اشعار ⏪مجموعه اشعار کودکان⏩

  • شروع کننده موضوع Hamoos.H
  • بازدیدها 4,275
  • پاسخ ها 391
  • تاریخ شروع

Hamoos.H

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/07/06
ارسالی ها
607
امتیاز واکنش
508
امتیاز
401
سن
21
محل سکونت
South
پدر بزرگ خوبم
همیشه مهربونه
وقتی كه پیشم باشه
برام كتاب می خونه

مادر بزرگ نازم
خیلی برام عزیزه
هرچی غذا می پزه
خوشمزه و لذیذه

وقتی با اونها باشم
غصه و غم ندارم
دنیا برام قشنگه
هیچ چیزی كم ندارم.

شاعر : جواد محقّق
 
  • پیشنهادات
  • Hamoos.H

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/07/06
    ارسالی ها
    607
    امتیاز واکنش
    508
    امتیاز
    401
    سن
    21
    محل سکونت
    South
    سپیده زد، سپیده
    وقت سحر رسیده
    خاموش شده ستاره
    صبح اومده دوباره

    ***
    خروس پر طلایی
    با پاهای حنایی

    قوقولی قوقو میخونه
    تو کوچه و تو خونه
    اذان میگن دوباره
    از مسجد و مناره
    ***
    بابام پامیشه از خواب
    میره ل**ب حوض اب
    می شوید او دست و رو
    با اب میگیره وضو
    تمیز و پاکیزه باز
    میاد سر جا نماز
    ***
    من هم کنار بابا
    نماز می خوانم حالا
     

    Hamoos.H

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/07/06
    ارسالی ها
    607
    امتیاز واکنش
    508
    امتیاز
    401
    سن
    21
    محل سکونت
    South
    شب اومد و ستاره
    رو آسمون نشسته
    نه یك ، نه ده ، نه صدتا
    هزار هزار تا دسته

    ستاره توی شبها
    چراغ آسمونه
    مثل گل و بنفشه
    تو باغ آسمونه

    یك كمی این طرفتر
    ماه قشنگ و زیباست
    دلش گرفته امشب
    برای اینكه تنهاست


    شاعر : علی اصغر نصرتی
     

    فاطمه پاشائی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    5,628
    امتیاز واکنش
    29,590
    امتیاز
    1,000
    نی نی توی حیاطه

    چشمش به آسمونه

    منتظره برف بیاد

    از ابر، دونه دونه

    به ابر میگه: «چرا کم

    برف می‌آری واسه مون

    زمستونه! لم نده

    بیکار توی آسمون

    برف‌های دیروز تو

    هی چیکه چیکه آب شد

    اون آدم برفی‌ای که

    ساخته بودم خراب شد

    برف‌های سردتر بریز

    توی حیاط خونه

    برفی که زود آب نشه

    یکی دو روز بمونه!»
     

    فاطمه پاشائی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    5,628
    امتیاز واکنش
    29,590
    امتیاز
    1,000
    مورچه

    تو مثل نقطه هستی

    سیاه و ریز ریزی

    ولی باید بدانی

    برای من عزیزی

    برای دیدن تو

    کنارت می‌نشینم

    کمی خم می‌شوم تا

    تو را بهتر ببینم

    همیشه صبح تا شب

    فقط مشغول کاری

    تو خیلی دانه حتماً

    میان لانه داری

    دلت می‌خواهد الآن

    بیایی روی پایم

    چرا پس ساکتی تو؟

    بگو الآن می‌آیم

    تو را من دوست دارم

    خودت شاید ندانی

    تو کوچولوترین دوست

    برایم در جهانی
    ناصر کشاورز
     

    فاطمه پاشائی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    5,628
    امتیاز واکنش
    29,590
    امتیاز
    1,000
    تا تلفن صدا کرد
    خنده‌کنان دویدم


    صدای بابایم را

    از توی آن شنیدم


    شنیدم او لپم را

    مثل همیشه بوسید


    من این جا خنده کردم

    بابا از آن جا خندید


    وقتی که خنده می‌کرد

    انگاری پشت در بود


    صدای بابا اینجا

    اما خودش سفر بود
     

    فاطمه پاشائی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    5,628
    امتیاز واکنش
    29,590
    امتیاز
    1,000
    شب، شب، شب

    شب اومد ـ کدوم شب؟


    اون که موهاش سیاهه

    رو دامنش یه ماهه


    ـ کدوم ماه؟

    ـ اون که تو آسمونه


    قشنگه، مهربونه

    چادر نقره داره


    دور و برش پر شده از ستاره

    ـ کدوم، کدوم ستاره؟


    ـ ستاره ای که مثل یک چراغه

    مثل گلای یاس توی باغه


    می‌خوام بیاد پایین منو ببینه

    مثل گلی رو دامنم بشینه


    افسانه شعبان نژاد
     

    فاطمه پاشائی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    5,628
    امتیاز واکنش
    29,590
    امتیاز
    1,000
    دست کوچولو، پا کوچولو

    گریه نکن، بابات می‌آد

    تا خونه همسایه‌ها

    صدای گریه‌هات می‌آد

    گُشنه شدی؟ شیرت بدم

    تشنه شدی؟ آبت بدم

    خوابت می‌آد؟ لالا بکن

    تا من کمی تابت بدم

    تق و تق و تق، در می‌زنن

    این باباته، صداش می‌آد

    گریه نکن تا بشنوی

    صدای کفش پاش می‌آد

    ***
     

    فاطمه پاشائی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    5,628
    امتیاز واکنش
    29,590
    امتیاز
    1,000
    الو مامان کجایی؟

    تو راهی یا اداره؟

    زودتر بیا، زودتر بیا

    چون موقع ناهاره

    اینجا کنار سفره

    منتظرت نشستم

    هنوز غذا نخوردم

    با اینکه گشنه هستم

    زود بیا تا خودم را

    برای تو لوس کنم

    می‌خوام که قبل از غذا

    صورتتو بـ*ـوس کنم

    شکوه قاسم‌نیا
     

    فاطمه پاشائی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    5,628
    امتیاز واکنش
    29,590
    امتیاز
    1,000
    مادربزرگ مهربون

    با پارچه‌های رنگارنگی

    دوخته برام عروسکِ

    با نمک و خیلی قشنگی

    روسری کرده سرش

    پاچین گلدار به تنش

    یه عالمه پنبه و پشم

    گذاشته توی بدنش

    با نخ آبی رو لبش

    یه خال آبی کاشته او

    اسم عروسک منو

    «مامان گلی» گذاشته او
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا