فارسی دهم درس 3

_oxygen

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/04/27
ارسالی ها
967
امتیاز واکنش
3,361
امتیاز
481
پاسداری از حقیقت



در این فصل، متن‌هایی را می‌خوانیم که در آنها نویسنده یا شاعر، تفکّر آگاهی بخش یا انتقادی خویش را درباره دادگری، عدالت خواهی، بیدادگری، ستم ستیزی، آزادی و

حق جویی، بازگو می‌کند. به این گونه متن‌ها که در حقیقت، فریاد مظلومیت آزادی خواهان را به گوش می‌رساند و خواننده را به ایستادگی، مبارزه و سازش ناپذیری در برابر

ظلم، فرامی خواند، «ادبیات پایداری» یا «ادب مقاومت» می‌گویند.
ایستادگی در برابر بیدادگری‌های اشخاص و حکومت‌های ظالم در تاریخ همهٔ ملّت‌ها دیده می‌شود؛ هنگامی که یک ملّت یا جامعه به مبارزه با عوامل استبداد و استکبار داخلی یا

تجـ*ـاوز بیگانگان بر می‌خیزد، از سروده‌ها یا نوشته‌هایی بهره می‌گیرد که موضوع اصلی آنها، ستایش آزادی و آزادی خواهی و دعوت به مبارزه و پایداری در برابر بیدادگران است.

پاسداری از حقیقت

◙ درختان را دوست می‌دارم / که به احترام تو قیام کرده اند / و آب را / که مهر مادر توست
قلمرو زبانی: مهر: مهریه، کاوین / مادر: منظور حضرت زهرا / تو: مرجع ضمیر امام حسین / قلمرو ادبی:
قالب: سپید / قیام درختان: جانبخشی / حسن تعلیل(علت روییدن درختان تو هستی) / اغراق /
بازگردانی: هر چیزی که من را به یاد تو بیندازد دوست دارم.

پیام:
◙ خون تو شرف را سرخگون کرده است / شفق آینه دار نجابتت / و فلق محرابی که تو در آن / نماز صبح شهادت گزارده‌ای
 
  • پیشنهادات
  • _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    قلمرو زبانی: شرف: آبرو، بزرگمنشی، بزرگواری / شفق: سرخی شامگاهی / نجابت: پاک منشی / آینه دار: کسی که آیینه را در پیش عروس یا هر کس دیگر نگه دارد تا خود را در آن ببیند، آرایشگر / فلق: فجر، سپیده صبح / محراب: قبله، جای ایستادن پیشنماز / قلمرو ادبی: خون: مجاز از جان باختن، شهادت / سرخگون کرد: کنایه از این که اعتبار بخشید / شفق، فلق: تضاد / شفق آیینه دار: جانبخشی / گزاردن: ادا کردن، انجام دادن (بن ماضی: گزارد، بن مضارع: گزار) (هم آوا؛ گذاشتن: نهادن)

    بازگردانی: کشته شدن تو باعث سربلندی توست. تو همچون شامگاه و بامداد پاک و زیبایی و خونت مانند سرخی شفق و فلق زیباست.


    پیام:

    ♣♣♣

    ◙ در فکر آن گودالم / که خون تو را مکیده است / هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم / در حضیض هم می‌توان عزیز بود / از گودال بپرس

    قلمرو زبانی:
    رفیع: بلند، مرتفع / حضیض: فرود، جای پست در زمین یا پایین کوه / قلمرو ادبی: گودال خون .. مکیده: جانبخشی / تلمیح به داستان جان باختن امام حسین / هیچ گودالی ... رفیع ...: متناقض نما / تلمیح به « شَرَفُ المَکانِ باِلمَکینِ» (ارزش هر جای و جایگاهی به کسی است که در آن قرار گرفته است.)/ رفیع، حضیض: تناقض / از گودال بپرس: جانبخشی
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    بازگردانی: هر چیزی که به تو بازخوانده شود، ارزشمند می‌گردد همانند گودال بی ارزشی که با شهادت تو درآن ارزشمند گردید.

    پیام:

    ♣♣♣

    ◙ شمشیری که بر گلوی تو آمد / هر چیز و همه چیز را در کاینات / به دو پاره کرد: / هر چه در سوی تو حسینی شد / دیگر سو یزیدی... / آه، ای مرگ تو معیار!

    قلمرو زبانی: کاینات: همه هستی / قلمرو ادبی:
    شمشیری ... آمد: کنایه از گلوی تو را برید و شهید کرد / حسینی، یزیدی: تضاد / واژه آرایی: هر، چیز / تلمیح به داستان جان باختن امام حسین

    بازگردانی: تو معیار حق و باطلی. هر کس سوی تو باشد، حق است و هر کس سوی دیگر نباشد باطل خواهد گشت.

    پیام:

    ◙ مرگت چنان زندگی را به سخره گرفت / و آن را بی قدر کرد / که مردنی چنان / غبطه بزرگ زندگان شد

    قلمرو زبانی: سخره: مسخره کردن، ریشخند/ بی قدر: بی ارزش (هم‌آوا←غدر: نابکاری، خــ ـیانـت)/ غبطه: رشک بردن، حال و روز کسی را آرزو داشتن بی آنکه خواهان زوال او باشیم. / قلمرو ادبی:
    مرگ، زندگی: تضاد / مرگت ... به سخره گرفت: جانبخشی، کنایه

    بازگردانی: مرگ تو ارزشمندتر از زندگانی است؛ ازین رو زندگان به مرگ تو رشک می‌ورزند و دوست دارند همانند تو جان ببازند.

    پیام:
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    ◙ خونت / با خون بهایت حقیقت / در یک تراز ایستاد

    قلمرو زبانی: تراز:
    سطح / قلمرو ادبی: خون: مجاز از جان باختن / خونبها: دیه ، پولی که در ازای خون مقتول به بازماندگان او دهند / خونت ... ایستاد: جانبخشی

    بازگردانی: خون تو عین حقیقت است و هر دو هم ارز اند.

    پیام:

    ◙ و عزمت ضامن دوام جهان شد / -که جهان با دروغ می‌پاشد- / و خون تو امضای «راستی» است.

    قلمرو زبانی: عزم: اراده، قصد (هم آوا؛ عظم) / ضامن: ضمانت کننده، کفیل، به عهده گیرنده غرامت / قلمرو ادبی:
    اغراق / خون: مجاز از جان باختن / امضا: مجاز از تأیید کننده /

    بازگردانی: اراده تو برای شهید شدن باعث شد جهان از تباهی رهایی یابد؛ زیرا بیشتر کشورداران به دروغ فرمان روایی کرده اند. جان باختن تو راستی را تثبیت کرد و از نابودی رهاند.

    پیام:

    ◙ تو تنهاتر از شجاعت / در گوشه روشن وجدان تاریخ ایستاده‌ای / به پاسداری از حقیقت / و صداقت

    قلمرو زبانی: پاسداری: نگهبانی / صداقت: راستی / قلمرو ادبی:
    تنهاتر از شجاعت: جانبخشی / گوشه تاریخ: اضافه استعاری / وجدان تاریخ: اضافه استعاری (تاریخ همانند انسان وجدان دارد)
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    بازگردانی: تو تنها کسی هستی که به تنهایی در درازنای تاریخ ایستاد و به نگهبانی از حقیقت و راستی پرداخت. دیگر تاریخ سازان همه در راه دروغ و کژی گام نهادند.

    پیام:

    ◙ شیرین ترین لبخند / بر لبان اراده توست

    قلمرو ادبی:
    شیرین ترین لبخند: حس آمیزی / لبان اراده: اضافه استعاری / لبخند، لب: تناسب

    بازگردانی: عزم و اراده تو استوار و لبریز از شادابی است.

    پیام:

    ◙ چندان تناوری و بلند / که هنگام تماشا / کلاه از سر کودک عقل می‌افتد

    قلمرو زبانی: تناور: تنومند، فربه، قوی جثه / قلمرو زبانی: کودک عقل: اضافه تشبیهی / کلاه از ... می‌افتد: جانبخشی، کنایه از این که عقل توان شناخت تو را ندارد.


    بازگردانی: روح تو به اندازه‌ای بزرگ و بلندبالاست که خرد توان شناخت آن را ندارد.

    پیام: ناتوانی خرد در شناخت امام
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    ◙ بر تالابی از خون خویش / در گذرگه تاریخ ایستاده‌ای / با جامی از فرهنگ / و بشریّت رهگذار را می‌آشامانی / -هر کس را که تشنه شهادت است.

    قلمرو زبانی: تالاب: آبگیر، برکه / قلمرو ادبی:
    گذرگه تاریخ: اضافه تشبیهی / جامی از فرهنگ: استعاره (فرهنگ مانند نوشیدنی است در جام تو)/ تشنه شهادت: اضافه استعاری / تشنه: کنایه از بسیار علاقه مند، خواستار / رهگذار: رهگذر، عبور کننده / تلمیح به حدیث «و بذَل مُهجَتهَ فبک لیِستنقذ عبادک منِ الجَهالة و حَیرة الضَّلالة.» (او، حسین (ع)، خونش را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانی و سرگردانیِ گمراهی نجات بخشد.)

    بازگردانی: تو با شهادتت سبب شدی که مردم از نادانی برهند و از فرهنگ و دانش سیراب گردند. کسانی که خواهان شهید شدن اند.

    پیام: شهادت امام حسین سبب فرهنگمند شدن مردم شد.

    گوشواره عرش، مجموعه کامل شعرهای آیینی، سید علی موسوی گرمارودی

    کارگاه متن پژوهی

    قلمرو زبانی

    1- مترادف و متضاد واژه «رفیع» را از متن درس بیابید. – = مرتفع / ≠حضیض

    2- از متن درس، برای نمودار زیر، گروه اسمی مناسب بیابید؛ سپس به کمک آن جاهای خالی را پرکنید.

    گوشه روشن وجدان / غبطه بزرگ زندگانی

    گروه اسمی


    قلمرو ادبی

    1- دو نمونه از کاربرد «تشخیص» در متن درس مشخّص کنید.

    درختان را دوست می‌دارم / که به احترام تو قیام کرده اند / شفق آینه دار نجابتت / در فکر آن گودالم که خون تو را مکیده است

    2- شعر سپید، گونه ای از شعر معاصر است که آهنگ دارد؛ امّا وزن عروضی ندارد و جای قافیه ها در آن مشخّص نیست.

    ■ شعر «پاسداری از حقیقت» را از این دید بررسی کنید.
    – این شعر سپید است.

    3- به بیت زیر توجّه کنید.

    «بید مجنون در تمام عمر، سر بالا نکرد / حاصل بی حاصلی نبود به جز شرمندگی» (صائب)

    در این بیت، شاعر برای شکل ظاهری و آویزان بودن شاخه ها و برگ های درخت بید، علتّی شاعرانه امّا غیرواقعی آورده است و آن، سرافکندگی بید به سبب بی حاصلی است. وقتی شاعر یا نویسنده دلیلی غیرواقعی امّا ادبی برای موضوعی بیان کند؛ به گونه ای که بتواند خواننده را قانع کند، آرای. «حُسن تعلیل » پدید می‌آید.

    «حسن تعلیل» در لغت، به معنای دلیل و برهان نیکو آوردن است؛ اگرچه این دلیل و برهان، واقعی، علمی یا عقلی نیست امّا مخاطب آن را از علتّ اصلی دلپذیرتر می‌یابد. به نمونه های دیگر توجّه کنید:

    ■ چو سرو از راستی برَزد عَلمَ را / ندید اندر جهان تاراج غم را (نظامی)

    ■ هنگام سپیده دم خروس سحری / دانی ز چه رو همی کند نوحه گری؟

    یعنی که نمودند در آیین. صبح / از عمر شبی گذشت و تو بی خبری (خیاّم)
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    ■ در کدام قسمت از متن درس «حُسن تعلیل» به کار رفته است؟ دلیل خود را بنویسید.

    ◙ درختان را دوست می‌دارم / که به احترام تو قیام کرده اند

    قلمرو فکری

    1- با توجّه به متن درس، شاعر چه نوع مرگی را غبطه بزرگ زندگانی می‌داند؟
    - مرگی که برای پاسداری از حق و نام باشد.

    2- در متن درس، «عقل » با چه ویژگی هایی وصف شده است؟ چرا؟ - مانند کودکی شمرده شده که توان درک بزرگی امام را ندارد.

    3- هر یک از موارد زیر، با کدام قسمت از شعر «پاسداری از حقیقت » ارتباط معنایی دارد؟

    شَرَفُ المَکانِ باِلمَکینِ. (ارزش هر جای و جایگاهی به کسی است که در آن قرار گرفته است.)


    ◙ در فکر آن گودالم / که خون تو را مکیده است / هیچ گودالی چنین رفیع ندیده بودم / در حضیض هم می‌توان عزیز بود / از گودال بپرس.

    و بذَل مُهجَتهُ فيكَ ليَستنقذَ عبادكَ منَ الجَهالةِ و حَيرَة الضَّلالة.

    (او، حسین، خونش را در راه تو داد تا بندگانت را از نادانی و سرگردانی گمراهی نجات بخشد.)

    ◙ بر تالابی از خون خویش / در گذرگه تاریخ ایستاده‌ای / با جامی از فرهنگ / و بشریّت رهگذار را می‌آشامانی / -هر کس را که تشنه شهادت است.

    شعر سپید: گونه‌ای از شعر معاصر است که آهنگ دارد؛ امّا وزن عروضی ندارد و جای قافیه‌ها در آن مشخّص نیست.

    وقتی شاعر یا نویسنده دلیلی غیرواقعی امّا ادبی برای موضوعی بیان کند؛ به گونه‌ای که بتواند خواننده را قانع کند، آرایۀ «حُسن تعلیل» پدید می‌آید. مانند:

    بید مجنون در تمام عمر، سر بالا نکرد / حاصل بی حاصلی نبود به جز شرمندگی (صائب)
     

    _oxygen

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/04/27
    ارسالی ها
    967
    امتیاز واکنش
    3,361
    امتیاز
    481
    گنج حکمت




    عاملِ شهري به خليفه نبشت که ديوار شهر خراب شده است، آن را عمارت بايد کردن.
    جواب نبشت که شهر را از عدل، ديوار کن و راه ها از ظلم و خوف پاک کن، که حاجت نيست به گِل و خشت و سنگ و گچ.
    قلمرو زبانی: عامل: حاکم، کارگزار، والی / نبشت: نوشت / عمارت کردن: بنا کردن، آباد کردن، آبادانی (هم‌آوا: عمارت: ساختمان، امارت: فرمانروایی) /
    عمارت بايد کردن: باید آباد کنند / از عدل دیوار کن: تشبیه پنهان / خوف: ترس / حاجت: نیاز / خشت: آجر نپخته. / قلمرو ادبی: تشبیه پنهان: از عدل، ديوار کن (عدل مانند دیوار است که از شهر محافظت می کند.) / تناسب: گل خشت سنگ گچ



    سیاست نامه، خواجه نظام الملک توسی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا