در ایران همه هنرها پس از دوران صفویه رو به انحطاط گذاشت. «در دوره زندیه در نیمه دوم قرن ۱۸ ترکیبهای وسیع دیگر رونق نداشتند. در بدنههای بزرگ پوشیده از آجرهای کاشی، زمینه سفید که به کلی نسبت به ساختمانهایی که به نظر خودشان تزیین میکردند بیگانه و بیتناسب بودند، صورت شخصیتهای رسمی که مانند موقع سان و رژه صف بستهاند یا صحنههایی از قبیل هنرنماییهای رستم - پهلوان ملی - بهرام گور و یا دورنماهایی که به تصور خودشان به سبک اروپایی ساختهاند در بدنههای کوچک دیده میشود.
البته در کل باید گفت که دوره زندیه و قاجاریه یعنی پایان قرن ۱۸ و نیمه قرن ۱۹ م برای هنرمندان دوره مساعدی بوده است. «فتحعلیشاه بر آن شد تا هنر را زنده کند. این پادشاه دومین فرمانروای دودمان قاجار بود که سراسر سده ۱۹ م برابر با ۱۳ ه. ق بر ایران سلطنت کردند و تهران را که شهری بود با دیوارهای گلی بر سر راه سمرقند و تبریز به پایتختی برگزیدند. در این مدت در ایران شاهکار هنری پدید نیامد، ولی هنرمندان در ساختن چیزهای کوچک و دیدنی چیره دستی فراوان نمودار میساختند. اصفهان هنوز مرکز صنعتگران بود و در بازارهای آن صدای چکش مسگران که بر ظرفها و سینیهای مسین میخورد؛ گوش فلک را کر میکرد. در کنار آن صدای آهسته و ظریف چکش نقره کاران که ظرفهای نقرهای را آرایش میکردند و در آنها کنده کاریهای دیدنی پدید میآوردند به گوش میرسید. در سفالگری نیز گلها و مناظر طبیعت را پدیدار میساختند، گو اینکه چندان کار درخشانی از آن پدید نمیآمد».
استفاده از پیکرهسازی به عنوان عنصری تزیینی بعد از دوره رنسانس و ظهور هنر مدرن مخصوصا در دهههای اول قرن ۲۰ در روی نماها به صورت رولیف به خصوص در قسمت سردر ساختمانها در غرب شروع شد. «در سده ۱۹ در سراسر جهان شيوه هنری غرب، کالای غرب و اندیشههای غرب در سراسر هنر خاور نزدیک راه یافته بود و هنر اسلامی رو به زوال گذاشته بود. چون به تاریخ هنر اسلامی بنگریم میبینیم که رونق آن همواره در زمان پادشاهان بزرگ و مقتدر بوده است. این پادشاهان چه بسا خودکامه، خونریز و بیرحم بودند. منتها تنها ایشان میتوانستند هزینه سفارشهای هنری را تحمل کنند.
کاخها، بزرگترین مسجدها و زیباترین آرامگاهها و ساختمانهای عمومی به فرمان و هزینه ایشان ساخته میشد. هنرمندان با پشتیبانی ایشان به کارهای بسیار زیبا و باریک تشویق میشدند و فرصتی مییافتند تا تجربه یابند و آزموده شوند و کار خود را بهبود بخشند و پیشرفت کنند. اما روزگار این گونه فرمانروایان نیرومند پایان یافت. پادشاهیهای کهن از هم پاشید و تقسیم شد و دورانی از شورش و جنگ خانگی درگرفت و هنر جهان اسلام رو به پستی و انحطاط گرایید و دیگر هر چه در زمینه هنری انجام میشد ابتکار نداشت، بلکه تقلیدی بود از کارهای گذشتگان و نمونههایی مرده و بیجان که تاب برابری با اندیشههای هنر غرب را نداشت».
البته در کل باید گفت که دوره زندیه و قاجاریه یعنی پایان قرن ۱۸ و نیمه قرن ۱۹ م برای هنرمندان دوره مساعدی بوده است. «فتحعلیشاه بر آن شد تا هنر را زنده کند. این پادشاه دومین فرمانروای دودمان قاجار بود که سراسر سده ۱۹ م برابر با ۱۳ ه. ق بر ایران سلطنت کردند و تهران را که شهری بود با دیوارهای گلی بر سر راه سمرقند و تبریز به پایتختی برگزیدند. در این مدت در ایران شاهکار هنری پدید نیامد، ولی هنرمندان در ساختن چیزهای کوچک و دیدنی چیره دستی فراوان نمودار میساختند. اصفهان هنوز مرکز صنعتگران بود و در بازارهای آن صدای چکش مسگران که بر ظرفها و سینیهای مسین میخورد؛ گوش فلک را کر میکرد. در کنار آن صدای آهسته و ظریف چکش نقره کاران که ظرفهای نقرهای را آرایش میکردند و در آنها کنده کاریهای دیدنی پدید میآوردند به گوش میرسید. در سفالگری نیز گلها و مناظر طبیعت را پدیدار میساختند، گو اینکه چندان کار درخشانی از آن پدید نمیآمد».
استفاده از پیکرهسازی به عنوان عنصری تزیینی بعد از دوره رنسانس و ظهور هنر مدرن مخصوصا در دهههای اول قرن ۲۰ در روی نماها به صورت رولیف به خصوص در قسمت سردر ساختمانها در غرب شروع شد. «در سده ۱۹ در سراسر جهان شيوه هنری غرب، کالای غرب و اندیشههای غرب در سراسر هنر خاور نزدیک راه یافته بود و هنر اسلامی رو به زوال گذاشته بود. چون به تاریخ هنر اسلامی بنگریم میبینیم که رونق آن همواره در زمان پادشاهان بزرگ و مقتدر بوده است. این پادشاهان چه بسا خودکامه، خونریز و بیرحم بودند. منتها تنها ایشان میتوانستند هزینه سفارشهای هنری را تحمل کنند.
کاخها، بزرگترین مسجدها و زیباترین آرامگاهها و ساختمانهای عمومی به فرمان و هزینه ایشان ساخته میشد. هنرمندان با پشتیبانی ایشان به کارهای بسیار زیبا و باریک تشویق میشدند و فرصتی مییافتند تا تجربه یابند و آزموده شوند و کار خود را بهبود بخشند و پیشرفت کنند. اما روزگار این گونه فرمانروایان نیرومند پایان یافت. پادشاهیهای کهن از هم پاشید و تقسیم شد و دورانی از شورش و جنگ خانگی درگرفت و هنر جهان اسلام رو به پستی و انحطاط گرایید و دیگر هر چه در زمینه هنری انجام میشد ابتکار نداشت، بلکه تقلیدی بود از کارهای گذشتگان و نمونههایی مرده و بیجان که تاب برابری با اندیشههای هنر غرب را نداشت».