متون ادبی کهن کشف الاسرار و عدة الابرار

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
وَ إِذا قِیلَ لَهُمْ آمِنُوا الآیة ای خداوند کریم، ای کردگار نامدار حکیم، ای در وعد راست و در عدل پاک، و در فضل تمام، و در مهر قدیم، آنچه میخواهی می‌نمایی و چنانک خواهی می‌آرایی. هر یک را نامی و در دل هر یک از تو نشانی‌ رقم شایستگی بر قومی، و داغ نبایستگی بر قومی، شایسته از راه فضل درآورده بر مرکب رضا ببدرقه لطف در هنگام اکرام در نوبت تقریب. و ناشایسته در کوی عدل رانده بر مرکب غضب ببدرقه خذلان در نوبت حرمان. این حرمان و آن تقریب نه از آب آمد و نه از خاک، که آن روز که این هر دو رقم زد نه آب بود و نه خاک، فضل و لطف ازلی بود و قهر و عدل سرمدی، آن یکی نصیب مخلصان و این یکی بهره منافقان.

پیر طریقت گفت: «آه از قسمی پیش از من رفته! فغان از گفتاری که خودرائی گفته! چه سود ارشاد بوم یا آشفته؟ ترسان از آنم که آن قادر در ازل چه گفته!» منافقان که در زیر هدم عدل افتادند خویشتن را خود پسندیدند، و نیکنامی بر خود نهادند. و مخلصان و صدّیقان و صحابه رسول را سفها گفتند. رب العالمین بکرم خود این نیابت بداشت و ایشان را جواب داد که سفیهان نه ایشانند سفیهان آنند که ایشان را سفیهان گویند. آری هر که خویشتن را نبود اللَّه وی را بود، هر که فرمانبرداری اللَّه را کمر بست اللَّه بوی پیوست، من کان للَّه کان اللَّه له.

کافران فرا مصطفی را گفتند که تو مجنونی یا ایّها الّذی نزّل علیه الذّکر انّک لمجنون اللَّه گفت یا محمد اینان ترا دیوانه میگویند و تو دیوانه نه «ما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّکَ بِمَجْنُونٍ» تو دوست مایی پسندیده مایی! ترا چه زیان که ایشان ترا نپسندند، ترا آن باید که منت پسندم. دوست دوست پسند باید نه شهر پسند.

وَ إِذا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنَّا منافقان خواستند که جمع کنند میان صحبت مسلمانان و عشرت کافران، اللَّه تعالی میگوید یریدون ان یأمنوکم و یأمنوا قومهم خواهند که هم از شما ایمن باشند هم ازیشان، اکنون نه از شما ایمن‌اند نه ازیشان، مذبذبین بین ذلک لا الی هؤلاء و لا الی هؤلاء.

مهر خود و یار مهربانت نرسد

آن خواه گر این و اگر آنت نرسد ‌

ارادت و عادت با یکدیگر نسازند تاریکی شب و روشنایی روز هر دو در یک حال مجتمع نشوند در یک دل دو دوستی نگنجد.

ایّها المنکح الثّریا سهیلا

عمرک اللَّه کیف یلتقیان‌

هی شامّیة اذا ما استقلّت

و سهیل اذا استقل یمان‌

منافقان که بر مؤمنان استهزاء میکردند و جز زانک در دل داشتند بزبان میگفتند وا شیاطین سران خود یکی شدند تا بر مؤمنان کیدها ساختند و عذاب ایشان را در حال می‌نگرفت، آن نه از نتوانستن اللَّه بود با ایشان یا از فرو گذاشتن ایشان کلّا! و حاشا! فإنّ اللَّه تعالی یمهل و لا یهمل. اللَّه زودگیر و شتابنده نیست، که شتابنده بعذاب کسی باشد که از فوت ترسد و اللَّه تعالی بر همه چیز بهمه وقت قادر بر کمال است، و تاونده با هر کاونده. بوی هیچ چیز در نگذرد و از وی فائت نشود. فرعون چهار صد سال دعوی خدایی کرد و سر از ربقه بندگی بیرون برد و اللَّه تع:campe545457on2: را در آن شوخی و طغیان فرا گذاشت و عذاب نفرستاد. نه از آنک با وی می نتاوست یا در مملکت می‌دربایست، و لکن خداوندی بزرگوارست و بردبار و صبور، از بزرگواری و بردباری وی بود که او را زود نگرفت، و بزبان موسی کلیم بوی پیغام فرستاد و گفت: «یا موسی، انطلق برسالاتی فانّک بعینی و سمعی و معک ایدی و نصری، الی خلق ضعیف من خلقی بطر نعمتی و امن مکری، و غرّته الدّنیا حتی جحد حقّی و انکر ربوبیّتی، و عبد دونی، و زعم انّه لا یعرفنی و انّی اقسم بعزّتی لو لا العذر و الحجّة اللّذان وضعت بینی و بین خلقی لبطشت به بطشة جبّار بغضب یغضبه السّماوات و الارض و الجبال و البحار، فان امرت السّماء حصبته، و ان امرت الارض ابتلعته، و ان امرت الجبال دمّرته، و ان امرت البحار غرقته، و لکنّه هان علیّ و سقط من عینی، و وسعة حلمی، فاستغنیت عن عبیدی. و حقّ لی أنّی انا الغنیّ لا غنیّ غیری، فبلّغه رسالتی و اعده الی عبادتی، و ذکّره بایّامی، و حذّره نقمتی و بأسی، و اخبره انّی انا اللَّه الی العفو و المغفرة اسرع منی الی الغضب و العقوبة، و قل له اجب ربّک، فانّه واسع المغفرة. فانّه قد امهلک اربع مائة سنة و هو یمطر علیک السّماء و ینبت لکن الارض و لم تسقم و لم تهرم و لم تفتقر و لم تغلب. و لو شاء ان یجعل ذلک بک فعل و لکنّه ذو أناة و حلم عظیم».

ذکره وهب بن منبه. قال قال اللَّه عزّ و جل لموسی علیه السّلام و ذکر الحدیث بطوله.

مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً این مثل کسی است که بدایتی نیکو دارد حالی پسندیده، و وقتی آرمیده، تن بر خدمت داشته، و دل با صحبت پرداخته روزی چند درین روشنایی رفته، و عمری بسر آورده ناگاه دست قدر از کمین گاه غیب در آید و او را از سر وقت خود در رباید، و آن روشنایی ارادت به ظلمت حرص بدل شود، و طبع جافی بر جای وقت صافی نشیند. در بند علاقت چنان شود که نیز از آن رهایی نیابد. آن گـه روزگاری در طلب حطام دنیا و زینت آن بسر آرد، و از حلال و حرام جمع کند، و آلوده تبعات و خطرات شود. پس چون کار دنیا و اسباب آن راست کرد و دل بر آن نهاد برید مرگ کمین گاه مکر بر گشاد! که هین رخت بردار که نه جای نشستن است و نه وقت آرمیدن! آن مسکین آه سرد میکشد و اشک گرم از دیده می‌بارد، و بروزگار خود تحسّر میخورد، و بزبان حسرت این نوحه میکند که:

گلها که من از باغ وصالت چیدم

درها که من از نوش لبت دزدیدم‌

آن گل همه خارگشت در دیده من

و ان در همه از دیده فروباریدم‌

و کان سراج الوصل ازهر بیننا

فهبّت به ریح من البین فانطفی‌

اینست اشارت آیت که ربّ العالمین گفت: فَلَمَّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِرُونَ. و لکن صاحبدلی باید که اسرار قدم قرآن بگوش دل بشنود و بداند و بدیده سرّ حقایق آن به بیند و بشناسد. اما ایشان که صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ صفت ایشان و حکم حرمان رقم بیدولتی ایشان، نه گوش دل دارند تا حق شنوند نه زبان حال تا با حق مناجات کنند، نه دیده سرّ تا حقیقت حق بینند، لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لا یُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها. وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ اگر اللَّه خواستی شنوایی و بینایی ازیشان دریغ داشتی چنانک روشنایی دانایی دریغ داشت، و اگر خواستی برق اسلام فرا دل ایشان گذاشتی تا بخود ربودی و به اسلام درآوردی، و اگر خواستی آن را تواننده بودی که وی خداوندیست هر کار را تواننده و بهر چیز رسنده و بهیچ هست نماننده!
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا النَّاسُ ای مردمان، اعْبُدُوا رَبَّکُمُ خداوند خویش را پرستید و او را بندگی کنید، الَّذِی خَلَقَکُمْ آن خداوند که شما را او آفرید وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ و ایشان را که پیش از شما بودند لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ تا مگر از خشم و عذاب او پرهیزیده‌اید.

    الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ. آن خداوند که شما را این زمین کرد فِراشاً بساطی باز گسترده، وَ السَّماءَ بِناءً، و آسمان کاری برداشته، وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً، و فرو فرستاد از آسمان آبی، فَأَخْرَجَ بِهِ تا بیرون آورد به آن آب مِنَ الثَّمَراتِ از میوه‌های گوناگون رِزْقاً لَکُمْ شما را روزی ساخته انداخته بهنگام، فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً خدای را پس همتایان مگویید وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ که میدانید که آسمان و زمین او آفرید و او ساخت روزی‌ وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ و اگر شما در شور دل و گمان میباشید، مِمَّا نَزَّلْنا از آنچه فرو فرستادیم، عَلی‌ عَبْدِنا بر رهی و بنده خویش از پیغام، فَأْتُوا بیارید بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ یک سورة هم چون قرآن، وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ وانگه پس این معبودان که دارید ایشان را خدا میخوانید مِنْ دُونِ اللَّهِ فرود از خدا إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اگر این که از شما خواستند توانید و در توان نمودن راست گوئید.

    فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا ار پس نکنید که نتوانید، وَ لَنْ تَفْعَلُوا و خود نتوانید، فَاتَّقُوا النَّارَ، پس از آتش بپرهیزید، الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ آن آتش که هیزم آن مردم است و سنگ، أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ بساختند آن آتش ناگرویدگان را.

    وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا و شاد کن ایشان را که بگرویدند، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و کارهای نیک کردند، أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ که ایشانراست بآخرت بهشت‌ها تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ میرود زیر درختان آن جویهای روان.

    کُلَّما رُزِقُوا هر گـه که ایشان را روزی دهند، مِنْها از آن درختها، مِنْ ثَمَرَةٍ میوه رِزْقاً روزی ساخته، قالُوا گویند، هذَا الَّذِی رُزِقْنا این آن میوه است که ما را روزی داده بودند، مِنْ قَبْلُ، پیش از ما در دنیا، وَ أُتُوا بِهِ و آرند پیش ایشان آن میوه بهشت، مُتَشابِهاً مانند میوه دنیا. بنام، وَ لَهُمْ فِیها و ایشانراست در آن بهشت، أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ هم جفتهای پاک کرده، وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ و ایشان در آن سرای جاویدانند.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    یا أَیُّهَا النَّاسُ علقمة بن مرثد شاگرد عبد اللَّه بن مسعود از ائمّة و ثقات تابعین است میگوید هر چه در قرآن یا أَیُّهَا النَّاسُ است خطاب اهل مکه است، و یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خطاب اهل مدینه، از بهر آن که آن وقت مکه دار الشرک بود و مدینه دار الایمان، و مدینه سرای ایمان پیش از مکه شد. و لهذا قال اللَّه عزّ و جلّ وَ الَّذِینَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِیمانَ مِنْ قَبْلِهِمْ. ابن عباس گفت: یا أَیُّهَا النَّاسُ اینجا خطاب فریقین است، مؤمنان و کافران: مؤمنانرا میگویند بر ایمان و طاعت داری پاینده باشید، و قدم بر جادّه اسلام و سنّت استوار دارید، و از آن بمیگردید.

    و کافران را میگوید اللَّه را پرستید و به یگانگی وی اقرار دهید و او را طاعت دار باشید، و بدان که ربّ العالمین این امّت را در قرآن بپنج ندا باز خواند: از آن سه عامّ اند و دو خاصّ این سه که عام اند یکی یا أَیُّهَا النَّاسُ است دیگر یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ سدیگر یا بنی آدم این سه ندا از کرامت و نواخت خالی‌اند، بر عموم می‌خواند هم دوست و هم دشمن، هم آشنا و هم بیگانه. و آن دو که خاص‌اند یکی یا عبادی است و دیگر یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا و یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا در قرآن هشتاد و هشت جای است همه ندای قبول و نواخت و کرامت، و بنده را گواهی داد بایمان و طاعت و عبودیّت. و هشتاد و نهم ایّها المؤمنون است و این از آن همه تمامتر و بنده را نیکوتر، که این نام نهادن است و آن حکایت فعل. و تغییر و تبدیل در فعل گنجد و در نام نگنجد. و در قرآن شانزده جایگه یا أَیُّهَا النَّاسُ است. و در سورة البقرة و فاتحه سورة النساء، و یکی پس آن، و دو در یونس و فاتحه سورة الحج، و دو پس آن، و یکی در نمل، و یکی در لقمان، و یکی در سورة الملائکة و یکی در حجرات، و قُلْ یا أَیُّهَا النَّاسُ چهاراند یکی در اعراف، و دو در یونس، و یکی در سوره الحجّ، آنکه گفت: اعْبُدُوا رَبَّکُمُ چون بر خواند فرمان داد گفت خداوند خود را پرستید و او را گردن نهید و طاعت دارید که مستحق عبادت و طاعت اوست. از دو وجه: یکی آنک آفریدگار است و خداوند، و عبادت آفریدگار واجب باشد، دیگر آنک دارنده و روزی دهنده است و ولی نعمت، و شکر ولی نعمت واجب باشد.

    الَّذِی خَلَقَکُمْ یعنی و لم تکونوا شیئا نبودید و شما را بیافرید. او خداوندی است از نبود بود آرد و از نیست هست کند. جای دیگر گفت: هل اتی علی الانسان حسن من الدّهر لم یکن شیئا مذکورا برآمد بر مردم زمانی و هنگامی که وی چیزی یاد کرده و یاد کردنی نبود. معنی خلق آفریدن است و از عدم در وجود آوردن، چنانک خواهد نه فعل خلاف خواست بود و نه خواست جدا از فعل، و مخلوق را افتد که فعل چون خواست نیاید و خواست چون فعل نبود.

    وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ و ایشان را آفرید که پیش از شما بودند از قوم قوم و گروه گروه، جهانداران و جهانیان، و خود اقرار میدهید و میدانید که آفریننده همه اوست. وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ میگوید اگر ازین کافران پرسی که آفریننده ایشان کیست گویند که اللَّه ربّ العالمین. حجت آورد بریشان و گفت‌ چون میدانید و اقرار میدهید که آفریدگار شما و پیشینیان ما ایم پس چرا بتان می‌پرستید؟ و ایشان نه آفرینند و نتوانند! أ فمن یخلق کمن لا یخلق سؤال کنند که کافران چون دانسته بودند که آفریدگار ایشان اللَّه است دانستند که آفریدگار پیشینیان هم اوست پس وَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ اینجا چه فایده دهد؟ جواب آنست که این پندی بلیغ است که بر سبیل تذکیر و تنبیه گفت، تا ایشان بدانند که آفریدگار و میراننده و هلاک کننده اوست، چنانک گذشتگان را هلاک کرد ایشان را نیز هلاک کند، و این اندیشه سود دارد ایشان را و بایمان در آرد اگر توفیق با آن رود.

    لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ لعلّ حرف ترجّ و طمع، معناه «اعبدوا الّذی خلقکم علی حالة الرّجاء و الخوف» میگوید خداوند خود را پرستید و بوی امید میدارید و از عقوبت وی می‌ترسید چنانک موسی و هارون را گفت فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی‌ فرعون را سخن نرم گوئید و بکنیت خوانید و امید میدارید و طمع کنید بایمان وی، و ما خود دانا ایم بکار فرعون و سرانجام وی که چون خواهد بود. و گفته‌اند لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ یعنی لکی تکونوا متّقین فتنجوا من العذاب مرا پرستید تا متّقیان شوید و آن گـه از عذاب من پرهیزید. ابن عباس گفت لعلّ در همه قرآن بمعنی لکی است. الّا در سورة الشعراء. و ذلک فی قوله تعالی وَ تَتَّخِذُونَ مَصانِعَ لَعَلَّکُمْ تَخْلُدُونَ ای کانّکم تخلدون. و لعلّ در لغت عرب سه معنی را گویند: بمعنی استفهام چنانک گویی لعلّک خارج، و بمعنی تمنّی چنانک گویی لعلّ اللَّه ان یرزقنی، و بمعنی شک چنانک کسی خبر کند تو گویی لعلّ ذلک، ای اظنّ ذلک.

    پس آن گـه صنع و قدرت و نعمت خویش باز نمود که چیست گفت: الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً جعل فعلی است که در قرآن بچهار معنی آید یکی بمعنی خلق چنانک اللَّه گفت: وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ و یَجْعَلْ لَکُمْ نُوراً تَمْشُونَ بِهِ وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً. دوم بمعنی تسمیة چنانک گفت: وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً ای سمّوهم اناثا لانّه قال فی موضع آخر لَیُسَمُّونَ الْمَلائِکَةَ تَسْمِیَةَ الْأُنْثی‌ سیم بمعنی القاء چنانک گفت وَ یَجْعَلَ الْخَبِیثَ بَعْضَهُ عَلی‌ بَعْضٍ ای یلقی بعضه علی بعض، یدل علیه قوله «فَیَرْکُمَهُ جَمِیعاً». چهارم جعل بمعنی صیّر چنانک گفت إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا ای صیّرناه و قال تعالی الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً این هم از قسم چهارم است. فِراشاً. ای مهادا او وطاء لم یجعلها حزنة غلیظة لا یمکن الاستقرار علیها. میگویند او خداوندی است که شما را این زمین پهن باز گرفت و مستقر و آرامگاه شما ساخت، تا در آن می‌نشینید گاهی و گاهی بر آن میروید و منفعت میگیرید، چنانک گفت: فَامْشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ درین گوشه‌ها و کنارهای زمین بروید و روزی خورید و اعتقاد کنید، که بر دارنده و پروراننده شما ما ایم و ذلک فی قوله وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ و لفظ فراش ردّ است بر اهل تنجیم که میگویند این زمین همچون گویی است مدوّر، که اگر مدوّر بودی فراش نگفتی که فراش باز گسترده باشد پهن، و دلیل برین دریا است که از کنارها آن راست است و آب در آن راست قرار گرفته، که اگر مدوّر بودی بر یک گوشه آن آب بودی و کنارها با نشیب و فراز بودی، و الیه اشار ابن مسعود: فقال: «بنی السماء علی الارض کهیأة القبة فهی سقف علی الارض». و قال تعالی وَ جَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَحْفُوظاً و فراشا نه آن را گفت که این زمین هامون است و راست که در زمین هم کوه است و هم تلّ، و هم دریا و هم بیابان و شکسته، و این همه بکار است آدمیان را و منفعت ایشان را، پس معنی آنست که آرامگاه و ایستادن گاه شما است و معایش و مصالح شما در آنست، و این تمامتر که آدم را چون مادر است و فرزندان را چون جدّه. قال اللَّه تعالی وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً و قال تعالی هُوَ أَعْلَمُ بِکُمْ إِذْ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ و قال تعالی خَلَقَکُمْ مِنْ تُرابٍ یعنی آدم ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ یعنی ذرّیّته. و قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم: «ما من مولود إلّا و قد ذرّ علی نطفته من تربة حفرته»

    و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم: «تراب ارضنا شفاء سقمنا.»

    میگوید خاک زمین ما شفاء بیماری ماست و این از بهر آن گفت که اللَّه تعالی زمین را مبارک خوانده یعنی برکت در آن کرده: هم در جمله و هم بتفصیل در جمله میگوید وَ جَعَلَ فِیها رَواسِیَ مِنْ فَوْقِها وَ بارَکَ فِیها و در تفصیل جای کعبه را مبارک خواند، و صخره بیت المقدس و وادی مدین جای شجره موسی مبارک خواند. امّا نظیر این آیت و ردّ در قرآن جایها است: أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهاداً أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتاً میگوید ما این زمین را چون بستری باز گسترده و آرامگاه شما بکردیم ما این زمین را پنهان دارنده بکردیم که تا هم زندگان را می‌پوشد هم مردگان را. زندگان را مادرست و مردگان را چادرست. ما این زمین را پاره پاره زنده و مرده نکردیم، پاره اغبران پاره آبادان، پاره صحرا و بیابان پاره گلزار و درختستان؟

    جای دیگر گفت وَ الْأَرْضَ فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ این زمین ما باز گستردیم و نیک گستردگان که مائیم و کان الحسن یقول فی خلق الارض و السّماء: انّه لم یکن خلق غیر العرش و الماء فخلق اللَّه عزّ و جلّ طینة کالفهر، ثم خلق فوق الطینة دخانا فکان لازقا بالطینة، ففتق الدّخان عن الطّینة فاصعد الدّخان فصار سماء، فذلک قوله کانَتا رَتْقاً فَفَتَقْناهُما و دحا الارض بعد ما اصعد الدّخان، و ذلک قوله وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها.

    یقول الحسن قال اللَّه عزّ و جلّ للطّینة اذهبی هکذا فذهبت، ثم قال اذهبی هکذا فذهبت حتّی بسطها علی ما اراد. و روی عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انّه قال: «لما اراد اللَّه تعالی دحی الارض نزل ببطن وج (؟) فدحیها، و دحیها ان اجری فیها الانهار و خلق فیها الاشجار و ارسی فیها الجبال و هو قوله وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها، أَخْرَجَ مِنْها ماءَها وَ مَرْعاها، وَ الْجِبالَ أَرْساها ثم صعد فی الصّخرة.

    و قال ابو هریره اخذ رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بیدی فعقد فیها اصابعی و قال «خلق اللَّه التّربة یوم السّبت، و خلق الجبال یوم الاحد، و خلق الانهار و الاشجار یوم الاثنین، و خلق المکروه یوم الثلاثاء، و خلق النور یوم الاربعاء و بثّ فیها الدواب یوم الخمیس و خلق آدم یوم الجمعة، فیما بین العصر الی اللیل».

    وَ السَّماءَ بِناءً و آسمان بیافریدکاری بر باد بداشته، و بی ستون نگاه داشته و بقدرت بداشته، و بستارگان و اختران فروزندگان نگاشته. جای دیگر گفت: رَفَعَ سَمْکَها فَسَوَّاها کاز آن بالا داد و آن را راست کرده که در آن فطوری و شقوقی نه. جای دیگر گفت وَ بَنَیْنا فَوْقَکُمْ سَبْعاً شِداداً از زبر شما بیوراشتیم هفت آسمان، نخست آسمان دنیا موج مکفوف آسمان دوم سنگ، سیم آهن، چهارم مس، پنجم سیم، ششم زر هفتم یاقوت. این آسمانها جمله گرانبار است از بس که در آن فریشتگان است. مصطفی علیه السّلام گفت‌ أطّت السماء و حق لها ان تئطّ، ما فیها موضع اربع اصابع الّا علیها ملک راکع او ساجد.»

    اهل آسمان دنیا بر مقام تائبان اند، خدای را عزّ و جل بحیا و خجل پرستند که از آن فریشتگانند که گفتند: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها و در بسیط زمین تائبان امّت بمقام ایشانند.

    اهل آسمان دوم خدای را عزّ و جلّ بر خوف و وجل پرستند. زاهدان و ترسندگان امّت بمقام ایشانند. اهل آسمان سوم خدای را عزّ و جل بر جا و حسن الظّن پرستند، ابرار و صالحان امّت بمقام ایشانند. و از آسمان چهارم تا به هفتم خدای را عزّ و جل به استحقاق جلال وی پرستند نه خوف و طمع خود را و نه رغبت و رهبت را، عارفان و صدّیقان امّت بمقام ایشانند. اهل آسمان دنیا از آن روز باز که ربّ العالمین ایشان را آفرید بر سر انگشتان پای نشسته‌اند و اللَّه را عبادت میکنند، که یک لحظه دریشان فترت نه لا یعصون اللَّه ما امرهم، و اهل آسمان دوم در رکوع‌اند و اهل آسمان سیم در سجود، و اهل آسمان چهارم در تشهد، و اهل آسمان پنجم در تسبیح، و اهل آسمان ششم در تهلیل، و اهل آسمان هفتم در تکبیر. روز رستخیز با این همه عبادت چون عظمت و جلال و کبریاء خداوند جلّ جلاله بینند گویند سبحانک ما عبدناک حق عبادتک و بالای این هفت آسمان دریایی است که از قعر آن تا بروی آن پانصد ساله راهست آن هشت و عل است، و عل گوسپند کوهی بود که از سنب ایشان تا بزانو پانصد ساله را هست، و بالای ایشان عرش عظیم ربّ العالمین است جلّ جلاله و تعالت صفاته و اسماؤه. بیان ذلک‌ فی الحدیث الصحیح الذی رواه العباس بن عبد المطلب رض قال «کنت جالسا فی عصابة و رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جالس اذ مرّت سحابة علیهم فنظروا الیها فقال رسول اللَّه هل تدرون ما اسم هذه؟ قالوا نعم هذه السّحاب فقال رسول اللَّه و المزن قالوا و المزن فقال رسول اللَّه و العنان، قالوا و العنان فقال رسول اللَّه کم بعد ما بین السماء و الارض؟ قالوا و اللَّه ما تدری قال فانّ بعد ما بینهما امّا واحدة و امّا اثنتان و امّا ثلث و سبعون سنة.

    و فی روایة ابی هریرة: «خمس مائة سنة قال و السّماء الثانیة فوقها حتی عدّ سبع سماوات، ثم قال و فوق السّابعة بحر ما بین اعلاه الی اسفله کما بین سماء الی سماء، و فوق ذلک ثمانیة او عال ما بین اظلافهنّ الی رکبهنّ کما بین سماء الی سماء، و فوق ذلک العرش و اللَّه تعالی فوق العرش.»

    وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً و فرو فرستاد از آسمان باران تا زمین مرده بوی زنده گشت، بجنبید و انواع نبات بر آورد. جای دیگر گفت: وَ تَرَی الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ جای دیگر گفت وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْ نَباتٍ شَتَّی میگوید بیرون آوردیم بباران همتاها از نبات زمین پر کنده رنگارنگ و بویابوی.

    رِزْقاً لَکُمْ ای طعاما لکم و علفا لدوابکم، این همه که آفریدیم شما را آفریدیم و روزی شما ساختیم خود میخورید و ستوران و چهار پایان را علف میدهید، و میکوشید که همانست که گفت «کُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَکُمْ» آن گـه شکر این نعمت درخواست و گفت: «کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ» پس چون گفت آفریننده منم و پروراننده منم و روزی رساننده منم چرا بتان عاجز که نه آفرینند و نه روزی گمارند پرستید و ایشان را خدایان خوانید، مکنید چنین فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ هم کافر را میگوید هم مؤمنانرا: کافران را میگوید مرا هامتایان مگویید، و انبازان مگیرید، و فرود از من بتان را مپرستید و خود میدانید که آفریننده منم نه ایشان. و مؤمنانرا میگوید از شرک خفی بپرهیزید. مگویید «لو لا کلبنا لدخل اللصّ دارنا» و خود میدانید که نگه دارنده منم نه سگ. عبد اللَّه مسعود گفت «یا رسول اللَّه ایّ ذنب اعظم» قال «ان تجعل للَّه اندادا و هو خلقک.»

    و عن ابن عباس قال «قال رجل للنبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما شاء اللَّه و شئت فقال أ جعلت للَّه ندّا ما شاء اللَّه وحده».

    ابن مسعود گفت: «فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً» ای اکفاء من الرّجال تطیعونهم فی معصیة اللَّه.

    سؤال کنند که مشرکان را درین آیت علم اثبات کرد که گفت: وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ و در آیت دیگر گفت أَ فَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجاهِلُونَ جهل اثبات کرد وجه جمع میان هر دو آیت چیست؟ جواب آنست که اثبات این علم آن جهل ازیشان زائل نگرداند، که معنی اینعلم آنست که شما میدانید که آفریدگار آسمان و زمین و روزی دهنده خلقان خداست و کافر و مؤمن به این علم مشترک‌اند، و لهذا قال تعالی وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ و میدانستند کافران که بتان آفریننده و صانع نیستند و آن کس را که این علم باشد و آن گـه باین علوم خالق را عبادت نکند اسم آن جهل از وی بنیفتد که آن علم که ضد آن جهل است آنست که اللَّه گفت إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ و آن علم در کافر نیست پس معلوم گشت که میان هر دو آیت بحمد اللَّه تناقض نیست.

    وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ چون کافران گفتند «وَ إِنَّنا لَفِی شَکٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَیْهِ مُرِیبٍ. «إِنْ نَظُنُّ إِلَّا ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ » ما در گمان و در شور دلیم از آنچه ما را با آن میخوانی. رب العالمین این آیت فرستاد بجواب ایشان وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ ان بمعنی اذ است میگوید اکنون می‌گویید ما در شور دلی‌ایم و در گمان، هر چند که نه جای گمان است و نه جای شوردلی، «مِمَّا نَزَّلْنا» از آنچه بر بنده خویش فرو فرستادیم از آیات و سور قرآن نجم نجم و پاره پاره چنانک لایق بود و در حور. نزّلنا دلیل است بر تکرار انزال که بناء مبالغت و تکثیر است یعنی به بیست و سه سال فروفرستادیم این قرآن سورة سورة و آیت آیت. لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤادَکَ تا دل تو بوی بر جای بداریم و نیرو میدهیم. کان رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم امّیّا لا یکتب فلو انزل علیه القرآن جملة واحدة لیشق علیه اخذه حفظا. و قیل معناه لنقوّی و نشجّع به قلبک فی اذی قومک، بما نقصّ علیک من تحمّل الانبیاء قبلک. نظیره قوله وَ قُرْآناً فَرَقْناهُ لِتَقْرَأَهُ عَلَی النَّاسِ عَلی‌ مُکْثٍ میگوید این قرآن پراکنده فرستادیم نه چون توراة موسی که یک بار فرو فرستادیم لا جرم حوصله بنی اسرائیل طاقت کشش آن نداشت، چنان که طفل را لقمه بزرگ در دهان نهی طاقت ندارد بیفکند ایشان نیز طاقت آن نداشتند و قدر آن ندانستند ببهایی اندک بفروختند، چنانک اللَّه گفت لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا.

    فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ من اینجا زیادتست که جای دیگر گفت قُلْ فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ میگوید اکنون که در گمان افتادید و دعوی میکنید که ما نمیدانیم که این کلام آفریدگار است، شما که اهل براعت و فصاحت و زیرکی‌اید، مانند این قرآن بیارید و ذلک فی قوله فَأْتُوا بِکِتابٍ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ پس واکم کرد و گفت اگر نتوانید کتابی آرید ده سوره بیارید فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ، دیگر باره واکم کرد و گفت اگر ده سورة نتوانید یک سورة بیارید فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِثْلِهِ، آن گـه گفت اگر یک سورة نتوانید حدیثی مانند این بیارید فَلْیَأْتُوا بِحَدِیثٍ مِثْلِهِ، و اگر خود توانایی ندارید.

    وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ ای استعینوا بکبرائکم و اماثلکم بیاری گیرید این سران و مهتران شما که پناه وا ایشان داده‌اید، و در مجامع و محافل شوند و شما را در تکذیب خدا و رسول معاونت میدهند دست در ایشان زنید تا شما را یاری دهند بچنین سورتی آوردن و از بر خویش نهادن، اگر راست می‌گویید که این قرآن محمد از بر خویش نهاد.

    معنی دیگر فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ میگوید سورتی چون قرآن بیارید از بر خویش اگر میتوانید وانگه که این توانایی دارید آن خدایان را که بمعبودی گرفته‌اید می‌گویید که فردا ما را گواهان و شفیعان‌اند ایشان را خدایان میخوانید و می‌پرستید.

    إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اگر در توان نمودن راست گوئید توان خویش وانمائید باین قول، معنی دعا عبادتست و بآن قول اول استعانت و دعا در قرآن بر وجوه است یکی بمعنی عبادت چنانک گفت وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَنْفَعُکَ وَ لا یَضُرُّکَ.

    قُلْ أَ نَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ. یکی بمعنی قول چنانک بهشتیان را میگوید وَ آخِرُ دَعْواهُمْ‌

    یکی بمعنی سؤال چنان که گفت ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ. یکی بمعنی ندا چنان که گفت یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ یکی بمعنی استعانت کقوله وَ ادْعُوا شُهَداءَکُمْ و نظیر الآیة قوله تعالی قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ. الایة.

    سؤال کنند که قرآن را مثل نیست چه معنی را گفت فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ؟ جواب آنست که سورتی مثل قرآن بیارید بزعم شما که می‌گویید این قرآن را مثل است که دروغ است و اساطیر الاولین. جوابی دیگر گفته‌اند یعنی که سورتی مثل قرآن بیارید در بیان و اعجاز، نه در حرف و کلمات که از آنجا که حروفست کلام عرب بیکدیگر ماند و او را مثل است. و از هامسانی در حروف عربیّت هامسانی در بیان و نظم و اعجاز نیاید، و هذا قرع باب عظیم فی اثبات الصّفات للَّه عزّ و جلّ و لیس هذا موضع شرحه.

    و گفته‌اند مِنْ مِثْلِهِ اشارت‌ها با عبد است یعنی با محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میگوید سورتی از مردی که مثل محمد باشد بیارید اگر چنانست که شما می‌گویید که محمد این سخن از بر خویش نهاده و ساخته است پس وی بشری همچون شماست یکی را مثل او بیارید که در صدق و امانت چون او بود، وانگه نویسنده و دبیر نباشد تا سورتی چنان بیارد. گفته‌اند که در این سخن تنبیه است که مثل محمد بیاوردن خود در طوق بشر نیست، قالوا و هذا امر تعجیز لانه علم عجز العباد عنه و لکنّه اراهم ذلک فی انفسهم. و برین قول من تبعیض راست و بر قول اول ابتدا را.

    فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا اگر در گذشته نکردید وَ لَنْ تَفْعَلُوا و در آینده نتوانید، فَاتَّقُوا النَّارَ معنی آنست که چون عجز شما با فصاحت و عبارت که دارید ظاهر شد و توانایی ندارید که سورتی از بر خویش بنهید و بدانستید که کلام ربّ العالمین منزل از آسمان، چرا بدروغ میدارید و معاندت میکنید؟ مکنید چنین، و از آتش دوزخ بپرهیزید، آن آتش که هیزم آن مردم است و سنگ کبریت یعنی که سنگ کبریت حرارت آن صعب تر است و تیزتر. «وقود» هیزم باشد که آتش بدان افروزند و در دوزخ بجای هیزم مردم است و سنگ. مردم آنست که مصطفی ع گفت: «و انّ امّتی من یعظّمه اللَّه للنّار حتی یکون بعض زوایاها

    و سنگ آنست که ابن عباس گفت «هی حجارة من کبریت اسود یعذّبون بها مع النّار.» عبد اللَّه مسعود گفت سنگهای کبریت است که اللَّه تعالی آن روز که آسمان و زمین آفرید آن سنگها بیافرید در آسمان دنیا تا فردا از گردنهای کافران در آویزند تا آتش در آن گیرد و حرارت آن برویها و سرهای ایشان میرسد و ایشان را بآن عذاب میکنند. و گفته‌اند این سنگها بتان‌اند که از سنگ ساخته‌اند فردا همان بتان و هم بت‌پرستان هیزم دوزخ خواهند بود، و ذلک فی قوله تعالی إِنَّکُمْ وَ ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ. و قیل انّ اهل النّار اذا عیل صبرهم بکوا و شکوا، فتنشأ سحابة سوداء مظلمة، فیرجون الفرج و یرفعون رأسهم الیها، فتمطر هم حجارة عظاما کحجارة الرّحی، فتزداد النّار اتّقادا و التهابا کنار الدّنیا اذا ازید حطبها ازداد لهبها. و عن ابی هریرة قال «قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تحسبون نارکم هذه مثل نار جهنّم؟ انها لا شدّ سوادا من القار».

    و در بعضی کتب آورده‌اند که اللَّه تعالی با موسی گفت که در دوزخ وادی است که در آن وادی سنگهاست که از آن روز باز که من بر عرش خود مستوی شدم آتش بر آن می‌افروزند و آن سنگها را گرم میکنند «اعدّت لکل جبّار عنید لمن حلف باسمی کاذبا» ای موسی ساخته شد آن سنگها هر گردنی را ستیزه کش که بنام من سوگند بدروغ یاد کند، موسی گفت یا رب آن سنگها چیست؟ گفت «کبریت فی النّار علیها مستقرّ قدمی فرعون، و عزّتی لو قطرت منها قطرة فی بحور الدنیا لأجمدت کلّ بحر، و لهدّت کل جبل، و لتشقّت الارضون السّبع من حرّها. و روی انّ النّبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قال «اشتکت النّار الی ربّها فاذن لها فی نفسین فشدّة الحرّ من حرّها و شدّة البرد من زمهریرها.»

    أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ این رد است بر معتزله که گفتند دوزخ هنوز نیافریده‌اند و موجود نیست و معلومست که لفظ أُعِدَّتْ جز موجود نگویند اگر آفریده نبودی اعدّت نگفتی، یشهد له قوله تعالی أُغْرِقُوا فَأُدْخِلُوا ناراً. اگر کسی گوید که در دوزخ جز کافران نشوند که میگوید أُعِدَّتْ لِلْکافِرِینَ؟ جواب آنست که این آیت دلالت میکند که کافران در دوزخ شوند امّا دلالت نمیکند که غیر کافران در آن نشوند. این همچنانست که بهشت را گفت أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ آن گـه اطفال و مجانین و فسّاق امّت که از اهل توحیدند اندر بهشت شوند و از تقوی در ایشان چیزی نیست، همچنین اصحاب کبائر در دوزخ شوند هر چند که نه از کفّاراند که جایی دیگر گفت إِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوالَ الْیَتامی‌ ظُلْماً إِنَّما یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ ناراً وَ سَیَصْلَوْنَ سَعِیراً جای دیگر گفت وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِیهِ ناراً.

    وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا بشارت هم دوستان را گویند هم دشمنان را دوستان را بر سبیل اعزاز و کرامت و امید دادن برحمت، و دشمنان را بر سبیل اهانت و مذلّت و اخبار از عقوبت. چنانک گفت بَشِّرِ الْمُنافِقِینَ بِأَنَّ لَهُمْ عَذاباً أَلِیماً میگوید منافقان را خبر ده که شما را بجای بشارت عذابی دردناکست سهمناک، و معنی بشارت آنست که ایشان را خبر کن که اثر آن خبر بر بشره ایشان پیدا شود، اگر خیر باشد و اگر شر هر دو را گویند، اما غلبه خیر دارد و بر جانب شادی بیشتر گویند وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا میگوید شاد کن ایشان را که ایمان آوردند و حق پذیرفتند و رسالت که شنیدند بشناختند و گردن نهادند و بمولی یار گردیدند.

    وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و کارهای نیک کردند، نمازهای فریضه گزاردند، و روزه ماه رمضان داشتند، و زکاة از مال بیرون کردند، و نوافل عبادات چندانک توانستند بجای آوردند. عثمان عفان گفت «عمل صالح اخلاص است در اعمال بدلیل قوله «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً» ای خالصا و المنافق المرائی لا یکون عمله صالحا و گفته‌اند اداء امانت است بدلیل قوله «وَ کانَ أَبُوهُما صالِحاً» ای امینا. و گفته‌اند لزوم توبه است بدلیل قوله وَ تَکُونُوا مِنْ بَعْدِهِ قَوْماً صالِحِینَ ای تائبین و گفته‌اند اداء نماز فریضه است که گفت وَ أَقامُوا الصَّلاةَ إِنَّا لا نُضِیعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِینَ ای المصلّین معاذ جبل گفت عمل صالح آنست که چهار چیز در وی موجود بود علم، و نیت، و صبر، و اخلاص. سهل تستری گفت عمل صالح آنست که موافق سنت است و اعمال مبتدعان در تحت آیت نشود که آن موافق سنت نیست.

    أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ جنّه ببستان باشد و بستان خرماستان بود، پس اگر در آن انگور بود آن را فردوس گویند. و در بهشت درجات و طبقاتست درجه برترین فردوس است، و بالای فردوس عرش مجید است. مصطفی ع گفت بروایت ابو امامه‌

    «سلو اللَّه عز و جل الفردوس فانّها سرّة الجنة، و انّ اهل الفردوس یسمعون اطیط العرش»

    و بروایت ابو هریرة مصطفی گفت «انّ فی الجنّة مائة درجة اعدّها اللَّه للجاهدین فی سبیله، بین کلّ درجتین کما بین السّماء و الارض، فاذا سألتموا اللَّه، فاسألوها الفردوس فانّه وسط الجنّة و اعلی الجنة و فوقه عرش الرحمن و منه تفجّر انهار الجنّة»

    و مصطفی را پرسیدند

    «کیف بناء الجنة؟ قال «لبنة من ذهب و لبنة من فضّة، ملاطها مسک اذفر و حصباؤها اللؤلؤ و الیاقوت، و ترابها الزعفران».

    آن گـه صفت آن بستانها کرد گفت تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ زیر درختان آن بر روی زمین جویهای روان است، آب و شیر و می و انگبین هر جا که بهشتیی بود بر بام کوشکها و منظره‌ها جویهای روان پیش خویش بیند، چون برخیزد جوی روان بر جای خویش بیند نه در کندی باشد نه جامه بوی آلوده شود.

    کُلَّما رُزِقُوا مِنْها یعنی من الاشجار. مِنْ ثَمَرَةٍ من للتّبیین، و قیل للتبعیض رِزْقاً نصب لانه مفعول ثان قالُوا هذَا الَّذِی رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ معنی آنست که هر گـه که بهشتیان را از آن بهشتها و درختها میوه دهند گویند این آن میوه است که ما را یک بار دادند، از بهر آنک برنگ و صورت یکسان باشند و بطعم مختلف، بهشتی یک سیب از درخت بچیند برنگ سیب بود، چون در دهان نهد طعم همه میوه‌ها دارد و این نهایت لطف است و غایت حکمت. قال یحیی بن ابی کثیر «یؤتی احدهم بالصّحفة فیأکل منها ثم یؤتی باخری فیقول هذا الّذی آتینا به من قبل، فیقول الملک کل فاللون واحد و الطعم مختلف». و گفته‌اند هذا الذی رزقنا من قبل ای هذا الذی وعدنا نبیّنا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فی الدنیا ان نرزق فی الجنة» و قیل هذا ثواب عملنا الّذی عملناه فی الدنیا. و قیل هذا الرّمان الذی کان فی الدّنیا علی جهة التعجب من فضله علی ما کان فی الدنیا، کما تری الرجل فی حال تستعظمها، و قد کان قبل ذلک صغیرا، فتقول هذا فلان الذی کان بالامس، ای الیوم له زیادة علی ما مضی.

    وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً و آن میوه‌ها که پیش وی آرند همه بیکدیگر مانند بنیکویی و پاکی و بی عیبی، نه چنانک بعضی نیکو بود و بعضی بد چنانک میوه‌های دنیا. معنی دیگر: وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً و آن میوه بهشت که پیش ایشان آرند مانند میوه دنیا آرند، بنام هام نام آن باشد، چندانک ایشان بجای هم نام آرند که کدام میوه است امّا بحقیقت نه چنان بود که میوه بهشت از درخت رسیده بیرون آید، هر رنگی که خواهی در آن میوه بینی و هر طعمی و بویی که خواهی در آن یابی، رنگها همه نیکو و بویها همه خوش و طعمها همه شیرین، وانگه هر میوه صورتی نیکو دارد و آوازی خوش و نغمه لطیف از وی روان، و شکوفه بر سر و نوری از وی تابان، و چنانک در دنیا از میوه تخم بیرون آید از آن حورا بیرون آید و غلام، که پیاده که سواره چون میوه بچیند هم در آن حال دیگری از درخت بیرون آید از آن پیشین نیکوتر و خوشبوتر.

    در بعضی آثار است که بهشتی را خوانچه فرستند از یاقوت سرخ، دستار خوانی بر سر آن فرو گرفته از مروارید سپید مهر بر آن نهاده. چون سر آن باز کند سیبهای گوناگون بیند، در هر سیبی حورا چون لعبتی آراسته و عروسی نگاشته. حورا از آن سیب بیرون آید بهشتی سیب در دهان گیرد طعمی یابد شیرینتر و لذیذتر از هر چه در بهشت خورد.

    آن گـه قوتی عظیم در وی پدید آید آن لعبت دوشیزه را بپاسد لذتی یابد که از دیگر جفتان چنان لـ*ـذت نیافت، و هر بار که پیش وی باز شود او را دوشیزه یابد از اول بار نیکوتر و بکمالتر. پس آن لعبتها هر ساعتی برنگی باشند و دیگر جمالی نمایند، و همچنین سیبها دیگرگون شوند. بهشتی با خود گوید این لعبت نه آنست و این سیب نه آن! گمانش افتد که طعمش نیز بگشت چون طعم آن باز گیرد بداند که بطعم همانست و برنگ نه آن، اینست که میگوید: وَ أُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَ لَهُمْ فِیها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ و ایشانراست در آن بهشت زنان آدمی، هر مردی را دو زن و حورا بر آن عدد که اللَّه داند. مصطفی ع گفت در بهشت عزب نیست و لکلّ رجل منهم زوجتان اثنتان یری مخّ سوقهما من وراء الثیاب.

    مُطَهَّرَةٌ پاک کرده از عیبها و آفتها که در زنان دنیا موجود باشد از حیـ*ـض و نفاس و قضاء حاجت و فضولهای تن و بیماری و پیری و بدخویی و مرگ. ابو هریره گفت از مصطفی ع پرسیدند که در بهشت با زنان صحبت باشد مصطفی گفت: «نعم و الّذی نفسی بیده انّ المؤمنین لیفضی فی الیوم الواحد الی الف عذراء» قال «و ما من غدوة من غدوات الجنّة و کلّ الجنّة غدوات الّا انه تزفّ الی ولیّ اللَّه فیها زوجة من الحور العین ادنا هنّ الّتی خلقت من زعفران».

    و قال عبد اللَّه بن وهب انّ فی الجنّة غرفة یقال لها العالیة فیها حوراء یقال لها الغنجه اذا اراد ولیّ اللَّه ان یاتیها اتیها جبرئیل فآذنها، فقامت علی اطرافها معها اربعة آلاف وصیفة یجمعن اذیالها و ذوائبها و یبخّرنها بمجامر بلا نار.» جهودی از مصطفی پرسید که تو می‌گویی در بهشت نکاح باشد و خوردن و آشامیدن، و هر که خورد و آشامید از وی فضولها رود و بهشت چگونه جای فضول بود؟ مصطفی گفت «و الذی نفسی بیده انّ فیها لاکلا و شربا و نکاحا یخرج من بطونهم عرق اطیب من ریح المسک» فقال رجل من القوم صدق رسول اللَّه خلق اللَّه خلقا یأکل ممّا نأکل و یشرب ممّا نشرب و منه یخرج من بطونها عسل سائغ فقال رسول اللَّه وفّقت، هذا مثل طعام اهل الجنة».

    وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ. ای دائمون، و الخلود الدّوام و لیس من شرطه التابید، بل یجوز ان یکون مؤبّدا او غیر مؤبّد، و الدّلیل علیه انه قیّد بابد، و اللَّه عزّ و جل یوصف بالقدم و لا یجوز ان یوصف بالخلود لعدم التوقیف، و لان القدم لا ابتداء له و الخلود له ابتداء، و هو جلّ جلاله اول بلا ابتداء وَ هُمْ فِیها خالِدُونَ.

    معنی آنست که ایشان در آن بهشت جاوید شوند که نعمت آن گـه غنی باشد و تمام که بریده نشود و با آن بمانند. مصطفی ع گفت «من یدخل الجنّة یحیی لا یموت و ینعم لا یبوس لا یبلی ثیابه و لا یفنی شبابه».
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی یا أَیُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکُمُ اینت خطاب خطیر و نظام بی نظیر، سخنی پر آفرین و بر دلها شیرین، جان را پیغام است و دل را انس، و زبان را آئین. فرمان بزرگوار از خدای نامدار میگوید بلطف خویش بسزای کرم خویش: اعْبُدُوا رَبَّکُمُ بندگان من مرا پرستید و مرا خوانید و مرا دانید، که آفریدگار منم، کردگار نامدار بنده نواز آمرزگار منم، مرا پرستید که جز من معبود نیست، مرا خوانید که جز من مجیب نیست، آفریننده منم چرا دیگران را می‌پرستید بخشنده منم چونست که از دیگران می‌بینید؟!

    یقول جلّ جلاله آنا و الملأ فی بناء عظیم، اخلق فیعبد غیری و انعم فیشکر غیری. و قال جلّ و عزّ «یا ابن آدم انا بدّک اللازم فاعمل لبدّک، کل الناس لک منهم بد و لیس منی بدّ»

    و روی انّ اسعد بن زرارة اقام لیلة العقبة فقال «یا رسول اشترط لربک و اشترط لنفسک و اشترط لاصحابک» فقال امّا شرطی لربی فان تعبدوه و لا تشرکوا به شیئا، و اما شرطی لنفسی فان تمنعونی ممّا تمنعون منه انفسکم و اولادکم، و اما شرطی لاصحابی فالمواساة فی ذات ایدیکم» قالوا فای شی‌ء لنا اذا فعلنا ذلک قال «لکم الجنّة قال ابسط یدیک ابایعک.

    اعْبُدُوا رَبَّکُمُ گفته‌اند که این خطاب عوام است که عبادت ایشان بر دیدار نعمت بود و بواسطه تربیت، و آنجا که گفت «اعْبُدُوا اللَّهَ» خطاب با اهل تخصیص است که عبادت ایشان بر دیدار منعم بود بی واسطه تربیت و بی حظ بشریّت. همانست که جای دیگر گفت یا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمُ، جای دیگر گفت یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ با خطاب تعمیم اتَّقُوا رَبَّکُمُ گفت و با خطاب تخصیص اتَّقُوا اللَّهَ. آن بهشتیانراست و این حضرتیان را. جنید از اینجا گفت آن روز که در جمع عوام نگریست که از جامع المنصور بیرون میآمدند هؤلاء حشو الجنة و للحضرة قوم آخرون.

    و در آخر آیت گفت لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ این تنبیه است که عبادت اللَّه بنده را بنهایت تقوی رساند، و از نهایت تقوی بنده به بدایت دوستی حق و پیروزی جاودانه رسد. چنانک جای دیگر گفت وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ و هم ازین بابست «اعبدوا ربکم و افعلوا الخیر لعلکم تفلحون».

    پس آن گـه راه شناخت خویش باز نمود گفت: الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً وَ السَّماءَ بِناءً آن گـه عجایب قدرت و بدایع حکمت در زمین و در آسمان دلیل است بر خداوندی و آفریدگاری و گواهست بر یکتایی و دانایی و توانایی او آن هفت قبه خضرا از بر یکدیگر بی عمادی و پیوندی بر بد بداشته. نشان قدرت او این هفت کلّه اغبر بر سر آب داشته، بیان حکمت او آن یکی را گفته وَ زَیَّنَّاها لِلنَّاظِرِینَ و این یکی را «فَرَشْناها فَنِعْمَ الْماهِدُونَ»، وانگه این مثال دو کبوتر سیاه و سپید بین که در فضاء گنبد ازرق بیرون آمده، بر جناح یکی رقم فَمَحَوْنا آیَةَ اللَّیْلِ و بر آن دیگر وَ جَعَلْنا آیَةَ النَّهارِ مُبْصِرَةً این سیاه از آن سپید زاده و آن سپید ازین سیاه پدید آمده، یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ، یُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ یُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ، پاکی و بی عیبی خدای را که روشنایی روز از شب دیجور بر آورد و تاریکی شب دیجور از روشنایی روز پدید کرد. از این عجب‌تر که روشنایی دانایی در نقطه خون سیاه دل نهاد، و روشنایی بینایی در نقطه سیاهی چشم نهاد تا بدانی که قادر با کمال بخشنده با فضل و افضال، این روز روشن نشان عهد دولت است، و آن شب تاریک مثال روزگار محنت، میگوید. ای کسانی که اندر روشنایی روز دولت آرام دارید ایمن مباشید که تاریکی شب محنت بر اثر است، و ای کسانی که اندر شب محنت بی آرام بوده‌اید نومید مباشید که روز روشن بر اثر است. همین است احوال دل گهی شب قبض و گاه روز بسط: اندر شب قبض هیبت و دهشت و با روز بسط انس و رحمت، در حال قبض بنده را همه زاریدن است و خواهش از دل ریش، و در حال بسط همه نازیدن است و رامش در پیش.

    پیر طریقت گفت: «الهی گر زارم در تو زاریدن خوشست، ور نازم بتو نازیدن خوشست. الهی شاد بدانم که بر درگاه تو میزارم، بر امید آنک روزی در میدان فضل بتو نازم، تو من فا پذیری و من فاتو پردازم، یک نظر در من نگری و دو گیتی بآب اندازم.» اربـاب حقایق این آیت را تفسیری دیگر کرده‌اند و رمزی دیگر دیده‌اند گفته‌اند که این مثلهاست که اللَّه زد درین آیت، زمین مثل تن است و آسمان مثل عقل و آب که از آسمان فرو آید مثل علم است که بواسطه عقل حاصل شود و ثمرات مثل کردار نیکوست که بنده کند بمقتضای علم، اشارت میکند که اللَّه آن خداوندیست که شما را شخص و صورت و تن آفرید و آن تن بجمال عقل بیاراست، وانگه بواسطه عقل علم داد و زیرکی و دانش، تا از آن علم ثمرهای بزرگوار خاست، آن ثمرتها کردار نیکوست که غذاء جان شما و حیاة طیّبة شما در آنست. آن خداوندی که مهربانی وی و رحمت وی بر شما اینست چرا در عبادت وی شرک می‌آرید و دیگری را با وی انباز میگیرید؟ فَلا تَجْعَلُوا لِلَّهِ أَنْداداً وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ مکنید، و با وی انباز مگیرید وَ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلی‌ عَبْدِنا آیة اول در اثبات توحید حجت است بر مشرکان عرب و این در اثبات نبوّت حجت است بر اهل کتاب و ذمّت. و کلمه شهادت مشتمل است بر هر دو طرف باثبات توحید و اثبات نبوت، تا بهر دو معترف و معتقد نشود و بر موجب هر دو عمل نکند بنده در دایره اسلام در نیاید. و اثبات نبوت آنست که مصطفی را صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گزیده حق و بهینه خلق دانی، و نبوت و رسالت وی بجان و دل قبول کنی، و گفتار و کردار و سنن و سیر وی پیشرو و رهبر خود گیری و بحقیقت دانی که قول او وحی حق است و بیان او راه حق است و حکم او دین حق است، و نفس و بلاغ او در حال حیاة و ممات حجت حقّ است. آدم هنوز در پرده آب و گل بود که سرّ فطرت محمد بر درگاه عزت کمر بسته بود و نظر لطف حق بجان وی پیوسته.

    و هو المشار الیه‌ بقوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم: «کنت نبیا و آدم بین الماء و الطّین».

    فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ نشر بساط عزت قرآنست از طی قدس خویش تا نامحرم را دست رد بسینه باز نهد و سوخته عشق را نقاب جمال فرو گشاید.

    ببینی بی‌نقاب آن گـه جمال چهره قرآن

    چو قرآن روی بنماید زبان ذکر گویا کن ‌

    وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا این آیت نواخت دوستانست و امید دادن ایشان بناز و نعیم جاودان، و ترغیب مؤمنان و حث ایشان بر طاعت و طلب زیادت نعمت. و آیت پیش تحذیر بیگانگانست از شور دل و شرک زبان، و بیم دادن ایشان از آتش عقوبت و سیاست قطیعت حق، مؤمن آنست که چون آیت اول شنود بترسد و بی آرام شود، و از عذاب دوزخ باندیشد و چون آیت دوم شنود شاد شود و دل در بندد و امید قوی کند و آرام در دل آرد. رب العالمین هر دو کسرا بستود، آن ترسنده و این آرمیده ترسنده را میگوید إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ و آرمیده را میگوید.

    الَّذِینَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِکْرِ اللَّهِ و سنت خداوند کریم جل جلاله آنست که هر جا که آیت خوف فرستد و بندگان را بآن بترساند از پی آن آیت رجا و رحمت فرو فرستد و دل ایشان را آرام دهد تا نومید نشوند.

    وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا هر که امروز در میدان خدمت است بشارتش باد که فردا در مجمع روح و ریحان است، و نه هر که ببهشت رضوان، بکرامت روح و ریحان رسید. بهشت رضوان غایت نزهت متعبدان است، و روح و ریحان قبله جان محبانست بهشت رضوان علّیین و دار الاسلام است، و روح و ریحان در حضرت عندیّة تحفه جان عاشقانست، هر که حرکات را پاس دارد ببهشت رضوان رسد هر که انفاس را پاس دارد بروح و ریحان رسد. این روح و ریحان که تواند شرح آن و چه نهند عبارت از آن، چیزی که نیاید در زبان شرح آن چون توان، بادی درآید از عالم غیب که آن را باد فضل گویند میغی فراهم آرد که آن را میغ برّ گویند، بارانی ببارد که آن را باران لطف گویند سیلی آید از آن باران که آن را سیل مهر گویند

    سیلی باید که هر دو عالم ببرد

    تا نیز کسی غمان عالم نخورد‌

    آن سیل مهر بر نهاد آب و خاک گمارند تا نه از آب نشان ماند نه از خاک خبر، نه از بشریت نام ماند نه از انسانیت اثر هر شغل که خاست از آب و گل خاست، هر شور که آمد از بشریت و انسانیت آمد. هر دو بگذار تا بنیستی رسی و از نیستی بر گذر تا بروح و ریحان رسی.

    دیدیم نهان گیتی و اصل جهان

    از علت و عار بر گذشتیم آسان‌

    آن نور سیه ز لا نقط برتر دان

    زان نیز گذشتیم نه این ماند و نه آن‌
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی اللَّه تعالی شرم نکند أَنْ یَضْرِبَ که زند مَثَلًا ما مثلی هر چه بود بَعُوضَةً به پشه فَما فَوْقَها یا چیزی که فزون از آن بود فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا اما ایشان که گرویدگانند فَیَعْلَمُونَ میدانند أَنَّهُ الْحَقُّ که آن مثل راست است و نیکو و بر عیار حکمت مِنْ رَبِّهِمْ از خداوند ایشان. وَ أَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا و اما ایشان که کافرانند فَیَقُولُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ چه خواست اللَّه؟ بِهذا مَثَلًا باین مثل که زد یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً بآن مثل که میزند فراوانی را بی راه میکند از رسیدن بمعنی حکمت آن وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً و فراوانی را بآن راه مینماید. وَ ما یُضِلُّ بِهِ و بی راه نکند بآن إِلَّا الْفاسِقِینَ مگر ایشان را که از فرمانبرداری بیرون شده‌اند.

    الَّذِینَ یَنْقُضُونَ ایشان که می‌شکنند عَهْدَ اللَّهِ پیمان خدا که و ریشان گرفت، مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ از پس محکم بستن پیمان او وَ یَقْطَعُونَ و می‌برند ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ آنچه اللَّه فرمود که آن را به پیوندند وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ و در زمین تباهی میکنند أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ ایشانند که زیان کارانند.

    کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ چونست که کافر میمانید بخدای. وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً و شما نطفه‌های مرده بودید فَأَحْیاکُمْ پس شما را مردمان زنده کرد، ثُمَّ یُمِیتُکُمْ آن گـه بمیراند شما را ثُمَّ یُحْیِیکُمْ پس زنده میگرداند شما را ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ آن گـه شما را فا او خواهند گردانید.

    هُوَ الَّذِی او آن خداوندست خَلَقَ لَکُمْ که بیافرید شما را ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً هر چه در زمین چیز است همه، ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ آن گـه آهنگ بالا کرد فَسَوَّاهُنَّ راست کرد و راغ آن آسمانها را سَبْعَ سَماواتٍ هر هفت آسمان وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ، و او خداوند بهر چیز داناست.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی اقوال مفسّران مختلف است در سبب نزول این آیت، بعضی گفتند چون رب العالمین منافقان را مثل زد که مَثَلُهُمْ کَمَثَلِ الَّذِی اسْتَوْقَدَ ناراً و گفت أَوْ کَصَیِّبٍ مِنَ السَّماءِ منافقان گفتند این نه سخن خداست که اللَّه تعالی از آن بزرگوارتر است که چنین مثل زند فانزل اللَّه هذه الآیة. و گفته‌اند سبب نزول آنست که جهودان در قرآن ذکر عنکبوت و مگس شنیدند و ذلک فی قوله تعالی مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ...

    الآیة و قال تعالی إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً... جهودان چون ذکر مگس و تننده درین هر دو آیت شنیدند بطریق استهزاء گفتند این چه سخن است! و چه مثل! و خدای را عزّ و جلّ چه حاجت بذکر مگس و عنکبوت؟ پس ایشان را این جواب آمد که: إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا ما اللَّه شرم نکند اگر مثل به پشّه زند یا کم از پشّه. اینست که گفت بَعُوضَةً فَما فَوْقَها ای فما فوقها فی الصّغر کما تقول فلان صغیر فتقول و فوق ذلک ای هو اصغر مما تری. گفته‌اند که ربّ العالمین این مثل به پشه از بهر آن زد که از عجائب و لطائف در پشه بدان کوچکی وضعیتی بیش از آنست که در پیل بدان بزرگی و عظیمی. و تفاوت در جسم و اعضاء پشه بیش از آنست که در جسم و اعضاء پیل، و پیل را چندان رنگ نیست که پشّه را که بر همه رنگهای دنیا بسته است، و و از آنکه عمرش اندک است دنیا همیشه از و پر است، و هر چه پیل را هست از قوایم و خرطوم و دیگر اعضاء همه پشه را هست و زیادت، که پشه بینی‌ که دو دنب دارد و دو پر و باشد که چهار دارد و دست و پای بسیار، و پیل و شیر و نهنگ و مار و کژدم ازو گریزان و بر حذر. و او را متورّع آورده‌اند که در نجاست نیفتد چنانک مگس افتد، و غذاء وی در پوست آدمی نهاده‌اند خرطومی دارد سر آن تیز بپوست آدمی فرو برد و خون بر کشد و تا گرسنه است زندگی می‌یابد چون سیر شود در حال بمیرد. یقال «اذا جاعت البعوضة قویت فطارت و اذا شبعت تشققت و تلفت کذلک الانسان لیطغی ان رآه استغنی».

    شعبی را پرسیدند که هیچ چیز از حکمت خالی نیست در آفرینش آن، در این پیشه و عنکبوت آفریدن چه حکمت است؟ جواب داد که حکمت اندر آفرینش آن اگر خود آن بودی که نمرود طاغی بپشه هلاک کرد و مصطفی را بخانه عنکبوت که بر در غار ساخت از دشمن برهانید اگر همین بودی حکمت اندر آفرینش آن کفایت بودی. شافعی پیش هارون الرشید نشسته بود مگسی بر روی هارون نشست هارون براند دیگر باره باز آمد، هارون گفت «یا ابن ادریس لم خلق اللَّه الذّباب؟» اللَّه مگس را از بهر چه آفرید؟ شافعی گفت: «مذلة للملوک» خواری و بیچارگی ملوک زمین را قال «فاستحسنه و وصله». اینجا لطیفه نیکو گفته‌اند اللَّه تعالی مگس را ضعیف آفرید و با ضعف وی وقاحت آفرید و شیر را قوی آفرید و با قوت وی نفرت آفرید اگر آن وقاحت که در مگس است در شیر بودی در زمین کس از زخم وی نرستی، لیکن بکمال حکمت و نفاذ قدرت هر چیز را سزای خویش بداد و با ضعف مگس وقاحت سزا بود و با قوت شیر نفرت سزا بود، همه چیز بجای خویش آفرید و بسزای خویش بداشت. یقول تعالی ادبر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر. جهودان می‌پنداشتند که هر چه بزرگتر باشد و عظیمتر قدر آن بنزدیک اللَّه بیشتر و آفرینش آن عظیمتر، و هر که کهتر و حقیرتر آفرینش آن سهلتر و قدر آن کمتر. و نیز می‌پنداشتند که ربّ العالمین از ذکر چیزهای حقیر شرم دارد چنانک ایشان از آن شرم میداشتند. اللَّه تعالی ایشان را جواب داد که من شرم نکنم و مثل زنم به پشه یا کم از پشّه، چون دانم که مؤمنان را در آن پندست و زیادت بصیرت و بر معاندان دین حجت و دلالت.

    بعضی مفسران در تأویل آیت گفته‌اند إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی ای لا یخشی گفتند استحیا بمعنی خشیت آید چنانک خشیت بمعنی استحیا. و ذلک فی قوله تعالی وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ و اشتقاق حیا از حیاة است، و حیا اول منزل عقل است نه بینی که کودک را اول که امارت عقل وی پدید آید حیا بود، پس اول منزل عقل حیاست و آخر منزل عقل ایمان و مصطفی ع گفت: «لا ایمان لمن لا حیاء له»

    یعنی که چون باول منزل نرسد آخر منزل در حق وی محال بود.

    و معنی ضرب اینجا وصف است أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا یعنی ان یصف شبها شبّهه به کما قال ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ ای وصف لکم. هر جا که ضرب مثلست در قرآن و در لغت عرب آن ضرب بمعنی وصف و بیان است و در قرآن ضرب است بمعنی الزام چنانک گفت ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ و ضرب است بمعنی سیر چنانک گفت وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ و الضرب بالعصا معروف است چنانک گفت اضْرِبْ بِعَصاکَ الْبَحْرَ.

    مَثَلًا ما بَعُوضَةً این ما نکرت گویند بمعنی شی‌ء است تقدیره. مثلا شیئا بعوضة کقوله تعالی هذا ما لَدَیَّ عَتِیدٌ ای هذا شی‌ء لدیّ عتید و بَعُوضَةً را نصب است بر بدل یعنی بدل ما و البعوض صغار البقّ واحدة منها بعوضة.

    فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ نظیر این در سورة المدثر وَ لا یَرْتابَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ...

    الآیة میگوید مؤمنان و گرویدگان راست می‌شنوند و بسزا می‌بینند، و بیمار دلان عیب می‌جویند و نادریافتنی می‌پرسند، مؤمنان میدانند که این مثلها دلها را چون آئینه است رویها را چنانک در آئینه نگرند هر چه در وی است بینند، دلهای ایشان درین مثلها نگرد هر چه غیب است و بودنی بچشم دل به بینند، یقین ایشان در غیب پدید آید و ایمان بیفزاید و بیمار دلان را شور دل بیفزاید. پس ربّ العالمین خبر داد این دریافت جز دانایان و زیرکان را نیست وَ تِلْکَ الْأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنَّاسِ وَ ما یَعْقِلُها إِلَّا الْعالِمُونَ.

    و مثل زدن پدید کردن مانند است، و اللَّه را رسد که مثل زند بندگان را و بندگان را نیست که مثل زنند اللَّه را. چنانک گفت: فَلا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثالَ ای الاشباه خدای را عزّ و جلّ هامتا مسازید و انباز مگویید، و جز آنک اللَّه خویشتن را گفت صفت مکنید، که بآن شناخت که وی خود را شناسد شما وی را نشناسید.

    یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ کَثِیراً این جواب ایشانست که گفتند اللَّه چه خواست باین مثل که زد؟ ربّ العالمین گفت این مثل بدان زد تا گروهی را از رسیدن بعین حکمت آن بیراه کند، و گروهی را راه نماید بدانستن و رسیدن بعین حکمت آن.

    وَ ما یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفاسِقِینَ فاسقان ایشانند که از فرمانبرداری بیرون‌اند، فسوق خروج است از طاعت یقال فسقت الرطبه اذا خرجت عن الکوی، و سمیت الفارة فویسقة لخروجها عن جحرها. و قال تعالی فی صفة ابلیس ففسق عن امر ربه ای خرج عن طاعته. آن گـه ایشان را صفت کرد به نعتهای مذموم و گفت: الَّذِینَ یَنْقُضُونَ ایشان که پیمان اللَّه را می‌شکنند و عهدی که اللَّه وریشان گرفت در توریت و در زبور بر زبان موسی و داود بوفاء آن باز نیامدند. و عهد آن بود که «ان یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا و ان یؤمنوا بمحمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و یخبروا بنعته و صفته و یؤمنوا بجمیع الانبیاء علیهم السلم» پیمان ستدند ازیشان بتوحید اللَّه و بتصدیق مصطفی ع و قبول بلاغ او ازو، و اللَّه بریشان در آن عهد و پیمان گواه.

    «مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ» العهد، و قیل من بعد میثاق اللَّه. و المیثاق مفعال من الوثوق و اصله موثاق فانقلبت الواو یاء لانکسار ما قبلها کمیزان و میقات. نظیر این در سورة الاعراف أَ لَمْ یُؤْخَذْ عَلَیْهِمْ مِیثاقُ الْکِتابِ أَنْ لا یَقُولُوا عَلَی اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ و گفته‌اند.

    الَّذِینَ یَنْقُضُونَ... اخبار است از جمله کافران و منافقان علی العموم و عهد که بریشان گرفته بودند آنست که روز میثاق رب العزة ایشان را از کتف آدم بیرون آورد و گفت: أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ؟ قالُوا بَلی‌ و در قرآن جایها فرمود است که بعهد وفا کنید و به پیمانها باز آئید قال اللَّه تعالی وَ أَوْفُوا بِعَهْدِ اللَّهِ إِذا عاهَدْتُمْ وَ أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ أَوْفُوا بِالْعُقُودِ، وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا

    میگوید اگر عهدی کنید یا عقدی بندید با خالق یا با مخلوق بوفاء آن باز آئید. و عهد با خالق نذر باشد و توبه و سوگندان و با مخلوق شرطها و عقدها که در معاملات میان ایشان رود و وعده‌ها که یکدیگر را دهند.

    وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ و می‌برند آنچه اللَّه فرمود که آن را به پیوندند از تصدیق انبیاء که فراهم پیوندند، و تصدیق محمد فرا تصدیق موسی پیوندند و تعظیم آدینه امروز فرا تعظیم شنبه بروزگار پیوندند، و روی دادن بکعبه امروز فرا روی دادن به بیت المقدس بروزگار پیوندند، و گردن نهادن قرآن را فرا گردن نهادن تورة و انجیل و زبور پیوندند. قتاده گفت «امروا بالقول و العمل فقالوا فلم یعملوا فلم یصلوا القول بالعمل» ایشان را فرمودند که عمل را فرا قول پیوندند که ایمان قول و عمل است، و نه پیوستند. و قیل یرید بذلک قطع الرّحم فانّ قریشا قطعوا رحم النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بالمعاداة معه. و گفته‌اند که ایشان را فرمودند که پیغامبران را همه براست دارید فآمنوا بالبعض و کفروا بالبعض، و المؤمنون و صلوا، فقالوا لا نفرّق بین احد من رسله.

    وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ تباهکاری ایشان آن بود که عامّه خویش را از اسلام باز میداشتند، و ضعیفان مسلمانان را در شک می‌افکندند و دلها را می‌شورانیدند و راهها به بیم میکردند و راه میزدند و سخن چینی میکردند و ببد گویی مردم را در هم می‌افکندند.

    أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ زیان کاران ایشانند که نقص و خسران در حظّ خویش آوردند، که ایشان را هر یکی در بهشت مسکنی بود چنانک در خبر است، و فردا ازیشان فاستانند و بمؤمنان دهند.

    کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ کیف استفهام عن حال الشّی‌ء، و لم استفهام عن علة الشی‌ء و ما عن جنس الشی‌ء کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ این خطاب با جهودان و مشرکان عرب است هر چند که آن مشرکان بوجود صانع و آفریدگار معترف بودند چنانک اللَّه گفت وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ و مصطفی ع پدر عمران حصین را پرسید آن گـه که هنوز مشرک بود

    «کم تعبد الیوم الها قال سبعة واحدا فی السّماء و ستة فی الارض قال رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فایهم تعدّه لیوم رغبتک و رهبتک؟ قال الّذی فی السماء.»

    این خبر دلیل است که ایشان بوجود صانع ایمان داشتند اما نبوت مصطفی را صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم منکر بودند و بوی کافر، و هر که بفرستاده کافر بود بفرستنده کافر باشد ازین جهت گفت: کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ و این سخن را دو مخرج است: یکی تعجب و التعجب هو الاخبار عن عظیم فعلهم. یقول ایها المؤمنون تعجبوا من هؤلاء کیف یکفرون اللَّه و قد ثبتت حجة اللَّه علیهم میگوید شگفت مانید و تعجب کنید ازین کافران که حجت توحید و ریشان ثابت است و روشن، و نمی گروند، و مخرج دیگر توبیخ است و ملامت، میگوید ای پیغامبر من وای مؤمنان این کافران را ملامت کنید و گوئید چون است که باللّه نمیگروید و نشانهای هستی و یکتایی و دانایی و توانایی وی شما را پیداست آن گـه نشانهای روشن بر شمرد و گفت وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ قومی گفتند این و او حال است و قد در آن مضمر یعنی کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ و قد کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ. قومی گفتند نه واو حال است که واو ابتدا است و برین قول تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وقف کنی جائز است، آن گـه ابتدا کنی وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً و الاموات جمع الموت. و الموت یکون اسما و مصدرا کالصّوم و العدل و الفطر. وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً ای لم تکونوا شیئا حتی خلقکم. عرب موت بجای خمول الذکر نهند، و حیاة بجای شهرگی یقال للشّی‌ء الدارس و للامر خامل الذکر هذا شی‌ء میّت و امر میّت. و للذکر و الامر المتعالم فی النّاس هذا امر حی. میگوید شما چیزی یاد کرده و یاد کردنی نبودید نام و نشان و رسم و طلل شما نبود تا بیافرید شما را و مردمان زنده گردانید که شما را می‌شناسند و ذکر میکنند. این موت اول است و احیاء اول. پس گفت ثُمَّ یُمِیتُکُمْ یعنی یقبض ارواحکم عند انقضاء آجالکم پس چون روزگار عمر شما برسد می‌میراند شما را تا چنان گرداند که در اول که نبودید ثُمَّ یُحْیِیکُمْ یعنی للبعث و القیمة پس آن گـه شما را زنده گرداند بعث و نشورا. اینست دو مرگ و دو حیاة که آنجا گفت: أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَ أَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ. این قول ابن عباس است و مجاهد. و قال قتاده کُنْتُمْ أَمْواتاً ای نطفا فی الارحام لانها تکون میّتة بعد مفارقتها الرّجل

    لقوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «ما ابین من حیّ فهو میّت »

    میگوید شما نطفه‌های مرده بودید در رحم مادران اول نطفه پس علقه، پس مضغه پس استخوان و گوشت، پس شما را زنده گردانید بنفخ ارواح. و به‌

    قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یدخل الملک علی النطفة بعد ما تستقرّ فی الرّحم باربعین او بخمس و اربعین، فیقول ای رب اشقی ام سعید؟ اذکر ام انثی؟ فیقول اللَّه تعالی و یکتبان ثم یکتب عمله و رزقه و اجله و اثره و مصیبته ثم تطوی الصحیفة فلا یزداد فیها و لا ینقص منها».

    ثُمَّ یُمِیتُکُمْ آن گـه شما را می‌میراند بخواب، و زنده میگرداند به بیداری وانگه شما را آخر بمیراند و فردا شما را زنده گرداند. و قیل وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً یعنی بعد اخذ المیثاق ردّهم الی ظهره فاماتهم فاحیاکم بان اخرجکم من بطون امّهاتکم ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ میگوید آن گـه شما را با او خواهند گردانید و سوی او خواهند برد. این همچنانست که گفت ثُمَّ رُدُّوا إِلَی اللَّهِ و اگر تُرْجَعُونَ خوانی بفتح تا بر قراءت یعقوب، معنی آنست که آن گـه وازوشید «۱» و کردار شما را پاداش دهند و این کلمه دلیل است که اللَّه تعالی بر جهتی است از جهتهای عالم و آن جهت بالاست بدلیل ده آیت از قرآن یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ و هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ ءامنتم من فی السماء ام امنتم فی السماء إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ إِنِّی مُتَوَفِّیکَ وَ رافِعُکَ إِلَیَّ بَلْ رَفَعَهُ اللَّهُ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَی الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ تَعْرُجُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ یا هامانُ ابْنِ لِی صَرْحاً لَعَلِّی أَبْلُغُ الْأَسْبابَ أَسْبابَ السَّماواتِ فَأَطَّلِعَ إِلی‌ إِلهِ مُوسی‌ و خبر درست است که مصطفی ع گفت: «ارحموا من فی الارض یر حکم من فی السّماء

    اما معتزلی که عذاب گور را منکر است دست درین آیة میزند و میگوید دو زندگی گفت: یکی در دنیا و یکی در قیامت و زندگی در گور و عذاب‌ نگفت. جواب وی آنست که زندگی قوم موسی پس از صاعقه که رسید ایشان را نگفت درین آیة و دلالت نکرد که نیست و ذلک فی قوله تعالی ثُمَّ بَعَثْناکُمْ مِنْ بَعْدِ مَوْتِکُمْ و همچنین امّت حزقیل که از بنی اسرائیل بمردند به طاعون و رب العالمین ایشان را زنده کرد، آن زندگی ایشان پس از مردن هم نگفت درین آیة و دلیل نبود و ذلک قوله أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ الآیة زندگی در گور و عذاب قبر اگر درین آیت منصوص نیست نفی آن در آیت هم نیست. آن گـه در اخبار درست بروایت ثقات و بزرگان صحابه چون عمر خطاب و علی بن ابی طالب و عبد اللَّه مسعود و عبد اللَّه بن عباس و عبد اللَّه بن عمر و جریر بن عبد اللَّه و جابر و ابو هریره و ابو سعید خدری و ابو ایوب انصاری و انس بن مالک و براء بن عازب بروایت ایشان درست شده است از مصطفی ع حیاة و عذاب قبر، و هر که آن را منکر است ضالّست و مبتدع.

    هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مشرکان عرب چون حدیث مرده زنده گردانیدن و بعث و نشور شنیدند منکر شدند گفتند من یعیدنا اذا متنا و کنا ترابا و عظاما؟ کیست که ما را برانگیزاند و زنده گرداند پس از آنکه خاک شدیم؟

    اللَّه گفت بجواب ایشان هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً آن کس که هر چه در زمین چیز است از آدمی و غیر آدمی همه بیافرید، قادر است که شما را پس آنکه خاک شدید باز آفریند. هُوَ الَّذِی در قرآن بیست جایست و وَ هُوَ الَّذِی با واو نوزده جایست هو اشارة فرا موجود است اگر موجود نبودی هو معنی نداشتی و هُوَ بآن گفت تا شنونده گوش باز دارد و جوینده بآن راه یابد و نگرنده فرا آن بیند.

    پس اینکلمه نه نام نه صفت اشارتست فرا هست. «الّذی» کنایتست از هست تا شنونده آشنا گردد و جوینده بینا و خواهنده دانا، و گفته‌اند هُوَ اشارتست به ذات، الَّذِی اشارت به صفت، خَلَقَ اشارت به فعل. خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً میگوید بیافرید هر چه در زمینست‌ از کوه و دریا و هر چه در آنست از جواهر و معادن و چشمها و جویها و نبات و حیوان صامت و ناطق و پرنده و زنده و چرنده و گرما و سرما و نور و ظلمت و سکون و حرکت. این همه نعمت برای شما آفریدم و شما خود شمردن آن طاقت ندارید چنانک فرمود وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، و این جمله نعمت و شما را از بهر دو چیز آفریدم یکی آنکه تا به نعمت من دنیا بسر میبرید و روزگار میرانید و منفعت میگیرید. دیگر آنکه منعم را بآن میشناسید و از مصنوعات به وحدانیت صانع دلیل میگیرید.

    و گفته‌اند این آیت ردّ است بر قدریان که علی الاطلاق بی تقیید گفت خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً و کفر و فساد و معاصی در تحت آن شود لا محالة، و نه چنانست که قدری گفت آن در اجسام مخصوص است و افعال و اعراض از آن بیرونست که در آیت تغییر و تخصیص نیست، و مقتضی لفظ اطلاق جز عموم و استغراق نیست بعضی متکلمان گفتند خَلَقَ لَکُمْ دلیلست که حظر نیست و هر چه در دنیاست هر کسرا مباح است! جواب آنست که این لام نه لام تملیک است و نه اضافت تخصیص بکله اضافت بیان و تعریفست، فکانّه یعرفنا انه خلقها لاجل منافعنا و موقع حاجاتنا، بعضها لانتفاع و بعضها لاعتبار. فکیف که حظر و منع درین آیت نیست در نصوص اخبار و سنن هست، که بعد ازین آیة نصوص اخبار و آثار بیان کرد و تفصیل داد بعضی حرام کرد و بعضی حلال و گشاده. و سنت را رسد که بر کتاب حکم کند کقوله تعالی وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ و لیس هذا موضع شرحه. قومی گفتند این خطاب با مؤمنانست و بحکم این آیت هر چه کافرانند در زمین و مال ایشان فی مسلمانانست.

    ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ استوی در قرآن نه جایست دو از آن به الی پیوسته یکی اینست و یکی در حم السجده. و آن هفت دیگر به علی پیوسته یکی در سورة الاعراف، دوم در یونس، سوم در رعد، چهارم در طه، پنجم در فرقان، ششم در الم تنزیل، هفتم در سورة الحدید.

    و استوی در لغت سه معنی دارد. و از آن سه معروفتر و مشهورتر استقرار است چنان که جای دیگر گفت وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ ای: (استقرّت). و سوار را که بر پشت ستور آرام گیرد میگویند «لتستوا علی ظهوره» دیگر معنی استوا راست شدنست از کژی و راست ایستادن. سه دیگر معنی علوّ است چنان که گویند استوی رسول اللَّه علی المنبر ثم استوی الی السّماء که در قرآن است هر دو جایگه بمعنی علو است میگوید بر شد و آهنگ بالا کرد.

    فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ و هر هفت آسمان راست کرد. خلیل با یاری از آن خود نزد ابو ربیعه کلابی شدند که از فصحاء عرب بود از و پرسید که: «استوی الی» معنی چیست؟ او را بر بامی یافتند ایشان را دید که روی بوی داشتند گفت (استویا الی) یعنی ارتفعا الیّ ایشان باز گشتند گفتند لهذا جئنا؟ فاخذ الخلیل هذه الکلمة فوضعها فی تفسیر القرآن.

    اگر کسی گوید ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ در هر دو آیة پس از آفرینش زمین گفت و این دلیل است که پیشتر زمین آفرید آن گـه آسمان پس آنچه گفت وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها چه معنی دارد؟ جواب وی آنست که: ابن عباس گفت آن گـه که از وی همین مسئله پرسیدند و این خبر در صحیح است گفت اول زمین را بدو روز بیافرید یعنی یکشنبه و دوشنبه، چنانک گفت قُلْ أَ إِنَّکُمْ لَتَکْفُرُونَ بِالَّذِی خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ پس قصد بالا کرد و آسمانها را راست کرد به دو روز یعنی سه شنبه و چهار شنبه، چنانک گفت فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ پس بزمین نزول کرد و دحی زمین کرد، و دحی آن بود که گیاهزار و مرغزار و کوه و دشت و راهها پیدا کرد و جویها براند پس زمین و هر چه در آنست‌ به چهار روز آفریده باشد اینست که میگوید فی اربعة ایام سواء للسّائلین پس آسمانها و زمینها بشش روز آفرید است چنانک گفت فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثم قال فی آخر الآیة وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ خود را در قرآن از علم چهار نام گفت: عالم و علیم و علّام و اعلم علیم از عالم مه است و علّام از هر دو مه معنی آنست که من خداوندم که هفت طبقه آسمان و هفت طبقه زمین بیافریدم و هر چه در آنست از حرکات و سکنات جانوران تا آن مورچه که در زیر هفتم طبقه زمین است و در خود بجنبد همه میدانم، پس بدانید که اعمال و ضمائر شما نیز میدانم، بطاعت مشغول شوید تا از عقوبت من برهید.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا الآیة بدانک خدای را عزّ و جلّ نامهای بزرگوار است. و صفتهای پاک، نامهای نیکو و صفتهای پسندیده، نامهای ازلی و صفتهای سرمدی، خود را بآن صفتها بستود و در پیغام و نامه خویش آن صفتها و اخلق نمود. از آنها یکی حیاست اللَّه تعالی بآن موصوف و اثبات آن در آیت و در خبر معلوم. آیت آنست که گفت جلّ جلاله: إِنَّ اللَّهَ لا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا جای دیگر گفت وَ اللَّهُ لا یَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ و خبر درست است از مصطفی صلع که روزی نشسته بود با یاران سخن میرفت در میان ایشان سه مرد از دور می‌آمدند روی بوی داده، یکی از آن سه بکران آنجایگه نزدیک مردمان رسید. هم آنجا بنشست، رسول خدا گفت «استحیی فاستحیی اللَّه منه» و هم در خبر است که‌ «ان اللَّه حیی کریم، یستحیی من عبده اذا مدّ یده» الحدیث این صفت حیا و امثال این هر چه درست شود بنصوص کتاب و سنت واجب است بر بنده خدا که چون آن شنود یا خواند بر نام و صفت بیستد و زبان و دل از معنی آن خاموش دارد و از دریافت چگونگی آن نومید باشد که خرد را فرا دریافت آن بتکلف و تأویل راه نیست، میگوید جلّ جلاله: وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً معنی آنست که خلق بخود و بعقل خود وی را در نیابند، مگر که وی را بآن صفت که خود کرد خود را و بآن نام که خود را برد خود را بشناسد، شناختنی و تصدیقی و تسلیمی گردن نهاده، و نادر یافته پذیرفته، و تهمت بر عقل خود نهاده، هر که این راه رود و بجز این طریق خود را نپسندد سنّی عقیدت است پاکیزه سیرت پسندیده طریقت از اینجا گشاید چشمه حکمت و صدق فراست و نور معرفت، و این منزلت کسی را بود که چون دیگران از خلق شرم دارند و قبول خلق طلبند وی از حق شرم دارد، و قبول حق طلبد، و از حق کسی شرم دارد که در دل بینایی دارد و در سرّ آشنایی، و داند بهر حال که باشد که اللَّه بوی نگرانست و بر کردار وی دیده ور و نگه‌بان. یقول تعالی أَ لَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَری‌

    فی الخبر «اعبد اللَّه کانک تراه فان لم تکن تراه فانه یراک»

    بیچاره آدمی که کشته غفلت است و گرفته جهالت، از خلق می شرم دارد و از اللَّه شرم می ندارد، و ربّ العالمین بکرم و حلم خود این فاخواست میکند و میگوید که وَ تَخْشَی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ میگوید از مردم شرم داری و اللَّه سزاوارتر بآن که از وی شرم داری.

    یقول اللَّه جلّ جلاله «ما انصفنی عبدی یدعونی فاستحیی ان اردّه و یعصینی و لا یستحیی منی».

    در خبرست که فردا در قیامت چون بنده بصراط باز گذرد نامه در دست وی نهند مهر بر آن نهاده، چون سر آن باز کند در آن نوشته بیند بنده من فعلت ما فعلت و لقد استحییت ان اظهر علیک، فاذهب فانی قد غفرت لک. قال یحیی بن معاذ فی هذا الخبر سبحان من یذنب العبد فیستحیی هو.»

    پیر طریقت گفت: «شرم حصار دین است و مایه ایمان و نشان کرم. و خلق درین مقام بر سه گروه‌اند: غافلان و عاقلان و عارفان. غافلان از خلق شرم دارند ایشان ظالمان‌اند، عاقلان از فرشته شرم دارند ایشان مقتصدانند، عارفان از حق شرم دارند ایشان سابقان‌اند». و گفته‌اند حیا بر هفت وجه است: حیاء جنایت چنانک حیاء آدم (ع)، آن گـه که در زلّت افتاد و تاج و حله از وی بربودند، چون متواریان ازین گوشه بدان گوشه می‌شد. خطاب آمد که «یا آدم أ فرارا منّا فقال لا، بل حیاء منک» دوم حیاء تقصیر چنانک حیاء فرشتگان آن گـه گویند سبحانک ما عبدناک حق عبادتک. سوم حیاء اجلال چنان که حیاء اسرافیل تسر بل بجناحیه حیاء من اللَّه عزّ و جلّ. چهارم حیاء کرم چنانک حیاء مصطفی (ع) کان یستحیی من الصحابة اذا دخلوا بیته ان یقول لهم اخرجوا، فقال اللَّه عزّ و جلّ «وَ لکِنْ إِذا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذا طَعِمْتُمْ فَانْتَشِرُوا وَ لا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ» پنجم حیاء حشمت چنانک‌

    حیاء علی علیه السّلام حین سأل المقداد حتی سأل رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم عن حکم المذی لمکان فاطمة.

    ششم حیاء استحقار چنانک حیاء موسی (ع) حین قال انّه لتعرض لی الحاجة من الدنیا فاستحیی ان اسألک یا ربّ، فقال اللَّه سلنی حتی ملح عجینک و علف شاتک.

    هفتم حیاء حق است جلّ جلاله و تقدست اسماؤه و تعالت صفاته و قد مضی ذکره.

    کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ از روی اشارت میگوید ای گم کرده سر رشته خویش ای افتاده در چاه بشریت خویش، راه ازین روشنتر خواهی چونک می نروی؟

    میدان ازین کشیده‌تر خواهی چونک سواری نکنی؟ شمع ازین افروخته تر خواهی چونک از جاده می‌بیفتی؟ ای سالها بر تو گذشته و هنوز بویی نایافته، ای بر هزار خوان نشسته و هنوز گرسنه! ای هزاران لباس پوشیده و هنوز برهنه. مسلمانان! میدان فراخست سواران کجااند؟ دیوان فرو نهادند متظلمان کجااند؟ طبیب حاضر است بیماران کجااند؟ جمال در کشف است عاشقان کجااند؟

    وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْیاکُمْ میگوید اگر مرده بودید زنده کردم چون که ننگرید؟ اگر جاهل بودید داناتان کردم چون که در نیابید؟ راهتان نمودم چرا می‌نروید؟

    مرد باید که بوی داند برد

    و رنه عالم پر از نسیم صباست‌

    پیر طریقت گفت «الهی بنده با حکم ازل چون برآید و آنچه ندارد چه باید جهد بنده چیست؟ کار خواست تو دارد بنده بجهد خویش نجات خویش کی تواند؟

    ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ گفته‌اند مرگ بر سه قسم است: و زندگانی بر سه قسم، مرگ لعنت، و مرگ حسرت، و مرگ کرامت. مرگ لعنت کافرانراست و مرگ حسرت عاصیانراست و مرگ کرامت متقیانراست. و زندگانی سه قسم است: یکی زندگانی بیم، دیگر زندگانی امید، سوم زندگانی مهر زندگانی بیم در برّ پیدا، زندگانی امید در خدمت پیدا، زندگانی مهر در یاد پیدا. زنده بیم روز مرگ او را ایمن کنند که: أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا، زنده امید را روز پسین فا نوازند که أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ، زنده مهر را از دوست بر بساط کرم در مجلس انس این کرامت آید که ارْجِعِی إِلی‌ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّةً.

    پیر طریقت گفت «الهی ای سزای کرم و ای نوازنده عالم! نه با جز تو شادیست نه با یاد تو غم، خصمی و شفیعی و گواهی و حکم. هرگز بینما نفسی با مهر تو بهم، آزاد شده از بند وجود و عدم، باز رسته از زحمت لوح و قلم، در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم».

    جز عشق تو بر ملک دلم شاه مباد

    وز راز من و تو خلق آگاه مباد

    کوته‌بینان نشود عشق توام زین دل ریش

    دستم ز سر زلف تو کوتاه مباد

    هُوَ الَّذِی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً جای دیگر گفت وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ میگوید هر چه مملکت زمین است همه برای شما آفریده‌ام و مسخر شما کردم، عطاء ما مختصر نبود، کرامت ما در حق سوختگان ما سرسری نبود، نواخت ما را در حق شما هرگز تراجع نبود، و چنان نیست که بر مملکت زمین اقتصار کردم که آسمانها را هم از بهر نظر شما و نزهت بصر شما و خزینه روزی شما راست کردم، بنده من! چون قدم در کوی عهد ما نهی تو ندانی که آسمانیان را و زمینیان را چه بشارت رسد و یکدیگر را چه تهنیت کنند، آن من دانم که من هر چیز را داننده‌ام و بهر کس رسنده وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ.

    در این آیت لطیفه ایست، نگفت (خلقکم لما فی الارض جمیعا) که گفت خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ یعنی که هر چه مملکت زمین و آسمانست از بهر تو آفریدم بنده من! و ترا از بهر خود آفریدم، نه بینی که علی الخصوص موسی را گفت. «وَ اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسِی» و علی العموم خلق را گفت وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ قدر این خطاب مصطفی دانست و شکر این نعمت وی گزارد، که آن شب قرب و کرامت که که وی را بآسمان بردند هر چه آفریس بود و ممالک کونین همه نثار قدم صدق وی کردند، و آن مهتر بگوشه چشم بهیچ باز ننگرست و گفت ما را برای این نیافریده‌اند ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌ نوشش باد! بو یزید بسطامی که در راه سنّت مصطفی نیکو رفت و ادب حضرت نیکو بجای آورد گفت: «لم ازل اقطع المهالک حتی وجدت الممالک، ثم ترکت الممالک حتی وصلت الی شواهد الممالک، فقلت الجائزة فقال قد وهبت لک کلّما رأیت، قلت انت المراد قال فانا لک کما انت لی.»

    پیر طریقت گفت: «الهی! نسیمی دمید از باغ دوستی دل را فدا کردیم بویی یافتیم از خزینه دوستی بپادشاهی بر سر عالم ندا کردیم، برقی تافت از مشرق حقیقت آب و گل کم انگاشتیم و دو گیتی بگذاشتیم، یک نظر کردی در آن نظر بسوختیم و بگداختیم، بیفزای نظری و این سوخته را مرهم ساز و غرق شده را دریاب که «می زده را هم بمی دارو و مرهم بود» و فی معناه انشد:

    تداویت من لیلی بلیلی من الهوی

    کما یتداوی شارب الخمر بالخمر
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ نیوش تا گوئیم ای محمد آن گـه که گفت خداوند تو فریشتگان را، إِنِّی جاعِلٌ من کردگار و آفریدگارم فِی الْأَرْضِ اندر زمین خَلِیفَةً از پس شما در رسیده قالُوا گفتند أَ تَجْعَلُ فِیها می‌خواهی آفرید در زمین مَنْ یُفْسِدُ فِیها کسی را که در آن تباهکاری کند، وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ و خونها ریزد، وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ و ما بستایش تو ترا می‌ستائیم وَ نُقَدِّسُ لَکَ و بآفرینهای نیکو ترا یاد میکنیم.

    قالَ خداوند گفت فریشتگان را إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ من آن دانم که شما ندانید.

    وَ عَلَّمَ آدَمَ آن گـه در آدم آموخت الْأَسْماءَ کُلَّها نامهای همه چیز، ثُمَّ عَرَضَهُمْ آن گـه نمود آن چیزها همه عَلَی الْمَلائِکَةِ فرا فریشتگان. فَقالَ گفت ایشان را أَنْبِئُونِی خبر کنید مرا بِأَسْماءِ هؤُلاءِ بنامهای آن چیزها که چیست إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ اگر می‌راست گوئید که بخلافت شما سزاوارتراید از وی، قالُوا فرشتگان گفتند سُبْحانَکَ پاکی و بیعیبی ترا لا عِلْمَ لَنا ما را دانش نیست إِلَّا ما عَلَّمْتَنا مگر آنچه تو آموختی ما را إِنَّکَ أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکِیمُ تویی دانا راست دانش راست کار.

    قالَ یا آدَمُ اللَّه گفت أَنْبِئْهُمْ خبر گوی فرشتگان را بِأَسْمائِهِمْ از نامهای ایشان فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ چون آدم فریشتگان را خبر کرد بِأَسْمائِهِمْ آن نامهای ایشان قالَ گفت اللَّه فریشتگان را، أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ نگفتم شما را إِنِّی أَعْلَمُ که من دانم غَیْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ نهانها و پوشیده‌ها در آسمان و زمین، وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ و میدانم آنچه می‌نمائید و پیدا میکنید وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ و آنچه نهان میداشتید.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی وَ إِذْ قالَ هر جا که در قرآن وَ إِذْ گفت بجای آنست که گویند نیوش تا گویم که چه بود، و این اشارت ببدو خلق آدم است یعنی ابتداء آفرینش شما آن بود که رب العالمین فریشتگان را خبر داد و گفت من آفریدگار خلیفتی‌ام در زمین یعنی آدم و این اظهار شرف آدم را گفت و فضیلت وی که اللَّه تعالی چون بنده را تشریف دهد پیش از آفرینش وی خبر دهد، چنانک فرشتگان را و انبیا را خبر داد از مصطفی صلع پیش از آفریدن وی و ذلک فی قوله تعالی وَ إِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثاقَ النَّبِیِّینَ لَما آتَیْتُکُمْ مِنْ کِتابٍ وَ حِکْمَةٍ... الی آخر الآیة و عیسی را فرمود تا از وی خبر دهد پیش از آفرینش وی و ذلک فی قوله «إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ» و اصحاب وی را در توریة و انجیل صفت کرد پیش از آفرینش ایشان و ذلک فی قوله تعالی ذلِکَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجِیلِ ای صفتهم و ذکرهم. و قیل انما اخبرهم بکونه قبل ایجاده تطبیبا لقلوب الملائکة ، و ان لا ینازعهم بالعزل عن الولایة. کقول ابراهیم انّی اری فی المنام انّی اذبحک تطبیبا لقلبه لیکون مستعدّا للمأمور به متأهبا.

    وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ نام فرشته در عربیت از پیغام گرفته‌اند عرب پیغام را مألَکه گویند و مألِکه گویند و الوک گویند یقال الک لی و الکنی ای ارسلنی. و بر قیاس این اشتقاق مآلکه است نه ملائکة بر وزن مفاعله، لکن الهمزة منقولة من موضعها فقیل ملائکة. مفسّران گفتند این فرشتگان ایشان بودند که زمین داشتند پس از جان، و سبب آن بود که اللَّه تعالی آن گـه که زمین را بیافرید جانّ را و فرزندان وی را از آتش دود آمیغ بیافرید چنانک گفت وَ خَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نارٍ و ایشان را ساکنان زمین کرد و قومی شهوانی بودند و در راه شرع مکلّف، ایشان تباهکاری کردند در زمین و خونها ریختند، ربّ العالمین ابلیس را که خازن بهشت بود آن هنگام با لشکری از فریشتگان بزمین فرستاد و اولاد جانّ را بجزیره‌های دریا راندند و خود بجای ایشان نشستند و اللَّه را عبادت میکردند و تسبیح و تهلیل می‌آوردند ابلیس عجبی در خود آورد که من اللَّه را آن همه عبادت کردم هم در آسمان هم در زمین، از من بهتر و مهمتر همانا که کس نیست. راست که تکبر و عجب بر خود نهاد او را معزول کردند. ابتداء عزل وی این بود که قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً آدم را خلیفه نام کرد از بهر آن که بر جای ایشان نشست که پیش از وی بودند در زمین و فرزندانش هر قرن که آیند خلف و بدل ایشان باشند که از پیش بودند و به یقول اللَّه لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ و فرق میان خلیفه و ملک آنست که سلمان گفت آن گـه که از وی پرسیدند: ما الخلیفة من الملک فقال الخلیفة الّذی یعدل فی الرعیّة و یقسم بینهم بالسّویّة و یشفق علیهم شفقة الرّجل علی اهله و یقضی بکتاب اللَّه عزّ و جلّ. و عمر خطاب روزی سلمان را گفت املک انا ام خلیفة؟

    فقال سلمان ان انت اخذت من ارض المسلمین درهما او اقلّ او اکثر و وضعته فی غیر حقّه فانت ملک قال فاستعبر عمر. و کان معاویة یقول علی المنبر یا ایّها النّاس انّ الخلافة لیست بجمع المال و لا تفریقه و لکنّ الخلافة العمل بالحقّ و الحکم بالعدل و اخذ النّاس بامر اللَّه عزّ و جلّ. و قال النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «الخلافة بعدی ثلاثون سنة ثمّ یکون ملکا».

    قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها فریشتگان گفتند: خداوندا میخواهی آفرید در زمین کسی را که تباهکاری کند چنانک بنو الجانّ کردند قاسوا الشاهد علی الغائب بعضی مفسران گفتند اینجا ضمیری محذوفست یعنی: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها ام تجعل فیها من لا یفعل هذا، کقوله تعالی أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّیْلِ یعنی کمن هو غیر قانت. سدی گفت چون رب العالمین ایشان را گفت إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً ایشان گفتند و ما یکون من الخلیفة و اصحابه؟ از آن خلیفه و اصحاب وی چه آید؟ اللَّه گفت عزّ جلاله یکون منهم سفک الدّماء و الحسد و الفساد ازیشان خون ریختن و حسد و تباهکاری آید، آن گـه ایشان گفتند أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها از بهر آنکه ایشان علم غیب ندانستند تا اللَّه ایشان را از آن خبر ندادی نگفتندی. و به قال عزّ و جلّ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ و قال تعالی یَخافُونَ رَبَّهُمْ مِنْ فَوْقِهِمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ و اشارت فساد و خون ریختن هر چند که از روی لفظ با آدم میشود اما از روی معنی با فرزندان شود، که آدم نه خون ریخت و نه تباهکاری کرد بلکه فرزندان کردند. و این در لغت عرب رواست چنانک گفت هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ لفظ عام است و آدم بآن مخصوص، فانّه خلق من الطّین و الخلق بعده من النّطف.

    وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ حسن بصری گفت سبحان اللَّه و بحمده میگفتند» بو ذر از مصطفی پرسید

    ایّ الکلام افضل قال ما اصطفاه للملائکة سبحان اللَّه و بحمده

    و گفته‌اند تسبیح اینجا نماز است و حمد بمعنی امر ای: (نصلّی لک بامرک) کقوله یَوْمَ یَدْعُوکُمْ فَتَسْتَجِیبُونَ بِحَمْدِهِ ای بامره، و گفته‌اند نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ این بابموضع حال است ای: (نسبّح حامدین لک کما یقال خرج زید بسلاحه ای متسلّحا.

    وَ نُقَدِّسُ ای ننزّهک عمّا لا یلیق بک؟ و قیل نطهّر لک قلوبنا من الشرک و ابداننا من المعصیة و ذلک بحمدک لا بانفسنا. تسبیح در لغت عرب تنزیه است چیزی را نزه و بی عیب خواندن و تقدیس تطهیر است پاک داشتن در دانش و پاک گفتن در یاد.

    و از بس که فریشتگان و پیغامبران بزمین مقدسه فرو آمدند و خلق را از ضلالت و معصیت پاک میکردند و بر خدای عزّ و جلّ میخواندند آن را بیت المقدس نام کردند.

    و تسبیح و تقدیس دو نامست خدای را عزّ و جل سبّوح و قدّوس سبّوح در خبر است و قدّوس در قرآن، سبّوح ای تنزیه للَّه و قدّوس ای طهارة للَّه جلّ ثناؤه و قدّوس بنصب قاف و رفع آن هر دو گویند قال رؤبه.

    دعوت ربّ العزّة القدوسا

    دعاء من لا یعبد النّاقوسا

    وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ. این سخن از فریشتگان نه اظهار منّت است که این غایت تواضع است. چنانک عرب گوید بخدمت در خواستن. أ تستعین بغیری و انا مجد فی خدمتک؟ و علی ذلک قوله وَ إِنَّا لَنَحْنُ الصَّافُّونَ وَ إِنَّا لَنَحْنُ الْمُسَبِّحُونَ.

    چون فریشتگان چنین گفتند، اللَّه تعالی ایشان را جواب داد: إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ من آن دانم که شما ندانید، از آدم توبه دانست و از ابلیس معصیت. و ایشان را باین دو هیچ علم نبود و گفته‌اند انّی اعلم یعنی میدانم که از آدم پیغامبران و رسولان و صالحان فرزندان در وجود آیند که مرا تسبیح و تقدیس کنند. و قیل انّی اعلم ما لا تعلمون لانّکم تعلمون فساد جوارحهم و انا اعلم محبّة قلوبهم و محبّة قلوبهم شفیع فساد جوارحهم و فی ذلک یقول القائل:

    و اذا الحبیب اتی بذنب واحد

    جاءت محاسنه بالف شفیع

    و یقال انّی اعلم ما لا تعلمون من انکسار قلوبهم و ان ارتکبوا قبیح افعالهم و صولة قلوبکم عند اظهار تسبیحکم و تقدیسکم فانتم فی تیه وفاقکم و فی عصمة افعالکم و فی تحمّل تسبیحکم، و هم منکسرون عن شواهدهم متذلّلون بقلوبهم. و انّ لانکسار قلوبهم عندنا ذماما قویّا. قال تعالی لبعض انبیائه أنا عند المنکسرة قلوبهم من اجلی.

    وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها. فریشتگان چون این خطاب بشنیدند که انّی جاعل فی الأرض خلیفة با یکدیگر گفتند لن یخلق خلقا اعلم منّا هر کس را که آفرید از ما عالمتر نباشد. پس ربّ العالمین آدم را بیافرید و او را بریشان افزونی داد بعلم و نام هر چیز او را در آموخت فذلک قوله وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها و سمّی آدم لانّه خلق من ادیم الارض یدلّ علیه ما

    قال النبی انّ اللَّه تعالی خلق الآدم من قبضة قبضها من جمیع ادیم الارض، فجاءت بنو آدم علی قدر الارض، منهم الاحمر و الأبیض و الاسود و بین ذلک، و السّهل و الحزن و الخبیث و الطیب

    خبر مصطفی در آفرینش آدم و برداشتن خاک آدم از زمین اینست. اما اثر صحابه آنست که عبد اللَّه مسعود و جماعتی از صحابه گفتند لمّا فرغ اللَّه من خلق ما احبّ استوی علی العرش، و قال للملائکة إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً الی قوله إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ من شأن ابلیس فبعث جبریل الی الارض لیأتیه بطین منها فقالت الارض انّی اعوذ باللّه منک أن تنقص منّی او تشینی، فرجع و لم یأخذ. فقال یا ربّ انّها قد عاذت بک فاعذتها. فبعث میکائیل فقالت مثل ذلک، فرجع. فبعث ملک الموت فعاذت منه. فقال و انا اعوذ باللّه ان ارجع و لم انفذ امره، فاخذ من وجه الارض و خلط، فلم یأخذ من مکان واحد و اخذ من تربة حمراء و بیضاء و سوداء، فلذلک خرج بنو آدم مختلفین، فصعد به فبلّ ترابه حتّی عاد طینا لازبا و اللّازب هو الّذی یلتزق بعضه ببعض، ثم لم یزل حتی انتن و تغیّر.

    فذلک حین یقول من حماء مسنون قال منتن. قال للملائکة انّی خالق بشرا من طین فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین فخلقه اللَّه بیدیه لکیلا یتکبّر ابلیس علیه لیقول اللَّه تکبّر عمّا عملت بیدیّ و لم أ تتکبّر عنه فخلقته بشرا، فکان جسدا من طین اربعین سنة من مقدار یوم الجمعة، فمرّت به الملائکة ففزعوا منه لمّا رأوه، و کان اشدّهم فزعا منه ابلیس. فکان یمرّ به و یضر به فیصوّت الجسد کما یصوّت الفخّار.

    فتکون له صلصلة فذلک حین یقول من صلصال کالفخّار و یقول لامر ما خلقت، و دخل فی فیه و خرج من دبره. فقال للملائکة لا ترهبوا من هذا فهو اجوف و لئن سلّطت علیه لاهلکنّه. فلمّا بلغ الحین الّذی یرید اللَّه ان ینفخ فیه الروح قال للملائکة اذا نفخت فیه من روحی فاسجدوا له فلمّا نفخ فیه الروح فدخل الروح فی رأسه عطس فقالت له الملائکة قل الحمد للَّه فقال الحمد للَّه. فقال اللَّه عزّ و جلّ رحمک ربک فلمّا دخل الرّوح فی عینیه نظر الی ثمار الجنّة، فلمّا دخل فی جوفه اشتهی من الطّعام، فوثب قبل ان یبلغ الرّوح فی رجلیه عجلان الی ثمار الجنّة، فذلک حین یقول خلق الانسان من عجل.

    وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها. ابن عباس گفت حتی القصعة و القصیعة و الفسوة و الفسیوة اللَّه در آدم آموخت نامهای همه چیزها تا کاسه بزرگ و کاسه کوچک و باد که از جانور رود نرم و نیم نرم. ربیع گفت نامهای فریشتگان در وی آموخت.

    ابن زید گفت نامهای ذریّت آدم و لغتها که در آن سخن میگویند عربی و پارسی و عبرانی و سریانی و غیر آن، هر لغت که فرزند آدم در آن سخن میگویند. ضحاک از ابن عباس گفت اسمای اجناس بود چون مردم و پری و چهار پای مرغان و ددان بیابان و درختان و زمین و آسمان و مانند آن. مقاتل گفت جانوران و جمادات را همه فرا آدم نمود که همه آفریده بود در آن شش روز از پیش، و آدم را از پس همه آفرید در آخر روز جمعه، چنانک در خبرست آن گـه نام یک یک وی را در آموخت و گفت یا آدم هذا فرس و هذا بغـ*ـل و هذا حمار الی آخرها عطیة بن بشر گفت علّمه الف حرفة ثم قال قل لاولادک ان أردتم الدّنیا فاطلبوها بهذه الحرف و لا تطلبوها بالدّین. اهل اشارت گفتند مقتضی لفظ عموم آنست که هر چه اسما بود آدم را در آموخت هم اسماء خالق هم اسماء مخلوقات، پس آدم بدانستن اسماء مخلوقات از فرشتگان متمیّز شد و متخصّص، و افزونی وی بریشان پیدا شد و علم وی بنامهای آفریدگار خود سرّی بود و متخصص و افزونی وی بریشان پیدا، و علم وی بنامهای آفریدگار خود سرّی بود میان وی و میان حق که فریشتگان را بر آن اطلاع نبود، پس ثمره علم نام مخلوق در حق آدم آن بود که مسجود فریشتگان گشت، و ثمره علم خالق آنک بمشاهده حق رسید و کلام حق شنید.

    ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ پس آن مسمّیات و اشخاص را فرا فریشتگان نمود و در میان ایشان عقلا بودند از ملائکة و انس و جن و شیاطین از بهر آن گفت: ثُمَّ عَرَضَهُمْ. ابن زید گفت رب العالمین فرزندان آدم را از پشت آدم بیرون آورد و بفریشتگان گفت: أَنْبِئُونِی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ مرا خبر کنید که نامهای ایشان چیست؟

    اگر می‌راست گوئید إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ که از شما عالمتر کس نیافریدم. این امر تعجیز گویند، اللَّه تعالی خواست تا عجز ایشان بریشان پیدا شود در شناخت نامهای آنچه می‌بینند بچشم سر، چون عاجز آید از علم آنچه ندیدند و در آنچه غیب است اولیتر که عاجز باشند. پس فرشتگان بزبان اعتذار و عجز گفتند: سُبْحانَکَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا پاکی و بیعیبی ترا و کس را بر علم غیب جز از تو اطلاع نیست، و ما را دانش نیست مگر آنچه تو آموختی ما را، دانا بحقیقت تویی، که بی تعلّم دانایی و در دانش بیهمتایی و خداوندی را سزایی، که راست دانش و راست کاری، تو دانی که خلافت را که سزاست و آن پنداشت ما جمله خطاست.

    آن گـه آدم را گفت: أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فریشتگان را خبر کن از نامهای ایشان این آیت دلیل است که آدم پیغامبری بود مرسل بفریشتگان و قیل کان رسولا الی ولده. بو امامه باهلی گوید مردی پیش رسول آمد گفت: یا رسول اللَّه ا نبیّا کان آدم؟ قال نعم، مکلم.

    پس چون آدم نامهای ایشان فریشتگان را باز گفت، اللَّه گفت فرشتگان را بر سبیل توبیخ و ملامت فرمود: أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ نه گفتم شما را که من غیب آسمان و زمین دانم، چنانک این نامها ندانستید و اشخاص را نشناختید و از شما پنهان کردم و آدم را در آموختم. احوال آدم و ذریت و سر خلافت ایشان و معصیت و طاعت ایشان من دانم و شما ندانید، چرا گفتید؟ أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها پس گفت: وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ و چنانک غیب آسمانها و زمینها دانم نهان و آشکارای شما نیز دانم، آنچه آشکارا گفتید که أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها دانستم، و آنچه پنهان گفتید با یکدیگر که لن یخلق خلقا اعلم منا دانستم، و آنچه ابلیس با خود اندیشید لئن فضّلت علیه لاهلکنّه و لئن فضّل علی لاعمینّه هم دانستم، که آن گفت و این اندیشه کرد همه آفریده منست، و آفریده من از من پنهان نباشد. درین قصه باز نمود که فضل علم برتر از فضل عمل است که فریشتگان بر آدم فضل داشتند بدرازی ایام طاعت و فراوانی طاعت و عبادت بی فترت، و آدم بریشان فضل‌ داشت بیک علم، و آن یک علم از عبادت ایشان بحکم اللَّه مه آمد و فریشتگان با آن همه عبادت فضل آدم بر خود بسبب آن یک علم اسماء بدانستند. و مصطفی گفت‌ «فضل العلم خیر من فضل العبادة» و قال النّبی «فقیه واحد اشدّ علی الشیطان من الف عابد»، و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «مسئلة واحدة یتعلّمها المؤمن خیر له من عبادة سنة و خیر له من عتق رقبة من ولد اسماعیل، و انّ طالب العلم و المرأة المطیعة لزوجها و الولد البارّ بوالدیه یدخلون الجنّة مع الانبیاء بغیر حساب»

    و گفته‌اند علم بر عمل شرف دارد از چهار وجه: یکی آنست که مقام علم مقام نبوت است و علما بجای پیغمبرانند و به‌ قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «العلماء ورثة الانبیاء»

    و مقام عمل مقام ولایت است و صاحب عمل بر مقام اولیاست، چندانک میان انبیاء و اولیاء فرق است نیز همچندان میان عالم و عامل فرق است. وجه دیگر آنست که عمل لازم است، از عامل فراتر نشود و بدیگری سرایت نکند، و علم متعدی است نفع آن و اثر آن بدیگران تعدی کند، راست همچون چراغست که خود روشن است و دیگران را روشن دارد، روشنایی خود بدیگران دهد و از وی چیزی نکاهد، عالم همچنانست. وجه سوم آنست که عمل بی علم بکار نیاید و عبادت نبود و علم بی عمل بکار آید و عبادت بود. وجه چهارم آنست که عمل از ماست و علم از خداست. و روی عن النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم انه قال «العلماء مفاتیح الجنّة و خلفاء الانبیاء»

    و قال صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم «أ تدرون ما قال لی جبرئیل؟ قال یا محمد لا تحقرنّ عبدا اتاه اللَّه علما و ان اللَّه لم یحقره حین علّمه، انّ اللَّه جامع العلماء فی بقیع واحد فیقول لهم انی لم استودعکم علمی الّا لخیر اردته بکم، قد غفرت لکم علی ما کان منکم»

    و فی روایة اخری «لم استودعکم حکمتی و انا ارید ان اعذّبکم ادخلوا الجنّة برحمتی».
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً عالمی بود آرمیده در هیچ دل آتش عشقی نه، در هیچ سـ*ـینه تهمت سودایی نه، دریای رحمت بجوش آمده خزائن طاعات پر بر آمده، غبار هیچ فترت بر ناصیه طاعت مطیعان نانشسته، و علم لاف دعوی وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ بعیوق رسانیده، هر چه در عالم جوهری بود کی آن لطافتی داشت بخود در طمعی افتاده، عرش مجید بعظمت خود مینگرست و میگفت مگر رقم این حدیث بما فرو کشند، کرسی در سعت خود مینگریست که مگر این خطبه بنام ما کنند، هشت بهشت بجمال خود نظر میکرد که مگر این ولایت بما دهند، طمع همگنان از خاک بریده، و هر یک در تهمتی افتاده، و هر کس در سودایی مانده. ناگاه از حضرت عزت و جلال این خبر در عالم فریشتگان دادند که إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً این نه مشاورت بود با فریشتگان که این تمهید قواعد عزت و عظمت آدم بود، و نه استعانت بود که نشر بساط توقیر آدم بود. گفت حکم قهر ما کاری راند و قلم کرم را فرمودیم تا از سر دیوان عالم تا بآخر خطی در کشد، و از منقطع عرش تا منتهی فرش سکان هر دو کون را عزم نامه نویسد، تا صدر ممالک آدم خاکی را مسلم شود، و سـ*ـینه عزیز وی بنور معرفت روشن، و لطائف کرم و صنایع فضل ما در حق وی آشکارا، زلزله هیبت از عزت این خطاب در دلهای مقربان افتاد، گفتند این چه نهادی تواند بود که پیش از آفرینش بر سدّه جمال وی عزت قرآن گوش خلافت وی میکوبد و وی هنوز در بند خلقت نه، و جلال تقدیر از مکنونات غیب خبر میدهد که گرد میدان دولت آدم مگردید که شما سرّ فطرت وی نشناسید، عقاب هیچ خاطر بر شاخ دولت آدم نه نشست، دیده هیچ بصیرت جمال خورشید صفوف آدم در نیافت، این شرف از چه بود؟ و آن دولت از چه خاست؟ زانک آدم صدف اسرار ربوبیّت بود و خزینه جواهر مملکت.

    ای بسا درّ گرانمایه و لؤلؤ شاهوار که در آن صدف تعبیه بود، و با هر دری شبهی سیاه منظوم در رشته کشید، با جواهر هر یک از انبیا شبهی در برابر ایشان داشت دری چون آدم صفی با وی شبیه چون شیطان شقی. دری چون ابراهیم خلیل با وی شبهی چون نمرود طاغی. دری چون موسی عمران با وی شبهی چون فرعون بی عون، دری چون عیسی بن مریم با وی شبهی چون طایفه پر از ضلالت و غیّ. دری چون مصطفی عربی با وی شبهی چون بو جهل پر جهل.

    فریشتگان چون این خطاب هایل بشنیدند قرار و آرام ازیشان برمید و تماسک عقل و صبرشان برسید. زبان سؤال دراز کردند و جمله آواز برآوردند که: أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها

    خداوندا و پادشاها بزرگوارا و کردگارا! این آدم خاکی طراز وشی تقریب را بدست عصیان ملطخ گرداند، و سر از ربقه طاعت بیرون کشد، و ما را از قدس و تقدیس آفریده، سـ*ـینه‌های ما بتهلیل و تسبیح آراسته و این اسباب ما را ساخته؟ چنین گویند آتشی از مکنونات غیب پدید آمد و قومی فریشتگان را بسوخت، و بنعت عزت این خطاب برفت که إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ شما که نظارگیان اید نظاره همی کنید شما را با خزائن اسرار الهیت ما چه کار؟ و در مکنونات غیب ربوبیت ما چه تصرف؟ تعبیه الهیت ما و مکنونات اسرار ربوبیت ما ما دانیم، خواطر مختصر را علوم و عقول جز وی را فهمهای معلول و بصائر محدث را باسرار الهیت ما چه راه! وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَیْبِ لا یَعْلَمُها إِلَّا هُوَ ما در ازل حکم چنان کردیم که چراغ حقایق معرفت در سـ*ـینه آدم خاکی روشن گردانیم، و منشور ولایت خاکی بدست او دهیم، و روایت ممالک زمین در قلب لشکر او نصب کنیم، شما که مقربان مملکت‌اید پیش تخت دولت آدم چاکروار سماطین بر کشید، و او را سجود کنید، و شما که گرد عرش ما طواف میکنید جنایت ناکرده ذریت آدم را که هنوز در وجود نیامدند استغفار میکنید و روش ایشان را سلامت میخواهید، و سلّم و سلّم می‌گویید، تا چون در وجود آیند قدم ایشان را بر بساط عبودیت فتوری نباشد. و شما که نقیبان حجب‌اید، اهل غفلت را از ذریت آدم میگریید تا بسبب گریستن شما معصیت ایشان بمغفرت خود بپوشیم. و شما که اهل رفرف‌اید، ازین زلال که زیر عرش ما موج میزند راویه نور بر گیرید، و روز رستاخیر که ایشان منتظر باشید تا چون فزع اکبر در قیامت پدید آید، و دارا دار و گیراگیر هیبت و سیاست برخیزد، مؤمنان ایشان را از آن فزع امن دهید و سلام ما بایشان رسانید. اینهمه بآن فرمودیم تا شما که فریشتگانید شرف خاکیان بدانید و بر حکم ما اعتراض نکنید.

    در خبر درست است که ملا اعلی و مقربان درگاه عزت گفتند خداوندا خاکیان را عالم سفلی دادی عالم علوی بماده، که ما نیز پرندگان حضرتیم و طاوسان درگاه عزت. ایشان را جواب آمد لا اجعل صالح ذریة من خلقته بیدیّ کمن قلت له کن فکان.

    ما مؤنس عشقیم و شما برگذرید

    وز قصه و حال عاشقان بیخبرید

    از زشتی یار من شما غم چه خورید؟

    در چشم من آئید و بدو در نگرید
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا