- عضویت
- 2020/07/19
- ارسالی ها
- 610
- امتیاز واکنش
- 1,849
- امتیاز
- 435
پارت دوم نقد و بررسی اقا محسن:
سریال کتاب خانواده گو ،بدون شک یکی از بهترین آثار سالهای اخیر و شبکه پر افتخارش ام بی سی بود.
ماجرای یک موجود افسانه ای به نام (وول ریونگ)که گومیهو(روباه نه دم) است و عاشق یک دختر می شود دختری که پدرش را در یک توطئه از دست داده و متواری است.توطئه گر, (بد من) این سریال است.
بدون شک یکی از بهترین های ام بی سی بود.کتاب خانواده گو در دلش حرفها دارد برای گفتن ماجرای گومیهو تنها وسیله ای است برای ابراز این گفتنی ها که بی تردید مهمترینش انسان بودن است.
برخی نکات سریال:
- مدتها بود که تم رمانتیک و عاشقانه ای به این پر رنگی ندیده بودیم تمی که به خاطر پرداخت واقعگرایانه اش کمک فراوانی برای موفقیت این سریال در زمان پخش بود .
-هیچ اثری از دربار و خانواده سلطنتی نیست.درسالهای اخیر تعداد سریال هایی که ربطی به دربار و سیاستهایش نداشته اند، بسیار کم بوده و همین کمی باعث بکر شدن این فضای بدون سیاست شده است.(کتاب خانواده گو) با بهره گیری از این فضا به خوبی توانست مخاطبانش را جذب کند.
-هرچه سریال جلوتر می رود ،جذابیتهایش هم فزونی می گیرد،فیلمنامه حرفه ای اش موجب شده که در هر قسمت شاهد گره های جدید ،حتی موضوعات جدید ،ارتباط پیدا کردن موضوعات به ظاهر بی ربط و ...با هم باشیم.فیلمنامه و کارگردانی در سطح بسیار خوبی قرار دارد .بطوریکه پیدا کردن ایراد و نقطه ضعف عمده کاری است بس دشوار .
بدون شک مهمترین عاملی که «کتاب خانواده گو» را زیبا کرد ، تم عاشقانه اش بود .که هم خوب نوشته شده بود و هم با کارگردانی عالی به نمایش در آمد و هم با بازی خوب بازیگرانش به دلها نشست.ده ها سکانس عاشقانه که تقریبا تمامی آنها با موسیقی های متن زیبا ،جلا داده شده اند.در این سریال چشم نوازی می کند.استفاده به جا و موثر از موسیقی های متن متنوع و زیبا مدتها بود که در سریال های کره ای به چشم نمی خورد و بدرستی در این سریال جای گرفت و در افزایش تاثیر گذاری سریل 100درصد موثر بود.
شاید فقط یک بیننده عامی از کنار دیالوگ های (می خواهم انسان شوم)کانگ چی و پدرش به راحتی می گذرد .از کنار آن همه تلاش و مرارتی که کانگ چی برای (انسان)شدن و (انسان) ماندن کشید. وقتی دریاسالار لی سون شین مفهوم اساسی این سریال را در یک جمله بیان می کند.و به کانگ چی می گوید:«خون توی رگهاتمهم نیست،من انسانهایی رو دیدم که از حیوانات هم پست تر بودند،انسان بودن فقط این نیست که شبیه آدمها بشی»
در واقع ماجرای روباه نه دم ،هیولا شدن کانگ چی وقتی دستبند محافظ را از دستش در می آورد اما به محض اینکه کنار (یوول) می ایستاد حتی بدون دستبند هم دیگر هیولا نبود و دوباره انسان میشد، این یعنی قدرت«عشق» قدرتی که حد و مرز نمی شناسد و حتی فرقی بین انسان و گومیهو هم نمی گذارد .
راه انسان شدن کانگ چی پیدا کردن (کتاب خانواده گو)نبود. تنها راهش ایمان به قدرت عشق بود که کانگ چی به مرور به آن دست یافت و یک (انسان عاشق) شد.
انگار نقش (یوول) هم در زندگی او همین بود ، او آمده بود تا درس عشق و انسانیت را به کانگ چی بیاموزد و وقتی کانگ چی توانست بدون دستبند هم خودش را کنترل کند و انسان بماند انگار دیگر نیازی به حضور (یوول)نبود و او در آغـ*ـوش تنها عشق زندگی اش جان سپرد و داغی به دل آن عاشق گذاشت که بعد 400 سال هنوز هم تازه بود.
در پایان این نقد می گویم که اگر «کتاب خانواده گو» را نبینید،چیزهای زیادی از دستتان خواهد رفت.در حد بضاعت «گفتنی هایش» در این متن آمد باقی اش «فهمیدنی» است . باشد تا خود ببینید .