برای آنکه به فریادم برسی،
باید یک کوه درد
یک دریا اندوه
یک صحرا انتظار را
بپیمایی،اما
تو ندایی بده
تا من
این فواصل را
طی العرض کنم،
برای استقبالت.
(امیدجمشیدی)
دوست دارم که ببینم خم ابروی تو را
یا اگر نیست رضایت،پرِ گیسوی تو را
من همه عمر سرم سر به هوا بالا بود
پیش از آنکه بگذارم،قدمی،کوی تو را
آن شبی را که در آن کوچه نقابت افتاد
و دلم را بربود،جعد خوش موی تو را
جگرم ریش شد و منطقم آتش بگرفت
عقل ویرانه، ز بوییدن آن بوی تورا
من بیچاره ز دیدار تو جان بسپردم
چه بهایی است همین دیدن مینوی تو را
دست شیرانه ی قلبم به غزال نگهت
کاش از سر برهانم چشم آهوی تو را
درپی نور امیدی،پی بدرِ قمرم
تا همان دم که بدیدم ،اهله ی روی تو را
(امید جمشیدی)
تا حالالفظ(مرده ی متحرک)شنیده ای؟
چندی است
در آن ایستگاه قطار
میخکوبم
سرد و سنگ و سخت
همانطوری که مردانه میخواندی اش.
حالا مردِ مردم!
بی تحرک،بی درد،منفعل از حمله خاطرات.
تا حالا لفظ(مرده)شنیده ای؟!
(امیدجمشیدی)
تو بی نظیرترین غزل آفرینشی
من در سرودن مهارت ندارم
تو عاشق شعری
من دلبسته ی آرایه ها،
اما چندی است شعر میخوانم،رها از آرایه ها شعرمیگویم،تلخند میزنم
بغض میکنم
بغض میکنم
بغض میکنم
و قورتش میدهم؛
بی تو،بی شوق شعر خواندنت،بی خاطر پر مخاطره ات،
انقلابی بپاست اینجا.
(امید جمشیدی)
دلم پر زغم جدايى يار گشته اين روزها
چه بايد كرد با رنج اين دل خونين بى منطق
مرا مى چلاند درميان اشك و اه هر دم
و باز مچاله مى شوم از اين درد بى درمان
نيلوفر-ر
دلم آشوب است
هر صبحگاه خاطره ی رفتنت،عقلم را محاصره میکند
غمت دلم را سم کوب کرده
خیمه جگرم،طعمه ی آتش وداعت می شود
چشمانم به خون می نشیند
و دستانم رو به آسمان قیام میکند
وجودم،جولانگاه عوارض نبودن توست
دلم بر نیزه سوار است
دلم آشوب است
دلم،نینواست
(امیدجمشیدی)