دانستنی ها سفرنامه های گردشگری

ATENA_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/17
ارسالی ها
23,992
امتیاز واکنش
29,350
امتیاز
1,104
جالب است بدانید که بسیاری از اسامی مردم مالزی کاملا فارسی است؛ اسم‌هایی چون سامان، رستم، مهسا، مهناز، دانش، دارا، نیلوفر، رزیتا، مونا، آناهیتا، فرح و... . گفته می‌شود بیش از ۳۵۰ کلمه کاملا فارسی در زبان مالایی وجود دارد که به صورت روزمره استفاده می‌شوند؛ واژگانی چون انگور، بادام، بندر، دیوان، چادر، گندم، خرما، پهلوان، پسر، سلام، سیاه، کتابخانه، کافور و... همگی در همان معنای فارسی‌شان در زبان مالایی نیز مورد استفاده هستند. نکته جالب این که یکی از مهم‌ترین محصولاتی که ایرانیان از مالزی خریداری می‌کرده‌اند، کافور بوده و به همین دلیل در زبان مالایی نیز به این ماده، کافور می‌گویند. بیشتر واژگان عربی که در این زبان استفاده می‌شوند نیز کلمات مشترک فارسی و عربی هستند که می‌تواند نشان‌دهنده این باشد که به دلیل رابـ ـطه فراوان تاجران ایرانی با مردم این سرزمین واژگان عربی نیز از مجرای زبان فارسی وارد دایره لغات مالایی شده باشند.

به ملاکا که رسیدیم یاد فیلم‌های مرتبط با جنگ جهانی دوم و معماری اروپا افتادم. معماری ساختمان‌های این شهر کوچک تاریخی همگی از یک زبان طراحی تبعیت می‌کنند و یادآور دوران استعمار پرتغالی‌ها بر این منطقه هستند.

  • ملاکابرج‌های دوقلوی پتروناس رفتیم. اول از همه سراغ آکواریوم معروف این شهر به نام Aquaria KLCC رفتیم که یک دنیای زیرزمینی جذاب از زندگی در زیر آب بود. انواع گونه‌های ماهی‌ها و آبزیان ویژه مالزی را در این آکواریوم که به زیبایی طراحی شده بود می‌توانستید ببینید.
  • پنجشنبه، ۱۸ آبان، پایتخت رنگارنگ
    به شما پیشنهاد می‌کنم در سفر به مالزی سراغ صبحانه‌های آسیایی تند نروید تا کمتر عرق کنید. من نمی‌دانم این مالزیایی‌ها با وجود گرمای شدید هوا و رطوبت بالا چطور این همه غذای تند می‌خورند و عرق نمی‌کنند؟

    نزدیک میانه روز به کوالالامپور رسیدیم؛ شهری بزرگ و رنگارنگ با ترافیکی که گاهی به اندازه ترافیک تهران آزاردهنده می‌شود. مستقیما به مرکز تجاری شهر و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رفتیم. اول از همه سراغ آکواریوم معروف این شهر به نام Aquaria KLCC رفتیم که یک دنیای زیرزمینی جذاب از زندگی در زیر آب بود. انواع گونه‌های ماهی‌ها و آبزیان ویژه مالزی را در این آکواریوم که به زیبایی طراحی شده بود می‌توانستید ببینید.
    البته بیشتر از ماهی‌ها کودکانی را در لباس‌هایی یکدست می‌دیدیم که از طرف مدرسه به همراه معلمان خود برای بازدید از این آکواریوم آمده بودند و شیطنت و کنجکاوی آنها من را به یاد کودکی خودم می‌انداخت. بخشی از این آکواریوم به شکل یک تونل شیشه‌ای طراحی شده بود که با رفتن به داخل آن گویی در اعماق اقیانوس قدم می‌زنید و ماهی‌ها، سفره‌ماهی‌ها، کوسه‌ها، جلبک‌ها و انواع آبزیان را در اطراف خود مشاهده می‌کنید.



    پس از یکی دو ساعتی که در آکواریوم بودیم، همگی پیاده به سمت مرکز خرید Suria در KLCC یا همان مرکز شهر راه افتادیم. در راه ساختمان‌های مهم این منطقه مثل برج‌های دوقلوی پتروناس، برج مخابراتی KL Tower و سایر ساختمان‌های مرکز شهر را می‌دیدیم که هر یک از آثار معماری مدرن مهم کوالالامپور محسوب می‌شوند. متاسفانه خیلی فرصت نداشتیم که وارد آنها شویم و آن روی پل معروف اسکای بریج، نمای زیبای شهر کوالالامپور را ببینیم، اما دیدن آن همه عظمت معماری هم خالی از لطف نبود.

    a021d29c-8f80-465b-950c-d1f8cfa7502b.jpg



 
  • پیشنهادات
  • ATENA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/17
    ارسالی ها
    23,992
    امتیاز واکنش
    29,350
    امتیاز
    1,104
    یک ساعتی در این مرکز خرید گشتیم و پس از آن در حالی که همه گرسنه بودیم به رستوران ایرانی کلبه شرقی در منطقه بوکیت بینتانگ رفتیم و از هنر عالی آشپزی ایرانی لـ*ـذت بردیم. عصر شده بود و از آنجا که همه خسته بودیم به سمت هتل اینترکانتیننتال حرکت کردیم. این هتل پنج ستاره یکی از بهترین هتل‌های کوالالامپور در بهترین موقعیت شهری است که به همه جا دسترسی مناسب دارد. دوش گرفتم، کمی استراحت کردم و پس از گپی با دوستان در لابی هتل برای صرف شام به رستوران سالوما رفتیم. این رستوران کمی با سایر رستوران‌هایی که دیده‌ایم متفاوت است. خانم سالوما یکی از بازیگران مشهور مالزی است که صاحب این رستوران است و همین دلیل شهرت این مکان است.


    اما شما در این رستوران فقط غذا نمی‌خورید، بلکه از شبی عالی لـ*ـذت می‌برید. هر شب یک ساعت انواع رقـ*ـص‌های محلی و موسیقی و برنامه‌های شاد روی سن این رستوران اجرا می‌شود که می‌تواند شب شما را خاطره‌ساز کند. ناگفته نماند که به نظر می‌رسد اینجا یکی از مکان‌های مورد علاقه گردشگران ایرانی است و وقتی وارد آن می‌شوید اصلا و ابدا احساس غریبی نمی‌کنید!
    در بخش دوم این سفرنامه، ادامه سفرم به مالزی شگفت‌انگیز را شرح خواهم داد که برای خودم جذاب‌تر از نیمه اول سفر بود.
    مقاله‌های مرتبط:
    • تور مجازی: لوسرن؛ سوئیس
    • راهنمای سفر به سوئیس
    در سفری که به زوریخ داشتم فرصتی دست داد تا سفری یک‌روزه به لوسرن(Lucerne) داشته باشم. لوسرن در فاصله‌ی ۵۰ کیلومتری از زوریخ قرار دارد و با جمعیت ۸۰ هزار نفری، پرجمعیت‌ترین شهر مرکز سوئیس است! سفر یک‌روزه به لوسرن به پیشنهاد دوست سوئیسی‌ام بود؛ او اینترنتی بلیط قطار زوریخ به لوسرن را گرفت که بین ۲۰ تا ۳۰ یورو بود. اما از دستگاه‌های مستقر در ایستگاه راه‌آهن زوریخ نیز می‌توان به راحتی بلیط قطار لوسرن را خریداری کرد. قطارهای زوریخ به لوسرن تقریبا هر ساعت حرکت دارند.

    مسیر یک‌ساعته‌ی زوریخ به لوسرن بسیار زیبا و دلربا بود. رنگ سبز هیچ‌گاه از صفحۀ پنجره قطارمان محو نمی‌شد. خانه‌های سفیدرنگ با شیروانی‌های قهوه‌ای، دریاچه‌های کوچک و بزرگ با قایق‌سواران و شناگرانش و آسمانی که از آن آبی‌تر نمی‌توانست باشد، همگی دل‌انگیز بودند. اما زیبایی مسیر به هیچ عنوان در حد و اندازه‌های خود شهر لوسرن نبود؛ شهری که همان طبیعت سبز زوریخ همراه با رودخانه آرام و آسمان آبی را داشت و معماری چشمگیر قرن چهاردهمی‌ هم به آن اضافه شده بود.

    2c2be5f8-53aa-4060-91c4-8cc42ae6c65a.jpg
     

    ATENA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/17
    ارسالی ها
    23,992
    امتیاز واکنش
    29,350
    امتیاز
    1,104
    از راه‌آهن لوسرن که خارج شدیم دروازه‌ای با مجسمه‌ای در بالایش وجود داشت. دروازه با مجسمه‌ی فسفری‌رنگ رویش مرا به یاد دروازه‌ی برندنبرگ برلین می‌انداخت. سوار اتوبوس‌های کنار دروازه شدیم و مستقیما به «بنای شیر در حال مرگ» (Löwendenkmal) لوسِرن حرکت کردیم.

    dd17d145-6da7-405f-9666-448126e2c4ef.jpg


    دروازه‌ی ابتدای ایستگاه راه‌آهن لوسرن

    بنای شیر تندیسی از شیری است که بر سپر شوالیه‌ لم داده است. این تندیس را اوایل قرن نوزدهم بر دل کوه کنده‌اند تا یادگاری باشد از محافظان سوئیسی که در جریان انقلاب فرانسه کشته شده‌اند. حوض بزرگی جلوی کوه واقع شده و تندیس شیر با فاصله حدود ۵ متر از سطح زمین بر کوه کنده شده است. نام محافظان نیز پایین آن نقش شده‌اند و متنی به زبان لاتینی هم کنارش نوشته شده است. طول تندیس به ۷ الی ۸ متر می‌رسد و صحنه چشمگیری است. این همان تندیسی است که مارک تواین، نویسنده آمریکایی ماجراهای هاکلبری فین و تام سایر، آن را تأثیرگذارترین حکاکی سنگی دنیا نامیده است. اینجا همچنین جایی است که نیچه از معشـ*ـوقه‌اش، لو سالومه، خواستگاری کرد و البته جواب رد شنید.

    c2bb7b03-f1ea-4439-8d94-dced0ad64c56.jpg


    مجسمه‌ی شیر لوسرن

    کنار بنای شیر لوسرن، موزه‌ای از سنگ‌های بازمانده از عصر یخبندان بود. با کمترین علاقه به مباحث زمین‌‌شناسی، فسیل‌ها و سنگ‌های لایه‌لایه را از جلوی چشم گذراندم و وارد تالاری به نام تالار آینه شدیم.

    23091e14-dcae-4f28-ae14-abb4df80fbd9.jpg


    تالار آینه سالنی بود که شامل تعداد بی‌شماری آینه‌های سراسری از زمین تا سقف با عرض ۱٫۵ متر بود که کنار هم با زاویه‌های مختلف چیده شده بودند. وقتی وارد سالن شدیم تعداد بی‌شماری از خود را در آینه‌ها دیدیم و مرحله چالش‌برانگیزش آن بود که نمی‌دانستیم راهی که در پیش پای خود می‌بینیم واقعی است یا انعکاسی است که آینه نشان می‌دهد. بنابراین با چشمانی باز اما همانند نابینایان دست‌ها را جلو گرفتیم و راه افتادیم تا راهی پیدا کنیم. تالار جالبی بود؛ حداقل از سنگ‌های چندین هزارساله عصر یخبندان برایم جالب‌تر بود. وقتی راهی پیدا می‌کردم، می‌بایست برمی‌گشتم و همراهم را راهنمایی می‌کردم و همان راهی را هم که پیدا کرده بودم، گم می‌کردم! چند ساعتی آنجا بودیم و با بگو و بخند و عکس‌های یادگاری بالاخره راه خروج را پیدا کردیم.

    f7536116-3a54-4211-85ad-a637b994d0d7.jpg


    بیرون از سالن آینه هم آینه‌های قدی دیگری بود که انسان را در حالت کوتاه، بلند، چاق و لاغر و ... نشان می‌داد. از کنار آب‌باریکه‌ای که از میان سبزه‌زار گذر می‌کرد و کلبه چوبی‌ای که با گل‌های قرمز تزئین شده بود، گذشتیم و از فضای موزه خارج شدیم. به مجموعه‌ای که در آن بنای شیر، موزه‌ی سنگ، مارپیچ آینه و... قرار داشت به‌خاطر سنگ‌های عصر یخبندان، باغ یخبندان (Gletschergarten) می‌گویند.
     

    ATENA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/17
    ارسالی ها
    23,992
    امتیاز واکنش
    29,350
    امتیاز
    1,104
    لوسرن کاملا توریستی بود و گروه‌های مختلفی از گردشگران چشم‌بادامی و اروپایی را در آنجا می‌دیدم. با فاصله یک چهارراه از بنای شیر،ساختمان پانورامای لوسرن (Bourbaki Panorama) قرار دارد. ساختمان دواری است که خیلی هم بلند نیست، در حدود یک ساختمان سه طبقه و برخلاف انتظارم قرار نبود تا در آنجا تصویر ۳۶۰ درجه‌ای از شهر لوسرن را به رخمان بکشند. حکایت چیز دیگری بود.

    269df9df-c1e7-441e-a6ca-30d3025a9809.jpg


    وارد ساختمان شدیم و از پله‌هایش بالا رفتیم و در طبقه آخر با صحنه تکان‌دهنده‌ای مواجه شدیم. یک نقاشی دور تا دور سالن مدور را پوشانده بود، نقاشی‌ای با ۱۰۰ متر طول و ۱۰ متر ارتفاع. جلوتر از آن ماکتی از سربازان و ارابه‌ها و اسبان و وسایل پخت و پز و ابزارآلات جنگی در مقیاس واقعی را ساخته بودند تا داستان نقاشی را کامل کند. همینطور از بلندگوها به زبان انگلیسی و آلمانی ماجرای تصاویر با گوینده‌های مختلف وموسیقی و حالت‌های هیجانی گوینده‌ها پخش می‌شد.

    آنچه نقاشی‌ها، ماکت‌ها و گوینده‌ها روایت می‌کردند، شرح جنگ نیروهای فرانسوی با سربازان پِروسی در سال ۱۸۷۱ بود که در آن سربازان پروسی، فرانسویان را از مرز سوئیس عقب راندند. تلفات و رنج‌هایی که نیروها کشیده بودند به خوبی نشان داده شده بود و در کل برای کسی که کمی به تاریخ قرون متأخر اروپا آشنا است، بسیار جذاب خواهد بود.

    d6d3a545-3f11-403c-814a-4214c0c373dd.jpg




    پیدا کردن رستورانی در لوسرن که وقتی سفارش می‌دهیم بیشتر خود غذا به چشم‌مان بیاید تا قیمتش کار دشواری است. پیشنهادم رستورانی در بافت قدیمی شهر (نرسیده به دریاچه در قسمت شرقی رودخانه) است. رستوران مانورا (Manora) در طبقه‌ی پنجم ساختمانی به همین نام قرار دارد. رستوران به صورت سلف سرویس است و به ازای هر ظرف باید پول بپردازید. پس اگر در مانورا بودید دست‌تان نلرزد؛ ظرف را پر کنید و لذتش را ببرید. بسته به کوچکی یا بزرگی ظرف قیمت‌ها متفاوت است. ظرف سالاد از ۵ فرانک شروع می‌شود تا ۱۲ فرانک. ظرف غذا هم دور و بر ۱۵ الی ۱۷ فرانک درمی‌آید. قسمت جذاب رستوران پشت بامش است که چشم‌انداز زیبایی از شهر را برایتان به ارمغان می‌آورد.



    موقعیت رستوران مانورا روی نقشه

    به سمت پل چوبی معروف لوسرن (Kapellbrücke) که بر رودخانه‌ای بنا شده است، حرکت کردیم. ساختمان‌های سفید و خاکستری شهر با برجک‌های نوک‌تیزشان و کلیساهای با معماری چشم‌نواز همگی کنار هم نزدیک رودخانه قرار گرفته بودند. در طول رودخانه تماما میز و صندلی‌ها و سایه‌بان‌های کافه‌های متعدد فضا را پر کرده بود.

    b3387cfa-4777-4d71-b21e-7bfa9f546072.jpg
     

    ATENA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/17
    ارسالی ها
    23,992
    امتیاز واکنش
    29,350
    امتیاز
    1,104
    آنچه زیبایی این فضای دل‌انگیز را کامل می‌کرد، پلِ مسقف تمام چوبی‌ای بود که روی رودخانه ساخته شده بود. شیروانی چوبی‌ای روی سقف پل زده شده بود و تمام دو طرف پل را گل‌های قرمز و صورتی پوشانده بودند. پل چوبی لوسرن از این لحاظ یکتا است که در قاب‌های مثلثی داخل شیروانی‌ نقاشی‌هایی با مضمون تاریخ لوسرن کشیده شده بود. نقاشی‌ها متعلق به قرن ۱۷ بودند. تا قبل از آتش‌سوزی سال ۱۹۹۳، ۱۴۷ نقاشی وجود داشت، اما پس از آن ۴۷ نقاشی باقی ماند که ۳۰تای آن‌ها ترمیم شده است.

    cabc5ace-cb3e-4092-a027-a825f56e980f.JPG


    پل چوبی کلیسای کوچک

    b80335d5-649e-47ae-94f1-999ebdda62c6.jpg


    بعضی از نقاشی‌های ترمیم‌شده‌ی پل چوبی

    با کمترین سرعتی که در خود می‌دیدیم، از پل گذر کردیم و برخلاف میل‌مان به سمت راه‌آهن لوسرن به راه افتادیم. در مسیر برگشت به سمت راه‌آهن، معماری ساختمان پست لوسرن توجه‌ام را جلب کرد؛ به راستی معماری هنرمندانه‌ای بود. ستون‌هایی با مجسمه‌های الهه‌ها که در مقیاس واقعی انسان بر آن ساخته بودند، با ریزه‌کاری‌های پنجره‌ها همگی وسواس شهرداری لوسرن برای زیبایی شهر را نشان می‌داد که حتی ساختمان پست را هم ساده رها نکرده بود.
    مقاله‌های مرتبط:
    • راهنمای جامع سفر زوریخ؛ سوئیس
    • دیدنی های زوریخ؛ شهر تاریخ و هنر
    روز چهارم (۳۰ آگوست، ۸ شهریور)
    اگر دور و بر دریاچه‌ی زوریخ بودید و دنبال یک ناهار دم دستی می‌گشتید، ساندویچی اشترنن گریل (Sternen Grill)، در قسمت شمال شرقی دریاچه یکی از معروف‌ترین‌هاست. منو کاملا آلمانی است. قیمت‌ها هم حدود ده فرانک نوسان می‌کند. روبه‌روی آن هم شعبه‌ای از بستنی‌فروشی مونپیک (Movenpick) قرار دارد. مونپیک برندی است که بستنی میوه‌ای می‌فروشد و چهار سال بعد از جنگ جهانی دوم در زوریخ آغاز به کار کرد و امروزه در بیش از ۳۰ کشور شعبه دارد و البته طرفدارانی. طعم‌هایش بد نیست و ارزش امتحان کردن دارد.

    dbdc3fa8-0851-4b1c-b790-6d5e058c63a7.jpg


    اشترنن گریل، زوریخ

    آن روز فرصت شد تا به یکی از معروف‌ترین کافه‌های زوریخ، به نام «کاباره ولتر» (Cabaret Voltaire) بروم. کافه کاباره ولتر که معروف‌ترینکافه‌ی زوریخ است، تاریخچه‌ی هیجان‌انگیزی دارد که هر دوست‌دار تاریخ هنر و مکتب‌های فکری را به سمت خود می‌کشاند. افتتاح این کافه برمی‌گردد به زمان جنگ جهانی اول (۱۹۱۶) زمانی که سوئیس کشور بی‌طرف بود و روشنفکران اروپایی به آن کشور مهاجرت می‌کردند.

    41b48d0a-c01d-4640-8cfc-cc200c30c94f.jpg


    کافه کاباره ولتر

    در آن زمان هوگو بال (Hugo Ball)، نویسنده و شاعر آلمانی، همراه با همسرش، اِمی هنینگ (Emmy Hennings) بازیگر و شاعر، این کافه را در دل بافت قدیمی زوریخ تأسیس کردند. این مؤسسان بعدها با دیگر روشنفکران اروپایی نظیر مارسِل جانکو (Marcel Janco هنرمندرومانیایی و رهبر ساختارگرایی در اروپای شرقی)، ریچارد هولسِنبِک (Richard Hülsenbeck روانشناس آلمانی)، تریستان تزارا (Tristan Tzara نمایش‌نامه‌نویس فرانسوی)، سوفی تویبر-آرپ (Sophie Taeuber-arp هنرمند رادیکال سوئیسی) و ژان آرپ (Jean Arp مجسمه‌ساز فرانسوی-آلمانی) جنبش پوچ‌گرایی به نام جنبش «دادا» را بنیان گذاردند که در واقع واکنشی احساسی نسبت به ویرانی‌ها و کشتار جنگ جهانی اول بود.



    436f0a3e-fcb6-4efc-b328-70dbab121c8b.jpg
     

    ATENA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/17
    ارسالی ها
    23,992
    امتیاز واکنش
    29,350
    امتیاز
    1,104
    این مکتب البته آنچنان از بنیان‌های فکری محکمی برخوردار نبود و پس از ۶ سال از میان رفت و جای خود را به مکتب‌های دیگری مثل سورئالیسم داد. با این حال بسیار معروف شد و به عنوان اولین مکتب ضد جنگ و ضد ساختارهای تمدن بشری شناخته شد. اینجا هم نوشیدنی‌ها دور و بر ده فرانک آب می‌خورند.

    کوچه پس کوچه‌های باریک و چشمگیر زوریخ آن بافت قدیمی که همچنان ماهیت قرون وسطایی‌اش را حفظ کرده است. هر از چند گاهی به خانه‌ای برمی‌خوردم که بالای سردرش تابلویی نصب کرده بودند و نوشته شده بود فلان شخصیت معروف از فلان سال تا فلان سال در اینجا زندگی کرده است. تنوع شخصیت‌ها چشمگیر بود و نشان از آن داشت که سوئیس ضد جنگ، میزبان شخصیت‌های متنوعی بوده است؛ از گوتفرید کلر (Gottfried Keller شاعر سوئیسی) تا لنین در آنجا زندگی کرده بودند.

    62a5e3ae-47ea-4eae-af3b-e6353d74fe78.jpg


    بافت قدیمی زوریخ

    43011b33-09b8-4020-8320-4c4a868c5228.jpg



    پس از کوچه‌‌گردی در بافت قدیمی زوریخ، به رستورانی به نام جیمزجویس در طرف غربی رودخانه رفتم که به همبرگرهایش معروف است. جیمز جویس نویسنده‌ی معروف ایرلندی بود که در زوریخ دفن شده بود و جمعی از هموطنانش به افتخار او این رستوران را تأسیس کرده بودند. ارزان‌ترین همبرگرش به پول ما بیش از هشتاد هزار تومان می‌شد. جایتان خالی، همبرگری برایم آوردند که بدون اغراق پنج سانتی‌متر ضخامت گوشتش بود و با لایه‌ی ضخیمی از پنیر و ورقه‌های بیکن پوشانده شده بود.

    روز پنجم (۱ سپتامبر، ۱۰ شهریور)
    از آن روز دیدار از کلیساهای زوریخ را شروع کردم. ابتدا به کلیسای «آب» (Wasserkirche) رفتم که البته تعطیل بود! کلیسای آب همانجایی است که بنابر افسانه، فلیکس و رگولا (Felix & Regula)، دو قدیس شهر زوریخ، گردن زده شدند و به طور معجزه‌آسایی بلند شدند، سرهای خود را در دست گرفتند و چند قدمی را طی کردند تا به کلیسای بزرگ رسیدند و در آنجا تن را بی‌جان یافتند.

    پشت کلیسای آب، تندیس چهار-پنج متری اولریش زوینگلی (Ulrich Zwingli)، رهبر جنبش اصلاح‌گری دینی سوئیس در قرن شانزدهم، با ابهت تمام سربرآورده بود. زوینگلی که از مخالفان دستگاه مفسد کلیسای کاتولیک بود به شکل مبارزی که در یک دستش کتاب مقدس و در دست دیگرش شمشیر به دست دارد، ساخته شده است.

    f141b5bf-9700-4e82-a3e9-a50ba2d44d3e.jpg
     

    ATENA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/17
    ارسالی ها
    23,992
    امتیاز واکنش
    29,350
    امتیاز
    1,104
    پس از آن که به در بسته‌ی کلیسای آب خوردم، به سمت دیگر رودخانه رفتم؛ جایی که مجسمه‌ی دیگری از یک شخصیت مهم زوریخ گذاشته شده بود و در کنارش کلیسای بانوی ما (Fraumünster) قرار داشت. مجسمه‌ی این طرف رودخانه از هانس والدمن (Hans Waldmann)، شهردار زوریخ و فرمانده نظامی سوئیس در قرن ۱۵، بود که سوار بر اسبش بر ستونی بلند ساخته شده بود. والدمن توانسته بود در اواسط قرن ۱۵ مناطق اطراف را تسخیر و ایالت زوریخ را متحد کند.

    2444e20e-c352-432f-8324-90322eaf013a.jpg


    مجسمه هانس والدمن

    پلی که یک طرفش کلیسای بزرگ، کلیسای آب و مجسمه‌ی اولریش زوینگلی و طرف دیگرش مجسمه‌ی هانس والدمن و کلیسای بانوی ما قرار داشت (Münsterbrücke) را در واقع می‌توان قلب زوریخ دانست، چرا که جدای از این بناهای مهم و قدیمی (البته مجسمه‌ها سن چندانی ندارند، اما شخصیت‌هایی که نمایندگی می‌کنند چرا) در واقع از لحاظ جغرافیایی هم در مرکز زوریخ قرار گرفته‌اند.

    موقعیت پل روی نقشه

    کلیسای بانوی ما کنار مجسمه‌ی والدمن قرار دارد. کلیسایی با قدمت حدود ۱۲۰۰ساله که با برج فیروزه‌ای رنگش در بخش غربی رودخانه‌ی لیمات خودنمایی می‌کرد، جایی بود که مشتاقانه برای دیدن فضای درونش به سمت‌اش رهسپار شدم. کلیسای بانوی ما که یکی از چهار کلیسای اصلی شهر زوریخ بود، از کلیسای بزرگ شهر هم قدیمی‌تر است. اینجا جایی است که زمانی مرکز فرماندهی زنان اشراف بود؛ آن‌ها سکه ضرب می‌کردند و به طور مستقل عمل می‌کردند تا زمانی که اولریش زوینگلی از راه رسید و اصلاحاتش را انجام داد و بند و بساط‌شان را برچید (قرن ۱۶).

    081bb9d8-e105-4511-9b1c-6f9004e68a11.jpg


    کلیسای بانوی ما

    درون کلیساهای زوریخ اجازه‌ی عکس‌برداری نداشتم. به این علت که فضای کلیسا همچنان حالت عرفانی خودش را حفظ کند و به یک فضای صرفا توریستی تبدیل نشود، این قانون را گذاشته بودند. کلیسای بانوی ما مانند دیگر کلیساهای پروتستان زوریخ هیچ‌گونه نقاشی یا کاشی‌کاری روی دیوارهایش نداشت. کلیساهای پروتستان به دور از هر گونه تزئینات کاتولیکی هستند و بیشتر هنر معماری‌شان را در شیشه‌های رنگی و بلندی که در دور تا دور ساختمان نصب شده نشان می‌دهند.

    کلیساهای پروتستان به دور از هر گونه تزئینات کاتولیکی هستند و بیشتر هنر معماریشان را در شیشه‌های رنگی و بلندی که در دور تا دور ساختمان نصب شده نشان می‌دهند
    فضای درون کلیسا هم مانند دیگر کلیساها به سبک گوتیک طراحی شده بود؛ یعنی ستون‌های بلند با طاق‌هایی که در بالایشان وجود داشت، شما را به سمت صحن اصلی کلیسا هدایت می‌کرد. هنگامی که وارد کلیسا شدم یکی دو نفری مشغول خلوت کردن با فرزند مریم مقدس بودند، اما اکثرا گردشگرانی بودند که مشتاقانه گوشه کنار کلیسا را رصد می‌کردند. نسبت به ۱۲۰۰ سال سابقه‌ای که آن مکان ازش آب می‌خورد، چندان چیز دندانگیری نصیب بینندگانش نمی‌کرد. کتاب مقدسی با چند قرن قدمت، مجسمه‌هایی که خالصانه شبانه‌روز در کلیسای بانوی ما می‌ایستادند و پنجره‌ها با شیشه‌کاری‌های البته زیبا دیگر چیز خاصی در آن مکان دیده نمی‌شد.

    اگر به کلیسای بانوی ما رفتید، حیاط خلوت دنج و زیبایش، در قسمت جنوبی کلیسا، را از دست ندهید.

    5c94af30-ce8f-497e-9e0c-49faa462cc7d.jpg
     

    ATENA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/17
    ارسالی ها
    23,992
    امتیاز واکنش
    29,350
    امتیاز
    1,104
    نام کلیسای بزرگ را آوردم. این کلیسا تنها کلیسای دوبرجی زوریخ و در واقع نماد شهر است. در ورودی کلیسا در فلزی سیاه‌رنگی بود که رویش شبکه‌بندی شده بود و روی هر کدام نقوش برجسته‌ای درآورده بودند. درِ دو لبه‌ی سنگین و ضخیمی بود. بالای در ورودی جمله‌ای به زبان آلمانی از اولریش زوینگلی حک شده بود. جلوی در هم گدایی، به شکل گداهایی که پیش‌ترها در کارتون‌ها دیده بودم، با لیوانی نشسته بود. گدا عبایی بلند و سیاه به سبک زاهدان قرون وسطایی پوشیده بود و در حالی که کلاه ابا را روی صورتش انداخته بود، دعا می‌خواند.

    a477e21b-0d6f-47af-9457-d003a4ea9b55.jpg


    در کلیسای بزرگ

    فضای درونش مانند دیگر کلیساهای پروتستان ساده و گوتیک بود. به جز ردیف نیمکت‌هایی که به طرف صحن اصلی بود، پله‌های دوطرفه‌ای فرد را به صحن اصلی هدایت می‌کرد. شمع‌های ضخیم و بزرگ، انجیل‌های قدیمی و دیگر جایگاه‌های سخنرانی و دعا را می‌توان در آن کلیسا نام برد، اما چیزی که هویتی یکتا به کلیسای بزرگ می‌بخشد، زیرزمینی است که زیر صحن اصلی قرار دارد.

    کلیساهای قدیمی تمدن رومی اغلب روی مهرابه‌های باستانی ساخته شده‌اند
    از کنار آن پله‌های دوطرفه، پله‌های سنگی با سنگ‌های نسبتا ناهمواری بازدیدکننده را به زیرزمین هدایت می‌کرد. پله‌ها را دنبال کردم و پس از گذر از دری شیشه‌ای به زیرزمین نمناکی رسیدم که فضایش به کلی متفاوت از فضای چند متر بالاترش بود. انگار با همین چند پله به راحتی چندین قرن به عقب رفته باشم، قبرهایی از شوالیه‌ها و به گفته برخی، سربازان رومی زیر سنگ‌ها آرمیده بودند. تندیسی از یک حاکم قرون میانه که دو و نیم متری ارتفاع داشت با تاج طلایی روی سرش در میان در ورودی و خروجی زیرزمین واقع شده بود.

    اما چیزی که بیش از این‌ها مرا شوکه کرد، شباهتی بود که این زیرزمین با مهرابه‌های مهرپرستان رومی داشت. سقف زیرزمین کاملا مدور بود. روی طاق‌هایش نقاشی‌های رنگ و رو رفته‌ای از حاضران قدیم آنجا کشیده بودند که نقش کلاغ در میان آن‌ها مشهود بود. در انتهای زیرزمین هم مکان تورفته‌ای بود که احتمالا برای قربانی استفاده می‌شده است. خلاصه هر آنچه از مهرابه‌ها خوانده‌ایم، در آنجا نمود دارد.

    ویژگی دیگری که کلیسای بزرگ دارد، این است که با پرداخت چند فرانک ناقابل می‌شود از دری که روی یکی از ستون‌ها هست، بالا رفت تا به بالای یکی از برج‌های ۵۲ متری کلیسا رسید. درِ مذکور در ساعت ۵ بسته می‌شود.

    aec67d3f-1f3d-41b2-9660-6424bb9e52e4.jpg
     

    ATENA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/17
    ارسالی ها
    23,992
    امتیاز واکنش
    29,350
    امتیاز
    1,104
    پس از آن به ساختمان اصلی دانشگاه زوریخ رفتم. ساختمان اصلی دانشگاه زوریخ متشکل از یک مجموعه ساختمان‌هایی است که دو برج گنبدی شیشه‌ای در مرکزشان آن‌ها را نمایندگی می‌کنند. دانشگاه زوریخ با آن که قدیمی‌ترین دانشگاه اروپایی است که نهادی غیردینی آنجا را تأسیس کرده، اما طراحی مدرنی دارد و به نظر می‌رسد بارها آنجا را بازسازی کرده باشند. کمی در طبقات آن قطب رشته‌ی اقتصاد و مدیریت جهان و خانه‌ی دوم شماری از برندگان جایزه‌ی نوبل بالا-پایین رفتم. زمانی اینشتین در این دانشگاه درس خوانده و خود به مکانی توریستی تبدیل شده است.

    b14a2136-0bf2-4fc3-8112-bc5161221da5.jpg


    دانشگاه زوریخ

    موزه باستان‌شناسی زوریخ چسبیده به ساختمان اصلی دانشگاه است. موزه رایگان بود، سه طبقه داشت؛ طبقه‌ی همکف، که من در آنجا بودیم، زیرزمین و طبقه‌ی اول. در طبقه‌ی همکف انواع ظرف و ظروف و کاسه-کوزه از عصر طلایی یونان باستان گرفته تا عهد سزارهای روم دیده می‌شد. همچنین کتیبه‌های آشوری به خط میخی و چند ابزارآلات دیگر هم وجود داشت. متأسفانه اکثر آثار توضیحی نداشتند.

    زیرزمین موزه تماما به مجسمه‌های نیم‌تنه و تمام‌تنه‌ی باستانی اختصاص داشت که کوچک‌ترین‌شان در مقیاس انسان بود. مجسمه‌ها با مهارت تمام ساخته شده بودند؛ با رنگ‌های سفید و سیاه و آبی و سبز و ... هر یک در گوشه‌ای آرام گرفته بودند و دنیایی از ناگفته‌ها را در ژست‌هایشان پنهان کرده بودند. از ایزدان یونانی و رومی باستان گرفته تا فیلسوفان نامدار تمدن یونانی-رومی همگی تحصن سکوت برگزار کرده بودند. طبقه‌ی زیرزمین تنها به مجسمه‌ها اختصاص نداشت. به جز آن‌ها قطعاتی از حکاکی‌های باستانی مثل قطعه‌ای از دیوار ترایانوس با صحنه‌ی پیروزی رومیان هم دیده می‌شد. لازم به ذکر است که بیشتر این آثار ساختگی بودند و در توضیحی که زیرشان نوشته شده بود ذکر شده بود که اصل این آثار اکنون در کدام موزه وجود دارد.

    ماکت تندیس‌های معروف عهد باستان در موزه‌ی باستان‌شناسی زوریخ ساخته شده‌اند
    طبقه‌ی اول موزه هم ترکیبی از ظرف و ظروف و مجسمه‌ها بود اما تراکم کمتری از دو طبقه‌ی زیرینش داشت. اکثر آثار ساختگی که در آنجا قرار داشت، اصل‌شان در موزه‌های ایتالیا و آلمان بود و بیشتر بیننده را برای دیدار از آن موزه‌ها حریص می‌کرد.

    در مسیر برگشت چشمم به کلیسای زیبایی با نمای خاکی‌رنگ که زیر باران کمی به تیرگی گراییده بود، افتاد. کلیسا بر صفحه‌ای قرار داشت که تعداد زیادی پله ما را به آن می‌رساند. کلیسا را به سبک رومی ساخته بودند و برج‌اش هم در قسمت شمالی‌اش قرار داشت. این تنها کلیسای کاتولیک شهر زوریخ (Liebfrauenkirche) است. زوریخ یک کلیسای کاتولیک و یک کلیسای ارتدوکس دارد و باقی همه پروتستان هستند.

    54d3f22f-0fe1-4122-890c-69336ab7aa26.jpg
     

    ATENA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/17
    ارسالی ها
    23,992
    امتیاز واکنش
    29,350
    امتیاز
    1,104
    زمانی که وارد کلیسا شدم، به طور اتفاقی با شروع مراسم‌شان همراه بود. حدود سی یا چهل نفر از کاتولیک‌های خوش‌قول زوریخ برای حضور در مراسم به کلیسا آمده بودند. دو کشیش رنگین‌پوش بر روی صحن ایستاده بودند و با صدایی رسا دعا می‌خواندند. فضای معنوی آنچنان سنگین بود که نتوانستم به خود اجازه دهیم که از دم در ورودی جلوتر بروم؛ همانجا رو صندلی نشستم و نظاره‌گر مراسم اقلیت کاتولیک‌های زوریخ شدم.

    پس از اندکی، گویا جزو مراحل مذهبی‌شان باشد چند دقیقه‌ای سرپا ایستادند. من نمی‌دانستم در این لحظه چه باید بکنم؛ آیا اگر نایستم بی‌احترامی محسوب می‌شود یا اگر یک دفعه همراه با آن‌ها بایستم نمایش تلقی می‌شود، نشسته منتظر بودم تا هر چه زودتر این سرپا ایستادن‌شان به پایان برسد. پس از آن، همه‌شان به صف شده به سمت کشیشی که قرص‌های نان کوچکی در اختیار داشت، رفتند و به نوبت در جلویش زانو زدند و نان بر زبان به سر جای خود برگشتند.

    با محل «نان بر دهان‌گذاری» فاصله‌ی زیادی داشتم. پس از آن که هر یک به جای خود برگشتند، باز دعاخوانی ادامه پیدا کرد. پس از اندکی هر یک روی تخته چوب‌هایی که پایین پایشان بود، زانو زدند و احتمالا طلب استغفاری چیزی کردند. در این میان هرکس مختار بود هر موقع خواست، مراسم را ترک کند و کسی به او خرده نمی‌گرفت. یا این که برخی در اواسط مراسم وارد کلیسا می‌شدند، انگشت‌شان را در آبِ حوضِ پایه‌دار سفیدی که جلوی در بود، می‌زدند و به مراسم اضافه می‌شدند. احتمالا این کارشان نقشی مشابه وضو گرفتن مسلمانان داشت.

    کلیساهای کاتولیک مملو از نقوش و تزئینات هستند؛ دیوارهایشان پر از نقاشی از تولد و مصلوب شدن عیسی مسیح است و تقریبا فضایی را خالی نمی‌گذارند
    از مراسم کاتولیک‌ها گفتم، خوب است از فضای داخل کلیسا هم بنویسم. معماری داخل مثل دیگر کلیساهایی که دیده بودیم گوتیک بود. کلیساهای کاتولیک، برخلاف کلیساهای پروتستان که گوله به گوله در زوریخ سربرآورده بودند، پر از نقش و نقوش و تزئینات هستند؛ دیوارهایشان پر از نقاشی از تولد و مصلوب شدن عیسی مسیح است و تقریبا فضایی را خالی نمی‌گذارند. حتی دیوارهای بیرونی کلیسا هم نقش و نقوشی از قدیسان و مریم مقدس و مسیح داشت.

    موقعیت کلیسای کاتولیک روی نقشه

    البته که وفور انواع تزئینات و نمود هنرها در فضای کلیسا دیدنی است، اما وقتی وارد یک شهر کاتولیک می‌شوید و به افراط در این تزئینات پی می‌برید، آن وقت تعادل کلیساهای پروتستان بیشتر به چشم‌تان می‌آید.
     

    برخی موضوعات مشابه

    تاپیک قبلی
    تاپیک بعدی
    بالا