باید از اول شروع کنی. همه همین را میگویند. اما زندگی که شطرنج نیست؛ آدم وقتی محبوبش را از دست میدهد که دیگر واقعا نمیتواند «از اول شروع کند». بیشتر چیزی است شبیه « ادامه دادن بدون او».
“من بیش تر از تو قدر این پنجره را میدانم…
هر روز از پنجره بیرون را نگاه میکنم.
متوجه تغییرات درختان میشوم، و قدرت وزش باد.
انگار گذر زمان را از پشت پنجره میبینم.
از آن جایی که میدانم وقت ام رو به اتمام است، به سمت طبیعت کشیده شده ام، گویی اولین بار است که دارم آن را میبینم.”