داستان قصه كسي كمك من مي كند؟

гคђค1737

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/12
ارسالی ها
7,959
امتیاز واکنش
45,842
امتیاز
1,000
محل سکونت
زیر خاک
يك مرغ حنايي كوچولو همراه با دوستانش در مزرعه زندگي مي كرد.دوستان او يك سگ خاكستري، يك گربه ي نارنجي و يك غاز زرد بودند.


يك روز مرغ حنايي مقداري دانه گندم پيدا كرد. او پيش خودش فكر كرد ، "من مي توانم با اين دانه ها ، نان درست كنم .


مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا اين دانه ها را بكارم؟

سگ گفت: من نمي توانم.

گربه گفت: من دلم مي خواهد ولي كار دارم و نمي توانم.

غاز گفت: من امروز بايد به بچه هايم شنا ياد بدهم و نمي توانم.

مرغ حنائي گفت: پس من خودم اين كار را خواهم كرد.او بدون كمك كسي دانه ها را كاشت.


مرغ حنائي كوچولو پرسيد: كسي مي تواند در دروكردن گندم به من كمك كند؟

سگ گفت: من بايد به شكار بروم.

گربه گفت: من تازه از خواب بيدار شدم و حال ندارم.

غاز گفت: من بالم درد مي كند.

مرغ گفت: پس خودم تنهايي آنرا انجام مي دهم. مرغ كوچولو بدون كمك كسي گندم ها را دروكرد.



داستان كسي كمك مي كند؟




مرغ حنايي كه خسته شده بود، پرسيد: كسي به من كمك مي كند كه اين گندمها را به آسياب ببريم و آنها را آرد كنيم؟

سگ گفت: من نمي توانم.

گربه گفت: من نمي توانم.

غاز گفت: من هم نمي توانم.

مرغ حنايي گفت: خودم اينكار را خواهم كرد. او گندمها را به آسياب برد و تنهايي آنها را آرد كرد بدون اينكه كسي به او كمك كند.


مرغ حنايي كه خيلي خيلي خسته بود، پرسيد: كسي به من كمك مي كند تا با اين آرد نان بپزيم؟

ولي باز هم سگ و گربه و غاز به او كمك نكردند و هر كدام بهانه اي آوردند.

مرغ حنايي گفت:خودم اين كار را خواهم كرد. و بعد مرغ خسته بدون كمك كسي نان پخت.


نان تازه و داغ بوي خيلي خوبي داشت. مرغ حنايي پرسيد: آيا كسي به من كمك مي كند تا نان را بخوريم.

سگ گفت: من كمك خواهم كرد.

گربه گفت: من كمك خواهم كرد.

غاز گفت: من كمك خواهم كرد.




داستان كسي كمك مي كند؟


اما مرغ حنايي با عصبانيت فرياد كشيد، من نيازي به كمك شما ندارم و خودم تنها اين كار را خواهم كرد.

مرغ حنايي نان را جلوي خودش گذاشت و همه آن را خورد.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا