داستان سگی برای گله

آنیساااااااااا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/07/30
ارسالی ها
3,720
امتیاز واکنش
65,400
امتیاز
1,075
سن
26

سگی برای گله

چوپان یک گله بزغاله داشت بزغاله های شیطونی که از در و دیوار بالا می رفتند. چه برسد به شاخه های درخت!

20140528135709724_1.jpg



او هر وقت می خواست ازچراگاه برگردد باید لابلای تمام شاخه ها را می گشت و هر بزغاله ای را پیدا می کرد.

20140528135709785_2.jpg



سگ گله هم معمولا به او کمک نمی کرد و در گوشه ای می خوابید.

20140528135709804_3.jpg



این موضوع چوپان را نگران کرده بود چون شنیده بود یک گرگ در آن منطقه پرسه می زند.بنابراین لازم بود سگ دیگری برای گله بخرد.

20140528135709856_4.jpg

او به منطقه ی سگ فروشی رفت و در آنجا ، این سگ را دید .اما از آن خوشش نیامد.

20140528135709875_5.jpg

سپس فروشنده این سگ را به اونشان داد. اما چوپان گفت من وقت ندارم هرروز موهای او را شانه و سشوار کنم. (من حوصله ی این قرتی بازیها را ندارم.)

20140528135709900_6.jpg

با دیدن این سگ، چوپان حسابی خندید و گفت این سگ را یا باید اتو کنم یا با تلمبه باد بزنم تا صاف بشود.

20140528135709920_7.jpg

این سگ خیلی قوی به نظر می آمد ولی بسیار بداخلاق و گران قیمت بود.

20140528135709938_8.jpg

این سگ هم جالب بود اما عرضه ی زیادی برای کشتن گرگها و گرفتن دزدها نداشت.

20140528135709956_9.jpg

این سگهای دوقلو با عرضه و خوب بودند اما آقای فروشنده گفت باید هر دو را با هم بخری و چوپان فقط یک سگ می خواست.

20140528135709746_10.jpg



چوپان نهایتا این سگ را انتخاب کرد و آن را خرید و با خود برد. چه سگ باعرضه و زرنگی !

20140528135709764_11.jpg


 

برخی موضوعات مشابه

تاپیک قبلی
تاپیک بعدی
بالا