رویداد روز معلم

وضعیت
موضوع بسته شده است.

dorsawaj

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/03/12
ارسالی ها
809
امتیاز واکنش
27,677
امتیاز
771
محل سکونت
شمال:)
اول از همه روز معلم رو به ددی و مامیِ خودم تبریک می گم:campe45on2:
و مرسی از مزتضی عزیز بابت تگ

جونم براتون بگه که، خاطره من از دوران راهنماییِ:aiwan_light_biggrin:
آخرین سال راهنمایی ما شده بودیم شر و شاخ های مدرسه25r30wi
کل معلم ها ازمون ناراضی بودن(البته ازلحاظ شیطنت، درسی تاپ بودیم:NewNegah (5):)
ناراضی بودن به اونجایی کشید که از بین 30 نفر، ده نفر رو شانسی انتخاب کردن و اولیا خواستن:campe545457on2:
منم که خوش شانس و چون شماره یک هستم تو لیست، جزو اون منتخبی ها بودم:aiwan_lightsds_blum:
(تو پرانتز اضافه کنم که ناظممون دبیر ریاضی بود)
القصه، تو خونه کلی غر زدن سر من که چرا و چی کار کردی! منم بیخیال گفتم من که هیچی نکردم اشتباه شده و شما بیاید ازتون عذر خواهی کنن:campe45on2:
یادمه زنگ اول با اولیا جلسه داشتن و ما اون زنگ دینی داشتیمSigh کل زنگ دینی ساکت نشستیم که دبیر بره ازمون تعریف کنه25r30wi
عاقا زنگ که خورد، همه ده نفر پا شدیم رفتیم جلو دفتر! یهو من با صحنه جالب روبرو شدم25r30wi25r30wi تا عمر دارم یادم نمیره:aiwan_lightsds_blum:
دیدم به به! ناظممون مادر رو در آغـ*ـوش گرفته25r30wi نگو طرف فامیلِ دور بوده و من نمیدونستم:campe45on2: خلاصه حرف خودم شد و از مامان عذر خواهی کردن:aiwan_ligsdht_blum: و خیلی من اون روز حال کردم:campe45on2:

@ngn @Kiarash70 @paryzad @~پارسا تاجیک~ @مروا77 بیاید خاطره تعریف کنید:aiwan_light_blum:
 
  • پیشنهادات
  • ~Mahya~

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/12/12
    ارسالی ها
    875
    امتیاز واکنش
    11,974
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    یه گوشه دنیا
    دبیر ادبیاتمون خیلی بدقلق بود لج کرد باهامون گفت چهار درس ادبیات و یک جا میگیره اونم هم تست و هم تشریحی.
    خلاصه ما که دیدیم این جوریه گفتیم تستی ها رو تقلب میکنیم قرار بر این شد که واسه هر گزینه یه رمز بزاریم مثلا
    گزینه یک_وای خانوم خیلی سخته.
    گزینه دو_اینکه اسونه
    و همین جوری تا اخر. خلاصه چشتون روز بد نبینه نمیدونم معلممون قصد شوممون و فهمیده بود یا نه اما هیچی تستی نداده بود و با این کارش حال هممون و گرفت.
     

    paryzad

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/05/31
    ارسالی ها
    237
    امتیاز واکنش
    12,845
    امتیاز
    726
    اول مرسی از دوستانی که تگ کردن:campe45on2:
    راستش خاطرات من اصلااااا اصلا قابل پخش نیستن:aiwan_lightsds_blum:
    واقعا بدآموزی دارن:aiwan_lightsds_blum:
    یکی از قابل پخشاشو براتون میگم:
    راستش من استاد جیم زدن از مدرسه بودم یعنی چندباری از مدرسه زنگای آخر دررفته بودم:campe45on2:
    خداشاهده کار خاصی نمیکردم مستقیم میومدم خونه ولی خب عادت شده بود برام:aiwan_lightsds_blum:
    یبار با ۳،۴تا از دوستام زدیم بیرون از پنجره دفتر ناظم دیده بود
    چشتون روز بد نبینه فک کنم یه ۵۰۰متری دنبالمون دویید25r30wi
    دونفر وسط راه پریده بودن تو شمشادا25r30wi
    از شانس ناظمه ندید منو دوستمم تا خونه دوییدیم:aiwan_lightsds_blum:
    ولی خوبیش این بود هیچوقت شناسایی نشدیم:D

    @مروا77
    @dorsawaj
    @"MaHPu"
    @mahaflaki
    @Shiva banoo
    دوباره تعریف کنین:campe45on2:
     

    دهه هشتادی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/17
    ارسالی ها
    237
    امتیاز واکنش
    1,064
    امتیاز
    376
    سن
    22
    محل سکونت
    آسمان آبی
    کلاس نهم بودم امتحان مطالعات داشتیم معلممون از اون آدم زرنگا بود وقتی میگم زرنگ یعنی واقعا زرنگ بود و حواسش به همه جا بود
    برا امتحان صندلی ها کنکوری چیده شده بودن یکی از همکلاسی هام که پشت سرم نشسته بود میخواست براش بگم (تقلب)هیچی درس نمیخوند برا امتحان های کلاسی
    درگیر نوشتن بودم جوری که میگفتم حتما بیست میارم یادم رفته بود بهم گفته برا من سر جلسه بگو
    یهو وسط جلسه با نوک خودکار جوری که معلم ندید جوری زد تو پهلوم که همچین از رو صندلی پرت شدم که کل کلاس فهمیده بودن قضیه از چه قرار پوکیدن از خنده
    (با برگه وخودکار پریدم بالا) مردم و زنده شدمHanghead:campe545457on2:
     
    آخرین ویرایش:

    'Foruzan'

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/12
    ارسالی ها
    306
    امتیاز واکنش
    4,008
    امتیاز
    451
    سن
    29
    محل سکونت
    Zamin
    این خاطره به دوران دبیرستان من بر می گرده. روز آخر سال بود و هر کلاس وسایل هفت سین رو فراهم کرده بود و توی هر کلاس یه هفت سین مجزا چیده بودیم. بچه های کلاس ما هم هفت سین رو رو به روی تخته چیده بودن تا دبیرا نتونن درس بدن! یادمه زنگ اول بود و ریاضی داشتیم و دبیرش هم به شدت سخت گیر بودن. وقتی وارد کلاس شد و هفت سین رو که با کارتن و میز، به صورت پلکانی جلوی تخته چیده بودیم، دید، به شدت عصبانی شد و دستور جمع کردنش رو داد. بچه ها هم که بادشون خوابیده بود شروع به جمع کردن وسایل کردن و در این بین، تخم مرغای هفت سین مون که از قضا خام هم بودن، با تخم مرغای رنگی تزئینی که توشون زرورق بود قاطی شدن. زنگ که خورد و دبیر رفت، بچه ها برای جبران زنگ قبل شروع به خوندن و رقصیدن و سر و صدا کردن. گویا سر و صدا به دفتر رسیده بود که ناظم مون با خشم روانه ی کلاس ما شد. از این طرف کلاس ما غوغا بود. میون این برنامه ها یکی از بچه ها شروع به زدن تخم مرغای زرورقی به سقف کرد و در همین حین ناظم ناگاه وارد کلاس شد و چون اومدنش ناگهانی بود، ورودش با سرازیر شدن سفیده و زرده ی تخم مرغ روی سرس هم زمان شد. نگو اون هم کلاسیم به اشتباه تخم مرغ سالم رو به سقف زده بود‌ هیچ وقت چهره ی ناظم مون رو فراموش نمی کنم. بنده خدا تا چند دقیقه تو شک بود.
     

    آبی1380

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/20
    ارسالی ها
    33
    امتیاز واکنش
    412
    امتیاز
    171
    محل سکونت
    ...
    قبل از عید سری دوم امتحان های تستی پیشرفت تحصیلی رو میدادیم معلم زمین شتاسی سر کلاسمون بود با خواهش و تمنای بچه ها همه سوال های زمین رو برامون حل کرد بعد هردو سه تا از بچه ها با هم یه درس رو حل میکردن و برا بقیه میگفتن اصلا یه امتحانی بود که دومی نداشتن
    مثل بنا ها داد میزدن میگفتن سوال 2 , 3 (سوال دو گزینه 3)
    یه وضعی بود باحال
     

    sarah stud

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/08
    ارسالی ها
    524
    امتیاز واکنش
    12,385
    امتیاز
    671
    سن
    30
    محل سکونت
    Qeshm
    اگه منو تگ نمیکردی شاید خاطره‌مو نمی‌نوشتم.
    @کوثر فیض بخش


    سال دوم دبیرستان، با یه مانتوی سبزدریایی گشاد و آستینای بلند وارد کلاس شد. اعتماد به نفسش زیر خط فقر بود و سنی نداشت. مدرک تحصیلیش ارشد بود ولی با این وجود به خودش بی اعتماد!
    خانم "شجاعی" دبیر فیزیک ما شد و از همون روز اول یه قانون نانوشته‌ای بین ما قرار گرفت... اینکه بی دلیل از من خوشش نیاد!
    هرچی می‌پرسیدم، فکر میکرد میخوام اونو به چالش بکشم در صورتی که من فقط دنبال جواب سوالام بودم.
    البته از حق نگذریم گاهی هم شیطنت قاتی کارام میشد (به شدت از کارم شرمنده‌ام). ساعتای درس فیزیک صندلی من محکوم به بودن کنار میز دبیر بود... به نظرم پارانویا هم داشت. البته فقط در مورد من!
    برای مسابقات بهم خیلی کمک میکرد ولی با بدبینی تمام.
    بارها خواست منو از کلاس بیرون بندازه، که با پررویی نرفتم و خب چون یه جورایی دانش آموز مهمی بودم، معمولا از سوی مدیر زیرسیبیلی رد میشد.
    تا وقتی که وسط سال چهارم مجبور به نقل مکان شدم...
    اون روز وقتی جفتمون تو بغـ*ـل همدیگه گریه میکردیم و از هم حلالیت میطلبیدیم، اعتراف کرد که همیشه از من خوشش میومده و بهترین شاگردش بودم.
    امیدوارم هرجا که هست موفق و پیروز باشه.

    البته به خودم اجازه میدم و از دبیر ادبیات نازنینم خانم امین (کسی که چهره‌ی اصلی ادبیات رو به من نشون داد و من مدیونشم) که سالها با بیماری دست و پنجه نرم کرد و بالاخره سلامتی خودشو بدست آورده، دبیر ریاضی عزیزم خانم اوجی خدابیامرز، مدیر دلسوزم خانم آشفته که سال آخر خدمتش رو در حالی گذراند که خودشو وقف دانش آموزا کرده بود و هیچوقت هم ازدواج نکرده بود و خانم منقاد عزیز مربی ورزش دوران راهنمایی که پا به پای من توی مشکلات همراهیم کرد و حالا هم با خانواده محترمش خارج از ایران زندگی شادی داره!
    مطمئنا همه‌ی معلما و کسایی که چیزی ازشون یاد گرفتم برای من عزیزن و من دستشونو میبوسم ولی این عزیزان برای من پررنگتر از بقیه بودن.


    @shaghayegh.goli
     
    آخرین ویرایش:

    *Ghazaleh_B*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/17
    ارسالی ها
    391
    امتیاز واکنش
    17,294
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    سرزمین ناشناخته
    سال ششم یه معلم خیلی بد داشتم. انگیزم رو از دست داده بودم و حتی درسم نمیخوندم. معلم اون یکی کلاس وقتی وضعیتم رو دید، کلی با مدیر و معلمم حرف زد و اونا رو راضی کرد که برم کلاس خودش. بهترین آدم توی کل دنیا بود. کمکم کرد پیشرفت کنم و نمره هام خیلی خیلی خوب شدند. همین الانم باهاش در ارتباطم و اونم همیشه راهنمایی م می‌کنه. بهترین و تنها معلم خوب من بود♥♥
    @Elahe_V
    @n.i.m.a
    @Snow Wolf.z
     

    Sogolkhanum

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/13
    ارسالی ها
    537
    امتیاز واکنش
    20,073
    امتیاز
    714
    محل سکونت
    نصف جهان
    خب من تو دوران تحصیلم خیلی بچه ی آرومی بودم، بجز دبیرستان به دبیرستان که رسیدم انرژی درونیم فعال شد و چون همه فکر میکردن من خیلی بچه ی ارومیم کسی باورش نمیشد:aiwan_lighnnnnnt_blum:
    از اونجایی که مدرسه ی ما نمونه دولتی بود و بچه های خیلی باسواد(:NewNegah (1): من و دوستام به اندازه ی یه کلاس موندیم پشت کنکور ) و فوق العاده با ادب( جون خودشون:aiwdffan_light_blum:) تعلیم میداد و تربیت میکرد...
    :aiwan_light_bomb: یبار من رفتم تو دفتر فنی اموزشیمون یه برگی برام
    کپی بگیرن، خانمه که دید من خیلی دختر خوبیم چند ثانیه ای بلند :aiwan_lightsds_blum: اتاق را ترک کرد، در همون لحظه چشمان ضعیف من نود برگ امتحان فیزیک چاپ شده ی میان ترم دوروز بعد را رصد کرد، من هم در کمال خونسردی موبایلم را درآوردم و عکس گرفتم، خانمه که اومد منو دید Hanghead یه نگاهم به برگه ها کرد باز یه نگاه به من، دید نه من خیلی دختر گلیم خیالش راحت شد،خیلیم
    عذرخواهی کرد که معطلم کرده.
    قیافه ی من اون لحظهBoredsmiley پاما که از دفتر گذاشتم بیرون25r30wi
    خلاصه من که از گلوم همچین قندی پایین نمی رفت تا پس فرداش با کل بچه های کلاسمون امتحان را کار کردم.
    وفتی معلممون امتحانارا تصحیح کرد خودش هنگ کرده بود سخت ترین امتحانو گرفته بود دوتا کلاس دیگه همه تک آورده بودن ونمره های افتضاح کلاس ما همه بالا، معلممون شاخ درآورده بود به هممون نمره اضافه هم داد، سر صبگاه از همچین دانش آموزهای درسخونی تقدیر هم به عمل آوردن :aiwan_lightsds_blum:
    :aiwan_light_bomb:یکی دیگه از کارایی که کردم و باعث شد بچه ها به خونم تشنه باشن این بود که ما رو از طرف مدرسه جاتون خالی بردن مشهد، از همون ابتدای مسیر چون من و سه تا دوستام هر کدوم تو یه کوپه بودیم مجبود شدیم بیوفتیم تو دومین کوپه از سالنی که پسرا بودن و از اونجایی که من و دوستام خیلی گل و گلاب بودیم ناظممون با خیال راحت کوپه ی دیگه هم به ما سپرد و تشریفشو برد تو سالن خودشون و تا صبح دنبال دخترا بود که شیطنت نکنن ما هم تا صبح از پس خندیدیم پسرا روانی شدن،
    توی مشهدم ما دوبار پیچوندیم و برا خودمون رفتیم تفریح و خرید و موقعی که ناظممون گفته بود خودمون را میرسوندیم، شب دوم ورودمونم یه مهمونی توپ گرفتیم که چون کلاسمون ته سالن بود کسی نفهمید، ولی رهسه تا مهمونی های شب های بعد با کسر نمره انضباط بخاطر صدای بلند و نخالگی...:aiwan_liddddddght_blum: برخی دوستان لو رفت :aiwan_lightsds_blum:
    از اونجایی که ناظممون فکرشم نمیکرد که دخترهایی گلی مثل من و دوستام همچین کارا و شاهکاریی بکنن موقع برگشت برای من و دوستام به عنوان گروه برترجوایز نفیس استوند.:D
    چون من به چندتا از بچه ها روش های پیچوندن را یاد داده بودم و دیگه همه با خبر شده بودن ما خیلی هم بچه های خوبی نیستیم بنده های خدا میخواستن دق کنن.:aiwan_ligsdht_blum:
    و این که چرا لومون ندادن،
    دلیلش اینه که من با همون چشم های کم سویی که دارم و یار قدیمیم موبایلم از دوستان عکس هایی داشتم که با لو رفتنشون جون سالم به در نمیبردند.:)
    و صدها کار دیگه که بعضیاش گفتنی نیست :D و خیلی‌هاش طولانی. :)

    • فقط یه نکته ای ذکر کنم دوستای نگاهی که هنوز دانش آموزید از دوران مدرستون لـ*ـذت ببرید و خاطرات شیرین درست کنید، من دلم برا تک به تک کارای مدرسم و هم کلاسیام تنگ میشه:aiwan_lightsds_blum:
    این دوران میگذره کاری کنید که با شادی و خنده ازش یاد کنید.
    دوستای من تگ شدن:biggfgrin:
     

    SisHaNi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/17
    ارسالی ها
    250
    امتیاز واکنش
    11,096
    امتیاز
    641
    یه روزی بچه‌ها گیتار آورده بودن؛ بعد ما هم مثلا کلاس رو بخاطر اینکه می‌خوایم با دوستانم بخونیم پیچونیدیم. بعدش موقعه‌ی خوندن پیش بچه‌های مدرسه، ما رفتیم پایین و باهاش نخوندیم. زنگ بعدیشم همون معلم رو داشتیم. گفت شما چرا باهاش نخوندیم؛ گفتیم خانم این معاون‌ها انقد گیر میدن اعصابمو خورد شد.
    @h.a.b.I.b.a
    @*sadat*
    @Shiva banoo
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    28
    بازدیدها
    1,259
    پاسخ ها
    42
    بازدیدها
    1,465
    پاسخ ها
    41
    بازدیدها
    1,701
    پاسخ ها
    197
    بازدیدها
    8,888
    پاسخ ها
    39
    بازدیدها
    1,085
    پاسخ ها
    23
    بازدیدها
    2,301
    تاپیک قبلی
    بالا