داستان کاسه ای برای پدر و مادر

  • شروع کننده موضوع ԼƠƔЄԼƳ
  • بازدیدها 91
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

ԼƠƔЄԼƳ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/08
ارسالی ها
3,970
امتیاز واکنش
22,084
امتیاز
736
محل سکونت
زیر سقف آسمون
پیرمرد سالخورده ای با پسر و عروس خود زندگی می کرد. آن ها با پدر سالخورده خود نامهربان بودند، یک روز ظرف غذا از دست لرزان پیر سالخورده به زمین افتاد و چند لک کوچک غذا روی لباس عروس و شلوار فرزند مغرور ریخت. ناگهان هر دوفریاد زدند و پیرمرد را سر سفره غذا راه ندادند. از آن پس هنگام صرف غذا، پیرمرد را درکنار سفره ای جداگانه در گوشه ی اتاق می نشاندند و خود برسر میز غذا می نشستند. غذا را هم در یک کاسه ی چوبی می ریختند و به دستش می دادند.
پیرمرد خیلی ناراحت شد،اما برای رضایت خاطر پسر و عروسش هیچ نمی گفت و در کاسه چوبین مخصوص خود غذا می خورد و بچه هایش را دعا می کرد.
یکی از نوه های شیرین زبان و باهوش پیرمرد، روزی از پدرش پرسید: چرا چند روزی است سفره غذای پدر بزرگ را جدا کرده اید و غدایش را در کاسه ی چوبی می ریزید؟ پدر گفت: به خاطر این که پدربزرگ پیر و کثیف شده! کودک با تعجب بسیار گفت: همین؟! پدر پاسخ داد: بله.
چند روز گذشت. روزی به هنگام خوردن غذا، کودک را صدا زدند که برسر میز حاضر شود. کودک گفت: الان می آیم. دقایقی طول کشید، پدر و مادر گفتند: پس چرا نمی آیی؟ کودک گفت: مشغول هستم. پدر و مادر تأکید کردند که: غذایت سرد می شود زودتر بیا.
باز هم کودک نیامد. بالاخره با عصبانیت گفتند: پس چرا نمی آیی؟ کودک گفت: دارم کاسه می سازم، صبر کنید تا تمام شود، بعد می آیم. پدر و مادر باتعجب گفتند: کاسه برای چی؟! کودک پاسخ داد: مثل همان کاسه که شما برای پدر بزرگ ساختید، من هم دارم برای شما می سازم تا هر وقت به سن پدربزرگ رسیدید و پیر و کثیف شدید، سفره غذای شما را جدا کنم و در آن کاسه به شما غذا بدهم!
با این کار و حرف کودک، پدر و مادر از خواب سنگین غفلت بیدار شده و از عمل خود بی نهایت شرمسار گردیدند. بعد هم سر و روی پدربزرگ را بوسیدند و عذرخواهی کردند وهمه با هم دور یک میز نشستند و غذا خوردند.
امام صادق (ع) فرموده اند: با پدران تان خوش رفتاری کنید تا فرزندان تان با شما خوش رفتاری کنند.
 

برخی موضوعات مشابه

بالا