فلسفی معرفی مکاتب فلاسفه

فریماه فارسی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/10/06
ارسالی ها
101
امتیاز واکنش
1,539
امتیاز
376
3- الیگارشی
گروهه‌سالاری یا اُلیگارشی (به فرانسوی: oligarchie) (یا «حکومت گروه اندک») اصطلاحی است که اشاره‌های تحقیرآمیزی دارد؛ معنی آن این است که نه‌تنها حکومت در دست یک گروه کوچک است، بلکه این گروهِ حکمران و کوچک، فاسد است و در برابر تودهٔ مردم مسئول نیست؛ یا از جهات دیگر مورد بیزاری همگان است. اُلیگارشی ممکن است به حاکمیت عده‌ای اندک نه‌تنها در زمینهٔ حکومت کشور، بلکه به حکومت عده‌ای هم‌مسلک یا گروه کوچک در هر مجمع، خواه دینی، اتحادیهٔ صنفی، یا هر مجمع دیگر اشاره داشته باشد. در مفهوم سیـاس*ـی، این اصطلاح از زمان افلاطون با مونارشی (حکومت خودکامه) و دموکراسی (حکومت تودهٔ مردم) تفاوت نمایان داشته‌است. اما اُلیگارشی در نظر افلاطون شکل منحطّ حکومت، یعنی صورت فاسدشدهٔآریستوکراسی (حکومت نخبگان) است، همان‌گونه که جبّاریّت صورت فاسدشدهٔ پادشاهی و حکومت تودهٔ بَلواگر صورت فاسدشدهٔ دموکراسی است.
در عصر ما مفهوم اُلیگارشی به مناسبت آن که هرگونه حکومتی لزوماً اُلیگارشی‌وار است نیز مورد انتقاد واقع شده‌است. به قول ر.م. مک آیور: «در مفهوم دقیق ما نمی‌توانیم با پرسیدن این که آیا بر دولت‌ها یک تن حکم می‌راند یا چند تن یا عده‌ای بسیار، دولت‌ها را طبقه‌بندی کنیم. عدهٔ بسیار یا مردم، هرگز حکومت نمی‌کنند – کار واقعی حکومت کردن همیشه در دست عده‌ای اندک است. مسئلهٔ اساسی مربوط می‌شود به رابـ ـطهٔ یک تن با چند تن، اما مهم تر از همه مربوط می‌شود به رابـ ـطهٔ چند تنی که حکومت می‌کنند با عدهٔ بسیاری که بر آنان حکومت می‌شود. بدین لحاظ آیا چند تن مسئول عدهٔ بسیاری نیستند؟ اولیگارشی هم همین‌طور است.

انتقاد ها از مفهوم الیگارشی:
اُلیگارشی یا حکومت توسط اقلیت در مقابل دموکراسی یا حکومت توسط اکثریت قرار می‌گیرد. اُلیگارشی که گزنفون آن را پلوتوکراسی هم نامیده است در افکار افلاطون حکومتی است که در آن زمام قدرت در دست افراد معدودی است که چپاول مال را ارث پدری خود می‌دانند. به عبارت دیگر، حکومت سیـاس*ـی و اقتصادی گروه‌های معدودی از ثروتمندان، استعمارگران و صاحبان نفوذ را بر اکثریت جامعه، اُلیگارشی گویند. در این حکومت شرط رسیدن به مقام بالا داشتن ثروت بیشتر است و نه توانمندی. این نوع حکومت در نظر افلاطون پس از حکومت تیموکراسی ایجاد می‌شود.

در حکومت اُلیگارشی گروهی اندک به سود خویش، فرمانروایی اکثریت مردم را بر عهده دارند. رژیم حکومتی به وسیلهٔ چند نفر معدود اداره می‌گردد و دولت به صورت متمرکز در تعدادی از خانواده‌ها و قبایل اصلی حفظ می‌گردد. افلاطون معتقد است در این نوع حکومت اتحاد اجتماعی از دست خواهد رفت زیرا اجتماع به دو دسته ثروتمند و تهیدست تبدیل می‌شود و در هر جامعه‌ای که صنف گدایان وجود داشته باشد به‌طور حتم سارق و جیب بر ایجاد می‌شود.

اُلیگارشی ترکیبی از کلمات لاتین Oligos به معنای تعداد اندک و Archos اقتدار یا فرمانده‌است. اصولاً الیگارشی امری عرفی بوده و ماقبل دوران مدرن است و با قانون، زندگی نوین و دموکراسی همخوانی ندارد. در تعریف آن آمده‌است: «رژیم حکومتی که به وسیله چند نفر معدود اداره می‌شود و تمامی قدرت حکومت متمرکز در تعداد قلیلی از افراد باشد.» و یا: فرمانروایی گروهی اندک شمار بر دولت بدون نظارت اکثریت. معمولاً این عنوان را برای اقلیت حاکمی به کار می‌برند که قدرت دولت را در راه سود خود به کار می‌برد و اکثریت ناراضی را سرکوب می‌کند.

ارسطو و افلاطون از نظریه پردازان این مکتب هستند. از زمان افلاطون اُلیگارشی در برابر یکه سالاری (اتوکراسی) و مردم سالاری (دموکراسی) قرار گرفته‌است. افلاطون از چهار نوع حکومت یاد می‌کند و می‌گوید گرچه آن‌ها واقعیت دارند اما فاقد حقیقت هستند و هر یک در مراتب انحطاط و دوری از سیاست و حکومت حقیقی شکل می‌گیرند: الف) تیموکراسی ب) اُلیگارشی ج) دموکراسی د) استبداد. وی معتقد است در تیموکراسی به جای عقل و حکمت «وهم و جاه طلبی» حکم می‌راند و … اولین مرتبه عدول از آریستوکراسی است. در این حکومت زمینه مال دوستی پدید می‌آید و با تسلط حرص و میـ*ـل نوع دیگر سیاست، یعنی اُلیگارشی شکل می‌گیرد که در آن اقتدار بر پایه صلاحیت مادی، سازمان می‌یابد وعقل که مدار آریستوکراسی است و جاه طلبی که مبنای تیموکراسی است هر دو تحت تسلط آزمندی قرار می‌گیرد. اختلاف فقیران و ثروتمندان زیاد شده و زمینه شورش و جنگ داخلی ایجاد می‌شود و با غلبهٔ مخالفان اُلیگارشی، دموکراسی پدید می‌آید.

ارسطو نیز آریستوکراسی را شکل طبیعی حکومت و اُلیگارشی را نوع فاسد آن توصیف می‌کند. ارسطو الیگارشی را بر مدار منافع توانگران و دموکراسی را بر مدار منافع تهیدستان می‌داند. در الیگارشی جهت‌گیری توجه به مال و ثروت است. پس هرگاه فرمانروایان از برکت ثروت خویش به قدرت رسیده باشند خواه شمارشان کم باشد و خواه بسیار، باید حکومت ایشان را الیگارشی نامید. الیگارها عدالت را در «برابری» و برابری را با میزان «دارایی» می‌سنجند. در نظر آن‌ها برتری در ثروت مایه برتری در هزینه هاست و در دموکراسی برابری در آزادی مایه برابری در همه امور می‌باشد. ارسطو دموکراسی، اشراف‌سالاری و استبداد را منحرف و به دور از درستی و حقیقت می‌داند. ملاک درستی و نزدیکی جامعه سیـاس*ـی به حقیقت وحدت و کثرت و زیادی حاکمان نیست، بلکه از نظر ارسطو، توجه به حکومت به صلاح مردم است، زیرا به بیان او هدف جامعه سیـاس*ـی زیستن نیست، بلکه بهزیستی است. بهزیستی از توجه به فضیلت و سعادت حاصل می‌شود. اندیشمندان جدید به ویژه در قرن بیستم توجه خاص به گروه‌سالاری دارند و برخی همه حکومت‌ها را ناگزیر گروه‌سالارانه می‌دانند. اینان برآن اند که حکومت را به فردی و جمعی نمی‌توان تقسیم کرد، زیرا جمع یا مردم هرگز حکومت نمی‌کنند و عمل واقعی حکومت همیشه با گروه اندک است و مسئله تنها نوع رابـ ـطه این گروه اندک با جامعه و حدود مسئول بودن آن است. الیگارشی ممکن است حکومت یک طبقه، دسته یا حزب باشد و بنیاد اینهاست که شکل‌های گوناگون حکومت را پدید می‌آورد.
 
  • پیشنهادات
  • فریماه فارسی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/06
    ارسالی ها
    101
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    376
    4- دموکراسی ( حکومت مردم بر مردم)
    دموکراسی در اصل واژه‌ای است یونانی که از دو واژه کوتاه‌تر «دموس» و «کراتوس» تشکیل شده‌است. هر دو اصطلاح چند معنی دارند:

    • «دموس» می‌تواند هم به معنای کلیه شهروندانی باشد که در پولیس یا دولت-شهر زندگی می‌کنند و هم به معنای «اراذل و اوباش» یا «توده عوام» یا «قشرهای فرودست» بکار رود.
    • «کراتوس» می‌تواند هم به معنای «قدرت» و هم به معنای «قانون» باشد که این دو معنای یکسانی ندارند. زیرا می‌توان گروه‌ها یا افرادی را به تصور درآورد که بی‌آنکه به صورت رسمی و مشهود حکومت کنند، دارای قدرت باشند. به این ترتیب، ممکن است در یک دموکراسی صوری که به نظر می‌رسد مردم یا نمایندگان مردم حکومت می‌کنند، توزیع قدرت واقعی کاملاً غیردموکراتیک باشد. یا برعکس، در یک نظام سیـاس*ـی که در آن سلطنت یا اشراف به صورت فرمایشی حکومت می‌کنند، شاید این واقعیت آشکار نباشد که قدرت واقعی در دستان مردم است.
    این ابهام در هر دو واژه سازنده دموکراسی، از زمان شکل‌گیری مفهوم و واقعیت دموکراسی وجود داشته و برای درک معنا و تاریخ دموکراسی اهمیت ویژه‌ای دارد.
    مردم‌سالاری یا دموکراسی (به فرانسوی: Démocratie ) یک روش حکومتی است برای مدیریت کم خطا بر مردم حق مدار. که در آن فرد یا گروهی خاص حکومت نمی‌کنند بلکه مردم حکومت می‌کنند.[ گونه‌های مختلف دموکراسی وجود دارد و در جامعه بین‌الملل نیز شاهد چند گانگی دموکراسی هستیم.میان انواع گوناگون دموکراسی، تفاوت‌های بنیادین وجود دارد. بعضی از آنها نمایندگی و قدرت بیشتری در اختیار شهروندان می‌گذارند. در هر صورت اگر در یک دموکراسی، قانونگذاری دقیق برای جلوگیری از تقسیم نامتعادل قدرت سیـاس*ـی (برای مثال تفکیک قوا) صورت نگیرد. یک شاخه نظام حاکم ممکن است بتواند قدرت و امکانات زیادی را در اختیار گرفته و به آن نظام دموکراتیک لطمه بزند. از «حکومت عدد» به عنوان خاصیت اصلی و متمایزکننده دموکراسی نام می‌برند. در صورت نبود حاکمیت مسئولیت‌پذیر، ممکن است که حقوق اقلیت‌های جامعه مورد سوء استفاده قرار گیرد (که در آن صورت به آن استبداد اکثریت می‌گویند) از اصلی‌ترین روندهای موجود در دموکراسی‌های ممتاز می‌توان به وجودرقابت‌های انتخاباتی عادلانه اشاره کرد. علاوه بر این، آزادی بیان، آزادی اندیشه سیـاس*ـی و مطبوعات آزاد از دیگر ارکان اساسی دموکراسی هستند که به مردم اجازه می‌دهند تا با آگاهی و اطلاعات بر حسب علاقه شخصی خود رأی بدهند.
     

    فریماه فارسی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/06
    ارسالی ها
    101
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    376
    5- استبداد یا حكومت جبّار بر مردم (tyranny):

    از نظر افلاطون، بنا بر حكم طبيعت، استبداد تنها از دموكراسى زاده مى شود و با افراط در آزادى (كه خصيصه دموكراسى است)، بدترين اسارتها به وجود مى آيد. چنين حكومتى همان حكومت غيرمشروط يك ديكتاتور بر مردم است كه البته نبايد آن را با حكومت مستبد خيرخواه اشتباه گرفت؟ چون حكومت مستبد خيرخواه مشروط به خيرخواهى و در پى مصالح مردم بودن است، در حالى كه در حكومت جبّار، هيچ شرطى وجود ندارد و حاكم كاملاً آزاد و رهاست.
    هر چند افلاطون مخالفت شديدى با حكومت دموكراتيك مى كند، لكن با اين وجود، آن را بهتر از حكومت جبّار بر مردم مى داند; زيرا همه حكومتهاى ديگر نوعى حكومت قانون بر مردم است، اما در اين نوع حكومت، قانونى وجود ندارد و در حقيقت، جبّار اراده خود را به جاى قانون مى گذارد. بدين سان، دموكراسى بنا برنظر افلاطون، «از همه حكومتهاى قانونمند بدتر و از همه حكومتهاى بى قانون بهتر است.»

    حكومت مطلوب افلاطون

    افلاطون در عين آنكه از حكومتهاى متعدّدى بحث كرده، ولى به طور روشن، حكومت مطلوب خود را بيان نكرده و يا حتى تمايل بيشتر خود را به يكى از آنها ابراز نداشته است; اما برخى با توجّه به نظام سياسى وى و سخنانش در باره حكومت حاكم حكيم، چنين گفته اند كه اگر بخواهيم حكومت مورد پسند افلاطونى را معرفى كنيم بايد به چيزى به نام «مستبد خيرخواه» قايل شويم و به نظر مى رسد كه چنين ادعايى قابل پذيرش باشد.

    البته بايد توجه داشت كه استبداد حكيم، استبدادى مشروط به خيرخواهى و سعادت است و با حكومت مستبدانى كه مصداق ظالم و مستبد بوده اند فرق بسيار دارد و چون معمولاً در طول تاريخ، هر جا مستبدى بوده در عين حال، ظالم و ستمگر هم بوده لذا، اين كلمه به مرور زمان داراى بار ارزشى منفى گشته است و در اذهان مردم، مصداق خوبى تداعى نمى كند، بخصوص به مذاق داعيان آزادى و تقدّس دهندگان بدان نيك نمى افتد.
     

    فریماه فارسی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/10/06
    ارسالی ها
    101
    امتیاز واکنش
    1,539
    امتیاز
    376
    یکی دیگه از مباحث معروف در خصوص افلاطون، مبحث عشق افلاطونی است که اشاره به کتاب ضیافت این فیلسوف دارد.
    به خاطر اینکه بعضی کاربرهای این انجمن سن کمی دارند من این مبحث را زیاد باز نمی کنم و فقط اشاره می کنم که در زمان یونان باستان، زنان موجوداتی جهت زایش کودک محسوب می شدند و مفهوم عشق مفهوم متفاوتی داشته است.
    برای کسایی که می خواهند بیشتر در این باره بخوانند:
    :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    فقط نقطه اوج این کتاب را که سخنرانی سقراط است ذکر می کنم:
    سخنرانی سقراط متفاوت‌تر از سایرین است چون او سعی می‌کند تعریفی دقیق و فلسفی ارائه دهد و در سخنرانی او اثری از مدح و ستایش دیده نمی‌شود. به طور خلاصه تئوری سقراط به این شرح است:

    ۱- عشق میل است چون همیشه به همراه چیزی می‌آید که شخص آنرا ندارد مثل عشق به زیبایی، عشق به دانش و..
    ۲- آن چیزی که عشق آن را طلب می‌کند فاقد آن است و سعی در تصاحب آن دارد.
    ۳- آن چیزی که عشق آن را طلب می‌کند حتماً خوب است چون باعث نیکبختی می‌شود.
    ۴- هیچ‌کس چیز خوبی را بطور موقت طلب نمی‌کند و می‌خواهد برای همیشه مالک آن باشد.
    ۵- میل به داشتن چیزی برای همیشه، چیزی نیست جز میل به جاودانگی.
    ۶- «جاودانگی نسبی» با خلق اثر حاصل می‌شود. خلق اثر می‌تواند تولید مثل یا فرزند باشد یا خلق یک اثر ماندگار ادبی یا هنری.
    ۷- خلق اثر یا خلاقیت در شرایطی میسر است که زمینه و محیط آن فراهم باشد که زیبایی لازمه آن است.
    ۸- بنابراین عشق و زیبایی در این نقطه به هم می‌رسند و باعث جاودانگی می‌شوند.

    بنابراین از دیدگاه سقراط:

    الف: همگان میل شدیدی به جاودانگی دارند.
    ب: خلاقیت محصول میل به جاودانگی است.
    سقراط برای زیبایی سلسله مراتب تعریف می‌کند: مرحلهٔ نخست، عشق به یک جسم؛ دوم، عشق به همهٔ جسم‌ها؛ سوم، عشق به رسوم و قوانینِ زیبا؛ چهارم، عشق به علومِ زیبا و جاودانگی حقیقی با عشق به زیبایی مطلق حاصل می‌شود که فلسفه [=دوستداری حکمت] است.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    KamToumb

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/27
    ارسالی ها
    7
    امتیاز واکنش
    1
    امتیاز
    11
    سن
    46
    سلام بر دوست خوب انجمن سال نو بر شما مبارک
    دوستان زحمت بکشند جند کناب در زمینه آموزش پی ال سی مقدماتی معرفی کنید .

    معرفی کتاب وجزوه با ذکر منبع ومولف وانتشارات

    با تشکر....
     
    بالا