متون ادبی کهن کشف الاسرار و عدة الابرار

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
قوله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ این معطوف است باول سورة، فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ. وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ ای ما اصبتم و اخذتم من الکفار قهرا و قسرا من شی‌ء قلیل و کثیر. هر مال که غازیان و جنگیان از دست کافران بیرون کنند بجنگ و قهر، آن را غنیمت گویند، و هر مال که کافران از سر آن برخیزند و بجای بگذارند از بیم مسلمانان، و مسلمانان فراسر آن رسند بی‌جنگ و بی‌حرب، یا ایشان بصلح خود در پذیرند چون خراج و جزیت آن را مال میگویند، و از این هر دو صنف خمس بیرون باید کرد، و آن خمس بر پنج سهم بخشیدن، چنان که خدای گفت جل جلاله: فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ، نام خدای در مفتتح کلام نه از بهر آنست که او را سهمی است، بل که تعظیم راست، و تیمن و تبرک را، و حقیقت آنست که للَّه الدنیا و الآخرة ملکا و ملکا. پس معنی آنست که: فان للرسول خمسه، یک سهم رسول خدایراست، و آن بیت المال است، امروز با مصالح مسلمانان گردانند، چون سد ثغور و ارزاق قضات و مؤذنان و امثال آن، و در خبر است که مصطفی ص آن گاه که از خیبر بازگشته بود فرمود: تا مال غنیمت با هم آوردند قسمت را، و گفت: ردوا الخیط و المخیط فان الغلول نار و عار، آن گـه تایی موی بدست گرفت، گفت: انه لا یحل لی من هذا المغنم مثل هذا الا الخمس، و الخمس مردود فیکم، دیگر سهم از آن خمس حق خویشان رسول است، ایشان که از زکوات و صدقات فریضه محروم‌اند، و ایشان بنو هاشم‌اند و بنو المطلب. و هاشم و مطلب پسران عبد مناف‌اند.

هاشم جد مصطفی است، و مطلب جد شافعی، و عبد مناف را دو پسر دیگر بود: عبد الشمس و نوفل. عبد الشمس جد عثمان بن عفان بود و نوفل جد جبیر بن مطعم.

بنو نوفل و بنو عبد الشمس از خمس محروم‌اند، هر چند که با بنو عبد المطلب بدرجه یکسان‌اند، از بهر آنکه رسول خدا ایشان را محروم کرد، چون طلب کردند و ذلک فیما

روی جبیر بن مطعم، قال: لمّا قسم رسول اللَّه ص سهم ذوی القربی بین بنی هاشم و بنی المطلب، جئت انا و عثمان، فقلنا یا رسول اللَّه، هؤلاء بنو هاشم، لا ننکر فضیلتهم لمکانک الّذی وضعک اللَّه به فیهم، أ رأیت اخواننا من بنی المطلب اعطیتهم و ترکتنا، و انما نحن و هم بمنزلة واحدة. قال: انّهم لم یفارقونی فی جاهلیة و لا اسلام و انما بنو هاشم و بنو المطلب شی‌ء واحد، ثمّ شبّک بین اصابعه.

و توانگر و درویش و دور و نزدیک و مهینه و کهینه در آن یکسان، نرینه دو بهر، و ما دینه یک بهر، هم چون میراث. قومی گفتند: سهم ذی القربی بهمه قریش قسمت کنند، که همه قرابت رسول‌اند، و قول اول درست‌تر است و بیشترین علما بر آنند. حسن گفت: سهم رسول اللَّه و سهم ذی القربی، بعد رسول اللَّه، یجعلان فی الخیل و السّلاح و العدّة فی سبیل اللَّه، و معونة الاسلام و اهله، سهم دیگر از خمس یتیمانراست، پدر مردگان نارسیده درویش ایشان، که در دیوان صدقات نه‌اند. سهم چهارم درویشان مسلمانان راست، هم فقرا و هم مساکین. سهم پنجم راه گذریان راست که در سفر طاعت باشند، نه در سفر معصیت. این پنج قسم هر یکی را از پنج یک غنیمت پنج یکی است، باقی که بماند اربعة اخماس الغنیمة غازیان راست، ایشان که قتال کرده‌اند و در معرکه بوده‌اند. پیاده را یک سهم، و سوار را دو سهم، بعد از آن که سلب فرا قاتل داده باشند.

آن گـه گفت: إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی‌ عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ، یَوْمَ الْتَقَی الْجَمْعانِ، روا باشد که این سخن متصل بود به آنچه که گفت: فَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَوْلاکُمْ نِعْمَ الْمَوْلی‌ وَ نِعْمَ النَّصِیرُ. إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَ ما أَنْزَلْنا عَلی‌ عَبْدِنا. یوم بدر یعنی ایقنوا ان اللَّه ناصرکم اذ کنتم قد شاهدتم من نصره و امداد الملائکة ما شاهدتم. و روا باشد که این سخن متعلق باشد بقسمت غنائم، و المعنی: اقبلوا ما امرتم به فی القسمة ان کنتم آمنتم باللّه، و القرآن الذی انزلنا علی محمد یوم الفرقان. میگوید: قسمت چنان که کردیم و فرمودیم بپذیرید اگر ایمان دارید بخدا و به قرآن که به محمد فرو فرستادیم، روز بدر که اهل حق و اهل باطل آن روز از هم جدا شدند، و دو گروه بر هم رسیدند: حزب اللَّه و حزب الشیطان.

وَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ. اذ نصرکم و انتم اذلة اقلة. درین آیت گفت: قرآن یوم الفرقان فرو فرستادیم. جایی دیگر گفت: أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ، شب قدر فرو فرستادیم. جایی دیگر گفت: عَلی‌ مُکْثٍ وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا بروزگار و درنگ فرو فرستادیم، و این آن بود که قرآن در شبانروز بدر بآسمان دنیا فرو فرستادند، و آن را در بیت العزة در خزانه قرآن بنهادند، یک جای روز گفت، و یک جای شب گفت، بر سعت عادت سخن عرب که از شب خبری حکایت کنند و آن روز بود، و از روز حکایت کنند و آن بشب بود، از بهر آنکه آن کار از شبانروز بیرون نمیشود، و آن روز که جنگ بدر بود آدینه بود، هفدهم ماه رمضان، و دوش آن شب قدر بود، آن گـه قرآن را از رب العزة پس ازان در باقی عمر مصطفی بزمین میفرستاد بر درنگ و بر مکث، لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ تا هر گـه که رنجی بدل رسول خدا رسیدی خدای دل وی را تثبیت کردی، و هر گـه که حکم را اجابت افتادی حکم فرستادی بر مواقع نجوم، و یک تفسیر که کردند در وَ النَّجْمِ إِذا هَوی‌ اینست که و الوحی اذا انزل.

إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا، ای نزول بشفیر الوادی الادنی من المدینة و عدوّکم من المشرکین نزول بشفیر الوادی الاقصی من المدینة و یلی مکة.

وَ الرَّکْبُ یعنی ابا سفیان و العیر أَسْفَلَ مِنْکُمْ. ای مکاناً اسفل من مکانکم، لانکم علی نشر من الارض، و قیل: اقرب الی ساحل البحر. مکّی و بصری عدوة هر دو بکسر عین خوانند، و باقی بضم عین خوانند، و هما لغتان مشهورتان‌ کالرّشوة و الرّشوة. مصطفی ص بالای وادیی فرو آمده بودند در سوی مدینه، و کافران بزیر وادیی فرو آمده بودند در سوی مکه، در ساحل بحر، و بو سفیان کاروان بر ساحل بحر براند و بمکه برد. مسلمانان از مدینه بیرون آمدند و بطلب کاروان و کافران از مکه بیرون آمدند بدفع ایشان و حمایت داشت بر کاروان. هر دو فریق بر هم رسیدند بی‌آنکه وعده نهاده بودند قتال را.

رب العالمین گفت: وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ انتم و المشرکون للقتال لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعادِ لقلّتکم و کثرة عدوکم، و قیل: لَاخْتَلَفْتُمْ فِی الْمِیعادِ ای کانوا لا یصدّقون فی مواعدتکم طلباً لغرتکم و الحیلة علیکم، و لکن جمع اللَّه بینکم من غیر ارادة و لا قصد منکم. لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا فی علمه و حکمه، من نصر النبی و المؤمنین.

لِیَهْلِکَ یعنی: فعل اللَّه ذلک لیضل و یکفر من کفر من بعد حجة قامت علیه، و یؤمن من آمن علی مثل ذلک بینة. درین آیت نصرت مؤمنان است با قلّت و ضعف ایشان، و شکستن کافران با کثرت و شوکت ایشان. رب العالمین وقعت بدر برین صفت حجتی روشن ساخت، و معجزه ظاهر تا کافران را فردا عذر نماند، و حجت خدای بر ایشان روشن باشد و قاطع، و خود میگوید جل جلاله: وَ ما کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّی نَبْعَثَ رَسُولًا، و گفته‌اند: تقدیر این آیت آنست لِیَهْلِکَ مَنْ حکم اللَّه بهلاکه وَ یَحْیی‌ مَنْ حکم اللَّه بحیوته. نافع و ابو بکر و یعقوب حیی خواندند بدو یا و باقی حیّ بیاء مشدّد خوانند، و ادغام، فمن ادغم فلاجتماع حرفین من جنس واحد، و من اظهر فعلی اصله تقول حیی یحیی.

إِذْ یُرِیکَهُمُ اللَّهُ فِی مَنامِکَ... الایة مفسران را دو قول است، درین آیت: یکی فِی مَنامِکَ ای عینک. گفتند: منام بر وزن مفعل است، هم مصدر و هم زمان و هم مکان، و اینجا مکان است. ای فی عینک التی هی موضع النوم، و این قول درست نیست، که منام اگر مکان است مکان نائم است نه مکان نوم. قول دیگر، فِی مَنامِکَ، ای فی رؤیاک، این نمودن در خواب است که مصطفی را در خواب نمودند آن شب که دیگر روز حرب بدر رفت که مشرکان اندک بودند خوار و ناچیز، تأویل نهاد که ایشان خوار و مقهور شوند. پس یاران را از آن خواب خویش خبر کرد همه قوی دل گشتند و شاد شدند، دانستند که خواب انبیاء حق است و راست.

وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثِیراً ای علی صورة عرفت انّ الغلبة لهم، ثم اخبرتهم لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ، ای اختلفت کلمتکم فی امر القتال و الفرار. و لکن سلّمکم من الفشل و التّنازع و المخالفة فیما بینکم و قیل: سَلَّمَ ای: عصمکم من العدوّ.

إِنَّهُ عَلِیمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ ای بخفیّات القلوب.

وَ إِذْ یُرِیکُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَیْتُمْ فِی أَعْیُنِکُمْ قَلِیلًا، این باز در معسکر بوده در ابتداء قتال نه در خواب، آن ساعت که هر دو گروه بر هم رسیدند. خدای تعالی کافران را بچشم مؤمنان اندک نمود تا بجنگ دلیر گشتند و قوی دل شدند و بنترسیدند، و اما آنجا که گفت: در صدر سورة آل عمران یَرَوْنَهُمْ مِثْلَیْهِمْ رَأْیَ الْعَیْنِ، یعنی: یرون المؤمنین انفسهم مثلی الکافرین. عبد اللَّه مسعود گفت: فرایاری از یاران مصطفی ص که گفت بگو این گروه دشمن هفتاد باشند. جواب داد که مگر صد باشند.

مردی را از مشرکان اسیر گرفتند، از وی پرسیدند که عدد مشرکان و جنگیان چند است؟ گفت، میان نهصد تا هزار مردان مبارز جنگی.

وَ یُقَلِّلُکُمْ فِی أَعْیُنِهِمْ و میگوید: شما که مؤمنان‌اید بچشم ایشان اندک نمودیم چنان که بودید تا ایشان دلیر در آمدند و در جنگ می‌پیوستند، و کار خود عظیم نهادند، و قوی دانستند چنان که ابو جهل گفت: آن ساعت که در جنگ می‌پیوستند: انّما محمد و اصحابه اکلة جزور فاربطوهم بالحبال. و این آن بود که اخنس بن شریق از بنی زهره با سیصد مرد متفق شد که باز گردیم که ما بطلب کاروان آمده بودیم، و کاروان بسلامت بمکه رسید، و قتال کردن ما را با محمد هیچ روی نیست، که اگر کار وی بلند شود بکلمات و ما بوی بزرگ شویم و اگر نه هم دست ازو بداشتن اولیتر، که عرب خود کار وی کفایت کنند. ابو جهل، بلات و عزی و منات و هبل سوگند خورد که تا باین چاه بدر قتالی عظیم میان ما نرود باز نگردیم، ایشان خود چه باشند در دست ما، چون برزنیم؟ و حکیم بن حزام و عتبه همان سخن گفتند که اخنس گفت. اما دیگران فرمان نبردند، وصفها راست کردند، و در جنگ پیوستند، و رب العالمین مدد فریشتگان فرستاد، چنان که شرح آن رفت. پس عتبه و شیبه و ولید مغیره بیرون آمدند و مبارز خواستند، گفتند: یا محمد مبارز فرست تا حقّ از باطل جدا شود. سه مرد انصاری بیرون شدند و نسب خویش خواندند، ایشان گفتند شما کفؤ ما نباشید ما کفؤ خویش خواهیم.

رسول خدا علی ص را و حمزه را و ابو عبیده را فرستاد. حمزه با عتبه در آویخت و علی با شیبه و بو عبیده با ولید همی آویخت، تا ضربتهای بسیار میان ایشان خطا شد.

عمرو بن الجموح مشتی خرما در دست داشت، گفت: هر چند گرسنه‌ام این خرما نخواهم خورد، بینداخت و برفت و حرب همی‌کرد. این عمرو، بو جهل را ضربتی زد و دستش بیاویخت، پسرش عکرمه از پس در آمد شمشیر بزد بر دست عمرو و دستش در آویخت، وی پای بر آن دست نهاد و قوّت کرد تا آن دست از خود جدا کند، و هم چنان حرب میکرد تا بو جهل بیفتاد. عبد اللَّه مسعود در آمد و پای بر گردن وی نهاد، بو جهل گفت: یا رویعی الغنم لقد ارتقیت مرتقی عظیماً. عبد اللَّه گفت: اللَّه احلّنی علیه، آن گـه سرش از تن جدا کرد، و نزدیک رسول آورد. مسلمانان بدان شاد شدند و دو مرد عرب بر سر کوه ایستاده بودند تا هر گروه که نصرت یابند با ایشان یار شوند، پاره میغ در هوا بر ایشان بگذشت، ازان میغ روشنایی آتش دیدند، و آواز زنجیر شنیدند. یکی را زهره پاره‌پاره شد و آن دیگر مسلمان شد، و قصه با رسول خدا بگفت. رسول از جبرئیل پرسید، گفت: آن آتش از حرارة من بود که فریشتگان را همی‌راندم و زنجیر آورده بودیم از بهر کفار و بیم دادن ایشان، آن گـه کار بجایی رسید که هفتاد تن از بزرگان قریش کشته شدند، و هفتاد تن را اسیر گرفتند، و هفتاد تن را مجروح کردند. و مسلمانان را نصرت بود، و این نصرت بتأیید حق بود، و قضاء اللَّه بود، و خواست وی، کاری در ازل رانده و حکمی کرده و علم وی در آن رفته.

اینست که رب العالمین گفت: لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا وَ إِلَی اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ یعنی و بعد هذا الیّ مصیرکم فاکرم اولیائی و اعاقب اعدائی.

یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذا لَقِیتُمْ فِئَةً ای: جماعة من الکفار فی الحرب، فَاثْبُتُوا للقائم و قاتلوا و لا تنهزموا، وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثِیراً بالقلب و اللسان، و هو التکبیر عند المسابقة، اللَّه اکبر و اللَّه اکبر. عطا گفت: در حال حرب سخن گفتن مکروه است مگر ذکر خدا، تکبیر و تهلیل. لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ ای تظفرون فی الدنیا و تبقون فی الجنة، فانّهما خصلتان اما الغنیمة و امّا الشّهادة. وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فی اقامة الجهاد، وَ لا تَنازَعُوا فتکونوا فیه علی آراء مختلفة، فَتَفْشَلُوا ای: فتجبنوا، وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ لفظ ریح استعارة است از دولت و نصرت و قوت و مهابت. قومی گفتند: باد است بحقیقت که بوقت نصرت جهد، و مصطفی ص به این معنی گفت: نصرت بالصّبا و اهلکت عاد بالدّبور، و گفته‌اند کسی را که دنیا بوی اقبال کند بمراد وی، الرّیح الیوم لفلان. و منه قول الشاعر:

واصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ ینصرهم و لا یخذلهم. وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ بَطَراً... البطر الغلو فی النعمة و احتقار الغیر، وَ رِئاءَ النَّاسِ لیثنوا علیهم. میگوید: شما که مؤمنان‌اید چون کافران نه بید. بو جهل و اصحاب وی که از مکه بیرون آمدند بقصد بدر تا زنده و دننده و در نعمت بطر گرفته، و طاغی و یاغی گشته، و خویشتن بمردی فرا مردم نموده و مـسـ*ـت خمر و زمر گشته، مصطفی ص چون ایشان را دید گفت: «ان هذه قریش قد خرجت بفخرها و خیلائها تحاد اللَّه و رسوله، اللهم فاحنهم الغداة»!

وَ یَصُدُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ ای دین اللَّه بطرا و رئاء الناس، و یصدّون. این دو مصدر و فعل هر سه حال‌اند. وَ اللَّهُ بِما یَعْمَلُونَ مُحِیطٌ عالم به من کل الوجوه.

وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ مفسران گفتند: در سبب نزول این آیت که‌ قریش چون فرا راه بودند و حرب و قتال در دل گرفتند، قومی گفتند: که ما از بنی کنانه و بنی مدلج می‌ترسیم که ایشان خصم مااند و میانه ما کینه و عداوت است، و ایشان با قوت و شوکت، نباید که تعـ*رض ما کنند تا باز گردیم. چون خواستند که باز گردند، ابلیس آمد بر صورت سراقة مالک جعشم الکنانی، گفت: چرا می‌باز گردید. ایشان گفتند: نحن نرید قتال هذا الرّجل و نخاف من قومک، ما میخواهیم که با محمد قتال کنیم و از قوم تو بنی کنانه میترسیم. و این سراقة از اشراف کنانه و بنی مدلج بود، سالار و سرور ایشان. ابلیس که بر صورت وی بیرون آمده بود گفت: لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ ای لا احد یغلبکم من النّاس، ای من کثرتکم و قیل من جنس النّاس، وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ ای مجیر لکم عن بنی کنانة و ضامن ان لا یتعرّضوا لکم.

یا ظالمی انّی تروم ظلامتی

و اللَّه من کلّ الحوادث جاری‌

جاری ای مجیری. ابلیس گفت: امروز کس با شما نتاود، از مردمان مترسید، که من شما را از قوم خویش ایمن دارم و ایشان را بر شما دست نبود.

رب العزة گفت: فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلی‌ عَقِبَیْهِ ای: ولی مدبراً، «و قال: إِنِّی بَرِی‌ءٌ مِنْکُمْ افارقکم و لا ادنو منکم. خدای گفت: چون هر دو گروه بر هم رسیدند، ابلیس فریشتگان را بدید که از آسمان فرو می‌آمدند، و جبرئیل را دید جامه بخود در گرفته، و در پیش مصطفی ص ایستاده و عنان وی گرفته، بترسید و از مشرکان با پس گشت، بو جهل او را گفت: یا سراقة أ فراراً من غیر قتال؟ هنوز جنگ در نپیوستم و راه گریز گرفتی؟ گفت: انی اری ما لا ترون یعنی: الملائکة. انی خاف اللَّه ان یهلکنی فیمن یهلک، و قیل: أخاف ان یناله مکروه من الملائکة، لانهم کانوا یعرفونه، و قیل: خاف الوقت الّذی انظر الیه قد حان و قیل: معناه «انی اخاف اللَّه علیکم.» قال ابن اسحاق، قال ابلیس: إِنِّی أَخافُ اللَّهَ و کذب عدوّ اللَّه ما به مخافة اللَّه، و لکن علم انه لا قوّة له و لا منعة فاوردهم و اسلمهم، و تلک عادة عدوّ اللَّه لمن‌ اطاعه حتی اذا التقی الحقّ و الباطل اسلمهم و تبرّأ منهم. پس چون کافران بهزیمت وا مکة آمدند آوازه در افتاد که سراقة پشت بداد بهزیمت و لشکر بشکست، خبر بسراقة رسید گفت: و اللَّه ما شعرت بمسیرکم، حتی بلغنی هزیمتکم، و اللَّه که من نه از رفتن خبر دارم و نه از هزیمت تا آن گـه که خبر هزیمت شما بمن رسید، این چه سخن است و چه کار که بر من می‌بندید؟ ایشان گفتند: نه تو در معرکه بودی و چنین گفتی؟ وی سوگند یاد میکرد که من نبودم. مسلمانان دانستند که وی راست میگوید و آن گوینده شیطان بود.

ثمّ قال: وَ اللَّهُ شَدِیدُ الْعِقابِ یجوز ان یکون متصلا بکلامه، و یجوز ان یکون مستانفاً.

إِذْ یَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ... الایه هم المنافقون ایضاً، و قد عطف الوصف علی الوصف بالواو، و قیل: هم قوم اسلموا بمکة، و لم یهاجروا، فلما خرجت قریش لحرب رسول اللَّه ص، خرجوا معهم، و قالوا نکون مع اکثر الفئتین، فلمّا رأوا قلّة المسلمین، قالوا: غَرَّ هؤُلاءِ دِینُهُمْ اذ خرجوا مع قلّتهم یقاتلون الجمع الکثیر ثمّ قتلوا جمعاً من المشرکین، منهم قیس بن الولید و ابو قیس المخزومیان و الحرث بن زمعة بن الاسود بن المطلب و علی بن امیة بن خلف و العاص بن منیه بن الحجاج و الولید بن عتبه و عمرو بن امیة.

وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ ای یفوّض امره الیه لا یغلب، فَإِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ قویّ منیع، حَکِیمٌ فی خلقه.
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ... الایة، غنیمت مال کافران است که مسلمانان بران ظفر یابند بوقت قتال و جهاد، و گفته‌اند جهاد دو قسم است: جهاد ظاهر، و جهاد باطن، جهاد ظاهر با کافر است به تیغ، و جهاد باطن با نفس است بقهر.

    مجاهدان به تیغ سه مردند: کوشنده مأجور و خسته مغفور و کشته شهید. همچنین مجاهدان با نفس سه مردند، یکی میکوشد وی از ابرار است، یکی می‌تازد وی از اوتاد است یکی باز رسته وی از ابدال است. او که در جهاد کفّار است بمال غنیمت توانگر شود، او که در جهاد نفس است بدل توانگر شود، توانگر بمال آن مال وی یا حلال است و محنت، یا حرام است و لعنت، و توانگر بدل همتی دارد مه از دنیا و مرادی مه از عقبی. مصطفی ص جهاد نفس را عظیم‌تر خواند، و بزرگ‌تر گفت: رجعنا من الجهاد الاصغر الی الجهاد الاکبر

    از بهر آن که از دشمن حذر توان کرد و از نفس حذر کردن نتوان. و با هر دشمنی اگر بسازی از شر وی ایمن گردی، و با نفس اگر بسازی هلاک خود در آن بینی. و آزاد بار نفس آنست که مصطفی ص گفت: ان اللَّه لا ینظر الی صورکم و لا الی اعمالکم و لکن ینظر الی قلوبکم، گفت: خدای بدل نگرد و بنفس ننگرد، و معلوم است که نگرستن تأثیر محبت است، و نانگرستن تأثیر بغض، اگر نفس دشمن داشته حق نبودی بوی نظر کردی، چنان که بدل کند.

    پس واجب کند نفس را دشمن داشتن، و موافقت حق را بنظر مهر و محبت بوی ننگرستن، و در معرکه مجاهدت به تیغ ریاضت قهر وی کردن، و دیده مراد وی بناوک تفرید و تجرید بر دوختن ازینجا گفت مصطفی ص: «من مقت نفسه فی ذات اللَّه آمنه اللَّه من عذاب یوم القیمة»، و در این معنی حکایت احمد بن خضرویه معروف است. گفتا: روزگاری در قهر نفس خویش بسر آوردم تا او را از مراد و کام خویش بازداشتم روزی نشاط غزو کرد، با من بر آویخت که غزا کردن شرط دین است و عماد مسلمانی و نشان طاعت‌داری. و من از نشاط وی عجب داشتم که از نفس نشاط طاعت نیاید، و بخیر کمتر گراید، گفتم: ناچار در زیر این مکری است پیوسته، او را روزه میفرمایم مگر طاقت گرسنگی ندارد خواهد که در سفر از آن خلاص یابد و خواهد که در سفر روزه گشاید رخصت سفر بر کار گیرد! گفتم: با نفس نذری کردم که تا در سفر باشم روزه نگشایم، بلکه بیفزایم، گفت: روا دارم و روزه نگشایم، گفتم: مگر از آنست که طاقت قیام شب ندارد میخواهد که در سفر از آن خلاص یابد در دل کردم که از قیام هیچ نکاهم و از شام تا بام نفس را بر پای دارم، گفت: روا دارم و ازان ننالم. اندیشه کردم که مگر از آنست که با خلق می‌نیامیزد و وحشت خلوت او را برین داشته است و میخواهد که با خلق صحبت کند، همت کردم که در سفر جز بمنزلهای خراب فرو نیایم، و از خلق گوشه گیرم. آن نیز از من روا داشت و بپسندید. پس از روی عجز و تضرع در حق زاریدم که الهی بفضل خود مرا از مکر نفس آگاه کن و بلطف خود مرا شاد کن! آخر دریافتم که نفس میگوید که هر روز مرا به تیغ مجاهدت هزار ضربت زنی و هزار بار بکشی و خلق را از آن آگاهی نه، باری بغزا روم تا یکباره کشته شوم و شهید باشم و جهانیان باز گویند که احمد خضرویه در غزا شهادت یافت، گفتم: صعب خصمی که نفس است که نه در دنیا موافقت نماید، نه در عقبی سعادت خواهد، کمین ریا خواست که بر من گشاید، و در زمره هالکان آرد، تا رب العزة مرا از مکر وی آگاهی داد، و در جناب کرم و لطف مرا جای داد، آن گـه در وردها بیفزودم و الطاف کرم بسی دیدم.

    پیر طریقت گفت: «الهی! از بیم تواند بود، بجان رسیدم، هیچ ندانم که با چنین نفس با چنین کار چون افتادم، هیچ غیرت نگرفتم و خلقی بعبرت خویش ندیدم، هر چند کوشیدم که یک نفس از آن خود شایسته تو بینم ندیدم. ملکا، دانی که نه بی‌تو خود را این روز گزیدم! الهی مران کسی را که خود خواندی ظاهر مکن، جرمی که خود پوشیدی! کریما، میان ما با تو داور تویی، آن کن که سزای آنی! قوله: فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ چنان که از مال غنیمت بیرون کنند و در آن سهمی است خدای را و رسول را، هم چنین در معاملات حقیقت که دل را غنیمت است سهمی است خدای را، که بنده در آن آزاد بود از حظّ خود و رقّ کون همه حقّ باشد و بحق باشد از خود بیزار و از عالم آزاد.

    پیر طریقت گفت: «بنده را وقتی بیاید که از تن زبان ماند و بس، و از دل نشان ماند و بس، و از جان عیان ماند و بس، دل برود نموده ماند و بس، جان برود ربوده ماند و بس، این جوانمرد بمنزل رسید و پرسید از سیل چه نشان دهند، چون بدریا رسید در دریا افتاد، و سختی بپرسید، در خود برسید او که بمولی رسید:

    بلعجب بادی است در هنگام مـسـ*ـتی باد فقر

    کز میان خشک رودی ماهیان تر گرفت‌

    ابتدا غوّاص ترک جان و فرزندان بگفت

    پس بدریا در فروشد تا چنین گوهر گرفت

    سالها مجنون طوافی کرد در کهسار و دشت

    تا شبی معشـ*ـوقه را در خانه ما در گرفت‌

    إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْیا ازینجا تا آخر ورد قصه بدریان است، و وصف الحال جوانمردان، که در معرکه ابطال و در صف قتال مبارزت نمودند و بعهد و وفاء حق بایستادند، تا از بارگاه حقیقت بوصف رجولیّت موصوف گشتند، و اعلاء کلمه حقّ را و نشر بساط اسلام را تن سبیل و جان بذل و دل فدا کردند.

    نوشید*نی از خون و جام از کاسه سر

    بجای بانگ رود آواز اسبان‌

    بجای دسته گل قبضه تیغ

    بجای قرط بر تن درع و خفتان‌

    رب العالمین گفت: آن کاریست که در ازل من خواستم، قضایی که من کردم، حکمی که من راندم، لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا فریشتگان را فرستادم آرام دلها را و بشارت مؤمنانرا، امّا نصرت دادن کار الهیّت ما است و خصایص ربوبیّت ما، وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ. همچنین رسولان را از بهر دعوت فرستادم و هدایت بعنایت ماست، إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ! کسب بنده تقدیر کردم و سبب ساختم اما روزی دادن و رسانیدن بر ماست وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِی الْأَرْضِ إِلَّا عَلَی اللَّهِ رِزْقُها.

    جفت دادن و تخم ریختن سبب کردم لکن وجود فرزند بقدرت ماست یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ إِناثاً وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّکُورَ.

    وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا از روی اشارت مسلمانان را درین آیت موافقت میفرماید که موافقت اصل دین است، و مخالفت مایه ضلالت، چنان که در دین و عقیدت موافقت واجب است، در رای و عزیمت هم واجب است، از اینجاست که رب العزة طاعت خدا و رسول و اولی الامر همه در هم بست، و خروج و خالفت حرام کرد. مصطفی گفت: «امرتکم بخمس بالجماعة و السّمع و الطّاعة و الهجرة و الجهاد فی سبیل اللَّه. و انّه من خرج من الجماعة قید شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه الا ان یراجع،و قال ص: «من اطاعنی فقد اطاع اللَّه، و من عصانی فقد عصا اللَّه، و من یطع الامین فقد اطاعنی، و من یعص الامیر فقد عصانی، و انما الامام جنّة یقاتل من ورائه، و یتّقی به فان امر بتقوی اللَّه و عدل فانّ له بذلک اجراً، و ان قال بغیره فانّ علیه منّة، و ان امر علیکم عبد مجدّع یقودکم بکتاب اللَّه، فاسمعوا له و اطیعوا.

    ثمّ قال تعالی: وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ یتولّی الکفایة اذا حصل منهم الثّبات و حسن التفویض. حسن بصری رحمه اللَّه هر گـه که قصه اصحاب بدر خواندی گفتی: طوبی سپاهی را که امیر ایشان رسول خدا، جاسوس ایشان جبرئیل امین خدا، مبارز ایشان حمزه و علی شیر خدا، مدد ایشان فریشتگان خدا، مقصود ایشان اظهار دین خدا، حاصل ایشان رضای خدا.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا و اگر تو دیدید آن گـه که میرانند کافران را، الْمَلائِکَةُ فریشتگان، یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ میزدند ایشان را بر رویها و پشتها، وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ. (۵۰) میچشید عذاب آتش.

    ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ این بآنست که دست شما پیش فرا فرستاد شما وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ. (۵۱) و خدای ستمکار نیست بندگان را.

    کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ بمشرکان قریش همان بود که بآل فرعون بود وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ و ایشان که پیش از ایشان بودند، کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ کافر شدند به پیغامهای خداوند و نشانهای او، فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ تا فرا گرفت خدای ایشان را بگناه ایشان، إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ که خدای سخت‌گیر است شَدِیدُ الْعِقابِ. (۵۲) سخت سرانجام نمودن ایشان را.

    ذلِکَ این بآنست، بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً که خدای نبود آن را که بگرداند و تغییر کند، نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی‌ قَوْمٍ نیکویی را و نعمتی را که بآن نیکویی کرد بر قومی، حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ تا آن گـه که ایشان آن را تغییر کردند و بگردانیدند بخویشتن خویش، وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ. (۵۳) و خدای شنوایی است دانا.

    کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ هم چنان راست که آل فرعون را رفت وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ و ایشان که پیش از ایشان بودند، کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ دروغ زن گرفتند پیغامها و نشانهای خداوند خویش، فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ تا هلاک کردیم ایشان را بگناهان ایشان، وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ و بآب بکشتیم کسان فرعون را وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمِینَ. (۵۴) و همه که بودند ستمکاران بودند بر خویشتن.

    إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ بترین همه جنبندگان بنزدیک خدا، الَّذِینَ کَفَرُوا ایشانند که کافر شدند بیکتایی خداوند خویش، فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ. (۵۵) بنمی گروند

    الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ایشان که پیمان بستی با ایشان. ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ آن گـه پیمان خود می‌شکنند در هر باری، وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ. (۵۶) و از غدر نمی‌پرهیزند، فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ هر گـه که ایشان را دریابی و بر ایشان دست‌یابی فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ نکالی کن بر ایشان که هر که از پس ایشان در فراز رسد حذر کند و برمد، لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ. (۵۷) تا مگر بپذیرند.

    وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً اگر ترسی از قومی که عهد شکنند فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ اگاهی افکن بایشان عَلی‌ سَواءٍ تا ایشان و تو یکسان باشید إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ. (۵۸) که خدای کژان را و کژ پیمانان را دوست ندارد.

    وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا و مپندار که کافران از پیش شدند إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ (۵۹). که ایشان خدای را در خود عاجز نیارند

    وَ أَعِدُّوا لَهُمْ و میسازید ایشان را مَا اسْتَطَعْتُمْ هر چه توانید، مِنْ قُوَّةٍ از تیر انداختن، وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ و از این اسبان ساخته و بر آخر بسته در تغرها، تُرْهِبُونَ بِهِ تا می‌ترسانید بآن، عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ دشمن خدای را و دشمن خویش را، وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ و کسانی را که فرود از ایشان‌اند، لا تَعْلَمُونَهُمُ که ایشان را ندانید، اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ داند ایشان را خدای، وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‌ءٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و هر چه نفقه کنید از چیزی از بهر خدا، یُوَفَّ إِلَیْکُمْ گزارده آید بشما پاداش آن، وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ. (۶۰) و از شما چیزی کاسته نیاید.

    وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ و اگر بصلح گرایند دشمنان و صلح جویند، فَاجْنَحْ لَها بآن گرای و صلح جوی، وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ و پشت بخدا باز کن، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ. (۶۱) که او شنوائیست دانا.

    وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ و اگر خواهند که بفریبند ترا، فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ پسنده تو است خدای ترا پسنده، هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ او است که ترا نیروی داد بیاری خود، وَ بِالْمُؤْمِنِینَ. (۶۲)

    و مؤمنان، وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ و مؤمنانرا و یاران ترا هم دل کرد و نزدیکی داد دلهای ایشان را با یکدیگر، لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً اگر نفقه کردی تو هر چه در زمین است، ما أَلَّفْتَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ایشان را هم دل نکردید و در دلهاشان الفت ننهادید، وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ لکن خدای میان ایشان الفت نهاد، إِنَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (۶۳) که او تواناییست دانا.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا، جماعتی مفسران گفتند: این آیت در شأن کشتگان روز بدر آمده است که چون روی به مسلمانان نهادند بوقت جنگ، فریشتگان بر پشتهای ایشان میزدند. مردی گفت یا رسول اللَّه! رأیت بظهر ابی جهل مثل الشراک. بر پشت بو جهل نشان ضربتها دیدم هم چون دوال. فقال: ذاک ضرب الملائکة، رسول خدا گفت: آن ضرب فریشتگان بوده. و عن انس بن مالک قال: وقف رسول اللَّه ص یوم بدر علی القلیب، فقال: ای ابا جهل بن هشام و ای عتبة بن ربیعة و ای ولید بن عتبة و ای فلان بن فلان، بئس عشیرة النّبی کنتم، و بئس بنو عم النبی کنتم، هل وجدتم ما وعد ربکم حقاً. فقال عمر: بابی انت و امی یا رسول اللَّه! هل یسمعون کلامک الساعة و قد جیّفوا؟ قال: و الّذی بعثنی بالحقّ، انّهم یسمعون کما تسمع، و لکن لا یقدرون ان یجیبوا.

    این خبر دلیل است که مرده در گور سخن زندگان شنود و از احوال ایشان خبر دارد. و ممّا یدلّ علیه ما روی عن ابی هریرة قال: ان اعمالکم تعـ*رض علی اقربائکم من قرنائکم فان رأوا خیراً فرحوا به و ان راوا شرا کرهوا، و انّهم لیستجیرون المیت اذا اتاهم حتی ان الرجل لیسأل عن امراته تزوجت ام لا؟ و روی ان عادا لما اهلکها اللَّه، قام فیهم نبیهم علیه السلام فقال: ای عاد! هل وجدتم ما وعد ربکم حقا؟ هل زلزلت اقدامکم و رجفت قلوبکم و سقت الاحقاف علیکم؟ و الذی نفسی بیده انهم لیسمعون مقالتی.

    و گفته‌اند این آیت عام است همه کافران را خواهد که بوقت قبض روح فریشتگان ایشان را زنند.

    یَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ ما اقبل منهم، وَ أَدْبارَهُمْ ما ادبر منهم، یضربون اجسادهم کلها. ابراهیم بر ملک الموت رسید گفت: یا ملک الموت! خواهم که ترا بینم بآن صورت که قبض روح کافران کنی. گفت یا ابراهیم: طاقت نداری. گفت لا بد است.

    پس خویشتن را بآن صورت فراوی نمود. شخصی را دید سیاه و تاریک بوی ناخوش از وی میدمد و مویهای اندام وی بر پای شده و جامه سیاه ناخوش پوشیده و دود و آتش از بینی و دهان وی بیرون می‌آید. ابراهیم چون وی را دید وی را غشی رسید، چون بهوش باز آمد. ملک الموت با صورت خویشتن شده بود. گفت: یا ملک الموت آن بدبخت را اگر خود دیدن صورت تو عذاب وی بودی تمام بودی! و در خبر است که دو جانور بر کافر مسلط کنند بعد از مرگ، هر دو کر و نابینا و در دست هر یک عمودی از آهن گرم و او را بآن می‌زنند تا بقیامت، نه چشم دارند که وی را بینند تا رحمة کنند و نه گوش دارند که آواز ناله وی بشنوند. و روا باشد که یتوفی فعل اللَّه باشد که خدای بحقیقت خلق را میراند، چنان که گفت: اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها. و آنکه الْمَلائِکَةُ ابتدا باشد و یَضْرِبُونَ خبر ابتدا. و قول او ظاهرتر است بدلیل قراءت شامی که «تتوفی» خواند بدو تا.

    وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ. قول اینجا مضمر است. ای و یقولون: وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَرِیقِ. و عرب قول اضمار فراوان کند از بهر ظهور دلالت بر آن در سخن، و این در قرآن فراوان است، منها قوله: وَ إِذْ یَرْفَعُ إِبْراهِیمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَیْتِ الی قوله: رَبَّنا ای یقولان ربنا. وَ یَتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ای و یقولون ربنا. و گفته‌اند: این عذاب حریق عذاب دوزخ است. چنان که در آن آیت گفت: کُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ... الآیه.

    ذلِکَ ای هذا العذاب، بِما قَدَّمَتْ أَیْدِیکُمْ بما کسبتم و جئتم، وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ فیاخذهم بغیر ذنب.

    کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ، فرعون درین آل داخل است. چنان که مصطفی ص در صلوات گفت: کما بارکت علی ابراهیم.

    کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ ای کصنیع آل فرعون. و قیل محلّه نصب، ای یفعل اللَّه بهم من الاهلاک و العذاب، کما فعل بآل فرعون. وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ، الضمیر یعود الی فرعون، و یحتمل ان یعود الی کفار قریش، و یجوز ان یرتفع بالابتداء و کفروا خبره. میگوید: و ایشان که پیش از ایشان بودند، چون قوم نوح و هود و صالح، کافر شدند بآیات خدا و معجزات انبیا. فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ عاقبهم علیها، إِنَّ اللَّهَ قَوِیٌّ شَدِیدُ الْعِقابِ لا یغلبه شی‌ء.

    ذلِکَ ای هذا الاخذ بسبب بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً مبدلا نعمة انعمها علی قوم حَتَّی یُغَیِّرُوا یبدّلوا، ما بِأَنْفُسِهِمْ. این اهل مکه‌اند که خدای ایشان را نعمت داد، چنان که گفت: أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ، و مصطفی را هم از ایشان بایشان فرستاد به پیغامبری. چنان که گفت: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ. ایشان آن نعمت بخویشتن بگردانیدند، بجای شکر کفر نهادند، و شرک آوردند، تا رب العزة آن نعمت از ایشان بستد و بانصار داد، و امن ایشان بخوف بدل کرد تا روز بدر بایشان آن رفت که رفت. لَمْ یَکُ اصله یکون فحذفت الحرکة للجزم و حذف الواو لالتقاء الساکنین، و حذف النّون لشبهه بحرف المدّ و اللین، لان کلمة الکون یکثر دورها لانه عام فی کل الاشیاء، وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ.

    کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ من کفار الامم، کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ، فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ‌ بعضا بالرجفة، و بعضا بالخسف، و بعضا بالمسخ، و بعضا بالرّیح و بعضا بالماء. یحتمل ان الفعل فی قوله: کَفَرُوا بِآیاتِ اللَّهِ لکفار قریش و کَذَّبُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ لآل فرعون. وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فاعاد ذکرهم لما حیل بینهم و بین افعالهم بافعال غیرهم. وَ کُلٌّ کانُوا ظالِمِینَ ای کلّ قوم منهم کانوا کافرین.

    میگوید هر که را هلاک کردیم، بستمکاری ایشان هلاک کردیم و ما از ستم پاکیم.

    إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا. این آیت در شأن بنی عبد الدار آمد که در کفر و عداوت رسول خدا مصرّ بودند و سخت خصومت. رب العالمین گفت: فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ ای لا یؤمنون ابدا. هم چنان که قوم نوح را گفت: لَنْ یُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِکَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ. و گفته‌اند: در شأن یهود بنی قریظه آمد که عهدی با رسول خدا داشتند، نقض کردند و مشرکان مکه را بسلاح یاری دادند بر قتال، مصطفی ص و یاران، پس پشیمان شدند و عذر خواستند و گفتند: نسینا و اخطأنا، و دیگر باره با مصطفی عهد کردند و روز خندق باز پیمان بشکستند، دیگر بار نقض عهد کردند.

    و کعب اشرف با جمعی یهود قریظه به مکه شدند و موافقت ایشان کردند بر مخالفت رسول خدا. اینست که گفت: الَّذِینَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ای معهم، ثُمَّ یَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِی کُلِّ مَرَّةٍ وَ هُمْ لا یَتَّقُونَ لا یخافون اللَّه فی نقض العهد.

    رب العالمین گفت: فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِی الْحَرْبِ ای تظفر بهم و تجدهم. این در آیت اول پیوسته است. میگوید: اکنون که ایشان نقض عهد کردند، هر گـه که دست‌یابی بر ایشان، فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ ای افعل بهم من خلفهم، ای افعل بهم فعلا من التنکیل و العقوبة تفرّق به جمع کل ناقض عهد، فیعتبروا بما فعلت بهؤلاء و لا ینقضون العهد. فذلک قوله جل و علا: لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ ای یعتبرون.

    وَ إِمَّا تَخافَنَّ جالب این نون مشدّد ماء زایده است، تقدیره و ان تخف. این خوف بمعنی علم است. یعنی و ان تعلمنّ مِنْ قَوْمٍ خِیانَةً نقضا للعهد بدلیل یظهر لک کما ظهر من قریظة و النضیر، فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ یعنی انبذ الیهم اعلاماً انک ناقض عهدهم، اذ همّوا به، حتّی تکون انت و هم سواء فی العلم بالنقض فلا یتوهّموا بک الغدر، یعنی افعل بهم ما یفعلون.

    إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْخائِنِینَ النّاقضین للعهود. و فی الخبر لا دین لمن لا عهد له.

    وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَبَقُوا ای لا تحسبنّ یا محمد، الّذین کفروا فاتوا فانهم فی القبضة و ان طالت المدّة. این در شأن قومی آمد از کافران که از حرب بدر بجسته بودند و به مکه باز شده، ترسیدند که ایشان را هلاک و عذاب رسد، پس چون ایشان را وقتی عذاب نرسید طاغی و یاغی گشتند. رب العالمین گفت: یا محمد لا تحسبنّهم سبقوا بسلامتهم الآن، فانّهم لا یعجزوننا و لا یفوتوننا فیما یستقبل من الاوقات.

    شامی و حمزه و حفص، لا یحسبن بیا خوانند، یعنی لا یحسبنّ الّذین کفروا انفسهم سابقین فایتین من عذابنا، و فیه وجه آخر، لا یحسبن، قیل المؤمنین الّذین کفروا سبقوا. پس گفت: إِنَّهُمْ لا یُعْجِزُونَ. قراءة عامه یعجزون بفتح نون است و اختیار آنست و در شواذ خوانده‌اند بکسر نون، فیکون المعنی انهم لا یعجزوننی، فحذفت النّون الاولی لاجتماع النّونین. و همچنین قراءت عامّه قرّاء انهم بکسر الف است بر معنی ابتدا، ای انهم لا یعجزونی. ایشان مرا عاجز نیارند، و الاعجاز سلب القدرة، مگر شامی که وی انهم بفتح الف خواند و بدین قراءت لا صلة است و تقدیره و لا یحسبن الذین کفروا ان سبقوا انهم لا یعجزون.

    وَ أَعِدُّوا لَهُمْ ای اعدّوا ایّها المؤمنون لهم، ای لنا قضی العهد و لجمیع الکفّار، مَا اسْتَطَعْتُمْ ما سهل علیکم تحصیله، مِنْ قُوَّةٍ و هی ما یتقوّی به فی الحرب من السّلاح و الخیل و النّفقة. و قال عکرمة هی الحصون. و عن عقبة بن عمران، ان النبی ص قال علی المنبر: الا انّ القوة الرّمی، قالها ثلاثا،و قال ص ان اللَّه یدخل بالسّهم الواحد ثلاثة نفر الجنّة: صانعه محتسبا فی صنعه الخیر، و الرّامی به، و منبّله.

    و قال: ارموا و ارکبوا و ان ترموا احبّ الیّ من ان ترکبوا کلّ شی‌ء یلهوا به الرّجل باطل الّا رمیه بقوسه و تادیبه فرسه و ملاعبته امراته فانّهن من الحقّ، و من ترک الرّمی بعد ما علمه رغبة عنه فانه نعمة ترکها، و قال کفرها.

    و عن سلمة بن الاکوع قال: خرج رسول اللَّه ص علی قوم من اسلم یتناضلون، فقال: ارموا بنی اسماعیل فان اباکم کان رامیا، و انا مع بنی فلان لاحد الفریقین، فامسکوا بایدیهم، فقال، ما لهم، قالوا: و کیف نرمی و انت مع بنی فلان، قال: ارموا و انا معکم کلکم، و قال ص: من علم الرّمی ثمّ ترکه فلیس منّا او قد عصی.

    وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ رباط مصدر است، تقول ربط یربط ربطا و رباطا و رابط یرابط مرابطا، و رباطا، و هو شدّ الخیل عام فی الذّکور و الاناث.

    قال النبی: من احتبس فرسا فی سبیل اللَّه ایمانا باللّه و تصدیقا بوعده فان شبعه و ریّه و روثه و بوله فی میزانه یوم القیمة.

    و عن جریر بن عبد اللَّه قال: رأیت رسول اللَّه ص یلوی ناصیة فرس باصبعه بیده و هو یقول: الخیل معقود بنواصیها الخیر الی یوم القیمة الاجر و الغنیمة.

    تُرْهِبُونَ ای تخوّفون غایة التخویف به، ای بالاعداد. یعقوب ترهّبون بتشدید خواند. میگوید: باین ساختن سلاح و آلات جنگ دشمن خدای را و دشمنان خود را می‌ترسانید، آن دشمنان که ایشان را می‌شناسید و میدانید از مشرکان قریش و کفّار عرب و یهود قریظه، وَ آخَرِینَ ای و ترهبون آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تعلمونهم و قومی دیگر از دشمنان که شما ایشان را می‌ندانید و خدا ایشان را میداند و میشناسد. هم چنان که جایی دیگر گفت: وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِأَعْدائِکُمْ.

    ابن زید گفت: منافقان‌اند که با مسلمانان غزو میکردند و کلمت شهادت میگفتند و مسلمانان ایشان را نمیدانستند و از عداوت که در دل داشتند بی‌خبر بودند. ابن جریر گفت: هم الجنّ لان قوله: عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ یشتمل جمیع الاعداء من الآدمیّین.

    قومی گفتند: چنان نیکوتر که بیان آن نکنند بعد ازان که خدای گفت: لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یَعْلَمُهُمْ.

    وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَیْ‌ءٍ من آلة و سلاح صفراء و بیضاء، فِی سَبِیلِ اللَّهِ، ای طاعة، یُوَفَّ إِلَیْکُمْ یخلف لکم فی العاجل و یوفّر لکم اجره فی الآخرة، وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ لا تنقصون من الثواب.

    وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ بفتح سین قراءت عامه است و بکسر سین قراءت بو بکر تنها، و بمعنی هر دو یکسان است. الجنوح المیل الی الشی‌ء، و الجنح الجزء من اللیل.

    درین آیت شرط نهاد که آن گـه که دشمن صلح جوید تو صلح جوی. جای دیگر تفسیر کرد گفت: فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَی السَّلْمِ تو دشمن با صلح مخوان، اگر دشمن صلح جوید با صلح آی. قتاده گفت: این در ابتداء اسلام بود پس منسوخ گشت بآیت سیف. و قیل هی ثابتة لانّها فی موادعة اهل الکتاب. فَاجْنَحْ لَها، گفت: از بهر آنکه سلم مؤنث است و معنی السلم المصالحة، وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ ای فوّض امرک الیه و اتخذه وکیلا، إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ.

    وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ ای ان ارادوا باظهار الصلح خدیعتک، فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ ای الّذی یتولّی کفایتک اللَّه، هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ یوم بدر، وَ بِالْمُؤْمِنِینَ یعنی الانصار. وَ أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ ای بین قلوب الاوس و الخزرج و هم الانصار جمعهم اللَّه علی الایمان و المودة بعد ان کانوا اشتاتا و جعلهم اخوانا بعد ان کانوا اعداء.

    لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً نصب علی الحال، ای بلغ عداوتهم نهایة، لو انفق منفق فی اصلاح ذات بینهم ما فی الارض من الاموال لم یقدر علی الاصلاح و الالفة و رفع الاحنة، وَ لکِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَیْنَهُمْ لان قلوبهم بیده یؤلّفها کیف یشاء. معنی آنست که اگر هر چه در روی زمین مالست و نعمت تو هزینه کنی و بذل کنی تا میان اوس و خزرج و جز از آن از قبائل متعادی با یکدیگر از عرب که میان ایشان کارهای عظیم قدیم بود از ثرات و احن، میگوید: اگر آن همه خرج کنی تا میان ایشان صلح دهی آن کینه و عداوت برگیری نتوانی، و اسلام آن را همه بسترد و برگرفت، و ایشان را همه برادران کرد، تا میان ایشان نه عداوت ماند نه تنافر. رب العالمین خبر داد درین آیت که، آن همه من کردم بفضل و رحمت خویش.

    إِنَّهُ عَزِیزٌ لا یمتنع علیه شی‌ء حَکِیمٌ علیم بما فعله.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا... الایة. مرگ چهار قسم است: (مرگ اهانت و لعنت، و مرگ حسرت و مصیبت، و مرگ تحفة و کرامت، و مرگ خلعت و مشاهدت). مرگ لعنت مرگ کافران است، حسرت مرگ عاصیان است، و مرگ کرامت مرگ مؤمنان است، مرگ مشاهدت مرگ پیغمبران است. مرگ لعنت را گفت: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ یَتَوَفَّی الَّذِینَ کَفَرُوا....جایی دیگر گفت: وَ لَوْ تَری‌ إِذِ الظَّالِمُونَ فِی غَمَراتِ الْمَوْتِ. یا سید، اگر بینی تو آن کافران را در آن سکرات مرگ، و آن زخم و ضرب فریشتگان عذاب که از سیاست و هیبت و نهیب ایشان آسمان و زمین میلرزد، آن کافر در میان دود و آتش و بوی ناخوش گرفتار شده و ضربت ملک و قطیعت ملک بر دل آمده، اگر بنالد بر خود درد افزاید و اگر بزارد نداء لا بشری آید، گرد نوایست بر رویش نشسته و آتش قطیعت در جان افتاده و دوزخ پر زفیر کرده و ملک از وی بیزار گشته، زینهار از قهر قطیعت، زینهار از داغ فرقت. اما مرگ حسرت مرگ عاصیان است که روزگار را بغفلت بسر آورده و در طاعات و عبادات تقصیر کرده، ناگاه در قبض ملک الموت اوفتاده و در سکرات مرگ گرفتار شده. از یک سوی فریشته رحمت بیند شرمش آید که خیرها کم کرده از دیگر سوی فریشته عذاب بیند بترسد از آنکه بدها و زشتها کرده، آن بنده عاصی بیچاره میان مانده و چشم بر غیب نهاده، تا خود چه آید، از غیب کرامت آید یا اهانت! فضل بیند یا عدل! پس فریشتگان طاعت و معصیت بر وی عرضه کنند، طاعت اندک، بی‌حرمتی گزاف، کاری فراوان حسرتش بر حسرت بیفزاید و معصیت بر معصیت! پس آن اعمال وی طاعت اندک و معصیت فراوان هر دو مهر کنند و بگردن وی اندر آویزند، در نعش هم چنان و در لحد هم چنان، و بقیامت هم چنان، چنان که رب العزه گفت: وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ. سه دیگر مرگ تحفه و کرامت است مؤمنان را و نیک مردان را، فریشتگان رحمت بصد هزاران لطف و کرامت و رفق و راحت و بشری و بشارت، قبض روح پاک ایشان میکنند و بالطاف و کرم و نواخت بی‌نهایت بشارت میدهند، که سَلامٌ عَلَیْکُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ. و مصطفی ص گفت‌ تحفة المؤمن الموت. عطاء مؤمن مرگ است، زیرا که حجاب مؤمن از حق نفس اوست، و مرگ برداشتن آن حجاب است، و عارفان را هیچ عطای و تحفه بدان نرسد که راه دوست بریشان گشاده گردد و حجابها برداشته شود.

    از این مرگ صورت فکن تا نترسی

    از این زندگی ترس کاکنون در آنی‌

    از این زندگی زندگانی نخیزد

    که گرگست و ناید ز گرگان شبانی‌

    بشر حارث گفت: شتّان بین قوم و بین قوم، قوم موتی و یحیی القلوب بذکرهم و قوم احیاء قسمت القلوب برؤیتهم. گویند درویشی این آیت از کسی بشنید که إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‌ءٌ عَظِیمٌ وقتش خوش گشت سماعش افتاد نعره بزد و گفت آه کی بود که این روز آید و این درویش از بند بر آید، گفتند ترا چه روی نمود از این؟ گفت: دنیا حجابست و قیامت وقت مشاهدت و دوستان را حجاب بلاست و مشاهدت عطا، کی باشد که از این حجاب بار رهیم و بدولت و مواصلت رسیم.

    چهارم مرگ مشاهدت است، اکرام و اعزاز پیغامبران و نواخت ایشان بنداء لطف بی‌واسطه از حضرت عزت روان که یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ، ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً.

    عبد اللَّه مسعود گفت: جماعتی مهاجر و انصار بخانه عایشه گرد آمدیم.

    رسول خدا بما در نگرست چشمش پر آب شد. گفت: مرحبا بکم حیاکم اللَّه جمعکم اللَّه نصرکم اللَّه هداکم اللَّه سلمکم اللَّه وفّقکم اللَّه قبلکم اللَّه اوصیکم بتقوی اللَّه و اوصی اللَّه بکم و استخلفه علیکم.

    آن گـه وصیتها کرد و پندهای بلیغ داد. یاران گفتند: یا رسول اللَّه مگر روزگار عمرت بسر آمد و وقت رفتن در آمد. مصطفی ص گفت: قد دنا الاجل و المنقلب الی اللَّه و الی السدرة المنتهی و الجنة المأوی و العرش الاعلی و الکاس الاوفی و الرفیق الاعلی.

    آری مرغ حضرت سر آن دارد که باز پرد بآشیان عزت مرغی که پر او عشق پرواز او ارادت، افق او غیب منزل او درد استقبال او جلال. اتیته هرولة. هر گـه که این مرغ حضرتی از قفس بشری بر افق غیب پرواز کند، کرّوبیان عالم قدس دستها بدیده خویش باز نهند، و رنه برق این جمال دیدهای ایشان بسوزد. در وقت مرگ موسی کلیم برقی از سرادقات هیبت در هوای ولایت عشق او بتافت یک چشم عزرائیل از آن برق هیبت او بحال نیستی باز شد. گفتند یا عزرائیل چون بر دوستان ما روی نگر تا بادب باشی و بی‌دستوری فرا پیش ایشان نروی و زبان حال مشتاق از غیرت دوستی و کمال سوز مهر ازلی همی گوید:

    کَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ تهدید و وعید مشرکان قریش است و کفار عرب. میگوید چشم عبرت باز کنید و در عادت و سیرت رفتگان و گذشتگان نگرید و سرانجام ایشان از آن جهانداران و گردن‌کشان که بودند بنگرید که ایشان چه کردند و ما با ایشان چه کردیم و بر سر ایشان چه راندیم. وَ عاداً وَ ثَمُودَ وَ أَصْحابَ الرَّسِّ وَ قُرُوناً بَیْنَ ذلِکَ کَثِیراً وَ کُلًّا ضَرَبْنا لَهُ الْأَمْثالَ وَ کُلًّا تَبَّرْنا تَتْبِیراً. ای کفّار عرب، و ای مشرکان قریش اگر شما همان کنید که ایشان کردند، از سیاست قهر ما همان بینید که ایشان دیدند.

    ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً الایه. سنّت و آئین ما چنان است که بر بندگان نعمت ریزیم و معیشت فراخ در پیش نهیم، پس اگر شکر آن نگزارند و حقّ آن بر خود بنشناسند، نعمت از ایشان بگردانیم و به نقمت بدل کنیم.

    إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ، إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِینَ کَفَرُوا فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ چه امید ماند در کار ایشان و چه سود دارد اعمال ایشان، بعد از آن که در ازل عدل خود بر ایشان براند که: شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ و در ابد این حکم بر ایشان برفت، فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ.

    وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ بر زبان تفسیر قوة رمی سهام غازیان است بر وی دشمن و از روی اشارت، سهام سحرگاهی است در عالم غیب بنعت خشوع و خضوع، و رمی القلب الی الحقّ معتمدا علیه و راجعا عمّا سواه. و گفته‌اند: این قوة، قوت دل است و ثقت بنصرت و تأیید الهیّت، چنان که گفت: هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ ای هو الّذی بنصره افردک، و بلطفه ایّدک، و عن کلّ سؤل و نصیب طهّرک و عن رق الاشیاء حرّرک و فی جمیع الاحوال کان لک.

    أَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِهِمْ. الّف بین قلوب المرسلین بالرّسالة و قلوب الانبیاء بالنبوّة و قلوب الصّدّیقین بالصّدق و قلوب الشهداء بالمشاهدة و قلوب الصالحین بالخدمة و قلوب عامّة المؤمنین بالهدایة، فجعل المرسلین رحمة علی الانبیاء و جعل الانبیاء رحمة علی الصدّیقین و جعل الصدّیقین رحمة علی الشهداء و جعل الشهداء رحمة للعالمین و جعل الصالحین رحمة علی عامّة المؤمنین و جعل المؤمنین رحمة علی الکافرین.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ ای پیغامبر بسنده است ترا خدای، وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. (۶۴) و ایشان که پی برانند بتو از گرویدگان.

    یا أَیُّهَا النَّبِیُّ ای پیغامبر، حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ گرم کن و بر انگیز گروندگان را بر کشتن کردن، إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ اگر از شما بیست تن بود شکیبایان، یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ باز بشکنند دویست تن را، وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ و اگر از شما صد تن بود، یَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا باز شکنند هزار تن را از کافران، بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ. (۶۵) این بآنست که ایشان و حقّ از باطل باز نشناسند.

    الْآنَ اکنون، خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ سبک کرد خدا بار از شما، وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً و بدانست و بدید که در شما سستی و بیچارگی است، فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ و اگر از شما صد تن بود شکیبا، یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ باز شکنند دویست تن را، وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ و اگر از شما هزار تن بود، یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ باز شکنند دو هزار تن را، بِإِذْنِ اللَّهِ بیاری خدا و دستوری وی و فرمان وی، وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ. (۶۶) و خدا بیاری با شکیبایان است.

    ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری‌ هرگز نبود پیغامبری که وی را اسیران در دست آمد، حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ تا پیش از این خوناب او را افکند در زمین، تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا عرض این جهان میخواهید و آنچه از آن فرا دست آید، وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ و خدا شما را آخرت می‌پسندد، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ. (۶۷) و خدا تواناییست دانا.

    لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ اگر نه حکم خدا بودی، سَبَقَ حکمی که رفت، لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ بشما رسید بآنچه ستدید از فداها، عَذابٌ عَظِیمٌ. (۶۸) عذابی بزرگ.

    فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ اکنون پس میخورید از آنچه غنیمت ستدید، حَلالًا طَیِّباً حلالی گشاده پاک، وَ اتَّقُوا اللَّهَ و می‌پرهیزید از خشم خدای و عذاب او، إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ. (۶۹) و میدانید که خدا آمرزگار است و مهربان.

    یا أَیُّهَا النَّبِیُّ ای پیغامبر، قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری‌ گوی آن کس را که در دست شمااند از اسیران، إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً اگر خدای از دلهای شما ایمان و راستی داند، یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ شما را به از آن دهد که از شما ستدند، وَ یَغْفِرْ لَکُمْ و بیامرزد شما را، وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ. (۷۰) و خدا آمرزگار است مهربان.

    وَ إِنْ یُرِیدُوا خِیانَتَکَ و اگر پس خواهند که با تو کژ روند، فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ اوّل هم چنین بودند، با خدا کژ رفتند، فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ خدا ایشان را در دست تو داد و ترا بر ایشان پیروزی داد، وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ. (۷۱) و خدا دانائیست راست‌دان.

    إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا ایشان که بگرویدند، وَ هاجَرُوا و ایشان که از جای خویش و کسان خویش ببریدند، وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و باز کوشیدند، بتن خویش و مال خویش از بهر خدای، وَ الَّذِینَ آوَوْا و ایشان که رسول خدای را و مؤمنانرا با خان و مانهای خود آوردند، وَ نَصَرُوا و یاری دادند ایشان را، أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ایشانند که یکدیگر را اولیاء و دوستان‌اند، وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که بگرویدند، وَ لَمْ یُهاجِرُوا و از خان و مان و کسان خود نبریدند و بر رسول نیامدند، ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ شما که مؤمنان‌اید مهاجران‌اید از خویشی ایشان در هیچ چیز نه‌اید، حَتَّی یُهاجِرُوا تا آن گـه که پس ایمان بدار الهجرة آرند، وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ و اگر از شما یاری خواهند بر مشرکان آن گرویدگان که مقیم‌اند در دار الشرک، فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ بر شما است که ایشان را یاری دهید، إِلَّا عَلی‌ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ مگر بر قومی که میان شما و میان ایشان مهادنه‌ایست و عهدی، با ایشان غدر مکنید، وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ. (۷۲) و خدا بآنچه شما کنید بیناست و دانا.

    وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ و ایشان که کافر شدند یکدیگر را اولیاء و دوستانند، إِلَّا تَفْعَلُوهُ اگر نکنید که یاری دهید چون از شما یاری خواهند، تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ فتنه‌ای بود در زمین و بازگشت از اسلام با کفر، وَ فَسادٌ کَبِیرٌ (۷۳) و تباهی بزرگ.

    وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ و ایشان که بگرویدند و هجرت کردند و از بهر خدای با دشمن باز کوشیدند، وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا و ایشان که رسول خدای را و یاران را مأوی دادند و در همه حال ایشان را یاری کردند، أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ایشانند گرویدگان براستی، لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ. (۷۴) ایشانراست آمرزش و روزی نیکو آزاده بی‌رنج.

    وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ و ایشان که بگرویدند از پس حدیبیه، وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ و هجرت کردند و جهاد کردند با شما بهم، فَأُولئِکَ مِنْکُمْ ایشان از شمااند، وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ و خویشاوندان بیکدیگر ارزانی‌اند در میراث، فِی کِتابِ اللَّهِ در دین خدای و حکم وی، إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ. (۷۵) که خدای به همه چیز داناست.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی و تقدس: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ. سعید جبیر روایت کند از ابن عباس، گفت: سی و سه مرد مسلمانان بودند و شش زن در خانه ارقم جمع آمده و اسلام پنهان داشته تا عمر خطاب مسلمان شد و عدد مسلمانان بچهل رسید و اظهار اسلام کرد و رب العزة در شأن وی این آیت فرستاد که: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. در معنی این آیت دو وجه گفته‌اند، قومی ظاهر گرفتند، گفتند: معنی آنست که: ای پیغامبر، خدا ترا بسنده است و ایشان که اتباع تو کردند از مؤمنان یعنی عمر خطاب، و این جمع مسلمانان، و دلیل برین وجه آیت پیش است که گفت: هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ. جایی دیگر گفت: فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ، و باین وجه موضع من رفع است، معطوف بر اللَّه، یعنی حسبک اللَّه و من اتبعک من المؤمنین. وجه دیگر آنست که یکفیک اللَّه و یکفی من اتّبعک، و موضع من نصب است. و قیل خفض و معناه حسبک اللَّه و حسب من اتّبعک من المؤمنین، و کرّر حسبک فی الآیتین، لانّ الاوّل فی کفایة الخداع و الثّانی عام.

    یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلَی الْقِتالِ التّحریض فی اللّغة ان تحث الانسان علی الشی‌ء، حثّا یعلم معه انه حارض ان تخلف عنه و الحارض الّذی قارب الهلاک، و منه قوله: حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً ای حتّی تذوب غمّا فتقارب الهلاک.

    إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ. ان شرطی است بمعنی امر، ای لیصیر عشرون و لیثبتوا فی مقاتلة مائتین. ابن عباس گفت: فرض بود بر مسلمانان یک مرد مسلمان با ده مشرک مقاومت کردن، و در جنگ روی از ایشان بنه‌گردانیدن، در روز بدر و پیش از آن چنین بوده، رب العالمین گفت: بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَفْقَهُونَ ای ذلک من اجل انّهم یقاتلون علی جهالة من غیر احتساب و لا طلب ثواب، فلا یثبتون اذا صدقتموهم القتال خلاف من یقاتل علی بصیرة یرجوا ثواب اللَّه. پس این بر مسلمانان صعب آمد و دشخوار، تضرّع کردند و از حقّ جلّ جلاله سبک باری خواستند تا رب العزّه آن را منسوخ کرد و ناسخ فرستاد که: الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً. قراءت حجازی و شامی و بصری فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ بتا است، در هر دو آیت بالفظ مائة شود و لفظ مائة مؤنث است، باقی بیا خوانند با عدد مذکّر شود که مائة وران افتاد. وَ عَلِمَ أَنَّ فِیکُمْ ضَعْفاً بفتح ضاد قراءت عاصم است، حمزه و باقی بضمّ خوانند و بنزدیک عرب ضمّ فصیح‌تر بود. در شواذ خوانده‌اند و علم بر فعل مجهول، و این کس از وحشت آن می‌گریزد که کسی پندارد که خدای اکنون بدانست، و در قرآن ازین لفظ فراوان است و در آن دلالت نیست بر حدوث علم، چنان که جای دیگر گفت: عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ سَتَذْکُرُونَهُنَّ، عَلِمَ اللَّهُ أَنَّکُمْ کُنْتُمْ تَخْتانُونَ أَنْفُسَکُمْ، عَلِمَ أَنْ سَیَکُونُ مِنْکُمْ مَرْضی‌، فَعَلِمَ ما فِی قُلُوبِهِمْ در آن هیچ دلالت نیست بر حدوث علم قدیم که خدای را علم و دانش بود و هست پیش از کاینات و واقعات و گفته‌اند که: درین آیت معنی علم رؤیت است که عرب برؤیت از علم حکایت کند و بعلم از رؤیت. و قتیبی گوید: خدای را دو علم است، علمی پیش از کار و علمی پس از کار.

    فَإِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ ای محتسبة یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ، وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ. قال: ابن شبرمة: و کذا النّهی عن المنکر لا یحلّ للواحد ان یفر من اثنین اذا کانا علی منکر و له ان یفرّ من الاکثر. ثمّ قال: وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ فمن یغلبهم.

    ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری‌. سبب نزول این آیت آن بود که روز بدر بعد از آن هفتاد کس از صنادید قریش که کشته شدند هفتاد کس دیگر از مشرکان اسیر گرفتند، مصطفی ص در کار ایشان باصحابه مشورت کرد. ابو بکر صدیق گفت: یا رسول اللَّه! هؤلاء قومک و اهلک و انی اری ان تأخذ منهم الفدیة فیکون ما اخذنا منهم قوة علی الکفار و عسی ان یهدیهم اللَّه فیکونوا عضدا، گفت: یا رسول اللَّه قوم تو اند و خویش و پیوند تواند قبیله و عشیره تواند اگر از ایشان فدا خواهد که مسلمانان را از آن قوّتی باشد بر جنک دشمن مگر آن را وجهی بود و باشد که خدای ایشان را راه نماید و مسلمان شوند و مؤمنانرا از ایشان یاری باشد. رسول خدا به عمر اشارت کرد که تو چه می‌گویی؟ عمر گفت: و اللَّه ما اری ما رای ابو بکر، و اللَّه که در کار مشرکان آن رای نیست که ابو بکر راست، رأی من آنست که مشرکان را از پشت زمین برداریم. فلان کس که خویشاوند من است بدست من دهی تا به تیغ سر وی بردارم، و عقیل را بدست علی دهی تا با وی همین کند و فلان کس که حمزه را برادر است بدست حمزه دهی تا همین کند، ایشان ائمه کفر و ضلالت اند و اگر چه خویش و پیوند تو اند حقّ تو نشناختند و حرمت تو نداشتند و جز سزای قتل نه‌اند. رسول خدا گفت یا ابا بکر! مثل تو مثل ابراهیم خلیل است که گفت: فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی وَ مَنْ عَصانِی فَإِنَّکَ غَفُورٌ رَحِیمٌ، و مثل عیسی که گفت: إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبادُکَ وَ إِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ. و یا عمر! مثل تو مثل نوح است که گفت: رَبِّ لا تَذَرْ عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً، و مثل موسی که گفت رَبَّنَا اطْمِسْ عَلی‌ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلی‌ قُلُوبِهِمْ فَلا یُؤْمِنُوا حَتَّی یَرَوُا الْعَذابَ الْأَلِیمَ. آن گـه مصطفی بقول ابو بکر کار کرد و از ایشان فدا ستد. عمر خطاب گفت: دیگر روز بامداد بحضرت سیّد رفتم، مصطفی را دیدم و ابو بکر که هر دو می‌گریستند. گفتم: یا رسول اللَّه چه رسید شما را این ساعت که می‌گریید. گفت: یا عمر آن حکم که دی رفت و آن فداها که از ایشان ستده آمد خدا آن را نپسندید و عتاب کرد و اینک آیت فرستاد.

    ما کانَ لِنَبِیٍّ أَنْ یَکُونَ لَهُ أَسْری‌ حَتَّی یُثْخِنَ فِی الْأَرْضِ. قراءت بصری بیا است و اسری جمع اسیر، مثل قتیل و قتلی، ای لم یکن لنبی ان یشتغل بالاسر و الفداء لانّ ذلک یذهب بالمهابة یثخن، ای حتّی یکثر القتل و الاثخان الاکثار من القتل مشتق من الثخانة و هی الصلابة و الکثافة، و قیل الشدة و القوة. میگوید هیچ پیغامبر بر آن نبود که اسیر را دارد و فدا ستاند، که داشتن و فدا ستدن هیبت و حشمت ببرد تا بسیار از آن اسیران می‌کشتند و در زمین می‌افکندند و مغلوب و مقهور خود میداشتند تا در دلهای مشرکان از پیغامبر و مؤمنان مهابت و رعب بود. ابن عباس گفت: این حکم روز بدر بود که مسلمانان اندک بودند و اسلام هنوز قوی نگشته بود باز که مسلمانان بسیار شدند و کار اسلام و مسلمانان بالا گرفت و قوی شد، در کار اسیران این آیت آمد: فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمَّا فِداءً.

    ثم قال تعالی تُرِیدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا. یعنی المال الّذی اخذتموهم من الفداء سمّاه عرضا لانه سریع الانقضاء قلیل الثبات. وَ اللَّهُ یُرِیدُ الْآخِرَةَ ای یرید لکم ثواب الآخرة بقهرکم المشرکین و نصرکم دین اللَّه. وَ اللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ امر باثخان الکفار.

    لَوْ لا کِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ، کتاب اینجا بمعنی حکم است، ای لولا حکم من اللَّه سبق، هم چنان که جایی دیگر گفت: کِتابَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ، ای حکم اللَّه علیکم. یعنی لولا حکم من اللَّه سبق ان لا یعذّب احدا ممن شهد بدرا مع النبی ص. ای أصابکم فیما اخذتم، من الفداء قبل ان تؤمروا به عذاب عظیم. میگوید اگر نه آنید که خدای حکم کرده است که هیچ کس را از بدریان هرگز عذاب نکند شما را عذاب کردی باین فدا که ستدید پیش از آن که شما را بآن فرمودند. معنی دیگر ابن عباس گفت: پیش از مبعث مصطفی ص مال غنیمت و قربان و فداء اسیران و امثال آن حرام بود بر پیغامبران و امتان ایشان، و رب العزة در لوح محفوظ نبشته و حکم کرده که آن حلال است محمد را و امّت وی را، پس روز بدر پیش از آن که فرمان و حکم از آسمان آمد ایشان شتاب کردند و فدا ستدند. رب العالمین گفت: اگر نه آن بودی که در لوح محفوظ حکم من سابق است که آن غنیمت شما را حلال است و نیز حکم کرده‌ام که هر که گـ ـناه کند و توبه کند گناهش بیامرزم، شما را باین فدا ستدن عذابی بزرگ رسیدی. و گفته‌اند این کتاب همان است که آنجا گفت: کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ یعنی اگر نه آن بودی که من رحمت خود بر شما بر نبشته‌ام که بر شما رحمت کنم و بیامرزم و عذاب نکنم. لَمَسَّکُمْ فِیما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. سعد بن معاذ گفت: یا نبی اللَّه، کان الاثخان فی القتل احبّ الی من استبقاء الرّجال. فقال رسول اللَّه لو نزل عذاب من السماء ما نجا منه غیر عمر بن الخطاب و سعد بن معاذ ثم احلّ لهم الغنائم.

    فقال تعالی: فَکُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَیِّباً اصبتم و اخذتم من الکفار قهرا، و من هاهنا للتبیین حلالا طیّبا، لم یحلّ لغیرکم و انما کانت نار تنزل من السماء فتاکلها.

    وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ غفر لکم ذنبکم، رَحِیمٌ حیث رخّص لکم الغنائم.

    قال النّبی ص لم یحلّ الغنائم لمن کان قبلنا، ذلک بان اللَّه رای ضعفنا و عجزنا فطیّبها لنا.

    یا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِمَنْ فِی أَیْدِیکُمْ مِنَ الْأَسْری‌. کلبی گفت: این آیت در شأن عباس بن عبد المطلب آمد و برادرزاده وی عقیل بن ابی طالب و نوفل بن الحارث، و عباس بن عبد المطلب یکی بود از آن ده مرد که مطعمان بودند مشرکان را، که بجنک بدر می‌شد و بیست اوقیه زر عباس با خود داشت ازو بستدند. عباس گفت: یا محمد آن بیست اوقیه بحساب فدا که از من می‌ستانند در آر. گفت نیارم که آن بقصد مسلمانان و اطعام مشرکان بیرون آوردی، آن در حساب فدا نیارم و فدای عقیل و نوفل نیز بر تو است. عباس گفت: یا محمد، ترکتنی اتکفّف قریشا ما بقیت. فقال رسول اللَّه ص: این الذّهب الّذی دفعته الی ام الفضل مخرجک الی بدر؟ و قلت لها انّی‌ لا ادری ما یصیبنی فی وجهی هذا فان حدث لی حدث فهذا لک و لعبد اللَّه و لعبید اللَّه و للفضل و قثم یعنی بنیه. فقال له العباس: و ما یدریک؟ قال: اخبرنی به ربّی.

    قال: اشهد انّک صادق و انّی قد دفعت الیها الذّهب و لم یطلع علیه احد الّا اللَّه، و انا اشهد ان لا اله الّا اللَّه و انّک رسول اللَّه. قال العباس: فاعطانی اللَّه خیراً مما اخذ منی، اعطانی عشرین عبیدا کلهم یضرب بمال کثیر مکان العشرین اوقیه و انا ارجوا لمغفرة من ربّی فذلک قوله: إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ،

    قرء ابو جعفر و ابو عمرو اساری و هو جمع الجمع. یقال اسیر و جمعه اسری، کمریض و مرضی و هالک و هلکی و جمع الجمع اساری.

    إِنْ یَعْلَمِ اللَّهُ فِی قُلُوبِکُمْ خَیْراً یعنی ایمانا و اسلاما، یُؤْتِکُمْ خَیْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْکُمْ من الفداء. گفته‌اند خلافت بنی العباس از آن خبر است.

    وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ روی ان العباس کان یقول: انجز احد الوعدین و انا علی ثقة من الآخرة.

    وَ إِنْ یُرِیدُوا یعنی الاسری، خِیانَتَکَ نقض ما عاهدوا معک.

    فَقَدْ خانُوا اللَّهَ بالکفر و الشّرک، مِنْ قَبْلُ ای من قبل العهد و قتل بدر فَأَمْکَنَ مِنْهُمْ ای فامکنک منهم و نصرک علیهم فهزمتهم و اسرتهم، و المعنی ان عادوا عدنا لهم.

    وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بخیانتهم حین خانوها، حَکِیمٌ فی تدبیره علیهم و مجازاته ایّاهم.

    قوله: إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ این صفت مهاجران است که با رسول خدا برخاستند و در معرکها خود را هدف تیر دشمن ساختند و در اعلاء کلمه حقّ و دین اسلام کوشیدند.

    وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا این صفت انصار است که رسول خدا و مؤمنانرا بخان و مانهای خود فروآوردند، پس آنکه ده سال رسول خدا میگفت: من یؤوینی حتی ابلغ کلام ربی؟

    کیست که ما را مأوی دهد تا کلام خدای خود برسانم؟ و کس او را جواب نمیکرد، تا ایشان بخوشدلی و صدق ایمان و دل او را بپذیرفتند و مؤمنانرا هر یکی مأوی دادند و ایشان را بر دشمنان یاری دادند و با ایشان حرب کردند.

    رب العالمین گفت: أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ایشانند که یکدیگر را دوستان‌اند و برادران. و مصطفی ص گفت: و فی کل دور الانصار خیر.

    ابن عباس گفت: أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ فی المیراث کانوا یتوارثون بالایمان و الهجرة و بالمؤاخاة الّتی کان رسول اللَّه ص یواخی بینهم دون القرابة المفردة حتّی نسخ بقوله: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ. میان مهاجرت مصطفی ص و میان فتح مکه توارث میان مؤمنان بهجرت می‌بود، مهاجر از مهاجر میراث میبرد، اگر چه قرابت و رحم نبود و آنجا که قرابت بود و هجرت نبود میراث نبود اگر چه ایمان آورده بود در دار الشّرک. اینست که رب العزّة گفت: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ، یعنی من میراث و غنیمة و فی‌ء. حَتَّی یُهاجِرُوا حکم خدای بر این نسق بود تا آن گـه که ناسخ آن رسید پس فتح مکه که: أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ و هجرت منقطع گشت و مصطفی گفت: لا هجرة بعد الفتح انما هی الشهاده.

    قرائت حمزه من ولایتهم بکسر واو است و هی قراءة ردیّة فان الولایة انّما هی من الوالی و الولایة من الولیّ. و قد قال فی صدر الایة بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ اولیاء گفت نه ولاة.

    وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ یعنی و ان استنصروکم الذّین آمنوا و لم یهاجروا عن الکفار، فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ إِلَّا عَلی‌ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ عهد الی مدة او موادعة فلا تغدروا.

    وَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ای لا توارث بینهم و بینکم و لا ولایة.

    و الکافر ولیّ الکافر دون المسلم. درین آیت تقدیم و تأخیر است، تقدیره: و الذین آووا و نصروا اولئک بعضهم اولیاء بعض، و الذین کفروا بعضهم اولیاء بعض این با آنست بمعنی، پس گفت: وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوکُمْ فِی الدِّینِ فَعَلَیْکُمُ النَّصْرُ.

    إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کَبِیرٌ، و قیل: الّا تفعلوه، ای ما امرتم‌ به من التّوارث بالایمان و الهجرة، تَکُنْ فِتْنَةٌ فِی الْأَرْضِ زوال نظام المؤمنین و تفریق کلمتهم، وَ فَسادٌ کَبِیرٌ فی الارض من جهة الکفّار و سفک الدّماء.

    وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ. این الّذین بدل الّذین پیشین است و همان قوم‌اند مهاجران و انصار، و تکرار از بهر آنست که این حکم راست و این ثواب را.

    أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا صدقا حقّقوا ایمانهم و الهجرة و الجهاد و بذل المال فی دین اللَّه.

    لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ لا منّة فیه و لا تبغیض. و قیل: رِزْقٌ کَرِیمٌ لا یصیر حدثا بل رشحا کالمسک.

    وَ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ ای من بعد نزول هذه الآیة، و قیل من بعد الحدیبیة و هی الهجرة الثّانیة.

    وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَکُمْ فَأُولئِکَ مِنْکُمْ فی حملکم و جملتکم، وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ ای الاقویاء الّذین تجمعهم بالقرب رحم واحدة او ینسبون الی اب واحد بعضهم اولی ببعض فی المیراث من الاجانب.

    فِی کِتابِ اللَّهِ ای فی حکمه، و منه قوله تعالی: کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ ای حکم اللَّه، و قیل فی کتاب اللَّه الّذی عنده و هو اللّوح المحفوظ. و منه قوله تعالی: إِلَّا فِی کِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها. ثمّ التوارث بالجهرة و الاخاء صارت منسوخة بقوله: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلی‌ بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ.

    إِنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ من الفرائض و المواریث و غیر ذلک.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ حَسْبُکَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ، سیاق این آیت تشریف و تخصیص عمر خطاب است که.... بعهد اسلام در آمد. مصطفی ص او را در کنار گرفت و گفت: الحمد للَّه الذی هداک الی الاسلام یا عمر، پس دست وی گرفت و او را پیش یاران برد و گفت: بشروا فهذا عمر قد جاءکم مسلما، ای یاران من، بشارت پذیرید که عمر باسلام در آمد. حمزه برخاست و او را در کنار گرفت، و یاران همه شاد گشتند و بشاشت نمودند و گفتند: الحمد للَّه الذی هداک الی الاسلام یا عمر.

    پس عمر گفت: یا رسول اللَّه کم عددنا، چند بر آید عدد مسلمانان. رسول خدا گفت: تسعة و ثلاثون، و بک اتم اللَّه الاربعین. چهل، کم یک کس بودیم و اکنون که تو آمدی، عقد چهل تمام شد. عمر گفت: یا رسول اللَّه چرا این کار پنهان داریم و چرا این علم اسلام آشکارا بدر نیاریم؟ أ فیعبد اللات و العزی علانیة علی رؤس الخلائق و یعبد اللَّه جلّ جلاله سرّا کلّا و الّذی بعثک بالحقّ لا یعبد اللَّه سرّا بعد الیوم.

    عمر دامن عصمت مصطفی گرفت و او را بیرون آورد و آن قوم که با مصطفی بودند از صدّیقان همه بیرون آمدند و دو صف بر کشیدند. یک صف عمر در پیش ایستاد و یک صف حمزه، همی آمدند تا به مسجد حرام، و کافران و مشرکان منتظر که هم اکنون عمر سر محمد می‌آرد و از اسلام وی همه بی‌خبر بودند. عمر چون روی کافران دید، تکبیر گفت که رعب آن در دلهای کافران افتاد و روی عقلهاشان سیاه گشت، آن گـه گفت:

    مالی اریکم کلّکم قیاما

    الکهل و الشّبان و الغلاما

    قد بعث اللَّه لکم اماما

    محمدا قد شرع الاسلاما

    و اظهر الایمان و استقاما

    فالیوم حقّا نکسر الاصناما

    نذبّ عنه الخال و الاعماما کفّار قریش آن روز چون عمر را بدیدند دل از دولت خویش برگرفتند و آن روز بدیدن عمر غمناک‌تر از آن شدند که آن روز که رسول خدا وحی آشکارا کرده بود...

    ای جوانمرد، گوهر وصال او نه چیزی است که بدست هر دون همّتی افتد، درّیست که در صندوق صدق صدّیقان بدست آید، عبهری است که از حدائق حقایق عاشقان پیدا شود. غوّاصان این گوهر هر یکی علی الانفراد، خورشید ارادت و مستقرّ عهد دولت و مقبول حضرت الهیّت آمدند، صفت ایشان اینست که رب العزّة گفت در آخر سورة: آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا. حکم ایشان اینست که أُولئِکَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ، خلقت ایشان اینست که أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا، ثواب ایشان اینست لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَرِیمٌ، و رزق کریم آنست که خورشید وصال از مشرق تافت، تابان شود، همه آرزوها نقد شود و زیادت بیکران شود، قصّه آب و گل نهان شود و دوست ازلی عیان شود، دیده و دل هر دو بدوست نگران شود.

    هر که را نور تجلّی بر دلش آید پدید

    بس عجب نه گر چو موسی که برو ریحان شود
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا