- عضویت
- 2019/04/27
- ارسالی ها
- 967
- امتیاز واکنش
- 3,361
- امتیاز
- 481
در این فصل، دو درس را از «شاهنامۀ حکیم ابوالقاسم فردوسی» و شعر « دلیران و مردان ایران زمین» را خواهیم خواند. وقتی این متنها را می خوانیم، حسّ و حال، شور و هیجان و روحیۀ پهلوانی در ما برانگیخته می شود و نسبت به میهن و دفاع از آن، وظیفهای آمیخته با غرور ملّی و سربلندی احساس می کنیم. به این گونه آثار «متون حماسی» می گویند. حماسه، به معنای دلاوری و شجاعت است و در اصطلاح ادبی، روایتی داستانی از تاریخ تخیّلی یک ملّت است که با قهرمانیها، جنگاوریها و رخدادهای خلافِ عادت و شگفت (خارق العاده) در می آمیزد. حماسه مربوط به دورانی کهن است که قبایل و تیرههای گوناگون متّحد شده و اندک اندک تشکیل ملتی داده اند؛ به همین سبب، حماسۀ هر ملّتی، بیان کنندۀ آرمانهای آن ملت است و مجاهدات آن ملت را در راه سربلندی و استقلال برای نسلهای بعدی روایت می کند. درحماسه؛ تاریخ و اساطیر، خیال و حقیقت به هم آمیخته می شود و شاعر، مورّخ ملّت به شمار می آید. بنابراین، هر حماسه چند ویژگی دارد: داستانی، قهرمانی، ملیّ و خرق عادت.
رستم و اشكبوس
سخن بر سر پیکار میان ایرانیان و تورانیان اسـت. هنگامی که کیخسرو در ایران بر تخت نشسـت، افراسیاب در سرزمین توران بر تخت پادشاهی نشسته بود. سپاه توران به یاری سردارانی از سـرزمینهای دیگر به ایران میتازد. کیخسـرو، رسـتم را به یاری میخواند. اشـکبوس، پهلوان سـپاه تـوران بـه میـدان میآید و مبارز میجوید. یکی دو تن از سـپاه ایران پـای به میدان مینهند، اما سـرانجام، رسـتم پیـاده به میدان میرود. نبرد رسـتم با اشکبوس از عالی تریـن صحنههای نبرد تن بـه تن اسـت که در آن طنزگویی و چالاکـی و دلاوری و زبان آوری با هم آمیخته اسـت.
قلمرو زبانی: بر سر: به خاطر، درباره / پیکار: جنگ / کیخسرو: پادشاه ایرانی، فرزند سیاوش / تاختن به: حمله کردن (بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز)/ چالاک: چابک / دلاور: دلیر / قلمرو ادبی: بر تخت نشسـتن: پادشاه و فرمانروا شدن / پـای به ... نهادن: کنایه از وارد شدن / زبان آوری: کنایه از خوش سخنی
بازیگران داستان: کیخسرو: پادشاه ایران / افراسیاب: پادشاه توران / طوس: فرمانده سپاه ایران / کاموس: یکی از فرماندهان زیردست افراسیاب / رستم: جهان پهلوان ایران / رهّام: پهلوانی ایرانی / اشكبوس كشانی: پهلوان تورانی /
زمینههای حماسه: ملی، داستانی و روایی، قهرمانی، شگفت آوری (خرق عادت)
1- خروش سواران و اسپان ز دشت / ز بهرام و کیوان همی برگذشت
قلمرو زبانی: قالب: مثنوی / وزن: فعول فعول فعول فعل (رشته انسانی) / خروش: فریاد / بهرام: سیّارۀ مریخ / کیوان: سیّارۀ زحل / همی برگذشت: عبور میکرد. / قلمرو ادبی: سواران، اسپان: تناسب / بهرام، کیوان: تناسب / واج آرایی «ا» و «ش» / اغراق
بازگردانی: صدای اسبان و سواران از دشت بلند شد و از ستاره بهرام و کیوان نیز گذر کرد.
پیام: شدّت درگیری
رستم و اشكبوس
سخن بر سر پیکار میان ایرانیان و تورانیان اسـت. هنگامی که کیخسرو در ایران بر تخت نشسـت، افراسیاب در سرزمین توران بر تخت پادشاهی نشسته بود. سپاه توران به یاری سردارانی از سـرزمینهای دیگر به ایران میتازد. کیخسـرو، رسـتم را به یاری میخواند. اشـکبوس، پهلوان سـپاه تـوران بـه میـدان میآید و مبارز میجوید. یکی دو تن از سـپاه ایران پـای به میدان مینهند، اما سـرانجام، رسـتم پیـاده به میدان میرود. نبرد رسـتم با اشکبوس از عالی تریـن صحنههای نبرد تن بـه تن اسـت که در آن طنزگویی و چالاکـی و دلاوری و زبان آوری با هم آمیخته اسـت.
قلمرو زبانی: بر سر: به خاطر، درباره / پیکار: جنگ / کیخسرو: پادشاه ایرانی، فرزند سیاوش / تاختن به: حمله کردن (بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز)/ چالاک: چابک / دلاور: دلیر / قلمرو ادبی: بر تخت نشسـتن: پادشاه و فرمانروا شدن / پـای به ... نهادن: کنایه از وارد شدن / زبان آوری: کنایه از خوش سخنی
بازیگران داستان: کیخسرو: پادشاه ایران / افراسیاب: پادشاه توران / طوس: فرمانده سپاه ایران / کاموس: یکی از فرماندهان زیردست افراسیاب / رستم: جهان پهلوان ایران / رهّام: پهلوانی ایرانی / اشكبوس كشانی: پهلوان تورانی /
زمینههای حماسه: ملی، داستانی و روایی، قهرمانی، شگفت آوری (خرق عادت)
1- خروش سواران و اسپان ز دشت / ز بهرام و کیوان همی برگذشت
قلمرو زبانی: قالب: مثنوی / وزن: فعول فعول فعول فعل (رشته انسانی) / خروش: فریاد / بهرام: سیّارۀ مریخ / کیوان: سیّارۀ زحل / همی برگذشت: عبور میکرد. / قلمرو ادبی: سواران، اسپان: تناسب / بهرام، کیوان: تناسب / واج آرایی «ا» و «ش» / اغراق
بازگردانی: صدای اسبان و سواران از دشت بلند شد و از ستاره بهرام و کیوان نیز گذر کرد.
پیام: شدّت درگیری