متون ادبی کهن کشف الاسرار و عدة الابرار

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
قوله تعالی: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ هر که نیکی آرد فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها او را است فردا ده چندان وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ و هر که بدی آرد فَلا یُجْزی‌ إِلَّا مِثْلَها پاداش ندهند او را مگر هم چندان وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ (۱۶۰) و بر هر دو از ما ستم نیاید.

قُلْ گوی یا محمد! إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی من آنم که راه نمود مرا خداوند من إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ بر راه راست. دِیناً قِیَماً دینی پاینده راست مِلَّةَ إِبْراهِیمَ کیش ابراهیم حَنِیفاً آن موحد مخلص پاک وَ ما کانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۶۱) و ابراهیم از انباز گیرندگان نبود با خدای.

قُلْ إِنَّ صَلاتِی گوی نماز من وَ نُسُکِی و سجود من و قربان من وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی و زندگانی من و مرگی من لِلَّهِ خدای را است رَبِّ الْعالَمِینَ (۱۶۲) خداوند جهانیان.

لا شَرِیکَ لَهُ با وی انباز نیست وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ و بدین فرمودند مرا وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ (۱۶۳) و من اول مسلمانم که گردن نهاد وی را.

قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا گوی جز از اللَّه خداوندی جویم؟ وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‌ءٍ و او خداوند همه چیزی است وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها و هیچ کس چیزی نکند مگر بر خویشتن وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ و بر ندارد هیچ بردارنده‌ای وِزْرَ أُخْری‌ کرد بد تنی دیگر ثُمَّ إِلی‌ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ آن گـه با خدای است بازگشت شما فَیُنَبِّئُکُمْ تا خبر کند شما را بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ (۱۶۴) بآنچه در آن بودید از اختلاف، و جذاجذ که میگفتید.

وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ او آنست که شما را کرد خلیفتان زمین وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ و برداشت شما را زیر یکدیگر بپایها افزونی لِیَبْلُوَکُمْ آن را تا بیازماید شما را فِی ما آتاکُمْ در آنچه شما را داد، سپاس دار یابد یا ناسپاس إِنَّ رَبَّکَ سَرِیعُ الْعِقابِ که خداوند تو ناسپاسان را زود گیر است وَ إِنَّهُ لَغَفُورٌ رَحِیمٌ (۱۶۵) و سپاس داران را آمرزگار و بخشاینده.
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها قراءت یعقوب عشر بتنوین است، امثالها برفع، و معناه: فله حسنات عشر امثالها، ای امثال الحسنة التی عملها. باقی باضافت خوانند، و معناه: فله عشر حسنات امثالها. قومی گفتند: حسنة درین آیت توحید است، و سیئة شرک، میگوید جل جلاله: هر که فردا در قیامت توحید آرد، که در دنیا موحّد بوده، و خدای را بیگانگی شناخته، و شرک نیاورده، عمل وی مضاعف کنند، یکی را ده نویسند، و بده جزا دهند، و هر که شرک آرد که در دنیا مشرک بوده، جزاء خود بیند مثل فعل خود، بسزای خود، و آن جزاء آتش دوزخ است، و عقوبت جاودان، یعنی که این عقوبت مثل آن عمل است، که آن عمل اعظم الذنوب است، و این آتش اعظم العقوبات، و ذلک قوله تعالی: جَزاءً وِفاقاً ای وافق الجزاء العمل.

    قومی گفتند: آیت عام است در حسنات و سیئات، یعنی: من عمل من المؤمنین حسنة کتبت له عشر حسنات، و من جاء بالسیئة ای الخطیئة فلا یجزی الا جزاء مثلها، لا یکون اکثر منها. میگوید: نیکوکار را نیکی مضاعف کنیم، یکی ده نویسیم، و بدکردار را یکی یکی نویسیم، و در آن نیفزائیم: آن گـه گفت: وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ ای: و لا یظلمون فتیلا. الفریقین جمیعا. نه از نیکوکار نیکی کاهیم و نه مزد او، و نه بر بد کردار جرم افزائیم ناکرده. و رسول خدا (ص) باین معنی اشارت کرده در آن خبر که گفت: «من صام رمضان و أتبعه بستّ من شوال، فقد صام السنة کلها، فأحسنوا ان شئتم»، و عن ابی ذر، قال: قال رسول اللَّه (ص): «یقول اللَّه عز و جل مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها و ازید، و من جاء بالسیئة فجزاء سیئة مثلها او اعفو، و من تقرب منی شبرا تقربت منه ذراعا، و من تقرب منی ذراعا، تقربت منه باعا، و من أتانی یمشی اتیته هرولة، و من لقینی بقراب الارض خطیئة لا یشرک بی شیئا، لقیته بمثلها مغفرة».

    قال ابن عمر: الایة فی غیر الصدقات من الحسنات، فأما الصدقات تضاعف سبع مائة ضعف، و قال قتاده: ذکر لنا ان نبی اللَّه (ص) قال: «الاعمال ستة، فموجبة و موجبة، و مضاعفة و مضاعفة، و مثل بمثل، فأما الموجبتان فمن لقی اللَّه لا یشرک به شیئا دخل الجنة، و من لقی اللَّه یشرک به دخل النار، و امّا المضاعفتان فنفقة الرجل علی اهله عشر امثالها، و نفقة الرجل فی سبیل اللَّه سبع مائة ضعف، و امّا مثل بمثل، فان العبد اذا همّ بحسنة لم یعملها کتبت واحدة، و اذا همّ بسیئة ثم عملها کتب سیئة».

    و قال سفیان الثوری: لما نزلت: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها، قال النبی (ص) زدنی، فنزلت: مَثَلُ الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ کَمَثَلِ حَبَّةٍ الایة. قال: «یا رب زد امتی،» فنزلت: مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَیُضاعِفَهُ؟

    الایة. قال: یا رب زد أمتی، فنزلت: إِنَّما یُوَفَّی الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَیْرِ حِسابٍ، و قیل: من جاء بالایمان فقد جاء بعشر حسنات، و هی المذکورة فی قوله تعالی: إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِماتِ الایة، و گفته‌اند: معنی تضعیف آنست که اعمال بنده امروز در سرای عمل یکی یکی نویسند، اما فردا در سرای جزا رب العزة گوید: بنده من! کم تتمنّی علی طاعتک من الثواب؟ چند خواهی که ترا دهم از ثواب عمل خویش؟ چندان که بنده خواهد رب العزة بفضل خود ده چندان که بنده خواهد دهد بسزای خود، و اللَّه بسزای خود بفضل خود دهد. یکی را ده چندان که بنده خواهد دهد، چنان که گفت: فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها.

    دیگری را اضعاف مضاعفه دهد، چنان که گفت: فَیُضاعِفَهُ لَهُ أَضْعافاً کَثِیرَةً، و حکمت در آنکه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ گفت، و نگفت «من عمل بالحسنة» آنست که: این لفظ شامل است بر اقوال و افعال و اسرار، و لفظ عمل جز بر اعمال نیفتد، و حسنات بنده هم قول زبان است، و هم عمل ارکان، و هم نیّت دل، و همه در تحت جاءَ بِالْحَسَنَةِ شود، و نیز نه هر که عمل کرد مقبول آمد و شایسته، و بقیامت رسیده، و ثواب آن یافته. پس کار آن دارد که بقیامت برد شایسته و پذیرفته و بوی نجات یافته.

    مردی فرا شیخ الاسلام گفت: خدای از تو عبادت بپذیراد (۱). شیخ الاسلام گفت: مگوی چنین، که او اگر خواهد بپذیرد، و آن گـه بخصمان دهد. چنین گوی: خدای تو را بپذیراد (۱) تا از رستگان باشیم. و گفته‌اند که این تضعیف حسنات خاصیت امت محمّد است، که ایشان دین که پذیرفتند برضا پذیرفتند نه بکراهیت، و امتهای پیشینه دین بکراهیت پذیرفتند. نه بینی قوم موسی که تا کوه بر سر ایشان بنداشتند، دین حق و کتاب خدا قبول نکردند، و ذلک فی قوله تعالی: وَ إِذْ نَتَقْنَا الْجَبَلَ فَوْقَهُمْ الایة، و نظیر الایة قوله مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها. قیل: فیه تقدیم و تأخیر، یعنی: فله منها خیر، و قیل: یعنی بذلک الاضعاف، و هی خیر له، اذ لا مطمع للخصوم فی الاضعاف، و انما طمعهم فی عمل العبد، و لان الطاعة علی استحقاق العبد، و الاضعاف علی استحقاق الرب، و قیل: «فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها» یعنی رضوان اللَّه، یقول اللَّه تعالی: وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَکْبَرُ.

    قوله: قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ یعنی: دین الاسلام. آن گـه تفسیر کرد، گفت: دِیناً قِیَماً یعنی مستقیما علی نهایة الاستقامة. ابن کثیر و ابو عمرو و نافع قیما بتشدید خوانند. باقی قیما بتخفیف. قیم مصدر است همچون کبر و صغر، یعنی دینا ذا قیم ای ذا استقامة تامة. قیّم بوزن فیعل بناء مبالغت است در وصف استقامت، یعنی بنهایت استقامت است این دین، و بر کمال راستی. حکم آن ثابت، شرح آن لازم.

    نسخ در شرایع آن روا نه، و باطل را بدان راه نه، و اصل آن سه چیز است: کتاب و سنت و اجماع، کتاب خدا و سنت مصطفی و اجماع مسلمانان. کتاب و سنت آنند که رب العزة در یک آیت جمع کرد: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ، و اجماع آنست که گفت جل جلاله: وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ. این سبیل مؤمنان اجماع است. هر که خرق اجماع کند، کتاب و سنت را رد کرد، و هر که کتاب و سنت را رد کرد، از دین اسلام بیرون شد.

    ۱ الف: بپذیرا.

    دِیناً قِیَماً زجاج گفت: دینا نصب علی المفعول به، یعنی عرّفنی دینا، و قیل معناه: اتبعوا دینا قیما و الزموه. و قیما نصب علی الوصف. مِلَّةَ نصب علی البدل، حَنِیفاً نصب علی الحال، یعنی فی حال حنیفیته و استقامته. و دین اسلام را بملت ابراهیم وصف کردن از آن است تا خلق در آن رغبت بیش کنند، که همه اهل دینها در عرب و عجم ابراهیم را بزرگ دارند، و دینی که بوی منسوب باشد در آن رغبت نمایند.

    روی ان النبی (ص) کان اذا اصبح یقول: «اصبحنا علی فطرة الاسلام و کلمة الاخلاص و ملة ابینا ابراهیم حنیفا و ما کان مشرکین».

    قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی ای عبادتی. زجاج گفت: معنی «نسک» اخلاص است در عبادت، یقال: فلان ناسک ای عابد للَّه عز و جل، غیر مشرک به. از نسیکه گرفته‌اند، و هی النقرة المذابة المصفاة من کل خلط، و گفته‌اند: نسیکه قربان است، و نسک ذبایح است در حج و عمره. وَ مَحْیایَ قراءت عامه قراء بفتح یاء است، مگر نافع که بسکون یاء خواند. یقول: هو یحیینی و هو یمیتنی، و انا اتوجه بصلاتی و سائر المناسک الی اللَّه عز و جل، لا الی غیره. قال یمان: محیای بالعمل الصالح، و مماتی اذا متّ علی الایمان لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ رب الجن و الانس، و العالم کلها.

    لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ میگوید: زندگانی من در عبادت و طاعت، و مرگی من بر ایمان و شهادت، بتوفیق و هدایت خدا است. مرا بدان راه نمود، و مرا بدان فرمود. وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ و من اول مسلمانم از این امت و درین زمان، و قیل: و انا اول من استحق هذا الاسم.

    قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ این آیت جواب است مشرکان قریش را که میان خویش و میان وی نصف میساختند در دین، و ممالات میخواستند، که او بایشان گراید بچیزی، تا ایشان با او گرایند بچیزی، چنان که گفت: وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَیُدْهِنُونَ. میگوید: ای محمّد: ایشان را جواب ده: أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا ای اتخذ ربا وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَیْ‌ءٍ فی السماوات و فی الارض. جز از اللَّه خدایی جویم، و دیگری را بمعبودی پسندم، و بخدایی گیرم؟! و اللَّه است که خداوند است هر چیز را که آن را خداوند خوانند، خدای همه خداوندان است، و آفریدگار همگان است، و کردگار جهان و جهانیان است.

    وَ لا تَکْسِبُ کُلُّ نَفْسٍ إِلَّا عَلَیْها لا تجنی نفس ذنبا الّا اخذت به. وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْری‌ این جواب ولید مغیره است، که گفته بود: اتّبعوا سبیلی احمل اوزارکم. او را جواب دادند که: لا یحمل احد جنایة غیره، حتّی لا یؤاخذ به الجانی.

    ثُمَّ إِلی‌ رَبِّکُمْ مَرْجِعُکُمْ این وعید است، فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ یعنی فی الدین تَخْتَلِفُونَ گفته‌اند: این اختلاف ایشان اختلاف است در کار محمد و در قرآن.

    قومی گفتند: ساحر است. قومی گفتند: شاعر. قومی گفتند: مجنون، و در قرآن همچنین طایفه‌ای گفتند: أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ. قومی گفتند: «إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ یُؤْثَرُ. إِنْ هذا إِلَّا قَوْلُ الْبَشَرِ».

    وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ یا محمد! خَلائِفَ الامم الماضیة فی الارض بأن اهلکهم و أورثکم الارض بعدهم. همانست که آنجا گفت: أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ، و قیل: خَلائِفَ الْأَرْضِ ای سکان الارض بدل الجن، و قیل: یخلف اهل کل عصر من کان قبله. خلیفه آمده بود از پس پیشینه‌ای، و خلائف جمع است کصحیفة و صحائف، و سفینة و سفائن، و وصیفة و وصائف.

    سه کس آنند که خلافت را نامزدند در قرآن: یکی آدم، دیگر داود، سدیگر ابو بکر صدیق. آدم را گفت: إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً. داود را گفت: إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ. ابو بکر را گفت: لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ.آدم خلیفه بود ابلیس درو طعن کرد، و حسد برد. خلافت با آدم بماند و ابلیس بلعنت باز گشت: «وَ إِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِی». داود خلیفه بود. جهودان درو طعن کردند. خلافت وی را بماند، و جهودان ملعون شدند. لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ الایة بو بکر خلیفه بود، رافضیان برو طعن کردند، خلافت او را بماند، و رافضی بلعنت بماند درین جهان و در آن جهان، چنان که گفت: «لُعِنُوا فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ.

    وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ میگوید: شما را برداشت زبر یکدیگر بدرجها، یکی را بدانش، یکی را بنسبت، یکی را بمال، یکی را بشرف، یکی را بصورت، یکی را بصوت، یکی را بقوت. لِیَبْلُوَکُمْ ای: لیبتلیکم فیما اعطاکم، لیخبرکم فیما رزقکم، تا شما را بیازماید بآن نعمت و روزی که شما را داد، تا شکور یابد شما را یا کفور، مطیع یا عاصی. آن گـه گفت: اگر عاصی شوید سریع العقاب و اگر مطیع شوید غفور رحیم‌ام. سَرِیعُ الْعِقابِ گفت، و این عقوبت بقیامت خواهد بود، یعنی که قیامت نزدیک است، و رستاخیز بزودی خواهد بود، و لهذا قال تعالی: إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً وَ نَراهُ قَرِیباً، و قال: ما أَمْرُ السَّاعَةِ إِلَّا کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها فضلا، وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزی‌ إِلَّا مِثْلَها عدلا. ای خداوندی که اگر فضل کنی فضل ترا حد نیست، ور عدل کنی بر عدل تو رد نیست. اگر فضل کنی تو از دیگران چه داد و چه بیداد! ور عدل کنی تو، فضل دیگران چون باد. ار فضل کنی بفضل سزایی، ور عدل کنی سزد که نیفزایی. از فضل اوست که حسنات بنده یکی ده شود، و از فضل او سیئات‌ بحسنات بدل شود. یقول اللَّه تعالی: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ.

    روی ابو ذر قال: قلت: یا رسول اللَّه علّمنی عملا یقربنی من الجنة، و یباعدنی من النار. قال: «اذا عملت سیّئة فأتبعها حسنة». قال: قلت: من الحسنات لا اله الا اللَّه؟ قال: «هی احسن الحسنات».

    حسنات عابدان دیگر است، و حسنات عارفان دیگر. عابدان در مقام خدمت‌اند، و عارفان بر بساط شهود در مقام قربت و انس مشاهدت‌اند. حسنات هر کس بر اندازه روش او. حسنات زاهدان همّتی است مه از دنیا، حسنات مریدان مرادی است مه از عقبی.

    حسنات صدیقان اشتیاقیست وا دیدار مولی. زاهدان را خدمت است بر سنّت، مریدان را معرفت است در مشاهدت، صدیقان را ثنا است در حقیقت. اینست نهایت روش سالکان، و غایت رتبت صدّیقان، و آغاز جذبه حق. مصطفی (ص) برین مقام بود که زبان ثنا بگشاد، بنعت دهشت گفت: «لا احصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک».

    قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلی‌ صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ صراط مستقیم را بدایتی و نهایتی است. بدایت سنت و جماعت است، و نهایت انس یافت و دوام مشاهدت. سنت و جماعت آنست که آیات و اخبار صفات نادریافته بجان و دل قبول کنی، و بتصدیق و تسلیم پیش آیی، و بر اسم و ظاهر بایستی، و بخیال گرد آن نگردی، و از تکلف و تأویل و تفکر در آن بپرهیزی. بشرط رمت بی‌زیادت و بی‌نقصان، بی‌قیاس و بی‌تشبیه و بی‌کتمان، و رسانیدن آن چنان که رسید هم چنان.

    پیر طریقت گفته: هر که از در تصدیق و تسلیم درآید، وی را از سه شربت یکی دهند: یا شربتی دهند از معرفت، تا دل وی بحق زنده گردد، یا زهری دهند که نفس اماره در زیر قهر او کشته گردد، یا شرابی دهند که جان از وجود او مـسـ*ـت و سرگشته شود. ازینجا یافت حقیقت و انس صحبت آغاز کند. لذّت خدمت و حلاوت طاعت بیابد.

    سرور معرفت درپیوندد. بروح مناجات رسد. پس در شغلی افتد که از آن عبارت نتوان تا آن گاه که همه زندگانی شود در آن:

    یا حیاة الروح مالی

    لیس لی علم بحالی

    تلک روحی منک ملأی

    و سوادی عنک خالی

    خالی نه‌ای از من و نبینم رویت

    جانی تو که با منی و دیدار نه‌ای!

    قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ من علم انه باللّه، علم انه للَّه، فاذا علم نفسه للَّه، لم یبق فیه نصیب لغیر اللَّه، فهو مستسلم لحکم اللَّه، غیر معترض علی تقدیر اللَّه، و لا معارض لأخیار اللَّه، و لا معرض عن اعتناق امر اللَّه. این آیت از مصطفی (ص) اشارت است فرا مقام مواصلت، و مواصلت بحق پیوستن است، و از خود باز رستن، و نشان این کار دلی است زنده بفکر، و زبانی گشاده بذکر، با خلق عاریت، و با خود بیگانه، و از تعلق آسوده، و بحق آرمیده.

    پیر طریقت گفت: الهی! تا رهی را خواندی، رهی در میان ملأ تنهاست، تا گفتی که بیا، هفت اندام رهی شنواست. از آدمی چه آید! قدر آدمی پیداست! کیسه تهی و باد پیماست. این کار پیش از آدم و حواست، و عطا پیش از خوف و رجاست، اما آدمی بسبب دیدن مبتلا است. بناز کسی است که از سبب دیدن رهاست، و با خود بجفاست. گر آسیای احوال گردان است، چه بود، قطب مشیت بجاست:

    ای دوست بجملگی ترا گشتم من

    حقا که درین سخن نه زرق است و نه فن‌

    گر تو زخودی خود برون جستی پاک

    شاید صنما بجای تو هستم من‌

    قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَبْغِی رَبًّا أ سواه اطلب حافظا و راعیا و وکیلا! و هو الذی کفانی المهم، و الهمنی الرشد؟! چون سزد که دیگری را پرستم، و خدای همگان اوست! از کجا شاید که دیگری را خوانم و کافی مهمات اوست! چرا بکسی طمع دارم، و بخشاینده فراخ بخش اوست! شب معراج با سید گفت صلوات اللَّه علیه: یا محمّد سمیت نفسی معزا و مذلا، و هم یطلبون العز من سوای! و یطلبون الحاجة من غیری! یا سید!

    یأکلون رزقی، و یشکرون غیری! یا محمّد! لم اکلفهم عمل الغد، و هم یطلبون منی رزق غد! وَ هُوَ الَّذِی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ این آیت امت محمّد را هم تهنیت است، و هم مدحت، و هم بشارت. تهنیت بسزا، و مدحت نیکو، و بشارت تمام. خبر میدهد کردگار قدیم، و رهی دار کریم، جل جلاله، که شما که رهیگان امت محمّداید وارثان زمین شمااید، خلیفتان خلق و بهینه ذریت آدم، امت پیغامبری مهینه خلق عالم.

    ای شما که خلائق‌اید! بکتم عدم باز شوید، و بروز نامه خود فرو نگرید، تا رقم عزل بینید، که ما در ازل منشور کاینات بنام امت محمد نوشتیم.

    وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ بندگانی که خورشید فلک ارادت ایشانند، مقبول شواهد الهیت ایشانند، مستقر عهد دولت اسلام ایشانند. لخـ*ـتی صدر اول بودند صحابه مصطفی، سرهنگان درگاه خدا، انصار نبوت و رسالت، و اشراف دولت اسلام، و ملوک مقعد صدق. جوگی بآخر رسیدند، و در عالم روش سابقان پیوستند. جلال احدیت بصائر ایشان را سرمه عنایت کشید، تا بجمال نبوت و رسالت سید انبیا بینا گشتند، و بر اتّباع سنت مبارک وی کمر بستند، و بدوستی وی راست رفتند، لا جرم از حضرت نبوت این تحفه یافتند که: «واشوقاه الی لقاء اخوانی! آن صدر اول و این جوگ آخر آنند که گفت رب العزة جل جلاله: ثُلَّةٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ ثُلَّةٌ مِنَ الْآخِرِینَ، و مصطفی (ص) بهر دو اشارت فرموده، و لا حقه بسابقه در رسانیده، و گفته: «مثل امتی مثل القطر، لا یدری اوله خیر ام آخره»؟

    و اللَّه اعلم.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی بِسْمِ اللَّهِ بنام خداوند الرَّحْمنِ بخشاینده الرَّحِیمِ مهربان.

    المص (۱) منم خداوند دانای راستگوی، همه چیز دانم، و حق از باطل جدا کنم.

    کِتابٌ این نامه‌ای است أُنْزِلَ إِلَیْکَ فرو فرستاده آمد بتو فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ مبادا که در دل تو گمانی بادا از آن لِتُنْذِرَ بِهِ تا بیم نمایی و آگاه کنی بآن وَ ذِکْری‌ لِلْمُؤْمِنِینَ (۲) و یادگاری است گرویدگان را.

    اتَّبِعُوا پس روید ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ آن را که فرستاده آمد بشما از خداوند شما وَ لا تَتَّبِعُوا و پس رو مبید مِنْ دُونِهِ فرود ازو أَوْلِیاءَ هیچ معبودان و یاران و دوستان باطل را قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ (۳) چون اندک پند می‌پذیرید و حق می‌دریابید!

    وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ و چندا از شهرهایی أَهْلَکْناها که تباه کردیم، و مردمان آن را هلاک کردیم فَجاءَها بآن آمد بَأْسُنا زور گرفتن ما بَیاتاً بشبیخون أَوْ هُمْ قائِلُونَ (۴) یا نیم روز خفته و ایشان در غفلت.

    فَما کانَ دَعْواهُمْ نبود سخن ایشان و خواندن ایشان و بازخواست ایشان إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا آن گـه که بایشان آمد زور گرفتن ما إِلَّا أَنْ قالُوا مگر که اقرار دادند و گفتند: إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ (۵) که گناهکار ماایم.

    فَلَنَسْئَلَنَّ ناچاره خواهیم پرسید الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ ایشان را که پیغام بایشان فرستاده آمد که پاسخ چه دادید وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ (۶) و ناچار خواهیم پرسید فرستادگان را که پیغام رسانیدید و جواب چه شنیدید؟

    فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ و ناچار بر هر دو قوم خواهیم خواند گفت و کرد ایشان بِعِلْمٍ بدانش خویش وَ ما کُنَّا غائِبِینَ (۷) که ناآگاه نبودیم و نه غائب و نه دور.

    وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ و سختن کردار آن روز بودنی است فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ هر که گران آمد از فرمان برداری ترازوی وی فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ (۸) ایشانند که جاوید پیروز آمدگان‌اند.

    وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ و هر که سبک آمد از نافرمانی ترازوی وی فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ایشان زیان زدگان‌اند از خویشتن درماندگان بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ (۹) بآنچه بر خویشتن ستم میکردند که بسخنان ما می‌کافر شدند.

    وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ و شما را در زمین نشاندیم و جای دادیم و دست رس و پایگاه وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ و شما را در آن روزیها و آرام گاهها ساختیم قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ (۱۰) چون اندک می‌سپاس دارید!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    روی ابی بن کعب قال، قال النبی (ص): «من قرأ سورة الاعراف جعل اللَّه بینه و بین ابلیس سترا، و کان آدم له شفیعا یوم القیامة».

    این سورة الاعراف بعدد کوفیان دویست و شش آیت است، و سه هزار و هشتصد و بیست و پنج کلمه، و سیزده هزار و هشتصد و هفتاد و هفت حرف. جمله بمکه فرو آمد بروایت جویبر از ضحاک. مقاتل گفت: مگر پنج آیت که در مدنیات شمرند: وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ تا بآخر پنج آیت. گفت: این پنج آیت به مدینه فرو آمد باقی همه به مکّه فرو آمد.

    و درین سورة منسوخ نیست مگر یک آیت، و هی قوله تعالی: خُذِ الْعَفْوَ وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ. گفته‌اند که: اول این آیت منسوخ است، و میانه آیت محکم، و آخر آیت منسوخ. اول گفت: خُذِ الْعَفْوَ یعنی الفضل من اموالهم، و این آن بود که در ابتداء اسلام کسی که صاحب مال بود، هزار درم از بهر خویش بنهادی، یا ثلث مال، و باقی بصدقه دادی. و اگر صاحب ضیاع و زرع بودی، یک ساله نفقه خود و عیال بنهادی، و باقی بصدقه دادی. اگر پیشه ور بودی، قوت یک روزه بنهادی، و باقی بصدقه دادی. پس زکاة فرض آن را منسوخ کرد. و میانه آیت، «وَ أْمُرْ بِالْعُرْفِ» یعنی بالمعروف، این محکم است، وَ أَعْرِضْ عَنِ الْجاهِلِینَ منسوخ است بآیت سیف.

    المص نامی است از نامهای قرآن بقول حسن. آن گـه گفت: کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ تا معلوم شود که نام قرآن است. میگوید: قرآن نامه‌ای است فرو فرستاده بتو. ابن عباس گفت: انا اللَّه الصادق. بروایتی دیگر هم از وی: انا اللَّه افصل. زید بن علی گفت: انا اللَّه الفاصل. عکرمه گفت: انا اللَّه اعلم و أصدق. عطاء بن ابی رباح گفت: ثنائی است که اللَّه بر خویشتن کرد بسزای خویش و بقدر خویش. ابن عباس گفت: سوگند است که اللَّه یاد کرد بنام خویش و صفت خویش. قومی گفتند: معنی این همانست که گفت: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ؟ و شرح این کلمات در صدر سورة البقره مستوفی رفت.

    کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ ای: هذا کتاب انزل الیک، فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ ای شک منه، ای من الکتاب أنه من اللَّه. نگر که بگمان نباشی که این کتاب از نزدیک خدا است، و گفته اوست، و صفت و علم اوست. معنی دیگر: فلا یضیقن صدرک بابلاغ ما ارسلت به. باین قول «منه» این «ها» با انذار شود، میگوید: یا محمد! نگر تا دلت بتنگ نیاید، و از دشمن نترسی بپیغام رسانیدن، و ایشان را بیم نمودن، و این از بهر آن گفت که مصطفی (ص) در ابتداء وحی از دشمنان میترسید و میگفت: «ای ربّ انّی اخاف ان یثلغوا رأسی».

    پس رب العزة خبر داد که وی در امان و زینهار حق است، و از کید دشمنان معصوم، و ذلک فی قوله تعالی: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.

    پس گفت: لِتُنْذِرَ بِهِ یعنی: ایمن باش و مترس، و بقوت دل پیغام برسان، و ایشان را بیم نمای، و آگاه کن که این قرآن بآن فرو فرستادیم تا تو بوی انذار کنی، و ایشان را از عذاب ما بترسانی. وَ ذِکْری‌ لِلْمُؤْمِنِینَ یعنی: مواعظ للمصدقین.

    اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ این خطاب با اهل مکه است. ایشان را اتباع دین حق میفرماید، و بر طاعت خدا و رسول میخواند، و از مخالفت دین و پرستیدن بتان باز میزند. میگوید: دین آنست که رسول آورد، و کتاب خدا بآن فرو آمد. بر پی آن روید، و بر پی باطل مروید، و فرود از اللَّه این بتان را بخدایی مگیرید، و ایشان را دوستان و یاران مگیرید و مپسندید.

    قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ یعنی: قلیلا یا معشر المشرکین اتعاظکم! و قیل: معناه، قلیلا من یتذکر منکم! حمزه و کسایی و حفص از عاصم تذکرون بتخفیف ذال خوانند. باقی بتشدید ذال، مگر ابن عامر که بیاء و تاء خواند: «یتذکّرون» علی الغیبة.

    وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها «کم» دو معنی را گویند: کثرة را و استفهام را، و اینجا بمعنی کثرت است، و القریة المدینة سمّیت قریة، لانها تقری الناس ای تجمعهم.

    اهلکناها ای: اهلکنا اهلها بالعذاب، یعنی الامم الماضین الذین کذّبوا الرسل. خبر میدهد رب العالمین که مردمان شهرها بسی هلاک کردیم، و بایشان انواع عذاب فرو گشادیم، و نشان ایشان از زمین برداشتیم چون عاد و ثمود و قوم لوط و قوم صالح و قوم نوح و قوم تبّع و امثال ایشان. رب العزّة میگوید: کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ اینان همگان رسولان ما را دروغ زن گرفتند، تا واجب گشت و سزا، رسانیدن بایشان آنچه بیم داده بودیم ایشان را بآن. آن گـه بیان کرد که ایشان را چون کشتیم و چون هلاک کردیم، گفت: فَجاءَها بَأْسُنا بَیاتاً أَوْ هُمْ قائِلُونَ بأس و بطش ما و عذاب ما فرا سر ایشان نشست ناگاه، و ایشان در خواب و غفلت. وقت شبیخون و وقت قیلوله بذکر مخصوص کرد، که باین دو وقت مردم در خواب شوند، و از حوادث و طوارق غافل باشند. یعنی که ایشان توقّع نداشتند، و غافل بودند که ناگاه بایشان عذاب آمد. آن گـه چون عذاب معاینه بدیدند، بظلم خود و کفر خود اقرار دادند. اینست که رب العالمین گفت: فَما کانَ دَعْواهُمْ ای: قولهم و دعاؤهم و تضرعهم، إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا إِلَّا أَنْ اقروا علی انفسهم بالشرک، و قالُوا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ. ظلم ایدر بمعنی شرک است.

    همانست که در سورة الانبیاء گفت: یا وَیْلَنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِینَ. فَما زالَتْ تِلْکَ دَعْواهُمْ حَتَّی جَعَلْناهُمْ حَصِیداً خامِدِینَ. پشیمان شدند و بجرم خود اقرار دادند لکن بوقت معاینه عذاب ندامت و اقرار سود ندارد، و تضرع و ابتهال بکار نیاید.

    فَلَنَسْئَلَنَّ یعنی فی الآخرة الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ یعنی الامم الخالیة الذین اهلکوا فی الدنیا، ما اجابوا الرسل؟ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ ما ذا اجیبوا فی التوحید؟ و نسألهم هل بلغوهم؟ و قیل: لنسألنّ الذین ارسل الیهم عن قبول الرسالة و القیام بشروطها، و لنسألن المرسلین عن اداء الرسالة و الامانة فیها، و قیل: لنسألنّ الذین ارسل الیهم عن حفظ حرمات الرسل، و لنسألن المرسلین علی الشفقة علی الامم. رب العزة جل جلاله خود داناتر که ایشان چه گفتند؟ و چه جواب شنیدند؟ اما در قیامت از ایشان بپرسید تا حجت آرد بر کافران که از توحید سروا زدند، و حق نپذیرفتند، و ایشان را در آن عذر نماند، و حجّت نبود. آن گـه در شرح بیفزود، و این معنی را بیان کرد، گفت: فَلَنَقُصَّنَّ عَلَیْهِمْ یعنی اعمالهم بعلم منا وَ ما کُنَّا غائِبِینَ عن اعمالهم من الخیر و الشر فی الدنیا، فلا یخفی علیه منها صغیر و لا کبیر، و لا سر، و لا علانیة. خبر میدهد جل جلاله که: سؤال ما ازیشان نه از آنست که می‌ندانیم که چه گفتند؟ و چه جواب شنیدند؟ که ما کردار و گفتار و انفاس و حرکات خلق همه دانسته‌ایم، و شمرده ایم. بر ما هیچ پوشیده نیست، و بعلم ما هیچ فرو شده نیست، اما سؤال میکنیم از روی توبیخ و تقریع ایشان، و اقامت حجّت بر ایشان. و آنجا که گفت جل جلاله: وَ لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ یعنی: لا یسألون سؤال استرشاد و استعلام، انما هو سؤال توبیخ و تبکیت، و قیل: انه فی وقت انقطاع المسئلة عند حصولهم علی العقوبة، کما قال تعالی: فَیَوْمَئِذٍ لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ لا جَانٌّ، و قیل: استشهاد الرسل کاستنطاق الجوارح، و روی عن النبی (ص) انه قال: «ان اللَّه یسأل کل احد بکلامه، لیس بینه و بینه ترجمان».

    وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ میگوید: وزن اعمال روز رستاخیز بودنی است در ترازویی که آن را عمود است و دو کفه و زبان. مردی از ابن عباس پرسید که: ترازوی قیامت بر چه صفت است؟ گفت: طول العمود خمسون الف سنة، و هو من نور شطره، و شطره من ظلمة. اما الظلمة ففیها السیئات، و الشطر الذی هو من نور، ففیه الحسنات، فویل للمکذبین بهذا ایها الرجل! و روی انّه قال: الکفّة التی توزن بها الحسنات من نور، و موضعها عن یمین العرش، و التی توزن بها السیئات من ظلمة، و موضعها عن یسار العرش. و روی ان داود النبی (ص) سأل ربه ان یریه المیزان، فأراه، فاذا کل کفة من کفتیه مثل السماء و الارض. فلما رآه خرّ مغشیّا علیه، ثم افاق، فقال: الهی! من یقدر علی ان یملأها حسنات؟ فقال اللَّه سبحانه: یا داود! انی اذا رضیت عن عبدی ملأتها بتمرة.

    اگر کسی گوید: عمل از جمله اعراض است نه از جمله اجسام که در ترازو توان نهاد، یا وصف آن بثقل و خفة توان کرد، پس سختن آن در ترازو چون درست آید؟

    و اعتقاد در آن چگونه توان داشت؟ جواب آنست که: مقتضی خبر مصطفی (ص) آنست که این سخن بصحف آن باز میگردد، یعنی که آن صحیفها که اعمال بنده در آن نوشته‌اند در ترازو نهند، و این قول عبد اللَّه بن عمرو است، یدل علیه‌

    قول النبیّ (ص): «یؤتی بالرجل یوم القیامة الی المیزان، ثم یخرج له تسعة و تسعون سجلا، کل سجل منها مثل مدّ البصر، فیها خطایاه و ذنوبه، فیوضع فی کفّة، ثم یخرج له کتاب مثل الأنملة، فیها شهادة ان لا اله الا اللَّه، و أن محمدا عبده و رسوله، فیوضع فی الکفة الأخری، فترجح خطایاه و ذنوبه».

    و قیل: یوزن الانسان کما قال عبید بن عمیر: یؤتی بالرجل العظیم الجثة، فلا یزن جناح بعوضة. و قیل: یجعل اللَّه فی کفة الحسنات ثقلا و فی کفة السیئات خفّة یراها الناس یوم القیامة.

    اگر کسی گوید: اعمال و احوال بندگان همه بعلم خدا است. همه میداند.

    خرد و بزرگ آن می‌بیند. کمیت و کیفیت آن و اندازه آن میشناسد، پس سختن آن در ترازو چه معنی دارد؟ جواب آنست که: رب العزة با خلق می‌نماید که بندگان را بنزدیک وی چیست جزاء کردار از خیر و شر، و تا اهل سعادت را از اهل شقاوت بآن علامت باز دانند. گرانی کفّه حسنات گروهی را نشان نجات است، یعنی که اللَّه نجات وی خواسته و وی را آمرزیده، و گرانی کفه سیئات گروهی را نشان هلاک است، یعنی که اللَّه هلاک وی خواسته، و او را از درگاه خود رانده. و نیز تا اللَّه را بر خلق حجّت باشد بر جزاء کردار، و دانند که اللَّه مجازات که میکند بحق میکند، و ایشان سزای آنند، و نظیره قوله: هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ.

    فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ میزان یکی است، اما بجمع گفت، از بهر آنکه اعمال که بدان می‌سنجند بسیار است، و کثرت در آن است، پس بحکم جوار اعمال موزونه میزان را نیز بجمع گفتند، هم چنان که ابراهیم (ع) یک مرد است در ذات خود، اما کثرت اتباع را وی را امت نام نهادند: إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ. و روا باشد که بلفظ جمع باشد و بمعنی واحد، چنان که گفت: یا أَیُّهَا الرُّسُلُ و المراد به الرسول (ص) وحده. جای دیگر گفت: الَّذِینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ، و المراد به نعیم بن مسعود، «ان الناس» یعنی ابا سفیان و اصحابه، و گفته‌اند: میزان مشتمل است بر چند چیز: عمود و لسان و کفتین، و تا این اجزاء مجتمع نبود، سختن بوی راست نیاید، پس جمع آن اشارت باجتماع این اجزاست، و قیل: لأن لکل عبد یوم القیامة میزانا، یوزن به عمله، فلذلک ذکره علی الجمع.

    قال ابو بکر الصدیق حین حضره الموت فی وصیته لعمر بن الخطاب: انما ثقلت موازین من ثقلت موازینه یوم القیامة باتّباعهم للحق فی الدنیا، و ثقله علیهم، و حق لمیزان یوضع فیه الحق غدا ان یکون ثقیلا، و انما خفّت موازین من خفّت موازینه یوم القیامة باتّباعهم الباطل فی الدّنیا و خفّته علیهم، و حق لمیزان فیه الباطل غدا ان یکون خفیفا. و قیل: الموازین ثلاثة: میزان یفرق به بین الحق و الباطل، و هو العقل، و میزان یفرق به بین الحلال و الحرام، و هو العلم، و میزان یفرق به بین السعادة و الشقاوة و هو المشیة و الارادة، و اللَّه اعلم.

    فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ یعنی: رحجت حسناته علی سیّئاته و لو وزن ذرّة، فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ افلحوا و سعدوا و خلّدوا فی الجنة.

    وَ مَنْ خَفَّتْ مَوازِینُهُ ای رحجت سیئاته علی حسناته، فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ صاروا الی العذاب. بِما کانُوا بِآیاتِنا یَظْلِمُونَ ای یجحدون بما جاء به محمّد (ص). این «با» از بهر آن در آمد که مراد باین ظلم کفر و تکذیب است، چنان که جای دیگر گفت: فَظَلَمُوا بِها ای فکفروا بها.

    وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ این خطاب با مشرکان مکّه است. یقول: مکناکم فیما بین مکّة الی الیمن و الی الشام. میگوید: شما را درین دیار حجاز از مکه تا بیمن تا بشام دست رس دادیم، و تمکین کردیم تا در آن می‌نشینید، و این راهها بر شما گشادیم، تا بتجارت در آن می‌روید، و مال و نعمت در دست شما نهادیم، تا از آن روزی خود می‌خورید. المعایش جمع المعیشه، و هو ما یتعیشون به، و قیل: ما منه العیش من مطعم و مشرب. آن گـه گفت: قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ ای ما اقلّ شکرکم! و قد فعلت بکم هذه کلها، و قیل: معناه، قلّ من یشکر منکم!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم یشیر الی سموّه فی ازله، اسم یدلّ علی علوه فی ابده. سمّوه فی ازله نفی البدایة، و علوّه فی ابده نفی النهایة، فهو الاول لا افتتاح لوجوده الآخر، لا انقطاع لثبوته الظاهر، لا خفاء لجلال عزه الباطن، لا سبیل الی ادراک حقّه.

    نام خدای کریم، جبّار، نام دار، عظیم، اول بدانایی و توانایی، و آخر بکار رانی و کار خدایی، ظاهر بکردگاری و پادشاهی، باطن از چون و چرایی. اول هر نعمت، آخر هر محنت، ظاهر هر حجت، باطن هر حکمت. اول که نبودها دانست، آخر که میداند آنچه دانست. ظاهر بدانچه ساخت در جهان، باطن از وهمهای پنهان، فراخ بخشایش است و مهربان، یگانه و یکتاست از ازل تا جاودان، واحد و وحید در نام و در نشان، رازها شنود چه آشکارا و چه نهان، مایه رمیدگان، و پناه مضطران، و یادگار بی‌دلان:

    بر یاد تو بی‌تو روزگاری دارم

    در دیده ز صورتت نگاری دارم!

    جنید گفت: بسم اللَّه هیبته، و فی الرحمن عونه، و فی الرحیم مودته و محبته.

    اللَّه اشارت است بجلال الوهیت و عزت احدیت. رحمن اشارت است بکمال نعمت و حسن معونت و عموم رحمت بر کافه بریّت. رحیم اشارت است بمهر و محبت خصوصا با اهل کرامت. حسین منصور گفت: «بسم اللَّه» از بنده چنان است که کاف و نون از حق. چون حق گوید جل جلاله: «کن»، پیش از آنکه کاف بنون پیوندد، بفرمان اللَّه عالمی در وجود آید. همچنین بنده چون بصدق گوید: «بسم اللَّه»، بر هر چه خواند راست آید، و آنچه خواهد یابد بگفتار «بسم اللَّه». قومی حروف «بسم اللَّه» تفسیر کرده‌اند که «با» برّ خدا است با پیغامبران بالهام نبوت و رسالت. سین سرّ خدا است با عارفان بالهام انس و قربت. میم منت خدا است بر مریدان بدوام نظر رحمت. الف آلاء اوست. لام اول لطف او. لام دوم لقاء او. هاء تنبیه و ارشاد او. میگوید: بآلاء اللَّه و لطفه وصل من وصل الی لقاء اللَّه فانتبهوا.

    در اخبار موسی (ع) آورده‌اند که رب العزة در مقام مناجات با وی گفت: یا موسی! انا اللَّه الرحمن الرحیم. الکبریاء نعتی، و الجبروت صفتی، و الدّیّان اسمی، فمن مثلی؟

    زهی سخن پر آفرین، و بر دلها شیرین، نظم پاک، و گفت پاک، از خداوند پاک. نظم بسزا، و گفت زیبا، و علم پاک، و مهر قدیم، آئین زبان، و چراغ جان، و نثار جاودان. همی گوید: ای موسی! منم خداوند همگان، بار خدای مهربان، کریم و لطیف، نوازنده بندگان، دارنده جهان، و نعمت بخش آفریدگان، و نوبت ساز جهانیان. الکبریاء نعتی.

    ای موسی! برتری و بزرگواری نعت من، جباری و کامگاری صفت من، دیّان و مهربان نام من، در عالم خود که چون من؟ امید عاصیان بمن، درمان بلاها از من، شادی درویشان بفضل من، آرام ایشان بوعد من، منزلشان بر درگاه من، نشستن ایشان بامّید وصل من، بودن ایشان در بند عهد من، آرزوی ایشان سلام و کلام من، شادی ایشان بدیدار من.

    المص گفته‌اند که: علم همه چیز در قرآن است، و علم قرآن در حروف اوائل سور است، و علم حروف در لام الف است، و علم لام الف در الف است، و علم الف در نقطه حقیقی است، و علم نقطه در معرفت اصلی است، و علم معرفت اصلی در مشیت ازلی است، و علم مشیت در غیب هویت، و غیب هویت را غایت نیست، و آن را دریافت نه، که وی را مثل و مانند نیست: لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‌ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ.

    حسین منصور گفت: الف الف ازل است و لام لام ابد، و میم ما بین الازل و الابد، و صاد اتصال قومی و انفصال قومی. صد هزار مدعی را بسموم آتش قهر بسوزند، و در وهده انفصال افکنند، تا یک جوانمرد را بنعت لطف در دائره اتصال آرام دهند، و تشنگی وی را بشربت طهوریت بنشانند. سرهای سروران قریش را بسی در خاک مذلت بریدند، چون بو جهل و بو لهب و عتبه و شیبه و ولید مغیره و امثال ایشان، تا نقطه در دل سلمان و بلال و بو درداء سر از مطلع دولت خویش برزد، و در حمایت عنایت سید اولین و آخرین محمّد مرسل شد. آری عقدی است که در اول بسته‌اند، و عطری است که در ازل سرشته‌اند، و خلعتی است که در کارگاه ازل بافته‌اند، و کس را بر آن اطلاع نداده‌اند.

    صد هزار جان مقدس فداء آن یک ذره عنایت باد که روز میثاق بر جانهای عاشقان تجلی‌ نمود، عنایة الازلیّة کفایة الأبدیة.

    کِتابٌ أُنْزِلَ إِلَیْکَ عهد خصصت به من بین الانبیاء انک خاتم الرسل، و عهدک خاتم العهود، تشرح به صدرا، و تقرّ به عینا. یا محمد! چشم روشن دار، و دل شاد و جان خرّم، که از میان پیغامبران گوی سبق تو بردی، و دولت مواصلت در عین مشاهدت تو یافتی. پیغامبران همه بر خبراند، و تو باعیان. شراک نعلین تو آمد تاج همگان.

    فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ یا محمد! نگر تا رگ غیرت نینگیزی، و حرج در دل خود نیاری، بدان سبب که ما با موسی بر طور سخن گفتیم، که آنچه گفتیم همه در کار تو گفتیم، و حدیث تو کردیم. همانست که آنجا گفت: وَ ما کُنْتَ بِجانِبِ الطُّورِ إِذْ نادَیْنا. یا محمد! و اگر با موسی سخن گفتیم، از پس پرده گفتیم، و با تو در خلوت «أَوْ أَدْنی‌» بر بساط انبساط خود دانی که چه رفت و چه بود؟!

    زان گونه پیامها که او پنهان داد

    یک ذره بصد هزار جان نتوان داد.

    فَلا یَکُنْ فِی صَدْرِکَ حَرَجٌ مِنْهُ اینجا لطیفه‌ای نیکوست. فِی صَدْرِکَ گفت، و فی قلبک نگفت، از آنکه حرج را بصدر راه است، و بقلب راه نیست. جای دیگر گفت: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ. اضافت ضیق با صدر کردند نه با قلب، از آنکه قلب در محل شهود است، و لذّة نظر، و دوام انس و با لـ*ـذت نظر و انس شهود حرج نبود. مصطفی (ص) ازینجا گفت: «تنام عینای و لا ینام قلبی».

    اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ الایة ای شما که خلائق‌اید! عقلهای مدخول را و بصائر معلول را در بوته اتباع فرو گذارید، و خود رایی و خود پسندی در باقی کنید، که خود رایی را نوایی نیست، و خود پسندی را روی نیست. نقادان دین اسلام و خازنان حضرت نبوت دیر است تا نافه‌های هدایت بر گشادند، و صبای دولت دین را فرمودند که نسیم این نافه‌ها بودیعت بتو دادیم. گرد عالم طواف همی کن، و احوال هر قومی مطالعت می‌کن. هر کجا دماغی بینی عاشقانه، و هر کجا دلی بینی بر مجمره قهر عشق سوخته، نسیمی از وی بدان دل و بدان خاطر رسان. آن بیچارگان و بیمایگان کفره قریش، آن راندگان حضرت، و مطرودان قطیعت، دماغهای ایشان در قهر خذلان بود.

    نسیمی نصیب دماغ ایشان نیامد، تا رب العزة بحکم حرمان ایشان را میگوید: قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ. وَ کَمْ مِنْ قَرْیَةٍ أَهْلَکْناها کم من اهل قریة رکنوا الی الغفلة، و اغتروا بطول المهلة، فباتوا فی خفض الدعة، و أصبحوا و قد صادفتهم البلایا بغتة، و أدرکتهم القضیة الازلیة. تلک سنة اللَّه فی الذین خلوا من الکافرین و عادته فی الماضین من الماردین.

    ای مسکین! نگر که بروزگار امن و صحت و نعمت فریفته نگردی، و اگر روزی مرادت برآید، از دنیا ایمن ننشینی، که زوال نعمت و بطش جباری بیشتر بوقت امن آید. یقول اللَّه تعالی: حَتَّی إِذا فَرِحُوا بِما أُوتُوا أَخَذْناهُمْ بَغْتَةً، حَتَّی إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها الایة. وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ الایة، یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ، کَلَّا، کَمْ تَرَکُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ الایة، أَ وَ لَمْ تَکُونُوا أَقْسَمْتُمْ الایة، إِنِّی أَراکُمْ بِخَیْرٍ الایة. هر که درین آیات تدبر کند داند که این بساط لعب و لهو در نوشتنی است، و این خانهای بنقش و نگار گذاشتنی است، و این جهانیان و جهانداران که خسته دهراند، و مـسـ*ـت خواهــش نـفس، در سفینه خطراند، و در گرداب هلاک:

    در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک

    تیرشان پروین گسل بود و سنانشان جان گذار

    بنگرید اکنون بنات النعش‌وار از دست مرگ

    نیزها شان شاخ شاخ و تیرهاشان تار تار!

    یکی از بزرگان دین ببناهای نعمان منذر برگذشت، آنجا که خورنق و سدیر گویند، گفت: آن بناهای عظیم دیدم، و ایوانهای برکشیده خراب گشته، و دودی و گردی از آن برآمده، همه بی‌کار و بی‌کس مانده. بدیده عبرت در آن می‌نگرستم و می‌گفتم: این سکّانک؟ این جیرانک؟ ما فعل قطّانک؟ گفتا: هاتفی آواز داد که:

    افناهم حدثان الدهر و الحقب

    هذی منازل اقوام عهدتهم

    و غالهم زمن فی صرفه نوب

    صاحت بهم نائبات الدهر فانقلبوا

    گفتا: و بر دیواری دیدم که خطی بدین صیغه نوشته که:

    فی خفض خوشـی‌ و عزّ ما له خطر

    الی القبور فلا عین و لا اثر

    فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ سؤال تعنیف است و تعذیب. وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ سؤال تشریف است و تقریب. روز قیامت سؤال متفنن است، از آنکه احوال خلق متفاوت است. سؤال هر کس بر اندازه روش او. قومی را از کردار پرسند. قومی را از نعمت. قومی را از صدق و صفاوت. قومی را سؤال کنند از روی سیاست و هیبت، قومی را از لطف و کرامت. سؤال کردار آن است که: فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ عَمَّا کانُوا یَعْمَلُونَ.

    سؤال نعمت: ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ. سؤال صدق و صفاوت: لِیَسْئَلَ الصَّادِقِینَ عَنْ صِدْقِهِمْ. سؤال هیبت و سیاست: أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ؟ و سؤال لطف و کرامت سؤال پیغامبران است، و هو قوله تعالی: وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ.

    وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ وزن اعمال بمیزان اخلاص حقّ است، و وزن احوال بمیزان صدق عدل. بیچاره و محروم کسی که عمل وی بریا آلوده، و حال وی بعجب آمیخته! که در مقام ترازو نه آن حال را قدری بود، نه این عمل را وزنی. یقول اللَّه تعالی: فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَزْناً، و در اثر عمر است: حاسبوا انفسکم قبل أن تحاسبوا، و زنوها قبل أن توزنوا، و تهیئوا للعرض الاکبر. میگوید: اعمال خویش را وزن کنید پیش از آنکه بر شما وزن کنند، و شمار خویش برگیرید، و در کار خود نظر کنید، که عرض اکبر را و انجمن قیامت را چه ساخته‌اید؟ اینست که رب العالمین گفت: وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ، و در خبر است که عاقل را چهار ساعت بود که سعادت خویش در آن طلب کند، و روزگار خویش بآن بیاراید: ساعتی که در آن حساب خویش کند، و اعمال و احوال خود سنجد، و ساعتی که وی را در آن با حق رازی بود، و نیازی نماید، و ساعتی که در آن تدبیر معاش خویش بجای آرد، و ساعتی که در مناجات و بدانچه او را دادند از دنیا بیاساید.

    وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ پیران طریقت و اربـاب معرفت گفتند: موازین مختلف است: نفس و روح را میزانی است و قلب و عقل را میزانی، و معرفت و سر را میزانی.

    نفس و روح را میزان امر و نهی است، و هر دو کفه آن کتاب و سنت. قلب و عقل را میزان ثواب است، و هر دو کفه آن وعد و وعید است. معرفت و سر را میزان رضا است، و هر دو کفه آن هرب و طلب. هرب از دنیا بگریختن است، و در عقبی آویختن، و طلب عقبی بگذاشتن است، و مولی را جستن. همه چیزی تا نجویی نیابی، و حق را تا نیابی نجویی.

    از آنست که طالبان حق عزیزاند.

    پیر طریقت گفت: الهی! اگر کسی ترا بطلب یافت، من خود طلب از تو یافتم. ار کسی ترا بجستن یافت، من بگریختن یافتم. الهی! چون وجود تو پیش از طلب و طالب است، طالب از آن در طلب است که بی‌قراری برو غالب است. عجب آنست که یافت نقد شد و طلب بر برنخاست. حق دیده ور شد، و پرده عزت بجاست!

    ای جمالی کز وصالت عالمی مهجور و دور

    بر میانشان از غمت جز حیرت و زنار نیست

    دیدنیها هست آری گفتنیها روی نیست

    در میان کام افعی صورت گفتار نیست.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ شما را بیافریدیم ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ آن گـه شما را چهرها نگاشتیم ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِکَةِ آن گـه فریشتگان را گفتیم: اسْجُدُوا لِآدَمَ سجود کنید آدم را فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ سجود کردند مگر ابلیس لَمْ یَکُنْ مِنَ السَّاجِدِینَ (۱۱) که وی از سجود کنندگان نبود.

    قالَ ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ اللَّه گفت وی را: چه باز داشت ترا که سجود نکردی؟ إِذْ أَمَرْتُکَ آن گـه که فرمودم ترا قالَ أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ ابلیس گفت من به‌ام ازو خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ مرا که بیافریدی از آتش بیافریدی وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (۱۲) و وی را از گل آفریدی.

    قالَ فَاهْبِطْ مِنْها گفت: اکنون پس فرو شو از آسمان فَما یَکُونُ لَکَ أَنْ تَتَکَبَّرَ فِیها که نیاید ترا و نرسد که گردن کشی کنی و در آسمان باشی فَاخْرُجْ إِنَّکَ مِنَ الصَّاغِرِینَ (۱۳) از بهشت بیرون شو تو از کم آمدگانی خوار و از پسان.

    قالَ أَنْظِرْنِی ابلیس گفت: درنگ ده مرا إِلی‌ یَوْمِ یُبْعَثُونَ (۱۴) تا آن روز که آدم و فرزندان را برانگیزانند پس مرگی.

    قالَ إِنَّکَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ (۱۵) اللَّه گفت تو از درنگ دادگانی.

    قالَ فَبِما أَغْوَیْتَنِی ابلیس گفت: پس اکنون بآنچه مرا بی‌راه کردی لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَکَ الْمُسْتَقِیمَ (۱۶) ایشان را در راه راست تو نشینم و در گذر ایشان.

    ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ آن گـه درآیم بایشان مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ از پیش ایشان و از پس ایشان وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ شَمائِلِهِمْ و از راست ایشان و از چپ ایشان وَ لا تَجِدُ أَکْثَرَهُمْ شاکِرِینَ (۱۷) و بیشتر ایشان را سپاس‌دار و منعم شناس نیابی.

    قالَ اخْرُجْ مِنْها اللَّه گفت: بیرون شو از بهشت و آسمان مَذْؤُماً نکوهیده و ناشایست کرده مَدْحُوراً رانده و دور کرده. لَمَنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ هر که بر پی تو بیاید از ایشان لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکُمْ أَجْمَعِینَ (۱۸) ناچاره پر کنم دوزخ را از شما همگان.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ بنام خداوند، الرَّحْمنِ فراخ بخشایش، الرَّحِیمِ مهربان.

    یَسْئَلُونَکَ می‌پرسند ترا، عَنِ الْأَنْفالِ از غنیمتها که از دشمن یاوند بجنگ، قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ گوی یا محمد که آن غنیمتها خدایراست و رسول را. فَاتَّقُوا اللَّهَ بپرهیزید، وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ و با یکدیگر بآشتی زیید. وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و فرمان برید خدای را و رسول را، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۱) اگر گرویدگان‌اید.

    إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ گرویدگان ایشان‌اند. إِذا ذُکِرَ اللَّهُ که اللَّه یاد کنند و رایشان، وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ بترسد دلهای ایشان.

    وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ و چون بر ایشان خوانند آیاتُهُ سخنان او، زادَتْهُمْ إِیماناً ایشان را ایمان افزاید، وَ عَلی‌ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ (۲) و بخدای خویش پشتی میدارند.

    الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ ایشان که نماز بپای دارند.

    وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ (۳) و از آنچه ایشان را دادیم نفقه میکنند.

    أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ایشان‌اند که ایشان گرویدگان‌اند براستی، لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ ایشان را درجه‌ها است بنزدیک خداوند ایشان، وَ مَغْفِرَةٌ و آمرزش، وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ (۴) و روزی نیکو.

    کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ که خداوند تو ترا بیرون کرد از خانه خویش براستی. وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ (۵) و گروهی از مؤمنان آن را کراهیت میداشتند.

    یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ با تو پیکار میکردند در چیزی که تو در آن بر حق بودی، بَعْدَ ما تَبَیَّنَ پس آنکه پیدا شد.، کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ گویی که بآن مانست که ایشان را بمرگ میرانند، وَ هُمْ یَنْظُرُونَ (۶) و ایشان می‌نگرستند.

    وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ خدای شما را وعده داد، إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ که یکی از دو گروه شما را بود. وَ تَوَدُّونَ آن دوست میدارید شما. أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ که از درخت بی‌خار چینید. وَ یُرِیدُ اللَّهُ و اللَّه میخواهد. أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ که حق پیدا و درست کند بسخنان خویش. وَ یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ (۷) و بیخ کافران ببرد.

    لِیُحِقَّ الْحَقَّ تا حق را هست کند. وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ و باطل را نیست کند. وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ (۸) و هر چند که دشخوار آید آن را کافران.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بدان که سورة الانفال مدنی است مگر هفت آیت که به مکه فرو آمد وَ إِذْ یَمْکُرُ بِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا الی قوله ثُمَّ یُغْلَبُونَ. جمله سورة پنج هزار و هشتاد حرف است و هزار و نود و پنج کلمة است. در فضیلت این سورة ابیّ کعب روایت کند از مصطفی ص‌ قال قال رسول اللَّه: «من قرأ سورة الانفال و براءة، فانا شفیع له و شاهد یوم القیمة، انّه بری‌ء من النفاق و اعطی من الاجر بعدد کل منافق و منافقة فی دار الدّنیا عشر حسنات و محی عنه عشر سیّئات و رفع له عشر درجات، و کان العرش و حملته یصلّون علیه ایام حیاته فی الدّنیا».

    درین سورة شش آیت منسوخ چنان که رسیم بآن شرح دهیم.

    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ. ابن عباس گفت: سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر مصطفی گفت: «من قتل قتیلا فله سلبه و من اسر اسیرا فله کذا»

    گفت: هر که کافری را بکشد ویراست سلب آن کشته و هر که اسیری را گیرد همچنین. پس چون جنگ در پیوست جوانان و ورنایان فرا پیش شدند و جنگ کردند، قومی را کشتند و قومی را اسیر گرفتند، و پیران و اعیان و وجوه لشکر بنزدیک رایات اسلام ایستاده بودند در حضرت مصطفی ص و دفع دشمنان از وی میکردند، و قلب لشکر نگاه میداشتند اما جنگ نمی‌کردند. پس آن جوانان و نوخاستگان که جنگ میکردند طمع کردند که سلبها و غنیمتها مفرد بایشان دهند. یکی انصاری برخاست، نام وی ابو الیسر ابن عم و اخو بنی سلمه، گفت: یا رسول اللَّه اینک هفتاد مرد از دشمن کشتیم و هفتاد دشمن اسیر گرفتیم سلب ایشان همه ما راست چنان که وعده داده‌ای، و سعد معاذ در جمله ایشان بود که بحضرت مصطفی بود ایستاده، و مصاف نگه میداشتند، گفت: یا رسول اللَّه ما نه از بد دلی جنگ میکردیم، لکن نخواستیم که ترا خالی بگذاریم و چنان که ایشان ما نیز هم در مصاف بودیم و ایشان را بدفع دشمن یاری میدادیم، پس سلب و غنیمت ایشان را تنها نرسد، سخن در میان ایشان دراز شد.

    و سعد بن ابی وقاص برادر وی را عمر کشته بودند بجنگ شد، و سعید بن العاص بن امیه را بکشت و شمشیر وی بستد، شمشیری نیکو نام آن ذو الکتیفة، آن شمشیر برداشت پیش مصطفی ص آورد گفت: «اعطنی هذا» رسول خدا جواب داد: «ضعه»، یک بار دیگر گفت «اعطنی هذا»، رسول جواب داد «ضعه». سعد را آن ناخوش آمد، دل تنگ شد، و درین معنی گفت و گوی در میان صحابه افتاد، تا جبرئیل آیت آورد: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ. مصطفی ص بحکم این آیت غنیمتها و سلبها از دست ایشان بیرون کرد و میان ایشان بسویّت قسمت کرد و سعد بن ابی وقاص را بخواند و گفت: یا سعد آن گـه نه آن من بود شمشیر، اکنون آن منست بتو دادیم.

    یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ و او ضمیر مؤمنان است. یعنی که مؤمنان ترا می‌پرسند ازین مال غنیمت. سؤال بر دو وجه است: سؤال استعلام و سؤال طلب. و این سؤال استعلام است که عن در آن پیوسته. میگوید: ترا از انفال میپرسند تا بدانند که حکم آن چیست، حلال است یا حرام؟ و بکه می‌باید داد؟ و گفته‌اند: که از آن می‌پرسیدند که بر امّتهای‌ گذشته پیش ازین امت حرام بود. خوردن آن میخواستند تا بدانند که بر ایشان هم حرام است یا نه. قومی گفتند: این سؤال طلب است، و عن زیادت است و دلیل بر این قرائت ابن مسعود است: یسئلونک الانفال بحذف عن. معنی آنست که مؤمنان انفال از تو طلب می‌کنند و میخواهند، و الانفال الغنائم، واحدها نفل. قال لبید:

    ان یقوی ربّنا خیر نفل

    و باذن اللَّه رأسی و عجل

    یقال نفلنی کذا ای اعطانی، و النّوفل الرجل الکثیر العطاء، و قیل النفل الزیادة و منه النافلة لولد الولد و کذلک النافلة من الصلاة.

    قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ تعظیم را نام اللَّه در آورد و ابتدا بذکر خویش کرد جل جلاله. معنی آنست که حکم غنیمت با مصطفی افکندیم، آن وی است، چنان که او خواهد در آن حکم کند. ابن جریر گفت: انفال دیگر است و غنائم دیگر. غنائم آنست که بعد از جنگ مسلمانان را نصرت و ظفر بود و بمال کافران در رسند و جمع کنند، حکم این غنائم آنست که اللَّه گفت: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ... الآیة و انفال زیادتست، که بعد از قسمت امام چیزی بکسی دهد زیادت از قسمت برای خویش. مجاهد و عکرمه گفتند: غنائم روز بدر علی الخصوص مصطفی را بود، بحکم این آیت و آن کس را میداد که خود میخواست، پس رب العزّة آن حکم بخمس منسوخ کرد و بقول ایشان این آیت منسوخ است و ناسخ آنست که: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ... الآیة.

    ابن زید گفت: آیت محکم است و ثابت، و معنی آنست: قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ و هی لا شک للَّه مع الدنیا بما فیها و الآخرة، و الرسول یضعها فی مواضعها الّتی امر اللَّه بوضعها فیها.

    میگوید: انفال و غنائم همه خدای را است و دنیا و آخرت و هر چه در آن همه خدای را است، کس را با وی در آن انبازی نه و رسول راست، یعنی که رسول بحکم فرمان خدا آنجا نهد و بآنکس دهد که اللَّه فرماید. این حکم چنین کرد و پس از آن بچهل روز حکم غنائم فرو فرستاد، گفت: فان للَّه خمسه و لکم اربعة اخماسه.

    فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ ای الحالة الّتی بینکم، لیکون سببا لالفتکم و اجتماع کلمتکم. وَ أَطِیعُوا اللَّهَ فی فرائضه وَ رَسُولَهُ فی سنّته.

    إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ فان الایمان یوجب ذلک. این خطاب با صحابه رسول است میگوید: اگر مؤمنان‌اید مقتضی ایمان آنست که خدای و رسول را فرمان بردار باشید، و در طاعت‌داری یک دل و یک سخن باشید، و در کار غنائم و انفال مجادلت و اختلاف از میان بردارید، و بخدای و رسول باز گذارید تا چنان که خواهد در آن حکم کند، و همه بهم صلح کنید تا رستگار شوید.

    روی عدی بن حاتم قال: خطب رجل عند رسول اللَّه ص فقال: «و من یطع اللَّه و رسوله فقد رشد و من یعصهما فقد غوی». فقال النبی ص: «اسکت فبئس الخطیب انت» ثمّ قال رسول اللَّه: «من یطع اللَّه و رسوله فقد رشد و من یعص اللَّه و رسوله فقد غوی، فلا تقل و من یعصهما

    ثمّ وصف المؤمنین فقال: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ... الآیة ای اذا ذکرت عظمة اللَّه و قدرته، و ما خوّف به من عصاه فزعت قلوبهم، فانقادت لاوامره و ارتدعت عن نواهیه و اطمأنت الی وعده و فرقت عن وعیده. وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ... ای القرآن زادتهم تصدیقا و یقینا و خشیة، اذا تامّلوا و تدبّروا معانیه. حجتی روشن است این آیت بر مرجیان که زیادت و نقصان را منکراند در ایمان، و رب العالمین صریح میگوید: زادتهم تصدیقا و یقینا و خشیة، اذا تامّلوا و تدبّروا معانیه. حجتی روشن است این آیت بر مرجیان که زیادت و نقصان را منکراند در ایمان، و رب العالمین صریح میگوید: زادَتْهُمْ إِیماناً، و آن وجهی دیگر که رب العزة حقیقت ایمان اثبات نکرد الّا باجتماع خصلتهای نیکو از اعمال ظاهر و باطن، و ایشان حقیقت ایمان بمجرد قول اثبات میکنند. تعالی اللَّه عما یقول الظالمون. قال عمر بن حبیب و کان له صحبة: ان للایمان زیادة و نقصانا، قیل فما زیادته، قال: اذا ذکرنا اللَّه و حمدناه فذلک زیادته، و اذا سهونا و قصّرنا و غفلنا فذلک نقصانه. و کتب عمر بن عبد العزیز الی بعض اخوانه: ان للایمان سننا و فرائض و شرائع فمن استکملها استکمل الایمان و من لم یستکملها لم یستکمل الایمان. وَ عَلی‌ رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ یفوضون الیه امورهم و یثقون به فلا یرجون غیره و لا یخافون سواه.

    الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ. هر نفقه که در قرآن با نماز پیوسته است زکاة است.

    أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا سرا و جهرا بخلاف المنافق. ابن عباس گفت: من لم یکن منافقا فهو مؤمن حقا و قیل: تقدیره حقوا حقا، مثل صدقوا صدقا، سأل رجل الحسن فقال: أ مؤمن انت؟ فقال: الایمان ایمانان، فان کنت تسألنی عن الایمان باللّه و ملائکته و کتبه و رسله و الیوم الآخر و الجنة و النار و البعث و الحساب فانا مؤمن بها، و ان کنت تسألنی عن قوله: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ الی قوله عِنْدَ رَبِّهِمْ، فو اللَّه ما ادری أ منهم انا ام لا؟ و یقال الحق فی الکلام علی وجهین، احدهما المستحق و الثانی ما له حقیقة الوجود، بخلاف الباطل فانه لا وجود له. و روا باشد که أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ اینجا سخن بریده گردد پس گویی: حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ بدرستی و راستی که ایشان را درجتها و منزلتها است در بهشت نزدیک خداوند ایشان. و قیل: لهم درجات فی الجنة یرتقونها باعمالهم الرفیعة. «وَ مَغْفِرَةٌ» للذنوب، «وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ» خالص من شوایب الکدر.

    «کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ» مفسّران در معنی آیت مختلف‌اند. قومی گفتند: این متصل است باول، و کاف کاف تشبیه است و التشبیه وقع بین الصلاحین، ای صلاحهم فی اصلاح ذات البین کصلاحهم فی اخراج اللَّه لقاهم، و این قول عکرمه است و تقدیر آیت اینست فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ فان ذلک خیر لکم کما کان اخراج اللَّه تعالی محمدا من بیته بالحق خیرا لکم و ان کرهه فریق منکم. میگوید: همه بهم صلح کنید و با یکدیگر بآشتی زیید که صلاح کار و صلاح دین شما را درین است، هم چنان که روز بدر خدای تعالی محمد را از خانه خویش مدینه بیرون آورد بجنگ بدر، اگر چه قومی را کراهیت آمد که ساز جنگ نکرده بودند، اما صلاح ایشان در آن بود.

    و قیل: التشبیه وقع بین الحقّین ای هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ میگوید: ایشان مؤمنان‌اند بحق و راستی چنان که اللَّه ترا از خانه خویش بیرون آورد بحق و راستی. و قیل: التشبیه وقع بین الکراهتین ای الانفال للَّه و الرسول و ان کره بعضهم کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ، میگوید: این کراهیت ایشان و مجادلت ایشان در قسمت غنایم هم چون کراهیت ایشان است و مجادلت ایشان روز بدر. اذ قالوا اخرجتنا للعیر و لم تعلمنا قتالا فنستعد له. و تقدیره امض لامر اللَّه فی الغنائم و ان کرهوا کما مضیت علی خروجک. وَ هُمْ کارِهُونَ، قومی گفتند از مفسران که این آیت باوّل هیچ تعلق ندارد و کاف بمعنی اذا است کقوله وَ أَحْسِنْ کَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ‌ معناه و احسن اذا احسن اللَّه الیک. و تقدیره اذکر یا محمد اذ أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ یعنی المدینة الی بدر بالحق. ای بالوحی الّذی اتاک به جبرئیل. وَ إِنَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ لَکارِهُونَ الخروج مع کراهیة نفار الطبع عن المیثاق لا کراهیة ضد الارادة، لانهم کرهوا اولا ثم ارادوا و لم یکرهوا امر اللَّه عز و جل بحال.

    یُجادِلُونَکَ فِی الْحَقِّ ای فی القتال و ذلک انهم خرجوا للعیر و لم یاخذوا اهبة الحرب فلما امروا بالحرب شق علیهم ذلک و طلبوا الرخصة فی ترک ذلک، فهو جدالهم بعد ما تبیّن ان الجهاد واجب و الخروج صواب، و علموا انّ امرک امر اللَّه، کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ وَ هُمْ یَنْظُرُونَ ای کارهون القتال کراهیة من یساق الی الموت، و هم ینظرون الی اسبابه. قال ابن زید: یجادلونک یعنی، الکفار فی الحق، ای فی الاسلام. بَعْدَ ما تَبَیَّنَ بان و ظهر الاسلام کَأَنَّما یُساقُونَ إِلَی الْمَوْتِ حین دعوا الی الاسلام وَ هُمْ یَنْظُرُونَ تلک الحالة.

    وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ شرح این قصه بقول ابن عباس و سدی و جماعتی مفسران آنست که کرز بن جابر القرشی بدر مدینه آمد و غارت کرد و چرندگان مدینه جمله براند. خبر به مصطفی ص رسید، بر نشست با جماعتی یاران و بر پی وی برفتند و بوی در نرسیدند و باز گشتند، بعد از آن خبر بمدینه آمد که بو سفیان از شام می‌آید و کاروان قریش با وی مالی عظیم و تجارتی فراوان. و هی اللطیمة یعنی قافلة معها الطیب.

    رسول خدا مهاجر و انصار را بر خواند و ایشان را خبر داد که آنک کاروان قریش با مال فراوان رسید بنزدیک بدر، و اگر ما براه ایشان شویم، بخیر و غنیمت باز گردیم. سیصد و سیزده مرد فرا راه بودند و از ایشان دو سوار بیش نبودند و یک شتر میان سه کس بود.

    کانوا یتعاقبون علیه، و هیچ ساز جنگ و آلت حرب با ایشان نه، که ایشان برای کاروان می‌رفتند نه بقصد جنگ و حرب. در کاروان قریش عمرو بن العاص بود و عمرو بن هشام و مخرمة نوفل الزهری با چهل سوار بزرگان و سروران قریش. بو سفیان بدانست که رسول خدا بیرون آمد با یاران به طلب کاروان. ضمضم بن عمرو الغفاری بمکه فرستاد، قریش را خبر کرد از حال، و گویند که شیطان بر صورت سراقة بن مالک بن جعثم فرادید آمد و گفت: «ان محمدا و اصحابه قد عرضوا لعیرکم و لا غالب لکم الیوم من الناس و انی جار لکم». اهل مکه همه خشم گرفتند و آواز بیکدیگر دادند تا جمله بیرون شدند مگر ضعیفان. همه با ساز حرب و سلاح تمام. رسول خدا با یاران از مدینه برفته. و وادیی است که ذفران خوانند آنجا فرو آمده، جبرئیل آمد، از حضرت عزت این آیت آورد: وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ الطائفتان هاهنا الجند و العیر و ابو جهل مع الجند و ابو سفیان مع العیر. خیّر رسول اللَّه بین ان ینصر علی العدو او ینقل عیرهم. گزین دادند رسول خدای را که اگر خواهد سپاه دشمن در دست او دهند، و اگر خواهد کاروان و مال. رسول خدا دشمن بگرید که در دست او دهند، و مؤمنان دوست داشتند که کاروان با مال در دست ایشان دهند. ایشان را جواب دادند: وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ، شما دوست میدارید که از درخت بی‌خار رطب گیرید و اللَّه میخواهد که حق درست کند و دین بزرگ دارد بسخنان خویش و بیخ کافران ببرد. مصطفی ص با یاران مشورت کرد در کار حرب و آنچه در پیش بود. جماعتی کراهیت نمودند، گفتند یا رسول اللَّه: «هلا اخبرتنا انه یکون قتال حتی نخرج سلاحا و نتأهب له انا خرجنا نرید العیر و لم نعلم القتال». ابو بکر صدیق دانست که مراد رسول چیست برخاست و سخنان نیکو گفت عمر خطاب هم چنین سخنان نیکو گفت مقداد بن عمرو فرا پیش آمد گفت: یا رسول اللَّه، امض لما امرک اللَّه، فنحن معک، و اللَّه ما نقول کما قالت بنو اسرائیل لموسی: اذهب انت و ربک فقاتلا انا هاهنا قاعدون، و لکن اذهب انت و ربک فقاتلا انا معکم مقاتلون، فو الّذی بعثک بالحق لو سرت بنا الی برک الغماد، یعنی مدینة الحبشة لجالدنا معک حتی نبلغه. این سخن مهاجران بود.

    رسول خدا توقع داشت از انصار که تا هم آن سخن گویند، با ایشان می‌نگرست و می‌گفت: «اشیروا علیّ ایّها النّاس». سعد بن معاذ سید انصار بود دانست که رسول خدا ایشان را میخواهد گفت: «یا رسول اللَّه قد آمنّا بک و صدقناک و شهدنا ان ما جئت به هو الحق و اعطیناک علی ذلک عهودنا و مواثیقنا علی السمع و الطاعة، فامض یا رسول اللَّه لما اردت، فو الّذی بعثک بالحق، ان استعرضت بنا هذا البحر فخضته، لخضناه معک ما تخلف منا رجل واحد انا لصبر عند الحرب لصدق عند اللقاء فسر بنا علی برکة اللَّه حیث شئت، و صل حبل من شئت و اقطع حبل من شئت، و خذ من اموالنا ما شئت». ثم‌ قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و سلم: «سیروا علی برکة اللَّه و ابشروا فان اللَّه قد وعدنی احدی الطائفتین و اللَّه لکاف الان انظر الی مصارع القوم».

    پس از آنجا برفت رسول خدا تا ببدر فرو آمد و کافران و مشرکان مکّه از آن جانب آمدند و ببدر فرو آمدند. هفدهم ماه رمضان و آن جنگ بدر رفت چنان که در قصه است.

    وَ إِذْ یَعِدُکُمُ اللَّهُ إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ أَنَّها لَکُمْ معناه: و اذکروا اذ یعدکم اللَّه ان لکم إِحْدَی الطَّائِفَتَیْنِ و أَنَّها لَکُمْ فی موضع نصب من البدل من احدی، وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ یعنی العیر الذی لیس فیها قتال، و الشوکة الشدة، و ذات الشوکة ای ذات السلاح، اشتقاقها من الشّوکة و هو النبت الّذی له حدّة وَ یُرِیدُ اللَّهُ أَنْ یُحِقَّ الْحَقَّ، یظهر الاسلام و ینصر اهله بکلماته ای باوامره و نواهیه و قیل بضمانه و مواعیده، و یَقْطَعَ دابِرَ الْکافِرِینَ یستاصلهم، دابر کل شی‌ء آخره.

    لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُبْطِلَ الْباطِلَ، ای لیعلی الحق و یسفل الباطل، وَ لَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ المشرکون، و کرر لانّ الأوّل متصل بقوله وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ ای انتم تریدون العیر و اللَّه یرید اهلاک النفیر و الثانی متصل بالکل. قومی مفسران گفتند: که این دو آیت در نزول پیش از کَما أَخْرَجَکَ رَبُّکَ اند و در قراءت بعد از ابتدا.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بسم اللَّه معراج قلوب الاولیاء، بسم اللَّه نور سرّ الاصفیاء، بسم اللَّه شفاء صدور الأتقیاء، بسم اللَّه کلمة التقوی و راحة الثکلی و شفاء المرضی. بسم اللَّه نور دل دوستان است، آئینه جان عارفان است، چراغ سـ*ـینه موحدان است، آسایش رنجوران و مرهم خستگان است، شفاء درد و طبیب بیمار دلان است، خدایا! گرفتار آن دردم که تو دوای آن دانی، در آرزوی آن سوزم که تو سرانجام آنی، بنده آن ثناام که تو سزای آنی، من در تو چه دانم تو دانی، تو آنی که خود گفتی و چنان که گفتی آنی.

    در هجر تو کار بی‌نظامست مرا

    شیرین همه تلخ و پخته خامست مرا

    در عالم اگر هزار کامست مرا

    بی نام تو سر بسر حرامست مرا

    یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْأَنْفالِ قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ وَ الرَّسُولِ، ای مهتر عالم و ای سیّد ولد آدم، ای مایه فطرت، ای نقطه سعادت، ای مقصود موجودات و سید کاینات، ای نقطه دایره حادثات، ترا می‌پرسند از انفال و حکم آن، تو از وحی ما و از پیغام ما ایشان را جواب ده. قُلِ الْأَنْفالُ لِلَّهِ ملکا و لرسوله الحکم فیها بما یقضی به امرا و شرعا. انفال از روی ملک خدایراست و حکم آن چنان که خواهد مصطفی ص راست، بپسندید شما که بندگانید حکم او، بپذیرید به جان و دل قول او، که قول او وحی ما است، فعل او حجت ما است، شریعت او ملت ما است، حکم او دین ما است. اتباع او دوستی ما است.

    فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ تقوی بپناه خویش گیرید که سر همه طاعتها تقوی است، اصل همه هنرها و مایه همه خیرها تقوی است. تقوای او آن درخت است که بیخ او در آب وفا و شاخ او بر هواء رضا، میوه او دوستی خدا. نه گرمای پشیمانی بدو رسد، نه سرمای سیری، نه باد دوری، نه هواء پراکندگی. تقوی سه چیز است: خوفی که ترا از معصیت باز دارد رجایی که ترا بر طاعت دارد، رضایی که ترا بر محبت دارد.

    قوله: وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ، با مردم بصلح و آشتی زندگانی کنید و بی‌آزار زیید، و این نتوانید مگر که حظ خود بگذارید و حظ دیگران نگاه دارید، اگر توانید ایثار کنید و اگر نه باری انصاف دهید. بنگر که الطاف کرم احدیت آن درویشان را که راه ایثار رفتند و حظ خود بگذاشتند چه تشریف میدهد و چون می‌پسندد که: وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ کانَ بِهِمْ خَصاصَةٌ.

    عن عبد اللَّه بن عمر قال: اهدی لرجل من اصحاب رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و سلم رأس شاة، فقال: انّ اخی فلانا و عیاله احوج الی هذا منّا، فبعث به الیه، قال: فلم یزل یبعث به واحد الی آخر حتی نداولها سبعة ابیات حتی رجعت الی الاوّل، قال فنزلت وَ یُؤْثِرُونَ عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ... الایة.

    قوله: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ، مؤمنان ایشانند که از خدای ترسند. درین آیت ترس از شرط ایمان نهاد، هم چنان که جایی دیگر گفت: وَ خافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ ترس زینهار ایمان است و حصار دین است و شفیع گناهان است، هر دل که در آن ترس نیست آن دل خراب است و معدن فتنه و از نظر اللَّه محروم. درین آیت گفت مؤمنان ایشان‌اند که در یاد کرد اللَّه دلهاشان بترسد و بلرزد. جایی دیگر گفت: الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ اشارت است که مؤمنان ایشان‌اند که در یاد اللَّه دلهاشان بیاساید و آرمیده گردد، آن نشان مبتدیان است و این وصف الحال منتهیان، بنده در بدایت روش خویش پیوسته میگرید و می‌زارد و می‌نالد چندان از بیم فراق بگرید که نداء أَلَّا تَخافُوا بسر وی رسد. از بیم فراق بروح وصال باز آید، در آن مقام بیاساید و بنازد و دلش بیارامد، اینست که میگوید جل جلاله: تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ. و گفته‌اند: وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وصف مرید است، تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ نعت مراد است. وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ اهل شریعت را شعار است. تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ اربـاب حقیقت را دثار است. وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ مقام روندگان است. تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ نشان ربودگان است. رونده در راه شریعت بامید نعمت بر مقام خدمت، ربوده بر بساط حقیقت نواخته قربت و زلفت بار از ولی نعمت.

    الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ، در آیت پیش لخـ*ـتی اعمال بر شمرد، چون تقوی و وجل و توکل. آن گـه درین آیت، اعمال ظاهر چون نماز و زکاة در ان پیوست، آن از امارات حقیقت است و این از شرائط شریعت، تا بدانی که هر دو درهم پیوسته و درهم بسته، حقیقت بی‌شریعت به کار نیست، و شریعت بی‌حقیقت راست نیست. چون هر دو بهم جمع گشت انگه. أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا، ای صدقوا صدقاً و حقّوا حقاً. مؤمنان بحقیقت ایشان‌اند که هم در شریعت درست‌اند هم در حقیقت، پس اقامت شریعت را لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ و صدق حقیقت را، وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ هو رزق الاسرار بما یکون استقلالها به من المکاشفات و المواصلات، و گفته‌اند حقایق عبودیت و منازلات و مکاشفات حقیقت، در وجود خصلتها است که در این آیت بر شمرد و هو التعظیم للذکر و الوجل عند السماع و لاظهار الزیادة علیهم عند تلاوته، و حقیقة التوکل علی اللَّه و القیام بشروط العبودیة علی حد الوفاء، فاذ کملت اوصافهم صاروا محققین بالایمان، و قیل أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ای حقاً انه سبقت لهم من اللَّه الحسنی فصار لهم عند ربهم طوبی و زلفی و حسنی.

    قوله وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَیْرَ ذاتِ الشَّوْکَةِ تَکُونُ لَکُمْ، از روی اشارت میگوید:

    «بنده تا رنج نبرد بسر گنج نرسد».

    پیر طریقت گفت: من چه دانستم که مادر شادی رنج است، و زیر یک ناکامی هزار گنج است، من چه دانستم که زندگی در مردگی است و مراد همه در بی‌مرادی است. زندگی زندگی دل است و مردگی مردگی نفس، تا در خود بنمیری بحق زنده نگردی. بمیر ای دوست اگر می‌زندگی خواهی. نیکو گفت آن جوان مرد که:

    نکند عشق نفس زنده قبول

    نکند باز موش مرده شکار

    الهی! انکس که زندگانی وی تویی او کی بمیرد؟ وانکس که شغل وی تویی شغل بسر کی برد؟ ای یافته و یافتنی نه جز از شناخت تو شادی، نه جز از یافت تو زندگانی، زنده بی تو چون مرده زندانی، و صحبت یافته با تو نه این جهانی نه آن جهانی.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا