ضرب‌المثل ریشه معروفترین ضرب المثل های فارسی

  • شروع کننده موضوع ساینا
  • بازدیدها 17,388
  • پاسخ ها 509
  • تاریخ شروع

Mårzï¥ē

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/18
ارسالی ها
10,419
امتیاز واکنش
37,579
امتیاز
1,051
محل سکونت
TehRan
#شتر_را_با_نمد_داغ_میکنند
يه شتر به شتر ديگه از دست صاحبش شكايت مي كرد كه گفت :صاحبم از بس بار من ميكنه كه طاقتم طاق ميشه
شتر ديگه گفت :بارت چيه اون شتر جواب :داد معمولا نمك
شتره گفت:اگر توي راهت جوي ابي چيزي ديدي توي جوب اب بخواب تا نمك ها اب بشه و بارت سبك حال صاحبتم جا مياد
شتره به حرف دوستش عمل كرد و صاحيش فهميد كه خوابيدن شتر از نا تواني نيست و دفعه بعد صاحب شتر نمد بار شترش كرد و شتر هم از همه جا بي خبر توي جوي اب خوابيد و وزن بارش اينبار چند برابر شد و صاحبش به زور شلاق اون رو از زمين بلند كرد و به راه انداخ
و اين مثل شد كه كار به جايي رسيده كه شتر رو با نمد داغ ميكنن.
 
  • پیشنهادات
  • Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #ماست_کیسه_کردن
    به مختارالسلطنه گفتند که ماست در تهران خیلی گران شده است. فرمان داد تا ارزان کنند. پس از چندی ناشناس به یکی از دکان‌های شهر سر زد و ماست خواست.
    ماست فروش که او را نشناخته بود پرسید : چه جور ماستی می‌خواهی ؟ ماست خوب یا ماست مختارالسلطنه !
    وی شگفت‌زده از این دو گونه ماست پرسید.
    ماست فروش گفت: ماست خوب همان است که از شیر می‌گیرند و بدون آب است و با بهای دلخواه می‌فروشیم. ماست مختارالسلطنه همین تغار دوغ است که در جلوی دکان می‌بینی که یک سوم آن ماست و دو سوم دیگر آن آب است و به بهایی که مختارالسلطنه گفته می‌فروشیم. تو از کدام می‌خواهی؟!
    مختارالسلطنه دستور داد ماست فروش را جلوی دکانش وارونه از درختی آویزان کرده و بند تنبانش را دور کمر سفت ببندند. سپس تغار دوغ را از بالا در لنگه‌های تنبانش بریزند و آنقدر آویزان نگهش دارند تا همه آب‌هایی که به ماست افزوده از تنبان بیرون بچکد!
    چون دیگر فروشنده‌ها از این داستان آگاه شدند، همگی ماست‌ها را کیسه کردند!
    وقتى ميگن فلانى ماستشو كيسه كرده يعنى اين
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    ☯️ #اشک_تمساح
    ✍️ گریه دروغین که از روی ریا و فریبکاری باشد را "اشک تمساح" می نامند.
    در گذشته مردم گمان می کردند که تمساح در هنگام شکار خود را به مردن می زند و مدت ها در نقطه ای بی حرکت می ماند. در این وضعیت اشکی از چشم تمساح خارج می شود که پرندگان و جانوران دیگر، به خیال اینکه تمساح مرده است به او نزدیک شده و سپس توسط تمساح شکار می شدند. حتی مردم عقیده داشتند که این اشک تمساح حالت چسبندگی و مسموم کننده دارد و در واقع حیوانات توسط آن گرفتار تمساح می شوند.
    امروزه با تحقیقات صورت گرفته مشخص شده است که تمساح قادر به اشک ریختن نیست بلکه مازاد آب نمک بدن تمساح توسط غددی که در کنار چشم او وجود دارد از بدن جانور خارج می شود و این آب نمک اضافه در زمان گذشته به اشتباه به عنوان اشک تمساح شناخته می شد.
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #از_آب_گل_آلود_ماهی_گرفتن
    این ضرب‌المثل بیشتر دلالت بر افراد سودجو و منفعت‌طلب دارد.
    داستان این ضرب‌المثل از این قرار است که:
    مرد ماهیگیری، در حال ماهیگیری از رودخانه‌ای بود. تور ماهیگیری خود را به میان جریان آب قرار داده بود.
    همزمان ریسمانی را هم در آب قرار داده بود که تکه سنگی به آن وصل بود. آن ریسمان را تکان می‌داد و آب را گل‌آلود می‌کرد.
    رهگذری او را در این حال می‌بیند و ‌به ماهیگیر می‌گوید: این چه کاری است که می‌کنی؟ این آب آشامیدنی است و تو با این کار آن را آلوده می‌کنی و دیگر برای ما قابل استفاده نیست؟!
    ماهیگیر اما در جواب می‌گوید: من هم مجبورم، می‌خواهم ماهی بگیرم که از گرسنگی نمیرم. با این کار و تکان دادن این ریسمان آب گل‌آلود می‌شود، و ماهیان راه خود را گم می‌کنند و در دام من گرفتار می‌شوند.
    این ضرب‌المثل کنایه از افرادی است که از موقعیتی خراب و آشفته سوءاستفاده می‌کنند و منفعت خود را می طلبد
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #اصطلاح_از_بیخ_عرب_شده
    در زمان حکومت طاهریان در خراسان، زبان و خط رسمی برای انجام کارهای دیوانی و حکومتی عربی بود. با آنکه طاهریان ایرانی بودند اما برای حفظ روابط دوستانه با خلفای عباسی و همچنین حفاظت از استقلال نو یافته، این کار را انجام دادند.
    از این رو بزرگان و دانشمندان خراسان نیز به پیروی از حاکمان خود، زبان عربی آموختند و حتی شاعران اشعار خویش را به عربی می سرودند، اما از طرفی عده‌ای هم از مردم که به زبان و ادب فارسی علاقه داشتند به هر کسی که در گفت‌وگو های روزانه از عربی استفاده می کرد به کنایه می گفتند :"فلانی از بیخ عرب شده" یعنی نژاد و زبان خویش را فراموش کرده و همانند اعراب شده است. درحقیقت مردم چون قدرت مقابله با حکومت را نداشتند برای حفظ و نگهداری فرهنگ و زبان خویش مجبور به ساخت این چنین کنایه های بودند.
    اصطلاح "از بیخ عرب شد" امروزه برای مواردی به کار می رود که شخصی در مقابل بدیهیات با وجود مدارک آشکار دست از لجبازی برندارد و همچنان به انکار حقایق واضح بپردازد.
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #از_ریش_گرفته_به_سبیل_پیوند_میکند
    کامران میرزا نایب‌السلطنه، در میان
    تمام فرزندان" ناصرالدین شاه"، بیشترین توجه و محبت را از طرف شاه بابا دریافت می کرد، تا حدی که وقتی شاه به سفر فرنگ می رفت به جای ولیعهد او را ضمام دار امور مملکت می کرد.
    کامران میرزا دارای تعدادی نایب بود که هر کدام سر وشکل خاصی داشتند تا بدین وسیله با ایجاد رعب و وحشت در میان مردم، اقتدار کامران میرزا را زمانی که شاه نبود افزایش دهند.
    یکی از این نایب ها، شخصی به نام "نایب غلام "بود، که علی رغم دارا بودن چهره خشن، هیکل درشت و ریشی انبوه، یک ایراد داشت و آن این بود که یک سمت از سبیل او کم پشت تر از سمت دیگر بود. در نتیجه یک بار که کامران میرزا به سرکشی امور نایب ها رفته بود،او را می بیند و با دیدن وضع ظاهر او نا خودآگاه به خنده می افتد و می گوید :"نایب غلام، یکتای سبیلت را کجا گذاشتی؟!"همین حرف باعث خنده حضار و در نتیجه سر افکندگی نایب غلام می شود.
    نایب غلام که سخت آشفته شده بود. تصمیم می گیرد تا کامران میرزا بازدید خود را به اتمام نرسانده، این ایراد ظاهری را رفع کند. پس به سرعت نزد سلمانی می رود و از او می خواهد، بخش کم پشت سیبل او را پرپشت کند، هر چه سلمانی می گوید: که این کار در این زمان اندک امکان ندارد، نایب توجه نمی کند و در یک حرکت قیچی را از دست سلمانی گرفته و بخشی از ریش خود را می چیند و از سلمانی می خواهد، آنرا در قسمت کم پشت سبیلش قرار دهد. سلمانی به هر زحمتی است این کار را می کند.
    نایب غلام خرسند خودش را به کالسکه کامران میرزا که در حال رفتن است، می رساند و کامران میرزا با دیدن ظاهر مضحک او شوکه شده و می گوید :"این چه ریخت و ظاهر مضحکی است که پیدا کرده ای؟ساعتی قبل سبیل تو یکتا بود. این بار ریش تو یکتا شده است. "
    احمد میرزا دلقک کامران میرزا در این لحظه می گوید :"نایب غلام از ریش گرفته است به سبیل پیوند کرده است. " با شنیدن این سخن همه حضار از جمله کامران میرزا می خندد و اینگونه ماجرا ختم به خیر می شود و تا مدتها این حرف نقل محافل آن زمان بود.
    مثل "از ریش گرفته به سبیل پیوند می کند. "برای کاری که انجام آن عبث و بیهوده است و انجام آن هیچ نفعی ندارد، بلکه شاید موجب تمسخر دیگران نیز شود،به کار می‌رود.
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #فلانی_هفت_خط_است
    درباره داستان این ضرب‌المثل روایت‌های متفاوتی وجود دارد که طبق یکی از مشهورترین آنها، هفت خط را استاد چیره دستی می دانستند که از هفت خط به بالا را که همه در نگارش اشکال داشتند، با مهارت و بسیار هنرمندانه خط می‌نگاشت و همگان را در تعجب و شگفتی از این عمل قرار می داد.
    از همین رو پس از آن به افرادی که بسیار دقیق رمز و رموز انجام کاری را می‌دانند و با زیرکی و هوشمندی و رندی به انجام کاری میپردازند، می‌گویند «فلانی از هفت خط هاست.» و نظیر و بدیلی ندارد.
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #دست_از_ترنج_نشناخت
    این عبارت را بیشتر در مواقعی به کار می‌برند که بخواهند به پریشان احوالی دیگری اشاره کنند. به عبارت دیگر، «دست از ترنج نشناختن» کنایه‌ای است از سرزدن اعمالی خلاف عادت که در نتیجه احوال و فکر آشفته حاصل می‌شود و معمولا این کار خطا و خلاف عادت، به نوعی ندامت را به همراه می‌آورد.
    اما داستانی که در پس این عبارت تمثیلی وجود دارد، مربوط می‌شود به همان قصه معروف «یوسف و زلیخا». زلیخایی که در اثر عشق و شوریدگی بسیار نسبت به یوسف، دست به رفتاری می‌زند که نتیجه‌اش برای او جز پشیمانی نیست.
    از همین رو برای بستن دهان دیگران، مهمانی را ترتیب می دهد و همه زنان اشراف‌زاده شهر را به آن فرا می‌خواند. به دست هریک از آن‌ها نارنج و چاقوی تیزی می‌دهد و از آنها می‌خواهد از خودشان پذیرایی کنند. در همین میانه یوسف را به میان جمعیت می‌خواهند و در این هنگام همه مهمانان چنان محو زیبایی یوسف می‌شوند که در اثر این آشفته حالی، دستان خود را به جای نارنج می‌برند.
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #دوغ_و_دوشاب_یکی_است
    وقتی به زحمات افراد توجه نشود و خوب و بد در یک کفه ترازو قرار بگیرد، از این ضرب‌المثل استفاده می‌کنند که به این معناست که خوب و بد هیچ فرقی با یکدیگر ندارند و به یک چشم و البته ناعادلانه نگاه می‌شوند.
    می گویند که دوغ که متفرع از ماست است و پس از گرفتن کره از ماست باقی می‌ماند در محیط گله‌داری بیشتر به مصرف تغذیه سگان گله می‌رسید. اما دوشاب ماده‌ای شیرین است که با پختن انگور به دست می‌آید.
    اما وجه تناسب دوغ و دوشاب و توجه به اهمیت یکی بر دیگری را باید در این امر جستجو کرد که بنا به تحقیقات انجام‌شده، طبقه حشم‌دار و گله‌دار برای دوغ که کره آن گرفته شده، ارزش و اهمیتی قائل نبوده‌اند و غالباً آن را به دور می‌ریختند.
    دوشاب اما برای آن‌ها بدون تردید عزت و اهمیت بیشتر داشت و هرگز دوغ بی‌خاصیت در نزد لرها نمی‌توانست جای دوشاب را بگیرد.
    به طور کلی طبقه حشم‌دار، دوشاب را به سبب شیرینی و حلاوتش دوست دارند زیرا علاوه بر آنکه ذائقه را شیرین می‌کند در سرمای سخت زمستان در کوهستان‌ها بر میزان کالری بدن می‌افزاید.
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #هر_را_از_بر_تشخیص_نمیدهد
    این مثل عموما در مورد افرادی به کار می‌رود که سوادی ندارند و قدرت درک و معرفت آن‌ها از امور تا حدی ضعیف است که حتی در اصطلاح دو کلمه «هر» و «بر» را هم از یکدیگر تشخیص نمی‌دهند. دو کلمه‌ای که در اصطلاح حتی شبانان می‌دانند و از هم تمیز می‌دهند.در میان شبانان، صدای «هر» برای طلبیدن گوسفندان به کار می‌رود و «بر» برای به جلو راندن آن‌ها. همه آهنگ‌ها و لهجه‌ها را چوپان زبده و کارکشته می‌داند. صدای «هر» «بر» را حتی چوپان تازه‌کار هم می‌داند و البته باید بداند. زیرا که فراگرفتن آن حتی برای چوپان‌های تازه‌کار هم اشکال و دشواری ندارد.
    پس در صورتی که فردی اصول اولیه و ابتدایی کاری را نداند در حالی که باید بلد باشد، به مثابه فرد چوپانی است که از روی بی‌استعدادی مضاعف هر را از بر تمیز نمی‌دهد.
    این اصطلاح «هِر را از بِر تشخیص نمی‌دهد» حتی در ادبیات نظم ما رسوخ پیدا کرده است. چنان که باباطاهر می‌گوید:
    خوشا آنانکه هر از بر ندانند
    نه حرفی در نویسند و نه خوانند
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا