کامل شده دلنوشته بگذار خودم باشم | سونیا جهانبخشی کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

SANIIX

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2020/09/01
ارسالی ها
84
امتیاز واکنش
303
امتیاز
216
۳۹

خاموشی که فرا می‌رسد خودم را در آغـ*ـوش می‌گیرم.
درون خیالم بدون اینکه خودم متوجه باشم ظاهر می‌شوی!
نوازشم می‌کنی!
برایم از لیلی و مجنون سخن می‌گویی!
فکر می‌کنی من با چه کسی جز تو
دلم خوش بود؟
با تو لب‌هایم به کنار،
روحم نیز می‌خندید!
می‌دانستی که منِ بی احساس برای تو اشک می‌ریزم؟

می‌دانستی من دلم برای خودم تنگ شده؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • SANIIX

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/09/01
    ارسالی ها
    84
    امتیاز واکنش
    303
    امتیاز
    216
    ۴۰

    لطفاً بگو که تو نیز همانند منی...
    مثل من، وقتی باران می‌بارد به من فکر می‌کنی.
    وقتی عکس‌هایم را می‌بینی لبخند می‌زنی.
    مثل من، شب‌ها نمی‌توانی بخوابی و
    دوست داری مدام با من صحبت کنی!
    لطفاً به من بگو که قرار نیست درون آتش این احساس

    بسوزم و خاکستر شوم!
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    SANIIX

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/09/01
    ارسالی ها
    84
    امتیاز واکنش
    303
    امتیاز
    216
    ۴۱

    وقتی به تو فکر می‌کنم
    یک احساس ناب و بکر،
    سراسر وجودم را در بر می‌گیرد!
    احساسی نادرتر از هنگامی که کارنامه‌ی درسی‌ام بیست شد!
    نادرتر از حس چشیدن غذا‌های مورد علاقه‌ام!
    ناب‌تر از آن موقعی که بعد از سال‌ها،
    دوستانم را ملاقات کردم...
    بعضی آدم‌ها متولد شده‌اند
    که
    تا ابد یک جور خاص دوست داشته شوند،
    درون قلبت بمانند و تا ابد ماندگار باشند،
    حتی اگر کنارت نمانند و بروند!
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    SANIIX

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/09/01
    ارسالی ها
    84
    امتیاز واکنش
    303
    امتیاز
    216
    ۴۲

    راست گفته‌اند؛
    از هر چه که‌ می‌ترسی، سرت می‌آید!
    من از عاشق شدن می‌ترسیدم

    چاره فقط رنج سفر بود... .
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    SANIIX

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/09/01
    ارسالی ها
    84
    امتیاز واکنش
    303
    امتیاز
    216
    ۴۳

    همانند آن کبوتری‌ام
    که وقتی بالَش سنگ خورد،
    عاشق آدمیزادی شد
    که او را تیمار کرد؛
    سپس می‌خواست درون آسمان
    آزادش کند و برود!
    همان‌قدر برایم ممنوعه‌ای!
    همان‌قدر برایم دست نیافتنی هستی!
    همان وقتی که روح زخمی‌ام را لمس کردی!

    فهمیدم که دوستت دارم... .
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    SANIIX

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/09/01
    ارسالی ها
    84
    امتیاز واکنش
    303
    امتیاز
    216
    ۴۴

    به بن‌بست خورده‌ام
    راهی جلویم قرار بده!
    چاره‌ای برایم بیندیش!
    نه‌می‌توانم رهایت کنم و دل بکنم،
    نه می‌توانم کنارت بمانم.

    در این حد کلافه...
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    SANIIX

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/09/01
    ارسالی ها
    84
    امتیاز واکنش
    303
    امتیاز
    216
    ۴۵

    عاشق شدن به تنهایی می‌تواند درون زندگی هر فرد یک پارادایم شود!
    اینکه انسان همیشه به خاطر داشته باشد
    عاشق که بشود، از همه‌ی عالم می‌رنجد
    عوض می‌شود،
    به گونه‌ای عوض می‌شود که انگار هیچ گاه شخصیت کهنه‌ای قبل آن وجود نداشت!
    به تعبیر دیگر؛

    آدم بزرگ‌تر می‌شود و به بلوغ فکری دست می‌یابد... .
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    SANIIX

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/09/01
    ارسالی ها
    84
    امتیاز واکنش
    303
    امتیاز
    216
    ۴۶

    عاشق است دیگر...
    کلمه‌ی عاشق را برعکس بخوان!
    «قشاع»
    به معنای دردی که انسان را مایوس نگه می‌دارد...
    من دارم از درد جان می‌دهم
    و تو همان‌طور بی‌خیال،

    برای خودت می‌چرخی و توجهی به حال خراب من نداری!
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    SANIIX

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/09/01
    ارسالی ها
    84
    امتیاز واکنش
    303
    امتیاز
    216
    ۴۷

    دلم می‌خواهد بروم
    به او پیام بدهم و بگویم برگرد...
    بگویم می‌دانستی که دلم برایت تنگ شده؟
    به او بگویم برایم حرف بزن از هر چیزی که به ذهنت می‌رسد!
    بگویم بیا اصلاً عشق هم‌ نه!
    همانند دو دوست با یکدیگر بمانیم!
    اما یادم می‌آید که خودم فراری‌اش دادم.

    فکر می‌کردم می‌توانم دوباره آن آدم قبل شوم!
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    SANIIX

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2020/09/01
    ارسالی ها
    84
    امتیاز واکنش
    303
    امتیاز
    216
    ۴۸

    داشتیم درون چاله‌ی تنهایی خود سیر می‌کردیم
    که یک نفر آمد،
    دستمان را گرفت
    پرتمان کرد به قعر چاه تنهایی

    و رفت!
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.
    بالا