کامل شده دلنوشته بگذار خودم باشم | سونیا جهانبخشی کاربر انجمن نگاه دانلود

[SANIIX]

۲۹

از خودم دور شده‌ام...
از خودم فاصله گرفته‌ام.
دیگر به خودم اهمیت نمی‌دهم.
کم خوراک شده‌ام،
شب‌ها تا دیر وقت بیدارم...
هیچ وقت نمی‌بخشمت!
تو نمی‌دانی بودنت چه کارها که با من نکرده!
همه‌ی این‌ها بخاطر وجود توست!
برو! دیگر برنگرد! نمی‌خواهم حماقت‌هایم
مدام جلوی چشمم باشد.
نمی‌خواهم با دیدنت داغ دلم تازه‌تر شود...

 

[SANIIX]

۳۰

شده‌ام یک کشتی
که اگر آب نباشد؛
هیچ وقت قدرت حرکت کردن را ندارد.

 

[SANIIX]

۳۱

دوست دارم از ته قلبم به تو بگویم
لطفاً برو.
اذیتم نکن!
به من محبت نکن!
با من سخن نگو و بگذار خودم را پیدا کنم...
اما از دلتنگی بعدش می‌ترسم!
از عادی شدن می‌ترسم!
از تکراری شدن می‌ترسم!
از مثل روز اول نبودن می‌ترسم!

 

[SANIIX]

۳۲

زین پس به من لبخند نزن.
تو چه می‌دانی وقتی لب‌هایت به خنده کش می‌آید،
افسار قلبم چگونه از دستم در می‌رود!
گریه می‌کنم!
روانی می‌شوم!
کم می‌آورم!
بگذار خودم باشم...

 

[SANIIX]

۳۳

کاش دل کندن آسان بود...
من نه آدم مقاومی‌ام،
نه آدم صبوری‌ام که تحمل کنم.
وگرنه خیلی وقت پیش‌ها جرأت می‌کردم
بدون تو زندگی کنم!
باید از سمت خدا معجزه‌ای نازل شود،
تا قلبم از دوری‌ات نگیرد!

 

[SANIIX]

۳۴

به آدم‌ها نباید بها داد!
وای ب حال روزی که به واسطه‌ی تو
از دیوار بکشند بالا!
دیگر هیچ گاه، به خاطر نمی‌آورند
که چه کسی برایشان قلاب گرفته!
مغرور می‌شوند،
سرد می‌شوند،
محو می‌شوند... .

 

[SANIIX]

۳۵

وارد رگ‌هایم شده‌ای.
خیلی سخت است که بخواهم
ترکت کنم...!
همانند جاذبه‌ی زمینی!
همه را به سمت خود، پایین می‌کشی!
و برایت هیچ فرقی ندارد که در این سقوط
چه کسی آسیب می‌بیند... .

 

[SANIIX]

۳۶

روزی با تمام وجود دریافتم
که خودم را درون صندوقچه‌ای آهنین حبس کنم،
کلیدش را قورت دهم
و نگذارم دست هیچ‌کسی به من برسد!
تقصیر خودم بود
نباید بازیچه‌ات می‌شدم... .

 

[SANIIX]

۳۷

نگاهت می‌کردم
مردمک چشمانت مدام می‌درخشید!
می‌گفتند عشق را درون چشمانت جست و جو کنم.
جالب است، جدیداً چشم‌ها هم دروغ می‌گویند...!
چشم‌هایت باورها را خراب می‌کند...
وقتی باور‌های کسی نابود شود،
هیچ کاری نمی‌شود کرد.
بعد از آن هیچ‌گاه نمی‌تواند هیچ‌کس را
باور داشته باشد... .

 

[SANIIX]

۳۸

تو آن آدم مغروری بودی
که به من می‌گفتی دوستت دارم!
درحالی که معنی "حوصله‌ام سر رفته" را می‌داد!
من با شنیدن این کلمه از زبان تو ذوق زده می‌شدم!
چون سادگی ارث پدرم بود،
من چه ‌می‌دانستم وارث این ارث تلخ، تنها منم!