ماوراءالطبیعیه،متافیزیک و انواع علوم آن

Negin.k

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/05
ارسالی ها
3,432
امتیاز واکنش
23,507
امتیاز
746
سن
22
سلام دوستان عزیزم:biggfgrin::biggfgrin:
اول یکم درباره ماورا بدونین تا بقیه رو بذارم
امیدوارم این تاپیک به دردتون بخوره
********
ماوراء الطبیعیه
ماوراء الطبیعه یعنی آنچه در ورای طبیعت است؛ که مراد از طبیعت، عالم مادّه و منظور از ماورای آن، عوالم غیر مادّی (عالم مجرّدات) است. ماوراء الطبیعه را در متون اسلامی عالم غیب گفته اند. عالم غیب نیز همان عالمی است که از نگاه حسی ما پوشیده است. که می توانیم با عقل، نشانه هایی از آن بیابیم و با استفاده از وحی، جزئیات آن را به دست آوریم.
اما یک کاربرد غلط نیز برای لفظ "ماوراء الطبیعه" به وجود آمده است که آن را معادل "مابعدالطبیعه" گرفته اند. توضیح این اشتباه از بیان شهید مطهری این گونه است:
« در تاریخ فلسفه از مؤلّفات ارسطو اینطور یاد مى ‏شود كه وى در جمیع علوم آن زمان (قرن چهارم قبل از میلاد) به استثناى ریاضیات، كتاب تألیف كرده و مجموعه تألیفات وى دائرة المعارفى را تشكیل مى داده ... و چون فلسفه اولى به حسب ترتیب تألیفى بعد از طبیعیات ذكر شده بود و از طرف مؤلف نام و عنوان خاصى به آن داده نشده بود بعدها متافیزیك (ما بعد الطبیعه) نامیده شد، یعنى قسمت بعد از طبیعیات، و كم كم به مرور زمان به واسطه غلط مترجمین، كلمه «متافیزیك» به معناى ماوراء الطبیعه و علم مجردات تفسیر شد ... هر چند این غلط ابتدا یك غلط لفظى به نظر مى‏رسد لكن این غلط لفظى منشأ غلطهاى معنوى بسیارى شده است.»[۱]

یعنی نباید ماوراء الطبیعه (عالم غیب) را مرادف مابعدالطبیعه اخذ کنیم. چون بحث مابعدالطبیعه، به بحث فلسفی گفته می شود و بحث فلسفی منحصر در غیب و مجردات نیست. به عنوان نمونه یکی از مباحث اصلی فلسفه، بحث از علت و معلول است که این بحث عالم ماده را نیز شامل می شود.
 
  • پیشنهادات
  • Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    22
    ماوراء الطبیعیه
    بنا بر گفته های دون خوان- ساحران عهد کهن پس از "دیدن" ماهیت اشیاء چنین تعریفی را از جهان ارائه نمودند:
    ماهیت جهان به نخهای تابنده ای شباهت دارد که به سوی بینهایت و در هر جهت تصور پذیری امتداد یافته است. تارهای فروزانی که آگاه از خویشتن اند بهطوریکه درک آن برای ذهن آدمی محال است. آنها پس از آنکه ماهیت جهان را"دیدند"- پیشتر رفته و ماهیت انرژی انسان را "دیدند". آنها آدمی را همچون شکلی درخشان تعریف کردند که به تخم مرغ عظیمی شباهت دارد و آنرا "تخم مرغ فروزان" نامیدند. وقتی ساحران آدمی را "میبینند" شکل فروزان و عظیمی را"میبینند" که غوطه ور است و هنگامیکه حرکت میکند- شیار ژرفی در انرژی زمینایجاد میکند- درست مثل اینکه شکل فروزان ریشه ای اصلی دارد که در زمینکشیده میشود.
    پیوندگاه:
    و اما کشف مهم ساحران عهدکهن: ویژگی قطعی آدمی به عنوان گوی فروزان- نقطه ای گرد با درخشش شدید به اندازه یک توپ تنیس است که همواره در داخل گوی فروزان جای دارد. سطحش بسیار تابنده است و به فاصله 60 سانتی متر(یا درازای یک دست) عقبتر ازسینه شخص در سمت راست کتف چپ قرار دارد.
    گوی فروزان بسی بزرگتر ازکالبد آدمی است و خال بسیار درخشنده- قسمتی از این گوی انرژی است و درمکانی هم سطح کتف به اندازه طول یک دست به طرف عقب بدن جای دارد. ساحران عهد کهن پس از آنکه "دیدند" چه می کند- آن را "پیوندگاه" نامیدند.
    "پیوندگاه" ما را وادار به درک و مشاهده میکند. ساحران قدیم "دیدند" که مشاهده و درک انسان در آن نقطه درخشان جمع شده است. چون "دیدند" که تمام موجودات زنده چنین نقطه درخشانی دارند- حدس زدند که به طور کلی ادراک بایدبه طرق مناسب در آن نقطه به وقوع بپیوندد.
    بدین ترتیب تعریف"پیوندگاه" به این صورت است: "پیوندگاه" خال روشن و درخشانی در گوی فروزان انرژی موجودات زنده است و در اطراف این خال درخشنده- هاله ای تابشی دیده میشود. تابش گوی مانندی که پیوندگاه را احاطه کرده است به فروزندگیتارهایی (تارهای انرژی کیهان) که مستقیما از میان تابش و پیوندگاه میگذرد-شدت میبخشد.
    "پیوندگاه" انسان میتواند از نقطه ای که معمولا هست جدا شود. وقتی "پیوندگاه" در جای معمول (عادت شده) خودش است- مشاهده و درک عادی است(یعنی همینطور که معمولا درک و مشاهده میکنیم). ولی وقتی"پیوندگاه" و فضای مدور تابنده گرداگرد آن در مکانی متفاوت از مکان دائمی است به نظر میرسد که رفتار غیر عادی انسانها (در آن حالت) معلول این امرباشد که آگاهی آنها متفاوت است. یعنی که آنها به شیوه ای نا آشنا درک ومشاهده میکنند. در نتیجه هر چه تغییر مکان پیوندگاه از جای مرسومش بیشترباشد – در نتیجه رفتار شخص و بدیهی است که نتیجه ادراک و آگاهی اش غیرعادی تر است.
    عملکرد "پیوندگاه" طبق توضیح ساحران عهد کهن:پیوندگاه در انسانها با متمرکز کردن پیرامون تابنده اش بر تارهای انرژی کیهان که مستقیما از درون آن میگذرد- خود به خود و بدون واسطه و برنامه قبلی- آن تارها را در داخل ادراک پیوسته و مداومی از دنیا جمع میکند.
    ساحران عهد کهن پس از آنکه "دیدند" تابش در آدمهایی که بیهوش یا در حال مرگند- به شدت کم نور است و در اجساد اصلا وجود ندارد- متقاعد شدند که اینتابش "آگاهی" است. در نتیجه به این تابش "هاله آگاهی" میگویند. این هالهتابنده تارهای انرژی آگاه کیهان را که از میان پیوندگاه میگذرند- گرد همآورده و سبب یکی شدن آنها میشود.
    هیچ اثری از "پیوندگاه" در جسم مرده نیست- چون پیوندگاه و تابش اطراف آن نشانه زندگی و آگاهی اند.
    نتیجه گریز ناپذیری که ساحران عهد کهن از این امر گرفتند این بود که آگاهی و ادراک با یکدیگرند و به پیوندگاه و هاله تابنده اطراف آن متصل اند.
    وقتی پیوندگاه به جای دیگری تغییر مکان میدهد- تجمع نوینی متشکل ازمیلیونها تار فروزان انرژی در آن نقطه برقرار میشود. ساحران قدیم این را"دیدند" و نتیجه گرفتند که چون هر جا که پیوندگاه باشد تابش آگاهی نیزهمواره حضور دارد- مشاهده و درک خود به خود در آنجا گرد می آید و به هرحال به دلیل وضعیت و جای متفاوت پیوندگاه- دنیای منتج از آن نمیتوانددنیای وقایع روزمره باشد.
    ساحران قدیم دو نوع تغییر مکان "پیوندگاه" را تشخیص دادند:

    1- جا به جائی: تغییر مکان به هر نقطه ای روی (در سطح) یا درون گوی فروزان انرژی .

    2- حرکت: تغییر مکان در خارج از فرم گوی فروزان انرژی.

    تفاوت بین جابه جائی و حرکت:
    تفاوت میان جابجایی و حرکت- ماهیت ادراکی است که هر یک از تغییر مکانهاجایز میشمارد. از آن رو که جابجایی پیوندگاه- تغییر مکان در درون گوی فروزان است- دنیاهایی که به واسطه آن پدید می آیند هر قدر هم عجیب و غریب-شگفت و باور ناپذیر باشند- هنوز در داخل قلمرو بشری اند.
    ""قلمرو بشری- تارهای انرژی است که از میان کل گوی فروزان انرژی انسان میگذرند.""
    برعکس- چون حرکتهای پیوندگاه به بیرون رفتن به جایی در خارج از فرم گوی فروزان است- تارهایی از انرژی کیهان را به کار میگیرد که آن سوی قلمرو بشراست. مشاهده و درک این تارها- دنیاهایی پدید می آورد که آن سوی ادراک است.دنیاهایی باور ناپذیر که اثری از پیشینیان بشر در آن نیست.
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    22
    ماوراءالطبیعه
    متافیزیك از ریشه‌ی (متافیزیكاس) كه یك كلمه‌ی یونانی می‌باشد، گرفته شده است. كلمـه‌ی متافیزیكـاس از دو بخش (متا) به‌‌معنای (تغییر)و (فیزیكاس) به‌معنـای طبیعت تشـكیل شده‌است. برخی نیز متافیزیك را از ریشه‌ی یونانی (متاتافوسیكا) دانسته‌اند كه با حذف حرف اضافه (تا) و تبدیل (فوسیكا) به (فیزیك) به‌صورت متافیزیك درآمده است.

    1- تله‌پاتی: كه عبارت است از ارتباط بین دو یا چند نفر بدون استفاده از حواس پنج‌گانه و با استفاده از نیروی فكر.

    2- سفر روح: كه عبارت است از خروج اختیاری روح از بدن و بازگشت اختیاری آن به بدن.

    3- سایكومتری: كه عبارت است از سنجش و استخراج خاطرات ثبت شده در اشیاء بی‌جان.

    ۴- هاله شناسی: كه عبارت است از بررسی انرژیهای لطیف و ظریف اطراف بدن انسان كه منشاء آن جسم، روان و روح بوده و با حواس پنج‌گانه قابل احساس و ادراك نمی‌باشد و همچنین چگونگی انتقال و تبادل این انرژیها بین افراد(ارسال و دریافت آن).
    ....

    متافیزیك از ریشه‌ی (متافیزیكاس) كه یك كلمه‌ی یونانی می‌باشد، گرفته شده است. كلمـه‌ی متافیزیكـاس از دو بخش (متا) به‌‌معنای (تغییر)و (فیزیكاس) به‌معنـای طبیعت تشـكیل شده‌است. برخی نیز متافیزیك را از ریشه‌ی یونانی (متاتافوسیكا) دانسته‌اند كه با حذف حرف اضافه (تا) و تبدیل (فوسیكا) به (فیزیك) به‌صورت متافیزیك درآمده است.

    در حال حاضر لغت متافیزیك از پیشوند «متا» به‌معنای وراء، فرا، ماوراء، بعد و پشـت و كلمـه‌ی «فیزیـك» به‌معنـای طبیعـت تشـكیل شده است. منظور از طبیعت، دنیایی است كه در حال حاضر، در آن زندگی كرده، آن را احسـاس و ادراك می‌نماییم. پس متافیزیك به‌معنای ماوراءالطبیعه، مابعد‌الطبیعه و یا فوق‌طبیعت است و شامل بخـش‌هـایی از جهان بی‌كران هستی و موجوداتی می‌شود، كه از حوزه‌ی ادراك حـواس پنج‌گانه‌ی ظاهری ما خارج است.

    بنا‌به گفته‌ی مورّخان، لفظ متافیزیك، نخست به‌صورت نامی برای یكی از كتاب‌های ارسطو به‌كار رفته بود، كه از نظر ترتیب بعد از كتاب (طبیعت) قرار داشته، از طرف مؤلف، نام و عنوان خاصی به آن داده نشده بود، كه بعدها به آن كتاب، عنوان (بعد از طبیعیات) داده شد. این كتاب از مباحث كلّی وجود بحث می‌كرده ‌است، مباحثی كه در علوم اسلامی به امور عامه معروف شده، بعضی از فلاسفه‌ی اسلامی، نام (ماقبل‌الطبیعه) را نیز برای آن مناسب دانسته‌اند.

    در بعضی از منابع، متافیزیك نام مجموعه‌ای از مسائل عقلـی- نظـری اسـت، كه بخشـی از فلسـفه‌ی به اصـطلاح عـامّ را تشـكیل می‌داده است. چنان‌كه امروز گاهی واژه‌ی فلسفه به آنها اختصاص داده می‌شود و یكی از اصطلاحات جدید فلسفه مساوی با متافیزیك می‌باشد، كه كوشش می‌كند، تا طبیعت اساسی هر واقعیّتی، چه قابل رؤیـت و چه غیر قابل رؤیت را درك كند.

    (دانشكده‌ی متافیزیك كی‌آرا) در استرالیا، متافیزیك را (رفتن به ورای مادّه) توصیف كرده است. (دانشكده‌ی مطالعات متافیزیك)، متافیزیك را علم (بودن) می‌داند، همچنین معتقد است كه متافیزیك علم یا فلسفه‌ای است كه ذات، علل اولیّه و یا قوانین حاكم بر تمام مخلوقات را به‌طور سازمان یافته بررسی می‌كند؛ بررسی حقیقت و ذات جهان نیز در همین مقوله قرار می‌گیرد. در تعریف این دانشكده، متافیزیك، رفتن به ورای حواسّ پنج‌گانه آمده است. همچنین آمده است كه متافیزیك راهی است كه زندگی را در سطوح روحی، روانی، ذهنی و فیزیكی تشریح می‌كند.

    (دانشكده‌ی خداشناسی متافیزیكی) درآمریكا، بررسی (علل اولیه‌ی هستی و دانش) را متافیزیك می‌داند. پژوهشگران این دانشكده معتقدند، متافیزیك درصدد توضیح ذات «بودن» و مبداء و ساختار جهان است. همچنین متافیزیك اتّحاد ویژگی‌های روحی، ذهنی و فیزیكی را مدّ نظر دارد.

    دكتر لاكلان هایندز متافیزیك را شامل آنچه كه ماورای طبیعت قابل دید است، می‌داند. به تعبیر ابن‌سینا، متافیزیك مجموعه‌ای از حكمت ماقبل‌الطبیعه و مابعدالطبیعه است، كه ابعاد غیر فیزیكی و ماورائی انسان را نیز شامل می‌شود، كه با حواسّ معمولی قابل احساس نمی‌باشد، ولی با حواسّ برتر می‌توان آن را ادراك كرد.

    ارسطو معتقد است كه متافیزیك به اندیشه در مورد (اكثر مسائل اساسی وجود) می‌پردازد. حكیمان مسلمان نیز همین مفهوم را با تعـابیر دیگری بیان داشته‌اند. آنان معتقدند كه موضوع متافیزیـك (وجود) است. ویلیام جیمز، متافیزیك را جهد بلیغ و سعی وافر در طریق تفكّر واضح می‌داند. ریچارد تیلور در كتاب (مابعد‌الطبیعه) خود، متافیزیك را اندیشیدن درباره‌ی اساسی‌ترین مسائل وجود بدون تحكّم بیان می‌كند. برتراندراسل متافیزیك را كوشش برای شناختن كل عالم از راه تفكر می‌داند.

    در متون و منابع (دانشگاه بین‌المللی متافیزیـك)، (دانشـگاه اطلاعات متافیزیك)، (دانشگاه مطالعات ماورایی) و (دانشگاه ایالتی متافیزیك) نیز تعاریفی مشابه آنچه ذكر گردید، از متافیزیك آمده است. «انجمن جهانی متافیزیك)، (انجمن متافیزیك دنیا)، (جامعه‌ی بین‌المللی متافیزیك)،(انجمن تحقیقات متافیزیك)، (انجمن دكترهای متافیزیك»، (آكادمی متافیزیك) و (آكادمی بین‌المللی آگاهی) نیز تعاریف مشابهی از متافیزیك ارائه كرده‌اند. حكیمان مابعد‌الطبیعی از جمله افلاطون، فارابی، ملاصدرا، آگوستین، لایب‌نیتز و سایرین نیز تعاریف نزدیك به مضامین فوق‌الذكر دارند. دكتر شالكو و دكتر باتلر نیز همین مفاهیم را با بیان دیگـری ابراز داشته‌اند. بسیاری از استادان و پژوهشـگران معاصـر نیز بر همـین عقیده‌اند.

    متافیزیك به تعبیر ابن‌سینا مجموعه‌ای از حكمت ماقبل‌الطبیعه و مابعدالطبیعه می‌باشد، همچنین ابعاد فرافیزیكی و ماورائی انسان را نیز شامل می‌شود، كه با حواس پنج‌گانه قابل احساس نمی‌باشد، ولی با حواس برتر می‌توان آن را ادراك كرد. به عبارت دیگر متافیزیك به مجموعه مقولات غیر قابل ادراك با حواس ظاهری گفته می‌شود. در برخی منابع، متافیزیك به معنی ”رفتن به ماورای فیزیك“ آمده است؛ فیزیك نیز عبارت است از پدیده‌هایی كه با حواس پنج‌گانه در حالت عادی احساس می‌شود، پس برای درك متافیزیك باید از حواس برتر بهره گرفت.

    قرارگرفتن در مسیر متافیزیك، نقطه عطفی بوده كه امید است به شناخت خود و معرفت خداوند عزّوجل منتهی گردد (انشاءالله)، كه این امر مهـمّ (خداشناسی) نیز از جمله اهداف خلقت انسان به شمار می‌رود (الله اعلم). همچنین می‌توان امید داشت كه آشنایی با متافیزیك، در رسیدن به سایر اهداف خلقت انسان (عبادت و آزمایش) مؤثر واقع گردد. متافیزیك می‌تواند بعنوان ابزار و وسیله‌ای برای پیشرفت در امور تحصیلی، شغلی، خانوادگی و … مورد استفاده قرار گیرد. برخی افراد نیز به دلیل حـسّ ماجراجویی، كنجكاوی، حقیقت‌جویی و یا برای تفریح و سرگرمی به سراغ متافیزیك می‌آیند؛ جوانان به دلیل عطش زیادی كه برای دست‌یابی به ناشناخته‌ها دارند، مشتاق این مقوله می‌باشند. برخی بزرگان نیز از متافیزیك به‌عنوان یك نیاز فطری یاد كرده‌اند.

    امروزه در سراسر دنیا متافیزیك به‌عنوان یك رشته‌ی علمی دانشگاهی مورد توجـّه قرار گرفته است و در بسیاری از دانشگاه‌های معتبر دنیا جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده است، تا جایی كه دانشگاه‌ها و دانشكده‌های اختصاصی برای ارائه آموزش‌های كلاسیك و رسمی متافیزیك در مقاطع تحصیلی مختلف شكل گرفته است. برخی از این مراكز تا مقطع تحصیلی دكترای تخصصی (Ph.D) دانشجو می‌پذیرند. در همین راستا می‌‌‌‌‌توان موارد زیر را به‌عنوان نمونه ذكر كرد : دانشگاه بین‌المللی متافیزیك، دانشكده‌‌ی متافیزیك كی‌‌‌آرا، دانشكده‌ی مطالعات متافیزیك، دانشكده‌ی متافیزیك كامپوس، دانشكده‌ی خداشناسی متافیزیك. همچنین صدها مركز، مؤسسه، آزمایشگاه و مدرسه‌ی تخصصی در زمینه‌ی متافیزیك فعالیت دارند كه ذكر نام آنها در اینجا ممكن نیست.
    امروزه در دنیای جدید و عصر علم و تكنولوژی، متافیزیك یكی از مسائل مورد توجه بسیاری از افراد در سراسر جهان است. در ایران اسلامی نیز مشاهده می‌شود كه افراد، بخصوص جوانان به آن توجه دارند، استقبال فراوان از كتاب‌هایی كه در این زمینه منتشر می‌شود و یا سمینارهایی كه در این مقوله برگزار می‌گردد، مبین آن است. همچنین استقبال قابل توجه از جلسات خصوصی كه در این ارتباط تشكیل می‌گردد، نیز تأیید كننده این امر مهم می‌باشد، حجم اطلاعات موجود بر روی شبكه جهانی اینترنت پیرامون متافیزیك و علوم مرتبط با آن نیز مبین دیگر این مطلب می‌باشد.
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    22
    ماوراء الطبیعیه
    1. واژه ی عربی ماوراء الطبیعه معادل لفظ یونانی متافیزیک نیست. کلمه ی متافیزیک همسان با تعبیر عربی ما بعد الطبیعه به کار می رود ؛ که توضیح آن در ادامه خواهد آمد. ماوراء الطبیعه یعنی آنچه در ورای طبیعت است ؛ که مراد از طبیعت ، عالم مادّه و منظور از ماورای آن ، عوالم غیر مادّی (عالم مجرّدات) است. ماوراء الطبیعه را در متون اسلامی عالم غیب گفته اند که شامل عالم ملکوت و عالم جبروت است. بنا بر آنچه از متون دینی برداشت می شود و طبق بیانات حکما و عرفای اسلامی ، دین و کتب آسمانی در واقع حقایقی مجرّد ، غیبی و جبروتی و بلکه فوق مجرّد و فراجبروتی بوده از علم الهی نازل شده اند. لذا حقیقت و باطن دین و کتب آسمانی ــ نه ظاهر آنها ــ از سنخ موجودات ماوراء الطبیعی و بلکه بالاتر از آن ، از سنخ فرا ماوراء الطبیعه و فراجبروت(لاهوت) است ؛ که اشرف موجودات مجرّد و ماوراء الطبیعه (حضرت جبرئیل(ع)) آن را از علم الهی دریافت و بر قلب مبارک ختم الانبیاء حضرت محمّد مصطفی (ص) نازل می کند.

    2. کلمه ی متافیزیک یا ما بعد الطبیعه ظاهراً از آنجا رواج پیدا نمود که ارسطو در یکی از کتابهایش بعد از طرح مباحث مربوط به علوم طبیعی (فیزیک) فصلی برای مباحث فلسفی باز کرد ؛ لکن اسمی برای این فصل انتخاب نکرد ؛ لذا از آن فصل با عنوان متافیزیک یا ما بعد الطبیعه یاد شد. یعنی بحثی که بعد از بحث علوم طبیعی واقع شده است. از اینرو واژه های متافیزیک و ما بعد الطبیعه به مرور زمان با واژه ی فلسفه معادل شدند.
    فلسفه یا متافیزیک یا ما بعد الطبیعه ، امروزه دارای مکاتب بسیار فراوانی است که اگر بخواهیم رابـ ـطه ی همه آنها را با ادیان گوناگون و اسلام بسنجیم ، مستلزم نگارش کتابها يی مفصّل خواهد بود. لذا در این باره به بیان چند مطلب اساسی اکتفا می شود.
    به یقین اوّلین جرقه های فلسفه در متن ادیان زده شده و انبیاء(ع) اوّلین کسانی بوده اند که شیوه ی تفکّر فلسفی را به بشر آموخته اند. و اوّلین فیلسوفان به احتمال زیاد شاگردان انبیاء(ع) بوده اند. تا جایی که گفته شده برخی از فیلسوفان یونان ، دست پروده ی شاگردان حضرت داوود و سلیمان (ع) و برخی نیز از نسل شاگردان حضرت یوسف (ع) بوده اند. نیز گفته شده تعدادی از آنان فلسفه را از فهلویّون ایرانی گرفته اند که آنها نیز از شاگردان انبیای ایران زمین بوده اند. امّا این بدان معنا نیست که بین ادیان و فلسفه ها تطابق صد در صد وجود دارد. باید توجّه داشت که هم بسیاری از ادیان دچار تحریفات عظیمی شده اند و امروزه حامل گزاره های غیر عقلانی هستند، هم فلسفه ها سراسر براهین عقلی نیستند. برخی فلسفه ها اساساً با عقل در ستیزند ؛ و برخی دیگر هم که عقلگرا هستند همه ی نظریّاتشان مبرهن نیست. بر این اساس ، می توان نکات زیر را ادّعا نمود.
    الف) آنچه یقیناً دین و وحی الهی است و آنچه یقیناً برهان عقلی است محال است باهم تزاحم داشته باشند. گزاره های یقیناً الهی ، یا با عقل نیز قابل اثباتند یا عقل ، حقّانیّت آنها را به نحو کلّی و اجمالی اثبات ، ولی از درک جزئیّات آنها عاجز بوده خود و به عجز خويش اعتراف می کند.
    ب) آنچه از تحریفات به ادیان الهی تحمیل شده یقیناً نمی تواند با برهان عقلی سازگار باشد چون عقل یکی از منابع دین است و هر آنچه مبرهن است دینی نیز خواهد بود. لذا آن مقدار از متافیزیک که صد در صد یقینی و مبرهن است زیر مجموعه دین خواهد بود.
    ج) در بین ادیان ، تنها دینی که کتاب آسمانی آن یقیناً تحرف نشده است ؛ و نیز تنها دینی است که تحریفات وارد شده در روایات بزرگان آن را می توان با متدهای خاصّی شناسایی نمودودر بین ادیان موجود تنها دینی است که عقل را با تمام وجود به رسمیّت شناخته و براهین عقلی را حجّت می شمارد اسلام است. نیز اسلام تنها دینی است که پذیرش اصول خود را منوط به داشتن برهان عقلی کرده است.غیر اسلام ، هیچکدام از ادیان موجود قادر نیستند اصول خود را با برهان عقلی اثبات نمایند. لذا اگر تن به عقلانیّت بدهند مضمحلّ می شوند.
    د) در بین فلسفه های موجود در دنیای امروز ، سازگارترین فلسفه با دین اسلام و تعالیم اهل بیت(ع) حکمت متعالیه (مکتب فلسفی ملاصدرا) است. امّا این سازگاری به معنی تطابق کامل بین آن دو نیست. چرا که فلسفه محصول دست بشر است ؛ و بشر هموا امکان خطا دارد. لذا انتظار تطابق کامل فلسفه بشري و دین الهی ، انتظار نامعقولی است.
    3. دلائل امکان وجود ما بعد الطبیعه و ماوراء الطبیعه.
    در امکان وجود ما بعد الطبیعه(متافیزیک) شکّی نیست. چون بهترین دلیل بر امکان شیء وقوع آن است.
    امّا دلائل امکان و بلکه تحقّق عالم مجرّدات (ماوراء الطبیعه)

    الف) هـيـچ بـرهـانـى بـر نـفـى مـاوراء طـبـيـعـت (عالم مجرّدات ) نـمـى تـوان اقـامه كرد خصوصا بر اساس معرفت شناسى ماترياليستى كه بر اصالت حس و تجربه استوار است . زيرا روشن است كه هيچ تجربه حسى نمى تواند در ماوراء قلمرو خودش كه ماده وماديات مى باشد , سـخـنـى بـگـويـد و چيزى را نفى يا اثبات كند و حداكثر چيزى كه براساس منطق حس گرائى مـى تـوان اظـهار داشت اين است كه بر طبق آن نمى توان وجود ماوراء طبيعت را اثبات كرد , پس دسـت كم بايد احتمال و امکان وجود آن را بپذيرند , زيرا عدم الوجدان لا يدل على عدم الـوجـود ـــــ نیافتن دلالت بر نبودنمی کند .
    ب) ذهن آدمی غیر مادّی است. پس عالمی دیگر وجود دارد که اذهان آدمیان موجودات آن ، یا جزء موجودات آن هستند. امّا دلیل غیر مادّی بودن اذهان آدمیان آن است که انسان می تواند اجسامی بزرگتر از بدن خود را تصوّر نماید. اگر ذهن موجود مادّی و در قسمتی از بدن مثل مغز است ، چگونه می تواند تصويري به ابعاد کوه را در خود جای دهد. و اگر گفته شود که صور ذهنی ابعاد حقیقی ندارند ، و مثلاً صد متر ذهنی به اندازه ی یک میلی متر خارجی است ، در آن صورت سفسطه لازم می آید. اگر اندازه ی ذهنی عین اندازه ی بیرونی نیست در آن صورت انسان از کجا فهمیده است که اندازه ی بیرونی چیست و چقدر است ؟ افزون بر آن بالاخره صورت ادراکي انسان صورتي است ميليونها برابر آنچه در سلولهاي مغزي ذخيره مي شود و سخن از همان صورت ادراکي اگراند شده است . افزون بر آن انکار عینیّت بین ذهن و عین مساویست با بستن راه هر گونه آگاهی بر روی انسان.
    ج) انسان قادر است مفاهیم کلّی مثل مفهوم کلّی انسان و درخت را ادراک نماید. در حالی که این مفاهیم مادّی نیستند ؛ چون هر چه در عالم مادّه است جزئی است. پس جایگاه این مفاهیم در مغز مادّی هم نمی تواند باشد. از طرفی این مفاهیم امور عدمی هم نیستند. پس اموری غیر مادّی در ذهن هستند که خود از موجودات مجرّد است.
    براهینی از این سنخ که وجود موجودات غیر مادّی (ماوراء الطبیعی) را اثبات می کنند زیادند که در این نامه به دو مورد از ساده ترین آنها اشاره شد. براهین فنّی تر را می توانید در کتب تخصّصی همچون کتاب « دو رساله ی مُثل و مثال » از آیةالله حسن زاده ی آملی ملاحظه فرمایید.
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    22
    متافیزیک
    خلاصه ای از علوم متافیزیک



    متافیزیك به تعبیر ابن‌سینا مجموعه‌ای از حكمت ماقبل‌الطبیعه و
    مابعد‌الطبیعه می‌باشد، همچنین ابعاد غیرفیزیكی و ماورائی انسان را نیز
    شامل می‌شود كه با حواس پنج‌گانه قابل احساس نمی‌باشد ولی با حواس برتر
    می‌توان آن را ادراك كرد. امروزه در قرن جدید و در هزارة سوم، متافیزیك یكی
    از حكمتهای مورد توجه بسیاری از افراد در سراسر جهان است. در ایران نیز
    مشاهده می‌شود كه افراد بخصوص جوانان به آن توجه دارند؛ استقبالفراوان از
    كتابهایی كه در این زمینه منتشر می‌شود و یا سمینارهایی كه در این مقوله
    برگزار می‌گردد مبین آن است. متــافیزیک پیرامون تله‌پاتی، سفرروح،
    سایكومتری، هاله‌شناسی، پیشگویی، كف‌شناسی، حسس‌ششم، هیپنوتیزم، انواع
    مراقبه، روح و روح‌شناسی، روح‌پزشكی، ارتباط با ارواح، مرگ، جن وجن‌شناسی،
    ارتباط با جن، نیروهای غیرفیزیكی(نیروهای روانی، فراروانی و روحی)، نقش
    ماده، انرژی، مكان و زمان در فیزیك و متافیزیک، مــــــی بــاشــد.

    در قرآن كریم به كرات پیرامون جن، روح، مرگ، عالم ذر، عالم برزخ، معاد و
    امثال آن صحبت شده است، كه همگی مقولات مربوط به متافیزیك است. اسلام ناب
    محمدی در هیچ جا متافیزیك و فراروانشناسی را انكار نكرده است. فقط در برخی
    موارد رفتن به سوی آن و یا استفاده از آن را نهی نموده است و آن هم به دلیل
    خطراتی است كه برای فرد یا جامعه دارد:



    1- تله‌پاتی: كه عبارت است از
    ارتباط بین دو یا چند نفر بدون استفاده از حواس پنج‌گانه و با استفاده از
    نیروی فكر.



    2- سفر روح: كه عبارت است از خروج
    اختیاری روح از بدن و بازگشت اختیاری آن به بدن.



    3- سایكومتری: كه عبارت است از سنجش و استخراج خاطرات ثبت شده در
    اشیاء بی‌جان.



    ۴- هاله شناسی: كه عبارت است از
    بررسی انرژیهای لطیف و ظریف اطراف بدن انسان كه منشاء آن جسم، روان و روح
    بوده و با حواس پنج‌گانه قابل احساس و ادراك نمی‌باشد و همچنین چگونگی
    انتقال و تبادل این انرژیها بین افراد(ارسال و دریافت آن).



    5ـ هالة نورانی: كه عبارت است از
    انرژیهای لطیف و ظریف اطراف بدن انسان كه منشاء آن جسم، روان و روح بوده و
    با حواس پنج‌گانه و در حالت عادی قابل احساس و ادراك نمی‌باشد، همچنین
    ارتباط هالة نورانی با بهداشت و سلامت جسم و روان.



    6- پیشگویی: كه عبارت است از تلاش
    جهت كسب اطلاعات و اخبار در مورد آینده با استفاده از روشهای مختلف.



    7ـ كف شناسی: كه عبارت است از
    بررسی و مطالعه خطوط كف دست و ارتباط آنها با خصوصیات جسمی، روانی و روحی
    فرد و ارتباط این خطوط با سلامت انسان و بعضاً ارتباط آن با برخی از وقایع
    آینده.



    8ـ حس ششم: كه عبارت است از
    دریافت برخی اطلاعات و احساس برخی چیزها بدون استفاده از حواس پنج‌گانه.



    9ـ هیپنوتیزم: كه عبارت است از
    قرار گرفتن فرد در وضعیت خاصی كه ناخودآگاه او فعال شده و در حالت تمركز
    ذهن قرار می‌گیرد



    10ـ خود هیپنوتیزم: كه عبارت است
    از قرار گرفتن در حالت خاصی از تمركز به منظور خود تلقینی برای تقویت محاسن
    و تضعیف معایب.



    11ـ مراقبه(مدی‌تیشن) : كه عبارت
    است از توجه و تمركز بدون تلاش بر یك موضوع خاص دیداری، شنیداری، گفتاری،
    فكری و قلبی به عنوان ابزاری برای درك و احساس جهان هستی و رهایی موقت و
    محدود از دنیای فیزیكی و مسائل و مشكلات آن و سوق دادن توجه و تمركز به
    درون.



    12ـ مراقبة دیداری: كه عبارت است از قرار گرفتن جسم در یك وضعیت
    بی‌حركت و تمركز بر یك منظره و یا تصویر و ثبت آن در ذهن و سپس بستن چشم و
    تجسم آن منظره و یا تصویر و تداوم این كار به منظور رها شدن از دنیای
    فیزیكی و فراموش كردن آن و درك و احساس تمام جهان هستی.



    13ـ مراقبة گفتاری: كه عبارت است از قرار گرفتن جسم در یك وضعیت
    بی‌حركت و تكرار یك كلمه و یا عبارت مقدس به زبان و یا به دل همراه با
    تمركز برآن.



    14ـ مراقبة شنیداری: كه عبارت است
    از قرار گرفتن جسم در یك وضعیت بی‌حركت و تمركز بر حس شنوایی و گوش دادن
    به یك صدا و یا صوت طبیعی و یا گوش دادن به یك نوار موسیقی مجاز.(منظور از
    مجاز: دارای مجوز انتشار از وزارت ارشاد می‌باشد.)



    15ـ مراقبة فكری: كه عبارت است از
    قرار گرفتن جسم در یك وضعیت بی‌حركت وتمركز بر یك موضوع خاص فكری و
    اندیشیدن در مورد آن. این موضوع فكری می‌تواند مربوط به دنیا و یا عقبی
    باشد. مثلاً اندیشیدن در مورد علوم مختلف مرسوم در دانشگاهها و اندیشیدن در
    مورد علت خلقت، خودشناسی، مرگ، حساب و كتابِ آخرت و…



    16ـ مراقبة احساسی: كه عبارت است
    از قرار گرفتن جسم در یك وضعیت بی‌حركت و تمركز بر قلب و ایجاد یك احساس
    خوب و مطلوب در آن و تداوم تمركز برآن حس.



    17ـ روح و روح شناسی: كه عبارت
    است از تحقیق و تفحص درمورد ماهیت روح، منشاء و مرجع آن، خصوصیات و
    ویژگی‌های آن، غایت و مقصد آن، تشابه و تفاوت‌های آن با جسم و روان.



    18ـ روح پزشكی: كه عبارت است از
    شناسایی و درمان بیماری‌های روحی.



    19ـ ارتباط با ارواح: كه شامل
    تلاش برای ایجاد ارتباط با ارواح زندگان و مردگان به صورت مستقیم و یا با
    واسطهابزار و وسایل بوده و این ارواح می‌توانند متعلق به افراد معمولی یا
    افراد تكامل یافته و پاك باشند.



    20ـ جن شناسی: كه عبارت است از
    تحقیق و مطالعه در مورد جن، خصوصیات و ویژگی‌های فردی و اجتماعی آن،
    تفاوت‌ها و شباهت‌های آن با انسان.



    21ـ ارتباط با جن: كه عبارت است
    از تلاش جهت برقراری ارتباط با جن به صورت مستقیم و یا غیرمستقیم بااستفاده
    از ابزار و وسایل.



    22- خودشناسی: خودشناسی غایت و
    نهایت شناخت‌هاست كه به شناخت خداوند حكیم منتهی می‌شود. هر كس خود را
    بشناسد، خدای متعال را خواهد شناخت. خودشناسی برترین حكمت‌ها و
    سودمندترینشناخت‌هاست.



    23- خداشناسی: شناخت خداوند عزوجل
    آغاز دین‌داری، از جمله بالاترین شناخت‌ها و عامل كامل شدن معرفت است.
    شناخت حضرت حق تعالی سبب دوستی با او و بی‌نیازی از خلق و دل كندن از دنیا
    می‌شود. كسی كه خدا را بشناسد تنها نخواهد ماند(هو معكم این ما كنتم) هر
    چند به ظاهر از خلق دور ماند، چرا كه خداشناسی مونس هر تنهایی و یار و یاور
    هر بی‌كسی است. خداشناسی نیروی هر ناتوانی، روشنایی هر تاریكی و شفایهر
    بیماری است(یا من اسمه دوا و ذكره شفا(.

    حضرت امام صادق(ع) می‌فـرمایند:«خودشنـاسی انسـان این است كه خویشتن را به
    چهـار طبـع و چهار ستون و چهـار ركن بشناسد، چهار طبعش خـون است و صفرا و
    بـاد وبلغم، ستون‌هایش خرد است كه از خرد، فهم و حافظه مایه می‌گیرد و
    اركانش نور است و آتش و روح و آب.»
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    22
    متافیزیک

    معنای فیزیک و متافیزیک


    لفظ فیزیک در قدیم و جدید در اصطلاحات مختلفی به کار رفته است که در این نوشتار به طور اختصار به آن می پردازیم:

    واژه فیزیک به علمى اطلاق مى‏شود که در مورد پدیدارهاى طبیعت مادى از قبیل حرکت، ثقل، فشار، حرارت، نور، صدا، برق و ... تحقیق مى‏کند. بحث در این موضوعات، غیر از موضوع ترکیب اجسام است؛ زیرا ترکیب اجسام و تغییراتى که عارض آن مى‏شود، فقط در علم شیمى مورد بحث است. اما دانشمندان جدید، دو علم فیزیک و شیمى را تحت یک عنوان مى‏نامند و آن عبارت است از: "علوم فیزیکى. علوم فیزیکى در مقابل علوم طبیعى و زیستى است که موجودات زنده را مورد بحث قرار مى‏دهد. فیزیکى منسوب به فیزیک است و به امورى اطلاق مى‏شود که متعلق به پدیدارهاى طبیعت مادى است. این اصطلاح در مقابل غیبى است؛ زیرا امر غیبى تعلق به پدیدارهایى که مربوط به حوزه حس و تجربه است ندارد، بلکه متعلق به چیزى است که برتر از این پدیدارها است. نیز این اصطلاح در مقابل روحى است؛ زیرا فیزیکى، چنان که گفته‏اند، متعلق به پدیدارهاى مادى‏ای است که تابع قانون حتمیّت و جبر علمى است. اما روحى متعلق به پدیدارهاى نفسانى است که به آزادى متصف می شوند.



    همچنین فیزیکى در مقابل ریاضى یا نظرى است؛ زیرا فیزیکى متعلق به ظواهر اجسام حقیقى است، و ریاضى یا نظرى متعلق به معانى مجرد است‏".[1]



    ارسطو اولین کسی است که به این موضوع پی برد که یک سلسله مسائل وجود دارد که در هیچ علمی اعم از طبیعی، ریاضی، اخلاقی یا اجتماعی نمی گنجد. وی تشخیص داد محوری که این مسائل را به عنوان عوارض و حالات گرد خود جمع کرده، موجود "بما هو موجود است"، ولی ارسطو هیچ نامی روی این علم نگذاشته بود، اما وقتی آثار او را در یک دائرة المعارف جمع کردند، این بخش از نظر ترتیب بعد از بخش طبیعیات (فیزیک) قرار گرفت، ولی چون نام مخصوص نداشت به متافیزیک (بعد از فیزیک) معروف شد که ترجمه عربی آن "ما بعد الطبیعة" است.



    بر اثر گذشت زمان فراموش شد که نام گذاری این علم به جهت واقع شدن بعد از مباحث طبیعیات بوده ؛ چنین گمان شد، این نام از آن جهت بر این علم گذاشته شده است که مسائل این علم یا حداقل بعضی از مسائل این علم مثل: خدا و عقول مجرده خارج از طبیعت هستند؛ از این رو برای افرادی مثل ابن سینا این سؤال پیش آمد که می بایست این علم را ما قبل الطبیعة نام نهاد؛ چرا که خداوند و عقول مجرده از نظر رتبه وجودی قبل از طبیعت هستند نه بعد از آن.



    بعدها در میان بعضی از متفلسفان جدید این اشتباه لفظی و ترجمه ای منجر به یک اشتباه معنوی شد. گروه زیادی از اروپائیان کلمه ماوراء الطبیعة را معادل "مابعد الطبیعة" پنداشتند و گمان کردند که موضوع این علم اموری است که خارج از طبیعت هستند حال آن که موضوع این علم شامل طبیعت و ماورای طبیعت و هر چه موجود است می شود. این دسته از افراد متافیزیک را این گونه تعریف کردند: متافیزیک علمی است که فقط درباره خدا و امور مجرد از ماده بحث می کند.[2]



    پس برای فهم این دو واژه باید تقسیمات حکمت را هم بیان کرد. "حکمت به دو بخش نظری و عملی تقسیم می شود. حکمت نظری که ناظر به دانستنی ها است، شامل طبیعیات، ریاضیات و الهیات بود، و طبیعیات شامل کیهان شناسی، معدن شناسی، حیوان شناسی و گیاه شناسی می شد. ریاضیات به حساب، هندسه، هیئت و موسیقی تقسیم می شد و الاهیات هم به دو بخش الاهیات به معنی الاعم (مباحث مربوط به اصل هستی) و الاهیات به معنی الاخص (مباحث مربوط به خدا شناسی) که مجموع این دو بحث الاهیات را، متافیزیک می گفتند".[3]



    با این توضیحات روشن شد منظور از فیزیک علم طبیعیات است و منظور از متافیزیک الاهیات است.



    رابـ ـطه بین علم فیزیک و علم متافیزیک



    بنابر قول صحیح مترادف قرار دادن دو واژه ماوراء الطبیعة و مابعد الطبیعة خطایی است که افراد ناآگاه مرتکب شده اند؛ چرا که مابعد الطبیعة بر اساس محل ذکر این علم بعد از مبحث طبیعیات در کتاب ارسطو بوده و ماوراءالطبیعه بر اساس وجود مضامین ماورایی در خود علم است؛ بنابراین، رابـ ـطه بین فیزیک (طبیعیات) و متافیزیک (ما بعد الطبیعة) در علوم این است که متافیزیک عهده دار اثبات موضوع علم طبیعیات است، و بسیاری از اصول موضوعه علوم در این علم اثبات می شود، و در مقابل علوم دیگر، در اثبات برخی از مقدمات براهین فلسفی،فلسفه را یاری می کنند.



    رابـ ـطه بین عالم فیزیک با عالم متافیزیک



    در جهان خارج بین عالم فیزیک و عالم متافیزیک رابـ ـطه جزء و کل است و نسبت بین آنها عموم و خصوص مطلق است؛ یعنی موضوع علم فیزیک بخشی از موضوع متافیزیک است؛ چون موضوع علم فیزیک مادیات است و موضوع متافیزیک مطلق هستی است، که هم شامل مادّیات(طبیعت) می شود، هم شامل ماوراء طبیعت.



    رابـ ـطه بین فیزیک و ترانس فیزیک



    در فلسفه اسلامی رابـ ـطه این دو (رابـ ـطه بین طبیعت (فیزیک) و ماوراء طبیعت (ترانس فیزیک)) رابـ ـطه بین علت و معلول است؛ یعنی موجودات ماورایی علل وجودی این عالم ماده هستند. مادیات همه سراسر محدودیت اند و این محدودیت با این گستردگی در عالم ماورای طبیعت وجود ندارد. همچنین رابـ ـطه بین ماده و ماوراء ماده، رابـ ـطه حقیقت و رقیقت نیز شمرده شده است.



    گفتنی است که افلاطون و پیروان او نظام خلقت را در مثل تجسم کرده‏اند. وى عالم را دو بخش کرده است. فیزیک و متافیزیک، عالم ماوراى طبیعت اصل است و عالم طبیعت سایه و ظل عالم ماورا است، عالم ماورا عالم اربـاب انواع است که از دیدگاه او مثل الامثال در رأس مخروط قرار دارد و عالم اجسام در قاعده آن. این خلقت مخروطى شکل که البته در تصویر مى‏توان نظام خلقت او را به شکل مخروط تصور کرد، بدین گونه است که مثل الامثال و رب الارباب،[4] از ذات مبدأ اول به وجود آمده است و فیض به تدریج متکثر و اربـاب انواع یا امثال تکثر یافته‏اند تا به عالم اجسام که قاعده آن مخروط است. عالم مثل عالم پایدار است و عالم انواع جسمانیه غیر پایدار و در معرض کون و فساد است.[5]
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    22
    متافیزیک
    فیزیک در یونانی به معنی طبیعت است و متا نیز به معنی فراتر و یا مابعد است، بنابر این متافیزیک را در زبان فارسی به فراماده، فوق العاده، مابعد طبیعت و... آورده اند.
    شاید از کلمه متافیزیک بیش از هر کلمه دیگری در دنیای دکانداران دینی و دینگرایان سوء استفاده میشود. دین داران خودشان را معتقد به متافیزیک میدانند و میگویند که بیخدایان از متافیزیک آگاهی ندارند و وجود هر چیز متافیزیکی را رد میکنند. اشخاصی که صدسال پیش نهایتاً از حضرت عباس و ابوالفضل علمدار حرف میزدند و برای مردم دعا نویسی میکردند، امروزه با بیان مطالب مضحکی چون "نیروهای متافیزیکی، انرژی مثبت و انرژی منفی" و... همچنان همان دکانهای خود را باز نگه داشته اند ولی اینبار بجای حضرت عباس، از متافیزیک سوء استفاده میکنند. در این نوشتار توضیحاتی در مورد کلمه متافیزیک و اینکه چیست و به چه معنی است داده خواهد شد.
    البته کلمه متافیزیک آنقدر بطور متنوع در جاهای مختلف استفاده شده است که واقعا دشوار است که بگوییم واقعا چه معنی ای میدهد. ارسطو شاگرد افلاطون حکیم (Philosopher) و عالم (Scientist) یونانی شخصی بود که کتب بسیاری (درمورد خواب، حکومت، حیوانات، حرکت، اخلاق، بیان، حیات و...) را در تالیف کرد که در زمان خودش یک دایره المعارف کامل به حساب می آمد و گنجینه ای بود از علوم و ایده های فلسفی که تا آن دوران وجود داشتند و تا دورانهای زیادی این کتابها مرجع علمی به شمار می آمدند تا اینکه کم کم منسوخ شدند و علوم جدید تر و ایده های فلسفی جدید تر شکل گرفتند و دیگر کمتر مجالی برای طرح اندیشه ها و تحقیقات ارسطو مطرح میشد و ارزش کمتری یافتند، هرچند که هنوز هم کهنه پرستان دینی مثل ارسطو فکر میکنند. در پاسخ به سوال دلیل بیگ بنگ چه بوده است؟ اولین موجود رو کی آفرید؟ چرا یک چیز نمیتواند از ناچیز بوجود بیاید؟ به یکی از این اندیشه های ارسطو که همچنان مورد استفاده است یعنی برهان حرکت، یا علیت برای اثبات وجود الوهیت مطرح شد.
    آثار ارسطو را به چندین دسته تقسیم کردند، کتابهای نظری و پزشکی و طبیعی و... اما یکی از کتاب های ارسطو که دوازدهمین کتاب وی بود و در مورد مسائلی فلسفی صحبت میکند. ارسطو این کتاب دوازدهم خود را "فلسفه ابتدایی (فلسفه اولی و یا حکمت نخستین)"، "حکمت"، یا "مطالعه هستی" نامید (این کتاب را میتوانید به زبان انگلیسی از اینجا بخوانید) اما خوانندگان آثار ارسطو و منتقدان وی بعد ها این کتاب را متافیزیک خواندند. چون ارسطو همانطور که گفته شد کتابهای زیادی در مورد طبیعیات و فیزیک نوشت، و چون این کتاب را بعد از کتاب فیزیک نوشت، آنرا متافیزیک خواندند، یعنی کتابی که بعد از کتاب فیزیک نوشته شده است، و یا آنچه بعد از فیزیک آمده است. از آن زمان تا این دوران از این کلمه سوء استفاده های زیادی شده است. لذا شاید بتوان گفت کلمه متافیزیک از آن زمان حیات گرفت. و این نام برای این موضوع تقریباً بطور کاملاً تصادفی انتخاب شد.
    ● لغات متافیزیک چیست؟
    فیزیک در یونانی به معنی طبیعت است و متا نیز به معنی فراتر و یا مابعد است، بنابر این متافیزیک را در زبان فارسی به فراماده، فوق العاده، مابعد طبیعت و... آورده اند.
    شاید از کلمه متافیزیک بیش از هر کلمه دیگری در دنیای دکانداران دینی و دینگرایان سوء استفاده میشود. دین داران خودشان را معتقد به متافیزیک میدانند و میگویند که بیخدایان از متافیزیک آگاهی ندارند و وجود هر چیز متافیزیکی را رد میکنند. اشخاصی که صدسال پیش نهایتاً از حضرت عباس و ابوالفضل علمدار حرف میزدند و برای مردم دعا نویسی میکردند، امروزه با بیان مطالب مضحکی چون "نیروهای متافیزیکی، انرژی مثبت و انرژی منفی" و... همچنان همان دکانهای خود را باز نگه داشته اند ولی اینبار بجای حضرت عباس، از متافیزیک سوء استفاده میکنند. در این نوشتار توضیحاتی در مورد کلمه متافیزیک و اینکه چیست و به چه معنی است داده خواهد شد.
    البته کلمه متافیزیک آنقدر بطور متنوع در جاهای مختلف استفاده شده است که واقعا دشوار است که بگوییم واقعا چه معنی ای میدهد. ارسطو شاگرد افلاطون حکیم (Philosopher) و عالم (Scientist) یونانی شخصی بود که کتب بسیاری (درمورد خواب، حکومت، حیوانات، حرکت، اخلاق، بیان، حیات و...) را در تالیف کرد که در زمان خودش یک دایره المعارف کامل به حساب می آمد و گنجینه ای بود از علوم و ایده های فلسفی که تا آن دوران وجود داشتند و تا دورانهای زیادی این کتابها مرجع علمی به شمار می آمدند تا اینکه کم کم منسوخ شدند و علوم جدید تر و ایده های فلسفی جدید تر شکل گرفتند و دیگر کمتر مجالی برای طرح اندیشه ها و تحقیقات ارسطو مطرح میشد و ارزش کمتری یافتند، هرچند که هنوز هم کهنه پرستان دینی مثل ارسطو فکر میکنند. در پاسخ به سوال دلیل بیگ بنگ چه بوده است؟ اولین موجود رو کی آفرید؟ چرا یک چیز نمیتواند از ناچیز بوجود بیاید؟ به یکی از این اندیشه های ارسطو که همچنان مورد استفاده است یعنی برهان حرکت، یا علیت برای اثبات وجود الوهیت مطرح شد.
    آثار ارسطو را به چندین دسته تقسیم کردند، کتابهای نظری و پزشکی و طبیعی و... اما یکی از کتاب های ارسطو که دوازدهمین کتاب وی بود و در مورد مسائلی فلسفی صحبت میکند. ارسطو این کتاب دوازدهم خود را "فلسفه ابتدایی (فلسفه اولی و یا حکمت نخستین)"، "حکمت"، یا "مطالعه هستی" نامید (این کتاب را میتوانید به زبان انگلیسی از اینجا بخوانید) اما خوانندگان آثار ارسطو و منتقدان وی بعد ها این کتاب را متافیزیک خواندند. چون ارسطو همانطور که گفته شد کتابهای زیادی در مورد طبیعیات و فیزیک نوشت، و چون این کتاب را بعد از کتاب فیزیک نوشت، آنرا متافیزیک خواندند، یعنی کتابی که بعد از کتاب فیزیک نوشته شده است، و یا آنچه بعد از فیزیک آمده است. از آن زمان تا این دوران از این کلمه سوء استفاده های زیادی شده است. لذا شاید بتوان گفت کلمه متافیزیک از آن زمان حیات گرفت. و این نام برای این موضوع تقریباً بطور کاملاً تصادفی انتخاب شد.
    امروزه در فلسفه متافیزیک یکی از شاخه های پنجگانه فلسفه است. اکثر فلاسفه بر این توافق نظر دارند که فلسفه را میتوان به پنج شاخه مجزا تقسیم بندی کرد.
    فارسی انگلیسی حوزه تلاش برای پاسخ به این پرسش
    ۱) متافیزیک Metaphysics مطالعه وجود چه چیزهایی وجود دارند؟
    ۲) معرفت شناسی Epistemology مطالعه دانش من از کجا و چگونه میدانم؟
    ۳) اخلاقیات Ethics مطالعه عمل من چگونه باید رفتار کنم؟
    ۴) سیاست Politics مطالعه نیرو چه اعمالی روا هستند؟
    ۵) زیبایی شناسی Esthetics مطالعه هنر زندگی چگونه میتواند باشد؟
    افیزیک شاخه ای از فلسفه است که بطور کلی به مطاله طبیعت جهان هستی و خود مسئله هستی و ماهیت آن میپردازد. متافیزیک پایه جهان بینی است. و تعیین میکند چه چیزهایی وجود دارند و چه چیزهایی نمیتوانند وجود داشته باشند. مقلا بحث پیرامون اینکه جهان اطراف ما یک ماهیت حقیقی دارد (رئالیسم) یا یک ماهیت خیالی (ایدئالیسم) دارد تماماً مربوط به شاخه متافیزیک فلسفه است. شاخه های مختلف فلسفه که در بالا ذکر شده است بطور وراثتی مرتب شده اند، به این معنی که هرکدام از شاخه های پاینی نیازمند شاخه یا شاخه های بالاتر هستند. بنابر این متافیزیک به نوعی مادر فلسفه است و بدون دانستن مسئله وجود و چگونگی آن نمیتوان هیچ مسئله دیگری را بررسی کرد. متافیزیک لازمه شناخت حکمت است، بدون آن نمیتوان با اینکه چه چیزی حقیقی است و چه چیزی حقیقی نیست روبرو شد. معمولاً فلسفه در مکاتب فلسفی که در شرق بوجود آمده اند را با متافیزیک آغاز میکنند، یعنی از مسئله وجود آغاز میکنند، اما آموزش فلسفه در غرب از معرفت شناسی یعنی مطالعه دانایی و بررسی شیوه های دانستن آغاز میگردد. یعنی ابتدا راجع به این صحبت میشود که آیا ما میتوانیم چیزی را بدانیم و بشناسیم؟ و اگر میتوانیم این دانستن به چه شکل است.
    در بحث های متافیزیکی تلاش بر این است که به پرسشهایی مانند، چه چیزهایی وجود دارند؟ واقعیت چیست؟ آیا اختیار وجود دارد؟ آیا علت و معلول وجود دارد؟ آیا مفاهیم مجردی مانند اعداد وجود دارند؟ ماهیت زمان و فضا چیست؟ یک چیز چیست و فرق آن با یک فکر چیست؟ آیا یک علت اولیه و یا خدا وجود دارد؟، پاسخ مناسب داده شود.
    معمولا یکی از رایج ترین سوالهایی که از بیخدایان میشود این است که آیا شما به متافیزیک اعتقاد دارید؟ و پرسیدن این سوال ناشی از درک غلط پرسش کننده از کلمه متافیزیک است، پرسش کننده معمولا منظورش از پرسش این سوال این است که، آیا شما به جادوگری و زیر پا رفتن قوانین فیزیکی و چیزهای عجیب غریب مثل خدا و امام زمان و جن و پری و شیطان و سوپرمن و دراکولا و معجزه و شفا اعتقاد دارید؟ که پاسخ به این سوال بازیافت شده معمولا از طرف خردگرایان خیر است اما پرسش نخستین تغریباً بی معنی است. متافیزیک چیزی نیست که کسی به آن باور داشته باشد یا نداشته باشد.
    بعضی ها پارا فراتر از این گذاشته اند و میگویند متافیزیک یک علم و رشته علمی است، و جالبت تر اینجاست که بعضی ها در این رشته علمی فارق التحصیل شده اند (!) و مثلا دکترای متافیزیک گرفت اند (!) این در حالیست که هیچ دانشگاه معتبری چنین رشته تحصیلی ای را ارائه نمیدهد که مثلا به کسی لیسانس یا فوق لیسانس متافیزیک بدهد. تنها موسسات خصوصی و دکانهایی مثل حوزه جهلیه قم و دانشگاه هایی مثل دانشگاه امام صادق و دکانهای مسیحیت و سایر دین خویان جهان ممکن است چنین رشته های تحصیلی را ارائه کنند،.
    شایان ذکر است، آنچه معمولاً با نام متافیزیک به مردم از طرف خرافه گرایان تحمیل میشود در حقیقت سوپر نچورالیسم است و نام درست برای این مسائل همان فراطبیعت گرایی و ماوراء طبیعت است. شاید توضیح این نکته لازم باشد که کلمه متافیزیک و سوپرنچورال از لحاظ لغوی بسیار به هم شبیه و نزدیک هستند اما معنی فلسفی بسیار متفاوتی دارند.
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    22
    متافیزیک
    دنیاهایی هست که بر اساس خلقت و با توجه به ظرفیت خود؛از آن با خبریم .ما در کنار این جسم فیزیکی بی نهایت جسم دیگر هم داریم .ما در یک زمان در حال زندگی در جهانهای مختلفی هستیم که هیچکدام ما در حالت عادی از دیگری خبر نداریم.البته بالاتر ها به پایین اشراف دارند ولی فقط در شرایط خاص میتوان ارتباط جسم فیزیکی را با جهانهای بالاتر برقرار کرد.لطفا گیج نشید ...چشم ادامه نمیدم.

    فقط باید عرض کنم هر کدام از این کالبدها یک مرکز انرژی دارند تا بتوانند با گرفتن انرژی از طبیعت شارژ شوند.زندگی توام با عشق و رحمت و صلح را در پی خواهد داشت.کینه و نفرت؛ دشمنی؛جایشان را به عشق و نور خواهند داد.

    یک مطلب دیگر اینکه هنگام مرگ هر یک از ما پس از جدا شدن از جسم فیزیکی در یکی از این جهانها بیدار خواهیم شد.و هنگام خواب هم بنا به شرایط در یکی از این جهانها بیدار میشویم خواب دیدن یعنی تجربیات ما از جهانهای غیر فیزیکی

    انرژی و شارژ از طبیعت

    متافيزيك با وجود، از اين حيث كه وجود است، سر و كار دارد و به مطالعه و بررسى صفات ذاتى وجود مى‏پردازد، در حالى كه علوم ديگر هريك قلمرو خاصى از وجود را جدا مى‏سازد و صفات وجود را در آن قلمرو خاص مورد ملاحظه و بررسى قرار مى‏دهد.طبيعت حقيقى وجود در آنچه تغيّرناپذير و قائم به خود است، نشان داده مى‏شود نه در آنچه دست‏خوش تغيير است، به اين خاطر وجود تغيّرناپذير علت حركت اشياست و خود نامتحرّك مى‏باشد.متافيزيك علم بينهايتها است و رو به گسترش؛ گسترش جهان متافيزيک غير قابل رويت است .در برخورد جهان متافيزيک با جهان ماده اين ماده است که راهي جز تخريب نخواهد داشت اما روح مفهوم شناس و تکامل يافته انسان امواجي را از خود مي پراکند که بارهاي منفي و مثبت خود را به جهان متافيزيک مي کشاند و بر اساس آن جهان متافيزيک به جنبش در مي آيدم . عزيزان؛ آنچه ما مي انديشيم روي ساختار بدن خودمان و محيط اطرافمان وكل هستي و اينکه كاينات چگونه با مفاهيم نوين علم فيزيك مدرن و مكانيك كوانتوم تنيده شده.نيز در مي يابيم كه نظريه اتم ها و الكترون ها و نظريه ذره اي بودن دنيا؛ ديگر اعتباري ندارد. اثبات وجود دنياهاي موازي در كاينات و امكان وجود دنياهايي با حضور خودمان ولي به شكلي متفاوت از دنياي فعلي را به عينه توسط قوانين مدرن فيزيك مشاهده ميگردد. هر آنچه مي انديشيم و برزبان مي آوريم و در دل مي گردانيم را به طور آشكار روي ساختار ريز مولكولي اجزاي بدن خود مشاهده مي كنيم و حتي ياد مي گيريم چگونه بيماري هاي لاعلاج درون خود را درمان كنيم .
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    22
    چاکرا

    چاکرا چسیت؟
    چاکرا به معنای چرخ،مر کز انرپی آگاهانه است که در نقطه ای که(نادیها)یا (مجراها)به هم متصل می شوند و به شکل گل لوتوس هستند.قرار دارد .شش چاکرای مهم وجود دارد که در نادی سوشومنا(سوسمینا) یا (مجرای مرکزی)هستند.هنگامی که کوندالینی بیدار می شود،.ناگزیر است در راه صعود به بالا تمام چاکر ها را سوراخ کند. به عبارت دیگر در داخل سوشومنا،شش چاکرا وجود داردیا شش مرکز معنوی ، که مسیر و حرکت ک.ندالینی را در حین صعود به (ساهاسرارار)مسدود کرده اند .هنگامی که چاکتی(کوندالینی همان چاکتی استو چاکتی هم به معنای انرژی برتر است)بیدار می شود، تمام این چاکراها ،سوراخ خواهند شد
    این چاکراها عبارتند از
    1-چاکرای مولاد ها را که در نزدیک مقعد است
    2-چاکرای هیشتهانا،که میان ناف و الت تناسلی است
    3-چاکرای مانیپو را که روی ناف است
    4-چاکرای آناهاتا،که در قلب است
    5-چاکرایویشودها که رد قسمت گلو است
    6-چاکرای آجنا که در فضایی بین دو ابرو است
    این چاکراها در کالبد اثیری هستند و به گفته سوامی موکتاناندا:شما هر گز با مطالعه کردن کتب علمی و یا کتب عرفانی ،قادر به کشف کردن آنها در داخل کالبدتان نخواهید بود.دانشمندان امروزی، هنوز موفق نشده اند این چاکراها را در دستگاهخ های خود،ثبت کنند زیرا
    این چاکراهاماهیتی بی اندازه لطیف و نا مملوس و نامحسوس دراند.لیکن چنانچه دست به تمرینات جدی یوگا و مراقبه بزنید،یقیناُموفق خواهید شد حضور انها را در وجودتان تجربه کنید،و بالا رفتن کوندالینی بیداریتان را به سمت بالا به سوی سوشومنا تجربه کنید.
    نویسنده در کتاب پژوهشی در باره روح و شبح درباره چاکراها و قالبهای بدن چنین می گوید:
    ((در بین قالبهای روح انسانی ، ما فقط((قالب عنصری))را با حواس ظاهری خود درک می کنیم .قالهای دیگر با قالبهای عنصری ما روابط بسیار عمیق و نزدیکی دارند؛نزدیکترین قالب به قالب عنصری ((قالب اثیری))است که از یک عنصر بسیار لطیف تر از ماده تشکیل شده است ، فقط اشخاص ((پرتو بین))می توانندآن را درک نمایند .قالب اثیری انسان که در حقسقت پوششی است بر قالب عنصری در اشخاص معمولی شکل ابر خاکستری رنگ کم نوری نمایان است،

    ولی در اشخاصی که از لحاظ روحی و معنوی پیشرفته هستند ، روشن تر و نورانی تر و دارای شکل منظمی است و مرتباً امواجی از قالب اثیری آنان ساطع می شود که اشیائیکه در جوار این امواج هستند آن امواج را جذب کرده و به تدریج پس می دهند.خاصیت قالب اثیری این است که اولا پرانا(ماده و عصاره اصلی حیات)را به بدن می رساندو ثانیا به وسیلهمراکز نورانی که در قالب اثیری وجود دراند و آنها را با زبان سانسکریت((چاکرا)) چرخ می گویند، قوای فوق حیاتی را از قالبهای اثیری بالا گرفته به قالب اثیری و با لنتیجه به قالب عنصری می رساند،ثالثاًقالب اثیری نظم سلولها و وحدت روحی و هماهنگی را در قالب عنصری تامین می نماید.
    ولی نباید فراموش کرد قالب اثیری مستقل از قالب عنصری نیست هر دو باهم بوجود می آیند.
    پس از مرگ قالب عنصری، قالب اثیری حداکثر تا یک هفته می ماند و بعد متلاشی می شود. قالب اثیری قبل از متلاشی شدن گاهی به شکل فانتوم در بالای جسدمردگان پدیدار می شود.در اثر تمرکز یا نیروی مغناطیسی،قالب اثیری ممکن است از خود ماده ای به نام (اکتو پلاسم)بوجود اورد که در اسپریتیسم شکل می گیرد که آن را(پریسپری) می گویند....
    لازم است اشاره کنیم که (پریسپری)یا قالب مثالی، مواد اکتوپلاسم نیست بلکه شبح با استفاده از آن تجسم پیدا می کندو چنانکه گفتیم پوششی برای روح استو در این مورد در خورتوان صحبت می کنیم
    (
     

    Negin.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/05
    ارسالی ها
    3,432
    امتیاز واکنش
    23,507
    امتیاز
    746
    سن
    22
    چاکراها
    قالب اثیری مراکزی دارد که ((چاکرا)) یا ((دولاب)) نامیده می شوند:
    1-چاکرای اول ،در انتهای ستون فقرات قرار گرفته و مانند گل لوتوس چهار پر دارد.
    2-چاکرای دوم،روی سپرز (طٌحال) قرار گرفته و شش پر دارد.
    3-چاکرای سوم، روی ناف قرار گرفته،ده پر دارد
    4-چاکرای چهارم،روی قلب قرار گرفته ،دوازده پر دارد.
    5-چاکرای پنجم،روی گلو قرارا گرفته،شانزده پر دارد.
    6-چاکرای ششم، بین دو ابرو قرارا گرفته در هر طر 48 پر دارد که مجموعاً 96 پر می باشد.
    7-چاکرای هفتم،روی سر قرار گرفته و 960 پر دارد.
    (در کتاب کندالینی به 6 چاکرا اشاره شده است و ناگفته نماند که 7 چاکرا تناسلی با اطوار سبعه(هفتگانه) دل دارند).

    این مراکز که به شکل چرخ هستنددائماًدر دورانندو نیرویی از عالم بالا گرفته ، ساطع می نمایند و با همدیگر نیز هماهنگی دارند. درخشندگی و چرخش این دولابها با تمرینات خاص و تزکیه نفس ارتباط داردو هرکدام نیروی خاصی به انسان می دهد و هر کدام نیز به زنگ خاصی درخشندگی دارد
    چاكراهي مهم در بدن انسان 7 تا مي باشند كه دائما در حال چرخش به سر مي برند. چرخش چاكراها در مردان به سمت راست (در جهت عقربه هاي ساعت) و در زنان به سمت چپ مي باشد. وقتي درمانگران مي خواهند چاكرايي را تقويت كنند مي توانند در جهت چرخش چاكراها كار درمان را انجام دهند. مثلا در رايحه درماني مي توان مواد معطر را به صورت دوراني در جهت چرخش چاكراها حركت داد يا اگر با سنگ هاي قيمتي مي خواهيد روي چاكراها تأثير بگذاريد باز مي توانيد جهت چرخش چاكراها را در نظر داشته باشيد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا