر

    به زرور خداوند خورشید و ماه

    که چندان نمانم ورا دستگاه

    که بر هم زند چشم زیر و زبر

    بریده به لشکر نمایمش سر

    بفرمود تا خوان بیاراستند

    نشستنگه رود و می‌خواستند
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    فریدون
    بخش پانزدهم

    بدان گـه که روشن جهان تیره گشت

    طلایه پراگنده بر گرد دشت

    به پیش سپه قارن رزم زن

    ابا رای زن سرو شاه یمن

    خروشی برآمد ز پیش سپاه

    که ای نامداران و مردان شاه

    بکوشید کاین جنگ آهرمنست

    همان درد و کین است و خون خستنست

    میان بسته دارید و بیدار بید

    همه در پناه جهاندار بید

    کسی کو شود کشته زین رزمگاه

    بهشتی بود شسته پاک از گـ ـناه

    هر آن کس که از لشکر چین و روم

    بریزند خون و بگیرند بوم

    همه نیکنامند تا جاودان

    بمانند با فرهٔ موبدان

    هم از شاه یابند دیهیم و تخت

    ز سالار زر و ز دادار بخت
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    فریدون
    ادامه بخش پانزدهم

    چو پیدا شود پاک روز سپید

    دو بهره بپیماید از چرخ شید

    ببندید یکسر میان یلی

    ابا گرز و با خنجر کابلی

    بدارید یکسر همه جای خویش

    یکی از دگر پای منهید پیش

    سران سپه مهتران دلیر

    کشیدند صف پیش سالار شیر

    به سالار گفتند ما بنده‌ایم

    خود اندر جهان شاه را زنده‌ایم

    چو فرمان دهد ما همیدون کنیم

    زمین را ز خون رود جیحون کنیم

    سوی خیمهٔ خویش باز آمدند

    همه با سری کینه ساز آمدند
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    فریدون
    بخش شانزدهم

    سپیده چو از تیره شب بردمید

    میان شب تیره اندر خمید

    منوچهر برخاست از قلبگاه

    ابا جوشن و تیغ و رومی کلاه

    سپه یکسره نعره برداشتند

    سنانها به ابر اندر افراشتند

    پر از خشم سر ابروان پر ز چین

    همی بر نوشتند روی زمین

    چپ و راست و قلب و جناح سپاه

    بیاراست لشکر چو بایست شاه

    زمین شد به کردار کشتی برآب

    تو گفتی سوی غرق دارد شتاب

    بزد مهره بر کوههٔ ژنده پیل

    زمین جنب جنبان چو دریای نیل

    همان پیش پیلان تبیره زنان

    خروشان و جوشان و پیلان دمان
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    فریدون
    ادامه بخش شانزدهم


    یکی بزمگاهست گفتی به جای

    ز شیپور و نالیدن کره نای

    برفتند از جای یکسر چو کوه

    دهاده برآمد ز هر دو گروه

    بیابان چو دریای خون شد درست

    تو گفتی که روی زمین لاله رست

    پی ژنده پیلان بخون اندرون

    چنان چون ز بیجاده باشد ستون

    همه چیزگی با منوچهر بود

    کزو مغز گیتی پر از مهر بود

    چنین تا شب تیره سر بر کشید

    درخشنده خورشید شد ناپدید

    زمانه بیک سان ندارد درنگ

    گهی شهد و نوش است و گاهی شرنگ

    دل تور و سلم اندر آمد بجوش

    به راه شبیخون نهادند گوش

    چو شب روز شد کس نیامد به جنگ

    دو جنگی گرفتند ساز درنگ
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    فریدون
    بخش هفدهم

    چو از روز رخشنده نیمی برفت

    دل هر دو جنگی ز کینه بتفت

    به تدبیر یک با دگر ساختند

    همه رای بیهوده انداختند

    که چون شب شود ما شبیخون کنیم

    همه دشت و هامون پر از خون کنیم

    چو کارآگهان آگهی یافتند

    دوان زی منوچهر بشتافتند

    رسیدند پیش منوچهر شاه

    بگفتند تا برنشاند سپاه

    منوچهر بشنید و بگشاد گوش

    سوی چاره شد مرد بسیار هوش

    سپه را سراسر به قارن سپرد

    کمین‌گاه بگزید سالار گرد

    ببرد از سران نامور سی‌هزار

    دلیران و گردان خنجرگزار

    کمین‌گاه را جای شایسته دید

    سواران جنگی و بایسته دید

    چو شب تیره شد تور با صدهزار

    بیامد کمربستهٔ کارزار

    شبیخون سگالیده و ساخته

    بپیوسته تیر و کمان آخته

    چو آمد سپه دید بر جای خویش

    درفش فروزنده بر پای پیش
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    فریدون
    ادامه بخش هفدهم

    جز از جنگ و پیکار چاره ندید

    خروش از میان سپه بر کشید

    ز گرد سواران هوا بست میغ

    چو برق درخشنده پولاد تیغ

    هوا را تو گفتی همی برفروخت

    چو الماس روی زمین را بسوخت

    به مغز اندرون بانگ پولاد خاست

    به ابر اندرون آتش و باد خاست

    برآورد شاه از کمین گاه سر

    نبد تور را از دو رویه گذر

    عنان را بپیچید و برگاشت روی

    برآمد ز لشکر یکی های هوی

    دمان از پس ایدر منوچهر شاه

    رسید اندر آن نامور کینه خواه

    یکی نیزه انداخت بر پشت او

    نگونسار شد خنجر از مشت او

    ز زین برگرفتش بکردار باد

    بزد بر زمین داد مردی بداد

    سرش را هم آنگه ز تن دور کرد

    دد و دام را از تنش سور کرد

    بیامد به لشکرگه خویش باز

    به دیدار آن لشکر سرفراز
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    فریدون
    بخش هجدهم

    به شاه آفریدون یکی نامه کرد

    ز مشک و ز عنبر سر خامه کرد

    نخست از جهان آفرین کرد یاد

    خداوند خوبی و پاکی و داد

    سپاس از جهاندار فریادرس

    نگیرد به سختی جز او دست کس

    دگر آفرین بر فریدون برز

    خداوند تاج و خداوند گرز

    همش داد و هم دین و هم فرهی

    همش تاج و هم تخت شاهنشهی

    همه راستی راست از بخت اوست

    همه فر و زیبایی از تخت اوست

    رسیدم به خوبی بتوران زمین

    سپه برکشیدیم و جستیم کین

    سه جنگ گران کرده شد در سه روز

    چه در شب چه در هور گیتی فروز

    از ایشان شبیخون و از ماکمین

    کشیدیم و جستیم هر گونه کین

    شنیدم که ساز شبیخون گرفت

    ز بیچارگی بند افسون گرفت

    کمین ساختم از پس پشت اوی

    نماندم به جز باد در مشت اوی
     

    رَشنو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/12
    ارسالی ها
    2,002
    امتیاز واکنش
    47,756
    امتیاز
    905
    محل سکونت
    مازندران:)
    فریدون
    ادامه بخش هجدهم


    یکایک چو از جنگ برگاشت روی

    پی اندر گرفتم رسیدم بدوی

    بخفتانش بر نیزه بگذاشتم

    به نیرو ازان زینش برداشتم

    بینداختم چون یکی اژدها

    بریدم سرش از تن بی‌بها

    فرستادم اینک به نزد نیا

    بسازم کنون سلم را کیمیا

    چنان چون سر ایرج شهریار

    به تابوت زر اندر افگند خوار

    به نامه درون این سخن کرد یاد

    هیونی برافگند برسان باد

    فرستاده آمد رخی پر ز شرم

    دو چشم از فریدون پر از آب گرم

    که چون برد خواهد سر شاه چین

    بریده بر شاه ایران زمین

    که فرزند گر سر بپیچید ز دین

    پدر را بدو مهر افزون ز کین

    گنه بس گران بود و پوزش نبرد

    و دیگر که کین خواه او بود گرد

    بیامد فرستادهٔ شوخ روی

    سر تور بنهاد در پیش اوی

    فریدون همی بر منوچهر بر

    یکی آفرین خواست از دادگر
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    0
    بازدیدها
    116
    پاسخ ها
    14
    بازدیدها
    543
    پاسخ ها
    16
    بازدیدها
    1,314
    بالا