VIP همه چیز درباره ادیان و آیین ها «چه دین هایی داریم؟»

☾♔TALAYEH_A♔☽

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/18
ارسالی ها
35,488
امتیاز واکنش
104,218
امتیاز
1,376
خالصه (سیک)

بخش‌هایی از رده:آیین سیک آیین
سیک
110px-Khanda.svg.png

گوروهای سیک[نمایش]
مقدس‌های سیک[نمایش]
فلسفه[نمایش]
رسوم سیک[نمایش]
کتب مقدس[نمایش]
تخت‌ها[نمایش]
آیین سیک[نمایش]
13px-Khanda.svg.png
درگاه آیین سیک
  • ن
  • ب
  • و
خالْصْه یا خالسْا یا کالسا (به پنجابی: ਖ਼ਾਲਸਾ خالصه) (به انگلیسی: Khalsa) همهٔ سیک‌های غسل تعمید داده شده توسط نمایندگان پنج پیاره و تجسم گورو[۱]است. واژه خالصه به معنای ناب یا آزاد است.[۲][۳] خالصه در ۳۰ مارس ۱۶۹۹ توسط گورو گوبیند سینگ، دهمین گوروی سیک شروع شد. از همه سیک‌ها انتظار می‌رود خالصه باشند یا در راه نیل به آن هدف باشند.

مراسم غسل تعمید خالصه شامل خوردن آمریت (آب قند هم زده شده با خنجر) در حضور پنج سیک خالصه و گورو گرانت صاحب است.

محتویات
  • ۱ پذیرش
  • ۲ جستارهای وابسته
  • ۳ منابع
  • ۴ پیوند به بیرون
پذیرش
300px-Panj_Pyare%2C_leading_a_procession.jpg

پنج پیاره
پذیرش فرد خالصه بدین ترتیب انجام می‌شود:

  1. نباید هرگز مویی را از هیچ بخشی از بدنت بزدایی
  2. نباید هرگز از تنباکو، الـ*کـل یا هر مسکر دیگری استفاده کنی
  3. هرگز نباید گوشت حیوانی که به شیوه مسلمانان (حلال) یا یهودیان (کوشر) کشته شده بخوری
  4. هرگز نباید زنـ*ـا کنی. فرد پذیرفته شده باید همواره نمادهای فیزیکی خالصه را بپوشد و دستورالعمل رفتاری آن را اجرا کند.
 
  • پیشنهادات
  • ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    مهرپرستی

    280px-Fresque_Mithraeum_Marino.jpg

    میترا و گاو نر (وَرزا): این دیوارنگاره از یک میترائیوم در مارینو ایتالیا است که صحنه قربانی کردن ورزا و دنباله فلکی ردای میترا را نشان می‌دهد.
    مِهرپرستی یا آیین مهر آیینی بود که بر پایه پرستش «میترا» (در پارسی میانه «مهر») ایزد ایران باستان، جنگاوری، پاکی و نا آلودگی، در دوران پیش از آیین زرتشت بنیان نهاده شد.

    نوع دگرگون شده این آیین بعدها به صورت آیین رازوَری در امپراتوری روم اشاعه یافت و در طول سده‌های دوم و سوم پس از میلاد، در تمام نواحی تحت فرمانروایی روم، در سرزمین اصلی اروپا، شمال آفریقا و بریتانیا برپا بود و خدای آن «میتراس» (معادل یونانی میترا) نام داشت. رومیان از این آیین با عنوان «رازهای میتراس» یا «رازهای پارسیان» یاد می‌کردند، ولی امروزه محققان با عنوان میترائیسم از آن یاد می‌کنند.[۱][۲]

    پیروان میترائیسم رومی، برای پاگشایی، می‌بایست مناسکی مشتمل بر درجاتی هفت‌گانه را طی کنند. این مناسک در غارها یا معابدی زیرزمینی و غارمانند به نام میترائیوم اجرا می‌شد. میتراس معمولاً به شکل مردی در حال قربانی کردن گاو نر تصویر می‌شد که اشخاص و همچنین حیوانات دیگری او را همراهی می‌کردند. مجموعه این نمادها به نشانه‌های ستاره‌شناسی، مانند اجرام آسمانی و صور فلکی تعبیر شده و «تاروکتونی» (گاوکُشی) نامیده می‌شود.[۳]

    گرچه در اوایل سده چهارم میلادی و پس از پذیرفتن آیین مسیحیت توسط کنستانتین امپراتور روم، این دین همچون دیگر دینهای پاگان محو شد، اما تأثیری به‌سزا بر ادیانی چون مسیحیت بر جای گذاشت.[۴]

    محتویات
    • ۱ تاریخچه مهرپرستی
      • ۱.۱ پیش از زرتشت
      • ۱.۲ هخامنشی
      • ۱.۳ مهرپرستی در دوره سلوکیان و اشکانیان و راهیابی آن به اروپا
      • ۱.۴ مهرپرستی در دوره ساسانیان
      • ۱.۵ تاریخچه مهرپرستی در آسیای صغیر
    • ۲ اسطوره مهر
      • ۲.۱ آفرینش
      • ۲.۲ دو مهربان
      • ۲.۳ زادروز مهر
      • ۲.۴ قربانی کردن گاو
      • ۲.۵ معجزه آب
      • ۲.۶ معجزه شکار
      • ۲.۷ شام آخر
      • ۲.۸ عروج میترا
      • ۲.۹ رستاخیز
    • ۳ مناسک مهری
      • ۳.۱ درجات هفتگانه مهرپرستی
      • ۳.۲ نمادهای مهری
        • ۳.۲.۱ چلیپا
      • ۳.۳ آیین‌های مهرپرستان
    • ۴ مهرابه‌ها یا میترائیوم‌ها
    • ۵ مهر در زروانیسم
    • ۶ مهر در زردشتی
      • ۶.۱ فرضیه فرانس کومون
    • ۷ میترائیسم و مسیحیت
      • ۷.۱ هنر
    • ۸ پانویس
    • ۹ منابع
    • ۱۰ پیوند به بیرون
    تاریخچه مهرپرستی
    پیش از زرتشت
    پیش از زرتشت پیامبر باستانی ایران (دست کم ۶ قرن پیش از میلاد یا پیشتر)، ایرانیان دینی چندایزدی داشتند و میترا گرانقدرترین ایزد آنان محسوب می‌شد. او خدای پیمان و تعهد و سرسپردگی متقابل بود. در لوحی به خط میخی متعلق به پانزده قرن پیش از میلاد که شامل پیمان‌نامه‌ای بین هیتی‌ها و میتانی‌ها می‌باشد، به میترا سوگند یاد شده‌است.[۲]

    هخامنشی
    از دوران داریوش بزرگ هخامنشی به بعد، آیین زرتشت، دین رسمی ایران بوده‌است. با اینحال، داریوش و جانشینانش قصد نداشتند شرایط سیـاس*ـی سختگیرانه‌ای ایجاد کنند تا باورهای قدیمی را که همچنان نزد بسیاری از نجیب‌زادگان محبوب بود، از میان بردارند. بدینسان آیین زرتشت، رفته‌رفته با عناصر آیین چند ایزدی قدیم در هم آمیخت و یَشت‌هایی در ستایش ایزدان کهن سروده شد. یشتی در اوستا به نام مهریَشت به مهر یا میترا اختصاص داده شده‌است که در آن مهر، ایزدی نظاره‌گر بر همه چیز، روشنایی آسمانی، نگاهبان پیمان‌ها، محافظ نیکوکاران در این گیتی و در آخرت و بالاتر از هر چیز، دشمن بزرگ اهریمن و تاریکی و خداوند نبرد و پیروزی‌ها تصویر شده‌است.[۲]

    در آیین مختلط دوران پایانی سلسله هخامنشیان، جنبه زرتشتی به وضوح بر جنبه چندخدایی پیشین آن چیرگی یافته و دیگر از قربانی‌کردن، که پیروان زرتشت از آن نفرت داشتند، یادی نمی‌شود.[۲]

    مهرپرستی در دوره سلوکیان و اشکانیان و راهیابی آن به اروپا
    240px-Mithra%26Antiochus.jpg

    میترا با کلاه فریگی در سمت راست و آنتیوخوس اول شاه کوماژن در سمت چپ، (نقش برجسته متعلق به سده نخست پیش از میلاد در کوه نمرود.)
    اگرچه پس از حمله اسکندر مقدونی و فتح سرزمین‌های امپراتوری ایران توسط او در حدود ۳۳۰ سال پیش از میلاد، ساختار اجتماعی پیشین ایران از هم پاشید و برای مدت‌ها اثری از مهرپرستی در این سرزمین نبود، نجیب‌زادگان مناطق مختلف در سرزمین‌های غربی امپراتوری پیشین ایران، پرستش میترا یا مهر را از سرگرفتند. شاهان و نجبای مرز ایران و دنیای روم و یونان از جمله سرزمین آناتولی (آسیای صغیر) همچنان بر این کیش بودند.[۲] تیرداد اول شاه ارمنستان، در هنگام تاجگذاری خویش به سال ۵۷ پس از میلاد، نرون امپراتور روم را حکمران بزرگ خود اعلام نمود و آداب و تشریفات مهرپرستی را به نمایش گذاشت و اعلام نمود که ایزد پیمان و دوستی، رابـ ـطه دوستانه‌ای را بین ارمنیان و رومیان مقتدر برقرار نموده‌است. میتراداد یا مهرداد ششم، شاه پُنتوس، احتمالاً یک مهرپرست بوده‌است و متحدانش یعنی دریانوردان کیلیکیه در حدود ۶۷ سال پیش از میلاد، آداب و مناسک میترایی را برگزار می‌نمودند. همچنین آنتیوخوس یکم پادشاه کوماژن (جنوب شرق آسیای صغیر) میترا را تکریم و ستایش می‌نمود.[۲]

    تا آغاز قرن دوم میلادی آثار کمی پیرامون میترا ایزد ایرانی در سرزمین روم یافت شده‌است در صورتی که از سال ۱۳۶ میلادی به بعد صدها کتیبه و سنگ‌نبشته وقف شده به این ایزد وجود دارند. شرح سبب این تجدید محبوبیت آسان نیست و امروزه یک نظریه اینست که شاید آیین میتراییسم قدیمی، توسط نابغه‌ای مذهبی که در حدود صد سال پس از میلاد می‌زیسته‌است تجدید بنا گردیده و به منظور پذیرفته شدن مناسک باستان ایرانی در سرزمین روم، تفسیر و تعبیری افلاطونی و جدید به آن بخشیده شده‌است.[۲][۵]

    میترایسم رومی در سده‌های سوم و چهارم میلادی به اوج خود رسید و به ویژه در میان سربازان رومی باورمندان بسیاری داشت. پس از گرایش کنستانتین کبیر امپراتور روم به آیین مسیحیت که در ان هنگام گسترش یافته بود و پس از پیروزی او در نبرد به سال ۳۱۲ میلادی که طی آن همه کیش‌ها و آیینهای غیرمسیحی ممنوع اعلام شد آیینهای مهرپرستی نیز در مغرب‌زمین از رواج افتاد.[۲] گرچه نمادها و پرستشگاه‌های آن در سراسر اروپا و مفاهیم آیین مسیحی و رفتارهای مسیحیان باقی مانده‌است.

    مهرپرستی در دوره ساسانیان
    300px-Taq-e_Bostan_-_High-relief_of_Ardeshir_II_investiture.jpg

    نقشی از تاق بستان در کرمانشاه ایران. در این نقش شاه ساسانی شاپور دوم در میان و در سمت چپ وی اهورا مزدا که حلقهٔ فر ایزدی را به منظور تاجگذاری به او می‌دهد، بر روی دشمنی به خاک افتاده (یولیانوس امپراتور روم) ایستاده‌اند. درسمت راست شاه، میترا یا مهر، که پیکان‌های نوری همچون خورشید از سر او در تمامی سمت‌ها پراکنده شده، شاخه‌ای از نبات که «برسم» نام دارد را در دست گرفته‌است و بر روی گل نیلوفری ایستاده‌است.[۶]
    شاپور دوم ساسانی به مهر سوگند خورد که آسیبی به پادشاه ارمنستان نمی‌رساند. در نقش رستم هم میترا دیده می‌شود.

    تاریخچه مهرپرستی در آسیای صغیر
    فریگی‌ها و پُنتی‌ها مهرپرست بودند. مهرداد کبیر هم مهرپرست بود.

    داده‌های کتابخانه‌ای
    • NDL: 00567727
    اسطوره مهر
    270px-MithraReliefvert.jpg

    نقش میترا در پشت و روی یک کنده کاری متعلق به سده دوم یا سوم پس از میلاد.
    در اروپا بسیاری از خدایان محلی را همدم مهر دانسته‌اند و اساطیر محلی را به افسانه مهر پیوند زده‌اند.

    آفرینش
    دربارهٔ آفرینش در آیین مهر بسیار گفته‌اند ولی مهر در روایت رسمی دین زردشتی ایزد آفریننده نبوده‌است. شکل قدیمی مهر در زبان سانسکریت که از همه کهنتر است «میتره» می‌باشد، در زبان اوستایی و زبان مادی «میثره» تلفظ می‌شده و در پارسی باستان «میششه»، در زبان رایج بعد از آن یعنی پهلوی ساسانی «میهر» تلفظ می‌شده که با حفظ املای تاریخی به صورت «میتر» نگاشته می‌شده‌است.

    دو مهربان
    زادروز مهر

    میترا از دل سنگی درون غاری به دنیا می‌آید. در هنگام تولد تنها یک کلاه بر سر دارد و شمشیر و تیر و کمان در دست. برخی زاده شدن مهر از درون سنگ را استعاره از فروغ ناشی از برخورد دو سنگ به هم می‌دانند. میترا به هنگام تولد کره‌ای در دست دارد و دست دیگرش را بر دایره بروج گرفته‌است.

    مبارزه با گاو آمده‌است که این گاو گاو هرمز (اهورامزدا) است که مهر ان را میگرد وبا خنجری به گردن او می‌زند خونی که از گاو بیرون می‌آید شکل مار به خود می‌گیرد و حیات زندگانی را رقم می‌زند.

    قربانی کردن گاو
    پس از رسیدن به غار، میترا گاو را بر زمین می‌زند و بر پشت آن می‌نشیند و چاقوی خود را بر کتف گاو فرومی‌کند. در این هنگام سگ و مار برای لیسیدن خون گاو می‌آیند و عقرب برای این که بیضهٔ گاو را نیش بزند. سگ نشان پاسداری، مار نشان زندگی و عقرب نماینده اهریمن است که می‌خواهد منی گاو را آلوده کند. از محل زخم گاو سه خوشه گندم و نهال تاک در می‌آیند. این گاو گاوی است که اورمزد خدای بزرگ آفریده تا بدینوسیله فر ایزدی خود را به فرزندانش منتقل کند. در روایات و متون کهن ایرانی آمده‌است که میترا پس از قربانی کردن گاو از آنجا که او ایزد لطف و رحمت است سهم خود از خون گاو (فر اورمزدی) را به روی زمین می‌پاشد و از آن نوروز و رستاخیز طبیعت پدید می‌آید.

    بیش از پانصد تمثال میتراس در حال سلاخی گاو یافت شده‌است. یکی از کهن‌ترین نقش برجسته‌ها (در حدود ۱۶۰–۱۷۰ میلادی) در موزهٔ هنر سینسیناتی به نمایش گذاشته شده‌است. لروی ای. کمپبل تلاش روشمندی برای تحلیل همهٔ این تندیس‌های گاو کشی بر عهده گرفته‌است.[۷] متأسفانه او به سبب اتخاذ فرض‌های ناپذیرفتنی بررسی خود را مخدوش کرده‌است.

    ریچارد ال. گوردون به تندی از او انتقاد کرده‌است: در حال حاضر بررسی هنر میترایی، در چارچوب یکی از گونه‌شناسی‌های صوری به‌غایت بد فهمیده شده، یعنی کار ال.ای. کمپبل، به کندی پیش می‌رود یا در آستانهٔ چنین حالتی است. کارهای او که بر پایل کلاف سردرگمی از فرضیه‌های غیرقابل دفاع استوار است و در فضای تیرهٔ پر از اشتباه انجام گرفته، فقط شایسته آن است که نادیده گرفته شود.[۸]

    در دو طرف تندیس‌های گاوکشی، پیکره‌های دو انسان ایستاده تصویر شده‌است: در یک سمت کاوتس ایستاده که مشعل خود را بلند کرده و در سمت دیگر کاوتوپاتس ایستاده که مشعل خود را سرازیر نگه داشته‌است. فرانس کومون این دو را نشانهٔ برآمدن خورشید در صبح و فرورفتن آن در وقت غروب تفسیر کرده‌است. راجر بک ترجیح می‌دهد که کاوتس را خورشید در حال حرکت به سمت شمال در فصل بهار و کاوتوپاتس را خورشید در حال حرکت به سمت جنوب در فصل پاییز، تفسیر کند. او نتیجه‌گیری می‌کند که: «اگر این فرض درست باشد، این مشعلداران آن گونه که کومون می‌اندیشد، تجلی میثراس، خدای خورشید، در بهار و پاییز نیستند، بلکه همراهان فصلی او در آن دو وقت از سال هستند.[۹]

    معجزه آب
    میترا با زدن تیری به صخره از آن چشمه‌ای جاوید به وجود آورد. این همان چشمه آب زندگانی می‌باشد.

    معجزه شکار
    میترا سوار بر اسب تاخته و حیوانات را شکار می‌کند تمام تیرهای او به هدف می‌زنند و با هر تیر موجودی را شکار می‌کند. بعد از شکار میترا به سراغ دشمنان خود می‌رود و آن‌ها را از پای درمی‌آورد. لقب «مهر نبرز» یا «مهر شکست ناپذیر» از همین‌جا پدید می‌آید. دومعجزه میترا بعد از تولد از سنگ که در کتاب‌ها نماد آسمان است یکی تیراندازی به طرف سنگ وخروج آب مقدس از آن و دیگری شکار است که در سنگ نبشته‌ها به شکار گراز نیز اشاره شده‌است.

    شام آخر
    در آخرین روز زندگی زمینی میترا، او در ضیافتی شرکت می‌کند و خون گاو، گوشت او، نان و نوشید*نی می‌خورد. این ضیافت درون غاری انجام می‌شود. سُل ایزد خورشید نیز (سُل خدای خورشید است و میترا خدای پرتو خورشید. ایزد خورشید طی کارزاری با میترا او را بر زمین زده و پرتو او را از آن خود کرده‌است) در ضیافت شرکت می‌کند.

    عروج میترا
    بعد از ضیافت میترا سوار ارابه خورشید شده و به آسمان عروج می‌کند. سُل ایزد آفتاب او را سوار بر ارابه مینویی خود کرده و به آسمان می‌برد تا در آخرالزمان دوباره به زمین برگردد.

    رستاخیز
    در آخر کار جهان آتشی عظیم در تمام جهان درمی‌گیرد و پیروان میترا از آن آسوده خواهند بود.

    مناسک مهری
    280px-BritishMuseumMithras.jpg

    تندیس میترا در حال قربانی کردن گاو نر، موزه بریتانیا، لندن
    مهری آیین سربازی است. راست‌گویی و درست پیمانی از مهم‌ترین مشخصه‌های این آیین است.

    نوچه که می‌خواست به سلک مهریان در آید باید از آزمایش‌های بسیار دشواری سربلند بیرون می‌آمد. نوچه را ابتدا به مهیار می‌سپاردند و او مطالب کلی را به نوآموز آموزش می‌داد. اما ابتدا باید سوگند می‌خورد که اسرار را بر هیچ‌کس فاش نکند. بعد او را خالکوبی می‌کردند (دست و پیشانی) تا به عنوان برادر و یار دیگر مهریان شناخته شود. قبل از خالکوبی آزمایش‌های زیادی انجام می‌شد. چشمان نوآموز را می‌بستند مهیار نوآموز را به جلو می‌راند سپس ناگهان او را هل می‌داد و شخص دیگری قبل از زمین‌خوردن او را در آغـ*ـوش می‌گرفت که به این شخص منجی گفته می‌شد.

    درجات هفتگانه مهرپرستی
    • 120px-4th_panel_Mitreo_di_Felicissimus_Ostia_Antica_2006-09-08.jpg

      آذرخش، سیستروم، بیلچه

    • 120px-5th_panel_Mitreo_di_Felicissimus_Ostia_Antica_2006-09-08.jpg

      داس، ستاره، هلال ماه، شمشیر

    • 120px-6th_panel_Mitreo_di_Felicissimus_Ostia_Antica_2006-09-08.jpg

      تازیانه، تاج، مشعل

    • 120px-7th_panel_Mitreo_di_Felicissimus_Ostia_Antica_2006-09-08.jpg

      داس، کلاه فریگی، عصا، پیاله
    درجات هفتگانه مهرپرستی رومی به ترتیب:

    1. کلاغ (Corax),
    2. همسر (Nymphus)،
    3. سرباز/جنگی (Miles)،
    4. شیر (Leo)،
    5. پارسی (Perses)،
    6. پیک خورشید (Heliodromus)
    7. پیر/پدر/بابا (Pater)
    نمادهای مهری
    چلیپا
    علامت صلیب (چلیپا) رازهای زیادی دارد این علامت از مصر فرعونی تا هند باستان وجود دارد و بنظر می‌رسد از مهمترین نشانه‌های مهرپرستان باشد قدیمی‌ترین علامتهای صلیب کشف شده در حوزه فلات ایران کشف شده و باید به آیین مهرپرستی مربوط باشد[نیازمند منبع] بنظر می‌رسد که صلیب + ساده شده از شکلها و تصوراتی است که از خورشیدوجود داشته مانند دایره‌هایی با ۱۶- ۲۴- ۱۲ شعاع یا پرتو بنظر می‌رسد در یک دوره تکاملی تصویر خورشید از شکل گل آفتاب گردان به علامت+ ساده‌تر شده‌است و تنها با شکل + و یاضربدر و شکل ستاره پنج پر * درآوردند گفتنی است که علامت * که بر روی کلاه کوروش کبیر دیده می‌شود نیز نماد خورشید است ولی امروزه آن را با علامت ستاره می‌شناسیم. شکل ۱۲ پر صلیب هم وجود دارد که ممکن است هم‌زمان آیکون خورشید و ۱۲ ماه سال باشد. اما در مجموع می‌توان گفت + صلیب یا چلیپا یا چهارپایه یا چهار پره ایکون ساده خورشیدتابان است ممکن است ۴ خط آن نماد فصل‌های سال یا نماد ۴ عنصر اصلی آب - باد و خاک و نور باشد. خورشیدپرستی و آیین مهر یا میثرا در مصر و ایران و هند و بخشی از اروپا قرنها قبل از مسیحیت وجود داشته‌است احتمالاً آیین مهرپرستی ابتدا در شمال غرب ایران رایج بوده‌است اما نشانه‌های بارز این آیین در ۴ صلیب آریایی نقش رستم قابل مطالعه‌است.[۱۰] مهریان به نشانه خورشید، صلیبی را در یک دایره ترسیم می‌کردند و برای آنان چهار گوشه صلیب نشانه سال خورشیدی آغازین بود. دو گوشه آن نشان از روز و شب و دو گوشه دیگر نماد انقلاب خورشیدی بود. صلیب درون دایره در نقشهای شام مقدس میترا به تصویر کشیده شده‌است.[۱۱] مهریان به صلیب شکسته «א» نیز به نام چرخ خورشید احترام می‌گذاشتند.[نیازمند منبع]

    250px-IndusValleySeals_swastikas.JPG

    مهر چلبپای شکسته از تمدن هندو در موزه بریتانیا
    این نماد در تاریخ کهن اروپا و همچنین آثار کشف شده از فرهنگ‌ها هند و اروپایی مانند هند و آریایی، ایرانی، هیتی‌ها، سلتی‌ها و یونانی‌ها به چشم می‌خورد. اولین نمونه‌های استفاده از چلبپای شکسته مربوط به تعدادی سفال یافت شده در استان خوزستان در ایران در ۵ هزار سال قبل از میلاد است. در اوایل عصر برنز نشانه‌هایی از آن در سفال‌هایی در روسیه پیدا شده‌است.[۱۲]

    همچنین علامت‌های چلیپای شکسته مانندی در عصر برنز و آهن در قفقاز شمالی و آذرآبادگان و همچنین در بین سکاها و سرمتی‌ها پدیدار شده‌است.[۱۳]

    220px-Swastika_iran.jpg

    گردنبند ایرانی «گردونه میترا» که در کلورز گیلان پیدا شده[۱۴] [نیازمند منبع] اما مشهور به گردنبند تپه مارلیک است و دارای قدمت حدود یک هزار سال پیش از میلاد می‌باشد، موزه ملی ایران[۱۵]
    آیین‌های مهرپرستان
    مهرپرستان در هنگامی که در مهرابه جمع می‌شدند گاوی را قربانی می‌کردند. گوشت این حیوان را کباب می‌کردند و خون آن را در جامی در زیر مهراب می‌ریختند. این خون را با شیره هوم و نوشید*نی مخلوط می‌کردند و به آن آب حیات می‌گفتند. این آب مقدس را در جام‌های مخصوص به نام دوست‌کامی می‌ریختند و حاضران آن را به همراه کباب و نان می‌خوردند. سپس سرودهایی در سپاس از مهر می‌خوانده‌اند. در مهرابه‌ها شمع و آتش روشن می‌کردند که نماد مهر بود.[نیازمند منبع]

    مهرابه‌ها یا میترائیوم‌ها
    280px-Ostia_Antica_Mithraeum.jpg

    یک میترائیوم که در شهر بندری و باستانی «اوستیا» در ایتالیا کشف شده‌است. مهرابه‌های بسیاری نظیر آن در آلمان، فرانسه[۱۶][۱۷] و روسیه، به‌طور اتفاقی یا هنگام مرمت کلیساها پیدا شده‌اند.
    به پرستشگاه‌های مهرپرستان مهرابه یا میترائیوم گفته می‌شود. ساختمان مهرابه‌ها از یک ورودی سپس دهلیز درونی که به سه راهرو منتهی می‌شد تشکیل شده‌است. تالار روبرویی بزرگ بوده و تالار اصلی معبد بوده‌است. دو راهرویی که در سمت چپ و راست قرار داشتند تنگتر بوده و سقف آن هم کوتاهتر است. مهراب بالای تالار اصلی قرار می‌گرفت و عبارت بود از گودی اندکی در دیوار که نقش مهر (و گاهی مجسمه او) در حال کشتن گاو در آن دیده می‌شد دو مهربان نیز در دو سوی او دیده می‌شدند. در دو طرف تالار اصلی نیمکتهایی سنگی قرار می‌دادند.

    روشنی مهرابه‌ها از روزنه‌های کوچک سقف یا پنجره‌های باریک تأمین می‌شد، به‌طوری‌که فضای مهرابه تقریباً تاریک بود و این برای آن بود که حالت اصلی غار حفظ شود.

    مهر در زروانیسم
    در آیین زروانی، میترا داور بین اهورامزدا و اهریمن می‌باشد. در اعتقادات زروانیان در ابتدای عمر هستی زروان (خدای زمان) به هدفمند بودن جهان شک کرده و گمان عبث بودن جهان را می‌برد و از این شک و تردید اهریمن پدید می‌آید و حق و حقیقت که تولد اهریمن را برنمی‌تابد ناخواه از عالم یقین اهورامزدا را برای مبارزه با آن پدیدمی‌آورد. اهورامزدا و اهریمن هر دو در شکم زروان رشد می‌کنند. اهریمن که طمع دارد تا زودتر از اهورامزدا به دنیا بیاید شکم مادر (زروان) را پاره کرده و بیرون می‌جهد. توجه اینکه بسیاری از این اعتقادات، مفاهیمی بسیار قابل تعمق و تفکر در خود گنجانده و جای اندیشه و تفکر بسیار دارد. این اعتقاد می‌تواند بیانگر این امر باشد که خیر و شر هر دو مولود زمان می‌باشند و در گذر زمان نمایان می‌شوند.

    مهر در زردشتی
    در اوستا سرودی به نام «مهریشت» وجود دارد.

    فرضیه فرانس کومون
    فرانس کومون، محقق بلژیکی، در آغاز سدهٔ بیستم میلادی پژوهش‌های میترایی را پایه‌گذاری کرد و نخستین مجموعهٔ جامع کارهای تاریخی میترای را گرد آورد. تفسیر او از این کارهای تاریخی در بخش اعظم این سده معتبر باقی ماند.[۱۸]

    کومون معتقد بود که مهرپرستی به‌طور مستقیم از دین زردشتی پارسیان و در نتیجهٔ فعالیت مغان در آسیای صغیر پدید آمده‌است و سرانجام این که آبای کلیسا اعتقاد داشتند که مهرپرستی دینی پارسی است، میتراس خدایی پارسی است و شماری واژه‌های مربوط به این آیین (پرسس، کاوتس، کاوتوپاتس، نامَه) پیشینهٔ ایرانی دارند.

    کومون نقش اصلی این آیین، تندیس گاوکشی، را بر خلاف پیش زمینهٔ ثنویتگرایانهٔ دین زردشتی تفسیر کرده‌است. کومون بر پایهٔ روایت خلقت دین زردشتی متأخر در بندهشن، اقدام میترا به کشتن گاو نر را عملی از نوع خلقت تفسیر کرده‌است. او مار و عقرب را آفریده‌هایی شریر دانسته‌است.[۱۹]

    میترائیسم و مسیحیت
    نوشتار اصلی: مهرپرستی و مسیحیت
    آیین مهرپرستی یا میترائیسم رومی و مسیحیت همانندیهای بسیاری داشته[۲۰] و امروزه محققان معتقدند که مسیحیت غرب چهارچوب اصلی خود را که به این دین پایداری و شکل بخشیده به مذاهب پیش از مسیحیت روم باستان از جمله میترایسم مدیون است.[۲۱]

    هر چند چگونگی و میزان این تأثیر به ویژه در بین محققان مدافع دکترین مسیحیت امروزی مورد اختلاف بوده یا کاملاً رد شده‌است.[نیازمند منبع]

    هنر
    نمونه‌های سنت مهرپرستی را می‌توان در اسطوره‌های ایرانی مشاهده کرد. از آن جمله پیروزی رستم بر اسفندیار که به دین بهی (آیین زرتشت) معتقد است. در گورهای متعلق به این دوره رسم دفن مردگان در کوزه‌هایی که درب آن به سمت خورشید است معمول بوده‌است. می‌توان تداوم اندیشه‌های مهری را در دوره پارتی و تأثیرات آن را در کیش دوره ساسانی پیگیری کرد .
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    مزدیسنا

    بخشی‌از سلسله مباحث دربارهٔ
    170px-ZoroastrianismSymbol.PNG

    آتش، نمادِ مَزدَیَسنا

    مباحث اولیه
    • اهورامزدا
    • زرتشت
    • اشه
    • ایران
    فرشتگان و شیاطین
    • امشاسپندان · ایزد
    • اهوراها · دیو
    • اهریمن
    کتاب و عبادت
    • اوستا
    • گاتاها · یسنه
    • وندیداد · ویسپرد
    • یشت · خرده‌اوستا
    • آبزور
    • نیایش اهونی ویریا
    • آتشکده
    روایت‌ها و افسانه‌ها
    • دین‌کرد · بندهشن
    • ارداویراف‌نامه
    • جاماسب‌نامه
    • قصه سنجان
    تاریخ و فرهنگ
    • آئین زروانی
    • گاه‌شماری اوستایی نو · جشن‌های زرتشتی
    • ازدواج
    • فرشگرد
    پیروان
    • مزدیسنا در هندوستان · ایرانیان زرتشتی
    • پارسیان · ایرانیان
    • • • •
    • آزار زرتشتیان
    32px-Faravahar.svg.png
    درگاه مزدیسنا
    • ن
    • ب
    • و
    مَزدَیَسنا یا دین زرتشتی نام دین پیامبر ایرانی، زرتشت اسپنتمان است. مزدَیَسنا صفتی به‌معنای پرستنده اهورامزدا است. مزدا همان خدای یگانه است. مزدَیَسنا ضد دیویَسنا است. دیویَسنا هم به‌معنی پرستنده دیو یا دَئوَ است و ضد آن واژه وی-دَئوَ یا ضد دیو است. مزدَیَسنا پیرامون ۱۲۰۰ تا ۱۰۰۰ پیش از میلاد از سوی پیامبر ایرانی، زرتشت اسپنتمان، پایه‌گذاری شد.[۱]

    زرتشت به ویرایش و بازبینی کیش کهن آریایی پرداخت و اندک‌اندک برای خود پیروانی یافت که پس از وی به مزدیسنان یا زرتشتیان شُهره شدند. در ادبیات مزدیسنا نیز مزدیسن با گویش پهلوی، هم‌معنی دین آورده به زرتشت، راستی‌پرست و با صفت زرتشتی آمده‌است.[۲] همچنین به زرتشتیان بهدینان نیز می‌گویند.

    عناصر مزدَیَسنا یکتاپرستانه‌اند و از یکتاپرستی سرچشمه می‌گیرند. البته در برخی منابع از ایشان به نام دوگانه‌پرست هم یاد شده که بیشتر در اثر اشتباهی است که در شناخت درست مزدیسنا و بر اساس برداشت‌هایی از دو کتاب دینکرد و بندهشن انجام شده[۳] و مزدیسنان با زروانیان به اشتباه یکی پنداشته شده‌اند. زیرا باور به دوگانگی آفرینشی در میان زروانیان نیرومند است[۴] نه مزدیسنان. کتاب مقدس زرتشتیان گات‌ها است که (سرودها) سخنان شخص زرتشت بوده‌است.

    دین زرتشتی برپایه یکتاپرستی است. یعنی زرتشتیان به خدای بزرگی به نام اهورامزدا ایمان دارند و برخی نیروهای طبیعی مانند آب، آتش، باد، خاک را هدایای ایزدی شناخته از ویژگی‌های خداوند می‌دانند و سرچشمه پلیدی‌ها و تاریکی‌ها را در سرشت پلیدی به نام اهریمن جستجو می‌کنند. این دوگانگی موجب شد که مسلمانان پس از چیرگی بر ایران، زرتشتیان را دوگانه‌پرست بنامند.[۵]

    زرتشت جزو نخستین کسانی است که یکتاپرستی را به بشریت معرفی کرد.

    مفاهیمی مانند بهشت (پردیس)، دوزخ، روز رستاخیز، مژده نهایی جهان، و حتی فرشته و شیطان همگی بخشی از آموزه‌های زرتشت و ادبیاتی است که بعدها از آن سرچشمه گرفت. این مفاهیم در گذر زمان به دیگر ادیان راه یافتند.[۶]

    پیرامون سال‌های ۲۲۴ تا ۲۴۰ میلادی (در دوره اردشیر بابکان)، دین زرتشت دستخوش یک دوره باززیست و تجدید حیات شد.[۷]

    امروزه به اشتباه نماد فر کیانی را به عنوان نماد زرتشتیان نسبت می‌دهند. درصورتیکه نماد دین زرتشتی جام آتش است.[۸][۹][۱۰]

    محتویات
    • ۱ ریشه نام مَزدَیَسنا
    • ۲ تاریخچه مزدیسنا
      • ۲.۱ مَزدَیَسنا در دوران هخامنشی
        • ۲.۱.۱ موافقان مزدیسن بودن هخامنشیان
        • ۲.۱.۲ مخالفان مَزدیسن بودن هخامنشیان
        • ۲.۱.۳ پس از تاخت اسکندر
      • ۲.۲ مزدیسنا در دوران اشکانیان
      • ۲.۳ مزدیسنا در دوران ساسانیان
        • ۲.۳.۱ شکل‌گیری جامعه پارسیان هند
      • ۲.۴ مزدیسنا در دوران صفویان
      • ۲.۵ مزدیسنا در دوران زندیان و قاجاریان
      • ۲.۶ انجمن بهبودسازی وضعیت زرتشتیان در ایران
    • ۳ جهان‌بینی زرتشتی
      • ۳.۱ نظریه مرگ و بازسازی جهان
        • ۳.۱.۱ خدا در مزدیسنا
      • ۳.۲ آموزه‌های زندگی
      • ۳.۳ اصول دین زرتشت
    • ۴ آیین‌ها و جشن‌های دینی زرتشتیان
    • ۵ آداب و احکام دینی
      • ۵.۱ نماز
      • ۵.۲ ازدواج
      • ۵.۳ بدرود با گذشتگان
      • ۵.۴ آداب سوگواری
      • ۵.۵ ارج‌گذاری به روان جاویدان
    • ۶ گناهان بزرگ
    • ۷ تاریخچه پژوهش در زمینه مزدیسنا
    • ۸ تأثیر مزدیسنا بر جهان غرب
      • ۸.۱ ورود به جهان غرب
      • ۸.۲ ادبیات
      • ۸.۳ نگارگری
      • ۸.۴ علم
      • ۸.۵ اندیشه
      • ۸.۶ موسیقی
    • ۹ جمعیت زرتشتیان
    • ۱۰ نگارخانه
    • ۱۱ جستارهای وابسته
    • ۱۲ پانویس
    • ۱۳ منابع
    • ۱۴ پیوند به بیرون
    ریشه نام مَزدَیَسنا
    325px-Ateshgah_Fire_Temple.jpg

    آتشکده باکو مربوط به دوره‌ای که ساکنان آن زرتشتی بوده‌اند.
    واژه مزدیسنا واژه‌ای اوستایی است که از دو جزء (مَزدَ + یَسنا) پدید آمده‌است. مزده (اهورامزدا) معنی خدای دانا یا سرور می‌دهد و یسنا (یسنه) نیز به معنی ستایش و پرستش است و در مجموع معنی مزداپرستی یا خداپرستی می‌گیرد. یسنا دربردارنده هفتاد و دو فصل می‌باشد. این واژه به گونه «مزدیسنی» هم گفته شده‌است. پیروان این کیش را «مزدیسنان» یا «خداپرستان» می‌نامند. در برابر پرستش مزدا، پرستش دیوان در گذشته به آیین و مرسوم بوده که متون زرتشتی، اینان را دیویسنان و کیششان را دیویسنی ثبت کرده‌اند.[۱۱] نام‌های دیگری برای این دین وجود دارد که مصطلح‌ترین آن در ایران دین زرتشتی است.[۱۲][۱۳][۱۴][۱۵] در گذشته به پیروان این دین بهدینان[نیازمند منبع]، مجوس[نیازمند منبع]، گبر[نیازمند منبع] نیز گفته شده‌است. در بیشتر زبان‌ها نام این دین را به نام پیامبر آن، زرتشت منسوب می‌کنند.

    تاریخچه مزدیسنا
    325px-Zoroastrian_Fire_Temple%2C_Yazd_%282%29.jpg

    جام آتش یگانه نماد مقدس زرتشتیان در آتشکده یزد
    از وحدت و اجتماع معنوی مزداپرستی شرق و غرب ایران آگاهی دقیقی در دست نیست.[۱۶] مغان مردان دینی و موبدان هخامنشیان بودند. در مورد این‌که از چه زمانی دین زرتشتی در ری، پایگاه مرکزی مغان آغاز به تلاش کرد، نشانه و شواهد روشنی در دست نیست. گمان می‌رود که دیرینه‌ترین هنگام برای این رویداد هنگام بنیادگذاری شاهنشاهی هخامنشی بوده‌باشد.[۱۷]

    220px-%D8%B3%D8%B1%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF-2.jpg

    آتشکده جاویدان (صفه سرمسجد) در شهرستان مسجد سلیمان قرار دارد. این بنا متعلق به هفت قرن قبل از میلاد مسیح است
    زرتشت و آموزش مغان بر روی اندیشه‌های یونانی کارسازی پرداخت که راست و واقعی بود اما نه یونانیان و سریانیها و نه نویسندگان ارمنی، هیچ‌یک از زرتشت اوستایی و از کیش او که در گاتاهای اوستا بازگو شده‌است، آگاهی نداشتند. به احتمال زیاد مزدیسنا در آغاز یک جنبش محلی در ایران خاوری بوده‌است که هنوز مرزهای آن شناخته نشده‌است. این کیش نو با پایداری و رویارویی شدید کیش‌های رایج رو به رو شده و برای مدتی دراز نتوانست به برتری و چیرگی کامل برسد و چون گسترش یافت، دگرگون شد. کیش زرتشتی با آیین‌هایی که در پی برانداختن آن‌ها برخاسته بود، درآمیخت و مزدیسنا به گونه‌ای بسیار متفاوت به ایران باختری رسید.[۱۸]

    مَزدَیَسنا در دوران هخامنشی
    در مورد زرتشتی بودن هخامنشیان در بین دانشمندان اختلاف دیدگاه وجود دارد. وضعیت مزدیسنان تا پیش از زمان شاهنشاهی اشکانی به درستی دانسته نیست و منابع از میان رفته‌اند.

    موافقان مزدیسن بودن هخامنشیان
    گروهی بر این باور هستند که مزدیسنا از زمان هخامنشیان و از زمان داریوش یکم بوده‌است و خدای خاندان هخامنشی دست کم از زمان داریوش، اهورامزدا بوده‌است. همچنین در زمان پادشاهی اردشیر یکم در پرامن سال ۴۴۱ پیش از میلاد، گاه‌شمار امپراتوری اصلاح شد و نام ماه‌های سال به نام‌های ایزدان مَزدَیَسنا نامگذاری شدند.[۱۹] می‌توان گفت مزدیسنا در زمان هخامنشیان در حال پیشرفت در میان باورهای توده مردم بوده‌است.

    برخی از پژوهشگران، مانند آلبرت اومستد، ویل دورانت، یوهانس هرتل و جرج کامرون این دید سنتی را که زمان زندگی زرتشت در میان سال‌های ۶۶۰ تا ۵۸۲ پیش از میلاد بوده را پذیرفته‌اند و پدر داریوش یکم، ویشتاسپ را همان گشتاسپ پشتیبان زرتشت می‌پندارند.[۲۰] به باور این پژوهشگران، داریوش یک زرتشتی نو دین بوده و این دین را به عنوان دین دولتی در کشور نوپای خود رواج داده‌است؛ بنابراین نظریه زرتشت هم‌زمان با کوروش بزرگ پایه‌گذار شاهنشاهی هخامنشی می‌زیسته‌است. همچنین زرتشت شورش‌ها و رویدادهای واژگون‌گر سال ۵۲۲ پیش از میلاد را به چشم دیده‌بوده و چندی پس از آن درگذشته‌است.[۲۱]
    کسانی مانند مری بویس که به تفکیک دقیق تعالیم گات‌ها (آموزه‌های خود زرتشت) با اوستای نو و حتی آیین کهن آریایی اعتقادی ندارند، هخامنشیان را به‌طور کلی پیرو زرتشت می‌دانند. اما برخی دیگر از محققان مانند ایگور دیاکونوف بر اینکه که پادشاهان هخامنشی پیرو اوستای نو بوده‌اند پافشاری می‌کنند.[۲۲]

    مخالفان مَزدیسن بودن هخامنشیان
    دیدگاه دیگر بر این باور است که با توجه به روایات مورخان یونانی و سنگ‌نبشته‌های بازمانده از زمان هخامنشیان، هم از دید باورها و عقاید و هم از نظر مراسم و آئین هخامنشیان با آیین کهن ایرانی هم‌خوانی دارد. آیینی که افزون بر پرستش اهورامزدا، ایزدان گوناگون و پرشمار و نیروهای طبیعت نیز پرستش می‌شدند. بر پایه این باور، دین هخامنشیان به باورهای ودایی بیشتر از دین زرتشتی نزدیک است.[۲۳] همچنین باور دارند که آمدن صفت مزدیسنه (مزداپرست) که در پاپیروسهای زبان آرامی زمان هخامنشیان آمده دلیلی بر زرتشتی بودن هخامنشیان نمی‌تواند باشد. چنان‌که ذکر نام اهورامزدا در سنگ نبشته‌ها نیز دلیلی برای این امر به‌شمار نمی‌رود. در سنگ‌نبشته‌های هخامنشی نه تنها به زرتشت بلکه به هیچ مطلب دیگری که بتواند این سنگ نبشته‌ها را رنگ زرتشتی دهد اشاره نشده‌است.[۲۴] از دوره پادشاهی کوروش، سرزمین‌های باختری ایران، به پیوستگی شاهنشاهی هخامنشی درآمد. در این دوره پذیرش مزدیسنا به نیایش دینی خود عمل می‌کردند. اما شاهنشاهان هخامنشی بر دین زرتشتی نبودند و هنگامی که مغان به گستراندن کیش زرتشتی برخاستند، آن را با آیین کهن ایرانی درآمیختند.[۲۵]

    پس از تاخت اسکندر
    325px-Hormizdi.jpg

    سکهٔ پادشاه ایران هرمز دوم ساسانی و شهبانو ایفراهرمز در کنار جام آتش
    این دین پس از یورش اسکندر مقدونی و کشته شدن موبدان برای زمان کوتاهی به خاموشی گرایید. چراکه در آن روزگار، بیشتر آثار دینی به شکل شفاهی و سـ*ـینه به سـ*ـینه انتقال می‌یافتند و روحانیان با تکرار پیوسته آن‌ها منابع را در یاد داشتند و به گونه‌ای در حکم کتاب‌های زنده این دین بودند. از این رو با کشتار آنها، بسیاری از کتاب‌های باستانی مزدیسنا از بین رفتند یا کاسته شدند. از همین رو کیش زرتشتی، اسکندر را همواره با صفت گُجَسته (به معنی نفرین شده و متضاد خجسته) یاد می‌کند. در متن پهلوی ارداویراف‌نامه گفته می‌شود که وی دستوران، داوران، هیربدان و موبدان بسیاری را کشت.[۲۶]

    مزدیسنا در دوران اشکانیان
    325px-Atashgah_firetemple_Isfahan.jpg

    آتشگاه اصفهان
    در زمان اشکانیان تلاش‌هایی برای بازآوری مزدیسنا انجام گرفت و سکه‌هایی به نام ایزدان ضرب کردند و آتشکده‌هایی ساختند. از میان آن‌ها آتش آذر برزین‌مهر در کوه ریوند خراسان از ارج زیادی برخوردار بوده‌است. در متون پهلوی آمده‌است که در دوره بلاش اشکانی اوستاهای تکه‌تکه شده پس از یورش اسکندر گردآوری و بازنویسی شدند.[۲۷] از آنجایی که سیاست مذهبی اشکانیان بر پایه اصل رواداری و سازش دینی بوده‌است و در نگاشته‌هایشان چندان گرایش به مذهب خاصی را بیان نکرده‌اند. اطلاعات امروزی از کیفیت دین در دوره یادشده چندان دقیق نیست. به دنبال همین شیوه، زمینه برای فعالیت آزادانه باورهای گوناگون مذهبی در ایران پدید آمد و مسیحیان و گنوسیان و مهرپرستان آزادانه به آوازه گری و نمایاندن دین خود می‌پرداختند.[۲۸]

    320px-Bas_relief_nagsh-e-rostam_couronnement.jpg

    اردشیر بابکان از سوی اهورامزدا مهر نشان شاهی دریافت می‌کند. (نقش رستم)
    مزدیسنا در دوران ساسانیان
    325px-Gold-M%C3%BCnze_Ardaschir_I_Sassaniden.jpg

    سکه اردشیر یکم ساسانی
    حدود ۲۲۴ تا ۲۴۰ میلادی در دوره اردشیر بابکان؛ دین زرتشتی دستخوش یک دوره باززیست و تجدید حیات شد.[۲۹] مزدیسنا در زمان شاهنشاهی ساسانی، بدنبال پیروزی‌های اردشیر بابکان دین رسمی ایران شد[۳۰] و فراوانی جمعیت مزدیسنان در زمان ساسانیان به بالاترین اندازه خود رسید. فعالیت‌های کرتیر موبدان موبد دوران ساسانی در این گسترش بی‌تأثیر نبوده‌است. او مبارزات خود علیه نصارا و برهمنان را در سنگ نبشته خود در نقش رجب بیان کرده‌است.[۳۱] در دوره ساسانی آتشکده آذرگشنسب در شیز (تخت سلیمان) آذربایجان از اهمیت بسیاری بهره‌مند شد و شاهان ساسانی همواره نذوراتی را پس از پیروزی‌های خود به آنجا پیشکش می‌نمودند.[۳۲] در همان دوران مانی پیامبر دین نو آیین مانوی که آمیزه از مزدیسنا و مسیحیت بود را عرضه کرد که اگرچه با سرعتی فزاینده رو به گسترش داشت اما به بسیار به دست شاهان و موبدان ساسانی تاخت و تاز شد و دستورهای حکومتی بر ضد آن برنهاده شد.[۳۳] بر باور مری بویس از میانه‌های دوران ساسانی دین رسمی تحت تأثیر آیین زروانی قرار گرفت و عملاً زروانی دین رسمی کشور شد.[۳۴] در این دوره که روحانیون درباری به قدرت بسیاری رسیده بودند جنبش مزدک پدید آمد که به گونه شدیدی سرکوب شد و قباد یکم پادشاه ساسانی که از این جنبش برابری خواهانه استقبال کرده بود از جایگاه شاهی بر کنار گردید. بدنبال آن در زمان انوشیروان گزارش پهلوی اوستای مکتوب نوشته شد.[۳۵]

    شکل‌گیری جامعه پارسیان هند
    نوشتار اصلی: پارسیان هند
    پس از شکست ساسانیان و حمله اعراب به ایران، بسیاری از زرتشتیان به خراسان و از آنجا نیز به گجرات در هند کوچ نمودند. آن‌ها آتش مقدس خود به نام آتش بهرام را نیز به نوساری در گجرات منتقل کردند. این گروه از زرتشتیان، جامعه پارسیان هند را تشکیل دادند.[۳۶]

    مزدیسنا در دوران صفویان
    نوشتار اصلی: مزدیسنا در دوران صفویان
    زرتشتیان از دیرباز در پیشرفت و شهری‌گری (تمدن) این مرزوبوم پُرکار بوده‌اند.[۳۷] در آغاز سده ۱۸ میلادی، شمار زرتشتیان ایران، نزدیک به یک میلیون تن بوده‌است. آن‌ها در کنار یهودیان و مسیحیان در همه روزگار صفویان (مگر در بخشی از روزگار شاه عباس بزرگ که سیاست دینی ویژه‌ای را دنبال می‌کرد) در آزار و رنج بوده‌اند. در زمان صفویان شمار زیادی از آنان یا به پذیرش دین اسلام وادار شدند یا به نقاط رها شده و بیابانی همچون یزد و کرمان کوچانده شدند یا کشته شدند. آنان در این دوره وادار به پرداخت جزیه شده بودند و قوانین سختگیرانه‌ای علیه‌شان وضع شد که تا نزدیک به چند سده پس از آنان نیز پا بر جا بود. در دوره شاه عباس بزرگُ بسیاری از زرتشتیان از همه سوی ایران کوچ داده شدند.[۳۸] از جمله حدود سه هزار خانواده از ایشان برای پیشه‌های گوناگون به یکی از کوی‌های چهارگانه اصفهان به نام کو گبرآباد آورده شدند. در پایان دوره صفوی، شاه سلطان حسین صفوی فرمان به تغییر دین ایشان داد. شماری کشته شدند و شماری تغییر مذهب دادند و عده‌ای از آنان نیز به بیابان‌های یزد و کرمان گریختند.[۳۹]

    ژان باتیست تاورنیه می‌نویسد: «شمار زرتشتیان کرمان ۱۰ هزار تن و همین شمار در اصفهان زندگی می‌کنند و کار آن‌ها بیشتر بازرگانی، به ویژه بازرگانی پشم است و بیشتر با هندوستان در پیوند هستند. هندوها و زرتشتیان از آن‌رو که به بالندگی اقتصاد کشور کمک می‌کردند و نیز در پی گسترانیدن اندیشه‌های دینی خود نبودند، از سوی دولت صفوی بازخواست نمی‌شدند.»[۴۰]

    325px-Zartosht.jpg

    آتشکده "آتش بهرام در یزد"
    مزدیسنا در دوران زندیان و قاجاریان
    در دوران زندیان زندگی نسبتاً آرامی را به دلیل سیاست‌های میانه روانه کریم‌خان زند سپری کردند. اما با شوریدن آقا محمدخان قاجار بر زندیان، زندگی آنانی که در بیرون پر چین‌های شهر کرمان زندگی می‌کردند دوباره به خطر افتاد و آقا محمد خان بسیاری از آنان را بهمراه دیگر شهروندان کرمان به بهانه پناه دادن به لطفعلی‌خان زند از دم تیغ گذراند. در زمان قاجاریان نیز قوانین سختگیرانه‌ای که از دوران صفویان برای وادار کردن آنان به پذیرش اسلام پابرجا مانده بود همچنان بر آنان اعمال می‌شد. از جمله این قوانین سختگیرانه می‌توان به دادن شغل‌های پست به آنان، عدم اجازه بازرگانی، عدم اجازه مسافرت، عدم اجازه بیرون رفتن از خانه در روزهای بارانی و… اشاره کرد. در دوره قاجار در یزد و کرمان که تجمع زرتشتیان آن دوران بیشتر در همین بخش‌ها بود، متعصبان و اوباشان به یکسان، بر سر زرتشتیان می‌ریختند و با آنان بدرفتاری می‌کردند و حتی برخی از ایشان را می‌کشتند و اموال آن‌ها را می‌دزدیدند و به‌ویژه کتاب‌های آن‌ها را می‌گرفتند و می‌سوزاندند. در این زمان هنوز مسافرت برای آنان ممنوع بود.[۴۱]

    انجمن بهبودسازی وضعیت زرتشتیان در ایران
    در سده نوزدهم، مانکجی لیمجی هاتریا از پارسیان هند به‌عنوان نماینده «انجمن بهبودسازی وضعیت زرتشتیان در ایران» گماشته شد تا دربارهٔ درستی خبرهایی که دربارهٔ زرتشتیان درون ایران به هند می‌رسید و وضعیت کلی آنان گزارشی را به انجمن بنماید. وی در گزارشی که به سال ۱۸۵۴ به انجمن داد، شمار دقیق آنان را چنین گزارش کرد:

    ۶۶۵۸ نفر در یزد و روستاهای اطراف آن، فقط ۴۵۰ نفر در کرمان و پیرامون، ۵۰ نفر در پایتخت یعنی تهران و شمار اندکی هم در شیراز. این در حالیست که در همان دهه شمار پارسیان بمبئی ۱۱۰، ۵۴۴ نفر (یعنی بیست درصد جمعیت شهر) برآورد شده بود، و نیز ۲۰۰۰۰ نفر در سورات و شاید، ۱۵۰۰۰ نفر در بقیه گجرات و دیگر بخش‌های پراکنده در هند. او در این دوره نسبت به وضعیت نابهنجار زندگی زرتشتیان و به‌عنوان نماینده پارسیان هند به ناصرالدین‌شاه قاجار شکایت برد. پارسیان هند برای به فرجام رسیدن درخواست‌هایشان برای بهبود زندگی زرتشتیان، حکومت هند را تحت فشار گذاردند تا نسبت به شاه اعمال نفوذ کند. مانکجی همچنین بهمراه بزرگان پارسی دست به‌کار بازسازی آتشکده‌ها و دخمه‌های ویران شده و هر آنچه توانستند برای تهیدستان انجام دادند و به پایه‌گذاری مدارس آموزش به شیوه غربی برای زرتشتیان پرداختند و دیری نگذشت که به کمک صندوق‌های خیریه پارسی، در یزد و کرمان و بسیاری از روستاهای زرتشتی، مدارس ابتدائی بنا نهاده شد و به سال ۱۸۶۵ میلادی یک مدرسه کوچک شبانه‌روزی هم در تهران گشایش یافت.[۴۲]

    سرانجام با فشارهای پارسیان و پادرمیانی دولت هندوانگلیس، ناصرالدین‌شاه قاجار برخی قوانین را اصلاح کرد و زرتشتیان توانستند به امنیت و ارج بیشتری نسبت به گذشته دست یابند. بطور کلی می‌توان گفت نیم‌سده پس از برافتادن جزیه، از جنبه‌های گوناگون، عصر زرّین زرتشتیان ایران بود. آنان پس از اینکه تعصب‌ها کاهش یافت به شهرهای بزرگ‌تر مهاجرت کردند و با ساخت مراکز دینی، آموزشی و اجتماعی هم‌اکنون در کنار دیگر هم‌میهنان به هم‌زیستی سازش جویانه که در مزدیسنا سفارش شده ادامه می‌دهند.[۴۳]

    250px-Parsi-jashan-ceremony-1.jpg

    آداب و مراسم زرتشتی
    جهان‌بینی زرتشتی
    برپایه داده‌های متون دینی مزدیسنا، جهان میدان نبرد میان نیروهای خیر و شر (یا نیکی و نیروهای نور و خوبی از یک سو و اهریمن نیروهای تاریکی از سوی دیگر) است. در دین زرتشتی که بیانگر عرصه‌ای از نبرد حق علیه باطل است در برابر امشاسپندان که فروزه‌های نیک خدا به‌شمار می‌روند ردیفی از دیوان نیز وجود دارد که صفات انگره مینو بوده و به جنگ علیه امشاسپندان و کلیه مخلوقات آفرینش خدایی می‌پردازند. در اوج این نبرد در والاترین درجه آن بهمن وهومن وهو+من یعنی نیکی من در برابر آن اهرمن اهر+من یعنی زشتی من می‌باشد. این دیوها که صفات اهریمن هستند وظیفهٔ مقابله با تمامی آفرینش اهورایی را که در بهترین صفات نیکی خداوند یعنی وهومن متجلیست را دارند پایین‌تر از دیوهای کماره گروهی دیگر از دیوان نیز وجود دارند که برابر ایزدان دیگر می‌ایستند. اهریمن گروهی از دیوهای کماره را برای برابری مقابل امشاسپندان از وجود خود صادر می‌کند این نبرد میان امشاسپندان و اهرمنان که نمادهای خیر و شر در زندگی انسانی اند از اصول دین زرتشت است و پیرو این بسیاری گمان بر ثنویت در دین زرتشت که پایه توحید و یکتاپرستی دارد بردند و اهرمن را در برابر ذات مقدس الوهیت قرار دادند در صورتی که اهرمن که تاریکیست در برابر بهمن که مظهر نور خداوند است می‌باشد بنا بر گفتار سهروردی همه این امشاسپندان تجلیات صفات خداوند در ظهور خیر و نیکی‌ها و نورانیت پروردگارند در قوس صعود و درجه فرا و اهرمن و دیوان تجلیات خداوند در قوس نزول نورانیت و درجه فرو و ارادهٔ پروردگار در گمراه کردن دشمنان می‌باشند و دین زرتشت از ثنویت مبراست و کسانیکه به کنه معرفت این دین نرسیدند آنرا متهم به ثنویت کردند و از مغز آن که رسیدن انسان به درجه نورانیت قدوس که بهمن نامیده شد و ترک مغاک اهرمن که تاریکی انسانیت است آگاه نشدند و همواره اهرمن را در ذات مستقل از خداوند خواندند در حالی که چه اهرمن چه بهمن نمادی از درجات صعود و نزول انسانند و هیچ‌کدام ازین دو مستقل از ذات اقدس باری تعالی نیستند. انسان باید برگزیند که به کدام جبهه می‌پیوندد مزدیسنا به او آموزش می‌دهد که این پروردگار است که سرانجام، پیروز خواهد شد و حتی آنهاییکه به آتش دوزخ دادباخته و محکوم شده‌اند را از موهبت بهشت (یا پردیس) بی‌بهره نخواهد کرد.[۶] مردمان و راست‌اندیشان می‌بایست با گرایش به دین و پندار (اندیشه) نیک، گفتار نیک، کردار نیک خیر را در پیروزی برابر بدی یاری‌رسانی کنند.[۴۴] این شیوه تفکر در عقاید هندی نیز بچشم می‌خورد. اما تفاوت اندیشه زرتشتی با آن در این عنوان شده که در دین زرتشت زندگی و حیات و کار و تلاش نکوهش نشده[۴۵] و بر اساس گفتار زرتشت در گاتاها:

    والاترین مردم کسی می‌تواند باشد که در پیشرفت مردم و آبادی جهان کوشش بیشتری نماید.[۴۶]

    براساس این عقاید مرگ و ویرانی منشأ شر داشته و تخریب، کار «روح مخرب» یعنی انگره مینوست (اهریمن) و از این رو تخریب و غم و سوگواری بیش از حد و کشتار پذیرفتنی نیست.[۴۷]

    منشأ شناخت خیر از شر را اندیشه[۴۸] و وجدان که دئنا آمده دانسته‌اند. جهان مادی و تن و شادمانی آفریده‌های خدا هستند و وظیفه دینی انسان است که از آن‌ها نگاهداری کند و آن‌ها را گسترش دهد و از آن‌ها بهره گیرد. زرتشتیان اعتقاد دارند که در پیروی از این طریق جبری در کار نیست. اختیار برای هر فرد بخشی اساسی از مزدیسنا است. گرچه انسان متحد خداست اما همه آدمیان باید میان راستی و دروغ یکی را برگزینند. اعتقاد به سرنوشتی از پیش مقدر شده از دید اخلاقی زرتشتیان نکوهیده‌است زیرا این کار از عدل و نیکی خدا می‌کاهد.[۴۹]

    نظریه مرگ و بازسازی جهان
    نوشتار اصلی: فرشگرد
    حسب گزارش‌های دینی دیرین مزدیسنا، «در نهایت کار جهان با پیروزی نیکی بر پلیدی به پایان می‌رسد» و در آن زمان فرشگرد یا بازسازی جهان به سبکی که پیش از هجوم اهریمن بوده برقرار می‌شود.

    روان مردمان و اعمالشان به بوته داوری گذاشته شده و هرکس مطابق با عملی که مرتکب شده پاداش یا تنبیه دریافت می‌کند. دین زرتشت در جهان‌بینی خود به داوری پایان جهان و زندگی پس از مرگ ایمان دارد چرا که در صورت نفی زندگی پس از مرگ می‌بایست پیروزی را از آن اهریمن بدانیم.[۵۰] آیین‌های بیشماری در متون دینی متاخر که پس از گاتاهای زرتشت نوشته شده، آمده‌است که متشکل از آیین‌ها و مراسم و نیایش‌ها و فرشتگانی است که به عقیده بسیاری از پژوهشگران به دوران پیش از پیدایش زرتشت تعلق دارد.[۵۱]

    450px-Nowruz_Zoroastrian.jpg

    سنگ‌نگاره‌های تخت جمشید که نمادی از نوروز زرتشتیان را نشان می‌دهد. در اعتدال بهاری در روز نخست نوروز، نیرو و توان شیر و گاو در حال نبرد برابر است. شیر نماد خورشید و گاو نماد زمین است.
    خدا در مزدیسنا
    نوشتار اصلی: اهورامزدا
    خدای نیک‌سرشت در کیش زرتشتی، اهورامزدا نام دارد که به معنی سرور دانا است و پرستیده می‌شود. برای اهورامزدا در هرمزدیشت، در حدود شصت صفت نیک آورده شده و تقریباً همه چیزهای خوب به وی منتسب شده‌است. بر اساس گاتها، اهورامزدا هم آفریننده روشنایی و هم تاریکی است.[۵۲] بر اساس کتاب بندهشن که پس از ساسانیان نوشته شده، نیروی مخالف اهورامزدا و زاینده بدی‌ها را اهریمن (انگره مینیو) معرفی می‌کند[۵۳] که نص صریح گاتاها است.[۵۴] در کیش زرتشتی، اهریمن هیچگاه توان ذاتی برای مقابله با قدرت اهورامزدا را ندارد و رقیبی برای او نیست. بلکه اهریمن همان اندیشه بد است اما در باور آیین زروانی، اهریمن برادر و رقیب اهورامزدا و پسر زروان[۵۵] و دارای هویتی جداگانه از اهورامزدا است. زرتشتیان امروزی نیز خود را یکتاپرست می‌دانند و اهریمن را تنها نمادی تمثیلی از بدی‌ها می‌نامند نه یک خدا. این شائبه احتمالاً به دلیل تغییر مفهوم و ماهیت انگره مینو در دین مربوط می‌شود که این قطب مخالف سپنتا مینیو با اهریمن یکی گشته‌است.

    در نظر مزدیسنان، خدا خیر مطلق است و چون اساساً مخالف بدی است، نمی‌تواند هیچ گونه ارتباطی با آن داشته باشد و در سراسر تاریخ در ستیز زندگی و مرگ با بدی درگیر است. خدا سرچشمه همه خوبی‌هاست. شر واقعیت دارد اما نیرویی است که در پی نابودی و فساد و آلودگی است و مرگ، بیماری، فقر و گـ ـناه همگی کار اهریمن است که در صدد نابودی جهان ایزدی است. خدا وجودی خردگراست و برای هر چه می‌کند دلیلی دارد. خدا جهان را آفریده‌است که یاور او در نبرد با شر باشد. جهان می‌تواند آوردگاه میان خوب و بد باشد اما ذاتاً نیک است و اگر شر آن را تباه نکرده باشد، مشخصات آفریننده خود را که نظم و هماهنگی است، می‌نمایاند.

    انکار بنیان نیک خدای جهان مادی یکی از بزرگ‌ترین گناهانی است که یک زرتشتی می‌تواند مرتکب شود.[۵۶]

    300px-Dar-e-mehr_%282%29.JPG

    در مزدیسنا سوزاندن چوب‌های معطر در مراسم مذهبی، جشن‌ها و خانه‌ها، برای خشنودی ایزدآذر و دور کردن عناصر فساد مرسوم بوده‌است.[۵۷] (درب مهر اصفهان)
    آموزه‌های زندگی
    بر اساس آموزه‌های دینی زرتشتی اگر جهان به خدا تعلق دارد، پس رهبانیت یا زهد و کناره‌گیری از آن گـ ـناه است. اگر مشخصه خدا آفرینندگی و افزایش بخشی است، پس وظیفه دینی آدمیان کار برای افزایش آفرینش خوب از طریق کشاورزی و پیشه‌وری و ازدواج است. تجرد، گـ ـناه است زیرا مانع آفرینش خوبی است. سقط جنین و همجنس‌گرایی نیز گـ ـناه به‌شمار می‌روند. زیرا این اعمال به گونه‌ای مؤثر مانع تحقق هدف واقعی یعنی «افزایش آفرینش خوب» می‌شوند.

    انسان از پنج عنصر اما به صورت واحدی تشکیل شده‌است: روان، جان، فروهر (خود آسمانی او)، وجدان و تن؛ بنابراین سلامت روانی و جسمی همراه هم هستند. این طرز تفکر که با فشار آوردن به بدن می‌توان به پیشرفت معنوی رسید، در دین زرتشتیان مردود شمرده می‌شود. از آنجا که دنیای مادی به خدا تعلق دارد موفقیت مادی که شرافتمندانه و بدون آزار رسانیدن به دیگران به دست آید و با بخشندگی همراه باشد، کمکی است به پیشرفت معنوی و نه مانعی برای آن. بر خلاف بسیاری از مکاتب اندیشه‌گرای آیین هندو، دین زرتشتی دارای اخلاق عملی است. تن‌پروری از آن اهریمن است و کار لازمه زندگانی است. دین زرتشتی بدون کار زندگی را بیهوده و بی‌فایده می‌داند. متون دینی اهریمن را عامل گسترش فقر و محنت درجهان می‌دانند. در روزی از ماه که به خدا اختصاص دارد یعنی روز هرمز، روز اول ماه به مؤمنان اندرز می‌دهند که «می خور و خوش باش» البته به همان نسبت عیاشی و مـسـ*ـتی و تباهـ*کاری نیز مذموم است زیرا همه باید تحت فرمان اعتدال آرمانی باشند. انسان که مخلوق بزرگ و متعلق به خداست، هدف خاص حمله‌های شر است و وظیفه مؤمنان این است که بر این حمله‌ها غلبه یابند.

    بر تردید و آرزوی نادرست با خرد چیره شوند، بر آز با خرسندی، بر خشم با آرامش، بر رشک با نیکخواهی، بر نیاز با هشیاری، بر ستیز با آشتی، بر دروغزنی با راستی.[۵۸]

    اصول دین زرتشت
    اصول دین زرتشتی شرط‌های اصلی خداباوری زرتشتی و دین‌آور بودن است. هر فرد زرتشتی می‌باید در زمان سدره‌پوشی با خرد و اندیشه خود به اطمینان به این اصول ایمان آورده باشد و آن را در طول زندگی مذهبی خود درنظر داشته باشد. دین زرتشتی بر نُه اصل استوار است که به‌ترتیب عبارت‌اند از:[۵۹]

    ۱. ایمان به یگانگی خدا ۲. ایمان به پیامبری زرتشت ۳. باور به جهان مینوی و عالم معنا ۴. ایمان به نظم و راستی کار جهان (اشه) ۵. باور به جوهر آدمیت ۶. اعتقاد به فروزه‌های هفت‌گانه خداوند ۷. اعتقاد به نیکوکاری ۸. اعتقاد به تقدس عناصر چهارگانه: آب، باد، خاک و آتش ۹. اعتقاد به فرشگرد یا آخرالزمان.

    300px-Sadeh.jpg

    جشن سده سال ۱۳۸۹ در مارکار تهران‌پارس
    آیین‌ها و جشن‌های دینی زرتشتیان
    • آیین سدره‌پوشی: مراسمی مذهبی است که در طی آن شخص نوجوان با بستن کشتی رسماً به دین زرتشتی می‌گرود.
    • گاهنبارها: جشن‌های آیینی که مجموعاً هفت جشن در سال برای خدا و فروزه‌های هفت‌گانه ی اوست نیز جزو آداب دینی آنان شمرده می‌شود که مهم‌ترین آن‌ها جشن نوروز است.[۶۰]
    • نوروز: هم‌زمان با اعتدال بهاری است و دوره جشن‌های نوروزی که تا شش روز هم‌زمان با زادروز زرتشت دنبال می‌شود.
    • جشن فروردینگان: جشن و مراسمی است که به بزرگداشت روان درگذشتگان زرتشتی انجام می‌شود.
    • جشن خردادگان: در ششمین روز ماه خرداد این جشن به پاسداشت آب و آبادانی برگزار می‌شود.
    • جشن تیرگان: در سیزدهمین روز از ماه تیر هرساله جشن تیرگان برگزار می‌شود. این جشن به امید دور کردن خشک‌سالی انجام می‌گیرد.
    • جشن امردادگان: این جشن در روز هفتم ماه اَمُرداد برگزار می‌شود.
    • جشن مهرگان: از جشن‌های قدیمی ایرانی است که از هر ساله در روز ۱۶ مهر به نام ایزد مهر برگزار می‌شود. جشن مهرگان اگرچه امروزه محدود به جوامع زرتشتی شده اما درگذشته به خوبی میان مسلمانان ساکن ایران به ویژه سلاطین و طبقه مرفه رایج بوده‌است.
    • جشنآبانگان :این جشن برای بزرگداشت اردویسور ناهید پاک نگهبان آب در زمین است و در آن دختران و زنان می‌رقصند و روی هم آب می‌پاشند. این جشن را می‌توان یادگار آناهیتا الههٔ مهر یا همان اردویسور ناهید پاک حساب کرد.
    • جشن بهمنگان: این جشن، هر ساله در روز ۲ بهمن برگزار می‌شود.
    • جشن سده: از جشن‌های قدیمی است که هر سال در ۱۰ بهمن برگزار می‌شود. این جشن با برپایی آتش بزرگ همراه است.
    • جشن اسفندگان: یا اسفندگان در روز ۵ اسفند انجام می‌شود که جشن بزرگداشت سپندارمَذ و نیز ارج نهادن به مقام زن و گرامی‌داشت زمین است.
    آداب و احکام دینی
    آداب و احکام دین زرتشتی شباهت‌های زیادی با ادیان دیگر به ویژه دین اسلام و دین یهود دارد. ضمن اینکه به دلیل ریشه و پیشینه مشترک ویژگی‌های کمابیش نزدیکی بین این دین و دین هندو نیز بچشم می‌خورد.

    نماز
    نوشتار اصلی: نماز زرتشتی
    مسئله عبادت و نماز در دین زرتشتی شباهت زیادی با دین اسلام دارد. در دین مزدیسنا پنج نماز روزانه از واجبات شمرده می‌شود و هر فرد زرتشتی که به سن پانزده سالگی رسیده باشد موظف است پنج نماز روزانه را پس از تطهیر سر و دست و پاها به جای آورد.[۶۱] زرتشتیان هر روز در ۵ گاه اهورامزدا را نماز می‌گزارند و هنگام این نمازها دارای محدودیت زمانی است.[۶۲] زرتشتیان برای طهارت آداب ویژه خود را دارند که البته با آداب و سنن اسلامی در کشور ایران کاملاً همخوانی دارد. آب روان، خاک و نور خورشید از تطهیرکنندگان سنتی در این دین هستند و بر پاکیزگی در مزدیسنا پافشاری بسیار شده‌است. در مزدیسنا، آداب شستشو و تطهیر برای مردگان نیز می‌باید صورت پذیرد.

    195px-Parsi-navjote-sitting.jpg

    مراسم سدره‌پوشی یک کودک زرتشتی اهل هند
    ازدواج
    نوشتار اصلی: پیوکانی
    در دین زرتشتی به آیین زناشویی، آیین پیوکانی گفته می‌شود. ازدواج در میان زرتشتیان امری سفارش شده و پسندیده‌است[۶۳] و به همان اندازه تجرد، چند همسری و طلاق بجز در موارد نادر مانند ناباروری یا بیماری زشت و مذموم شمرده می‌شود.[۶۴] این اصول، امروزه نیز میان زرتشتیان ایران حتی در محاکم و مراجع قضایی پیش‌بینی شده و رعایت می‌شود.

    بدرود با گذشتگان
    نوشتار‌های اصلی: برج خاموشان و بدرود با گذشتگان
    در کیش زرتشت، که دین رسمی دودمان هخامنشی بود، خاک، عنصری مقدس شمرده می‌شد و از این روی مردگان را در خاک دفن نمی‌کردند.[۶۵] اعتقاد شدید به عناصر پاک طبیعت و تلاش برای پرهیز از آلودن آن سبب شده بود در گذشته آنان مردگان خود را در بلندی یا در برج خاموشان (دخمه) قرار دهند که جسم آنان به طبیعت بازگردد. واژه دَخمَه در اوستا و در پهلوی دَخمَک، به معنی داغ‌گاه آورده شده‌است. در زبان فارسی به دخمه، استودان و دخمه‌دان هم می‌گویند.[۶۶] بعضی از استودان‌های عهد ساسانی مشتمل بر نوشته‌های مذهبی و نام، در گذشته بوده‌است.[۶۷] این سنت که پیش از زرتشتیان در ایران نیز انجام می‌گرفت ممکن بوده سنتی ایلامی بوده‌باشد. در دوران پیش از اسلام مردگان زرتشتی در استودان یا دخمه جای می‌گرفتند و استفاده از برج خاموشان در دوران باستان مرسوم نبوده‌است.[نیازمند منبع] اما از سده پیش این رسم متروک گردیده و آنان مردگان خود را در مقبره‌های سیمانی که با زمین پاک ارتباط ندارد می‌گذارند[۶۸] یا مرده را در تابوتی آهنین قرار داده و سپس در خاک قرار می‌دهند.

    آداب سوگواری
    در آداب سوگواری در مزدیسنا، شیون و زاری بیش از حد برای مردگان جایز نیست و آن را موجب آزرده شدن روان درگذشته و ضعف و کم‌طاقتی بازماندگان می‌دانند.[۶۹]

    ارج‌گذاری به روان جاویدان
    نوشتار اصلی: ارج‌گذاری به روان جاویدان
    دین زرتشتی باور بر این است که روان در گذشته سه روز زیر راهنمایی سروش در این جهان می‌ماند. از این‌رو نمازهای ویژه در سه شب برای آسایش روان و خشنودی سروش خوانده می‌شود. باور این است که روان درگذشتگان سالی پنج روز پیش از نوروز و سپس در روز فروردین ماه از بازماندگان خود در این جهان دیدن می‌کنند و از این رو در آن روزها بازماندگان نیز در آیین ویژه شرکت می‌کنند.[۷۰]

    255px-Bodleian_J2_fol_175_Y_28_1.jpg

    بخشی از یسنه ۲۸. مطالعه و کشف ویژگی‌های زبان اوستایی توسط اوستاشناسان به شناخت بهتر اصول قدیمی دین زرتشتی کمک شایانی نمود.
    گناهان بزرگ
    از نظر اوستا و کتاب‌های دینی زرتشتیان گناهان بزرگ عبارتند از:پیمان‌شکنی، دروغگوئی، خودخواهی، رشک و حسد، بی‌عدالتی، بی‌عفتی، غرور نابجا، جادوگری، کلاهبرداری، دزدی، کینه‌توزی، خشم، خست طبع، رباخواری، بت‌پرستی، سخن‌چینی، افترا، ظلم به حیوانات، گدایی، کاهلی، تعدد زوجات، فحشا، لواط، انتحار، قتل نفس، گریه و زاری برای مرده و طمع.

    تاریخچه پژوهش در زمینه مزدیسنا
    شناخت امروزی از اوستا و محتوی آن تا حد زیادی مرهون تلاش‌های شرق‌شناسان غربی در بازشناسی زبان اوستایی است. هرچند در گذشته در ابتدای دوران اسلامی نیز پژوهش‌های عمده‌ای در این زمینه از سوی برخی دانشمندان مانند ابوریحان بیرونی و شهرستانی و ابن ندیم صورت گرفته بود اما پژوهش‌های روشنگر از حدود سده هجدهم آغاز شد. جایی که انکتیل دوپرون در سال ۱۷۵۵ تصمیم گرفت از فرانسه[۷۱] سفری به شرق را آغاز کند تا ببیند آیا هنوز کسی بر این دین باقی مانده‌است یا خیر. آشنایی او البته از پژوهش‌هایی بود که پیشتر در این زمینه انجام شده‌بود مانند پژوهش‌های توماس هاید و بریسون و بر اثر انتشار کتب آن‌ها او سفر خود به شرق را آغاز نمود.[۷۲] او در شهر سورات هندوستان که عمدتاً پارسی نشین بود میهمان دستور داراب کومانا از علمای زرتشتی بود و همان‌جا دست‌نویس اوستای خود را نوشت و با خود به آکسفورد لندن برد. پس از آن موجی از اوستاشناسی در دانشگاه‌های اروپا به راه افتاد و بدنبال آن اشخاصی مانند جیمز دارمستتر و کریستیان بارتولومه تحقیقات اصلی را انجام دادند. هرچند آثار آن‌ها نیز بی‌اشکال نبود اما تا حد زیادی موجب روشن شدن ماهیت زبان اوستایی شد. در ایران نیز پژوهش در این زمینه با ابراهیم پورداوود آغاز شد.[۷۳]

    تأثیر مزدیسنا بر جهان غرب
    نگاهی گذرا به نظر می‌رسد که آنچه که بسیاری از مردم به سادگی آن را ایده‌ها، اعتقادات و فرهنگ صرفاً جهان غرب می‌دانند ممکن است ریشه‌های ایرانی داشته باشند. اما با وجود همه تأثیرات مزدیسنا بر اندیشه، ادیان و فرهنگ غرب، سرزمین پدیدآور آن یعنی ایران برای مردم و سیاست‌مداران غربی شناخته شده نیست.[۶]

    ورود به جهان غرب
    بر اساس نتیجه پژوهش‌ها، پس از فتح بابل و آزادسازی یهودیان ساکن آن شهر توسط کوروش کبیر، اندیشه‌های مزدیسنا به متون دینی و ادبی آنان وارد و بعدها جزء افکار و آموزه‌های بنیادین آیین یهودیت شدند. در اوج قدرت هخامنشیان پس از اینکه بسیاری از سرزمین‌های امپراطوری یونان به تصرف ایرانیان درآمد این اندیشه‌ها وارد فلسفه یونانی شده و مسیر تکوین آن را تغییر داد.[۶]

    یونانیان تا پیش از آن ایمان داشتند که توانایی ذهنی انسان اندک است و سرنوشت او توسط خدایان تعیین می‌شود. این خدایان نیز معمولاً براساس میل و هـ*ـوس خود رفتار می‌کردند. پس از آشنایی با فلسفه ایرانی آن‌ها به این نتیجه رسیدند که انسان در تصمیم‌گیری مختار و خود حاکم سرنوشت خویش است.[۶]

    ادبیات
    چنیدین سده پیش از نگارش کمدی الهی توسط دانته آلیگیری، ارداویراف‌نامه جزئیاتی از سفر کاملی به بهشت و دوزخ را شرح داده بود؛ بنابراین به ذهن می‌رسد که دانته در نگارش کتاب خود از این سفرنامه کمک گرفته‌است.[۶]

    در رمان «بازی تخت و تاج» شخصیتی خداگونه به نام «آزور آهای» بر نیروهای تاریکی فایق می‌آید.[۶]

    نگارگری
    نمونه‌ای مشخص‌تر از تأثیر فرهنگ زرتشتی، نگاره‌ای از زرتشت به دست رافائل در سال ۱۵۰۹ میلادی است. او در نگاره مکتب آتن زرتشت را با گوی درخشان در دست می‌نگارد.[۶]

    علم
    270px-Raffael_071.jpg

    تصویری خیالی از زرتشت (در سمت چپ). نقاشی از رافائل، مکتب آتن، پیرامون ۱۵۰۹ میلادی
    پس از رنسانس در بیشتر اروپا و بیشتر در اروپای غربی از زرتشت به عنوان استاد جادو، فیلسوف و ستاره‌شناس یاد می‌شد.[۶] نمونه‌ای از آن در آلمان اواخر سده هفدهم و اوایل سده هجدهم میلادی «اثر کلاویس ارتیس»، در شیمی به زرتشت تقدیم شد.[۷۴]

    اندیشه
    نخستین بار در میانه سده هجدهم مبلادی، ولتر نام «زدیگ» را برای قهرمان زرتشتی یکی از داستان‌های خود برگزید که پس از تلاش و سختی‌های بسیار با دلداده خود که شاهزاده‌ای بابلی است ازدواج می‌کند. البته این داستان واقعیت تاریخی نداشت. ولتر علاقه عمیقی به فرهنگ ایران داشت. آنچنانکه که در محافل خصوصی، دوستانش او را به نام «سعدی» صدا می‌زدند.[۶]

    یوهان ولفگانگ فون گوته (گوته) نیز در یکی از فصل‌های دیوان غربی-شرقی خود که آن را به حافظ تقدیم کرده به بحث در مورد مزدیسنا پرداخته‌است.[۶]

    فریدریش نیچه در یکی از کتاب‌های مهم حود به نام چنین گفت زرتشت از پیامبری به نام زاراسوسترا صحبت می‌کند. توجه شود که بسیاری از عقاید مطرح شده از سوی نیچه در این کتاب به مزدیسنا و زرتشت ارتباطی ندارند. نیچه در این کتاب، دوگانگی نیکی و شر را به شکلی که در آیین زرتشت تبیین شده‌است را رد می‌کند. زیرا به عنوان یک خداناباور او هیچ ارزشی برای یکتاپرسی قائل نبود.[۶]

    موسیقی
    فلوت سحرآمیز اثر ولفگانگ آمادئوس موتسارت (موتسارت) نمونه مشخصی ار تأثیر مزدیسنا در موسیقی اروپا است. در این قطعه، شخصیت زاراسترو (نام زرتشت در زبان لاتین) انباشته از مفاهیم زرتشتی مانند نور و تاریکی، آب و آتش و برتری دادن نیکی و دانش بر هر چیز دیگر است.[۶]

    بارزترین نمونه در زمینه موسیقی قطعه چنین گفت زرتشت اثر ریشارد اشتراوس است. این قطعه موسیقی، دنبال‌کننده همان کتاب «چنین گفت زرتشت» «فریدریش نیچه» است. این قطعه موسیقی بخش مهمی از موسیقی فیلم ۲۰۰۱: ادیسه فضایی به کارگردانی استنلی کوبریک است. هر چند بسیاری از ایده‌هایی که نیچه در این کتاب مطرح می‌کند ربطی به آیین زرتشت ندارد.[۶]

    نمونه معاصری تأثیرپذیری در موسیقی (فرخ بولسارا) فردی مرکوری (خواننده گروه کوئین) است. او به میراث پارسی و زرتشتی خود به شدت افتخار می‌کرد.[۶]

    جمعیت زرتشتیان
    نوشتار اصلی: فهرست کشورها بر پایه جمعیت زرتشتی
    بزرگ‌ترین جمعیت‌های زرتشتی، در ایران و هند زندگی می‌کنند. زرتشتیان هند که بعد از حمله اعراب، از ایران به هند کوچ کردند در هند به اسم پارسی شناخته می‌شوند و از شهروندان خوشنام و ارزشمند هندوستان به‌شمار می‌آیند. زرتشتیان ایران هم بیشتر در حوالی شهرهای تهران، یزد و کرمان و تعداد کمی نیز در اصفهان، شیراز و اهواز ساکن هستند. زرتشتیان هند پیشتر جمعیت زیادی از مردم گجرات و بمبئی را تشکیل می‌دادند اما هم‌اکنون متجاوز از یکصدهزار تن نیستند. در ایران نیز حدود شصت هزار نفر زرتشتی زندگی می‌کنند. کلاً جمعیت زرتشتیان جهان را بیش از دویست و ده هزار نفر ندانسته‌اند.[۷۵] زرتشتیان ایران مانند برخی دیگر از گروه‌های اقلیت مذهبی در ایران به رسمیت شناخته شده و در مجلس شورای اسلامی ایران دارای نماینده هستند. امروزه روند مهاجرت زرتشتیان ایران به خارج کشور بسیار سرعت گرفته[۷۶] و شمار زرتشتیان باقی‌مانده در ایران را نزدیک به بیست هزار نفر هم دانسته‌اند. در ایران مدارس و نشریاتی ویژه زرتشتیان وجود دارد و تحصیلات آن‌ها در برخی دبیرستان‌ها مانند مارکار تهران‌پارس یا دبیرستان فیروزبهرام انجام می‌شود. نشریه‌ای به نام هفته‌نامه امرداد متعلق به سازمان‌های زرتشتی در ایران به صورت هفتگی چاپ می‌شود.[۷۷]

    270px-Parsee_Wedding_1905.jpg

    مراسم عروسی زرتشتیان در هند
    فهرست کشورهای دارای جمعیت زرتشتی به این شرح است:[۷۸]

    کشور جمعیت[۷۹] درصد جمعیت
    20px-Flag_of_Singapore.svg.png
    سنگاپور ۴٬۵۰۰ ۰٫۰۸۷
    23px-Flag_of_New_Zealand.svg.png
    زلاند نو ۲٬۰۰۰ ۰٫۰۴۵
    20px-Flag_of_Afghanistan.svg.png
    افغانستان ۱۰٬۰۰۰ ۰٫۰۳۱
    25px-Flag_of_Iran.svg.png
    ایران ۲۵٬۲۷۱[۸۰] ۰٫۰۲۶
    25px-Flag_of_Azerbaijan.svg.png
    آذربایجان ۲٬۰۰۰ ۰٫۰۲۲
    20px-Flag_of_Canada.svg.png
    کانادا ۵٬۰۰۰ ۰٫۰۱۴
    20px-Flag_of_Australia.svg.png
    استرالیا ۲٬۷۰۰ ۰٫۰۱۲
    20px-Flag_of_the_United_Kingdom.svg.png
    بریتانیا ۴٬۱۰۵[۸۱] ۰٫۰۰۷
    20px-Flag_of_India.svg.png
    هند ۶۹٬۰۰۰ ۰٫۰۰۶
    کشورهای عربی خلیج فارس ۲٬۲۰۰ ۰٫۰۰۵
    25px-Flag_of_the_United_States.svg.png
    آمریکا ۱۱٬۰۰۰ ۰٫۰۰۴
    20px-Flag_of_Pakistan.svg.png
    پاکستان ۵٬۰۰۰ ۰٫۰۰۲
    مجموع ۱۴۲٬۷۷۶ ۰٫۰۱۹
    نگارخانه
    • 114px-ZoroastrianismSymbol.PNG

      جام آتش، نماد اصلی مزدیسنا

    • 80px-Fire_in_Yazd_Zoroastrian_temple.jpg

      آتش مقدس همیشه روشن در پرستشگاه زرتشتیان یزد

    • 120px-Faravahar-BW.svg.png

      نماد فر کیانی، یکی از نشانه‌ها و ذره‌ای از وجود اهورامزدا به رنگ مشکی

    • 120px-Faravahar-Gold.svg.png

      نماد فر کیانی، یکی از نشانه‌ها و ذره‌ای از وجود اهورامزدا به رنگ طلایی

    • 120px-Ateshkadeh_yazd.jpg

      آتشکده یزد

    • 120px-Ateshkadeh_kerman.jpg

      آتشکده کرمان

    • 120px-Maneckji_Sett_Agiary_entrance.jpg

      آتشکده‌ای در هند

    • Please, ورود or عضویت to view URLs content!

      آتشکده‌ای دیگری در استان یزد

    • Please, ورود or عضویت to view URLs content!

      آتشکده‌ای در یزد

    • Please, ورود or عضویت to view URLs content!

      طرح نماد فر کیانی زرکوب
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    بابیه

    آیین بابی
    80px-Haykal-Bab-2.gif


    شخصیت‌های اصلی
    باب
    صبح ازل
    ملاحسین بشرویه - قدوس
    طاهره قرةالعین
    حروف حی

    نوشته‌ها
    کتاب بیان - قیوم الاسماء
    کتاب جزآء
    کتاب پنج شأن
    کتاب الحیات
    کتاب لعالی و مجالی

    تاریخچه
    احمد احسائی
    شیخیه
    تاریخچه دیانت بیانی
    میرزا یحیی نوری
    میرزا حسینعلی نوری
    یحیی دولت‌آبادی
    انشعاب بابی بهائی
    ملا محمد جعفر کرمانی
    شیخ احمد روحی
    ملک المتکلمین
    علی‌محمد فره‌وشی
    مسیو نیکلا



    تقویم وایام محرمه
    تقويم بديع - میلاد باب
    اعدام باب

    شاخه‌های
    آیین بیانی
    ازلی - بهائیت -نقد بابیه



    220px-Haykal-Bab-2.gif

    لوح هیکل، دستخط باب، لگو آیین بیانی
    220px-%D8%B3%DB%8C%D8%AF_%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%A8%D8%A7%D8%A8.jpg

    سید علی محمد شیرازی مشهور به باب بنیان‌گذار آئین بیانی.
    بابیت یا آیین بابی (بیانی)، به دینی گفته می‌شود که در سال ۱۲۶۰ قمری توسط سید علی‌محمد باب در ایران پدید آمد و پیروانی از تمامی قشرها و اصناف جامعه و از مناطق مختلف ایران به خود جذب کرد.[۱][۲] سید علی‌محمد باب خود را پیامبری جدید و بشارت دهندهٔ دینی که قرار است پس از او توسط «من یُظهِره‌الله» (آنکه خداوند او را ظاهر خواهد ساخت)، ظاهر شود خواند و بارها در آثار خود به ظهور او اشاره کرد.[۳][۴]

    پس از تیرباران باب، پیروانش که به «بابی» مشهور بودند بر طبق بیانات باب به دنبال «من یظهره الله» می‌گشتند.[۳] در سال ۱۸۶۳ بهاءالله خود را «من یظهره الله» یا همان موعود کتاب بیان خواند.[۵] اکثر بابیان به او ایمان آورده و بهائی نام گرفتند.[۵] گروه کوچک که به پیروی از میرزا یحیی صبح ازل، بابی باقی ماندند ازلی نام گرفتند که تعداد آن‌ها اکنون اندک است.[۶][۷]

    سید علی محمد باب در ابتدا ادعای باب بودن و سپس ادعای امام زمان بودن داشت و پس از چندی ادعای پیامبری کرد و سخنانی گفت که بی شباهت به ادعای الوهیت نیست. ریشه دیدگاه‌های او را در برخی عقاید صوفیه، نقطویه و شیخیه دانسته‌اند که مسبوق به سابقه نیز بوده‌است.[۷]

    محتویات
    • ۱ از دعوی باب تا مهدویت
    • ۲ اعلام آغاز شریعت بیانی در بدشت
    • ۳ عقیده باب دربارهٔ آیین اسلام
      • ۳.۱ مفهوم قیامت
    • ۴ برخی از آثار باب
    • ۵ مَن یُظهرُهُ الله، موعود آئین بیان
      • ۵.۱ آئین بهائی و آئین بیانی
    • ۶ بعضی احکام آیین بیان
      • ۶.۱ محو بعضی کتب
      • ۶.۲ نماز
      • ۶.۳ روزه
    • ۷ گاهشمار آئین بیانی
    • ۸ وقایع مهم در آئین بیانی
      • ۸.۱ دستگیری و حبس سید علی محمد باب در شیراز
      • ۸.۲ تبعید سید علی محمد باب به اصفهان
      • ۸.۳ تبعید سید علی محمد باب به ماکو
      • ۸.۴ محاکمه سید علی محمد باب در تبریز
      • ۸.۵ تبعید سید علی محمد باب به قلعه چهریق
      • ۸.۶ اعدام سید علی محمد باب و محمدعلی زنوزی
      • ۸.۷ واقعه بدشت
      • ۸.۸ جنگ قلعه طبرسی
      • ۸.۹ قیام بابیان زنجان
      • ۸.۱۰ شورش پیروان باب در نیریز
      • ۸.۱۱ کشته‌شدگان سبعه
      • ۸.۱۲ کشتار بابی‌ها در تهران
      • ۸.۱۳ قتل طاهره قرةالعین در تهران
    • ۹ تقیه و نهان زیستی
    • ۱۰ نقش پیروان آئین بیانی درانقلاب مشروطه
    • ۱۱ جستارهای وابسته
    • ۱۲ منابع
    از دعوی باب تا مهدویت
    ادعاهای برخواسته از دیدگاه‌های شیخیه از جمله آنکه امامان را مظاهر الهی و دارای صفات باری‌تعالی و علل اربعه موجودات می‌پنداشتند و معتقد بودند که در دوران غیبت فردی وجود دارد که بلاواسطه با حجه ابن الحسن در ارتباط بوده و واسطه فیض باشد و آن را رکن رابع می‌نامیدند؛ زمینه را برای ظهور دیدگاه‌های علی محمد باب هموار کرد. احمد احسایی و سید کاظم رشتی که از دید شیخیه همان رکن رابع بودند ظهور حجه بن الحسن را نوید می‌دادند.[۷]

    باب دعاوی خود را به تدریج، طی چند مرحله ظاهر می‌کند. در آغاز خود را باب یا واسطه امام غائب می‌خواند، بعد اعلام می‌کند که خود مهدی موعود است و در نهایت اظهار می‌دارد که پیامبری جدید است از جانب خداوند که دیانتی تازه آورده تا مردم را برای ظهور موعودی جهانی که از او با عنوان «مَن یُظهرُه الله» (کسی که خداوند او را ظاهر خواهد ساخت) یاد می‌کند، آماده کند.[۸] دلیل اینکه او از ابتدا ادعای نهائی خود را آشکار نکرد به گفته وی آماده کردن مردم برای پذیرش دعوتش بوده‌است تا به تدریج مردم با آموزه‌ها و دیانت جدید آشنا شوند و آن را بپذیرند،[۹] چه که گسست ناگهانی آئین جدید از اسلام می‌توانست منجر به اضطراب شدید مردم و روی گرداندن از آن شود.[۹] باب در آثار اولیه اش خود را باب (وسیله ارتباط) و نائب (نماینده) امام غایب شیعیان دوازده امامی می‌خواند.[۱۰] لقب دیگری که به کار می‌برد، ذکر یا ذکرالله الاعظم بود.[۹] در ابتدا ادعایش این بود که از طرف امام غایب فرستاده شده تا فرارسیدن ظهورش را اعلان کند.[۱۰] باب بعدتر در دوران زندانی بودنش در ماکو با صراحتی بیشتر ادعایش را فراتر از نیابت یا جانشینی امام اعلام می‌کند و خود را شخص مهدی موعود می‌خواند.[۱۰] در دادگاهی که کمی بعد از ورودش به چهریق در تبریز برگزار شد، همین ادعا را علنی می‌کند و از سوی شماری از علمای حاضر محکوم به مرگ می‌شود.[۳][۱۱] در سال ۱۸۴۷ میلادی در مهم‌ترین اثر خود به نام بیان فارسی به پایان دوره اسلام اشاره می‌کند، خود را «مظهر الهی» و پیامبری جدید می‌خواند که احکام و تعالیم تازه ای به نام آئین بیان آورده‌است. در همین اثر به کرّات سخن از موعودی جهانی می‌راند که نتیجه و ثمره آئین جدیدِ بیان باید ایمان به وی باشد، وی از این موعود با عنوان «مَن یُظهرُه الله» یاد می‌کند.[۱۲]

    با اینکه باب دعوتش را بتدریج ظاهر کرد اما در عین حال از همان ابتدا می‌توان از لابلای آثارش دعوی رسالت و وحی را به وضوح دید. وی آثار خود را وحی از سوی خداوند و مترادف با قرآن می‌داند. در آثار حاجی محمد کریم خان کرمانی پیشوای مکتب شیخیه (شعبه رکنیه) که با باب مخالفت شدید می‌کرده، به این دعوی باب اشاره شده‌است.[۱۳] به نظر کریم خان از همان اثر نخستین باب به نام قیوم الاسماء برمی آید که باب ادعای رسالت داشته‌است.[۱۳] در همان زمان در کربلا نیز عده ای از علمای شیعی و سنی و شماری از پیشوایان شیخیه و اهل تصوف در فتوائی دست جمعی به همین نتیجه رسیده بودند.[۱۴]

    اعلام آغاز شریعت بیانی در بدشت
    220px-Bab_sobh_azal.png

    صورت توقیع سیدعلی باب در تنصیح بوصایت صبح ازل
    نوشتار اصلی: گردهمایی بدشت
    در نوشته‌های اولیه باب، بر ضرورت پیروی پیروان او از دستورهای دین اسلام -حتّی در مستحبات و نوافل- تأکید شده بود و شواهدی وجود دارد که بابی‌ها، به همان اندازه که بعد تر مشهور به ردّ دین اسلام شدند، در این دوره معروف به پایبندی کامل به سنّت‌های اسلامی بودند. با این حال عناصری در ادعای باب - به عنوان مدعی مأمور رسمی خدا- وجود داشت که این موضع محافظه کارانه باب را تهدید می‌کرد. به نظر می‌رسد طاهره پیش از حتّی خود باب به مفهوم قدرت بالا دستی باب در امور مذهبی دست یافته بود و آن را با ایده‌هایی که از شیخیه نشأت گرفته بودند پیوند داد. قرةالعین، شاید نیروی محرکه رویدادهای بدشت در سال ۱۸۴۸ میلادی بود.[۱۵]

    واقعه بدشت گردهمایی بین پیروان باب در اواخر رجب و اویل شعبان سال ۱۲۶۴ هجری قمری برابر با اواخر ژوئن و اوایل ژوئیه سال ۱۸۴۸ میلادی بود که با اشاره سیدعلی محمد باب در روستای بدشت در هفت کیلومتری شرق شاهرود برگزار شد. این کنفرانس نقطه عطفی در تاریخ تشکیل جنبش باب بود.[۱۶]

    به گفته ریچارد فولتس، این طاهره قرة العین بود که در تهران به فکر تشکیل جلسه‌ای با حضور همه بابی‌های سرشناس افتاد. برجستگان بابی دعوت او را پذیرفتند و در ربیع‌الثانی سال ۱۲۶۴ هجری قمری و هم‌زمان با محاکمه سیدعلی‌محمد باب در آذربایجان، این اجتماع در روستای بَدَشت از توابع شاهرود[۱۷][۱۸] که روستایی در تقاطع راه تهران-مشهد و راه مازندران-هزارجریب-شاهرود بود تشکیل شد.[۱۹]

    دربارهٔ اهداف تجمع بابیان در بدشت، افسانه نجم‌آبادی گفته‌است که بدنبال شدت گرفتن سرکوب بابیان، رهبران بابی در بدشت جمع شدند تا در مورد سمت و سوی آینده آئین جدید تصمیم بگیرند.[۲۰] از دیدگاه جوان کول، هدف از گردهمایی بدشت آزادسازی سیدعلی‌محمد باب بود که در آن زمان در قلعه ماکو در زندان بود.[۲۱] ماریون وودمن هدف کنفرانس را اعلام جدایی و استقلال کامل آئین باب از اسلام دانسته‌است.[۲۲]

    طاهره در اجتماع بدشت سخنرانی نمود و با حاضر شدن بدون نقاب روبنده حاضرین را شوکه نمود. او همچنین جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم را اعلام نمود.[۱۸] این اتفاق باعث افزایش نگرانی‌های دولتیان و علما در آن زمان شد.[۱۸]

    گروهی از بابیان به تردید افتاده و به رهبری محمدعلی بارفروشی با وی مخالفت کردند. سرانجام طاهره موفق شد در یک مباحثه محمدعلی بارفروشی را متقاعد کند که احکام شریعت اسلام ملغی شده‌است.[۲۳]

    طاهره به همین مناسبت شعری نیز سرود و ملغی شدن احکام اسلامی را چنین تشریح کرد:[۲۴]

    ای عاشقان ای عاشقان شد آشکارا وجه حق
    رفع حجب گردید هان از قدرت رب‌الخلق
    آمد زمان راستی کژی شد اندر کاستی
    آن شد که آن می‌خواستی از عدل و قانون و نسق
    عقیده باب دربارهٔ آیین اسلام
    یکی از آموزه‌های اساسی باب تداوم و تکامل ادیان است.[۲۵] با پیشرفت انسان در طول تاریخ، تجلی الهی به تدریج در ادیان ظاهر می‌شود و جلوه ای کاملتر و جامعتر از خود به منصّه ظهور می‌گذارد.[۲۶] هر دینی در زمان خود و به نسبت به گذشته کامل است و در عین حال کمالِ بالقوه اش ظهور دیانتِ بعد است که شکوفائی کمالات بالقوه دیانت و مدنیت قبل در آن ممکن می‌شود.[۲۷] بر اساس همین منطق، هیچ دینی به گفته باب آخرین دین نیست، بلکه برای نیازهای دوره ای محدود از تاریخ بشر ظهور یافته‌است.[۲۸] باب دوره اسلام را فقط هزار سال می‌داند.[۲۹] وی با کمال ایمان و صداقت دربارهٔ اسلام و بزرگان این آیین صحبت می‌کند و همه جا با احترام شایسته از آنان نام می‌برد. [۳۰] به باور باب، آثار وی برای اولین بار حقایق نهفته و باطنی مفاهیم اسلامی و آیات قرانی را آشکار می‌کند، حقایقی که به عقیده او با باور رایج میان مسلمانان تفاوت بسیار دارد.[۳۱][۳۲]

    مفهوم قیامت
    مفهوم قیامت و معاد از نظر باب نه پایان تاریخ بلکه پایان یک مرحله از تکامل بشر یعنی پایان دوران یک دین و آغاز ظهور دین بعدی است.[۳۳][۳۴] پس قیامت مسیحیت با ظهور پیامبر اسلام به وقوع پیوست و قیامت اسلام در سال ۱۲۶۰ هجری قمری با ظهور باب اتفاق افتاد.[۳۳] دوزخ و بهشت نیز نه محلی برای شکنجه ابدی برخی مردم یا محلی برای تمتّع جسمی و جنـ*ـسی برخی دیگر است بلکه معانی روحانی دارد. بهشت شناخت و رضای خدا از طریق ایمان به فرستاده خداوند و عمل به ارزش‌های نوین او برای شکوفائی کمالات روحانی است و دوزخ محرومیت از این تکامل.[۳۴] باب، عدل الهی را مستلزم اختیار بشرو نیز استمرار فیض هدایت الهی بر طبق تکامل وقفه ناپذیر انسان و جامعه می‌داند و در نتیجه اعتقاد به انتهای نبوت و رسالت نفی کامل عدل الهی است.[۳۵]

    باب در این باره می‌گوید: «مراد از یوم قیامت یوم ظهور شجره حقیقت[۳۶] است و مشاهده نمی‌شود که احدی از شیعه یوم قیامت را فهمیده باشد. بلکه همه موهوماً امری را توهّم نموده که عند الله حقیقت ندارد؛ و آنچه عند الله و عند عرف اهل حقیقت مقصود از یوم قیامت است اینست که از وقت ظهور شجره حقیقت در هر زمان بهر اسم الی حین غروب آن یوم قیامت است. مثلاً از یوم بعثت عیسی تا یوم عروج آن، قیامت موسی بود که ظهور اللّه در آن زمان ظاهر بود به ظهور آن حقیقت که جزا داد هرکس مؤمن به موسی بود بقول خود و هرکس مؤمن نبود جزا داد بقول خود. زیرا که ما شهد اللّه در آن زمان ما شهد اللّه فی الانجیل بود؛ و بعد از یوم بعثت رسول اللّه تا یوم عروج آن، قیامت عیسی بود که شجره حقیقت ظاهر شده در هیکل محمّدیّه و جزا داد هر کس که مؤمن به عیسی بود و عذاب فرمود بقول خود هرکس که مؤمن به آن نبود؛ و از حین ظهور شجره بیان الی ما یغرب قیامت رسول اللّه هست که در قرآن خداوند وعده فرموده .»[۳۷]

    برخی از آثار باب
    220px-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D9%87_%D8%A7%D9%88%D9%84_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8_%D9%82%DB%8C%D9%88%D9%85_%D8%A7%D9%84%D8%A7%D8%B3%D9%85%D8%A7%D8%A1.jpg

    صفحه نخست کتاب قیوم الاسماء
    سید علی محمد شیرازی در بیان فارسی در باب یازده از واحد ششم آثار خود را مشتمل بر ۵۰۰٬۰۰۰ آیه برآورد کرده‌است. [۳۸] از آنجا که بیان فارسی در سال چهارم (۱۸۴۷-۱۸۴۸ میلادی) از رسالت شش ساله باب نگاشته شده مقدار آثار وی باید بیشتر از این مقدار باشد باشد.[۳۹][۴۰]

    دکتر نادر سعیدی استاد دانشگاه کالیفرنیا در لوس آنجلس در کتاب «باب‌الفؤاد» که به بررسی جامع آثار باب می‌پردازد آثار وی را به سه دسته کلی تقسیم می‌کند که این تقسیم‌بندی تا حدودی ترتیب زمانی آن آثار نیز بوده‌است.[۴۱] اولین مرحله از آثار باب بیشتر معطوف به تفسیر سوره‌ها یا آیات قرانی است.[۳۲] مشهورترین این آثار تفسیر سوره یوسف است که از طریق آن باب اول بار دعوی خود را آشکار نمود و آئین بابی متولد گردید. [۴۲]

    بهاءالله از این اثر به عنوان اولین و بزرگترین کتاب‌ها یاد می‌کند و شوقی افندی آن را قرآن دوران بابی می‌داند.[۳۸] اما این اثر اولین نوشته باب نیست بلکه اولین نوشته او پس از آغاز دعوتش است.[۴۳] به عنوان مثال قبل از آن باب نوشتن تفسیری بر سوره بقره را آغاز کرده بود.[۴۳] اما این تفسیر از دو بخش تشکیل می‌شود که بخش اول از آغاز سال ۱۲۶۰ هجری قمری شروع و در انتهای سال به پایان رسیده‌است در حالیکه بخش دوم همگی پس از آغاز دعوتش بوده‌است.[۴۳] دسته دوم بیشتر آثار فلسفی است که در آن به بحث‌های مابعدالطبیعه و الهیات تأکید می‌گردد.[۴۴] از مهم‌ترین این آثار صحیفه عدلیه، توقیع میرزا سعید (جواب سؤالهای ثلاثه)، تفسیر هاء، فی الغناء، شرح دعاء غیبت، و اثبات نبوت خاصه است.[۴۴] برخی از تفاسیر باب نیز مانند تفسیر کوثر و والعصر که در این مرحله نوشته شده‌اند به این نوع مباحث تأکید می‌کنند.[۴۴] آثار دو مرحله اول بیشتر در سه سال اول رسالت باب نوشته شده‌اند.[۴۵] مرحله سوم آثار باب مرحله تشریع است که در آن تعالیم اجتماعی و احکام بابی به عنوان یک دیانت نوین مورد برسی قرار می‌گیرد.[۴۶] بیان فارسی، بیان عربی، دلائل سبعه، لوح خطاب به ملا باقر، کتاب الاسماء و کتاب پنج شأن جزو این گروه هستند.[۴۶] کتاب بیان فارسی ام‌الکتاب آئین بابی است، که باب در آن خود را موعود اسلام و پیامبری جدید معرفی می‌کند، شریعت اسلام را منسوخ اعلام می‌کند و قوانین و احکام جدیدی وضع می‌کند با این هدف که مردم برای پذیرش موعودی جهانی که پس از وی می‌آید آماده شوند، وی از این موعود با نام من یظهره الله یاد می‌کند.[۴۶] پس آثار باب از سه مرحله تشکیل می‌شود: اول تنزیل به عنوان تفسیر، دوم تنزیل به عنوان تبیین فلسفی، و سوم تنزیل به عنوان تشریع.[۴۵] بعضی از مهترین آثار باب عبارتند از:

    • تفسیر سوره یوسف (قیوم الاسماء)
    • بیان فارسی
    • بیان عربی
    • دلائل سبعه
    • صحیفه عدلیه
    • تفسیر سوره فاتحه
    • تفسیر سوره والعصر
    • تفسیر سوره الکوثر
    • پنج شأن
    • الأسماء کل‌شیئ - چهار شأن
    • هیکل الدین
    • صحیفه رضویّه
    • کتاب جزا
    • صحیفه بین الحرمین
    • تفسیر سوره حمد نقطه باء زیر بسم الله
    • فی بیان المسائل الثلثة
    • تفسیر سوره توحید
    • تفسیر سوره القدر
    • بیان عربی
    • رساله ذهبیة
    • الواح دوائر
    • قسمتی از الواح حضرت نقطه و سید حسین کاتب
    • لوح وصایت خطاب به صبح ازل
    • دعا و مناجات
    • زیارت نامه
    • رجعت
    • مجموعه ۴ ادعیه و تفاسیر
    • نبوت خاصه
    • مجموعه‌ای از الواح و جوابیه و ادعیه
    • لوح خطاب به حجت زنجانی
    • (دستخط اصل)
    • آثار متفرقه از بیان جلد ۱
    • آثار متفرقه از بیان جلد ۲
    • مجموعه‌ای از الواح و مناجات
    • زیارات و خطبات
    • مجموعه‌ای از آثار نقطه اولی و صبح ازل
    • زیارت نامه
    مَن یُظهرُهُ الله، موعود آئین بیان
    مَن یُظهِرُهُ الله (به معنی: کسی که خدا ظاهرش می‌کند)، فردی است که بنا به کتاب بیان فرستاده خدا است و خداوند بعد از سید علی محمد شیرازی او را به پیامبری برخواهد گزید تا راهنمای بشر و نجاتگر عالم باشد. به اعتقاد بهائیان، مَن یُظهِرُهُ الله، همان بهاءالله، شارع دیانت بهائی است.[۴۷]

    از اساسی‌ترین آموزه‌های سید علی محمد باب این نکته است که نتیجه و ثمره آیین او باید شناخت و ایمان به «مَن یُظهره الله» باشد.[۴۸] باب به کرّات در آثار خود به ظهور «مَن یُظهره الله» اشاره می‌کند[۴۹] و از پیروان خود می‌خواهد که شناخت و ایمان خود را به تصدیق هیچ‌کس حتی خود باب و هیجده حوّاری اولیه وی (حروق حی) مشروط نکنند و موعود را از آثار و صفات خود او بشناسند و نه از اشاره و دلالت دیگران.[۵۰] باب حتی پیروانش را برحذر می‌دارد که مبادا مانند ادیان قبل که با استدلال به کتاب آسمانی خود از پیامبر بعدی محروم شدند با استدلال به آثار باب از ایمان به «مَن یُظهره الله» محروم شوند،[۵۰] مقام موعود به گفته باب بالاتر از آنست که حتی آثار خود باب لیاقت اشاره به وی را داشته باشد.[۵۰] باب در آثارش از نزدیکی ظهور موعود می‌گوید و برای زمان ظهور او به سال نه و سال نوزده اشاره می‌کند.[۵۱] اندکی پس از یک دهه از آغاز دعوت باب در سال ۱۸۴۴، یعنی چند سال پس از اعدام وی در سال ۱۸۵۰، بیش از ۲۵ نفر ادعای من یظهره‌اللهی کردند.[۵۲] دنیس مکین نام بیست نفر از مدعیان را فهرست کرده‌است.[۵۳] نوزده سال بعد از دعوت باب، بهاءالله در سال ۱۸۶۳ در جمع یارانش و بعدتر در سال ۱۸۶۶ بصورت عمومی تر ادعای من یظهره اللهی کرد و عموم بابیان به وی ایمان آوردند.[۵۴][۵] گروه اندکی که به طرفداری از میرزا یحیی ازل بابی باقی ماندند ازلی نام گرفتند. ازلیان ظهور من یظهره الله را در فاصله ای خیلی دور پیش‌بینی می‌کردند و معتقد بودند ظهور موعود زودتر از دست کم ۲۰۰۰ سال از ظهور باب و قبل از مورد قبول گرفتن دین باب در بسیاری از کشورها رخ نخواهد داد. [۵۵] [۵۶] با این وجود ازلیان در پی تبلیغ و جهانگیرکردن آئین بابی بر نیامدند و با تقیه و پنهان کردن هویت دینی خود عملاً در جامعه اسلامی حل شدند.[۵۷]

    پروفسورادوارد براون مفهوم کلیدی ظهور «مَن یُظهرُه الله» در آئین بابی را چنین خلاصه می‌کند:[۵۸]

    او (باب) اعلام کرد که صرفاً دروازه و راهی که به مهدی ختم می‌شود نیست بلکه او خود امام است و عملاً موعود و حقیقت آغازینی است که بار دیگر برای بشر آشکار شده‌است، آنچه در ظهورات قبلی بطور تاریک بیان شده و به صورت معما درآمده بود حال او آن را بطور باز و آشکار بیان می‌کند. در عین حال او پایانی را برای ظهورش قائل نیست و رسماً و علناً اعلام می‌کند که بعد از او فردی بزرگ و مهم‌تر برای تکمیل آنچه او شروع کرده ظاهر خواهد آمد (کسی که او من یظهره الله می خواندش). در کتاب‌ها و آثار باب درک این موضوع شگرف است که او نگران دین خود نیست، بلکه نگران درک پیروانش از فردیست که خداوند او را ظاهر می‌کند. بارها و بارها، تقریباً در هر صفحه از آثارش، باب از مسلمانان استدعا می‌کند که در ظهور بعدی آنگونه که در این ظهور رفتار کردند، عمل نکنند و به یاد داشته باشند که هیچ ظهوری آخرین ظهور نیست، بلکه فقط میزانی از حقیقت است که وضعیت پیشرفت انسان او را قادر به درک آن کرده‌است.

    باب در تکاپوی عرضه کردن مذهب خویش به دو طریق، که هر دو نشان از استقلال از شخصیت خودش می‌داد، بود. اول اینکه، او اعلام کرد که این مذهب را اصلاً پایانی نیست و ظهور «من یظهره الله»، را پیش‌بینی کرده بود که برای کامل کردن مذهبی که باب آن را بنیان نهاده بود خواهد آمد. ثانیاً باب صلاحیت معنوی را حتی طی دوران زندگی خود به تنهایی روی خودش متمرکز نکرده بود و پیشوایی دینی را به واحد اول بیان که شامل خود او و هیجده حواری اولیه وی، حروف حی، بود سپرده بود.[۵۹]

    آئین بهائی و آئین بیانی
    200px-%D8%B5%D8%A8%D8%AD_%D8%A7%D8%B2%D9%84.jpeg

    میرزا یحیی نوری جانشین منتخب سید علی محمد باب، ملقب به صبح ازل، ثمره، وحید
    باب در آثارش به نزدیکی ظهور مَن یُظهِرُهُ الله، کسی که نتیجه و ثمره آئین بابی باید شناخت و ایمان به او باشد، اشاره می‌کند.[۴۸] وی همچنین از بابیان می‌خواهد که در شناسایی و ایمان خود کاملاً مستقل عمل کنند و موعود را به خود او بشناسند و نگذارند افراد دیگر، حتی خود باب و حروف حیّ، یا آثار باب مانع شناسایی آنان شوند.[۵۰] از این رو در آئین بابی وصیّ (جانشین) و مفسّر آثار به آن مفهوم که در سایر ادیان هست وجود ندارد و جانشینی که باب تعیین كرد در واقع رهبر اسمی جامعه بابی بعد از وی بود.[۴۸]

    کمی قبل از اعدام سید علی‌محمد باب عبدالکریم قزوینی، یکی از کاتبان باب توجه او را به اهمیت تعیین جانشین جلب كرد و باب تعداد مشخصی لوح نوشته آن‌ها را به عبدالکریم داد تا به دست میرزا یحیی و بهاءالله برساند.[۶۰]

    باب در لوحی که معمولاً به عنوان وصیت‌نامه باب از آن یاد می‌شود، میرزا یحیی به عنوان رهبر بابیان پس از بنیان‌گذار جنبش تعیین نمود.[۶۱][۶۲][۶۳] در همین لوح به وی دستور داده شده‌است که از من یظهره‌الله در زمان ظهورش پیروی کند.[۶۴] رهبری وی جنجال‌برانگیز بود. وی کمتر در میان بابی‌ها حاضر می‌شد. منوچهری ادعا می‌کند که دلیل در خفا ماندن او بخشی از وصیت‌نامه سید علی محمد شیرازی است که او را به محافظت از خویش توصیه کرده‌بود.[۶۵] براوان معتقد است رهبری میرزا یحیی در عراق رهبری اسمی بود و در عمل ساماندهی امور را بهاءالله، برادر ناتنی وی انجام میداد.[۶۶] دنیس مکین بر این نظر است که تعیین میرزا یحیی به عنوان جانشین رسمی باب، تنها برای حفظ بهاءالله از خطر و با پیشنهاد بهاءالله و عبدالکریم قزوینی و موافقت باب بوده‌است.[۵۳] خطری که بهاءالله را تهدید می‌کرد از جانب امیر کبیر بود.[۶۷] به گفته سعیدی اگر امیر کبیر به نقش کلیدی بهاءالله در جامعه بابی پی می‌برد حتماً او را به قتل می‌رساند.[۶۷] این تحلیل اول بار توسط عباس افندی در «مقاله شخصی سیاح» مطرح شد.[۵۳] شوقی افندی نیز می‌گوید باب میرزا یحیی را به عنوان «مرجع اسمی» جامعه بابی انتخاب کرده بود و به نقل از «مقاله شخصی سیاح» تحلیلی مشابه تحلیل فوق ارائه می‌دهد.[۵۳]

    پس از تیرباران باب، پیروانش که به «بابی» مشهور بودند بر طبق بیانات باب در کتاب بیان به دنبال مظهر ظهور بعدی که در این کتاب به «ظهور من یظهره الله» اشاره شده‌است، می‌گشتند.[۳] بهاءالله در سال ۱۸۶۳ و بعد از یک دهه تبعید در عراق و در آستانه سرگونیش به استامبول خود را من یظهره‌الله موعود کتاب بیان معرفی کرد. اکثر بابیان به او ایمان آورده و بهائی نامیده شدند.[۶۳][۵۲] [۵][۵۴] گروه اندکی که به طرفداری از میرزا یحیی ازل بابی باقی ماندند ازلی نام گرفتند.[۵۷] ازلیان با تقیه و پنهان کردن هویت دینی خود عملاً در جامعه اسلامی حل شدند.[۵۷] تعداد اینها اکنون اندک است.[۶۸][۶۹]

    بعضی احکام آیین بیان
    • احکام و اذکار
    سید علی محمد باب در مورد حلال و حرام می‌گوید: حلال محمد تا روز قیامت حلال است و حرام او نیز تا روز قیامت حرام است.[۷۰] به اعتقاد بابیان، ظهور باب همان قیامت است، یعنی حلال و حرام محمد و دیانت اسلام تا زمان اظهار امر باب پابرجا بوده‌است و از زمان ظهور باب و شروع دیانت بابی، بسیاری از موارد تغییر کرده‌است.[۷۱] برخی از احکام آئین بابی از این قرار است:‌

    • در باب نوزدهم از واحد پنجم کتاب بیان فارسی بهترین عبادتها شاد کردن و بدترین کارها محزون کردن افراد است: در بیان هیچ عبادتی نزد خداوند محبوب تر نبوده از نفع نفسی به نفسی اگرچه با دخال سروری در قلب او باشد و هیچ عملی ابعد تر نبوده به ضر نفسی نفسی را اگر چه بادخال حزنی در قلب او باشد.[۷۲]
    • در باب هیجدهم از کتاب بیان نهی شدید شده‌است از شرب مسکرات حتی برای مریض. خوردن مشروبات الکلی و هر چیز بدبو و کریه و تریاک و انواع دخانیات حرام است.[۷۲]
    • در در باب پنجم از واحد چهارم صراحتاً قتل نفس حرام شده‌است در باب شانزدهم از از واحد یازدهم، نهی از قتل و قطع اعضای بدن انسان شده‌است
    • در باب هیجدهم از واحد ششم کتاب بیان تفتیش عقاید و جستجو در امور شخصی مردم حرام است.
    • در باب شانزدهم از واحد نهم کتاب بیان نهی اکید از ضرب و شتم شده‌است و این موضوع در باب ششم از واحد دهم تکرار شده‌است.
    • در باب یازدهم از واحد ششم از تنبیه بدنی منع گردیده‌است.
    • در باب یازدهم از واحد نهم کتاب بیان رسماً با بـرده داری و خرید فروش انسان مخالفت و نهی گردیده‌است.
    • در باب پانزدهم از واحد دهم کتاب بیان بر رعایت حال حیوانات و عدم تحمیل وزن زیاد بر حیوانات دستور داده شده‌است.
    • در باب نهم از واحد یازدهم کتاب بیان ذکر شده که در مجالسی که در آن ابهاج و سروری مهیا نباشد و در شأن و مقام فرد نباشد باید دوری نمود.
    • در باب هفتم از واحد نهم نهی اکید شده‌است از ابیع و شرای انقوزه و تنباکو که آن را ورق زقوم خطاب کرده‌اند.
    • زنـ*ـا حرام و شخص زانی از رحمت خدا بی نصیب است.[۷۲]
    • در باب چهاردهم از واحد پنجم بیان به طهارت، لطافت و نظافت تأکید فراوان شده‌است: و هیچ شیئیی در بیان احب نزد خداوند نیست از طهارت و لطافت و نظافت - و خداوند در بیان دوست نمی‌دارد که شاهد شود بر نفسی دون روح و ریحان را و دوست می‌دارد که کل با منهای طهارت معنوی و صوری در هرحال باشند که نفوس ایشان از ایشان کره نداشته باشد چگونه و دیگری.
    • در باب هیجدهم از واحد سوم بیان امر شده که باید هر چیز را به منتهی درجه کمال خود رسانید.
    • در کتاب چهار شأن در باب هیجدهم از واحد چهارم آمده‌است که اطفال را به چیز هایکه بر آن‌ها دشوار است تعلیم ندهید و کمال لطف و رأفت را در حق آن‌ها منظور دارید و تحمیل نکنید بر آن‌ها چیزهایی که برای آن‌ها سودی ندارد.
    محو بعضی کتب
    باب در یکی از ابواب کتاب بیان می‌گوید که پیروان شریعت بیان باید به جز کتاب بیان و آیات باب، از قرائت سائر کتب خودداری کنند و تمام کتاب‌ها را محو نمایند. در کتاب بیان فارسی البته ذکر کرده‌اند که مقصود از محو کتاب‌ها چه نوع کتاب‌هایی است. مقصودشان از محو کتاب را کتاب‌هایی ذکر می‌کنند که علما و فقها در فنون مختلفه نوشته‌اند. مثلاً کتاب‌هایی که متکلمین اسلام در مسائل علم نوشته‌اند، تمامش ایراد و اشکال و اعتراض بر یکدیگر و جنگ و جدال و سایر شئونی است که به درد دنیا نمی‌خورد. غالب کتب فلاسفه که در مسائل مختلفه نوشته‌اند، به درد کسی نمی‌خورد جز این که برای خوانندگان اضطراب فکر و تشتت حواس ایجاد می‌کنند.[۷۳]

    نماز
    دیانت بابی، به عنوان دینی مستقل از دیگر ادیان الهی دارای نماز مخصوص به خود است، این نماز، نمازی ۱۹ رکعتی می‌باشد که بر هر فرد بابیِ بالغ فرض واجب بوده‌است که آن را ادا کند.[۶۲][۷۲]

    روزه
    یکی دیگر از احکام دیانت بابی روزه می‌باشد. بر هر فرد بابی بالغ واجب است که در ماه روزه دیانت بابی، روزه بگیرد در باب هیجدهم از واحد هشتم کتاب بیان ذکر شده‌است که نوزده روز آخر سال بیانی را روزه بگیرند و تا سن کسی به یازده نرسیده روزه بر او واجب نیست و همچنین پس از چهل دو سال واجب نخواهد بود و مدت هر روز از طلوع شمس است الی غروب و حقیقت روزه در آن باب مفصل تشریح شده‌است ، تقویم بابی۱۹ ماه ۱۹ روزه‌است و بابیان یک ماه کامل خود را از طلوع خورشید تا غروب آفتاب از خوردن و آشامیدن پرهیز می‌کنند و به تعدیل اخلاق می‌پردازند. شرح کامل نام ماه‌ها و نام روزها در کتاب بیان ذکر گردیده‌است.

    گاهشمار آئین بیانی
    گاه شمار آئین بیانی بر اساس تقویم شمسی تنظیم شده‌است.[۷۴] نوروز مبدأ سال است و سال به ۱۹ ماه نوزده روزه تقسیم شده‌است به همراه ۴ یا ۵ روز اضافه. هر ۱۹ سال یک «واحد» نام دارد و هر نورزده واحد یک «کل شی». [۷۴]

    • تقویم آئین بیانی
    • تبدیل تقویم آئین بیانی به میلادی
    • تبدیل تقویم جلالی(ایرانی) به تقویم آئین بیانی
    وقایع مهم در آئین بیانی
    دستگیری و حبس سید علی محمد باب در شیراز
    حکومت و روحانیون ابتدا توجه زیادی به حرکت بابی نکردند اما در اواخر تابستان ۱۸۴۵ میلادی وقتی از گسترش سریع آن آگاه شدند، تصمیم به کنترل آن گرفتند؛ لذا باب که تازه از مکه به بوشهر آمده بود به شیراز بـرده شده محبوس گردید.[۷۵][۷۶]

    حاکم فارس بسیار با او بدرفتاری کرد. او در برابر حاکم توسط سر دسته روحانیون مورد بازپرسی قرار گرفت وتوسط وی مرتد اعلام شد و دستور داده شد که او باید با فلک تنبیه شود و در خانه عبد الحمید خان داروغه محبوس گردد.[۱۸][۷۷] بعد از آن، سید علی محمد شیرازی به ضمانت دایی خود به منزل او رفت. قدوس که به دستور سید علی محمد شیرازی به شیراز رفته بود و یکی دیگر از بابیان را در آن شهر به دستور حاکم فارس دستگیر شدند و شکنجهٔ بسیار تحمل کرده[۷۸] و از شیراز تبعید شدند.

    تبعید سید علی محمد باب به اصفهان
    پس از مدتی، بیماری وبا در شهر شیراز مُسری شد و در همین حین، باب از شیراز خارج شد.[۷۹] وی در تاریخ سپتامبر ۱۸۴۶ به اصفهان تبعید شد. در ابتدا در اصفهان در منزل امام جمعهٔ آن شهر ساکن شد.[۸۰] حاکم اصفهان در آن موقع منوچهرخان معتمدالدوله بود و او علی‌محمد باب را با احترام پذیرفت و مدت یک سال از او مهمانداری و حمایت کرد.[۸۰] ادوارد براون در این خصوص می‌نویسد: «داروغه شیراز در این امر همراهی کرد در غیر اینصورت انتقال سریع زندانیش به همراه دو تن از پیروانش به شهر ثانی (اصفهان) محال بود.» این واقعه حدوداً در ماه می۱۸۴۶ رخ داد. به مدت تقریباً یک سال باب در اصفهان ماند. او تحت حمایت قویترین اشراف آن زمان بود که هم قادر و هم خواهان پشتیبانی و حمایت او از کینه‌ورزی‌های دشمنانش بودند که در بین آن‌ها روحانیون خطرناک‌ترین بودند. اما در اوایل سال ۱۸۴۷ حامی او فوت کرد و گرگین خان که جانشین دولت اصفهان شد حس مشابهی با حاکم قبلی نداشت و فوراً باب را تحت یک همراهی مسلحانه به تهران که در آن زمان تحت حکومت محمد شاه و وزیر نابخردش حاج میرزا آقاسی بود فرستاد.[۸۱]

    تبعید سید علی محمد باب به ماکو
    پس از مدتی و در ژانویه ۱۸۴۷ به دستور محمّد شاه قاجار به سمت تهران حرکت کرد. اما صدر اعظم او حاجی میرزا آغاسی از حضور سید علی‌محمد باب در تهران نگران شد و با شاه تصمیم گرفتند بدون این که باب وارد تهران شود او را به ماکو، واقع در شمال غربی ایران بفرستند. به همین دلیل سید علی محمد شیرازی بعد از گذراندن مدت زمانی در خارج از شهر تهران و بدون آنکه بتواند با شاه ملاقات داشته باشد، بنا بر نامه‌ای از طرف شاه به تبریز تبعید شد و سپس در قلعهٔ ماکو در منطقه‌ای به همین نام زندانی شد. آن مکان به گمان حاج میرزا آغاسی از این جهت مناسب بود که اکثر مردم آنجا سنی مذهب و ترک‌زبان بودند و محصور میان دول روس و عثمانی و بعید از همه جا بود و در نتیجه کسی به سوی باب جذب نمی‌شد؛ ولی حتی در ماکو هم نتوانستند مانع تماس باب با طرفدارانش شوند و در آنجا نیز نامه هائی به باب می‌رسید یا طرفدارانش به ملاقات او می‌آمدند.[۸۲]

    محاکمه سید علی محمد باب در تبریز
    220px-%D9%85%D8%B3%D8%AC%D8%AF_%D8%B5%D8%A7%D8%AD%D8%A8_%D8%A7%D9%84%D8%A7%D9%85%D8%B1_%D8%AA%D8%A8%D8%B1%DB%8C%D8%B2.jpg

    محل برگزاری جلسه علما با سید علی محمد باب در تبریز که اکنون به نام مسجد صاحب‌الامر شناخته می‌شود.
    باب را مجدّداً به تبریز فرستادند و به علما دستور داده شد تا حکم نهایی را در مورد او صادر نمایند. علما هم مجلسی تشکیل دادند و در آن مجلس از باب سوالاتی در مورد ادعای او پرسیدند. ادوارد براون می‌نویسد:اقدام قانونی علیه باب تماماً با شرم آورترین بی انصافی‌ها و بی‌احترامی‌ها همراه بود. آن‌ها به او گفتند: " اگر تو دروازه دانش هستی البته باید قادر باشی به هر سؤالی که ما انتخاب می‌کنیم و می‌پرسیم جواب دهی ". و بلادرنگ شروع به پرسش دربارهٔ اصطلاحات و ریزه کاری‌های فنی طب، دستور زبان، فلسفه و منطق و امثال آن کردند.[۸۳] بگفته مک ایون باب به صورت غیررسمی در مجلس علما از سوی بسیاری از علمای حاضر محکوم به مرگ شد. اما رأی بر جنون در این زمان مطرح شد تا مانع اعدام باب شوند.[۸۰] محمد ترابیان در کتاب حالات و مقالات استاد شهاب فردوسی در این خصوص می‌نویسد: اینکه در برخی کتاب‌ها نوشته‌اند سید باب مخبط و مجنون بوده‌است از انصاف و عدالت دور است زیرا همهٔ آثار او حکایت از یک مجذوب به افکار خود دارد و در همه موارد به مقدسات اسلامی جداٌ احترام می‌گذارد و به اصول و نوامیس اخلاقی و اجتماعی کاملاً متوجه‌است و مطلقاً علایم جنون در آثار وی دیده نمی‌شود.[۸۴]

    تبعید سید علی محمد باب به قلعه چهریق
    220px-%D9%82%D9%84%D8%B9%D9%87_%DA%86%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%82.jpg

    بازمانده‌های قلعه چهریق در سال ۲۰۰۸ میلادی که در کنار رودخانه زولا در شهرستان سلماس قرار دارد
    220px-%D9%85%D8%AD%D9%84_%D8%B2%D9%86%D8%AF%D8%A7%D9%86_%DA%86%D9%87%D8%B1%DB%8C%D9%82.JPG

    بازمانده‌های سنگچین‌های قلعه چهریق (محل زندان سید علی محمد باب) در سال ۱۳۹۰
    پروفسور ادوارد براون می‌نویسد:[۸۵]

    به همین دلیل باب به زور از قلعه چهریق به تبریز بـرده شد و یک بار دیگر در برابر قضاتی که حکمشان نتیجه قطعی بود مورد بازخواست قرار گرفت. محکمه‌ای که او اکنون به آن تن درداده بود چیزی جز یک سری اهانت‌ها و بی‌احترامی‌های مکرر نبود. به هر حال شکنجه گران او نگران گرفتن یک نتیجه بودند و آن اینکه رسماً باب را وادار کنند از تعالیمی که می‌آموزد صرف نظر کند. اما آن‌ها قادر به انجام آن نشدند.

    مسیو نیکلا منشی اول سفارت فرانسه در ایران می‌نویسد:[۸۶]

    بنابر این معلوم می‌شود که باب بسختی در محبس می‌گذراند و شکایت دارد و نسبتاً مدت آنهم طولانی بوده‌است زیرا که برحسب مدارکی که ما شرح دادیم در سال ۱۲۶۴ به ماکو رفت و اجرای کشته‌شدنش در ۲۷ شعبان ۱۲۶۶ واقع شد مطابق با ۸ ژوئیه ۱۸۵۰. ولی قبل از اجرای قتل محبس او را تغییر دادند و از ماکو به قلعه چهریق بردند.

    در صفحه بعد از ۱۳۲کتاب نقطةالکاف که به همت پروفسور ادوارد براون منتشر گردیده‌است در ذیل تصویر این قلعه و رودخانه نوشته شده‌است.[۸۷]

    قلعه چهریق در نزدیک ارومیه در آذربایجان که میرزا علی محمد باب قبل از کشته‌شدنش درآنجا محبوس بوده و به جبل شدید از آن تعبیر می‌کند

    در اینجا فقط با نامه‌ای مخفی شده در گردو یا نوشته‌هایی که به صورت ضدآب دوخته شده بودند و در شیر غوطه ور شده بودند و امثال اینها ارتباط بین باب و پیروانش ممکن بود. باب که اکنون محکوم به بیش از سه سال حبس شدید شده بود، عملاً نمی‌توانست به‌طور مستقیم مسئول گرایش به دفاع مسلحانه احتمالی توسط پیروانش در نظر گرفته شود. با این وجود دولت او را سرچشمه آن تعالیمی می‌دانست که کل امپراطوری ایران را دچار تشنج کرده بود و تصمیم به مرگ او گرفت. آنان تصور می‌کردند که با مرگ او کل جنبش باید از هم بپاشد.[۸۸]

    اعدام سید علی محمد باب و محمدعلی زنوزی
    میرزا تقی‌خان امیرکبیر که در زمان ناصرالدین شاه، صدر اعظم دولت ایران بود و با قتل و آزار بابیان نتوانسته بود از گسترش آئین بابی که به زعم وی موجب اشاعه کفر و وهن بر دستگاه دولت و روحانیت شده بود جلوگیری کند و تبعید باب را در کوه‌های آذربایجان بی‌نتیجه و اثر می‌دید،[۸۹] به شاه پیشنهاد اعدام باب را داد.[۸۲]

    بدین ترتیب از سوی شاه به تبریز امر شد که باب را از زندان خارج کنند و او را حسب الظاهر محاکمه کنند و سپس به قتل برسانند. بنا به این دستور ناصرالدین شاه، باب را چند ساعت در کوچه و بازار تبریز گرداندند و نوکرهای حکومت و بعضی از مردم و طبقه روحانیون او را مورد انواع تحقیر قرار دادند و قبل از غروب آفتاب او را به محل اعدام بردند.[۹۰]

    باب را به همراه محمدعلی زنوزی یکی از مریدانش، در فاصله چند قدمی یکدیگر آویزان نمودند. پس از شلیک تفنگ‌ها، دود چند لحظه آن دو نفر را از نظرها پنهان نمود. پس از متفرق شدن دود باروت مردم توانستند محل اعدام را مشاهده کنند، ندای حیرت و وحشت از مردم بلند شد، چون باب آنجا نبود؛[۸۲] زیرا گلوله‌ها فقط به طناب‌ها خورده بود و سبب باز شدن طناب و نجات باب شده‌بود.[۸۲] باب را در اتاقی یافتند و دوباره به محل اعدام آوردند و مثل سابق بستند. اما این بار سربازان از امر شلیک سرباز زدند.[۸۲] گروهی دیگر را آوردند و فرمان شلیک دادند و این بار باب کشته شد.[۸۲]

    واقعه بدشت
    ادوارد براون می‌نویسد:ملاحسین بشرویه‌ای به سرعت به سمت روستای بدشت پیشرفت که در نزدیکی مرز استان مازندران قرار داشت و در آنجا با گروه دیگری از هم دینان خویش به رهبری ملا محمدعلی بارفروشی متحد شد. اصلاحات اجتماعی باب که زنان را در رتبه برابری با مردان بالا برد موجب گردید که زرین تاج دختر حاج ملا محمد صالح قزوینی که به نام قرةالعین معروف بود نیز به سمت تعالیم و آموزش‌های باب جذب شود. اکنون در میان بابی‌ها در انجمن بدشت ظاهر شد. تصمیم گرفته شد و معین گردید که این زن خوش بیان، شجاع و زیبا متعهد به تشویق و ترغیب وفاداران شود.[۹۱]

    دربارهٔ اهداف واقعه بدشت، افسانه نجم‌آبادی گفته‌است که بدنبال شدت گرفتن سرکوب بابیان، رهبران بابی در بدشت جمع شدند تا در مورد سمت و سوی آینده آئین جدید تصمیم بگیرند.[۲۰] از دیدگاه جوان کول، هدف از گردهم‌آیی بدشت آزادسازی سیدعلی‌محمد باب بود که در آن زمان در قلعه ماکو در زندان بود.[۲۱] ماریون وودمن هدف کنفرانس را اعلام جدایی و استقلال کامل آئین باب از اسلام دانسته‌است.[۲۲] طاهره در اجتماع بدشت سخنرانی نمود و با حاضر شدن بدون نقاب روبنده حاضرین را شوکه نمود. او همچنین جدائی دین بابی از دین اسلام و نسخ احکام و سنن قدیم را اعلام نمود.[۱۸] این اتفاق باعث افزایش نگرانی‌های دولتیان و علما در آن زمان شد.[۱۸]

    جنگ قلعه طبرسی
    ادوارد براون در تشریح جنگ قلعه طبرسی می‌نویسد:[۹۲]

    پیروان سید علی محمد باب تحت تأثیر سخنان قرةالعین در واقعه بدشت، در مکانی که مزار شیخ طبرسی در آنجا بود گردهم آمدند. در اینجا، مردان تعلیم دیده برای صلح با شجاعت و مهارت باورنکردنی، ماه‌ها مجبور به جنگ با قوای سلطنتی بودند و بارها و بارها نیروهای دولتی را شکست داده و موجب شده بودند که حتی برخی از قوای دولتی ناامید شوند. رهبر شجاع ایشان ملاحسین بشرویه‌ای بود.

    آغاز این جنگ بنابر آنچه که جهانگیر میرزا مؤلف (تاریخ نو) نگاشته، دو ماه قبل از وفات محمد شاه بوده‌است. اردشیر میرزا حاکم مازندران سعی در سرکوبی پیروان باب نمود. بواسطه عدم موفقیت به پایتخت مراجعه نموده و امیرزاده خانلر میرزا در اواخر ماه رمضان ۱۲۶۴ هجری قمری به جای وی انتخاب و به مازندران وارد می‌شود. وی نیز به جهت شورش‌ها و مبارزات پی در پی امکان تحرک نیافته با دریافت خبر مرگ محمد شاه به دارالخلافه مراجعت می‌نماید. این شورش‌ها نتیجه تبلیغات و آگاهی‌های اجتماعی ای که بابیان پس از کنفرانس بدشت و پراکنده شدنشان در سطح مازندران انجام داده‌اند و البته در این میان نقش قرةالعین را نمی‌توان نادیده گرفت. در ابتدا خوانین محلی و ملایان وابسته به درگیری با نیروهای تحت فرماندهی ملاحسین بشرویه، که وی را دوم رجل نهضت بابیه به حساب آورده‌اند، می‌پردازند. وی حدود ۸۰۰ هواخواه داشته‌است.[۹۳][۹۴] نواب امیرزاده مهدی قلی میرزا را به جای نواب خانلر میرزا مأمور داشتند و به اکابر آن ولایت در باب قلع و قمع این طایفه و لحقه فرمان صادر شد.[۹۵]

    ملاحسین در ۲۰کیلومتری بارفروش - بابل در نقطه‌ای که مزار شیخ طبرسی در آنجا بود به ساختن قلعه‌ای حصین و بروجی مشیّد و خندقی عمیق و خاکریزی متین پرداخت[۹۶][۹۷]

    در اکتبر ۱۸۴۸ ارتش شاه برای سرکوبی بابیان از تهران به مازندران گسیل گردید (تقریباً ۲ هزار نفر)، این نیروها هم از بابی‌ها شکست خورد. نیروهای تازه‌نفسی در حدود ۷۰۰۰ تن از تهران به سوی قلعه شیخ طبرسی فرستاده شد و محاصره دژ بابی‌ها آغاز گردید. روحانیون علیه بابی‌ها فتوای (جهاد) دادند اما ارتش شاه نیز کامیابی بدست نیاورد. سرانجام ارتباط ایشان با روستاهای پیرامون بریده شد.[۹۸] با این حال باز هم یورش بابی‌ها ادامه داشت. در دهم ربیع‌الاول سال ۱۲۶۶، یورش شبانهٔ آنان نیروهای مسلح را وادار به هزیمت کردند. در این شب با بشکه‌های نفت مکان استقرار لشکریان را به آتش کشیدند و بسیاری از جمله دو تن از فرماندهان لشکر را به قتل رساندند.[۹۹]

    مؤلف کتاب فتنه باب می‌نویسد:

    چون بعد از دو ماه محاصره تسلطی حاصل نگشت شاهنشاه به اهل مازندران خشم فرموده، سلیمان خان افشار را فرمان داد تا با لشکری خونخوار به جانب مازندران روان شوند.

    با اعزام نیروهای جدید و تمام شدن آذوقه اهالی قلعه که از هفته‌ها قبل آخرین آذوقه‌ها را نیز به پایان بـرده بودند، قلعه پس از چهار ماه محاصره سقوط کرد. گویا تعداد اسیر شدگان ۲۱۴ نفر بوده‌اند که محمدعلی بارفروش نیز از آنجمله بوده‌است. بجز تنی چند که گریختند، جمله بابیان را یک به یک شکم دریدند.[۱۰۰]

    قیام بابیان زنجان
    پس از جنگ قلعه طبرسی، قیامی به رهبری ملا محمدعلی زنجانی ملقب به حجت در زنجان شکل گرفت.[۱۰۱]

    ادوارد براون در خصوص این قیام می‌نویسد:

    آرامش موقت که پس از سرکوب شورش مازندران ایجاد شده بود، بزودی توسط نزاعی مشابه در زنجان در شمال غرب ایران شکسته شد. وقوع نزاع از جهاتی خیلی شبیه قبل است. همان شجاعت سرکوب ناپذیر و از جان گذشته از سمت بابی‌ها و همان بی دقتی، بزدلی و سوءمدیریت از سمت محاصره‌کننده‌ها. اما خیلی زود همچون در شیخ طبرسی حمله غافلگیرانه محاصره و وحشت قحطی را برای محاصره شوندگان به دنبال می‌آورد. پس همان وعده‌های خائنانه از راه می‌رسند و به تسلیم منتهی می‌شوند و مانند گذشته با قتل و عام نابکارانه بابی‌های اعتمادکننده همراه است. این تابستان ۱۸۵۰ با سایر وقایعی که مصیبت بارند مشخص شد.[۱۰۲]

    شورش پیروان باب در نیریز
    پس از جنگ قلعه طبرسی و قیام بابیان زنجان قیامی دیگر در شهر نیریز فارس درگرفت.

    ادوارد براون در همین خصوص می‌گوید:در تابستان ۱۸۵۰ میلادی در حالیکه محاصره زنجان در حال پیشرفت بود، شورش (قیام) بابی دیگری در نیریز در جنوب ایران روی داد. دولت که کاملاً هوشیار شده بود تصمیم گرفته بود که جنبش بابی را ریشه کن کند. باب که اکنون محکوم به بیش از سه سال حبس شدید در ماکو و قلعه چهریق شده بود، عملاً نمی‌توانست به‌طور مستقیم مسئول گرایش به مقاومت مسلحانه احتمالی توسط پیروانش در نظر گرفته شود. با این وجود دولت او را سرچشمه آن تعالیمی می‌دانست که کل امپراطوری ایران را دچار تشنج کرده بود و تصمیم به مرگ او گرفت. آنان تصور می‌کردند که با مرگ او کل جنبش باید از هم بپاشد. درست در روز کشته‌شدن باب قیام نیریز و چندین هفته بعد درگیری زنجان با نهرهای خون سرکوب شدند.[۱۰۳]

    کشته‌شدگان سبعه
    درست در روز کشته‌شدن باب قیام بابی‌های نیریز و چندین هفته بعد از قیام بابیان زنجان که با کشتار عمومی سرکوب شدند. در بین این دو رویداد، کشته‌شدن هفت تن از بابی‌ها اتفاق افتاده که بدون هیچ اثباتی متهم بر طرح نقشه علیه نخست‌وزیر، میرزا تقی خان بودند. ادوارد براون می‌نویسد: آن‌طور که ما از دفتر خاطرات یک بانوی انگلیسی که همسرش سمت مهمی در سفارت بریتانیا را داشت فهمیدیم وفاداری آنان، همدردی و دلسوزی همگان را برانگیخت و در بین هم کیشان خود لقب شهدای سبعه را دریافت کردند. در بین آن‌ها حاج سید علی، دایی سید علی محمد باب که بعد از فوت پدرش تحت سرپرستی او بود نیز کشته شد.[۱۰۴]

    کشتار بابی‌ها در تهران
    120px-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AE%D8%A7%D9%86.jpg

    تصویری از سلیمان خان در حالی که شمع‌آجین شده‌است
    در سال ۱۸۵۲ میلادی پس از ترور نافرجام ناصرالدین شاه در تهران، کشتار وحشیانه‌ای در تهران صورت پذیرفت و در طی آن انسان‌هایی بواسطه عقایدشان به فجیع‌ترین شکل ممکن کشته شدند. سلخ ذی قعده سال ۱۲۶۸ قمری زمان این نسل‌کشی می‌باشد. در طول این سال‌ها، باب اعدام شده بود و عده‌ای از هواداران او به قصد انتقام، به ناصرالدین شاه در نیاوران و در روز ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری تیراندازی کردند.[۱۰۵] این ترور نافرجام ماند. شاه نیز در عوض دستور کشتار بابی‌ها را صادر کرد.[۲۰]سلیمان خان یکی از پیروان کتاب بیان بود. او در هنگام کشتار بابی‌ها در تهران، شمع‌آجین و کشته شد.

    ادوارد براون می‌نویسد: دو بابی زنده مانده تحت شکنجه قرار گرفتند گر چه مجبور شدند دین و نیت خود را آشکار کنند اما از گفتن نام هر یک از هم دینان خود یا فاش کردن محل تجمعشان امتناع کردند. توداری سرسختانه آنان به هر حال بی‌فایده بود و تحقیق و بررسی شدیدی که توسط پلیس مخفی تهران آغاز شده بود منجر شد به دستگیری حدوداً چهل تن از بابیون که در خانه سلیمان خان غافلگیر شدند. پنج یا شش تن از اینها به انضمام بهاءالله که اکنون ادعای بیعت با اکثریت بزرگی از بابی‌ها را می‌کنند بخشیده شده اما بقیه همگی به مرگ محکوم شدند. نخست‌وزیر از ترس انتقام جویی این فرقه، تصمیم به وادار کردن تمام گروه‌ها در کشتار زندانیان گرفت. برای این منظور او آن‌ها را در بین ادارات مختلف دولتی، اصناف تجار و سایر بخش‌های جامعه پخش کرد و در همان زمان به هر گروه فهماند که شاه روی وفاداری و پذیرش هر یک از گروه‌ها در نحوه برخورد و رفتار آن‌ها با قربانیان قضاوت خواهد کرد. وزارت جنگ، وزارت امور خارجه، تجار، روحانیون، درویش‌ها، پیش خدمت‌های در خدمت شاه، حتی دانشجویان دانشگاه‌ها که در آن زمان بر اساس یک مدل اروپایی تأسیس شده بود، هر یک زندانی مختص خود را دریافت کردند. انواع مرگ‌های تحمیل شده بسیار وحشتناک بودند که برخی از آن‌ها با تعصب و افراط‌گری وحشیانه، ترس از سوءظن یا جنون تمام عیار به ستمگری و قساوت طراحی شده بودند. از بداقبالی بابی‌ها برخی تکه‌تکه شدند، برخی با اره از هم جدا شدند، برخی با تازیانه پوستشان کنده شد و برخی با شلیک دهانه تفنگ منفجر شدند.[۱۰۶]

    قتل طاهره قرةالعین در تهران
    120px-Tahere.jpg

    قرةالعین. او از کسانی بود که در پی ترور نافرجام ناصرالدین شاه، هم‌زمان با کشتار پیروان کتاب بیان در تهران، کشته شد.
    قرةالعین نیز در این ماجرا کشته شد. او که از سال ۱۲۶۵ هجری قمری دستگیرشده بود، در زمان سوء قصد در منزل کلانتر تهران محبوس بود ولی دو هفته بعد از واقعه استنطاق و اعدام شد.[۱۰۷] دکتر پولاک، پزشک اتریشی که در آن زمان در خدمت شاه بود، با یادداشت‌های خود به اعدام این زن واقعاً شهادت می‌دهد.[۱۰۸]

    تقیه و نهان زیستی
    ازلیان با تقیه و پنهان کردن هویت دینی خود عملاً در جامعه اسلامی حل شدند.[۱۰۹] میرزا یحیی صبح ازل، چنان‌که خودنگاشته است، از سید علی محمد باب دستور داشت تا خود را حفظ کند، حتی اگر هیچ‌کس در جهان به او نگرود.[۱۱۰][۱۱۱] بر همین اساس بود که وی در بغداد مخفیانه می‌زیست و برادرش میرزا حسینعلی، را رابط خود و بابیان قرار داده بود.[۱۱۲][۱۱۳]

    به دلیل همین نهان زیستی تلاش‌های سیـاس*ـی، فرهنگی فعالان پیرو کتاب بیان در مخالف با حکومت قاجار و تدارک انقلاب مشروطه و تشکیل مدارس از دیده محققین دور مانده‌است.

    ملا محمد جعفر کرمانی که از بابیان نخستین بود و پسرش، شیخ احمد روحی، داماد صبح ازل بود، در کرمان، کرسی فقه و اصول داشت و در مسجد خود دفن شد.

    ملا محمد جعفر نراقی که از سوی صبح ازل مرجع بابیان کاشان بود[۱۱۴]دهجی, سیدمهدی. رساله. 189.[۱۱۵] بر فراز منبر به گونه‌ای سخن می‌گفت که مردم او را یک شیعه اثنی عشری راسخ تصور می‌کردند و به هم دین‌های بیانی خود سفارش می‌نمود که در کمال مستوری، سلوک و رفتار نمایند تا منجر به فتنه نباشد. وی از جانب صبح ازل دستور داشت تا همه جا به شکل شیعیان رفتار نماید.[۱۱۳]شریف کاشانی, شیخ محمد مهدی. تاریخ جعفری. 24.

    برادرش ملا محمد تقی نراقی هم که از سوی صبح ازل مرجع بابیان نراق تعیین شده بود، در تهران امام جماعت یکی از مساجد بود.[۱۱۳]

    میرزا نورالله (فرزند صبح ازل) در رشت طبابت می‌کرد و با علمای آنجا مراوده داشت[۱۱۴][۱۱۶]

    بابیان گاه ایمان خود را با فرزندان خود در میان نمی‌گذاشتند و تنها در زمان رشد عقلی با ایشان موضوع را مطرح می‌کردند. میرزا مهدی امین (داماد صبح ازل) در شرح حالش نگاشته‌است، زمانی که به سن رشد رسید، دانست که پدرش بابی بوده‌است.[۱۱۷][۱۱۸][۱۱۹]

    حاج میرزا یحیی دولت‌آبادی که از طرف صبح ازل لقب اسم‌الله الودود داشت در اصفهان صاحب مسجد بود و ریاست مدرسه علمیه جلالیه را در دست داشت. مدرسه‌های سادات و ادب را بنیان نهاد. وی در تأسیس مدارس جدید کوشش فراوان نمود و برای آموزش و پرورش در ایران زحمت‌های فراوان کشید که تأسیسات مدارس، مدیریت و نوشتن و نشر کتب درسی ابتدائی از آن جمله هستند. در دوره دوم مجلس از طرف مردم کرمان به مجلس رفت. در دوره پنجم مجدداً نماینده مجلس شد و در همین مجلس یکی از پنج نماینده‌ای بود که با انقراض قاجاریه و پیدایش سلطنت پهلوی، به دلیل واهمه از ایجاد دیکتاتوری جدید مخالفت کرد. در تمام مدتی که در اروپا زندگی می‌کرد سرپرستی محصلین ایرانی آن دوران را از جانب وزارت فرهنگ وقت به عهده داشت.[۱۲۰]
    به‌همراه دیگر مبارزان در مشروطه و ملی کردن نظام ایران قدم‌های فراوان برداشت.

    علی‌محمد فره‌وشی که از بابیان (پیرو سید علی محمد باب) دولت‌آباد اصفهان بود.[۱۲۱][۱۲۲] از فعالان سیـاس*ـی عصر قاجار بود و در تکاپوهای مشروطه خواهی نیز دست داشت.[۱۲۳] وی کار خود را در وزارت فرهنگ با سرپرستی دبستان دانش و آموزگاری زبان و ریاضی در مدرسه کمالیه شروع کرد. مترجم همایون سپس به عنوان کارمند وزارت فرهنگ، و در مناصب و مسئولیت‌های مختلف فرهنگی به شهرهای مختلف ایران، همچون کرمان، زنجان، تبریز، ارومیه و اصفهان انتقال یافت و عمدتاً در رده‌های بالای فرهنگ (آموزش و پرورش) شهرستان‌ها و استان‌های مختلف خدمت کرد. وی در دوران خدمت خویش، مدارس بسیاری را در نقاط مختلف ایران تأسیس نمود.

    نقش پیروان آئین بیانی درانقلاب مشروطه
    120px-%D9%85%DB%8C%D8%B1%D8%B2%D8%A7_%D8%A2%D9%82%D8%A7%D8%AE%D8%A7%D9%86.jpg

    میرزا آقاخان کرمانی از یاران سید جمال الدین، یکی از نویسندگان کتاب هشت بهشت از پیروان آیین بیانی و داماد صبح ازل بود
    120px-%D8%B4%DB%8C%D8%AE_%D8%A7%D8%AD%D9%85%D8%AF_%D8%B1%D9%88%D8%AD%DB%8C.jpg

    شیخ احمد روحی از یاران سید جمال الدین و شیخ هادی نجم‌آبادی، یکی از نویسندگان کتاب هشت بهشت از پیروان کتاب بیان و داماد میرزا یحیی نوری بود
    میرزا آقاخان کرمانی در ۱۳۰۲ هجری قمری (۱۲۶۳ خورشیدی) با شیخ احمد روحی از کرمان هجرت کرد و به اصفهان رفت. ورود او به اصفهان همراه با تشکیل یک سری جلسات سری و خصوصی شد که بانی آن میرزا هادی دولت‌آبادی نماینده صبح ازل در ایران بود. از دیگر حاضران در این جلسات حاج میرزا نصرالله بهشتی ملقب به ملک المتکلمین و سید جمال الدین واعظ اصفهانی پدر محمدعلی جمال‌زاده بودند.

    120px-Yahya-Dolat-Abadi.jpg

    یحیی دولت‌آبادی از فعالین جنبش مشروطه
    یحیی دولت‌آبادی در سال ۱۲۴۱ خورشیدی در دولت‌آباد اصفهان به دنیا آمد. پدرش حاج سید میرزا هادی دولت‌آبادی از مجتهدین مؤثر محلی و مشهور به رهبری شاخه ازلی بابیه بود.[۱۲۴] او نماینده صبح ازل در ایران بود.

    وقایع منتهی به انقلاب مشروطه فصل جدیدی در زندگی یحیی دولت‌آبادی و برادر کوچکترش علی محمد گشود. آنان در میان اولین اعضای حلقه‌ای کوچک ولی اثرگذار از معتقدین ازلی بودند که جمال الدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین را نیز شامل می‌شد.[۱۲۵] افکار شیخ محمد منشادی یزدی که گفته می‌شد از شاخه ازلی است در او و جمال الدین واعظ اصفهانی و ملک المتکلمین تأثیر داشته‌است.[۱۲۶] در سال ۱۳۰۹ به تهران آمد و مدرسه‌های سادات و ادب را بنیان نهاد. وی با توجه به تحصیلاتش در مکتب‌خانه‌ها و شناخت آن‌ها از نزدیک، در تأسیس مدارس جدید کوشش فراوان نمود و برای آموزش و پرورش در ایران زحمت‌های فراوان کشید که تأسیسات مدارس، مدیریت و نوشتن و نشر کتب درسی ابتدائی از آن جمله هستند. بعد از خلع محمدعلی شاه در دوره دوم مجلس از طرف مردم کرمان به مجلس رفت. درجنگ اول همانند بسیاری از رجال دیگر کشور مهاجرت کرد. در دوره پنجم مجدداً نماینده مجلس شد و در همین مجلس یکی از پنج نماینده‌ای بود که با انقراض قاجاریه و پیدایش سلطنت پهلوی، به دلیل واهمه از ایجاد دیکتاتوری جدید مخالفت کرد. سال‌ها ساکن اروپا بود و در تمام مدتی که در اروپا زندگی می‌کرد سرپرستی محصلین ایرانی آن دوران را از جانب وزارت فرهنگ وقت به عهده داشت.[۱۲۷]

    در عین حال خود دولت‌آبادی انتساب خانواده‌اش را به آئین بابی در کتاب خود رد می‌کند و چون اتهام بابی در آن زمان مذموم بود، دربار و ظل‌السلطان و روحانیان قشری آن اتهام را علیه آزادی خواهان و مشروطه طلبان بکار می‌بردند.[۱۲۸]

    کسروی در کتاب تاریخ مشروطه ایران می‌نویسد: بابیان در جنبش مشروطه در ظاهر بی‌طرفی می‌نمودند و در نهان هواخواه محمدعلی میرزا بودند، ملایان هوادار استبداد، نام آنان را بر مشروطه خواهان گذارده و تکفیر کرده و خون‌هاشان را می‌ریختند.[۱۲۹]

    120px-SeyedJamal.JPG

    سید جمال الدین واعظ از فعالین جنبش مشروطه
    نام سید جمال الدین واعظ به همراه ملک المتکلمین، میرزاجهانگیرخان، سید محمد رضا مساوات در لیست چهار نفری بود که محمدعلی شاه قبل از بتوپ بستن مجلس، درخواست تبعید آن‌ها ر ا از ایران کرده بود. جمال‌الدین واعظ همراه با ملک المتکلمین رهبریِ گروه‌های بزرگی از مشروطه‌گرایان را به عهده داشت.[۱۳۰] جمال‌الدین واعظ اصفهانی پس از واقعه بمباران مجلس بالباس مبدل و به قصد رفتن به نجف راهی همدان شده و به مظفر الملک که یکی از دوستان وی بود پناهنده گردید ولی وی به او خــ ـیانـت نموده و او را به بروجرد فرستاد و به دستور محمدعلی‌شاه قاجار توسط حاکم بروجرد در این شهر کشته شد. از جرم‌های او مشارکت در نگارش کتابچه ضد استبدادی «رؤیای صادقه» بود.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    صابئه

    نوشتار(های) وابسته: مندائیان
    قسمتی از مجموعه مقاله‌های دین گنوستیک
    50px-Simple_crossed_circle.svg.png

    گنوستیک
    تاریخچه آیین گنوسی
    آیین‌های گنوسی اولیه
    آیین گنوسی در عصر جدید
    آبای گنوسی
    فیلون
    شمعون مغ
    مرقیون
    والنتین
    بازیلیدس
    مقالات مرتبط
    گنوستیک
    مندایی
    آیین مانوی
    • ن
    • ب
    • و
    صابئه یا منداییه (مندایی مدرن: מנדעיותא‎Mandaʻiūtā; عربی: مندائیة‎ Mandāʼīyah) دینی گنوستیک[۱]:۴ با یک جهان بینی شدیداً دوگانه‌گرا است. پیروان آن، که مندائیان می باشند. آدم، هابیل، شیث، انوش، نوح، سام پسر نوح، آرام، و مخصوصاً یحیی را مقدس می‌دانندمندا به آرامی به معنای «دانش» است، مانند گنوسیس یونانی.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    مزدکیه

    مزدکیه، یک جنبش مذهبی گنوستیک با مفاهیم قوی اجتماعی بود که در دوران حکومت قباد (۴۸۸–۵۳۱ میلادی)، خیزش‌هایی انقلابی در ایران به وجود آورد که ماهیتی سوسیالیستی داشتند؛ ولی در پایان حکومت قباد، عمدتاً در نتیجهٔ کوشش‌ها و اقدامات انوشیروان (همان انوشیروان عادل)، پسر و جانشین قباد، به طرزی وحشیانه، سرکوب شدند. این جنبش پوپولیستی و مساوات‌خواهانه، در حادترین شکل خود، منادی توزیع منصفانهٔ ثروت، و شکستن یا کاستن موانعی بود که برای تمرکز مالکیت و زنان در دستان طبقاتِ دارای امتیاز، ایجاد شده بودند.

    صعود سوسیالیسم و کمونیسم در اروپا علاقهٔ ویژه‌ای به تاریخ این جنبش برانگیخت و مزدکیان در صد سال اخیر مورد توجه قابل توجهی بوده‌اند. اولین تلاش مهم برای مطالعه سازمان یافتهٔ این فرقه را ت. نولدکه انجام داد که منابع یونانی، سریانی، عربی و فارسی را گردآورد و واقعیات اساسی در خصوص تاریخ این جنبش را بیان کرد. مطالعهٔ او مبنایی برای همهٔ پژوهش‌های بعدی بوده‌است؛ او بر ذات مذهبی جنبش تأکید کرد و قباد را شاهی مصمم و سیاستمداری توانا تصویر کرد که به مزدکیه گرایش داشت؛ ولی نه به عنوان آیین بلکه، با هدف مهار کردن قدرت اشراف و روحانیون.

    گفته می‌شود جنبش مزدکی را زرادشت (یا زردشت) فرزند خرگان، موبد یا موبد موبدان فسا در فارس بنیاد نهاد که پیروانش زرادشتکان خوانده می‌شدند، کریستین‌سن این زرادشت را با یک مانوی به نام بوندس یکی می‌داند که به گفتهٔ مالالاس در عهد دیوکلتیان به روم آمد و آموزه‌هایی مغایر با اکثریت مانویان داشت و به ایران رفت تا آموزه‌اش را بگستراند. فرقه او «دریست دینان» (τῶν Δαρισθενῶν) یعنی دارندگان دین درست خوانده می‌شد و مالالاس می‌گوید که خود قباد درست دین (ὁ Δαράσθενος برای ὁ Δαρίσθενος) بود. کریستین‌سن بوندس را لقبی افتخاری برای زرادشت (از فارسی میانه bwyndk) به معنای بسیار محترم می‌داند و مزدکیه را یک فرقه مانوی اصلاحی در نظر می‌گیرد. به هر حال، کالیما، زرادشت و بوندس را افرادی متفاوت می‌داند و یارشاطر زرادشت را در قرن پنجم میلادی قرار می‌دهد. بنا بر آریگونی، بوندس شکل اشتباه بودس و نتیجتاً نوعی بازشخصیت بخشی ساختگی به بودا است. یارشاطر معتقد است تأسیس جنبش زرادشت شاید همزمان با پایان هزارهٔ زرتشت بوده باشد که برخی مخاسبات آن را در پایان قرن چهارم یا شروع قرن پنجم میلادی می‌داند. شاید هم آموزه‌ای باشد که ادورباد مارسپندان با آن می‌جنگیده، کسی که در عهد شاپور دوم که در معرض آزمون گذر از آتش قرار گرفت. به نظر می‌رسد منشأ این جنبش بیشتر زرتشتی بوده باشد تا مانوی، گرچه ویژگی‌های گنوستیکی به خود گرفته که بدان پیوستگی به مانویت می‌دهد. شاید به عنوان تلاشی برای مردمی کردن مزداییسم و گستراندن آن به عنوان شکلی غیر نخبه گرایانه که بتواند موانع طبقاتی را برطرف کرده و عموم مردم را جذب کند شروع شده باشد. در متن اوستای موجود، حمایت از سهیم شدن مساوی ثروت، زنان، و خرد وجود دارد، مثلاً در وندیداد چهار. ۴۴ «اگر همدینان (همودینا)، برادران و دوستان پول، همسر (زن)، یا خرد بخواهند به آنی که پول می‌خواهد باید پول داده شود، به آنی که زن می‌خواهد باید زن داده شود تا ازدواج کند، به آنی که خرد می‌خواهد باید کلام مقدس آموزش داده شود.» ابن ندیم خرمیهٔ اولیه (مزدکیان) را فرقه‌ای زرتشتی که مزدکی قدیمی بنا نهاده توصیف می‌کند، که پیروانش را امر کرد از لذایذ زندگی لـ*ـذت ببرند، خواسته شان برای خوردن و آشامیدن را با روح برابری ارضـ*ـا کنند، از سیطره بر یکدگر خودداری کنند، در زنان و خانواده سهیم شوند، سعی کنند کردار نیک کنند، از خونریزی و آسیب رساندن به دیگران خودداری کنند و مهمان نواز باشند.

    در دورهٔ قباد، جنبش زرادشت به رهبری مزدک، که ابن ندیم او را مزدک جوانتر می‌خواند احیا شد. بنا بر طبری، او اهل مضربه در نزدیکی کوت العماره امروزی بود، گرچه وزندوک آن را در خوزستان می‌داند. استخر و تبریز هم به عنوان زادگاه مزدک ارائه شده‌اند. گفته می‌شود موبد بوده و کریستن‌سن او را با ایندرازار روحانوی مانوی یکی می‌داند، کسی که مالالاس می‌گوید توسط شاه ایران در حدود ۵۲۷ کشته شده. ایندارازار (ایندازاروس در تئوفون) را نولدکه اندرزگر (پند دهنده) تفسیر کرده؛ کلیما بیان کرده نام درست آن را ویندارازار می‌داند و حدس زد اگر مزدک یک لقب بوده باشد این نام واقعی او بوده‌است.

    رشته فجایعی که در اواخر قرن پنجم رخ دادند، منجر به افزایش تنگدستی و بروز انتظارات آخرالزمانی شد. ایران طی حکومت فیروز دچار یک دوره هفت سالهٔ خشکسالی و قحطی شد. شکست از هفتالیان در ۴۸۴ پرداخت خراج به آنان را به ساسانیان تحمیل کرد. هفتالیان و جنگ‌های درون دودمانی هم ضربات شدیدی بر اشراف نظامی وارد کرد و قابلیت آنان برای نگهداری جایگاه ممتازشان را تضعیف کرد. شاید منفعت مشترک شاه و مردم در کاهش قدرت اشراف بزرگ باعث شده باشد قباد خود را زاردشتی بداند. او شاید این جنبش را چون پایگاهی احتمالی برای حمایت گسترده علیه اشراف دیده باشد، و برنامهٔ آن را چون ابزاری برای بازگردانی پادشاهیش از طریق دگرگونی آن می‌دیده‌است. نولدکه قباد را حکمرانی توانا و پرقدرت نمایاند، که مزدکیه را با انگیزه‌هایی صرفاً سکولار، چون ابزاری برای کاستن از قدرت اشراف و روحانیون مورد استفاده قرار داده‌است. کریستین‌سن استدلال کرد که قباد نوکیشی صدیق و فرمانروایی نوعدوست بود که اعتقاد مذهبی و خواست رفاه بندگانش به او انگیزه می‌داد. پگولفسکایا قباد را یک مزدکی صدیق می‌دید تا یک فرمانروای تیز و زیرک. کلیما توصیف «نوعدوستی» کریستن‌سن از قباد را بر معنای رفتار او در جنگ‌ها رد می‌کند، گرچه منبعی عربی داری سوگیری خصمانه می‌گوید که قباد، به عنوان یک زندیق، از خون ریختن می‌هراسید. گرچه راهی برای مطمئن شدن وجود ندارد، به احتمال زیاد ترکیبی از منافع سیـاس*ـی و باور مذهبی به قباد انگیزه می‌داده‌است.

    تا جایی که می‌توان از منابع متأخرتر آموزه‌هایی را که به مزدک نسبت داده می‌شود بازسازی کرد، به نظر می‌رسد او از برخورداری از چیزهای مادی به اعتدال، و یک نظم اجتماعی و اقتصادی صلح آمیز، مساوات خواهانه و غیر رقابتی حمایت می‌کرده‌است. مسکویه می‌گوید که مزدکیه «پیروان عدل» (العدلیه) خوانده می‌شدند و گاهی با فرقهٔ مساوات خواه گنوستیک Carpocratians که آنها هم خواهان عدالت اجتماعی بودند مقایسه می‌شدند. بنا بر الثعالبی، مزدک آموزش می‌داد که خدا برای زندگی ارزاقی برای مردم روی زمین قرار داده‌است که مردم به‌طور مساوی بین خود تقسیم کنند و به هیچ‌کس بیش از سهم خود نمی‌رسد؛ ولی مردم به یکدیگر احترام نگذاشتند و سعی کردند سیطره پیدا کنند؛ اقویا ضعفا را شکست داده و ابزار زندگی و مالکیت را به انحصار درآوردند. لازم بود که از غنی گرفته شود و به فقیر داده شود تا همگان در ثروت مساوی شوند. هرکس از املاک، زنان یا کالاهای بیشتری برخوردار است نسبت به آن حق بیشتری از دیگران ندارد. در اثر فردوسی، گفته می‌شود مزدک آموزش می‌داده که ثروت و زنان باید تسهیم شوند تا بر پنج دیو حسد، خشم، انتقام، نیاز و آز که انسان‌ها را از درستی بازمی‌دارد فائق آمده شود. به نظر می‌رسد این در تکذیبیهٔ یک فرقه گرا که شریک شدن زنان و اموال را به عنوان درمانی برای احساسات پیشنهاد می‌کند در دینکرد بازتاب یافته باشد.

    چنین دیدگاه مثبت، نخبه ستیزانه‌ای در قبال مالکیت‌های مادی، اگر قابل اعتماد و موثق باشد، نمی‌تواند ریشهٔ مانوی داشته باشد. کریستین‌سن از آنجا ریشهٔ مانوی مزدکیه را تأیید کرد که آنان در منابع یونانی مانوی خوانده می‌شوند. شاید دشمنانشان در ایران آنان را به مانویت متهم کرده باشند، و مالالاس صرفاً این تهمت را تکرار کرده باشد یا نامی را برای این فرقهٔ ایرانی مورد استفاده قرار داده باشد که می‌شناخته. استدلال کلیما که مزدک از آن جا که در ایران بوده باید از ترمینولوژی مزدایی به عنوان وسیله‌ای برای ارتباط جمعی پروپاگاندای خود بهره می‌بـرده مبتنی بر این فرضیه است که مزداییسم در ایران قرن پنجم از نظر جغرافیایی و اجتماعی به‌طور یکنواخت پراکنده بوده‌است؛ ولی این محل تردید است که طبقات پایین در قرن پنجم از پیش مزدایی بوده‌اند؛ به نظر می‌رسد بیشتر مزدکیه وسیله‌ای برای پراکندن آموزهٔ مزدایی در بین آنان بوده‌است. پوچ مزدکیه را اصلاح خوش‌بینانهٔ مانویت می‌داند، ولی چنان‌که یارشاطر اشاره می‌کند، بیشتر منابع مزدکیه را اصلاح دین زرتشتی می‌دانند. ویژگی آنچه دربارهٔ آموزهٔ مزدک شناخته شده‌است دوگانه‌گرا و گنوستیک است تا به‌طور خاص مانوی. عناصر گنوستیکی که ادعا می‌شود مبنایی برای پیوستگی بین مزدکیه و مانویه‌اند عبارتند از صلح دوستی، زهد، اعتقاد به سرنوشت، تفسیر باطنی، رد مراسم مذهبی از منظر مخالفت با اخلاق مرسوم. ممنوعیت خونریزی در زمینهٔ پیمان اجتماعی ظاهر می‌شود و لزوماً صلحدوستانه یا گیاهخوارانه نیست. تنها مبنای دیگر برای ادعای زهد در مزدکیه تفسیری خصمانه از وندیداد است، iv. ۴۹ می‌گوید که مزدک، تماماً خود را خورد ولی دیگران را مجبور به گرسنگی و مرگ کرد.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    اهل حق

    اهل حق یا یارسان[۱] آیینی است با مناسک عرفانی که به‌طور عمده در کردستان ایران و عراق پیرو دارد. تاریخ دقیق شکل‌گیری این آیین مشخص نیست، ولی پیروان آن به ازلی و ابدی بودن آیین خود باور دارند. این دین در دوره‌های مختلف تاریخی مراحل مختلفی را پشت سر گذاشته است. اگرچه قدمت قدیمی‌ترین متون مذهبی اهل حق تا سدهٔ دوم هجری و قدمت برخی از نیایشگاه‌های آن به پیش از اسلام نیز می‌رسد، اما ساختار کنونی آن از سدهٔ هفتم هجری و توسط سلطان سهاک بنیان نهاده شده‌است که در اعتقادات پیروان یارسان بالاترین جایگاه را دارد.[۲]

    اگرچه مجموعه‌ای از اعتقادات خاص در میان پیروان اهل حق مشترک است، اما بسته به اینکه سرسپردهٔ کدام یک از خاندان‌های ۱۱ گانه باشند، آداب و رسوم و باورهای متفاوتی در میان آن‌ها وجود دارد. اهل حق آمیخته‌ای از آموزه‌های ادیان مختلف دارد و آثاری از مذاهب مانوی و یهود و مسیحیت در مذهب آن‌ها به چشم می‌خورد.[۳]

    محتویات
    • ۱ نام
    • ۲ تاریخچه
      • ۲.۱ در سدۀ‌نوزدهم
      • ۲.۲ بنیان‌گذاری
      • ۲.۳ تاریخچه سیـاس*ـی
        • ۲.۳.۱ کشته شدن در جنگ ایران و عراق
        • ۲.۳.۲ خودسوزی‌های اعتراضی
    • ۳ از دیدگاه اسلام
    • ۴ پراکندگی پیروان یارسان
    • ۵ گسترش در ایران
      • ۵.۱ استان کرمانشاه
      • ۵.۲ استان لرستان
      • ۵.۳ استان آذربایجان شرقی
      • ۵.۴ تهران و البرز
      • ۵.۵ مازندران
      • ۵.۶ استان زنجان و همدان
      • ۵.۷ استان کرمان
      • ۵.۸ دیگر کشورها
    • ۶ خاندان‌ها
    • ۷ عقاید
      • ۷.۱ شرط ورود به مسلک
      • ۷.۲ مقدسات
      • ۷.۳ آفرینش
    • ۸ اهل حق کیست
      • ۸.۱ اصول عقاید
      • ۸.۲ ارکان
      • ۸.۳ مظهریت و جامه به جامه (دونادون، باززایی)
    • ۹ نگارخانه
    • ۱۰ جستارهای وابسته
    • ۱۱ منابع
    • ۱۲ پیوند به بیرون
    نام
    پیروان مسلک اهل حق با نام‌های مختلفی شناخته می‌شوند. اگرچه در متون دینی بیش از هر نامی از نام یارسان و یاری استفاده شده و پیروان این دین نیز خود را با نام یار می‌شناسند،‌ اما در مناطق مختلف نام‌های مختلفی مانند اهل حق، کاکه‌ای، صارلی، طایفه، طایفه‌سان، گوران، قلخانی، قزلباش، نیازی، اهل نیاز، اهل سر، سرطالبی، شاملو،‌ خواجه‌وند، غلات، علی‌الهی و ... از جانب غیریارسانیان بر روی آن‌ها گذاشته شده‌است. بیشتر این نام‌ها نه به خود دین،‌ بلکه به پیروان آن اشاره دارد و برخی از آن‌ها مانند شیطان‌پرست، خروس‌کشان یا چراغ سیندرن نام‌هایی مغرضانه و حتی توهین‌آمیز محسوب می‌شوند.

    در آذربایجان ایران پیروان یارسان را گاه گوران و گاه شاملو می‌نامند. شاملوها مردمی بودند که توسط امیرتیمور از شام به آذربایجان کوچانده‌شدند و در زمان صفویه به دین یارسان گرویدند. در آذربایجان همچنین مردم یارسان را قره‌قویونلو، گورنلر (به معنای بینندگان) و در ارومیه ابدال بنی نیز می‌نامند. همچنین در افغانستان و نیز در ترکیه به پیروان یارسان قزلباش گفته می‌شود،‌ چرا که پیروان یارسان در آن منطقه در جنبش قزلباش‌ها شرکت کردند. در قزوین پیروان یارسان را کاکاوند و در ماندران خواجه‌وند می‌نامند که هر دو نام ایل است و نه نام دین. در زنجان پیروان یارسان را سر طالبی به معنای طالب اسرار می‌نامند.[۴]

    همچنین بسیاری از غیر اهل حق پیروان این دین را به اشتباه علی‌اللهی می‌نامند که این نام در واقع به فرقه‌ای گفته می‌شد که در زمان علی بن ابی‌طالب توسط عبدالله بن سبا تأسیس شد و پیروانش به الوهیت علی اعتقاد داشتند. این نام به سبب وجود بینش انسان‌خدایی در دین یارسان توسط اعراب و مسلمانان به پیروان یارسان به اشتباه اطلاق شده‌است.[۴]

    در عراق به پیروان یارسان کاکه‌ای و یا صارلی گفته می‌شد. صارلی‌ها که گروهی از یارسانیان ساکن موصل هستند، از شارزور به آنجا آمده و خان موصل از استرداد آن‌ها جلوگیری کرده و آن‌ها را صارلی یعنی از آن خود خطاب کرده‌است.[۴]

    علاوه بر این لفظ اهل حق نیز که توسط غیریارسانیان به پیروان این دین اطلاق می‌شود، در واقع از واژگان صوفیه است و به کسی اطلاق می‌شود که از مراحل شریعت و طریقت و معرفت گذر کرده و به بالاترین مرحلۀ سلوک یعنی حقیقت رسیده‌است. در واقع اهل حق عنوانی است که صوفیه به یارسان داده و منظور از آن قرار داشتن پیروان یارسان در مرحلۀ حقیقت است.[۴] به‌طور کلی تمام این نام‌ها به پیروان این دین اطلاق می‌شود و نام خود دین یارسان یا دین یاری است.

    تاریخچه
    دربارهٔ تاریخچهٔ مسلک اهل حق بین محققان اختلاف نظر وجود دارد.

    مکری مسلک اهل حق را یکی از رشته‌های انشعابی و وابسته به مذهب تشیع می‌داند. او معتقد است این مسلک مجموعه‌ای است از عقاید و آرای خاصی که از عهود سالفه وجود داشته و بعدها با ذخائر معنوی اسلام و اساطیر ایران قدیم و افکار فرق غالی که در مناطق غرب ایران پراکنده بوده‌اند، در هم آمیخته و در برخورد با حوادث، در زمان‌های مختلف، اشکال گوناگونی به خود گرفته‌است. اما بر حسب سنت خود پیروان حقیقت، این طریقه دنبالهٔ نوعی احساس ژرف مذهبی است که سـ*ـینه به سـ*ـینه از سلف به خلف می‌رسیده و نیز دنبالهٔ همان اصولی بوده‌است که شاه مردان حق علی بن ابی‌طالب به سلمان و به عده‌ای از یاران نزدیک خود آموخته‌است.[۵]

    صفی‌زاده در اینباره در دانشنامه نام‌آوران یارسان می‌نویسد: بنا به نامه سرانجام، این مسلک از روز ازل پی ریزی شده‌است.[۶] ولی از اسناد و مدارک خطی چنین برداشت می‌شود که این مسلک در قرن دوم هجری توسط بهلول کوفی و یارانش با استفاده از عقاید و ذخایر معنوی ایران مانند؛ آیین زردشتی و مانوی و بهره‌گیری از دین اسلام و آیین مسیحی و کلیمی و افکار فرقه‌های غالی پس از اسلام پی‌ریزی شده‌است؛ ولی صفی‌زاده خود معتقد است پیدایش مسلک اهل حق نوعی ایستادگی در برابر اعراب بوده‌است.[۶]

    مینورسکی مسلک اهل حق را مشتق شده از مذهب شیعه می‌داند که سرانجام منجر به تشکیل یک سیستم مذهبی مجزا شده و در اساس آن افراط‌گرایی شیعه قابل مشاهده‌است.[۷]

    نورعلی الهی در کتاب برهان‌الحق، مسلک اهل حق را وابسته به مذهب شیعه اثنی عشری جعفری می‌داند.[۸]

    خواجه‌الدین ریشه مسلک اهل حق را نامشخص دانسته و می‌نویسد: در کتب قدیمه مربوط به ادیان، مانند الفرق بین الفرق و ملل و نحل شهرستانی که از آثار قرن پنجم و ششم می‌باشند، نامی از این فرقه بـرده نشده‌است. همچنین پیروان این فرقه سعی می‌کردند اسرار خود را فاش نکنند و این امر سبب گردیده کسی از تاریخ پیدایش مرام اهل حق اطلاعی نداشته باشد. او معتقد است برخی از اعتقادات پیروان اهل حق که پایه و اساس مرام اهل حق را تشکیل می‌دهند، از نظر اسلام مطرود است و معتقد بودن به این گونه عقاید سبب جدایی مسلک اهل حق از اسلام گردیده‌است. او در ادامه می‌گوید: ولی پیروان اهل حق پیدایش مسلک خود را از عالم الست می‌دانند.[۹]

    گروه دیگری از نویسندگان معتقدند گر چه اهل حق خود را مسلمان و شیعه می‌داند و مانند شیعیان به ائمه هدی اعتقاد دارند، ولی اساس مذهب آن‌ها صرفاً اسلامی نیست. بلکه مرام آن‌ها مجموعه‌ای است از عقاید و تعالیمی که تحت تأثیر افکار زرتشتی، مسیحی، مانوی و کلیمی بوده‌است. آن‌ها نشانهٔ بارز تشیع در این مسلک را اعتقاد به وجود علی ابن ابی‌طالب می‌دانند، ولی معتقدند ایمان و اعتقاد پیروان اهل حق دربارهٔ علی ابن ابی‌طالب از حد متعارف خارج شده و به درجه غلو رسیده‌است.[۱۰]

    در سدۀ‌نوزدهم
    بخش زیادی از کردهای ایران تا اواخر سدۀ نوزدهم میلادی پیروی دین یارسان بودند. هنری بایندر سیاح فرانسوی که در اواخر قرن نوزدهم از کرمانشاه دیدن کرده‌است، در سفرنامۀ خود با عنوان «در کردستان، در بین‌النهرین و پرشیا» که در سال ۱۸۸۷ به چاپ رسیده‌است دین غالب مردم را یارسان می‌داند. او در بازدید از شهر قصر شیرین می‌نویسد:

    ....بیشتر کُردان ایران از فرقۀ علی‌اللهی هستند. اگر آن‌ها را در انجام کارهایشان آزاد گذارند، آن‌ها هم در کار دیگران مداخله نمی‌کنند. حس احترام به عقیدۀ‌ مذهبی دیگران در نزد ایشان بسیار زیاد است.[۱۱]

    او همچنین در بازدید از شهر کرمانشاه می‌نویسد:

    ....کُردان ایالت کرمانشاه مردمی آرام و خوش‌برخوردند. آن‌ها به فرقۀ علی‌اللهی تعلق دارند که باگذشت‌ترین فرقه‌های مذهبی هستند. در بعضی از دهکده‌ها پیروان این فرقه با مسیحیان که گذشت آن‌ها کمتر است آمیـ*ـزش دارند.[۱۲]

    بنیان‌گذاری
    بر طبق کلام سرانجام (کتاب مقدس اهل حق)، این مسلک آیین از روز ازل وجود داشته و تعلیماتش به صورت سِر نزد انبیا و اولیا بوده و در هر دوران به گروه معدودی از یاران محرم منتقل شده‌است. تا اینکه در قرن هفتم هجری، سلطان سهاک آن اسرار ازلی را به صورت قانون به یارانش ابلاغ کرد، از این رو، بنیانگذار این مسلک محسوب می‌شود.[۱۳]

    یاران: یاران سلطان سهاک به گروه‌های زیر تقسیم شده‌اند: هفتن، هفتوانه، هفت نفر اهل قول طاس، هفت هفتوان، چهل تن، چهل چهل تنان، هفتاد و دو پیر، نود و نه پیر شاهو، شصت و شش غلام کمربند زرین، هزار و یک غلام خواجه صفت، بیور هزار غلام و بی ون غلام.[۱۴]

    هفتن: مخفف هفت تن است، که از یاران طبقهٔ اول سلطان سهاک محسوب می‌شوند. آن‌ها برای هدایت مردم، در هر دورانی در قالب انبیا و خاصان ظاهر می‌شوند.[۱۵]

    هفتن دارای مقام هفت مَلک مقرب‌اند و نام آن‌ها به شرح زیر است:

    1. پیر بنیامین (هم مقام و هم ذات جبرئیل مأمور هدایت جهت رستگاری) سمت پیری بر عموم یارسان را داشته‌است.
    2. داود (هم مقام اسرافیل مأمور نفخ صور جهت بیداری) سمت دلیلی بر عموم یارسان را عهده‌دار بود.
    3. پیرموسی که سمت دفترداری و منشی سلطان را برعهده داشت. او هم ذات میکائیل بود که مأمور ثبت اعمال است.
    4. مصطفی داودان (هم ذات عزرائیل مأمور غضب و قبض روح) ریاست امور انتظامات را عهده‌دار بود.
    5. خاتون دایراک ملقب به خاتون رمزبار (هم مقام حورالعین) علاوه بر اینکه مادر سلطان بود، شفیع یاران و رئیس جامعۀ زنان یارسان نیز بود.
    6. شاه ابراهیم که به همراه بابا یادگار نیابت سلطنت عرفانی سلطان را داشته‌اند، از آنجایی که سلطان خودش لقب شاهی معنوی داشت آنان را هم شاه خطاب کرد. شاه ابراهیم هم مقام عقیق (ملک طیار) و بابایادگار هم مقام ایوت می‌باشد.[۱۶]
    7. بابا یادگار (شاه یادگار)
    تاریخچه سیـاس*ـی
    با توجه به عقاید فرقه اهل حق و براساس آموزه‌های دین اسلام. این فرقه کافر شناخته شده و رسمیت ندارد از این رو در انجام امور مربوط به مذهب و مرام خویش یا تبلیغ عقاید و اعتقادات خود آزادی ندارد و بسیاری از حقوق و امتیازاتی که در مورد سایر ادیان رسمی وجود دارد در مورد این فرقه وجود ندارد؛ به عنوان نمونه نمی‌توانند دفاتر ازدواج و طلاق براساس تعالیم خودشان داشته باشند یا قواعد ارثی را غیر از قواعد رسمی کشور اجرا کنند یا مدرسه تأسیس نمایند و همچنین براساس ماده ۱۴ قانون استخدام کشوری، از استخدام افراد این فرقه و امثال آن در دستگاه‌های دولتی جلوگیری می‌شود. حال آن که در این قبیل امور و احوال شخصیه و در تعلمیات دینی، ادیان رسمی آزاد هستند[۱۷] پیروان این کیش آداب و آیین‌های خود را در خفا به جا می‌آوردند و در طول تاریخ از فعالیت در امور سیـاس*ـی پرهیز کرده‌اند با این حال، طی قرن‌ها شاهد موارد زیادی از فشار و آزار و اذیت اکثراً از جانب مسلمانان یا حکومت‌ها بوده‌اند. آنها می‌گویند پس از انقلاب ۱۳۵۷ ایران، فشار بر جامعه یارسان افزایش یافته و پیروان این کیش دچار محرومیت‌ها و تبعیض‌های زیادی شده‌اند.[۱۸]

    کشته شدن در جنگ ایران و عراق
    در طول جنگ ایران و عراق، ۷۸۸ تن از پیروان یارسان در استان کرمانشاه کشته شدند که جمهوری اسلامی آن‌ها را به عنوان شهید معرفی کرده‌است. همچنین ۱۵۹۸ تن نیز «جانباز» و ۱۳۴ نفر نیز «آزاده» هستند.[۱۹] این آمار پیروان یارسان در استان‌های دیگر را در بر نمی‌گیرد.

    خودسوزی‌های اعتراضی
    در ماه خرداد سال ۱۳۹۲ هجری خورشیدی، سبیل یک زندانی یارسانی به نام کیومرث در زندان همدان به زور تراشیده شد که این اقدام، توهین به آداب و رسوم پیروان این کیش به‌شمار می‌رود. پس از این واقعه، یکی از جوانان یارسانی همدان به نام حسن رضوی، به نشانه اعتراض در مقابل فرمانداری همدان اقدام به خودسوزی کرد که بر اثر شدت جراحات ناشی از سوختگی چندین روز بعد در بیمارستان درگذشت.[۱۸]

    در بامداد چهاردهم خرداد (چهارم ژوئن) همان سال، یکی دیگر از پیروان یارسان به نام نیکمرد طاهری در برابر دوربین، خود را آتش زد و ساعتی بعد جان باخت.[۱۸]

    در پی این خودسوزی‌ها و رفتارهای توهین‌آمیز عده‌ای از پیروان آیین یارسان تجمع اعتراضی برگزار کردند که البته در سخنان‌شان تأکید کردند که خواسته‌هایشان سیـاس*ـی نیست و تنها خواهان ملاقات با مسئولان برای مذاکره در جهت جلوگیری از رفتارهای توهین‌آمیز با پیروان یارسان و نقض حقوق‌شان‌اند.[۱۸]

    در بامداد شنبه پنجم مرداد (۲۷ ژوئیه) همان سال، یکی دیگر از پیروان کیش یارسان در نزدیکی مجلس شورای اسلامی ایران اقدام به خودسوزی کرد.[۲۰]

    از دیدگاه اسلام
    مینورسکی مسلک اهل حق را مشتق شده از مذهب شیعه می‌داند که سرانجام منجر به تشکیل یک سیستم مذهبی مجزا شده و در اساس آن افراط‌گرایی شیعه قابل مشاهده‌است.[۲۱] نورعلی الهی در کتاب برهان‌الحق، مسلک اهل حق را وابسته به مذهب شیعه اثنی عشری جعفری می‌داند.[۲۲] یارسان از فرقه‌های اسلامی نیست.[۲۳] از دیدگاه برخی مراجع شیعه مانند بهجت پیروان آیین یارسان کافر و نجـ*ـس می‌باشند.[۲۴] از دیدگاه برخی دیگر از مراجع مانند سیستانی و صافی گلپایگانی این فرقه در هر حال «ضاله» هستند. برخی دیگر نیز مانند مکارم شیرازی آنان را در صورتی پاک می‌داند که به شهادتین و نبوت باور داشته باشند.

    پراکندگی پیروان یارسان
    به گفتهٔ دائرةالمعارف تشیع، در آغاز ایجاد مسلک اهل حق پیروان آن وحدت عقیده داشته‌اند. با گستردگی جماعت اهل حق و مهاجرت ایلات به دیگر مناطق به تدریج اختلافات میان اهل حق شروع شد و پیروان آن به گروه‌های مختلفی تقسیم شدند. علت این اختلاف‌ها عبارتند از: نقل سـ*ـینه به سـ*ـینه کلام‌ها، دسترسی نداشتن پیروان به کلام‌های مؤثق، سودجویی برخی از پیشوایان محلی، تفاوت زبان، ملیت، رسوم قومی و اجتماعی پیروان و بی‌سوادی اکثریت پیروان.[۲۵]

    گروهی از اهل حق معتقدند دین آن‌ها دین یاری است و سلطان سهاک «در آن دوران» اسرار الهی را به صورت قوانین و ارکان اهل حق به یاران ابلاغ نمود.[۲۶] از این رو ارتباطی با دیگر ادیان ندارند.

    به گفتهٔ دائرةالمعارف تشیع، گروهی دیگر در اثر آمیـ*ـزش با فرق دیگر، عقاید خود را با اعتقادات آن‌ها یکی دانسته‌اند، گر چه خود را یارسان می‌نامند، ولی عملاً از نظر اعتقادی، گروهی از آن‌ها علی‌اللهی و گروهی دیگر شیطان‌پرست هستند.[۲۷]

    به گفتهٔ دائرةالمعارف تشیع، گروهی دیگر خود را تابع مذهب شیعه اثنی عشری جعفری می‌دانند و معتقدند آئین حقیقت، دین نیست و مسلک اهل حق تابع مذهب اثنی عشری جعفری است.[۲۸][۲۹]

    به گفتهٔ تحفه ناصری، پیروان اهل حق به نام‌های مختلف اهل حق، یارسان، نصیری، اهل طایفه، علی‌اللهی و شیطان‌پرست معروف‌اند.[۳۰] اما پیروان این آئین می‌گویند آن‌ها یارسان یا اهل حق هستند و گروهی، به اشتباه آنان را علی‌اللهی یا شیطان‌پرست می‌خوانند.[۱]

    بر اساس نگاهی به تاریخ و فلسفه اهل حق یارسان نام بومی و ایرانی پیروان دین اهل حق یا همان علی اللهی است. پیروان کیش یارسان که فارس زبانان آن‌ها را بیشتر به نام علی‌اللهی می‌شناسند بیشتر ساکن بخش باختری استان کرمانشاه ایران هستند. کیش یارسان آمیزه‌ای است از دینهای زرتشتی و بودایی و اسلام. آن‌ها مانند بوداییان به وازایش باور دارند یعنی بر این باورند که ما پس از مرگ در پیکر دیگری دوباره زاییده می‌شویم. مناطق گوران و لرستان مرکز اصلی پیدایش آئین یارسان یا اهل حق است.[۳۱]

    گسترش در ایران
    پیشینه پیروان این مسلک در استان کرمانشاه با قومیت کرد می‌باشد ولی اقلیتی را از بین اقوام آذری، لکها، فارسی زبانان و لرها تشکیل می‌دهند.[۳۲] جمعیت پیروان اهل حق در ایران در محدوده ۲ میلیون برآورد می‌شود.[۳۲] گسترش مسلک یارسان در ایران به شرح زیر است:[۳۱]

    استان کرمانشاه
    شهرستان کرمانشاه و روستاهای گره بان، روستاهای منطقه عثمانوند و سان رستم، برخی از روستاهای توابع مایدشت، و روستاهای منطقه بیلوار به نامهای: میان دربند، بالا دربند، پشت دربند. بیشتر روستاهای کوزران سنجابی که حدود۱۳۵ روستا می‌باشد و اکثریت قریب به اتفاق ساکنان خود کوزران پیرو مرام اهل حق می‌باشند.

    بخشی از شهرستان اسلام‌آباد غرب و حومه آن
    سوران علیا و سفلی، چُنگُر، خسروآباد

    شهرستان کرند غرب و توابع آن از عمده‌ترین مراکز اهل حق است. علاوه بر شهر کرند ساکنان قریب به ۱۲۰ روستای تابع دهستان گهواره به جز چند روستا که پیرو مذهب شافعی می‌باشند، اهل حق هستند. از روستاهای معروف منطقه کرند: حریر، سرمیل، سرخه لیزه، بیامد، بروند، قلعه زنجیر، گردکان گور، گورا جوبو توت شامی را می‌توان نام برد. جمعیت اهل حق در منطقه کرند حدود۵۰ هزار نفر تخمین زده می‌شود. علاوه بر این روستاهای بیونیش (بیونیژ) در حدود ۱۵ روستا همگی اهل حق هستند که جزو کرند می‌باشند.

    سر پل ذهاب
    بیش از ۲۰٪ سکنه این شهر پیرو مسلک اهل حق می‌باشند و حداقل ۲۳ روستا از حومه آن نیز همین مسلک را دارند. از روستاهای معروف: پس پس، رشید عباس دول الیاس، جلالوند سفلی، بَلَوان و روستاهای قَرَه بُلاغ و روستاهای تابع دهستان بزمیر آباد را می‌توان نام برد. روستاهای حومه شهر در شعاع مساحت ده کیلومتری شهر قرار دارند ولی روستاهای دهستان بزمیر آباد (پشت تنگ) بیش از چهل کیلومتر از شهر فاصله دارند.

    قصر شیرین
    گر چه هنوز همه سکنه شهر و روستاهای حومه قصر شیرین مورد تحقیق قرار نگرفته‌است ولی به نظر می‌رسد اکثریت مردم آن بر مرام اهل حق می‌باشند.

    صحنه (کرمانشاه) و دینور
    اکثریت مردم صحنه پیرو مذهب اهل حق هستند و بسیاری از روستاهای حومه آن همین مرام را دارند. جمعیت اهل حق در بخش دینور نیز قابل توجه‌است.

    کنگاور و اسدآباد
    جمعیت اهل حق در روستاهایی از کنگاور و اسدآباد نیز قابل توجه‌است..

    استان لرستان
    در قسمتهایی از نواحی تابعه استان لرستان نیز فرقه اهل حق به‌طور پراکنده سکونت دارند. از جمله این مناطق که عموماً روستایی هستند بلوران واقع در جاده اسلام‌آباد غرب، پل دختر و نیز حومه گراب و روستاهایی از توابع نورآباد و کوهدشت، قسمت‌هایی از بوالوفا و بخشی از طایفه ذوالنور اهل حق هستند.

    استان آذربایجان شرقی
    در بخش ایلخچی از قصبات معروف تبریز (شهری کنار دریاچه ارومیه) و همچنین شهر خامنه از توابع شبستر عده‌ای از طرفداران «فرقه اهل حق» سکونت دارند. طبق تحقیقات به عمل آمده اهل حق‌های این ناحیه معروف به گوران هستندکه به نظر می‌رسد از منطقه گوران به مرکزیت گهواره (کرند غرب) در استان کرمانشاه در گذشته‌های دور به این سمت مهاجرت کرده باشند. همچنین یکی از روستاهای نزدیک مراغه نیز از گوران (جوران)ها هستند.

    تهران و البرز
    در هشتگرد، رودهن، بومهن و خود تهران، ساوجبلاغ و… جمعیت زیادی از پیروان یارسان زندگی می‌کنند.

    مازندران
    بخشی از مردم کلاردشت، کجور و روستاهای پول و فیروزکلا از توابع کجور، یارسان هستند.

    استان زنجان و همدان
    در شهرستان‌های همدان، اسدآباد، تویسرکان و قسمتهایی از توابع آوج و رزن حد فاصل همدان و زنجان کم و بیش جمعیت اهل حق به صورت پراکنده سکونت دارند.

    استان کرمان
    در استان کرمان، در شهرستان بردسیر و شهرستان سیرجان گروه‌هایی از پیروان یارسان زندگی می‌کنند. منسجمترین گروه باقی‌مانده از یارسانی‌ها در این ناحیه در روستای سوخته چال زندگی می‌کند. همچنین مکان‌های مقدسی مانند زیارتگاه چهل تن در کوه چهل تن یا بقعهٔ سه تن یا پیر برحق (پیر جارسوز) در این ناحیه زیارتگاه پیروان یارسان است.[۳۳][۳۴]

    دیگر کشورها
    کردستان عراق
    در سراسر کردستان عراق به ویژه در استان‌های کرکوک و استان سلیمانیه و شهر خانقین پیروان کیش یارسان با نام کاکایی وجود دارند. با عناوین مختلف، علاوه بر فرقه اهل حق فرقه‌های دیگر نیز در این نواحی موجود بوده که ریشه در فرهنگ یارسانی دارند.[۳۵] جمعیتی بالغ بر ۲۰۰٬۰۰۰ نفر در عراق[۳۲] تخمین زده شده‌است.

    سوریه
    در کشور سوریه جمعیت قابل توجهی وجود دارند که تحت عناوین علویان (سوریه)، علویین، نصیریه و علی اللهی معروف هستند و عمدتاً در کردستان سوریه و در شمال و شمال غرب سوریه و در استانهای ساحلی سوریه (استان لاذقیه و استان طرطوس) سکونت دارند.

    خاندان‌ها
    طبق دستور دین یارسان هر یک از پیروان مکلف به داشتن پیر و دلیل برای سرسپردن می‌باشند.[۳۶] در زمان سلطان سهاک، پیر بنیامین سمت پیری و داود که‌و سوار سمت دلیلی بر همهٔ پیروان یارسان داشتند؛ ولی به دلیل متأهل نبودن و نداشتن فرزند، سلطان سهاک هفت خاندان یا دوده به نام خاندان‌های حقیقت دائر نمود تا نسل‌های آیندهٔ پیروان یارسان، در هر زمان پیر و دلیل داشته باشند.[۳۷][۳۸]

    نام خاندان‌ها (دوده‌ها) عبارت‌است از:

    1. خاندان خاموشی
    2. خاندان شاه ابراهیمی
    3. خاندان عالی قلندر
    4. خاندان یادگاری
    5. خاندان میرسوری
    6. خاندان مصطفایی
    7. خاندان حاجی باویسی (بابو عیسی)
    بعد از سلطان سهاک در قرون یازدهم و دوازدهم و سیزدهم هجری چهار خاندان دیگر نیز به اسامی زیر دائر گردید.[۳۹][۴۰]

    ۸- خاندان ذوالنوری
    ۹- خاندان آتش بیگی
    ۱۰- خاندان شاه حیاسی
    ۱۱- خاندان بابا حیدری
    همچنین خاندان دیگری به نام سید درویشی از نسل سید درویش وجود داشته‌است که پیشتر بخشی از خاندان یادگاری بوده‌است و اکنون پیروان آن سیادت خاندان خاموشی را پذیرفته‌اند و بخشی از این خاندان شده‌اند.[۴۱]

    این خاندان‌ها به جانشینی از پیر بنیامین که پیر ازلی یارسان بوده‌است انجام وظیفه می‌کنند. جانشینی داود که‌و سوار، دلیل ازلی را نیز فرزندان هفتاد و دو پیر بر عهده دارند. اما در مواردی به پیر اختیاری برای انتخاب دلیل داده شده‌است و بنابراین یاران برخی خاندان‌ها با اجازهٔ صاحب خاندان نسل بعدی می‌تواند به سمت دلیل مریدان آن خاندان انتخاب شود.[۳۷] اما سلطان سهاک جایگاه خود را به کسی تفویض ننمود.[۴۱]

    عقاید
    شرط ورود به مسلک
    سرسپردن: بر طبق کلام سرانجام هر فرد یارسان (ذکور و اناث) مکلف است به پیر و دلیل سرسپرده شود، و در غیر این‌صورت یارسان محسوب نمی‌شود.[۴۲] افراد سرسپرده به دو گروه چکیده و چسبیده تقسیم می‌شوند. چکیده شامل کسانی است که نسل اندر نسل یارسان بوده‌اند. چسبیده شامل گروهی است که بر اثر بیداری باطن و از روی علاقه به مسلک یارسان گرویده‌اند.[۴۳]

    سبیل مُهر: طبق کلام سرانجام، سبیل یکی از مقدسات آیین یارسان است و بر مردان پیروی یارسان واجب است سبیل خود را نتراشیده و مُهر (دست نخورده) نگاهداری کنند. شرط ورود به مراسم جم و نشستن در حلقهٔ جم داشتن سبیل دست نخورده است. تراشیدن سبیل موجب خروج از دین و باطل شدن سرسپردگی به دین یاری می‌شود.[۴۴] در سرانجام از زبان داود که وسوار آمده‌است:

    سێوێل یار شوڕه‌ن وه رووی لێوانا
    تا یار بناسۆ خێش وه بیگانا
    سبیل پیروی آیین یاری بلند است و روی لب‌ها را می‌پوشاند، تا یار، خودی را از بیگانه بازبشناسد.[۴۵]

    مقدسات
    کلام سرانجام: کلام سرانجام عبارت است از آداب و رسوم مسلکی و عبادات اهل حق که توسط سلطان سهاک و یارانش بیان و نسل به نسل منتقل شده‌است.[۴۶] در قرون اولیهٔ تأسیس مسلک اهل حق، انتقال این متون توسط کلام‌خوان‌ها صورت می‌گرفت، ولی بعدها ثبت آن‌ها آغاز شد. این کلام‌ها به تدریج به سبب سهل‌انگاری بعضی از کلام خوان‌ها، فراموشی و همچنین سروده شدن کلام‌هایی به زبان‌های کردی، ترکی توسط بزرگان اهل حق با یکدیگر تفاوت‌هایی پیدا کردند که این عوامل سبب جدایی برخی از جماعت‌های اهل حق شد و امروزه نمی‌توان کلام‌هایی که در بین اهل حق یافت می‌شود را همگی معتبر محسوب کرد.[۴۷][۴۸]

    جم و جم خانه: محلی است که اهل حق برای اجرای مراسم خاص خود در آنجا جمع می‌شوند. از این‌رو در بین پیروان اهل حق از اهمیت خاصی برخوردار است.[۴۹] از نظر اهل حق شرکت در جم به جای عبادات دائمی، کافی است.[۵۰] مینورسکی معتقد است در میان پیروان اهل حق عبادت فردی کمتر مورد توجه قرار گرفته به‌طوری‌که آن‌ها اهمیت فراوانی برای اجتماع کردن (جم) قایل‌اند، زیرا در نزد آن‌ها جم گشایندهٔ مشکل‌ها است. جم در وقت ثابتی تشکیل می‌شود و در جم خانه به هنگام عبادت کلام‌ها همراه با تنبور و با صدای بلند خوانده می‌شود. مراسمی مانند سرسپردن، ازدواج و نام‌گذاری کودک و… نیز در جم‌خانه انجام می‌شود.[۴۹]

    نذر و نیاز: آنچه در جم‌خانه به عنوان نذر و بر طبق قانون اهل حق دعا داده شود را نذر گویند.[۵۱] نذر و نیاز از واجبات یارسان است[۵۲] و در نزد اهل حق از اهمیت و احترام ویژه‌ای برخوردار است.[۵۳][۵۴]

    روزه اهل حق: هر اهل حق موظف است سه روز در سال روزه دار باشد. پیروان اهل حق غالباً، آن را در زمستان به جای می‌آورند و به آن «روزه مرنوی» گویند. با این حال در مورد تاریخ و نام این سه روز بین تمامی گروه‌های اهل حق وحدت عقیده وجود ندارد. حتی گروه‌هایی از اهل حق از جمله آتش بگی روزه مرنوی را بر خود حرام می‌دانند و آن را به‌جای نمی‌آورند.[۵۵]

    آفرینش
    یارسانیان اعتقاد دارند که خداوند جهان را در دو مرحله آفرید: آفرینش جهان معنوی و آفرینش جهان مادی. آنان می‌گویند که «در آنگاه اراده خداوند به آفرینش موجودات تعلق گرفت، و نخستین مخلوق پیر بنیامین را از زیر بغـ*ـل خود خلق کرد، و نام او را جبرائیل گذاشت. پس از خلقت جبرائیل خداوند او را در پهنای دریای محیط رها کرد، هزاران سال گذشت تا به درخواست جبرائیل، شش تن دیگر از بطن در پیدا شدند، که با جبرائیل هفت تن شدند: جبرائیل (پیربنیامین) - اسرافیل (پیر داوود) - میکائیل (پیر موسی) - عزرائیل (مصطفی داوودان) - حور العین (رزباریا رمزبار) - عقیق (شاه ابراهیم) - یقین (شاه یادگار یا بابا یادگار)»[۵۶]

    اهل حق کیست
    اهل حق به کسی گفته می‌شود که مراحل شریعت و طریقت و معرفت را طی نماید تا به مقام حقیقت برسد.[۵۷] بدین ترتیب:

    • در مرحلهٔ نخست که شریعت است، مؤمن به دین آدم صفی‌الله بوده و از ملت ابراهیم خلیل‌الله و امت محمد رسول‌الله و مذهب امامان شیعه باشد.
    • در مرحلهٔ دوم که طریقت است، مؤمن به ولایت علی ابن ابیطالب ولی‌الله باشد. یعنی با طی طریق شارع مقدس نبوی و پیوند زنجیره وار به امامان شیعه و تولا به ولای علی، تحت لوای ولایت به مسلک اهل حق درآید. اهل حق علی‌اللهی نیستند، مشرک هم نمی‌باشند. فقط علی را به مقام مظهریت و مشیت‌الله می‌شناسند.
    • در مرحلهٔ سوم که معرفت است، با فرمان برداری از اولوالامر، مقام معرفت را درک نماید تا به پایهٔ من عرف نفسه فقد عرف ربه نائل شود؛ و اولوالامر از نظر اهل حق، امامان هستند. سپس هر کس در هر زمان با پیوند رشتهٔ ایمان به آن خاندان به مقام مظهریت و مشیت رسید، یعنی انسان کامل و مظهر جلوهٔ ذات حق گردید، چنان‌که اراده‌اش عین مشیت‌الله شد، اولوالامر است.
    • آن‌گاه در مرحلهٔ چهارم، حق و حقیقت را دریابد تا کمال را در وصال و بقا را در فنا بیند، چنان باشد قطرهٔ نم وجودش را به دریای بی پایان الهی نابود و محو سازد؛ یعنی فنا فی‌الله محض گردد.
    اصول عقاید
    در مسلک اهل حق اصول عقاید بر این نهج می‌باشد.[۵۸] علاوه بر پنج اصل اصول دین و مذهب شیعه، یعنی توحید، نبوت، معاد، عدل و امامت، نکته‌های زیر نیز باید رعایت گردد:

    • خدا را به تعریف و توصیفی باید شناخت که همه پیامبران و اولیا و یکتاپرستان واقعی شناخته‌اند.
    • با توجه به عدل الهی چون همه موجودات آفریده خداست و هیچ موجودی بی‌حکمت الهی به وجود نیامده، پس هر شیئی را به جای خود نیک باید دید. اگر از موجودی به علتی عمل زشتی ناشی شود و آن عمل مورد بیزاری است باید به اندازه توان تلاش و مبارزه جهت ریشه‌کن ساختن آن عمل و نظایر آن نمود. باید علت را جست و برطرف کرد. به گفته دیگر اهل حق هیچ شیئی را نباید بد داند و بد گوید و خار نماید… زیرا هر وجودی به علتی اعم از مستقیم یا غیر مستقیم از رشحهٔ فیض واجب‌الوجود موجود می‌شود، ذاتاً بد نیست، عوارض است سبب امکان قلب ماهیت می‌گردد، پس بر رفع عوارض بد باید به وسایل ممکنه کوشید. روی این اصل ادیان خدایی هم هر یک به اقتضای زمان خود درست و معتبر است.
    • هر وجود مفید و محترمی را به هر اسم و رسم، و به هر وضعیت و کیفیت، و به هر مرتبه و مقامی هست باید به همان تناسب نیک شمرد و احترام نمود.
    • آنچه را به اقتضای زمان و مکان نزد خردمندان پسندیده‌است یا هر کس بر خود روا می‌دارد باید بر دیگران نیز روا داشته، حتی‌الامکان برخوردارشان نماید؛ و آنچه را ناپسند است، یعنی به گونه‌ای است که هر کس از او هراسان گردد باید برای رفع و دفع آن بر خود و دیگران یک‌سان بکوشد.
    • دنیا را کشتزار آخرت داند و بکوشد تا نیک بکارد تا نیک بدرود.
    فعلاً پاک نکنید -->

    ارکان
    ارکان مسلک اهل حق بر روی چهارپایه قرار دارد: پاکی، راستی، نیستی و ردآ.[۵۹][۶۰]

    • پاکی: اهل حق باید درون و برونش از هر حیث و هر جهت، و به هر اسم و رسم پاک باشد. یعنی در ظاهر جسم و لباس و مکان و کسب و خوراکش، و در باطن اندیشه و گفتار و کردارش، تماماً پاک و بی‌غل و غش باشد.
    • راستی: راه راست رفتن است، و آن به جای آوردن دستورها و ترک نواهی خداست. بعبارةاخری بندگی به خدا و پرهیز از دروغ و گـ ـناه را راه راست گویند.
    • نیستی، یعنی نیست و نابود کردن کبر و غرور و خودپسندی و خودخواهی و هوا و هـ*ـوس نفسانی و طغیان شهوانی و تمام رذایل اخلاقی از خودش، و به‌طور مطلق تسلیم مقدرات شود: غیر از رضای خدا چیزی نخواهد، و بعبارةاخری از خود بی‌خود و فنا فی‌الله گردد.
    • ردآ، خدمت و کمک و فداکاری بی‌ریا نسبت به مخلوق خداست، چنان باشد «رنج خود و راحت یاران طلب» بر او صدق کند.
    مظهریت و جامه به جامه (دونادون، باززایی)
    نوشتار اصلی: دونادون
    مظهریت: مظهر در اصطلاح اهل حق یعنی روحی که در نتیجه سیرکمال صیقل پیداکرده و نور ذات الهی را منعکس می‌کند.[۶۱]

    اعتقاد به مظهریت در مسلک اهل حق از اهمیت خاصی برخوردار است. در مورد مظهریت برخی می‌گویند دین یاری مبتنی بر اصل وحدت وجود است.[۶۲] برخی نیز می‌گویند اهل حق برکسی اطلاق می‌شود که در جستجوی جلوه ذات حق در انسان باشد. زیرا مظهریت آینه‌ای است که منعکس‌کننده خداست.[۶۳]

    دونادون (جامه به جامه): انسان با گردش در جامه‌های مختلف نتایج اعمال زندگی قبلی خود را می‌بیند و در انتها با عوض کردن هزار و یک قالب، روحش به ابدیت ملحق می‌شود.[۶۴]

    خواجه‌الدین می‌گوید: پیروان اهل حق به حلول روح و تناسخ معتقدند و این اعتقاد آن‌ها را از اسلام جدا کرده‌است.[۶۵] در این مورد میان پیروان اهل حق اختلاف نظر است. گروهی از آن‌ها به حلول روح اعتقاد دارند نه به تناسخ.[۶۶]

    گروهی به سیرکمال و معاد و بازگشت روح در قالب زندگی‌های متوالی با تعداد معین و زمان محدود برای طی مسیر کمال معتقدند، و از نظر آن‌ها تناسخ و حلول روح مردود است.[۶۷]

    نگارخانه
    • 90px-Baba-Yadegar_Tomb_Zarde_Village.JPG

      زیارتگاه بابایادگار، از بزرگان یارسان در دامنه کوه تخت سرانه در روستای زرده

    • 90px-Dawu_Tomb_Zarde_Village.JPG

      زیارتگاه داود که‌و سوار، از بزرگان یارسان در روستای زرده
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    یزیدیان


    یزیدی
    Êzidîtî
    250px-Yezidis_of_Jabal.jpg

    ایزدیان در کوه‌های سنجار، مرز عراق و سوریه. (دهه ۱۹۲۰ میلادی)
    جمعیت کل
    ۵۰۰٬۰۰۰–۷۰۰٬۰۰۰ نفر[۱][۲][۳]
    مناطق دارای جمعیت قابل توجه
    22px-Flag_of_Iraq.svg.png
    عراق
    ۳۰۰٬۰۰۰–۶۵۰٬۰۰۰[۲][۴][۵]
    22px-Flag_of_Germany.svg.png
    آلمان
    ۴۰٬۰۰۰–۶۰٬۰۰۰[۱][۶]
    22px-Flag_of_Turkey.svg.png
    ترکیه
    ۵۰٬۰۰۰[۷][۸]
    22px-Flag_of_Armenia.svg.png
    ارمنستان
    ۴۰٬۶۲۰[۹]
    22px-Flag_of_Russia.svg.png
    روسیه
    ۳۱٬۲۷۳–۴۰٬۰۰۰[۱۰]
    22px-Flag_of_Georgia.svg.png
    گرجستان
    ۱۸٬۳۲۹ (۱۷٬۱۱۶ در تفلیس)[۱۱]
    22px-Flag_of_Syria.svg.png
    سوریه
    حدود ۱۲٬۰۰۰–۱۵٬۰۰۰[۱][۱۲]
    22px-Flag_of_Sweden.svg.png
    سوئد
    ۴٬۰۰۰[۶]
    23px-Flag_of_Ukraine.svg.png
    اوکراین
    ۲٬۰۸۸[۱۳]
    دین‌ها
    ایزدی
    کتاب‌های مقدس
    جلوه
    مصحف رش
    زبان‌ها
    کردی[۱۴] (کرمانجی)
    یزیدیان، ایزدیان، ایزدی‌ها یا یزدانی‌ها (به کردی: Êzidî ئێزیدی) اقلیت مذهبی از کردها[۱۵][۱۶][۱۷] هستند که در شمال عراق، سوریه، جنوب شرقی ترکیه و قفقاز زندگی می‌کنند. شمار مهاجران ایزدی در چند دهه اخیر در اروپا رو به فزونی‌ست. ایزدیان به زبان کردی صحبت می‌کنند. آیین ایشان، ایزیدی با ایمان بر تنها یزدان پاک مسلط است. یزدان پاک یا ایزد همان خدای زرتشتیان می‌باشد که در گویش کردهای ایزدی، متداول و مرسوم است. ایزد منان نیز به معنای خدای بخشنده و مهربان[۱۸] می‌باشد؛ که ایرانیان باستان قبل از ورود اسلام در ستایش خداوند شان بکار می‌برند. آیین ایزدی یا یزیدی مخلوطی از اسلام غیرمعمولی، مسیحیت شرقی، زرتشتی، و احتمالاً مهرپرستی است.[۱۹]

    تعدادی از اجداد ایزدیان پس از ورود اسلام به وسیله شیخ عدی مسلمان شدند. شیخ عدی و ملک طاووس دو عنصر مهم در آیین ایزدیان‌اند. طاووس، نماد طایفه یزیدیه و آغاجاری است. ایزدیان معتقدند که طاووس نماد «فرشته اعظم» است.[۲۰] به دلیل وجود هفت فرشته، در راس آن‌ها ملک طاووس، در جهان‌بینی‌شان، یزیدیان متهم به شیطان‌پرستی شده‌اند زیرا ملک طاووس به عنوان نمادی از شیطان تعبیر می‌شود.[۱۹]

    محتویات
    • ۱ جمعیت
    • ۲ مفهوم واژه ایزدی و یزیدی
    • ۳ پیشینه
    • ۴ باورها و آیین‌ها
    • ۵ گستره و جغرافیا
      • ۵.۱ شیخ عدی
    • ۶ جشن‌های ایزدی
    • ۷ جستارهای وابسته
    • ۸ منابع
      • ۸.۱ جستارهای وابسته
    • ۹ پیوند به بیرون
    جمعیت
    کردهای ایزدی در کردستان عراق، کردستان ترکیه، کردستان سوریه و قسمت کردنشین ارمنستان و اطراف تفلیس زندگی می‌کنند. البته شماری نیز به آلمان و برخی کشورهای دیگر مهاجرت کرده‌اند. آماری رسمی دربارهٔ آنان در دست نیست، اما شمار آنان در مجموع این کشورها تا پانصدهزار نفر برآورد می‌شود که حدود دویست‌هزار نفر در عراق زندگی می‌کنند؛ ولی بنا به گفته تحسین سعید بیک امیر ایزدیان جهان، آنان در عراق بین ۶۰۰٬۰۰۰ تا ۷۰۰٬۰۰۰ نفر و در دنیا نیز حدود ۱٬۵۰۰٬۰۰۰ نفر هستند.[۲۱]

    مفهوم واژه ایزدی و یزیدی
    این گروه به‌طور عام خودشان را ایزدی Ēzdī (یا یزیدی) می‌خوانند. خود ایشان، ترجیح می‌دهند که نام مذهبشان را از ایرانی باستان yazata، فارسی میانه yazad (یزدانی بودن) بدانند و این فرضیه، به‌طور گسترده پذیرفته شده‌است.[۲۲]

    پیشینه
    این دین پیش از ورود اسلام در مناطق یاد شده، وجود داشته‌است و تحت تأثیر ادیان زرتشتی و مانوی قرار گرفته‌است و عقاید مهرپرستانه و زرتشتی بر آن تأثیر داشته‌اند. تأثیراتی از دین یهود و فرقهٔ «نسطوری» و عقاید صوفیه (پس از اسلام) نیز در منابع برشمرده شده‌اند. در منابع مربوط به فرقه‌های اسلامی آن را فرقه‌ای از جمله غلاة شیعه دانسته‌اند ∗.

    اهل این کیش، به‌وسیلهٔ شیخ عدی بن مسافر اموی که عوام وی را «شیخ عدی» (Şêx Edî) می‌نامند مسلمان شدند. بعضاً گفته شده‌است که ایشان به دلیل تشابه نام یزید با کیش خود او را امام و قدیس خود دانسته و حتی به مقام خدایی رسانیده‌اند. اولین دانشمندی که توجه محققان را به آن‌ها جلب کرد، احمد تیمور پاشا بود که در کتاب «الیَزیدیه و مَنشاء نحلَتِهِم» به این مسئله اشاره می‌کند که از این قوم پیش از قرن ششم هجری قمری نامی در تاریخ نیامده بود که این زمان همان زمانی است که شیخ عدی به میان آن‌ها آمده و طریقهٔ «عدویه» را در میان آن‌ها بنیان نهاده‌است. ابوفراس در کتاب خود که به سال ۷۵۲ هجری قمری تألیف شده‌است آن‌ها را به همین نام خوانده‌است.

    محقق دیگر، «ابوسعید محمد بن عبدالکریم سمعانی» (درگذشته به سال ۵۶۲ هجری قمری) در کتاب «الانساب» می‌نویسد: «جماعت بسیاری را در عراق در کوهستان حلوان و نواحی آن دید که ایزدی بودند و در دیه‌های آنجا به صورت مردم زاهد اقامت داشتند و گِلی به نام «حال» می‌خورند. این گل را برای تبرک از مرقد شیخ عدی برمی‌دارند و آن را با نان خمیر می‌کنند و به صورت قرص درآورده و گاه گاه می‌خورند و آن را «برات» نامند.» نام خدای آن‌ها (بالاترین مرتبه ربانی) یزدان است. تصور بر آن است که او در چنان منزلت بالایی است که نمی‌تواند مستقیماً پرستش شود. نقش این مرتبه الهی در عین حال نقشی غیرفعال است. او خالق جهان است ولی نگهدارنده آن نیست. هفت روح (فروهر) بزرگ از او منبعث شده‌اند که مهمترین آن‌ها فرشته طاووس یا آنطور که در آیین ایزدی نامیده می‌شود، ملک طاووس، قیم اراده الهی است. در آیین مسیحیت باستانی طاووس نماد بدمنشی بود بخاطر آنکه گفته می‌شد گوشت او فاسد نمی‌شود. ملک طاووس در باور ایزدی‌ها نفس آغازین الهی و از او جدا ناشدنی است و با این ارزیابی آیین ایزدی تک خدایی است.

    ایزدی‌ها پنج بار در روز ملک طاووس را عبادت می‌کنند. نام دیگر او شیطان است که در عربی به فرشته رانده شده از درگاه خدا گفته می‌شود. همین موجب شده که به ایزدی‌ها انگ اشتباه «شیطان‌پرست» زده شود. ایزدی‌ها به تناسخ اعتقاد دارند، به این معنی که روح به‌طور متناوب تا تطهیر کامل در جسم حلول می‌کند و به این شکل کاربرد دوزخ از بین می‌رود.

    بدترین سرنوشت برای یک پیرو آیین ایزدی، رانده شدن از جامعه ایزدی است چرا که این به معنی آن است که روح او دیگر هرگز پیشرفتی نمی‌کند. گفتگو با هر دین و آیین دیگر هم برای آن‌ها مطلقاً ناممکن است. در ارتباط با پنهان نگاهداشتن بخشی از کیش ایزدی‌ها درک نادرستی از ارتباط این آیین با فلسفه دوگانگی جهان زرتشتیان (نور و تاریکی) و حتی خورشیدپرستی ایجاد شده‌است.

    گرترود بل در صفحه 269 از کتاب سفرنامه خود "امارت تا امارت" میگوید "مسلمانان و مسیحیان نظر به تمایل فرقه یزیدی به مسامحه و مرافقه با شیطان آنها را شیطان پرست میدانند" وی نامه ای به "علی بیگ" رهبر گروه مینویسد و با وی در روستایی که "بادری" میخواند دیدار میکند.

    باورها و آیین‌ها
    ایزدی‌ها تاریخ مذهب خود را به چهار هزار سال پیش می‌رسانند اما به گفته پژوهشگران، کیش ایزدی در قرن چهاردهم میلادی در جنوب جلگه بین‌النهرین پدید آمده‌است.

    عقاید ایزدی‌ها تلفیقی از مذاهب گوناگون است که در این منطقه رواج داشته‌اند. برای نمونه، آن‌ها مانند زرتشتیان، مانند کلیمیان به قربانی و نذورات، مانند مسیحیان به غسل تعمید و مراسم عشای ربانی را اجرا می‌کنند و عروس در لباس سرخ از کلیساهای مسیحی بازدید می‌کند و مانند مسلمانان به سنت خــتنه پایبندند. اعتقاد به تناسخ و سیر تکاملی روح از طریق زایش‌های پی در پی و دمیده‌شدن در کالبدهای پیاپی، ایزدیان را با مسالک شرقی پیوند می‌دهد. از سوی دیگر، ایزدیان همچون مسلمانان روزانه پنج بار به شیوه خود نماز می‌گزارند، اما قبله شان در چهار بار از این نمازهای پنج‌گانه، خورشید است و در نیم‌روز، مقبره شیخ عدی بن مسافر، صوفی عرب قرن ششم هجری است که به باور تاریخ نگاران، بنیان‌گذار کیش ایزدی است.

    ایزدی‌ها دارای دو کتاب مقدساند: یکم کتاب جلوه که در آن اصول اعتقادی آن‌ها تشریح شده‌است و دوم کتاب دیگری است به نام مصحف رش (کتاب سیاه) که مجموعه ادعیه و سرودهای آن‌ها در ستایش بزرگان‌شان است.

    علویان، کاکه‌ای‌ها (اهل حق) و شیدلی‌ها که همگی در مناطق کردنشین ایران، عراق، ترکیه و سوریه و نواحی هم‌جوارشان زندگی می‌کنند، از این دسته مذاهب به‌شمار می‌روند[نیازمند منبع] و همگی این وجه مشترک را دارند که از سویی آداب نیایش جمعی‌شان همچون نذر و نیاز و قربان به یک‌دیگر شباهت دارد و با صوفیان مسلمان مشترک است و دیگر این‌که گرچه پیروانی از میان ترکان و اعراب هم پیدا کرده‌ند، مرکز عمده نشو و نموشان کردستان عراق بوده‌است و فرهنگ و زبان کردی رکن مهمی از آیین آنان را تشکیل می‌دهد.

    باور بر این است که نام کیش ایزدی ریشه در واژه فارسی ایزد دارد. عناصری همچون ستایش خورشید و آتش در این آیین نشانه‌هایی از باورهای باستانی ایرانیان، مهرپرستی و دین زرتشت دارد.

    زیارتگاه‌های (معابد) آن‌ها اغلب با تصویر خورشید آراسته شده‌است و گورهای آن‌ها به سمت شرق، در جهت طلوع آفتاب هستند.

    «ایزدیان» هم مثل بسیاری از پیروان ادیان باستانی اعتقاد دارند که «جهان و هرچه در او هست» از چهار عنصر اصلی یعنی «آب، باد، خاک و آتش» ترکیب یافته‌است.

    خداوند به ادعای خود، مشابه باور معمول ادیان سامی، انسان را از آب و خاک آفرید در حالی که به باور ایشان فرشتگان درگاه ابدیت همه از جنس آتشند؛ و آتش به باور آن‌ها بر گل ﴿ممزوج آب و خاک﴾ ارجحیت دارد. از این رو وقتی خداوند از همه فرشتگان بارگاهش ﴿از جمله ملک مقرب، طاووس﴾ می‌خواهد که در مقابل ساخته دست او، آدم، تعظیم کنند، ملک طاووس «شیطان» از این دستور نابجای ایزدی سر می‌پیچد و از همان زمان سر به شورش می‌گذارد، شورشی که تا روز محشر ادامه خواهد داشت و ایزدیان آن را شورشی بر حق و از روی حکمت خداوند می‌دانند و شیطان را لعن نمی‌کنند و معتقدند که در آخرالزمان او مشمول لطف و بخشش پروردگار خواهد شد.

    تصاویر ملک طاووس همه‌جا در معابد، زیارتگاه‌ها و گورهای ایزدی‌ها وجود دارد.

    پژوهندگان و کلام شناسان اسلامی آن‌ها را به دلیل باور به نسخ اسلام در آخرالزمان، جزو غُلات دانسته‌اند.

    ایزدی‌ها همچون صوفیان در مراسم خود به ذکر و سماع می‌پردازند و پیروان این کیش، به طبقات پیر و شیخ و مرید تقسیم می‌شوند.

    در ماه دسامبر، ایزدی‌ها سه روز روزه می‌گیرند و بعد از آن با پیر خود نوشید*نی می‌نوشند. نام خدای آن‌ها (بالاترین مرتبه ربانی) یزدان است، او خالق جهان است ولی نگهدارنده آن نیست. هفت روح (فروهر) بزرگ از او منبعث شده‌اند که مهمترین آن‌ها فرشته طاووس یا آنطور که در آیین ایزدی نامیده می‌شود، ملک طاووس است.

    نزدیک‌ترین‌ها به ایزدی‌ها، چه در باور و اساطیر، همچون اعتقاد به ملائک هفتگانه و تناسخ و سنت‌ها و آیین‌ها، طایفه یارسان اند که در عراق «کاکه‌ای» و در ایران «اهل حق» نامیده می‌شوند که بسیاری از ایرانیان آنان را به اشتباه «علی‌اللهی» می‌شناسند؛ نامی که همچون «شیطان‌پرست» برای ایزدی‌ها، مورد پسند نیست.

    پاره‌ای از پیروان اهل حق نیز در مورد شیطان نگرشی همچون ایزدی‌ها دارند. ایزدی‌ها نیز به اهل حق احساس نزدیکی می‌کنند و آنان را در جمع خود شرکت می‌دهند با این حال با آنان وصلت نمی‌کنند.
    اکثریت اهل حق را نیز همچون ایزدیان، کردها تشکیل می‌دهند، اما در ایران و عراق و قفقاز، این آیین در میان لکها و ترکان نیز پیرو دارد.

    پژوهشگران در سال‌های اخیر نشان داده‌اند که زیارتگاه‌ها (معابد) آن‌ها اغلب با تصویر خورشید آراسته شده و گورهای آن‌ها به سمت شرق، در جهت طلوع آفتاب هستند و آن‌ها عناصر مشترک زیادی با اسلام و مسیحیت دارند.

    کودکان به دست یک پیر (موبد) با آب متبرک غسل تعمید داده می‌شوند، در زمان ازدواج، پیر یک نان را دو نیمه می‌کند و نیمی از آن را به عروس و نیمه دیگر را به داماد می‌دهد. عروس در لباس سرخ از کلیساهای مسیحی بازدید می‌کند. در باور ایزدی‌ها، شیطان دشمن اصلی بشریت نیست، بلکه مقربترین فرشته خداوند و نخستین آفریده اوست و ملک‌طاووس نام دارد؛ فرشته‌ای که خداوند تنها با این انگیزه به او فرمان داد به آدم سجده کند که او را بسنجد و هنگامی که او از سجده کردن سر باز زد، بر تقربش به درگاه الهی افزوده شد و خداوند اداره جهان را به او سپرد. ایزدی‌ها بر این باورند که قدمت کیش آنان به زمان پیدایش بشر می‌رسد و یزیدیان از نسل آدم اند و نه از نسل حوا. در حالی که در باور ادیان ابراهیمی، ابنای بشر حاصل ازدواج آدم و حوا هستند، یزیدیان خود را حاصل پسری می‌دانند که از بذری که آدم کاشت پدید آمد و سپس با یک حوری وصلت کرد.[نیازمند منبع]
    به این ترتیب، یزیدیان خود را تافته‌ای جدابافته می‌دانند که نباید با دیگر اقوام وصلت کنند و دیگر ابنای بشر را به کیش خود بپذیرند.[نیازمند منبع] ایزدی‌ها همواره جمعی بسته بوده‌اند؛ خود را قومی برگزیده می‌دانند، بیگانگان را به میان خود راه نمی‌دهند و اعتقادات خود را از دیگران مخفی نگه می‌دارند.

    در ماه دسامبر، ایزدی‌ها سه روز روزه می‌گیرند و بعد از آن با پیر خود نوشید*نی می‌نوشند. از روز پانزدهم تا بیستم سپتامبر ایزدی‌ها مراسم زیارت همگانی سالانه از آرامگاه شیخ عدی در لالش، در شمال موصل را برگزار می‌کنند که طی آن در رودخانه یک مراسم آیینی غسل دارند. ایزدی‌ها همچنین مراسم قربانی حیوانات و خــتنه دارند.[۱]

    گستره و جغرافیا
    ایزدی‌ها، قرن‌ها در سکونت‌گاه‌ها در روستاهای دورافتاده در کردستان و در انزواء زیسته‌اند و همسایگان مسلمان و مسیحی‌شان آنان را با نام «شیطان‌پرست» می‌شناسند، عنوانی که ایزدی‌ها برای خود نمی‌پسندند. اما شاید همین نگاه به یزیدیان، آنان را آماج حمله مسلمانان تندرویی کرده باشد که ریختن خون «کفار» را مباح می‌دانند؛[نیازمند منبع] آن هم کفاری که شیطان، دشمن اصلی بشریت را می‌پرستند. آن‌ها در چند دوره مورد تهاجم قرار گرفتند بیشترین مشکلات و قتل و عام آن‌ها در دوره خلافت عثمانی اتفاق افتاده‌است.[۲] همچنین در جریان حمله‌های گروه موسوم به داعش در سال ۲۰۱۴ حدود پنج هزار نفر از مردان ایزدی کشته شدند و زنانشان به اسارت تندروهای داعش درآمدند

    با تمام این جدایی پیشگی، ایزدی‌ها از تبار دیگر کرد‌هایی اند که در جوارشان زندگی می‌کنند و زبانی متفاوت با آنان که گویش کرمانجی (کردی شمالی) است ندارند.

    با وجود آن‌که در باور ایزدی‌ها، دین آنان پیشینه‌ای به قدمت تاریخ بشر دارد اما مورخان، کیش ایزدی را در شمار دیگر فرقه‌هایی طبقه‌بندی می‌کنند که پس از اسلام، به نیت احیای سنت‌های پیشینیان و با انگیزه حفظ و بازیافت هویت تاریخی در نقاط مختلف خاورمیانه زاییده شدند و رشد کردند؛ هرچند بنیان‌گذاران‌شان صوفیهای مسلمان بودند.
    شمار اندکی از ایزدی هاعرباند. در زمان حکومت صدام حسین در عراق، دولت مرکزی می‌کوشید با انگشت نهادن بر همین اقلیت عرب، عرب بودن بانی کیش ایزدی و عرب تبار قلمدادکردن دیگر ایزدی‌ها، آنان را به سوی خود جلب کند و هم اینکه از آنان به عنوان اهرمی علیه دیگر کردها که رکن عمده‌ای از ناراضیان حکومت حزب بعث را تشکیل می‌دادند، استفاده کند.
    شاید یکی از دست‌آویزهای حملاتی که به یزیدیان می‌شود، پندار افرادی باشد که به هواداری ایزدی‌ها از صدام حسین در زمان حکومت او اعتقاد دارند.

    اما پاره‌ای از جوانان ایزدی هم بودند که صرف نظر از باورهای اجدادی خود مبنی بر دوری‌گزیدن از پیروان دیگر ادیان، وارد جنبش‌های چپ‌گرا در میان کردان عراقی شدند و در صف پیش‌مرگان با حکومت صدام حسین جنگیدند. خانواده‌های آنان نیز چون بسیاری دیگر از کردهای عراقی آماج حملات انتقام‌جویانه ارتش قرار گرفتند و خانمان خود را از دست دادند.

    با تشکیل حکومت خودمختار کرد در شمال عراق و برپایی مجلس قانونگذاری محلی در این منطقه، ایزدی‌ها برای نخستین‌بار در قانونگذاری و حکومت سهیم شده‌اند و نمایندگانی در مجلس محلی و همچنین مجلس ملی عراق دارند.

    با این حال، نخستین ایزدی که قانون‌گذار شد، نه در عراق بود و نه در هیچ‌کجای دیگر در این منطقه؛ بلکه دختر جوانی بود در آلمان که از سوی حزب سوسیال دموکرات این کشور به پارلمان اروپا راه جُست.

    فلک‌ناز اوجا که هشت سال پیش در ۲۲ سالگی نماینده پارلمان اروپا شد و اکنون دومین دوره قانونگذاری خود را در جمع قانونگذاران اتحادیه اروپا می‌گذراند، از خانواده‌ای کرد ایزدی از ترکیه در آلمان متولد شده‌است و روابط نزدیکی با گروه‌های کرد ترکیه دارد.

    گفته می‌شود در آلمان سی هزار ایزدی زندگی می‌کنند که عمدتاً از پناهندگان کرد عراقی و ترکیه‌ای‌اند و بزرگ‌ترین جامعه ایزدی در بیرون از قلم‌روی اجدادی‌شان را تشکیل می‌دهند.

    ایزدی‌ها از فرهنگی پرمایه و غنی برخوردارند که موسیقی در آن نقش برجسته‌ای دارد.[نیازمند منبع]

    پرستش آن‌ها با آداب رنگین و رسوم زیبایی همراه است: سرودخوانی جمعی، رقـ*ـص و سماع به سبک صوفیان، مراسم آب‌تنی و شستشو، افروختن شمع و بخور، نذورات و دعاخوانی گروهی برای مردگان…

    زنان ایزدی در مناطق «سنجر»، لباس‌های سنتی سفید می‌پوشند. [۳]

    آن‌ها مانند دیگر اقوام عراق در زمان رژیم بعث حاکم بر عراق به‌شدت زیر فشار بودند.

    رژیم سابق عراق که به وفاداری آن‌ها اطمینان نداشت،[نیازمند منبع] آن‌ها را وادار می‌کرد از قلمروی کوهستانی خود به زمین‌های بایر کوچ کنند.

    طی این کوچ‌های اجباری، بسیاری از مراتع و کشت‌زارهای آن‌ها نابود شد، بسیاری از آن‌ها مجبور به ترک عراق شدند و اینک به عنوان پناهنده در کشورهای غربی زندگی می‌کنند.

    شیخ عدی
    300px-Lalish.jpg

    آرامگاه شیخ عدی
    آرامگاه شیخ عَدی در روستای لالش در ۳۶ کیلومتری موصل در شمال عراق، قبله گاه ایزدی‌ها است و هر ایزدی در صورت توانایی باید در طول عمرش دست‌کم یک‌بار به زیارت این آرامگاه برود.

    موسم این «حج»، تابستان است. در کنار قبله‌گاه یزیدیان، چشمه‌گاه مقدسی قرار دارد که زمزم خوانده می‌شود. کوهی مقدس است که نامش را عرفات نام نهاده‌اند. پلی نیز هست به نام پل صراط. در موسم زیارت گاوی را هم قربانی می‌کنند.

    برخی او را که نام کامل و کنیه‌اش «شرف‌الدین ابوالفضائل عدی بن مسافر بن اسماعیل بن موسی بن مروان بن حسن بن مروان» است را منسوب به مروان بن حکم می‌دانند و در امویت او اتفاق نظر دارند. او را مردی صالح و باتقوا دانسته‌اند که در بعلبک سوریه به دنیا آمده‌است و بعدها در کوهستان حکاری در کردستان و موصل مسکن گزیده‌است. در این زمان او به «شیخ عدی حکاری» موسوم می‌شود. او بین سال ۵۵۵ تا ۵۵۸ هجری قمری در حالی که نزدیک به ۹۰ سال سن داشته‌است از دنیا می‌رود و وی را در زاویهٔ خود در حکاری دفن می‌کنند.

    بر روی سنگ قبر وی چنین نوشته شده‌است:

    بسم الله الرحمن الرحیم خالق السماء و الارض، اخفض هذه المنزل محل الشیخ العدی الحکاری، شیخ یزیدیه.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    آیین زروانی

    بخشی‌از سلسله مباحث دربارهٔ
    مزدیسنا
    170px-ZoroastrianismSymbol.PNG

    آتش، نمادِ مَزدَیَسنا
    مباحث اولیه
    • اهورامزدا
    • زرتشت
    • اشه
    • ایران
    فرشتگان و شیاطین
    • امشاسپندان · ایزد
    • اهوراها · دیو
    • اهریمن
    کتاب و عبادت
    • اوستا
    • گاتاها · یسنه
    • وندیداد · ویسپرد
    • یشت · خرده‌اوستا
    • آبزور
    • نیایش اهونی ویریا
    • آتشکده
    روایت‌ها و افسانه‌ها
    • دین‌کرد · بندهشن
    • ارداویراف‌نامه
    • جاماسب‌نامه
    • قصه سنجان
    تاریخ و فرهنگ
    • آئین زروانی
    • گاه‌شماری اوستایی نو · جشن‌های زرتشتی
    • ازدواج
    • فرشگرد
    پیروان
    • مزدیسنا در هندوستان · ایرانیان زرتشتی
    • پارسیان · ایرانیان
    • • • •
    • آزار زرتشتیان
    32px-Faravahar.svg.png
    درگاه مزدیسنا
    • ن
    • ب
    • و
    110px-Leontocephaline-Ostia.jpg

    نقشی از زروان
    آیین زُروانی مشتق از زُروان است که به نظر زروانیان وجودِ غایی است. زروانیان، فرقه‌ای از مزدیسنان بودند که در باورهای خود دچار انشعاب شده و از مزدیسنا خارج شدند. آیین زروانی صورتی از دین زرتشتی است ولی مسلماً زرتشتی نیست.[۱] در این باور، باورمندان به تجسمِ زروان، اهورامزدا و دیگر عناصرِ اصلیِ مزدیسنا روی آورند. زُروان همچنین یکی از ایزدانِ مزدیسناست.

    در برخی از نوشته‌های زبان پهلوی از زروان به صورت موجودی برتر از اورمزد سخن رفته‌است اما در گات‌ها زوران اهمیتی ندارد. برخی از دانشمندان جنبشی را که موجب پدید آمدن آیین زروانی شده‌است مربوط به دوران اشکانی و ساسانی می‌دانند[۲] و برخی دیگر آیین زروانی را دین مغان مادی پیش از فرارسیدن دین زرتشت پنداشته‌اند.[۱] مانی با اقتباس از افکار زرتشتی زمان خود نام زروان را به خدای بزرگ که به تصور او خود صاحب دو فرزند بود اطلاق کرده‌است و در واقع در وجود زروان دوگانگی مزدایی به وحدت تبدیل می‌شود. از این رو بعضی از محققان آیین زروانی را گونه‌ای یکتاپرستی دانسته‌اند.[۳]

    محتویات
    • ۱ واژه‌شناسیِ زُروان
    • ۲ تاریخچه
    • ۳ پیدایش و باورها
    • ۴ فقدان زروان در سرودهای زرتشت
    • ۵ آیین زروانی و مزدیسنا
    • ۶ آیین زروانی در ماد
    • ۷ تأثیر آیین زروانی بر کیش مانی
    • ۸ زروانی‌های سیستان
      • ۸.۱ طایفه نوری
    • ۹ پانویس
    • ۱۰ منابع
    واژه‌شناسیِ زُروان
    زروان بمعنای زمان است و نام یکی از ایزدان باستانی است. زروان در نوشته‌های پهلوی خدای زمان است اما بنا بر آیین زروانی، زروان خدایی است که در زمانی که هیچ چیز وجود ندارد نیایشهایی به جای می‌آورد تا پسری با ویژگی‌های آرمانیِ اورمزد داشته باشد که جهان را بیافریند. این نام در اوستا به صورت زَروان یا زُروان آمده‌است.

    تاریخچه
    آیین زروانی زروانی در آیین ایرانی تاریخی مبهم و طولانی دارد. در لوحه‌های بابلی مربوط به قرن پانزدهم پیش از میلاد از ایزدی به نام زروان سخن رفته‌است. در اوستا نیز به اختصار از این ایزد یاد شده و در متون پهلوی هم دربارهٔ آن سخن رفته‌است. زروان اصلاً فرشتهٔ زمان است و با صفتِ اکرانه (بیکرانه) از او یاد شده‌است. از صفات زروان چنین پیداست که برای زمان آغاز و انجامی تصور نشده و آن را همیشه پایدار و قدیم و جاودانی دانسته‌اند. از این زمان بیکرانه است که زمان کرانمند آفریده شد و ادامهٔ خلقت از طریق توالد و تناسل میسر گردید. در آیین مهرپرستی نیز زمان بیکرانه در رأس قرار دارد و زروان معمولاً به صورت موجودی با سر شیر و جسمی که ماری دور آن پیچیده، تجسم یافته‌است.[۳] برای مدتی دراز آیین زروانی به عنوان یکی از کیش‌های بدعتی تلقی می‌شد که عاری از اهمیت تاریخی بوده و در زمان ساسانیان در باختر ایران نشأت یافته‌بود ولیکن در سال‌های اخیر و به ویژه در اثر کشف متن‌های مانوی از آسیای میانه آیین زروانی اهمیتی کسب کرده و مورد توجه خاص واقع شده‌است. اینک می‌دانیم که به پیروی مستقیم از آیین زروانی است که در دین مانی، زروان را آفریدگار و سرور کیهان و پدر اورمزد انگاشته‌اند.[۴]

    یونانیان از دیر باز آیین زمانِ بی کرانه را به زرتشت و مغان نسبت می‌دادند و آنان آنچنان به این پندار خو گرفته‌بودند که عقاید خودشان دربارهٔ اعصار ازلی تحت تأثیر باورهای زروانی قرار گرفته‌بود و این امر خود قدمت و اهمیت کیش زروانی را آشکار می‌کند. این حقیقت که در سرودهای گاهانی در عین رد و انکار اصول ثنوی محض از دو مینوی همزاد سخن‌رفته، خود دلیل آنست که باوری مشابه پیش از زرتشت وجود داشته‌است.[۵] گمان می‌رود که پیش از زرتشت همین نقشی که زروان در غرب داشته‌است در شرق اهورامزدا عهده‌دار بوده‌است. باور به همزادها جزء اصلی یک یزدان‌شناسی سنتی را می‌سازد که پیش از زرتشت در انجمن گاهانی وجود داشت.[۶] اهریمنی‌ها در پی ایجاد صلح و ثبات در جهان و افزایش قدرت اقتصادی و سیـاس*ـی و نظامی هستند و لـ*ـذت‌های دنیوی را تنها مشروط بر اینکه باعث ایجاد مصیبت علیه زروانی‌ها نشود مجاز می‌شمرند و به بهره بردن ازلذایذ دنیا توصیه می‌شوند.

    پیدایش و باورها
    اسناد مستقیم دربارهٔ آیین زروانی تقریباً بدون استثناء مربوط به زمان ساسانیان است ولی یکی دو تا از افسانه‌های دینی زروان که به دست ما رسیده‌است، به اندازه‌ای ابتدایی هستند که باید به عنوان بازمانده‌ای از دیرینگی بسیار نگریست و احتمالاً نخستین گونهٔ باورهای زروانی را بازگو می‌کنند. ازنیکِ ارمنی پدر کلیسای ارمنی پیرامون میانهٔ سدهٔ پنجم میلادی چنین گزارش می‌دهد:

    مغان می‌گویند پیش از اینکه چیزی موجود بود، نه آسمان نه چیزهای آفریدهٔ دیگر که در آسمان و زمین هستند یک زروان ویژه‌ای وجود داشت که به معنای سرنوشت (بخت) یا درخشش نیرو (فر یا فرنه) است. هزار سال او قربانی کرد دارای پسری شود که او را می‌خواست اورمزد (اهورامزدا) بنامد که می‌بایست آسمان و زمین و هر چیزی را که در آن‌ها است می‌آفرید. پس از اینکه وی هزار سال قربانی کرد، نشست تا بیندیشد او گفت «قربانی که من پیشکش می‌کنم مگر به چه کار باید بیاید؟ براستی من فرزندی به نام اورمزد دارا خواهم شد یا آنکه تلاش‌های من بیهوده خواهد بود؟» وی در اندیشه فرورفته بود که اورمزد و اهریمن در زهدان بوجود آمدند. اورمزد در پی قربانی‌هایی که زروان پیشکش کرده‌بود و اهریمن در پی تردیدش. زروان چون از این آگاهی یافت گفت «دو پسر به دنیا خواهند آمد، نخستین را که به پیش من در آید، پادشاه خواهم کرد.» همینکه اورمزد از این اندیشهٔ پدر آگاهی یافت، نزد اهریمن آن را آشکار کرد. اهریمن همینکه این سخن را شنید زهدان را شکافت و رفت تا به پیش پدر در آید. پدر پرسید «تو کیستی؟» اهریمن گفت «من فرزند تو هستم.» زروان پاسخ داد «فرزند من دارای بوی خوش است و روشن تو تاریک و بد بوئی.» هنگامیکه این دو با هم سخن می‌گفتند اورمزد به هنگام درست زاییده شد، روشن و خوشبو و رفت پیش پدر خود درآید. پس زروان دانست که این فرزندش اورمزد است که برایش قربانی کرده‌بود و شاخه‌های قربانی (برسم) را که در دست داشت و با آن قربانی می‌کرد، گرفت و با این سخنان به اورمزد داد. «تاکنون من برای تو قربانی می‌کردم از این پس تو باید برای من قربانی کنی.» در حالیکه شاخه‌ها را به اورمزد می‌داد زروان او را آفرین کرد. در این هنگام اهریمن به پیش زروان درآمد و گفت «آیا تو اینرا پیمان نکرده بودی هر یک از فرزندان من که نخست پیش من آید او را پادشاه خواهم کرد؟» زروان برای آنکه پیمان خود را نشکند گفت «تو ای هستی پلید به تو شهریاری نه هزار ساله داده خواهدشد و ارومزد باید سرور تو باشد. پس از نه هزار سال باید که اورمزد شهریاری کند و هر چه که او می‌خواهد باید که روی دهد.» پس اورمزد و اهریمن در کار پدیدآوردن هستی‌های آفریده شدند و هر چه که اورمزد می‌کرد همه خوب بود و راست و هر چه اهریمن می‌کرد پلید و وارونه.[۷]

    آئین زروانی آئینی شفاهی و بسیار کهنسال می‌باشد؛ و به روایتی بیش از دوازده هزار سال قدمت دارد؛ و این آئین از راه خون و آتش به افراد جدید منتقل می‌شود و دین تبلیغی نیست. زمانی که کورش سیستان را فتح نمود تعدادی از مردان این خان کیش را به دیر مغان برد و آنان تعدادی از آموزه‌های اهورایی آن را برای ایجاد وحدت بین ایرانیان در دینی به نام زرتشت به شکل تبلیغی درآوردند. زرتشت مبلغ عقاید اهورایی است حال آنکه آئین زروانی آئئین تقدیس هم‌زمان اهورا و اهریمن است؛ و گرایش به اهریمن مختص نخبگان و در سن سی و سه سالگی ممکن است انهم در صورتی که انجمن فرد را خردمند تشخیص داده و کسوت خرد بپوشانند. در غیر اینصورت فرد تا ابد ممکن است اهورایی و از عوام بمانند.

    یک لحن بدبینانه‌ای از افسانه‌های زروان بگوش می‌خورد لحنی است که با دین‌های ایرانی باستان اختلاف دارد. در قطعات زروانی در ادبیات پهلوی اشاره‌هایی بر اینکه اورمزد یک خدای دردکش است، کم نیست. در این افسانه‌ها اهریمن یک خدای بسیار توانا است و تئوپمپوس صریحاً گواهی می‌دهد که مغان برای او قربانی‌هایی پیشکش می‌کردند. برای اهریمن قربانی کردن به هر بهانه‌ای که باشد نزدیک زرتشتی راستین سنت گرا کاری سخت نکوهیده و گناهی نابخشودنی است. اینکه این آیین از آنِ دین کهن مغان بوده‌است، قطعی است. بنونیست به درستی و به حق این آیین را یک آیین زروانی می‌داند.[۱]

    ازنیک افسانهٔ دیگری نیز گفته‌است

    اهریمن اورمزد را به خوراکی خواند؛ ولی چون اورمزد آمد نمی‌خواست تا هنگامیکه پسرانشان با یکدیگر نجنگیده‌اند، دست به خوراکی زند. همینکه پسر اهریمن پسر اورمزد را زد، در جستجوی یک داور برآمدند ولی کسی را نیافتند پس (هر دو) آن‌ها خورشید را ساختند تا او داور آن‌ها باشد.

    در این‌گونه افسانه‌ها چهار وجود اصلی فرض شده‌است:

    • نخست، خدای نخستین، زروان یا زمان یا تاق آسمان و اکنون یک خدای بی‌اثر از زمانی‌که او به دو همزادش (اهورامزدا و اهریمن) فرمانروایی را واگذار کرده‌است.
    • دوم، اهورامزدا، آسمان روز، آفریننده و خدای نیکی، بالاترین سرور کیهانی.
    • سوم، اهریمن، آسمان شب و آفرینندهٔ زشتی، همچنین خدای جهان مرگ تاریک، فرمانروای زمان حاضر، هر چند که از نظر ترتیب پایین‌تر از برادر همزادش اهورامزدا قرار گرفته‌است.
    • چهارم، میترا، مرد میانجیگر، خورشید که در وضع میانین در میان روز و شب و نیز آسمان و جهان مرگ قرار گرفته‌است که هر دو را باید پس از پایان یافتن روز و شب بپیماید، گذشته از این هم میانجی است و هم خدای پیمان و عهد.
    ما در اینجا شکل‌گیری افسانهٔ ابتدایی وجود خدای چهار پیکره را می‌یابیم. ادبیات پهلوی بسیاری از این چهارگانگی‌های زروانی نگاهداشته‌است. این آثار بر روی هم صفات زوروان را به عنوان خدای آسمان و خدای سرنوشت بازگو می‌کنند.[۸]

    به عقیدهٔ آنان زروان منشأ غایی هم خیر و هم شر و پدر دو برادر یعنی اورمزد و اهریمن است. به اعتقاد زروانیان وجود مطلق زروان دو قطب متضاد خیر و شر را در خود دارد.[۹]

    فقدان زروان در سرودهای زرتشت
    در کهن‌ترین سندهای زرتشتی هیچگونه اثری از زروان یافت نمی‌شود. نخستین بار این واژه در متن‌های مقدس زرتشتی غربی دیده می‌شود یعنی در یسنای نو و سرودها و نمازهای دین و در آنجا نیز جای کمی به آن داده شده‌است که به روشنی دیده می‌شود که مهمان ناخوانده است. در سرودهای گاهانی اهورامزدا بدون تردید بالاترین خداست و تصور و باورداشتی که به موجب آن اهورامزدا یک خدای فرعی و ضمنی باشد با همهٔ یزدانشناسی گاهانی ناسازگار است.[۶]

    آیین زروانی و مزدیسنا
    اوستای نو انباشته از عقاید زروانی است. موبدان مزدیسنا حتی پیش از دورهٔ ساسانی نیز از خطر رقابت شدید آیین زروانی با مزداپرستی آگاه شده و بیش از پیش به مبارزهٔ خود بر ضد آن افزودند، در حکمت الهی و یزدان‌شناسی مزدیسنا با دقت و صراحتی هر چه بیشتر دو گرایش کفرآمیز و بدعتی تقبیح و انکار شده‌است. این دو بدعت و بدکیشی عبارتند از نخست اعتقاد به همسانی و برابری دو بن نیک و بد و دیگری باوری به جبر که هر دو از آیین زروانی سرچشمه می‌گرفت.[۵]

    آیین زروانی در ماد
    خدایان زمان در صورت ابتدایی خود در همه جا در دین‌های ابتدایی دیده می‌شوند و غالباً جای ویژه‌ای در میان خدایان ندارند اینها خدایان سرنوشت و خدایان ابتدایی مرگ هستند ولی خدای زمانی که در ماد پرستش می‌شد، بالاترین خداست.[۱]

    تأثیر آیین زروانی بر کیش مانی
    در دورهٔ ساسانی اندیشهٔ زروان بر آیین مانی اثر فراوان گذاشت. در افسانهٔ آفرینش این آیین این‌گونه آمده:

    در آغاز جهان ما نبود، تنها دو گوهر بود، گوهر روشنایی و گوهر تاریکی. گوهر روشنایی زیبا و نیکو بود و گوهر تاریک زشت و بد، قلمرو روشنایی در شمال و بی پایان بود و قلمرو تاریکی در جنوب و به قلمرو روشنایی می‌پیوست. شهریار جهانِ روشنایی زروان بود و بر جهانی از صفا و آرامش حکم می‌راند. در این جهان مرگ و بیماری و تیرگی نبود. در جهان تاریکی دیو آز فرمانروایی داشت. این دو عنصر جدا می‌زیستند. تا آنکه روزی آز به جهان روشنایی برخورد کرد، جهانی آراسته و روشن دید خیره شد و درصدد برآمد آن را تسخیر کند، پس با گروهی از دیوان به جهان روشنایی حمله برد. زروان شهریار جهان روشنایی آمادهٔ جدال نبود برای نبرد با دیوان دو خدای دیگر از خود پدید آورد و از آن دو هرمزد را که خدای جنگ بود برای نبرد با دیوان فرستاد. اما هرمزد در نبرد شکست خورد و به قعر جهان تاریکی بیهوش افتاد و پس از مدتی به خود آمد و از قعر تاریکی خروش برآورد و از زروان یاری خواست. زروان برای رهایی هرمزد خدایان دیگر پدیدآورده مهرایزد نیرومندترین آن‌ها بود او با دیوان نبرد کرد و آن‌ها را شکست داد و بسیاری از آنان را به زنجیر کشید. در نبرد هرمزد با دیوان قسمتی از نور، در دل دیوان بجا ماند. برای رهایی آن مهرایزد و هرمزد به پیش زروان رفته و از او یاری خواستند. زروان برای سومین بار خدایان دیگر از خود پدید آورد و روشن‌شهرایزد را به ادارهٔ جهان گماشت تا همان‌طور که زروان شهریار عالم بالاست، روشن‌شهرایزد شهریار زمین باشد.[۱۰]

    زروانی‌های سیستان
    سیستان جلگه رودخانه هیرمند[۱۱] است و در وسط این جلگه دریاچه هامون[۱۲] و در وسط دریاچه کوه اوشیدا قرار دارد. روی این کوه زیارتگاه‌های باستانی زروانیان بوده که اکنون به شکل زیارتگاه‌های مسلمین درآمده‌است. در دامنه این کوه بناهای تاریخی باستانی مربوط به زمانی است که اشکانیان و خاندان سورنای زروانی بر ایران حکومت می‌کردند و زروانی‌ها در همین بناها سکونت داشته و از آتش چند هزار ساله بر فراز کوه پاسداری می‌کرده‌اند. این قوم در حاشیه دریاچه زندگی می‌کردند و با یک گیاه مخصوص به نام توتن خانه و قایق‌های خود را می‌ساختند. حدود صد سال پیش در اقلیت قرار گرفته و مجبور می‌شوند تغییر دین دهند و به دلیل احترامی که به نور و روشنایی می‌گذاشتند نام خانوادگی نوری را برای خود انتخاب می‌کنند و مراد نوری[۱۳] رهبر آنان در آن زمان تازه مسلمان می‌شود. مراد تمام زروانی‌ها را به تقیه دعوت می‌کند و برای حفظ خاندان به راه‌های مختلفی متوسل می‌شود.[۱۴]

    طایفه نوری
    این طایفه یکی از قدیمی‌ترین ساکنین و مرموزترین اقوام ساکن سیستان می‌باشد. در تاریخ سیستان داریم که فردی به تیمور لنگ آموزش داد که با شکستن سد سیستان می‌تواند سیستانیان را نابود کند بلکه دروغ از هامون رخت بر بندد. عده بسیار زیادی معتقدند که وی از طایفه نوری بوده و به قصد نابود کردن اقوام مهاجر با تیمور همدستی نموده‌است. این طایفه گاهی شیطان‌پرست خوانده می‌شدند و همه اینها بخاطر این بوده‌است که زروانیان در نظر گاه عوام شیطان‌پرست قلمداد می‌شوند؛ و سه بار در طول تاریخ هدف نسل‌کشی قرار گرفتند؛ که آخرین آن در خلال سال ۱۳۲۸ کشتار شصت تن از نوری‌ها در زول یا جنگل گلخانی بوده‌است. نوری‌ها تیره‌های مختلفی دارند تیره نور آباد ممسنی و سایر تیره‌ها و البته تیره مراد نوری که از تازه مسلمان شده‌های زروانی هستند. این تیره به سرعت در لایه‌های بالای اسلام نفوذ کرده که نامبردن از افراد سرشناس آن کاری خطرناک می‌باشد. این طایفه همیشه منکر اصالت زروانی خود می‌باشد اما در اوایل انقلاب و همین‌طور سال ۱۳۴۹ عده‌ای از مردم سیستان تعدادی از نوری‌های زروانی را در حال به جای آوردن مناسک زروانی در شب هنگام می‌بینند که به قتل می‌رسند و این ماجرا به عنوان یک پرونده جنایی در بایگانی دادگستری موجود بود که در زمانی که دادستان زابل موسی نوری بود به طرزی عجیب از بین رفتند. از سوی دیگر اجرای نمایش زروانی توسط نوری‌ها در کتاب نمایش در ایران بهرام بیضایی مورد اشاره قرار گرفته‌است؛ و مناسک و احترام نوری‌ها به کوه اوشیدا توسط سایر طوایف مشاهده شده‌است.
     

    ☾♔TALAYEH_A♔☽

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/18
    ارسالی ها
    35,488
    امتیاز واکنش
    104,218
    امتیاز
    1,376
    ادیان سنتی چینی
    220px-Altar_to_Guandi%2C_Temple_of_Guandi%2C_Jinan%2C_Shandong%2C_China.png

    محراب گوانگ یو در معبد گواندی جینان، شاندونگ.
    220px-Quanshan_Tudi_Gong_Gong_-_statues_-_DSCF8317.JPG

    محراب داخل یک معبد تو دی گونگ در کوانژو، فوجیان.
    220px-Five_officials_haikou_2010_01.jpg

    محراب پنج تن، در معبد پنج تن در هائیکو، هاینان.
    ادیان عامیانه چینی یا ادیان سنتی چینی (چینی سنتی: 中國民間宗教 or 中國民間信仰; چینی ساده: 中国民间宗教 or 中国民间信仰; پین‌یین: Zhōngguó mínjiān zōngjiào or Zhōngguó mínjiān xìnyăng), که گاه شِنیسم نامیده می‌شود(pinyin: Shénjiào, 神教) مجموعه‌ای از ادیان قبیله‌ای سنتی قوم هان در چین هستند. ادیان عامیانه چینی در اصل به پرستش شِن (神, shén; «الوهیت»، «ارواح», «آگاهی») می‌پردازد که می‌تواند خدایان طبیعت، خدایان مدنی، و خدایان محافظ باشد.

    • Shenism (神教، Shénjiào).
     
    بالا