شب های بعد از تو:
آمدی و جان و جهانم شدی
در دلم رخنه کردی و چُنان کنگر خوردهای
در چارچوب قلبم صاحب خانه شدی!
یادش بخیر...
روزهای اول که نگاهم میخ نگاهت و قلبم گره خورده قلبت شد
از آن حادثه شیرین سال ها میگذرد
یادت هست اولین لبخندت را؟ اولین سلام و احوال پرسی را؟
یادت هست از ذوق دیدنت سرخ میشدم و بی تاب؟
حال اما ...
تو رفتهای و من تنها مانده خیره به آخرین نامهی خداحافظی
تلخ بود چُنان زَهری بر جانم!
رویایِ دیدنت مـسـ*ـت میکند وجودم را
آنقدرکه شبها در خواب هایم برایت ذوق میکنم و از ته دل میخندم
اَمان از خواب هایی که تو را دست در دست غریبهای ببینم
و هق هق کنان در خواب برایت قطره قطره اشک بریزم
چه زیباست این عشق یک طرفهی پر احساس!
و این عاشقی زیبا میماند
اگر تا آخرین نفس، قلبم امضا زدهی قلبت بماند
و تو ندانی که قلب عاشقم پژمرده گشت و منِ مجنونِ دیوانه
کوچ کردهی آسمان باشم!
به قلم: نازنین آگاه
آمدی و جان و جهانم شدی
در دلم رخنه کردی و چُنان کنگر خوردهای
در چارچوب قلبم صاحب خانه شدی!
یادش بخیر...
روزهای اول که نگاهم میخ نگاهت و قلبم گره خورده قلبت شد
از آن حادثه شیرین سال ها میگذرد
یادت هست اولین لبخندت را؟ اولین سلام و احوال پرسی را؟
یادت هست از ذوق دیدنت سرخ میشدم و بی تاب؟
حال اما ...
تو رفتهای و من تنها مانده خیره به آخرین نامهی خداحافظی
تلخ بود چُنان زَهری بر جانم!
رویایِ دیدنت مـسـ*ـت میکند وجودم را
آنقدرکه شبها در خواب هایم برایت ذوق میکنم و از ته دل میخندم
اَمان از خواب هایی که تو را دست در دست غریبهای ببینم
و هق هق کنان در خواب برایت قطره قطره اشک بریزم
چه زیباست این عشق یک طرفهی پر احساس!
و این عاشقی زیبا میماند
اگر تا آخرین نفس، قلبم امضا زدهی قلبت بماند
و تو ندانی که قلب عاشقم پژمرده گشت و منِ مجنونِ دیوانه
کوچ کردهی آسمان باشم!
به قلم: نازنین آگاه