تمدن های کهن و اینه های نمادین

...zαнrα...*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/16
ارسالی ها
3,488
امتیاز واکنش
30,283
امتیاز
913
محل سکونت
تبــــ❤️ـــریز
قسمت اول :




آنچه مي خوانيد خلاصه يك فصل از پژوهش كم نظير ريچارد گريگوري درباره آينه است كه به سال 1997 در قالب كتابي با عنوان "آينه ها در ذهن" به چاپ رسيد. وي كه فارغ التحصيل فلسفه و روانشناسي كاربردي از دانشگاه كيمبريج بود، لابراتوار ويژه اي براي بررسي هاي خود در حوزه "بينايي" و"شنوايي" تاسيس كرد.
او يكي از برجسته ترين محققين بينايي است و از مهمترين آثار او كتاب "چشم و مغز" است كه به سال 1966 منتشر شد. اثر ديگر اونيز "چشم هوشمند" نام دارد كه در سال 1970به چاپ رسيد.كتاب "آينه ها در ذهن" يكي از معدود پژوهش هاي ارزنده اي است كه درباره تاريخ ، فلسفه ، فيزيك ، و رمزپردازي آينه و جايگاه آن در ادبيات و هنر به بحث پرداخته است. به سراغ تاريخچه آينه در تمدن هاي بزرگ جهان مي رويم:

مصر
مدارك تاريخي مربوط به تمدن مصر به 3100 پيش از ميلاد مسيح برمي گردد. به نظر مي رسد كه آينه در مصر يك دارايي ارزشمند و پر استفاده بوده و كاركرد نمادين داشته ست.پيش از ساخته شدن آينه هاي فلزي و شيشه اي، نخستين آينه چهره نما، آب بود.
اما قطعا نگريستن در اين آينه كار چندان ساده اي نيست. زيرا فرد براي ديدن چهره خود مجبور است از بالا به سطح آب نگاه كند.ضمن اينكه هرگز نمي تواند اندام و پوشاك خود را به شكل تمام قد ببيند.دشواري اصلي آب افقي بودن آن است.مصريان در عصر ماقبل شاهي توانستند آب را از سطح افقي به عمودي بچرخانند! آنان لوحه هاي سنگي را بر ديوار نصب مي كردند و بر آن آب مي پاشيدند.اين لوحه ها تابناكي و شفافيتي همچون شيشه داشتند.
مصريان در صيقل دادن مس و طلا و نقره به وسيله شن و ماسه هاي آميخته با ذرات بلور مهارت بسياري داشتند. مس، و گـه گاه طلا ، فلزاتي بودند كه براي ساخت آينه مورد استفاده قرار مي گرفتند. اما آينه نقره اي بهترين و مناسب ترين آينه براي چهره آرايي است.زيرا كمترين دخالت را در رنگ تصاوير انعكاس يافته مي كند. آرايش صورت در مصر ابداع شد.اين كار در آغاز به منظور جلوگيري از آفتاب سوختگي به ويژه در حاشيه چشم ها انجام مي گرفت.سايه پشت پلك پيش و بيش از آنكه جنبه زيبندگي داشته باشد يك ضرورت بود.
قديمي ترين آينه هاي فلزي كشف شده در مصر باستان آينه هايي است كه از گورهاي نخستين خاندان هاي مصري(2920-2770 ق.م) به دست آمده است.اين آينه هاي مسين، گلابي شكل و دسته دارهستند.اگرچه اين آينه ها در مصر كشف شده اند گفته مي شود كه صاحبان اصلي آنها "هيتي ها" هستند.زيرا فرم گلابي بعدها در آينه هاي مصري ديده نشده است حال آنكه اين فرم در نمونه هاي بعديِ به دست آمده از گورهاي هيتي ديده شده است آينه هاي مصري از چهارمين دوران پادشاهي اين سرزمين(2415-2557 ق.م) به بعد به صورت دايره هاي مسين كم و بيش مسطحي در آمدند كه طلوع و غروب خورشيد را آنگونه كه بر خط افق نمايان مي شود به صورت منكسر و تغيير يافته باز مي تابانند.(پهناي آنها در حدود يك پنجمِ نسبت تقريبي خط افق به عمود در نمونه معمولي يك آينه دستي مصري بود.) اين آينه ها بيشتر در راستاي هدايت نور خورشيد به سمت مكان هاي تاريكي همچون گورها و گنبدهاي فراز آنها به كار مي رفتند.اين قرص هاي صيقلي تابناك،درخششي چونان خورشيد داشتند.پس چندان شگفت نبود كه مقدس و متبرك به شمار مي رفتند و همراه با مردگان دفن مي شدند.از آنجايي كه آينه منعكس كننده چهره انسان است احتمالا مصريان بر اين باور بودند كه اگر آينه را زير سر مرده در گور قرار دهند، روح ( "كا" يا همان همزاد) خواهد توانست از آينه عبور كند و به ملاقات خدا برود. بعدها در گورهاي ساده تر نمونه هاي چوبي كه بر آنها نوشته هايي درباره زايش مجدد انسان و تصاويري از دايره خورشيد حكاكي شده بود جايگزين آينه هاي فلزي ذيقيمت شد.
چين
چيني ها فلزكاري و صنعتگري را با اسطوره و افسانه درآميختند.گرچه اين يك اصل جهان شمول است كه علم اساسا ريشه در افسانه دارد ، اما در تمدن چيني اين دو هرگز كاملا از يكديگر تفكيك نشدند.چيني ها جوهر بصري آينه را پيش از يوناني ها درك كرده بودند.در اسناد فني به جا مانده از قرن چهارم ق.م –مو چينگ- وصف انواع آينه هاي محدب و مقعر آمده است.در اين منابع اشاره شده كه :" اگر يك فرد روي يك آينه مسطح بايستد و از بالا به خود نگاه كند درخواهد يافت كه تصويرش وارونه است " و در ادامه :
"هر آينه مسطحي تنها يك تصوير دارد.انعكاسِ شكل ، جهت ،رنگ ؛سياهي/سفيدي ،‌فاصله؛ دوري/ نزديكي، حالت؛آويخته/ايستاده ي تصاوير جملگي به موقعيت سوژه و منبع تابش نور بستگي دارد.اگر دو آينه را به صورت كج(با زاويه باز يا بسته) در كنار هم قرار دهيم دو آينه تصوير يكديگر را منعكس مي كنند."
جزئياتي مربوط به آينه هاي محدب و مقعر كه در نوع خود نشان دهنده فن آوري هاي تجربي پيچيده اي هستند نيز بدين وسيله شرح داده مي شوند.چيني ها از زمان هاي دور براي روشن كردن مسافت هاي طولاني از تاباندن نور بر آينه هاي محدب استفاده مي كردند.اين آينه ها همچنين براي افروختن آتش نيز به كار مي رفت.
چيني ها از سده چهارم پيش از ميلاد تجارب و تدابير حساب شده اي را به كار مي گرفتند كه آنان را به طور كلي از يوناني ها متمايز مي كرد.با مطالعه اثر عظيم جوزف نيدهام (دانش و تمدن در چين)پي مي بريم كه چيني ها پيش از يونانيان به ويژه در زمينه برنز به تكنولوژي پيشرفته اي دست يافته بوده اند.اين آينه ها كه به صورت محدب و با قطر كم ساخته مي شدند انبوهي از نمادهاي فلسفي و مذهبي را با خود به همراه داشتند.شكل دوار اين آينه ها نشاني از دايره كيهاني آسمان بود و درخشش آنها نمادي از شعور هستي.اين آينه هاي گيتي نما به ويژه در مكاتب "يان" و "يين" غالبا واجد مفهوم زمان و مكان و برآيندي از نظام هماهنگ هستي بود كه بر مبناي ايجاد تعادل ميان قطب هاي متضاد روشنايي و تاريكي، سرما و گرما و زن و مرد شكل مي گرفت.
تاريخ آينه هاي چيني و نمادپردازي هاي مربوط به آن در كتاب"آينه و انسان " اثر "بنيامين گلدبرگ" به سال 1985 به طور دقيق آمده است.اين آينه ها جلوه اي از معبد بودند و هدايايي گرانبها به شمار مي رفتند.به همين خاطر بود كه در سال 673 پيش از ميلاد امپراتور چين به ملكه حلقه بزرگي از آينه هديه داد.آينه در زندگي افرادي كه به طبقات بالاي اجتماع تعلق داشتند اهميت بيشتري داشت.زيرا آنان اغلب از كلاه ها و سرپوش هايي استفاده مي كردند كه نياز به توجه مداوم داشت.
نوشته هاي حكاكي شده بر آينه هاي باستاني چيني به وسيله "برن هارد كارلگرِن"(1934) جمع آوري و فهرست بندي شده است.اين نوشته ها حاوي سمبول هاي ستاره شناختي، طالع بيني و احكام و دستورهاي اخلاقي است.برخي از آينه ها سمبول ازدواج بودند.تصاوير كلاغ بر روي اين آينه ها ريشه در افسانه اي قديمي داشت .اين افسانه ، حكايت عاشق و معشوقي بود كه زماني به اجبار از يكديگر جدا مي شوند.آنها آينه را دو نيمه مي كنند ، هر نيمه را يك نفر برداشته قول مي دهد كه به ديگري متعهد بماند.اما هنگامي كه دختر شرط وفاداري را زير پا مي گذارد نيمه متعلق به او تبديل به كلاغي سياه مي شود و به سوي همسر پرواز كرده رازش را فاش مي كند.
آينه به عنوان سمبول وفاداري ريشه در انديشه فلاسفه باستان دارد .آنان معتقد بودند كه آينه نقاب چهره فرد را در رويارويي با جهانِ بيرون، مي درد.بنابراين نگريستن در آينه آدمي را به درجه اي از خودآگاهي و اشراف به خويشتن مي رساند و باعث پالايش او مي شود.فلاسفه چيني انعكاس هاي آينه را با مراقبه ذهني مقايسه مي كنند و آن را در كنار مفهوم غور و تعمق قرار مي دهند."چوانگ تزو"(350 ق.م)آينه را با آرامش و قرار ذهني مطابقت مي دهد .ذهن فلاسفه نيز همچون آينه نه مي افزايد و نه مي كاهد ؛زيبايي ، زشتي ، خشم و نفرت را به همان صورت كه هست بازتاب مي دهد و از آنچه منعكس مي كند اثري نمي پذيرد.
آينه در تفكر چيني داراي "جوهر حياتي آفرينش" بود و در معابد به آن حرمت مي گذاشتند.چيني ها حتا باور داشتند كه آينه مي تواند اندام هاي داخلي بدن را نشان دهد."شي هوانگ تي" امپراتور چيني آينه اي داشت به نام "چاو كو پاو" ؛يعني آينه اي كه استخوان هاي بدن را آشكار مي كند.آينه هاي ديگري هم بودند كه به باور چيني ها مي توانستند اشعه ايكس را كه داراي نيروي شفابخش است منعكس كنند .اين آينه ها همچنين ارواح خبيث شياطين را به شكل حيوانات زشت رو آشكار مي كنند.شرح اين آينه ها در كتابي به نام"مداركي از آينه هاي قديمي" اثر "وانگ تو" آمده است."وانگ تو" از سوي دانشمندي به نام "هئو شينگ" آينه اي دريافت مي كند كه خاصيت آن دفع ارواح خبيثه بوده است. اين آينه داستان مفصلي دارد. از ويژگي هاي اصلي آن درخشش در تاريكي ، شفاي بيماران و طاعون زدگان ، و مسخر ساختن دريا در هنگام طوفان است.اينها آينه هاي جادويي قدرتمندي بودند.
"تئون-كوانگ-كي يِن" آينه اي است كه اجازه مي دهد نور از آن عبور كند.زماني كه "وانگ تو" آينه را گرفت "هئوشينگ" به او گفت: هرگاه نور آفتاب بر اين آينه بتابد جوهر نوشته هاي آن (منظور نوشته هاي پشت آينه است) به تصويري كه منعكس مي كند راه مي يابد.اكنون ما مي دا نيم منظور او چه بوده است.آينه اي كه تحت عنوان آينه TVL از آن ياد مي شود در واقع محل تلاقي افسانه و علم بود.جوزف نيدهام راز پشتِ صيقلي اين آينه هاي برنزي را افشا مي كند.نمادهاي كيهاني چندي بر اين آينه ها تصوير شده اند كه به نظر مي رسد با حروف TوVوL طراحي شده اند.L نمادي از چهار جهت دايره است.V به چهار گوشه هستي و آغاز چهار فصل اشاره دارد و T احتمالا به پرده دروني دروازه اي دلالت دارد كه افراد از آن به سوي امپراتور هدايت مي شدند.مشابه طرح TVL بر ساعت هاي آفتابي چين باستان نيز ديده شده است.در فن پيشگويي lui-po كه ابداع آن را به چينيان نسبت مي دهند ، در علم و در مكاتب نهان-گرايانه نيز اين رمزها را يه گونه اي پيچيده و درهم بافته مشاهده مي كنيم...
 
  • پیشنهادات
  • ...zαнrα...*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/16
    ارسالی ها
    3,488
    امتیاز واکنش
    30,283
    امتیاز
    913
    محل سکونت
    تبــــ❤️ـــریز
    قسمت دوم:

    آينه هاي بسيار مشهور و پر قدمت افسانه اي در چين و ژاپن مشخصه ممتازشان بازتاباندن طرح هايي قابل رويت بر ديوار يا پرده روبرو بود.درست تا اواخر قرن نوزدهم تصور غالب اين بود كه نور در فلز نفوذ مي كند. بنابراين در منابع چيني متعلق به قرن يازدهم مي خوانيم:
    "بدون ترديد آينه هايي وجود دارند كه نور مي تواند از‌ آنها عبور كند.بر اين آينه ها در حدود بيست حرف به سبك باستان حكاكي شده است كه غير قابل تاويل هستند.اگر اين آينه در معرض تابش نور قرار گيرد با وجود اينكه حروف جملگي در پشت آينه حك شده اند از آن عبور مي كنند و بر ديوار روبرو انعكاس يافته به وضوح ديده مي شوند.افرادي كه درباره علت اين پديده بحث مي كنند معتقدند در هنگام ساخت اين آينه قسمت هايي كه ضخامت كمتري داشته اند زودتر سرد مي شده اند و بخش هايي از پشت آينه كه طرح هايي بر آن حك شده بوده به دليل ضخامت بيشتر ديرتر . در نتيجه برنز كمي چين مي خورده است. بنابراين گرچه اين حروف پشت آينه حك شده بوده اند بر روي آن هم خطوط محو و ظريفي ديده مي شده است.البته اين خطوط نازك تر از آنند كه با چشم غيرمسلح ديده شوند."
    در قرن پنجم ميلادي "ووچيو يين" اين پديده را مربوط به نا صافي هاي غير قابل رويتي بر سطح بعضي انواع فلزات مي دانست. "سِر ديويد بروستر" به سال 1832 دليل آن را تراكم هاي متفاوت مي دانست.تا اينكه سرانجام دو فيزيكدان انگليسي "و.اي.آيًرتون" و " جي.پِري"(كسي كه الكتريسيته را به ژاپني ها شناساند) راز اين آينه ها را كشف كردند.آنان دريافتند كه پشت اين آينه ها شيارهاي عميقي وجود دارد كه بر پرده روبرو منعكس مي شود.بر روي اين آينه ها با يك كاردك كار شده است.قسمت هاي نازك تر انعطاف بيشتري دارند و در نتيجه روي آنها كمتر كار مي شود. به اين ترتيب آينه اندكي حالت محدب به خود مي گيرد. تغييرات خفيفي كه در زاويه ايجاد مي شود به عنوان اهرم هاي نوري عمل مي كند و نور انعكاس يافته را به طور كامل به سمت ديواري مي گرداند كه بر آن تصاوير توليد مي شود. ناصافي ها ظريف تر از آن است كه روي سطح آينه به چشم بيايد. آينه هاي جادويي مانند ساندويچ ساخته مي شدند.به نحوي كه شيارها در ميانه آينه قرار مي گرفت.نمونه هاي مدرن اين آينه ها امروز هم در چين وجود دارند.
    ژاپن
    قديمي ترين آينه هاي ژاپني تحت تاثير طرح هاي چيني ساخته شدند.اين آينه ها براي انتقال مفهوم احترام و حق شناسي نسبت به طبيعت در آئين شينتو به كار مي رفتند.آينه هاي فلزي در ژاپن تا قرن نوزدهم يعني هنگامي كه ژاپن مرزهايش را به روي جهان گشود و از انزوا دست كشيد ، ساخته مي شد.پس از آن ژاپن هم مانند ساير كشور ها آينه هاي شيشه اي را جايگزين آينه هاي فلزي كرد.
    افسانه هاي ژاپني مربوط به آينه به دوران استيلاي مذهب شينتو برمي گردد.شينتو فاقد هر گونه ايدئولوژي يا الاهيات مدون است.عبادات و ممارست هاي مربوط به اين آئين صرفا در راستاي برانگيختن احساس احترام و حق شناسي است. نماد مجسم و ملموس حضور خداوند در اين آئين ، آينه" آماتراسو اوميكامي" – الاهه خورشيد-بود. "بنيامين گلدبرگ" خاستگاه اصلي اين باور را با اشاره به يك افسانه قديمي شرح مي دهد:
    "روزي آماتراسو از رفتار بي ادبانه الاهه دوزخ كه خود را در غاري واقع در بهشت حبس كرده ، زمين را در تاريكي فروبرده بود خشمگين شد.سپس در حاليكه به شدت آزرده خاطر شده بود تعدادي ا زخدايان را بر تپه اي در بهشت برين گرد آورد تا درباره بيرون كشيدن الاهه از مخفيگاه اش چاره اي بينديشند.آنان آتشي افروختند و گرد آن رقـ*ـص كنان عشاء رباني را از بر خواندند.اما بي فايده بود.سرانجام تصميم گرفتند دو تن از خدايان را به ساختن آينه اي كه فلز آن از كوهي مقدس استخراج شده بود واداراند.سپس در حاليكه بيرون از غار ايستاده بودند ، به طرزي اغواگرانه آينه و زيبايي و بي آلايشي آن را وصف كردند و درباره اينكه اين آينه ارزشمند تنها از آنِ فردي عاليقدر تواند بود سخن گفتند و او را به گشودن غار و ستاندن آينه دعوت كردند.آماتراسو با صداي بلند به خود گفت: نمي دانم چگونه خدايي مي تواند از عيش و نوش لـ*ـذت ببرد در حاليكه جهان به واسطه سرخوشي او در تاريكي فرو رفته است؟الاهه دوزخ به آرامي درِ غار را گشود و خودش را نشان داد.در آن لحظه آينه اي كه مقابل درِ غار تعبيه شده بود تصوير درخشان الاهه را منعكس ساخت.سپس يكي از خدايان مذكر به سوي او رفت و الاهه را به بيرون غار دعوت كرد تا او زمين را درباره روشن كند."
    آماتراسو از آن پس به نسل خود اعلام كرد كه آينه را چنان ارج بگذاريد كه گويي روح عاليقدر ماست.و به همان سان كه او به ما حرمت مي نهد تكريم اش كنيد.و با درخشش نابي كه از سطح آن ساطع مي شود بر سرزمين خود فرمان برانيد.
    اين افسانه تا قرن ششم كه در منابع مكتوب به ثبت رسيد به مرور رو به فراموشي گذاشت.اما ژاپني ها همواره آينه را چونان عناصر قدسي ديگر مي ستايند.
    يونان
    آينه يا اسپكيولام در يونان دايره اي فلزي و باريك بود كه غالبا از برنز آميخته با قلع ساخته مي شد. اين آينه ها اندكي محدب بودند يك سمت آن ها صيقلي بود و بر يك سمت ديگر آن طرح هايي حكاكي مي شد.به نظر مي رسد كه آينه هاي قديمي يوناني برگرفته از نمونه هاي مصري است . دسته اين آينه ها غالبا تنديس الاهه ها و به ويژه آفروديت(الاهه عشق و زيبايي-م.) بود كه بر يك پايه استوار مي شد.نمونه ديگري از آينه هاي يوناني آينه اي بود كه از دو دايره متصل به يكديگر تشكيل شده بود.يكي از اين دايره ها كه پوشش آن ديگري به شمار مي رفت ، با طرح هاي برجسته نا محسوسي تزئين شده بود. گنوميديز( ساقي خدايان-م.) ، پسر بچه اي كه عقاب او را مي دزدد ، در حدود 400 ق.م نمونه خوبي از اين نوع آينه هاي مصور است
    بهترين و مهمترين اشاره اي که در اساطير يوناني به آينه شده است در اسطوره نارسيس جوان است که با ديدن چهره خود در برکه شيفته خود مي شود.بخش ديگري از افسانه نارسيس مربوط به حکايت نارسيس و اکو است که يک حوري زيبا روست.توماس بارفينچ (1868-1796) درباره اين اسطوره مي گويد:
    اکو يک نقص بزرگ داشت ؛ او عاشق سخن گفتن بود اما در بحث و گفتگو اصرار داشت حرف آخر را او بزند. يک روز جونو به جستجوي شوهرش که فکر مي کرد سرگرم حوريان ديگر است آمده بود که اکو را ديد . اکو با او شروع به سخن گفتن کرد و آنقدر به اين کار ادامه داد که حوريان توانستند از پيش چشم او بگريزند.وقتي جونو به اين نکته پي برد به اکو گفت:
    تو بايد جزاي فريب دادن من را با زبانت بدهي.تو تنها قادري که آخرين واژه را تکرار کني حال آنکه از شروع گفتار عاجزي.
    روزي اکو نارسيس را در حال شکار کردن تنها يافت.او قادر نبود توجه نارسيس را به خود جلب کند. اما هنگامي که نارسيس پرسيد : چه کسيست اينجا؟ او پاسخ داد :اينجا نارسيس اطرافش را نگاه کرد کسي را نديد.گفت:بيرون بيا! اکو جواب داد :بيا. نارسيس دوباره پرسيد چرا خودت را از من مخفي مي کني؟اکو همين پرسش را تکرار کرد و بيرون آمد تا دستش را به گردن نارسييس بياويزد.نارسيس به عقب برگشت و در حاليکه شگفت زده شده بود فرياد کشيد: دستت را بينداز! من ترجيح مي دهم بميرم تا اينکه با تو باشم.و اکو پاسخ داد:با تو باشم.اما اکو درخواستِ حوري را رد کرد و او را ترک گفت تا در تنهايي و اندوه بميرد.
    بازتاب صدا و انعکاس تصوير تنها موضوع مورد توجه ادبيات يونان نيست.ارسطو در اين باره مي گويد:
    چرا صدا که به واسطه هوا منتقل مي شود و در بستر آن شکل مي گيرد فرم خود را به سرعت از دست مي دهد حال آنکه همان هوا در برخورد با يک جِرم سخت به شکل پژواک بر مي گردد و نه تنها تجزيه نمي شود بلکه ما آن را به وضوح مي شنويم؟
    آيا اين به آن دليل نيست که انکسار و شکست نور بر مبناي بازتاب است نه گسست؟بدين ترتيب موجوديت صدا تداوم مي يابد و ما شاهد دو صورت متفاوت از يک فرم مشابه خواهيم بود . به اين دليل که بازتاب صدا در همان زاويه اتفاق مي افتد پژواک صدا عين اصل آن است.
    همچنان که کارل بوير اشاره مي کند رويکرد ارسطو به صدا بر مبناي درک او از پديده هاي ديداري است و بدين وسيله توضيح داده مي شود.تجزيه و پراکندگي صدا در حين تصام شبيه انعکاس تصوير در يک آينه کوچک ناصاف است که فرم ها را به درستي منعکس نمي کند.قطعا جهت حرکت پژواک برگرفته از تصور به مراتب روشن تري از جهت انعکاس نور در آينه است.به هر روي فن آوري آينه نزد يونانيان (همچون ساير تمدن ها) ريشه در افسانه و جادو دارد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا