- عضویت
- 2019/04/27
- ارسالی ها
- 967
- امتیاز واکنش
- 3,361
- امتیاز
- 481
◙ بدان که قرآن مانند است به بهشت جاودان؛ در بهشت از هزار گونه نعمت است و در قرآن از هزار گونه پند و حکمت است.
قلمرو زبانی: مانند: همانند / قلمرو ادبی: نعمت، حکمت: رکن سجع
بازگردانی: این را بدان که قرآن مثل بهشت جاودان است در بهشت هزار نوع نعمت وجود دارد و در قرآن هزار نوع پند و حکمت.
◙ مَثَلِ قرآن، مَثَلِ آب است روان؛ در آب، حیات تنها بود و در قرآن حیات دلها بود.
قلمرو زبانی: مثل: حکایت / بود: می باشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو) / حیات: زندگانی (هم آوا؛ حیاط: محوطه باز خانه) / قلمرو ادبی: تن ها، دل ها: رکن سجع
بازگردانی: و قرآن مانند آب روان است؛ آب سبب زندگی جسمهاست و قرآن موجب زندگی دلها و روانهاست.
پیام: ارزشمندی قرآن
◙ در قرآن قصه ها بسیار است و لکن قصه یوسف نیکوترین قصه هاست.
بازگردانی: در قرآن داستان بسیار است ولی داستان یوسف زیباترنی داستان است.
◙ این قصّه، عجیب ترین قصّههاست؛ زیرا در میان دو ضد جمع بوَد: هم فرقت بود و هم وُصلت؛ هم محنت بود، هم شادی؛ هم راحت بود هم آفت؛ هم وفا بود، هم جفا؛ در بدایت بند و چاه بود، در نهایت تخت و گاه بود؛ پس چون در او این چندین اندوه و طرب بوَد، در نهاد خود شگفت و عجب بوَد.
قلمرو زبانی: بود: می باشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو) / فرقت: جدایی / وصلت: رسیدن / محنت: اندوه / راحت: آسایش / آفت: بلا / جفا: ستم / بدایت: آغاز / بند: ریسمان / گاه: تخت / طرب: شادی / نهاد: ذات و سرشت / قلمرو ادبی: راحت، آفت: رکن سجع / وفا، جفا: رکن سجع، جناس / بند: مجاز یا کنایه از گرفتاری و اسارت / تخت و گاه: مجاز یا کنایه از فرمانروایی / بدایت، نهایت: تضاد / بند و چاه، تخت و گاه: تضاد
بازگردانی: این داستان، شگفت آورترین داستانهاست؛ زیرا دو چیز ضد را کنار هم گِرد آورده: هم جدایی است هم رسیدن؛ هم رنج است، هم شادی؛ هم آسایش است هم سختی، هم وفاداری است هم پیمان شکنی و ستم؛ در آغاز اسارت و در چاه افتادن است و در پایان به تخت پادشاهی رسیدن؛ پس چون در این داستان، این گونه غم وشادی وجود دارد، شگفت آور است.
پیام:
◙ گفته اند «نیکو ترین»، از بهر آن بوَد که یوسف صدّیق وفادار بوَد و یعقوب خود او را به صبر آموزگار بود و زلیخا در عشق و درد او بی قرار بوَد، و اندوه و شادی در این قصّه بسیار بود، و خبر دهنده از او مَلِک جبّار بوَد.
قلمرو زبانی: از بهر: برای / صدّیق: راستگو / زلیخا: همسر عزیز مصر / بی قرار: ناآرام / اندوه: غم / مَلِک: پادشاه / جبار: نیرومند / قلمرو ادبی: همه عبارت مسجع است / اندوه، شادی: تضاد
بازگردانی: گفته اند«نیکو ترین»، به این دلیل است که یوسف راستگو، وفادار بود و یعقوب خود به او درس صبر میداد و زلیخا در عشق و درد او بی تاب بود، و اندوه و شادی در این قصّه بسیار است، و کسی که این قصّه را گفته، خداوند نیرومند است.
پیام:
◙ قصّه حال یوسف را نیکو نه از حُسنِ صورت او گفت، بلکه از حُسن سیرت او گفت؛ زیرا که نیکوخو، بهتر هزار بار از نیکو رو. نبینی که یوسف را از روی نیکو، بند و زندان آمد و از خوی نیکو، امر و فرمان آمد؟
از روی نیکوش حبس و چاه آمد، و از خوی نیکوش تخت و گاه آمد.
قلمرو زبانی: مانند: همانند / قلمرو ادبی: نعمت، حکمت: رکن سجع
بازگردانی: این را بدان که قرآن مثل بهشت جاودان است در بهشت هزار نوع نعمت وجود دارد و در قرآن هزار نوع پند و حکمت.
◙ مَثَلِ قرآن، مَثَلِ آب است روان؛ در آب، حیات تنها بود و در قرآن حیات دلها بود.
قلمرو زبانی: مثل: حکایت / بود: می باشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو) / حیات: زندگانی (هم آوا؛ حیاط: محوطه باز خانه) / قلمرو ادبی: تن ها، دل ها: رکن سجع
بازگردانی: و قرآن مانند آب روان است؛ آب سبب زندگی جسمهاست و قرآن موجب زندگی دلها و روانهاست.
پیام: ارزشمندی قرآن
◙ در قرآن قصه ها بسیار است و لکن قصه یوسف نیکوترین قصه هاست.
بازگردانی: در قرآن داستان بسیار است ولی داستان یوسف زیباترنی داستان است.
◙ این قصّه، عجیب ترین قصّههاست؛ زیرا در میان دو ضد جمع بوَد: هم فرقت بود و هم وُصلت؛ هم محنت بود، هم شادی؛ هم راحت بود هم آفت؛ هم وفا بود، هم جفا؛ در بدایت بند و چاه بود، در نهایت تخت و گاه بود؛ پس چون در او این چندین اندوه و طرب بوَد، در نهاد خود شگفت و عجب بوَد.
قلمرو زبانی: بود: می باشد (بن ماضی: بود، بن مضارع: بو) / فرقت: جدایی / وصلت: رسیدن / محنت: اندوه / راحت: آسایش / آفت: بلا / جفا: ستم / بدایت: آغاز / بند: ریسمان / گاه: تخت / طرب: شادی / نهاد: ذات و سرشت / قلمرو ادبی: راحت، آفت: رکن سجع / وفا، جفا: رکن سجع، جناس / بند: مجاز یا کنایه از گرفتاری و اسارت / تخت و گاه: مجاز یا کنایه از فرمانروایی / بدایت، نهایت: تضاد / بند و چاه، تخت و گاه: تضاد
بازگردانی: این داستان، شگفت آورترین داستانهاست؛ زیرا دو چیز ضد را کنار هم گِرد آورده: هم جدایی است هم رسیدن؛ هم رنج است، هم شادی؛ هم آسایش است هم سختی، هم وفاداری است هم پیمان شکنی و ستم؛ در آغاز اسارت و در چاه افتادن است و در پایان به تخت پادشاهی رسیدن؛ پس چون در این داستان، این گونه غم وشادی وجود دارد، شگفت آور است.
پیام:
◙ گفته اند «نیکو ترین»، از بهر آن بوَد که یوسف صدّیق وفادار بوَد و یعقوب خود او را به صبر آموزگار بود و زلیخا در عشق و درد او بی قرار بوَد، و اندوه و شادی در این قصّه بسیار بود، و خبر دهنده از او مَلِک جبّار بوَد.
قلمرو زبانی: از بهر: برای / صدّیق: راستگو / زلیخا: همسر عزیز مصر / بی قرار: ناآرام / اندوه: غم / مَلِک: پادشاه / جبار: نیرومند / قلمرو ادبی: همه عبارت مسجع است / اندوه، شادی: تضاد
بازگردانی: گفته اند«نیکو ترین»، به این دلیل است که یوسف راستگو، وفادار بود و یعقوب خود به او درس صبر میداد و زلیخا در عشق و درد او بی تاب بود، و اندوه و شادی در این قصّه بسیار است، و کسی که این قصّه را گفته، خداوند نیرومند است.
پیام:
◙ قصّه حال یوسف را نیکو نه از حُسنِ صورت او گفت، بلکه از حُسن سیرت او گفت؛ زیرا که نیکوخو، بهتر هزار بار از نیکو رو. نبینی که یوسف را از روی نیکو، بند و زندان آمد و از خوی نیکو، امر و فرمان آمد؟
از روی نیکوش حبس و چاه آمد، و از خوی نیکوش تخت و گاه آمد.
دانلود رمان های عاشقانه