طنز؛ من هویپورِ گربه نگهدار هستم!
علیرضا لبش در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
گرمایی که دمپایی در آن ذوب میشود، باک موتور در آن منفجر میشود و رکورد گرمترین شهر جهان بعد از جنگ جهانی دوم را میشکند، گرمای دلچسب و استخوانگرمکنی نیست. از آن گرماهایی نیست که بتوان تویش عکسسلفی گرفت و زیرش نوشت من و گرمای اهواز همین حالا یهویی! دولت هم که پاسخگوی این همه گرما نیست. وزیر امور خارجه هم که دارد برای ترامپ لطیفه تعریف میکند و نگران مادربزرگهای ایرانی است که نوههایشان را نمیتوانند ببینند. آن نامزد انتخاباتی هم که نگران مردم 96 درصدی بود، معلوم نیست رفته در یخچال چه کسی را وای کند تا تویش پر از میوه و گوجه و خیار شود. قدر و قیمت پیاز هم که بیشتر از ارزش موز شده است. یک آقایی هم که برای یک رییسجمهوری که در صف اول نشسته شعرخوانی میکند و با سه نفر شاعری که شعرش را گفتهاند، میخواهد حال 23 میلیون آدم را بگیرند، همه اینها یک طرف، حالا اینکه مهران مدیری گربهاش را هم دست هنرمندان نمیدهد، را کجای دلمان بگذاریم؟ اینکه امپراطور کوزکو خندانده برتر، با سوشا مکانی و شغل آبا و اجدادیاش شوخی میکند، را چطور از جهاز هاضمهمان بگذرانیم؟
اینها همهاش درد است. اگر از فردا همه از مهران مدیری یاد گرفتند و گربهشان را دست هنرمندان ندادند، چه خاکی به سرمان بریزیم؟ ما از همین راه نگهداری گربههای امثال ایشان ارتزاق میکنیم. اگر از فردا امپراطور کوزکو خواست با نام خانوادگی من شوخی کند، آنوقت چه غلطی باید بکنم؟ حتما سراغ لب و دهان میرود و پته پدربزرگ من که با لب و دهان سر کار داشته را روی آب میریزد؟ آنوقت دیگر همین فامیلیمان هم منشوریمیشود و به نام خانوادگیمان هم ارشاد مجوز نمیدهد و باید از این به بعد کتابهایم را با نام خانوادگی مستعار چاپ کنم.
آخر این چه وضعیتی است که تلویزیون به اسم طنز و سرگرمی راه انداخته که آدم دیگر نمیتواند نه به شغلش افتخار کند و نه به نام خانوادگیاش. قبل از این هر کس میپرسید: شغلت چیست؟ با افتخار میگفتم: بنده هنرمند هستم و بعد هم بادی به غبغب میانداختم که البته هنرمند مردمی، اما حالا اگر کسی در مورد شغلم بپرسد، میگویم: بیکار یا گربه نگهدار! در مورد نام خانوادگیام هم باید بگویم: ما نام خانوادگی خاصی نداریم، شما همان هوی ما را صدا کن یا اگر خیلی لطف داری بگو هوی پور.
علیرضا لبش در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
گرمایی که دمپایی در آن ذوب میشود، باک موتور در آن منفجر میشود و رکورد گرمترین شهر جهان بعد از جنگ جهانی دوم را میشکند، گرمای دلچسب و استخوانگرمکنی نیست. از آن گرماهایی نیست که بتوان تویش عکسسلفی گرفت و زیرش نوشت من و گرمای اهواز همین حالا یهویی! دولت هم که پاسخگوی این همه گرما نیست. وزیر امور خارجه هم که دارد برای ترامپ لطیفه تعریف میکند و نگران مادربزرگهای ایرانی است که نوههایشان را نمیتوانند ببینند. آن نامزد انتخاباتی هم که نگران مردم 96 درصدی بود، معلوم نیست رفته در یخچال چه کسی را وای کند تا تویش پر از میوه و گوجه و خیار شود. قدر و قیمت پیاز هم که بیشتر از ارزش موز شده است. یک آقایی هم که برای یک رییسجمهوری که در صف اول نشسته شعرخوانی میکند و با سه نفر شاعری که شعرش را گفتهاند، میخواهد حال 23 میلیون آدم را بگیرند، همه اینها یک طرف، حالا اینکه مهران مدیری گربهاش را هم دست هنرمندان نمیدهد، را کجای دلمان بگذاریم؟ اینکه امپراطور کوزکو خندانده برتر، با سوشا مکانی و شغل آبا و اجدادیاش شوخی میکند، را چطور از جهاز هاضمهمان بگذرانیم؟
اینها همهاش درد است. اگر از فردا همه از مهران مدیری یاد گرفتند و گربهشان را دست هنرمندان ندادند، چه خاکی به سرمان بریزیم؟ ما از همین راه نگهداری گربههای امثال ایشان ارتزاق میکنیم. اگر از فردا امپراطور کوزکو خواست با نام خانوادگی من شوخی کند، آنوقت چه غلطی باید بکنم؟ حتما سراغ لب و دهان میرود و پته پدربزرگ من که با لب و دهان سر کار داشته را روی آب میریزد؟ آنوقت دیگر همین فامیلیمان هم منشوریمیشود و به نام خانوادگیمان هم ارشاد مجوز نمیدهد و باید از این به بعد کتابهایم را با نام خانوادگی مستعار چاپ کنم.
آخر این چه وضعیتی است که تلویزیون به اسم طنز و سرگرمی راه انداخته که آدم دیگر نمیتواند نه به شغلش افتخار کند و نه به نام خانوادگیاش. قبل از این هر کس میپرسید: شغلت چیست؟ با افتخار میگفتم: بنده هنرمند هستم و بعد هم بادی به غبغب میانداختم که البته هنرمند مردمی، اما حالا اگر کسی در مورد شغلم بپرسد، میگویم: بیکار یا گربه نگهدار! در مورد نام خانوادگیام هم باید بگویم: ما نام خانوادگی خاصی نداریم، شما همان هوی ما را صدا کن یا اگر خیلی لطف داری بگو هوی پور.
دانلود رمان و کتاب های جدید