متون ادبی کهن کشف الاسرار و عدة الابرار

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
قوله تعالی: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ یعنی علی موسی (ع)، فِیها هُدیً ای بیان الحکم الّذی جاءوا یستفتونک فیه من الرجم، وَ نُورٌ یعنی و بیان انّ امرک حق یا محمد، و حکمک صدق. میگوید: یا محمد ما تورات بموسی (ع) فرو فرستادیم و حکم رجم که جهودان از تو میپرسند، در آن تورات بیان کرده‌ایم، و نیز وانمودیم و بیان کردیم که: فرمان تو و حکم تو در آن مسأله رجم و غیر آن حق است و راست.

یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ من لدن موسی الی عیسی، از روزگار موسی تا بروزگار عیسی پیغامبرانی که بودند همه همان حکم کردند. آن گـه صفت آن پیغامبران کرد، گفت: الَّذِینَ أَسْلَمُوا، و این نه آن اسلام است که ضد کفر باشد، که پیغامبران خود باصل مسلمان بوده‌اند، و حاجت بدان نباشد که گویند مسلمان گشتند، بلکه این اسلام بمعنی تسلیم و انقیاد است، یعنی انقادوا لحکم التوراة، و سلّموا لما فیها من احکام اللَّه، و ترکوا تعقیب ذلک بکثرة السؤال، حکمی که خدای کرد در تورات تسلیم کردند، و گردن نهادند. و پذیرفتند، و از آن بنپیچیدند، و پنهان نکردند، و سؤالها نکردند. این همچنانست که حکایت کرد از ابراهیم و اسماعیل علیهما السلام: رَبَّنا وَ اجْعَلْنا مُسْلِمَیْنِ یعنی مسلمین لامرک، منقادین لحکمک بالنیة و العمل. جای دیگر گفت: أَسْلَمْتُ لِرَبِّ الْعالَمِینَ یعنی سلّمت لامره، و هم ازین بابست: وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ. و روی ان النّبی (ص) اذا اوی الی فراشه. قال: «اسلمت نفسی الیک».

لِلَّذِینَ هادُوا یعنی تابوا من الکفر، و هم بنو اسرائیل الی زمن عیسی، میگوید: آن پیغامبران که صفت ایشان تسلیم و انقیاد بود همین حکم کردند بنی اسرائیل را که از کفر توبت کرده بودند، تا بروزگار عیسی (ع). وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ و دانشمندان و عالمان از اولاد هارون که علم تورات ایشان را درآموختند، و حفظ آن از ایشان درخواستند، و میدانند که از نزدیک خدا است و بر آن گواهند، همان میکنند که پیغامبران میکنند. ربانیون عام‌تر است از احبار، که همه ربّانیان احبارند و نه هر حبری ربّانی باشد، و در اشتقاق آن قول اختلاف است. قومی گفتند: از حبر گرفته‌اند، الّذی یکتب به، و الاحبار کتبة العلم.

قومی گفتند: حبر و حبر بمعنی جمال است و هیئت، و منه‌

الحدیث: «یخرج رجل من النّار، ذهب حبره و سبره»

یعنی حسنه و اثره، فکان الحبر هو المتناهی فی العلم، فهو ردّ علی المتعلم احسن العلوم، و یحسن العلم فی عین المتعلم بحسن بیانه، حتی یفرح به قلبه، فیکون محبورا به مسرورا، فسمّی بذلک حبرا. و یقال: حبر بالشی‌ء حبرا فرح به، و منه قوله تعالی: فِی رَوْضَةٍ یُحْبَرُونَ.

فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ این خطاب با جهودان است. میگوید: لا تخشوا النّاس فی اظهار صفة محمّد (ص) فی التّوراة، و العمل بالرجم، و اخشونی فی کتمان ذلک، از مردمان مترسید و نعت و صفت مصطفی و بیان رجم که در تورات است مپوشید، و از من که خدا ام بترسید اگر بپوشید. وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی باحکامی و فرائضی، ثَمَناً قَلِیلًا من عرض الدّنیا، وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ اینجا دو قول گفته‌اند: یکی آنست که: خلق را میگوید بر عموم: هر که حکمی از احکام خدای که پیغامبران بدان آمده‌اند و بیان کرده‌اند، و رسول خدا (ص) آن را تقریر کرده، و خلق را بدان خوانده جحود آرد، و رد کند، یا باطل شناسد، وی کافر است و از اسلام بیرون، از بهر آنکه هر که حکم پیغامبر را رد کند، پیغامبر را دروغ زن گرفت، و هر که پیغامبر را دروغ زن گرفت کافر است. قول دیگر آنست که: در شأن بنی اسرائیل آمد، علی الخصوص ایشان که حکم خدا تغییر کردند، و دلیل برین خبر مصطفی است که گفت درین آیت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ و الظّالمون و الفاسقون، قال فی الکافرون کلّها.

وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها ای فرضنا علی بنی اسرائیل فی التّوراة، أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ، میگوید فرض کردیم اندر تورات بر بنی اسرائیل قصاص اندر تن و اندر اطراف. امّا قصاص اندر تن واجب نشود الّا بچهار رکن: یکی قاتل، و شرط آنست که مکلّف باشد و مختار، که بر کودک و بر دیوانه قصاص نیست، و فعل ایشان در قتل حکم خطا دارد بیک قول، پس دیت قتیل بر عاقله ایشان باشد، و همچنین اگر ایشان را شریکی باشد بالغ عاقل در آن قتل بنا بر این دو قول کنند. امّا سکران و مکره دو قولی است، و مکره که دیگری را بزور فرا قتل دارد بر وی قصاص است قولا واحدا، اگر چه سلطان بود. رکن دوم قتیل است، و شرط آنست که بعصمت اسلام معصوم باشد، یا از اهل ذمّت و عهد بود، اما حربی و مرتد که نه معصومند، و نه از اهل ذمّت و عهدند قتل ایشان قصاص واجب نکند. رکن سیوم مساوات است میان قاتل و قتیل در فضائل، و فضائل که مانع قصاص است در جانب قاتل متغیر است نه در جانب قتیل.

اگر مسلمانی کافری را کشد بر وی قصاص نیست، امّا اگر کافر مسلمان را کشد بر وی قصاص است، و همچنین اگر آزاد بنده کشد بر وی قصاص نیست، و اگر بنده آزاد کشد بر وی قصاص است، و اگر پدر یا جد، و ان علا، یا مادر یا جدّه و ان علت، فرزند را کشند، بر ایشان قصاص نیست، و اگر فرزند ایشان را کشد بر وی قصاص است. رکن چهارم سبب است. هر فعلی که عمد محض باشد و ازهاق روح کند، قصاص از آن واجب آید. اگر یکی یکی را بدست دارد استوار، و دیگری او را بکشد قصاص بر کشنده است نه بردارنده، که ازهاق روح بفعل وی است نه بفعل دارنده، امّا اگر کسی حلقوم و مری کسی ببرد، یا حشو وی بیرون کند، آن گـه دیگری سر وی از تن جدا کند قصاص بر آن اوّل است، نه برین که سر از تن جدا کرد که ازهاق روح بفعل آن بودست نه بفعل این. امّا قصاص در اطراف میان دو کس رود که قصاص در تن میان ایشان رود، و شرط آنست که مساوات در آن نگه دارند، هم در محل، و هم در صفت، و هم در خلقت.

امّا مساوات در محل آنست که راست براست برند، و چپ بچپ، و انگشت بانگشت برند، وسطی بوسطی برند، و مسبحة بمسبحة، و انامل بانامل، و لب بلب، بالا به بالا، زیرین به زیرین، نه بالا بزیرین برند و نه زیرین به بالا، و همچنین دندان و دیگر اعضا که آن را مفصلی پیداست. و مساوات در صفت آنست که صحّت و شلل و عیب و هنر در آن معتبر دارند. دست صحیحه بدست شلّاء نبرند، و نه چشم روشن بچشم پوشیده. و مساوات در خلقت آنست که دست پنج انگشت بدست چهار انگشت نبرند، و نه شش انگشت به پنج انگشت، که در خلقت متساوی نه‌اند، و شرح این احکام بتمامی از کتب فقه طلب باید کرد، که کتب تفسیر بیش از این احتمال نکند.

وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ یعنی تفقأ بها، وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ یعنی یجدع به، وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ تقطع بها، وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ یقلع به. آن گـه گفت: وَ الْجُرُوحَ قِصاصٌ یعنی جراحتها در آن قصاص رود، یعنی که جارح را باندازه جرح وی قصاص کنند. هر چند که این لفظ بر عموم گفت، امّا مخصوص است باعضا که قصاص در آن ممکن بود، و آن را حدی فاصل پیدا بود، چون شفتین و انثیین و دست و پای و زبان و امثال آن. امّا بریدن گوشت اندام و شکستن استخوان و امثال آن که اندازه آن نتوان دانست، و آن را حدّی و مفصلی پیدا نه، در آن قصاص نرود، بلکه در آن ارش بود یا حکومت.

وَ الْعَیْنَ بِالْعَیْنِ و ما بعدها، هر پنج حرف کسایی برفع خواند، و عطف بر موضع نفس باشد، یعنی: و کتبنا علیهم فیها و قلنا لهم النفس بالنفس و العین بالعین، و مثله قوله: أَنَّ اللَّهَ بَرِی‌ءٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ وَ رَسُولُهُ رفع علی المعنی، و هو اللَّه و رسوله بریئان من المشرکین. شامی و مکی و ابو عمر «و الجروح» تنها برفع خوانند، و وجه آن همانست که گفتیم. باقی قرّاء هر پنج حرف بنصب خوانند یعنی: و انّ العین بالعین و الانف بالانف الی آخره.

فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ ای بالقصاص، فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ یعنی للمجروح و ولیّ القتل، ای من عفا و ترک القصاص کان ذلک کفّارة لذنوب المجروح. میگوید: هر کس که وی را دعوی بر کسی بپای شود درین باب بحدّ آن قصاص ببخشد، فالعفو کفّارة لذنوب العافی.

آن عفو سترنده است گناهان این عفو کننده را، و قیل کفّارة لجنایة هذا الجانی فلا یقتصّ منه، عفو این مدّعی کفّارتست جنایت این کشنده را یا زنده را، یعنی درین گیتی.

و در عفو قصاص خبر جابر بن عبد اللَّه است.

قال قال رسول اللَّه (ص): «ثلاث من جاء بهنّ مع ایمان باللّه دخل الجنة من ایّ ابواب الجنّة شاء، و زوّج من الحور العین حیث شاء، من ادّی دینا خفیّا و عفا عن قاتله و قرأ دبر کلّ صلاة مکتوبة عشر مرّات قل هو اللَّه احد»، فقال ابو بکر او احدیهنّ یا رسول اللَّه؟ قال: «او احدیهن»، و روی: «من تصدّق بدم فما دونه کان کفّارة له من یوم ولد الی یوم تصدّق به»، و روی: «من تصدّق بجسده بشی‌ء کفّر اللَّه عنه بقدره من ذنوبه»، و قال: «ما من مسلم یصاب بشی‌ء بجسده فتصدّق به الا رفع اللَّه عزّ و جلّ به درجة و حطّ به عنه خطیئة»: و روی انّه جی‌ء بقاتل الی رسول اللَّه، فقال «ص» لولیّ المقتول: أ تعفو؟ قال: لا. قال: أ تأخذ الدّیة؟ قال: لا. قال: أ تقتل؟ قال: نعم. قال: اذهب. فلمّا ذهب دعاه، فقال له مثله، فأجابه بمثل ما اجاب. ثمّ قال رسول اللَّه: انک ان عفوت عنه فانّه تبوء باثمک و اثم صاحبک. قال: فعفا عنه.

وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فی التوراة من امر الرّجم و القتل و الجراحات، فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ.

وَ قَفَّیْنا عَلی‌ آثارِهِمْ ای جعلناه یقفو آثار النبیّین الّذین اسلموا، یعنی بعثناه بعدهم علی اثرهم. میگوید: عیسی مریم را پس آن پیغامبران فرا داشتیم، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ یعنی یصدّق احکامها، و یدعو الیها. این مُصَدِّقاً صفت عیسی است، یعنی که احکام تورات را تصدیق میکند، و خلق را بر تصدیق آن میدارد و بر آن میخواند، و آن دیگر که گفت: وَ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ التَّوْراةِ آن صفت انجیل است یعنی که در انجیل ذکر تصدیق تورات است، و حکم این موافق آنست، و برین وجه حکم تکرار ندارد، و در قرآن خود بحمد اللَّه تکرار بی‌فائده نیست، وَ هُدیً وَ مَوْعِظَةً ای هادیا و واعظا «لِلْمُتَّقِینَ» عن الفواحش و الکبائر.

وَ لْیَحْکُمْ قراءت حمزه بکسر لام است و نصب میم، و معناه: آتیناه الانجیل فیه هدی و نور لان یحکم اهل الانجیل بما فیه. باقی بجزم خوانند بر معنی امر، یعنی و لیقض اهل الانجیل بما انزل اللَّه فیه، چنانست که ربّ العالمین حکم رجم و قصاص و بیان نعت مصطفی و توحید در تورات فرو فرستاد، و اهل تورات را فرمود احبار و ربّانیان ایشان که آن را قبول کنند، و بدان حکم کنند، و در انجیل فرو فرستاد، و اهل انجیل را فرمود قسّیسین و رهبانان ایشان که بپذیرند و بدان حکم کنند، و در قرآن بامّت محمّد فرو فرستاد، ایشان را فرمود تا قبول کنند، و از آن حکم کنند. پس گفت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ ازینان هر که حکم نکند بآنچه اللَّه فرو فرستاد فاسق است، از فرمان بیرون، و بر خدای عاصی. مؤمنان و مسلمانان امّت محمّد بجان و دل قبول کردند، و گردن نهادند، و پذیرفتند. ربّ العزّة از ایشان باز گفت: وَ إِذا یُتْلی‌ عَلَیْهِمْ قالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ.

امّا اهل تورات بدان کافر شدند، که محمّد را صلّی اللَّه علیه و سلّم دروغ زن گرفتند، و حکم کتاب خدای نپذیرفتند، و از توحید برگشتند، تا ربّ العزّة ازیشان حکایت‌ باز کرد که: وَ قالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قالَتِ النَّصاری‌ الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ شعبی گفت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ اول در مسلمانان است، و دیگر در جهودان، سدیگر در ترسایان.

وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ یا محمّد الْکِتابَ یعنی القرآن، بِالْحَقِّ ای بالعدل، مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتابِ یعنی من الکتب، التوراة و الانجیل و الزبور و سائر الکتب. میگوید: یا محمّد این قرآن بتو فرستادیم براستی و درستی، موافق تورات و انجیل و زبور و هر کتاب که از آسمان فرستادیم. وَ مُهَیْمِناً عَلَیْهِ یعنی قاضیا و شاهدا و رقیبا و حافظا و أمینا علی الکتب الّتی قبله. میگوید: این قرآن حاکم است، بر همه کتابها حکم کند، و هیچ کتاب برین حکم نکند، و گوشوان و استوار دار هر کتاب است، و گواه راست و امین بر سر همه، یعنی هر چه اهل کتاب از تورات و انجیل و غیر آن خبر دهند بر قرآن عرض دهید اگر در قرآن یابید بپذیرید و تصدیق کنید، و اگر نه ایشان را در آن دروغ زن دارید. و اصل مهیمن مؤیمن است، فقلبت الهمزة هاء، کما یقال: ارقت الماء و هرقت. ابن قتیبه گفت: اسمی است مبنی، از امین برگرفته، چنان که بیطره از بیطار برگرفته‌اند، و در بعضی روایات است که عمر گفت: هیمنوا علی دعائی، ای آمنوا. و گفته‌اند مرغ که گرد آشیان خویش برآید، و فراسر بچه خویش پرد، و او را در زیر پر گیرد تا وی را نگه دارد هیمن الطّائر گویند، و ربّ العزة باین معنی مهیمن نام است، یعنی: هو الرقیب الرحیم بعباده و مجیرهم و حافظهم فی جمیع احوالهم.

فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ این دلیل است که اهل کتاب چون از مسلمانان حکم خواهند حکم اسلام و قرآن و شریعت اسلام بر ایشان برانند. وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ این هم در بیان حکم رجم آمده است، یعنی: لا تأخذ بأهوائهم فی الجلد، «عَمَّا جاءَکَ مِنَ الْحَقِّ» من العلم یعنی الرجم.

لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً میگوید: اهل ملّتهای مختلفه را هر یکی شریعتی است ساخته، و راهی نموده: اهل تورات را شریعتی، و اهل انجیل را شریعتی، و اهل قرآن را شریعتی، که اندر آن شریعت آنچه خواهد حلال کند، و آنچه خواهد حرام کند. اصل دین یکی است و شرایع مختلفه. و الشریعة و الشرعة فی اللغة هو الطریق الظاهر الّذی یوصل منه الی الماء الّذین فیه الحیاة، فقیل الشریعة فی الدین هی الطّریق الذی یوصل الی الحیاة فی النعیم، و هی الامور الّتی یعبد اللَّه عزّ و جلّ بها من جهة السّمع، و الاصل فیه الظهور، یقال: شرعت فی الامر شروعا اذا دخلت فیه دخولا ظاهرا، و المنهاج الطریق المستقیم المستمر الواضح یعنی من کثرة ما دیس بان و اتضح.

وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّةً واحِدَةً این مشیت قدرتست. میگوید: و لو شاء لجمعکم علی الحقّ، اگر خدای خواستی همه را بر دین حق جمع آوردی، که بدان قادر است و توان آن دارد. این همچنانست که جای دیگر گفت: وَ لَوْ شِئْنا لَآتَیْنا کُلَّ نَفْسٍ هُداها، و قیل معناه: و لو شاء اللَّه لجعلکم علی ملة واحدة فی دعوة جمیع الانبیاء، اگر اللَّه خواستی شما را در دعوت همه انبیا یک گروه کردی در یک ملّت، تا دو تن در دین خویش مختلف نبودندی، لکن بیازماید شما را در آنچه شما را داد از کتاب و سنّت تا مهتدی ضالّ بیند، و صالح فاجر، و عالم جاهل، و شکر کنند بر آنچه خدای تعالی ایشان را داد فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ قیاما بشکره، بشتابید یا امّت محمّد بشکر نعمت، و یافت امن و عافیت، تا نعمت بپاید و بیفزاید، و رنه بگریزد و آسان آسان بازنیاید. امیر المؤمنین علی (ع) گفت: «احذروا نفار النعم فما کلّ شارد بمردود».

و قال: «اذا وصلت الیکم اطراف النعم فلا تنفروا اقصاها بقلّة الشکر».

معنی دیگر گفته‌اند: فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ بشتابید یا امّت محمّد بنیکیها و کردارهای پسندیده، پیش از آنکه فائت شود بمرگ، و الیه‌

اشار النبی (ص): رحم اللَّه امرءا نظر لنفسه و مهّد لرمسه، ما دام رسنه مرخی، و حبله علی غاربه ملقی، قبل أن ینفد اجله، فینقطع عمله.

إِلَی اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ بازگشت شما که امّت محمّداید، و ایشان که اهل کتاب پیشین و شرایع مختلفه بودند همه با خدای است، با وی گردید، و شما را خبر کند بآنچه در آن مختلف بودید و جدا جدا گوی.

وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ این «ان» معطوف است با سر سخن که گفت: وَ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ، یعنی: و أنزلنا الیک ان احکم و أن. نیز فرستادیم بتو فرمان که حکم کن میان اهل کتاب بآنچه خدای فرو فرستاد، وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ و بر پی بایست ایشان مرو در آن حکم که از تو میخواهند. گفته‌اند: سبب نزول این آیت آن بود که رؤساء جهودان با یکدیگر گفتند که تا رویم و محمّد را در فتنه افکنیم و از آن دین که بر آنست برگردانیم. آمدند و گفتند: یا محمّد تو دانی که اگر ما اتّباع تو کنیم، مردمان همه اتّباع تو کنند، و پس رو تو باشند، اکنون بدان که ما را خصمان‌اند و ترافع و تحاکم بر تو می‌آریم. اگر تو ما را بر خصمان ما حکم کنی ما بتو ایمان آریم.

مصطفی (ص) سر وازد، و از شنیدن سخن ایشان برگشت. رب العالمین در آن حال این آیت فرستاد که: یا محمّد میان اهل کتاب حکم کن بموجب قرآن و شریعت اسلام چنان که بتو فرو فرستادیم، و مراد ایشان خلاف آنست تو بر پی مراد ایشان مرو، وَ احْذَرْهُمْ أَنْ یَفْتِنُوکَ عَنْ بَعْضِ ما أَنْزَلَ اللَّهُ إِلَیْکَ یعنی فی القرآن من القصاص و الرجم، بپرهیز از ایشان، نباید که ترا بگردانند از حکم قصاص و رجم که خدای در قرآن بتو فرو فرستاد. فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند این جهودان از ایمان و حکم قرآن، پس بدان که اللَّه میخواهد که آن برگشتن ایشان سبب عقوبت ایشان گرداند، أَنْ یُصِیبَهُمْ بِبَعْضِ ذُنُوبِهِمْ بعض اینجا بمعنی کلّ است، یعنی که در دنیا ایشان را بگناهان ایشان‌ عقوبت کند، و در آخرت جزا دهد، پس عقوبت ایشان در دنیا جلا و نفی بود از خان و مان بیفکندن و آواره کردن، و عذاب آخرت خود برجاست، وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ النَّاسِ لَفاسِقُونَ ای و ان کثیرا من الیهود لکافرون.

أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ یَبْغُونَ یعنی أ یطلبون فی الزانیین حکما لم یأمرهم اللَّه به؟ و هم اهل الکتاب، کما یفعله اهل الجاهلیّة، میگوید: این جهودان از تو حکمی میخواهند در حقّ زانیین که اللَّه آن نفرموده است، و ایشان اهل کتاب خدااند! و کتاب داران‌اند، یعنی چرا آن کنند که اهل جاهلیت کنند، که کتاب ندارند، و حکم اهل جاهلیت آن بود که حکم رجم چون بر ضعفاء ایشان واجب گشتی الزام کردندی، و چون بر اقویا واجب گشتی آن حکم بر ایشان نراندندی، و شرفی را که در نسب داشتند یا توانگری را یا قوتی را که در ایشان بود رجم بتحمیم بدل میکردند، روی سیاه میکردند، و پشت با پشت بر ستور مینشاندند، و ایشان را بفضیحت میگردانیدند، و آن گـه آزاد میکردند. «تبغون» بتا قراءت شامی است، و معنی آنست که: تو که رسولی، و شما که مسلمانانید جهودان طمع میدارند که شما حکم جاهلیت جویید از بهر هواء ایشان، و درین قراءت «تبغون» مخاطبه با مؤمنان است، امّا عتاب با جهودان است و ذمّ ایشانست، یعنی: أن تبغوا حکم الجاهلیة من اجلهم. باقی بیا خوانند یعنی داور جاهلیت خواهند پسندید این جهودان، و آن آن کس بود که در زمان جاهلیت تحمیم او نهاده بود. آن گـه گفت: وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ این لام بمعنی «عند» است، یعنی عند قوم یوقنون باللّه و بحکمته و هم أمّة محمّد (ص).
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ هم مدح است و هم تشریف‌ و هم تعظیم. مدح بسزا، و تعظیم نیکو، و تشریف تمام. مدح جلال الوهیّت، تعظیم کلام احدیّت، تشریف بندگان در راه خدمت. مدح با ذات میگردد، و تعظیم با صفات، تشریف با افعال. جلال خود را خود ستود، و تعظیم صفات خود خود نهاد. دانست بعلم قدیم که نهاد بشریّت و عجز عبودیت هرگز مبادی جلال الوهیّت در نیابد، و بشناخت کمال احدیّت نرسد، و عزّت قرآن باین عجز گواهی میدهد که: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ، و مصطفی (ص) که سیّد خافقین و جمال ثقلین است چون بر بساط قربت بمقام معاینت رسید، گفت: «لا احصی ثناء علیک، انت کما اثنیت علی نفسک»:

    ترا که داند که، ترا تو دانی تو

    ترا نداند کس، ترا تو دانی بس.

    آبی و خاکی را نبود، پس بودی را چه زهره آن بود که حدیث لم یزل و لا یزال کند! صفت حدثان بسزای مدح قدم چون رسد؟! پیر طریقت از اینجا گفت: «خدایا نه شناخت ترا توان، نه ثناء ترا زبان، نه دریای جلال و کبریاء ترا کران، پس ترا مدح و ثنا چون توان!» إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فِیها هُدیً وَ نُورٌ در تورات راهنمونی هست، اما راهبران را، و در تورات روشنایی هست امّا بینندگان را. همانست که جای دیگر گفت: وَ ضِیاءً وَ ذِکْراً لِلْمُتَّقِینَ، الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَیْبِ. بارخواهان را بار است و راه جویان را راهست. یَهْدِی بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ خوانندگان تورات بسی بودند لکن روشنایی آن بر دل عبد اللَّه سلام و اصحاب وی تافت. سه چیز را که در ایشان بود خدمت بر سنّت، معرفت بر مشاهدت، ثنا در حقیقت، و بر سر آن همه عنایت ازلیّت، و دیگران را که این نبود جز ضلالتشان نیفزود، وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.

    وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ تورات را به بنی اسرائیل سپردند، و حفظ آن بایشان بازگذاشتند، لا جرم حق آن ضایع کردند، و در آن تحریف و تبدیل آوردند، چنان که گفت عزّ جلاله: یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ.

    باز امّت احمد را تخصیص دادند بقرآن مجید، و ایشان را بدان گرامی کردند، و ربّ العزة بجلال و عزّ خود، و تشریف و تخفیف ایشان را، و اظهار عزت کتاب خویش را، حفظ آن در خود گرفت، و بایشان بازنگذاشت، چنان که گفت: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ، و قال تعالی: وَ إِنَّهُ لَکِتابٌ عَزِیزٌ لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ. لا جرم پانصد سال گذشت تا این قرآن در زمین میان خلق است با چندان خصمان دین که در هر عصری بودند، هرگز کس زهره آن نداشت، و قوت نیافت، و راه نبرد بحرفی از آن بگردانیدن، یا بوجهی تغییر و تبدیل در آن آوردن. نظیرش آنست که موسی (ع) آن گـه که به طور میشد بمیعاد حق، هارون را بر بنی اسرائیل خلیفه کرد، و ذلک فی قوله: «اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی». چون بازآمد، موسی ایشان را گوساله‌پرست دید. باز مصطفی (ص) در آخر عهد که میرفت، یکی از یاران گفت: یا رسول اللَّه چه باشد که اگر خلیفتی گماری بر سر این قوم، تا دین خدا بر ایشان تازه دارد، و نظام این کار نگه دارد. رسول خدا گفت: «اللَّه خلیفتی علیکم»

    خلیفت من بر شما خداست که نگهبان و مهربان و یکتاست.

    لا جرم بنگر پس از پانصد و اند سال رکن دولت شرع محمدی که چون عامر است! و شاخ ناضر! و عود مثمر! هر روز که برآید دین تابنده‌تر، و اسلام قوی‌تر، و دین‌داران برتر.

    مصطفی (ص) گفت: «ان اللَّه عزّ و جلّ یبعث لهذه الامّة علی رأس کلّ مائة سنة من یجدّد لها دینها»، و قال (ص): «یحمل هذا العلم من کلّ خلف عدوّ له ینفون عنه تحریف الغالین، و انتحال المبطلین، و تأویل الجاهلین».

    آن گـه در آخر آیت گفت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ، و در آیت دیگر گفت: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ. اما فی الاول فقال: وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا، ثمّ قال: «وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ» یعنی لم یکن جحدا، و الجاحد کافر، دلیله قوله: وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتِی ثَمَناً قَلِیلًا، و امّا فی الثانی فقال تعالی: وَ کَتَبْنا عَلَیْهِمْ فِیها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ، ثمّ قال: وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ یعنی جاوز حدّ القصاص و اعتبار المماثلة، و تعدّی علی خصمه، ثم قال: فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ لانّه ظلم بعضهم علی بعض، و فی الثالث قال تعالی: وَ لْیَحْکُمْ أَهْلُ الْإِنْجِیلِ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فِیهِ وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ اراد به معصیة دون الکفر و دون الجحود.

    قوله تعالی: لِکُلٍّ جَعَلْنا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً شرعت شریعت است، و منهاج حقیقت.

    شرعت آئین شرعست، و منهاج راه بسوی حقّ. شرعت آنست که مصطفی آورد، و منهاج چراغی است که حقّ فرا دل داشت. شرعت بر پی شریعت رفتن است، منهاج بنور آن چراغ راه بردن است. شرعت آن پیغام است که از رسول شنیدی، منهاج آن نور است که در سر یافتی. شریعت هر کس راست، حقیقت کس کس راست. فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ استباق الزاهدین برفض الدنیا، و استباق العابدین بقطع الهوی، و استباق العارفین بنفی المنی، و استباق الموحّدین بترک الودی، و نسیان الدّنیا و العقبی.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ جهودان و ترسایان را بدوستان مدارید،، بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ ایشان دوستان یکدیگرند، وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ و هر که ایشان را همدل دارد، و بدوستی گیرد از شما، فَإِنَّهُ مِنْهُمْ وی از ایشانست.

    إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ (۵۱) که اللَّه راه نمای نیست آن کس را که کافر است.

    فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ می‌بینی منافقان را که در دل بیماری دارند، یُسارِعُونَ فِیهِمْ در صحبت جهودان میشتابند، یَقُولُونَ نَخْشی‌ میگویند میترسیم، أَنْ تُصِیبَنا دائِرَةٌ که مگر روزی بما دائره‌ای رسد، فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ مگر که اللَّه فتح آرد گشادکار، أَوْ أَمْرٍ مِنْ عِنْدِهِ یا کاری از نزدیک خویش، فَیُصْبِحُوا عَلی‌ ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ منافقان در آنچه پنهان میداشتند در نفس خویش، نادِمِینَ (۵۲) پشیمانان گشتند.

    وَ یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا و مؤمنان میگفتند: أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ اینان آنند که سوگند میخوردند بخدا، جَهْدَ أَیْمانِهِمْ بهر سوگند که دانستند و خواستند و توانستند، إِنَّهُمْ لَمَعَکُمْ که ایشان با شمااند، حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ باطل شد کردارهای ایشان فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ (۵۳) و زیان‌کارانند.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ هر که از شما برگردد از دین خویش، فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ آری اللَّه قومی آرد، یُحِبُّهُمْ که خدای ایشان را دوست دارد، وَ یُحِبُّونَهُ و ایشان اللَّه را دوست دارند، أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ مؤمنان را نرم جانب و خوش باشند، أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ بر کافران سخت و بزور و نابخشاینده، یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بازمیکوشند از بهر خدا، وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ و نترسند از زبان زدن ملامت کنندگان، ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ آن فضل خداوند است، یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ آن را دهد که خود خواهد، وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِیمٌ (۵۴) و اللَّه فراخ توان است دانا.

    إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ خداوند و کارساز و یار شما و همدم شما اللَّه است و رسول وی، وَ الَّذِینَ آمَنُوا و پس مؤمنان، الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ آنان.

    که نماز بپای میدارند، وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ و زکاة مال میدهند، وَ هُمْ راکِعُونَ (۵۵)، و ایشان پشت خم دادگان.

    وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ و هر که خود را خدای گزیند و رسول وی وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که گرویده‌اند، فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ سپاه خدااند که غالبان ایشان‌اند.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ هر چند که حکم این آیت بر عموم است که البته هیچ مؤمن را نیست که با جهودان و ترسایان موالات گیرد، چنان که آنجا گفت: لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ، جای دیگر گفت: لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکُمْ أَوْلِیاءَ، اما علی الخصوص نزول این آیت را سببی هست، و علما در آن مختلف‌اند. عطیّة بن سعید العوفی و زهری گفتند: سبب آن بود که روز بدر چون آن هزیمت و شکستگی بر کافران افتاد، جماعتی مسلمانان با قومی جهودان که نزدیکان و دوستان ایشان بودند میگفتند ایمان آرید، پیش از آنکه شما را روزی دیگر چون روز بدر پیش آید، و آن گـه خود هیچ بر جای نمانید. مالک بن الضیف که از جهودان بود جواب داد که: شما بدان غره گشتید که جمعی از قریش بکشتید، از آنکه ایشان را در جنگ و تدبیر آن علم نبود، و ساز آن کار نداشتند، اگر ما را روزی پیش آید بینید که شما را بر ما دست نبود، و ما به آئیم.

    عبادة بن الصامت الخزرجی گفت: یا رسول اللَّه مرا دوستان‌اند ازین جهودان گروهی که عدد ایشان فراوان است، و شوکت ایشان و قوت ایشان تمام است، و سلاح ایشان بسیار، اما از ایشان یاری نمیخواهم و دوستان نمیگیرم، و موالات ایشان نمیخواهم، که یار و دوست من جز خدای و رسول نیست. عبد اللَّه ابی سلول گفت: من باری موالات جهودان و دست با ایشان یکی داشتن و با ایشان پناهیدن فرو نگذارم، که از دوائر و نوائب میترسم، روزگار و حال و دولت گردان است، نباید که حال بر ما بگردد و ما را بایشان حاجت بود. رسول خدا گفت: اگر حاجت بود ترا با ایشان حاجت بود نه عباده را، و موالات با ایشان تراست نه وی را. عبد اللَّه منافق گفت: پس من این می‌پذیرم، و روا میدارم. پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد.

    سدی گفت: نزول این آیت بعد از واقعه احد بود، قومی مسلمانان از مشرکان بترسیدند. یکی گفت: من بر جهودان روم، و از ایشان امان خواهم، تا ایمن گردم.

    دیگری گفت: من بزمین شام شوم. از ایشان زینهار و پیمان ستانم. رب العالمین این آیت فرستاد، و هر دو را از آن موالات جهودان و ترسایان باز زد، آن گـه گفت: بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ این جهودان و ترسایان و منافقان دوستان یکدیگرند، نصرت میدهند یکدیگر را، و بر مخالفت مسلمانان دست یکی میدارند، بو موسی اشعری، عمر خطاب را گفت: مرا دبیری نصرانی است. عمر گفت: قاتلک اللَّه! الا اتخذت حنیفا، اما سمعت قول اللَّه: لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ؟ بو موسی گفت: مرا با دین وی چه کار، مرا دبیری وی بکار است نه دین وی. عمر گفت: «لا اکرمهم اذ اهانهم اللَّه، و لا أعزهم اذ أذلّهم اللَّه، و لا ادینهم اذ اقصاهم اللَّه».

    وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ فی معصیة اللَّه و سخطه و عذابه یوم القیامة، هر که ایشان را گزیند، و یاری دهد، و بدوستی گیرد، فردا در قیامت با ایشان است در سخط و عذاب خدا. إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ هر چه در قرآن از این لفظ است در ظالم و در فاسق، معنی آنست که اللَّه سازنده کار ایشان نیست. وجهی دیگر است که هر چه در آن لا یهدی است معنی آن ظالم و فاسق، و جز از آن کافر است. میگوید: راهنمایی نیست آن کس را که در علم اللَّه کافری راست یعنی: الکافرین فی علمه.

    فَتَرَی الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مرض ایدر شک است، و نفاق در دین، و در شأن عبد اللَّه ابی سلول است و اصحاب وی. یُسارِعُونَ فِیهِمْ یعنی فی مودّة اهل الکتاب و معاونتهم علی المسلمین بالقاء الاخبار الیهم. میگوید: این منافقان در صحبت جهودان میشتابند، و با ایشان موالات میگیرند، و میگویند که: از گردش روزگار میترسیم که بر محمد جای شکستگی افتد، و کار وی بسر نشود، یا خشک سالی و قحطی در پیش آید، و بنعمت ایشان ما را حاجت بود، یا از دشمنی رنجی رسد که بمعاونت ایشان محتاج باشیم، پس با ایشان انبوه باشیم و با ایشان پناهیم روز حاجت را. تمّ کلامهم، اینجا سخن ایشان تمام شد.

    فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ بِالْفَتْحِ واجب است از خدای تعالی بر وعده‌ای که مؤمنانرا داده است، که مسلمانان را بر کافران ظفر دهد و نصرت کند بر مخالفان دین، و فتح آرد یعنی فتح مکه، «او امر من عنده» یا کاری برسازد از نزدیک خویش، و آن سه چیز است: تذلیل جهودان و کشف منافقان و هزیمت مشرکان. فَیُصْبِحُوا عَلی‌ ما أَسَرُّوا فِی أَنْفُسِهِمْ نادِمِینَ پس چون اللَّه تعالی مؤمنان را فتح و نصرت داد، و جهودان خوار گشتند، آن منافقان از آنچه در دل داشتند که با ایشان موالات کنند و خبرها بایشان افکنند، پشیمان شدند، و مؤمنان گفتند: «أَ هؤُلاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ» این جهودان آنند که سوگند میخورند با منافقان که ما با شماایم. حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ آن امیدهای منافقان و آن پناهیدن ایشان باطل شد. و اگر گویی هؤُلاءِ منافقان‌اند، و لَمَعَکُمْ کاف و میم جهودان‌اند، وجهی دارد، و قول پیشینه به است که کاف و میم بر منافقان نهی و هؤلاء بر جهودان. و روا باشد که هؤلاء منافقان باشند و معکم.

    مؤمنان، یعنی که مؤمنان گفتند آن گـه که سرّ منافقان آشکارا شد که: این منافقان ایشانند که سوگندان یاد کردند بایمان مغلّظه که ما مؤمنانیم، و یار ایشانیم بر هر که مخالف ایشان است، رب العالمین گفت: حَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ بطل کل خیر عملوه بکفرهم، فَأَصْبَحُوا خاسِرِینَ صاروا الی النّار و ورث المؤمنون منازلهم من الجنة.

    یَقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا بی واو قراءت حجازی و شامی است، باقی همه بواو خوانند، و یقول بنصب لام ابو عمرو خواند، و یقول عطف است بر فَعَسَی اللَّهُ أَنْ یَأْتِیَ، یعنی: و عسی ان یقول. باقی برفع لام خوانند بر استیناف، ای: و یقول الّذین امنوا.

    قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ مدنی و شامی یرتدد بتخفیف خوانند دال اول بکسر و دال دوم ساکن، باقی بتشدید خوانند بیک دال، و معنی هر دو یکسانست، دو لغت است بیک معنی، تخفیف و اظهار لغت اهل حجاز، و تشدید و ادغام لغت تمیم، و مثله قوله: وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ، و قوله وَ مَنْ یُشَاقِّ اللَّهَ.

    و این آیت اشارت فرا اهل ردّت است، ایشان که پس از وفات مصطفی (ص) مرتد گشتند، و این دلیل است بر اعجاز قرآن و صحّت نبوت مصطفی که اخبار از غیب است، و چنان که خبر داد چنان آمد.

    و بر جمله اهل ردّت یازده نفر بودند: سه در عهد مصطفی در آخر عمر وی، و هفت در عهد ابو بکر صدّیق، و یکی در عهد عمر خطاب. اما آن سه نفر که مرتد گشتند بروزگار مصطفی (ص) در آخر عهد وی، بنو مدحج بودند، و رئیس ایشان اسود الکذاب بود، مردی کاهن مشعبذ که در یمن وطن داشتی، و دعوی پیغامبری کرد، و عمّال رسول خدا را از یمن بیرون کرد. پس خدای تع:campe545457on2: را هلاک کرد بدست فیروز الدیلمی، و ذلک انّه بیّته و قتله علی فراشه، فقال النبی (ص) و هو بالمدینة قتل الاسود البارحة رجل مبارک.

    قیل: و من هو؟ قال: فیروز، و در روایت دیگر گفتند: فاز فیروز، فبشّر صلّی اللَّه علیه و سلم اصحابه بهلاک الاسود. فرقه دوم بنو حنیفه بودند در یمامه و رئیس ایشان مسیلمة بن حبیب ابو المنذر الکذاب الحنفی که دعوی پیغامبری کرد اندر یمامه، و برسول خدا نبشت: من مسیلمة رسول اللَّه الی محمد رسول اللَّه، اما بعد فان الارض نصفها لک و نصفها لی. و رسول خدا جواب نبشت: «من محمد رسول اللَّه الی مسیلمة الکذاب، امّا بعد ف إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ».

    پس رسول (ص) از دنیا بیرون شد، و کار مسیلمه در یمامه بالا گرفت یک چندی، آن گـه در عهد ابو بکر صدیق بدست خوّات و وحشی کشته شد، تا وحشی میگفت پس از آن: قتلت خیر الناس فی الجاهلیة، و قتلت شرّ النّاس فی الاسلام. و فرقه سیوم بنو اسد بودند و رئیس ایشان طلحة بن خویلد. این طلعة در حیات مصطفی در آخر عهد وی دعوی پیغامبری کرد، و پس از وفات مصطفی روزگاری در آن ردّت بماند و ابو بکر صدیق خالد ولید را با لشکری بجنگ وی فرستاد، وی بهزیمت شد، روی به شام نهاد، و در بنی حنیفه گریخت، پس مسلمان گشت و حسن اسلامه. اما آن هفت گروه که پس از وفات مصطفی در خلافت ابو بکر صدّیق مرتد گشتند یکی قراره بود، رئیس ایشان عیینة بن حصن. دوم غطفان امیر ایشان قرة بن سلمه. سیوم بنو سلیم سر ایشان العجاه بن عبد یالیل. چهارم بنو یربوع مهتر ایشان مالک بن نویره.

    پنجم طائفه‌ای از بنی تمیم و سر ایشان زنی بود که او را سجاحه بنت المنذر میگفتند دعوی پیغامبری کرد و خود را بزنی به مسیلمة الکذّاب داد. ششم فرقه کنده بود رئیس ایشان الاشعث بن قیس. هفتم بنو بکر بن وائل بودند در زمین بحرین، و پیشرو ایشان الحطیم بن زید بود. امّا آن فرقت که در عهد عمر خطاب مرتد گشتند جبلة بن ایهم الغسانی بود و اصحاب وی. و اخبار اهل ردّت و قصه ایشان در تواریخ مشهور است، و شرح آن اینجا احتمال نکند.

    فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ این قوم ابو بکر صدّیق است و خالد ولید، و سپاه اسلام و غازیان امّت که با اهل ردّت جنگ کردند و دین حقّ را نصرت دادند. چون ابو بکر صدّیق بقتال ایشان بیرون آمد، و لشکر جمع کرد، ساز جنگ بساخت، عمر خطاب گفت: کیف تقاتل النّاس و قد قال رسول اللَّه (ص): «امرت ان أقاتل النّاس حتی یقولوا لا اله الا اللَّه، فاذا قالوا عصموا منّی دماءهم و اموالهم الا بحقّها، و حسابهم علی اللَّه».

    فقال ابو بکر: هذا من حقّها، و اللَّه لأقاتلنّ من فرق بین الصلاة و الزکاة، و الّذی نفسی بیده لو منعونی عقالا او عناقا ممّا کانوا یؤدونها الی رسول اللَّه، لقاتلتهم علیها. قال عمر: فلمّا رأیت اللَّه شرح صدر ابی بکر لقتالهم، عرفت انّه الحقّ. قالوا: و أمّر علی النّاس خالد بن الولید، و قال: اذا غشیتم دارا من دور النّاس، فسمعتم فیها اذانا للصلاة، فأمسکوا عنها، و ان لم تسمعوا اذانا فشنّوا الغارة.

    مجاهد گفت: این قوم اهل یمن‌اند که مصطفی (ص) ایشان را گفته: «اتاکم اهل الیمن هم الین قلوبا و ارقّ افئدة، و الایمان یمان و الحکمة یمانیة».

    و گفته‌اند که: رسول خدا را ازین آیت پرسیدند، سلمان ایستاده بود، دست مبارک خود بر دوش وی نهاد، گفت: «هذا و ذووه، و لو کان الدّین معلّقا بالثریا لنا له رجال من ابناء فارس، و فیهم نزلت: و ان یتولّوا یستبدل قوما غیرکم ثم لا یکونوا امثالکم».

    و من الاخبار الواردة فی المحبّة ما روی انس بن مالک عن النّبی (ص)، قال: «ثلاث من کن فیه وجد طعم الایمان: من کان اللَّه و رسوله احبّ الیه ممّا سواهما، و من کان یحبّ المرء لا یحبّه الا اللَّه، و من کان أن یلقی فی النار احبّ الیه من ان یرجع الی الکفر، بعد اذ أنقذه اللَّه منه».

    و قال (ص): «من احبّ لقاء اللَّه احبّ اللَّه لقاءه، و من کره لقاء» اللَّه کره اللَّه لقاءه».

    و قال: «انّ اللَّه اذا احبّ عبدا دعا جبرئیل فقال: انّی احبّ فلانا فاحبّه، قال: فیحبّه جبرئیل، ثمّ ینادی فی السّماء فیقول: انّ اللَّه یحبّ فلانا فاحبّوه، فیحبّه اهل السّماء، ثمّ یوضع له القبول فی الارض».

    و عن انس انّ رجلا قال یا رسول اللَّه متی السّاعة؟ قال: «ویلک و ما اعددت لها»؟ قال: ما اعددت لها الا انّی احبّ اللَّه و رسوله. قال: «انت مع من احببت»، و قال: «انّ اللَّه عز و جل اذا احبّ عبدا القی حبّه فی الماء، من شرب من ذلک الماء احبّه»، و قال: «اذا احبّ اللَّه عبدا حماه الدّنیا کما یظلّ یحمی احدکم سقیمه الماء، و اذا احبّ اللَّه عبدا استعمله»، قیل: یا رسول اللَّه و کیف یستعمله؟ قال: «یحبّب الیه طاعته و یوفّقه لها».

    و فی بعض کتب اللَّه: «عبدی! أنا و حقّک لک محبّ، فبحقّی علیک کن لی محبّا».

    قوله: أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ یعنی باللین و الرّحمة، أَعِزَّةٍ عَلَی الْکافِرِینَ بالغلظة. همانست که جای دیگر گفت: أَشِدَّاءُ عَلَی الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ. یقال دابّة ذلول بیّنة الذّل (بکسر الذّال)، اذا کان لیّنا سهل القیاد، و الذّل بکسر الذّال خلاف الذلّ بالضم، لانّ الاول اللین و الانقیاد، و الثّانی الهوان و الاستخفاف. میگوید: مؤمنانرا متواضع‌اند فروتن و نرم پهلو و چرب سخن، کقوله تعالی: وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَی الْأَرْضِ هَوْناً با مؤمنان چنین‌اند امّا بر کافران درشت‌اند و تند و تیز، چنان که ددان بیابان در فریسه خویش افتند، ایشان در کافران و بی‌دینان افتند، و با ایشان بکوشند، اینست که رب العزة گفت: یُجاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ، نه چون منافقان‌اند که مراقبت کافران میکنند و از ملامت ایشان میترسند.

    قال ابو ذر: «اوصانی رسول اللَّه (ص) بسبع: بحبّ المساکین و الدّنوّ منهم، و أن اصل رحمی و ان جفونی، و أن انظر الی من هو دونی و لا انظر الی من هو فوقی، و أن اقول الحق و ان کان مرّا، و ان لا اخاف فی اللَّه لومة لائم، و ان لا اسئل النّاس شیئا، و أن استکثر من قول لا حول و لا قوّة الا باللّه».

    ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ ای محبّتهم للَّه و لین جانبهم للمسلمین، و شدتهم علی الکافرین تفضّل من اللَّه علیهم...

    إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ای انّما والیکم و موالیکم و متولیکم اللَّه و رسوله.

    ولی و مولی در لغت عرب هر دو یکیست. یقول تعالی: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا، و قال فی موضع آخر: ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا، و معناهما واحد، و فی الخبر: من کنت مولاه فعلی مولاه‌

    یعنی فی ولایة الدّین، و هی اجلّ الولایات. گفته‌اند: ولایت اینجا بمعنی اتصال است: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا» و «مَوْلَی الَّذِینَ آمَنُوا» لانّه جلّ و عزّ قد وصلهم برحمته و هو یلی امورهم، و یختصّهم بالرّحمة دون غیرهم. میگوید: مؤمنان‌اند که برحمت اللَّه مخصوص‌اند، و با خدای پیوند دوستی دارند، و خدای کارساز و همدل و یار ایشان، و همچنین‌ «من کنت مولاه فعلیّ مولاه».

    میگوید: هر که مرا در دین و اعتقاد با وی پیوند است و دوستی، علی را با وی پیوند است و دوستی، و این شرف و فضل علی (ع) را گفت.

    و من فضائل علی (ع) ما روی عمران بن حصین انّ النّبی (ص) قال: «انّ علیّا منّی و انا منه، و هو ولیّ کل مؤمن بعدی».

    و عن ابن عمر قال: «آخی رسول اللَّه (ص) بین اصحابه، فجاء علیّ تدمع عیناه، هذا علی ولیّکم، اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه، فقال آخیت بین اصحابک و لم تؤاخ بینی و بین احد؟ فقال رسول اللَّه (ص): «انت اخی فی الدّنیا و الآخرة»، و قال: «انت منّی بمنزلة هارون من موسی الا انّه، لا نبیّ بعدی».

    و روی الرّضا عن آبائه عن علی (ع) قال: «قال لی رسول اللَّه (ص): لیس فی القیامة راکب غیرنا، و نحن اربعة، فقام الیه رجل من الانصار فقال فداک ابی و أمی انت و من؟ قال: أنا علی البراق، و اخی صالح علی ناقة اللَّه الّتی عقرت، و عمّی حمزة علی ناقتی العضباء، و اخی علی علی ناقة من فوق الجنة، و بیده لواء الحمد ینادی: لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه».

    و قال (ص): «اذا کان یوم القیامة نودیت من بطنان العرش: نعم الأب ابوک ابراهیم الخلیل، و نعم الاخ اخوک علی بن ابی طالب»!

    و عن ابی سعید الخدری قال: نظر رسول اللَّه (ص) فی وجه علیّ بن ابی طالب فقال: «کذب من یزعم انّه یحبّنی و هو یبغضک».

    علیّ مرتضی ابن عم مصطفی شوهر خاتون قیامت فاطمه زهرا که خلافت را حارس بود، و اولیا را صدر و بدر بود چنان که نبوت بمصطفی ختم کردند خلافت خلفاء راشدین بوی ختم کردند.

    خاتمت نبوّت و خاتمت خلافت هر دو بهم از آدم بمیراث همی آمد عصرا بعد عصر، تا بعهد دولت مصطفی خاتمت نبوت بمیراث بمصطفی رسید، و خاتمت خلافت بعلی مرتضی رسید. رقیب عصمت و نبوت بود، عنصر علم و حکمت بود، اخلاص و صدق و یقین‌ و توکل و تقوی و ورع شعار و دثار وی بود، حیدر کرّار بود، صاحب ذو الفقار بود، سیّد مهاجر و انصار بود. روز خیبر مصطفی گفت: «لأعطینّ هذه الرایة غدا رجلا یفتح اللَّه علی یدیه، یحبّ اللَّه و رسوله، و یحبّه اللَّه و رسوله».

    فردا این رایت نصرت اسلام بدست مردی دهم که خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول او را دوست دارند.

    همه شب صحابه در این اندیشه بودند که فردا علم اسلام و رایت نصرت لا اله الا اللَّه بکدام صدیق خواهد سپرد. دیگر روز مصطفی گفت: «این علی بن ابی طالب»؟

    گفتند: یا رسول اللَّه هو یشتکی عینیه، چشمش بدرد است. گفت: او را بیارید. بیاوردند.

    زبان مبارک خویش بچشم او بیرون آورد شفا یافت، و نوری نو در بینایی وی حاصل شد، و رایت نصرت بوی داد. علی گفت: «یا رسول اللَّه اقاتلهم حتی یکونوا مثلنا»

    ایشان را بتیغ چنان کنم که یا همچون ما شوند یا همه را هلاک کنم. رسول گفت: یا علی آهسته باش، و با ایشان جنگ بر اندازه ناکسی و بی‌قدری ایشان کن، نه بر قدر قوت و هیبت خویش، «یا علی ادعهم الی الاسلام و أخبرهم بما یجب علیهم من حق اللَّه فیه، فو اللَّه لان یهدی اللَّه بک رجلا واحدا خیر لک من أن یکون لک حمر النعم».

    إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ جابر بن عبد اللَّه گفت: این آیت در شأن مسلمانان اهل کتاب فرو آمد: عبد اللَّه سلام و اسد و اسید و ثعلبه، که رسول خدا ایشان را فرموده بود که با جهودان و ترسایان موالات مگیرید، و ذلک فی قوله: لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ. پس بنی قریظه و نضیر ایشان را دشمن گشتند، و سوگند یاد کردند که با اهل دین محمد نه نشینیم، و نه سخن گوئیم، و نه مبایعت و مناکحت کنیم.

    عبد اللَّه سلام برخاست، و اصحاب وی بمسجد رسول خدا آمدند وقت نماز پیشین، و آن قصّه باز گفتند، و از قوم خویش شکایت کردند که چنین سوگندان یاد کردند بهجرت ما، و اکنون نه با ایشان می‌توانیم نشست، و نه با یاران تو یا رسول اللَّه، که خانه‌های ما بس دور است از مسجد، و پیوسته اینجا نمی‌توانیم بود. اکنون تدبیر چیست، که ما در رنجیم. همان ساعت جبرئیل آمد، و این آیت آورد. رسول خدا بر ایشان خواند. ایشان گفتند: رضینا باللّه و برسوله و بالمؤمنین اولیاء. گفته‌اند که: آن ساعت که این آیت فرو آمد، یاران همه در نماز بودند، قومی نماز تمام کرده بودند، قومی در رکوع بودند، قومی در سجود، و در میانه درویشی را دید که در مسجد طواف میکرد، و سؤال میکرد. رسول خدا او را بخود خواند، گفت: «هل اعطاک احد شیئا»؟

    هیچ کس هیچ چیز بتو داد؟ گفت: آری آن جوانمرد که در نماز است انگشتری سیمین بمن داد.

    گفت: در چه حال بود آنکه بتو داد. گفت: در رکوع بود، اندر نماز اشارت کرد بانگشت، و انگشتری از انگشت وی بیرون کردم. چون بنگرستند علی مرتضی بود.

    رسول خدا آیت برخواند، و اشارت بوی کرد: وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ، و برین وجه آیت از روی لفظ اگر چه عام است از روی معنی خاص است، که مؤمنان را بر عموم گفت، و علی بدان مخصوص است، و روا باشد که بر عموم برانند.

    و معنی رکوع نماز تطوع بود یعنی که: و هم یصلّون من النوافل. اقامت صلاة یاد کرد، و آن گـه راکعون جدا کرد شرف تواضع پیدا کردن را. و رکوع در قرآن جایها از دیگر ارکان نماز مسمّی است، و در آن دو وجه است: یکی آنست بر مذهب عرب که جزئی از چیزی یاد کنند، و بآن کل خواهند، که از رکوع سخن گوید نماز خواهد برین وجه، چنان که مریم را گفت: وَ ارْکَعِی، و چنان که گفت: وَ قُومُوا لِلَّهِ قیام یاد کرد، و گفت: وَ اسْجُدُوا لِلَّهِ سجود یاد کرد و مراد نماز است. دیگر وجه آنست که عرب پیش از اسلام سجود میکردند و قیام، معبود خویش را، و رکوع نشناختند.

    رکوع اسلام در افزود. جایی که رکوع مجرد یاد کند بر آن وجه است، چنان که گفت:

    وَ ارْکَعُوا، و گفت: وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ ارْکَعُوا، و آنجا که گفت حکایت از داود: وَ خَرَّ راکِعاً معنی آن ساجد است در تفسیر، و از بهر آن راکع خواند که ساجد پیشتر برکوع شود پس بسجود، و رکوع در لغت عرب انحناء ظهر است.

    وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ هر که پذیرفتاری خود را و دل خود را و نازیدن خود را خدای را گزیند و او را دوست و یار پسندد و رسول را و مؤمنان را، فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ یعنی انصار دین اللَّه هم الغالبون. غالبان ایشانند که مؤمنانند و انصار دین خدااند، یعنی عبد اللَّه سلام و اصحاب وی، که ایشان غالب آمدند، و جهودان و ترسایان مغلوب، که ایشان را کشتند، و گروهی از خان و مان و اوطان آواره کردند.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری‌ أَوْلِیاءَ جلیل و جبار، خداوند بزرگوار، دانای بر کمال، عزیز و ذو الجلال، به نداء کرامت بندگان را میخواند، و از روی لطافت ایشان را مینوازد، و بنعت رأفت و رحمت روی دل ایشان از اغیار با خود میگرداند، و میگوید: بیگانه را بدوست مگیرید، و دشمن را بصحبت خود مپسندید. دوست که گیرید، و یار که گیرید خدای را پسندید، در کار خدا دوست گیرید، و در دین خدا یار پسندید. حقائق ایمان که جویید از موالات اولیاء اللَّه جویید و معادات اعداء دین. مصطفی (ص) گفت: «اوثق عری الایمان الحبّ فی اللَّه و البغض فی اللَّه».

    و دشمنان دین که معادات ایشان فرض است یکی شیطان است و دیگر نفس امّاره، و نفس از شیطان صعب‌تر، که شیطان در مؤمن طمع ایمان نکند، از وی طمع معصیت دارد، باز نفس وی او را بکفر کشد، و از وی طمع کفر دارد. شیطان بلا حول بگریزد، و نفس نگریزد. یوسف صدیق آن همه بلاها بوی رسید از چاه افکندن، و ببندگی فروختن، و در زندان سالها ماندن، و از آن هیچ بفریاد نیامد، چنان که از نفس امّاره آمد، گفت: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ»، و مصطفی (ص) گفت: «اعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک».

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ درین آیت اشارتی است دانایان را، و بشارتی است مؤمنانرا. اشارت آنست که این ملت اسلام و دین حنیفی و شرع محمدی اگوشوان و نگهبان خداست، و پیوسته بر جا است، چه زیان دارد این دین را اگر قومی برگردند و مرتد شوند. اگر قومی مرتد شوند رب العزة دیگرانی آرد که آن را بجان و دل باز گیرند، و بناز پرورند، معالم امر و قواعد نهی بایشان محفوظ دارد، و بساط شرع بمکان ایشان مزیّن دارد، رقم محبت برایشان کشیده که یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ، بخط الهی صفحه دلشان بنگاشته که کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ، چراغ معرفت در سر ایشان افروخته که فَهُوَ عَلی‌ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ. الهیّت مربی ایشان، و حجر نبوّت مهد ایشان، ازل و ابد در وفای ایشان، میدان لطف مستودع نظر ایشان، بساط هیبت مستقر همت ایشان. همانست که جای دیگر گفت: «فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرِینَ». و مصطفی (ص) گفت: «لا تزال طائفة من امّتی علی الحقّ ظاهرین، لا یضرّهم من خالفهم حتی یاتی امر اللَّه».

    و بشارت آنست که هر که مرتدّ نیست وی در شمار دوستانست، و اهل محبت و ایمان است. هر که در وهده ردّت نیفتاد، او را بشارتست که اسم محبّت بر وی افتاد.

    یقول اللَّه تعالی: مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللَّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ.

    نخست محبت خود اثبات کرد و آن گـه محبت بندگان، تا بدانی که تا اللَّه بنده را بدوست نگیرد، بنده بدوست نبود.

    واسطی گفت: «بطل جهنم بذکر حبّه لهم بقوله: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ، و أنّی تقع الصفات المعلولة من الصفات الازلیة الأبدیة»! ابن عطاء را پرسیدند که محبت چیست؟ گفت: اغصان تغرس فی القلب فتثمر علی قدر العقول. درختی است در سویداء دل بنده نشانده، شاخ بر اوج مهر کشیده، میوه‌ای باندازه عقل بیرون داده.

    پیر طریقت گفت: «نشان یافت اجابت دوستی رضاست. افزاینده آب دوستی وفاست. مایه گنج دوستی همه نور است. بار درخت دوستی همه سرور است. هر که از دو گیتی جدا ماند، در دوستی معذور است. هر که از دوست جزاء دوست جوید نسپاس است، دوستی دوستی حق است، و دیگر همه وسواس است. یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ عظیم کاری و شگرف بازاری که آب و خاک را برآمد، که قبله دوستی حق گشت، و نشانه سهام وصل، چون که ننازد رهی! و نزدیکتر منزلی بمولی دوستی است! آن درختی که همه بار سرور آرد دوستی است. آن تربت که ازو همه نرگس انس روید دوستی است. آن ابر که همه نور بارد دوستی است. آن نوشید*نی که زهر آن همه شهد است دوستی است آن راه که خاک آن همه مشک و عبیر است دوستی است. رقم دوستی ازلی است، و داغ دوستی ابدی است».

    تا دوستی دوست مرا عادت و خوست

    از دوست منم همه و از من همه دوست.

    بنگر دولت دوستی که تا کجا است! بشنو قصه دوستان که چه زیبا است! میدان دوستی یک دل را فراخ است. ملک فردوس بر درخت دوستی یک شاخ است.

    آشامنده نوشید*نی دوستی از دیدار بر میعادست. برسد هر که صادق روزی بآنچه مرادست.

    بداود وحی آمد که: یا داود هر که مرا بجوید بحق مرا یابد، و آن کس که دیگری جوید مرا چون یابد. یا داود زمینیان را گوی: روی بصحبت و مؤانست من آرید، و بذکر من انس گیرید، تا انس دل شما باشم. من طینت دوستان خود از طینت خلیل خود آفریدم، و از طینت موسی کلیم خود و از طینت محمد حبیب خود. یا داود من دل مشتاقان خود را از نور خود آفریدم و بجلال خود پروردم. مرا بندگانی‌اند که من ایشان را دوست دارم، و ایشان مرا دوست دارند: یُحِبُّهُمْ وَ یُحِبُّونَهُ. ایشان مرا یاد کنند و من ایشان را یاد کنم: فَاذْکُرُونِی أَذْکُرْکُمْ. ایشان از من خشنود و من از ایشان خشنود: رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ. ایشان در وفاء عهد من و من در وفاء عهد ایشان: أَوْفُوا بِعَهْدِی أُوفِ بِعَهْدِکُمْ. ایشان مشتاق من و من مشتاق ایشان: «الا طال شوق الأبرار الی لقایی، و أنا الی لقائهم لاشد شوقا».

    إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ قال ابو سعید الخراز رحمه اللَّه: اذا اراد اللَّه ان یوالی عبدا من عبیده فتح علیه بابا من ذکره، فاذا استلذ الذکر فتح علیه باب القرب، ثم رفعه الی مجلس الانس، ثم اجلسه علی کرسی التوحید، ثم رفع عنه الحجب، و أدخله دار الفردانیة، و کشف عنه الجلال و العظمة، فاذا وقع بصره علی الجلال و العظمة، بقی بلا هو، فحینئذ صار العبد فانیا، فوقع فی حفظه سبحانه، و بری‌ء من دعاوی نفسه».

    بو سعید خراز گفت: چون خدای تعالی خواهد که بنده‌ای برگزیند، و از میان بندگان او را ولی خود گرداند، اول نواختی که بر وی نهد آن باشد که وی را بر ذکر خود دارد، تا از کار خود با کار حق پردازد، و از یاد خود با یاد حق پردازد، و از مهر خود با مهر حق آید. چون با ذکر و مهر حق آرام گرفت، او را بخود نزدیک گرداند. نشان نزدیکی حلاوت طاعت بود، و کراهیت معصیت، و عزلت از خلق، و لـ*ـذت خلوت.

    پس او را در مجلس خلوت بر بساط انس بر کرسی توحید نشاند. آزاد از خلق، و شاد بحق، و بی‌قرار در عشق، حجابها برداشته، و در میدان فردانیّت فرو آورده، و مکاشف جلال و عظمت گشته، از خود بیگانه، و با حق یگانه، در خود برسیده، و بمولی رسیده، همی گوید بزبان بیخودی: بر خبر همی رفتم جویان یقین ترس یا نه، و اومید برین مقصود از من نهان، و من کوشنده دین، ناگاه برق تجلی تافت از کمین، از ظن چنان روز بینند، و از دوست چنین بجان. شنو سخن آن پیر طریقت که نیکو گفت: ای مهیمن اکرم! ای مفضل ارحم! ای محتجب بجلال و متجلی بکرم! قسام پیش از لوح و قلم، نماینده سور هدی پس از هزاران ماتم! بادا که باز رهم روزی از زحمت حوا و آدم! آزاد شوم از بند وجود و عدم. از دل بیرون کنم این حسرت و ندم. با دوست بر آسایم یک دم. در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دمادم.

    تا کی سخن اندر صفت و خلقت آدم

    تا کی جدل اندر حدث و قدمت عالم!

    تا کی تو زنی راه برین پرده و تا کی

    بیزار نخواهی شدن از عالم و آدم!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند! لا تَتَّخِذُوا مکنید و بدست مگیرید، الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً ایشان را که دین شما بافسوس و بازی گرفتند، مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ ازیشان که کتاب دادند ایشان را پیش از شما، وَ الْکُفَّارَ و آن کافران، أَوْلِیاءَ مشمارید ایشان را بدوستان. وَ اتَّقُوا اللَّهَ و پرهیزید از خشم و عذاب خدای، إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ (۵۷) اگر گرویدگان‌اید.

    وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ و چون بنماز خوانید، اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً بانگ نماز را بافسوس و بازی آرند، ذلِکَ بِأَنَّهُمْ آن بآنست که ایشان، قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ (۵۸) قومی‌اند که حق درنمی‌یابند.

    قُلْ گوی: یا أَهْلَ الْکِتابِ ای خوانندگان تورات و انجیل! هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا در چه چیز بر ما می‌کین دارید و آن را از ما نمی‌پسندید، إِلَّا أَنْ آمَنَّا بِاللَّهِ مگر آنکه ما گرویده‌ایم بخدای، وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْنا و بآنچه فرو فرستاده آمد بر ما، وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلُ و آنچه فرو فرستاده آمد از پیش، وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ و بیشتر شما فاسقان و از طاعت بیرون شدگان‌اید.

    قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ گوی شما را خبر کنم؟ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ مَثُوبَةً به بهتر از آن بثواب، عِنْدَ اللَّهِ نزدیک خدای، مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ آن کس که اللَّه لعنت کرد بر وی، وَ غَضِبَ عَلَیْهِ و خشم گرفت بر وی، وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ و ازیشان کبیان کرد و خوکان وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ و طاغوت پرستیدند أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً اینان‌اند که بر بترینه جایگاه‌اند، وَ أَضَلُّ و بی راه‌تر بر بی‌راهی‌اند، عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ (۶۰) از میانه راه راست.

    وَ إِذا جاؤُکُمْ و آن گـه که بشما آیند، قالُوا آمَنَّا گویند که بگرویدیم، وَ قَدْ دَخَلُوا بِالْکُفْرِ و با کفر درآمدند. وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ و با کفر بیرون شدند، وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ (۶۱) و خدای داناتر است بآنچه نهان میدارند.

    وَ تَری‌ کَثِیراً مِنْهُمْ و فراوانی بینی ازیشان، یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ که می‌شتابند در بزه و افزونی جستن، وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ و خوردن رشوت لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ (۶۲) بدا که آنست که ایشان میکنند!

    لَوْ لا یَنْهاهُمُ چرا باز نزند ایشان را الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ رهبان و دانشمندان عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ از گفتن ایشان دروغ، وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ و خوردن ایشان رشوت، لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ (۶۳) بدا که آنست که ایشان میکنند.

    وَ قالَتِ الْیَهُودُ جهودان گفتند: یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ دست رازق بسته است، غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ دست ایشان ببستند، وَ لُعِنُوا بِما قالُوا و لعنت کردند بر ایشان بآنچه گفتند، بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ بلکه دو دست او گشاده است، یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ نفقت میکند چنان که خواهد وَ لَیَزِیدَنَّ و بخواهد افزود، کَثِیراً مِنْهُمْ فراوانی را ازیشان ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ آنچه فرو فرستاده آمد بر تو از خداوند تو، طُغْیاناً وَ کُفْراً ناپاکی و کفر، وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ و بیفکندیم میان ایشان دشمنی و زشتی إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز، کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً هر گـه که آتشی افروزند، لِلْحَرْبِ جنگ را أَطْفَأَهَا اللَّهُ خدای آن آتش را فرومیکشد وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً و همواره در زمین بتباهی میشتابند، وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (۶۴) و اللَّه تباهکاران را دوست ندارد.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً این در شأن دو جهود آمد که جایی خالی نشسته بودند، بانگ نماز شنیدند، خنده کردند، و بافسوس سخن گفتند. رب العالمین گفت: «ایشان که دین شما را بافسوس و بازی گرفتند بدوست مگیرید، و با ایشان موالات مکنید و در جمله سه قوم بودند که بافسوس سخن میگفتند، و مسلمانان را میرنجانیدند: مشرکان عرب و منافقان و اهل کتاب رب العالمین حوالت استهزا با مشرکان کرد، آنجا که گفت: إِنَّا کَفَیْناکَ الْمُسْتَهْزِئِینَ، و در صفت منافقان گفت: إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ، و در صفت اهل کتاب گفت: الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ. و الکفار مجرور قراءت ابو عمر و کسایی است معطوف بر مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ ای: و من الکفار.

    باقی بنصب خوانند، معطوف بر الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ ای: و لا تتخذوا الکفار اولیاء.

    آن گـه گفت: وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ پرهیزید از خشم و عذاب خدا در موالات این کافران اگر بحقیقت گرویدگانید و بوعد و وعید وی ایمان دارید.

    وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ یعنی بالاذان و الاقامة. چون مسلمانان بانگ نماز میگفتند، و بر نماز میخاستند جهودان میگفتند: قد قاموا لا قاموا، قد صلّوا لا صلّوا، رکعوا لا رکعوا، سجدوا لا سجدوا. این سخن بر طریق استهزا میگفتند و میخندیدند، تا رب العزة در شأن ایشان این آیت فرستاد.

    سدّی گفت: مردی ترسا در مدینه آواز مؤذن شنید که میگفت: «اشهد انّ محمدا رسول اللَّه». آن ترسا گفت: حرق الکاذب، سوخته باد دروغ زن. رب العزّة این سخن هم در آن ترسا اجابت کرد. چاکری داشت، و یک شب آتش برافروخت اندر خانه، و ترسا و کسان وی همه خفته بودند. شرری از آن آتش در جامه افتاد، ترسا و کسان وی هر چه در خانه همه بسوخت. و گفته‌اند: کافران چون آواز مؤذّن شنیدند که بانگ نماز میگفت حسد بردند برسول خدا و مسلمانان، و آن را عظیم کراهیت داشتند. آمدند برسول خدا و گفتند: تو دعوی نبوت میکنی، و بدعتی نهادی که انبیا ننهادند که پیش از تو بودند، و اگر درین خیری بودی ایشان بدان سزاوار تر بودندی از کجا برساختی و چرا نهادی این آواز دادن بدین ناخوشی؟ رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً یعنی که اگر کافران این آواز ناخوش میدانند بدان اعتبار نیست، که هیچ گفتار ازین.

    نیکوتر و هیچ آواز ازین خوشتر نیست، که خلق را بر خدای میخواند، و بحق دعوت میکند. اتَّخَذُوها این‌ها و الف بیک وجه با نماز میشود، از بهر آنکه چون بر بانگ نماز استهزا کنند بر نماز کرده باشند. دیگر وجه آنست که: اتخذوا الدّعوة هزوا و لعبا. ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا یَعْقِلُونَ ما لهم فی اجابتهم لو اجابوا الیها! و ما علیهم فی استهزائهم بها!

    فصل فی بدو الاذان و ذکر فضائله و آدابه‌

    عبد اللَّه بن زید الانصاری گفت: مسلمانان چون به مدینه آرام گرفتند نماز میکردند، و بانگ نماز خود نمی‌شناختند و نمی‌دانستند. با یکدیگر مشورت کردند که سببی باید که ما را فراهم آرد نماز را، و نشانی بود وقت نماز را. قومی گفتند: علمی بر بام مسجد برپای کنیم بوقت نماز تا مسلمانان چون آن بینند یکدیگر را خبر دهند، و بنماز آیند. رسول خدا آن را نپسندید. قومی گفتند: آتشی برافروزیم، و مسلمانان را بدان آگاهی دهیم. قومی گفتند: قرنی سازیم چنان که جهودان ساخته‌اند.

    قومی گفتند: ناقوس سازیم چنان که ترسایان کرده‌اند. مصطفی (ص) هر دو کراهیت داشت، از آنکه هر دو شعار جهودان و ترسایان بود. عبد اللَّه زید گفت: آن شب بخفتم. بخواب نمودند مرا مردی که جامه سبز پوشیده بود، و ناقوسی داشت. گفتم ای بنده خدا! این ناقوس بمن دهی؟ گفت: تا چه کنی. گفتم تا مردم را باین بر نماز خوانم. گفت: ترا بچیزی به ازین دلالت کنم. گفتم: آن چیست؟ بر بالایی ایستاد و گفت: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر. همی گفت تا بانگ نماز تمام کرد. پس از آن موضع تحول کرد، پاره‌ای فراتر شد. یک قعده بنشست. آن گـه برخاست، و اقامت گفت هر کلمه‌ای یک بار مگر کلمه اقامت که دو بار بگفت. (گفتا) چون بیدار شدم، رسول خدا را از آن خواب خویش خبر دادم. گفت: یا عبد اللَّه این کلمات بلال را درآموز، تا وی بانگ نماز کند، که آواز وی بلندتر است. بلال در مسجد بانگ نماز گفت. عمر خطاب بشنید در خانه خویش، برخاست بیرون آمد، گفت: یا رسول اللَّه این آواز که بلال داد، و این بانگ نماز هم بر این صفت مرا نیز بخواب نمودند. رسول خدا از آن شاد گشت، و خدای را عز و جل حمد گفت.

    و بدان که بانگ نماز سنتی مؤکد است و شعار اسلام، و تعطیل آن روا نیست. و گفته‌اند که: فرض کفایت است و ترجیع در آن سنت، و تثویب در بانگ نماز بامداد سنت، و طهارت در آن سنت، که مصطفی (ص) گفت: «حقّ و سنة ان لا یؤذّن لکم احد الا هو طاهر»، و قیام در آن سنت، که رسول خدا بلال را گفت: «قم فناد»، و در اذان ترسل سنت است، یعنی آهستگی و گسستگی، و در اقامت ادراج سنت است، یعنی پیوستگی و سبک گفتن، لقول النّبی (ص) لبلال: «اذا اذّنت فترسّل، و اذا اقمت فاجدر، و اجعل بین اذانک و اقامتک قدر ما یفرغ الاکل من اکله و الشارب من شربه، و المعتصر اذا دخل لقضاء حاجته، و لا تقوموا حتی ترونی».

    هر که بانگ نماز شنود مستحبّ است جواب دادن آن هم چنان که مؤذن میگوید وی میگوید، الا در حیعله، که بجواب آن گوید: لا حول و لا قوة الا باللّه، و بجواب تثویب گوید: صدقت و بررت، و بجواب لفظ اقامت گوید: اقامها اللَّه و ادامها ما دامت السّماوات و الارض.

    و اگر در نماز بود، آن ساعت که بانگ نماز شنود، چون سلام باز دهد، بقضا باز آرد، و اگر قرآن خواند جواب اذان باز دهد، آن گـه بر قرآن خواندن باز شود، و چون از بانگ نماز فارغ شد درود بمصطفی دهد، لقوله (ص): «اذا سمعتم المؤذن فقولوا مثل ما یقول، ثم صلّوا علیّ فانّه من صلی علیّ مرّة صلی اللَّه علیه بها عشرا».

    پس گوید هم مؤذن و هم شنونده: «اللّهمّ ربّ هذه الدّعوة التّامة و الصّلاة القائمة آت محمدا الوسیلة و الفضیلة، و ابعثه المقام المحمود الّذی و عدته»، که مصطفی (ص) گفت: هر کس که این بگوید، حلّت له شفاعتی یوم القیامة.

    و در میان بانگ نماز سخن گفتن ناشایست است، و بر داشتن آواز و ایستادن بر جای عالی و استقبال قبله از شرائط آنست، و انگشت در هر دو گوش نهادن از هیأت آن. و پس از بانگ نماز شام بگوید: «اللّهمّ هذا اقبال لیلک و ادبار نهارک و اصوات دعائک، اغفر لی»، که رسول خدا امّ سلمه را چنین فرمود. و میان بانگ نماز و اقامت دعا فرو نگذارد که مصطفی گفت: «انّ الدّعاء لا یردّ بین الاذان و الاقامة، فادعوا»، و چون نداء الصلاة شنود، گوید: مرحبا بالقائلین عدلا و بالصّلاة مرحبا و اهلا.

    و مؤذن باید که مردی مسلمان عاقل باشد که از کافر و دیوانه درست نیاید، که نه اهل عبادت‌اند، و زن را کراهیت است مگر اقامت، که وی را رواست، و مستحبّ و اولی‌تر آنست که مؤذّن آزاد باشد و بالغ و عدل و امین، که در خبر است: «یؤذّن لکم خیارکم».

    عمر خطاب یکی را گفت: من مؤذّنوکم؟ فقال موالینا او عبیدنا.

    قال: انّ ذلک لنقص کبیر. و بیشترین علما مؤذّنی کردن فاضل‌تر داشته‌اند از امامی کردن، لقول اللَّه تعالی: وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَی اللَّهِ؟ و لقول النبی (ص): «الأئمة ضمناء، و المؤذّنون امناء، فارشد اللَّه الأئمة و غفر للمؤذّنین»، و معلومست که حال امین تمامتر است از حال ضمین. و قال (ص): «ثلاثة علی کثبان المسک یوم القیامة: عبد ادّی حق اللَّه و حق مولاه، و رجل امّ قوما و هم به راضون، و رجل ینادی بالصّلوات الخمس کل یوم و لیلة»، و قال (ص): «المؤذّن یغفر له مدی صوته، و یشهد له کل رطب و یابس»، و قال: «من اذن سبع سنین محتسبا کتبت له براءة من النّار»، و قال: «تعجب ربّک من راعی غنم فی راس شطیّة للجبل، یؤذن بالصلاة، و یصلی، فیقول اللَّه عز و جل: انظروا الی عبدی هذا یؤذّن و یقیم الصّلاة، یخاف منی، قد غفرت لعبدی، و أدخلته الجنة»، و قال عمر: «لو کنت مؤذّنا لما بالیت ان لا أجاهد و لا احجّ و لا اعتمر بعد حجّة الاسلام».

    قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا ابن عباس گفت: نفری از جهودان برسول خدا آمدند ابو یاسر بن اخطب و رافع بن ابی رافع و اشیع و امثال ایشان، و پرسیدند از رسول خدا که از پیغامبران مرسل کدام‌اند که ایمان به ایشان میباید آورد؟ رسول گفت: «آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا وَ ما أُنْزِلَ عَلی‌ إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَ الْأَسْباطِ وَ ما أُوتِیَ مُوسی‌ وَ عِیسی‌». چون نام عیسی شنیدند نبوّت وی را جاحد شدند و انکار نمودند و گفتند: ایمان نیاریم بآنکس که بوی ایمان آرد و سوگند یاد کردند، و گفتند: و اللَّه که ندانیم بتر ازین دین که شما دارید. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا ای هل تکرهون و تنکرون منّا الا ایماننا و فسقکم؟ این خلاصه سخن است یعنی شما کراهیت میدارید ایمان ما، و میدانید که ما بر حقّیم، و این کراهیت شما از آن است که شما فاسق گشتید و بر دین باطل بماندید، بسبب آن ریاست که یافته‌اید، و رشوت میستانید، و مال بدست می‌آرید.

    وَ أَنَّ أَکْثَرَکُمْ فاسِقُونَ و او زیادت است، معنی آنست: لفسقکم نقمتم علینا الایمان. اگر کسی سؤال کند، گوید: چون تواند بود کسی که دین حق شناسد، و حقیقت و صدق آن داند، آن گـه دین باطل گیرد، و حق بگذارد، این بعقل چون راست آید؟ جواب آنست که مثل این در مشاهده بسی دیده‌ایم و شنیده، کسی که داند بتحقیق که قتل گناهی صعب است و کبیره‌ای بزرگ، مرد را بدوزخ برد و بعقوبت در افکند، و آن گـه در آن میکوشد و می‌کند شفاء غیظی را یا سلب مالی را، و همچنین ابلیس مهجور دانست که اللَّه تع:campe545457on2: را بآن معصیت که کرد بگیرد و عقوبت کند، و آن گـه همی کرد، و هواء خویش بر طاعت حق ایثار میکرد، و ازین جنس اگر بر شماریم فراوان است و آن همه بارادت و تقدیر خدای جهانست.

    قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ این ذلک اشارتست فرا تصدیق مؤمنان و هدی اللَّه ایشان را بنزدیک خدا، و این آیت جواب جهودان است که گفتند ندانیم دینی بتر از دین شما. رب العالمین گفت: یا محمد ایشان را جواب ده که: خبر کنم شما را به بتر از آنکه شما مؤمنان را می‌پندارید بپاداش نزدیک خدا. مَثُوبَةً نصب علی التفسیر است. مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ این من دو وجه دارد: یکی آنکه محل آن خفض است بر بدل شرّ، و بدیگر وجه محل آن رفع است بر اضمار هو، یعنی: هو من لعنه اللَّه، و برین وجه معنی آنست که: چون این آیت آمد که: قُلْ هَلْ أُنَبِّئُکُمْ بِشَرٍّ مِنْ ذلِکَ جهودان گفتند: من هم؟ مصطفی (ص) گفت: مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ‌

    یعنی: هو من لعنه اللَّه.

    وَ غَضِبَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمُ الْقِرَدَةَ وَ الْخَنازِیرَ قردة از جهودان است و خنازیر از ترسایان، قردة از صیادان شنبه‌اند به ایله، و خنازیر از مکذبانند بمائده، و عَبَدَ الطَّاغُوتَ پرستندگان گوساله‌اند. طاغوت اینجا عجل است. حمزه تنها وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ خواند بضمّ با، و طاغوت بخفض بر سبیل اضافت. و عبد بر مثال حذر و فطن بناء مبالغت است بر معنی عابد، یعنی: ذهب فی عبادة الطّاغوت کلّ مذهب. باقی قرّاء عبد بفتح با و دال خوانند، و طاغوت بنصب، و معطوفست بر ما تقدّم، یعنی: مَنْ لَعَنَهُ اللَّهُ و عَبَدَ الطَّاغُوتَ. أُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً ای مکانة و منزلة، وَ أَضَلُّ عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ ای عن قصد السبیل طریق الهدی.

    وَ إِذا جاؤُکُمْ قالُوا آمَنَّا در میان جهودان منافقانی بودند که در پیش رسول خدا میشدند و می‌گفتند: نحن نعرف صفتک و نعتک، آمنّا بأنّک رسول اللَّه. بزبان این میگفتند، و در دل کفر میداشتند. رب العالمین گفت: دَخَلُوا بِالْکُفْرِ وَ هُمْ قَدْ خَرَجُوا بِهِ ای دخلوا و خرجوا کافرین، و الکفر معهم فی کلتی حالتیهم. وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما کانُوا یَکْتُمُونَ فی قلوبهم من الکفر.

    وَ تَری‌ کَثِیراً مِنْهُمْ من الیهود، یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ یبادرون الی المعصیة و الظلم، وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ یأخذون من الرشاء علی کتمان الحق. کَثِیراً مِنْهُمْ از بهر آن گفت که: نه همه آن بودند که در اثم و عدوان مسارعت نمودند، قومی آن کردند، و قومی شرم داشتند، و از آن وا ایستادند. رب العزة گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ بد چیزی است که ایشان میکنند که در حکم رشوت میستانند، و حرام میخورند، و ظلم میکنند. ربّانیان و احبار را عتاب کرد. ربّانیان علماء ترسایان‌اند، و احبار علماء جهودان. ضحّاک گفت: در قرآن صعب تر از این آیتی در خوف نیست، که رب العزة آن کس که منکر پیش گرفت و باک نداشت، و آن کس که نهی نکرد و باز نزد، هر دو را ذمّ برابر کرد. گناهکاران و مرتکبان منکر را گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ، و تارکان نهی منکر را گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ.

    و مصطفی (ص) گفت: «و الّذی نفسی بیده لیخرجنّ ناس من امّتی من قبورهم فی صورة القردة و الخنازیر بما داهنوا اهل المعاصی و هم یستطیعون».

    و أوحی اللَّه تعالی الی یوشع بن نون: انّی مهلک من قومک اربعین الفا من خیارهم، و ستین الفا من شرارهم. قال: یا رب هؤلاء الاشرار، فما بال الاخیار؟ قال: انّهم لم یغضبوا لغضبی، و کانوا یؤاکلونهم و یشاربونهم. و در آثار بیارند که اللَّه تعالی دو فریشته فرستاد باهل شهری تا آن قوم را هلاک کنند، و آن شهر را زیر و زبر کنند. مردی را دیدند که در نماز بود، ایشان بآسمان بحضرت عزّت باز شدند، تا اللَّه چه فرماید. اللَّه گفت: بازگردید و همه را هلاک کنید، و آن مرد را نیز با ایشان هلاک کنید، که هرگز چون منکری دید از بهر ما روی ترش نکرد. و جمعی کودکان در میان شهری خروسی را گرفته بودند، و پرهای وی میکندند، و آن را تعذیب میکردند. پیری را دیدند در کنار ایشان که آن را میدید و نهی نمیکرد و انکار نمی‌نمود، تا رب العزة آن قوم را عقوبت کرد، و آن شهر را بزمین فرو برد. اگر کسی پرسد چه فرق است میان عمل و صنع؟ جواب آنست که صنع فعلی بود که در ضمن آرایش و نیکویی بود، و ازینجا گویند: ثوب صنیع، و فلان صنیعة فلان، اذا استخلصه علی غیره، و صنع اللَّه لفلان ای احسن الیه.

    پس صنع بکمال‌تر است از عمل، از بهر این معنی ربّانیان و احبار را یصنعون گفت، و عامه مردم را یعملون، چندان که ربانیان را بر عامه مردم فضل است صنع را بر عمل فضل است.

    وَ قالَتِ الْیَهُودُ این آیت در شأن جهودان فرو آمد فنحاص بن عازورا و اصحاب او، که اللَّه ایشان را روزی فراوان و نعمت تمام داده بود. پس چون در اللَّه کافر گشتند، و مصطفی را دروغ زن گرفتند، و در نعمت اللَّه کفران آوردند، و ذلک فی قوله «أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ کُفْراً»! ربّ العزة آن نعمت از ایشان واستد، و بروزگار قحط و نیاز افتادند. این فنحاص و اصحاب وی گفتند: «یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ» ممسکة عنّا الرزق، دست رازق بسته است و روزی باز گرفته، و این کنایه از بخل است، یعنی که بر ما بخیلی کند، و چنان که پیش ازین روزی میداد نمی‌دهد. این همچنانست که جای دیگر گفت رسول خود را: «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلی‌ عُنُقِکَ» فتنفق دون الحق، «وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ» فوق الحق. و روا باشد که بر معنی استفهام نهند یعنی: اید اللَّه مغلولة عنّا حیث قتر الرزق علینا؟

    رب العالمین ایشان را جواب داد: غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ ای امسکت عن الخیرات و قبضت عن الانبساط بالعطیّات. دست ایشان است که از خیرات و عطیات فرو بسته است، که هرگز ازیشان کسی را نبینی که نفقه فراخ کند بر خویشتن یا بر کسی مگر اندکی. معنی دیگر غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ یعنی یوم القیامة. «إِذِ الْأَغْلالُ فِی أَعْناقِهِمْ» جزاء این کلمه کفر ایشان آنست که فردا در قیامت غل آتشین بر گردن ایشان نهند، و دستهای ایشان وا گردن بندند، وَ لُعِنُوا بِما قالُوا بوعدوا من رحمة اللَّه، و عذبوا بالجزیة فی الدنیا، و النّار فی العقبی. و این سخن از جهودان بس عجب نیست پس از آنکه از ایشان حکایت می‌باز کنند که: «قالُوا یا مُوسَی اجْعَلْ لَنا إِلهاً کَما لَهُمْ آلِهَةٌ»، و قال: إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنالُهُمْ غَضَبٌ مِنْ رَبِّهِمْ الایة. و عن ابن عباس قال: قال النبی (ص): «من لعن شیئا لم یکن للّعنة اهلا رجعت اللعنة علی الیهود بلعنة اللَّه ایّاهم».

    آن گـه گفت جلّ جلاله: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ اثبت الید و نفی الغلّ. ید صفت را اثبات کرد و غلّ را نفی کرد، و این ردّ است بر جهمیان که صفت را منکرند، و تأویل باطل نهادند. علماء سلف و ائمّه اهل سنت گفتند که: آنچه جهودان گفتند یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ، «ید» راست گفتند، اما مغلولة دروغ گفتند، که رب العزة ایشان را در غلّ دروغ زن کرد نه در ید، گفت: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ. این همچنانست که قومی را گفت: «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها». راست گفتند که: وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا، اما دروغ گفتند که: و اللَّه امرنا بها، که رب العزة ایشان را درین دروغ زن کرد نه در آن، گفت: «قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ».

    فصل

    بدان که مردم درین مسأله ید بر سه گروه‌اند: گروهی معتزله‌اند و قدریه و اثنا عشریه رافضه. اینان گفتند: ید اللَّه ید قدرة و قوة و نعمة، و گروهی دیگر مجسمه‌اند کرامیه و هشامیه. و هشامیه طائفه‌ای از رافضیان‌اند، امام ایشان هشام بن الحکم، گفتند که ید خدا ید جارحه است، و این سخن روی بکفر دارد که مصطفی (ص) گفت: «من شبه اللَّه بشی‌ء من المخلوقین فقد کفر».

    سیوم گروه علماء سنت‌اند و قدوه امت نقله اخبار و حمله آثار، گفتند: ید خدا ید صفت است، و ید ذات، ظاهر آن پذیرفته، و باطن تسلیم کرده، و حقیقت آن در نایافته، و از راه چگونگی و تصرف و تأویل برخاسته، و تهمت بر خرد خویش نهاده، و اعتقاد کرده، که از همنامی همسانی نیست، و بخیال گرد آن گشتن روی نیست، معلوم هست اما تخیل نیست، مسموع هست اما معقول نیست.

    قومی گفتند ید ید قدرت است و نعمت، و این محال است و باطل، که رب العزة گفت: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ، دو ید گفت باز گسترده و گشاده، و معلوم است که قدرت یکی است نه دو، و نعمت نه خود یکی است که بسیار است، لقوله تعالی: وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها، و در قصه آدم گفت: ما مَنَعَکَ أَنْ تَسْجُدَ لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ.

    اگر معنی ید قدرت بودی ابلیس را بودی که گفتی: چنان که آدم را بقدرت بیافریدی مرا نیز بقدرت بیافریدی، چه شرف دارد بر من؟ چون ابلیس بجواب آن تفصیل با سخنی دیگر گشت، و فرق کرد میان آتش و گل، گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ. معلوم گشت که این تخصیصی بود که جز آدم را نبود، که وی را بهر دوید صفت خویش آفرید و ید صفت حق بوی رسید، و آن دو ید اینست که گفت: بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ.

    اهل تأویل گفتند: بَلْ یَداهُ یعنی رزقاه رزق موسّع و رزق مقتور، رزق حلال و رزق حرام، و این تأویل محالست و باطل، که رب العزة گفت: مَبْسُوطَتانِ، و معلومست که رزق مقتور مبسوط نبود، و نیز گفت تعالی و تقدس: لِما خَلَقْتُ بِیَدَیَّ، مقتضی تأویل آنست که لما خلقت برزقی، و این محض کفر باشد. و مصطفی (ص) گفته: «انّ المقسطین علی منابر من نور عن یمین الرحمن، و کلتا یدیه یمین».

    هل یجوز أن یقال معناه عن رزق الرحمن، و کلتا رزقیه یمین! این چنین سخن جز محال و باطل نبود. اگر گویند در لغت عرب سائغ است و روان ید بمعنی نعمت و قوت، گوئیم این مسلّم است، اما در سیاق سخن متکلّم پدید آید که معنی آن چیست. اگر گوید: لفلان عندی ید أکافیه، اینجا معلوم شود که نعمت میخواهد که مکافات آن بشکر کنند، و اگر گوید: فلان لی ید و عضد و ناصر، دانیم که معنی آن نصرت و تقویت و معونت است نه حقیقت ید. اما اگر گوید: ضربنی فلان بیده، و اعطانی الشی‌ء بیده، و کتب لی بیده، هر عاقلی داند و دریابد که اینجا نه نعمت میخواهد که دست میخواهد، که بدان نویسند، و بدان عطا دهند، و بدان زنند. و در لغت عرب گویند: بید فلان امری و مالی، بیده الطلاق و العتاق و الامر و ما اشبهه.

    و هم ازین بابست آنچه در قرآن گفت: تَبارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ، و قوله: بِیَدِکَ الْخَیْرُ، قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ، و معلوم است که این طلاق و عتاق و امر و فضل و خیر و ملک نه چیزیست که بر دست نهاده است، امّا عرب در کسی جائز دارند این کلمات و این اضافت، که خداوند دست بود و دست گیرنده در وی روا بود، نه بینی که روا باشد که گویند: بید الساعة کذا، و بید القرآن کذا، و بید العذاب کذا، و بید القریة کذا، از بهر آنکه ید بحقیقت از اینها درست نباشد، امّا لفظ بَیْنَ یَدَیْهِ بر هر دو افتد هم بر خداوندان دست و هم بر چیزها، که آن را دست نبود، چنان که گویی: بین یدی الساعة، و بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدِیدٍ، بین یدی کذا و کذا، از بهر آنکه معنی بین یدیه امامه و قدامه باشد، اما بید کذا و کذا الا خداوند دست را نگویند، و قرآن بلغت عرب فرو آمده است، هر چه در لغت عرب سائغ است و جائز، روا باشد که بر وفق آن تفسیر قرآن گویند، و هر چه در لغت عرب محال بود تفسیر قرآن در آن روا نبود.

    وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ ای من الیهود، ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً بانکارهم و تکذیبهم. کثیرا مفعولست، ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فاعل است، طغیانا و کفرا مفعول ثانی است. میگوید: این قرآن طغیان و کفر جهودان میافزاید، چندان که قرآن فرود آید و بدان کافر میشوند، ایشان را کفر و طغیان میافزاید. وَ أَلْقَیْنا بَیْنَهُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ یعنی بین الیهود و النصاری. میان جهودان و ترسایان عداوت افکندیم، هرگز هیچ جهود ترسایان را دوست ندارد و نه هیچ ترسا جهودان را.

    جهود مذهب ترسایان در عبادت مسیح دشمن دارد، و ترسا مذهب جهودان در کافر شدن مسیح دشمن دارد. این همچنانست که گفت. «تَحْسَبُهُمْ جَمِیعاً وَ قُلُوبُهُمْ شَتَّی». آن گـه گفت: إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز این عداوت خواهد بود، و این دلیل است که مذهب جهودی و ترسایی تا بقیامت پیوسته خواهد بود.

    کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ای کلّما اجمعوا امرهم علی حرب رسول اللَّه (ص) فرق اللَّه جمعهم، و أفسد تدبیرهم. این دلیل است که دین اسلام بر همه دنیا غالب است و قاهر، و کید دشمن آن باطل، و علم آن همیشه ظاهر، چنان که جای دیگر گفت: لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ، وَ یَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَساداً یجتهدون فی رفع الاسلام و محو ذکر النبی (ص) من کتبهم، وَ اللَّهُ لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ یعنی الیهود.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذِینَ اتَّخَذُوا دِینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً الایة هر که مسلمان است بار احکام اسلام بر وی نه گران است. هر که صاحب دین است شعار دین بر دل وی شیرین است. موحد را نعمت توحید شاهد دل و دیده و جانست. مؤمن پیوسته بر درگاه خدمت بسته میان است. هر طینتی را دولتی است، و هر فطرتی را خدمتی است، و هر کسی را منزلتی. عباد الرحمن دیگرند و عبید الشیطان دیگر. مقبولان حضرت دیگرند و مطرودان قطیعت دیگر. یکی در حضرت راز ببانگ نماز شاد شود، و چون گل بر بار بشکفد، پیوسته منتظر آن نشسته، و از بیم فوت آن بگداخته! درویشی را دیدند بر پای ایستاده، و سر در انتظار فرو بـرده، گفتند: ای درویش آن چیست که در انتظار وی چنین فرو شده‌ای؟ گفت: طهارت کرده‌ام و وقت راز درآمده، انتظار بانگ نماز میکنم.

    این چنین کس را برابر کی بود با آن کس که از شربت کفر و معصیت چنان مـسـ*ـت شده باشد که فرق نکند میان بانگ نماز و بانگ رود و نای، و وصف الحال و قصه ایشان اینکه رب العالمین گفت: وَ إِذا نادَیْتُمْ إِلَی الصَّلاةِ اتَّخَذُوها هُزُواً وَ لَعِباً.

    حکایت کنند که پیری جایی میگذشت. کسی بانگ نماز میگفت. آن پیر جواب وی میداد که و الطعنة و اللعنة، پاره‌ای فراتر شد. سگی بانگ میکرد، و جواب وی تسبیح و تهلیل میگفت پیر را گفتند: این چیست؟ جواب مؤذن را چنان و جواب سگ چنین؟! پیر گفت: آن مؤذّن مبتدع است، اعتقاد وی پاک نیست، و دین وی راست نیست، بانگ نماز و دیگر بانگها را بنزدیک وی فرق نیست، ازین جهت او را جواب چنان دادم، و از سگ نه بانگ سگ شنیدم که تسبیح شنیدم. بحکم این آیت که رب العزة گفت: وَ إِنْ مِنْ شَیْ‌ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ.

    و فی قصّة المعراج أن رسول اللَّه (ص) قال: «فلمّا انتهینا الی الحجاب، خرج ملک من وراء الحجاب، فقلت لجبرئیل من هذا الملک؟ فقال: و الذی اکرمک بالنبوة ما رأیته قبل ساعتی هذه. ثمّ قال الملک: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، فنودی من وراء الحجاب: صدق عبدی انا اللَّه اکبر. فقال الملک: اشهد ان لا اله الا اللَّه، فنودی من وراء الحجاب: صدق عبدی انا اللَّه لا اله الا انا. فقال الملک اشهد أنّ محمدا رسول اللَّه، فنودی: صدق عبدی، انا ارسلت محمدا رسولا. فقال الملک: حیّ علی الصلاة، فنودی: صدق عبدی، و دعا الیّ عبادی. فقال الملک: حیّ علی الفلاح، فنودی: صدق عبدی، افلح من واظب علیها. فقال رسول اللَّه: فحینئذ اکمل اللَّه تعالی لی الشرف علی الاولین و الآخرین.

    و روی ابو هریرة انّ النبی (ص) قال: «اذا قال المؤذن: اللَّه اکبر، غلقت ابواب النّیران السبعة، و اذا قال: اشهد ان لا اله الّا اللَّه، فتحت ابواب الجنان الثمانیة، و إذا قال: اشهد ان محمدا رسول اللَّه، اشرفت الحور العین، و اذا قال: حیّ علی الصلاة تدلّت ثمار الجنة، و اذا قال: حیّ علی الفلاح، قالت الملائکة: افلحت و أفلح من اجابک، و اذا قال: اللَّه اکبر، قالت الملائکة: کبرت کبیرا و عظمت عظیما، و اذا قال: لا اله الا اللَّه، قال اللَّه تعالی: بها حرمت بدنک و بدن من اجابک علی النار.

    و روی ابو سعید عن النبی (ص) قال: «اذا کان یوم القیامة جی‌ء بکراسیّ من ذهب مشبکة بالدر و الیاقوت، ثم ینادی المنادی: این من کان یشهد فی کل یوم و لیلة خمس مرات ان لا اله الا اللَّه و أنّ محمدا رسول اللَّه، فیقوم المؤذنون و هم اطول الناس اعناقا، فیقولون: نحن هم، فیقال لهم: اجلسوا علی الکراسی حتی یفرغ الناس من الحساب، فانّه لا خوف علیکم و لا انتم تحزنون.

    قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا الایة ای محمد آن بیگانگان را بگو که بر ما چه عیب مینهید و چه طعن کنید، مگر که عیب میشمرید آنچه ما بغیب ایمان دادیم، و کارها بحق تفویض کردیم، و نادیده و نادر یافته بجان و دل بپذیرفتیم! ما این کردیم و شما نافرمان گشتید و سر کشیدید، و خویشتن را از ربقه بندگی بیرون بردید. عیب هم بر شما است، و طعن در شما است، که بر شما غضب و لعنت خداست، ابعدکم عن نعت التخصیص و أضلّکم و منعکم عن وصف التقریب و طردکم.

    لَوْ لا یَنْهاهُمُ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ باری ایشان که ربانیان‌اند و احبار، در میان شما اخیار، بدانش مخصوص‌اند و بدریافت موصوف، چرا نادانان را باز نزنند، و بدانش خویش لهیب آتش جهل ایشان به ننشانند. ویل لمن لا یعمل مرّة، و ویل لمن یعلم و لا یعمل الف مرّات.

    فائدة علم آنست و طریق عالم چنان است که بر زبان نصیحت راند، و در دل همت دارد، تا جاهل را از جهل و عاصی را از معصیت باز دارد، و بیراه را براه باز آرد.

    چون این نباشد ثمره علم کجا پیدا آید، و شرف علم چون پدید آید! و آنجا که این معنی نبود لا جرم ربّ العزة هر دو را در ذمّ فراهم کرد، آن نادان بد کردار و آن دانای خاموش، آن را گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ، و این را گفت: لَبِئْسَ ما کانُوا یَصْنَعُونَ.

    وَ قالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ الآیة اگر موحّدان و سنّیان بنادانی یکدیگر را روزی غیبت کنند، یا زبان طعن در یکدیگر کشند، پس از آنکه در راه توحید راست روند، و تسلیم پیشه کنند، امید قوی است که آن را در گذارند و عفو کنند چنان که آن پیر طریقت گفت: «در توحید تسلیم کوش، هر چه از عقل فرو رود باک نیست.

    در خدمت سنت کوش، هر چه از معاملت فرو شود باک نیست. در زهد فراغت کوش، اگر گنج قارون در دست تو است باک نیست. از مولی مولی جوی، از هر که باز مانی باک نیست».

    اما صعب و منکر آنست که در آفریدگار منزه مقدس سخن گوید بناسزا، و آنچه مخلوق را عیب شمرند بر خالق بندد، چنان که آن بیگانگان گفتند: یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ.

    و در اخبار بیارند که: روز قیامت قومی را از عاصیان امت احمد بدر دوزخ آرند، و ایشان را توقف فرمایند. فریشتگان بر ایشان حلقه کنند و ایشان را ملامت کنند، گویند: ای بیچارگان و ای ناپاکان! چه ظنّ بردید که در کار دین سستی کردید، و معصیت آوردید، ما که فریشتگانیم و بقوت و عظمت جایی رسیدیم که اگر فرماید هفت آسمان و هفت زمین بیک لقمه فرو بریم، باین همه یک چشم زخم زهره نداشتیم که نافرمانی کردیم، و شما با ضعف خویش چندان جفا و معصیت کردید، و تا در این سخن باشند قومی از کافران در میان ایشان افتند. عاصیان اهل توحید چون کافران را بینند، در ایشان افتند، همی زنند، و بدندانشان همی خایند، و میگویند: اینان خدای را ناسزا گفتند، و بوحدانیت وی اقرار ندادند و سر کشیدند. فرمان آید از رب العزة بفریشتگان که دست از این قوم بدارید، و به بهشت فرستید، که هر چند که عاصیان‌اند، بجان و دل در مهر و دوستی ما مردان‌اند. اگر کردار بد داشتند مهر و محبت ما بر دل داشتند، جفاء ایشان بوفا بدل کردیم، و قلم عفو بر جریده جریمه ایشان کشیدیم.

    بَلْ یَداهُ مَبْسُوطَتانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشاءُ

    عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «ید اللَّه ملای، لا یغیضها نفقه سخاء اللیل و النهار، أ رأیتم ما انفق منذ خلق السماوات و الارض فانّه لم ینقص ما فی یدیه، و کان عرشه علی الماء و بیده المیزان یخفض و یرفع».

    و عن ابی موسی الاشعری قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ اللَّه تعالی باسط یده لمسیئی اللیل لیتوب بالنهار، و لمسیئی النهار لیتوب باللیل، حتی تطلع الشمس من مغربها».

    و قال (ص): «ینزل اللَّه عز و جل فیقول: من یدعونی فأجیبه؟ ثم یبسط یدیه فیقول: من یقرض غیر عدوم و لا ظلوم».
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا و اگر خوانندگان تورات بگرویدندی وَ اتَّقَوْا و از خشم و عذاب خدا بپرهیزیدندی لَکَفَّرْنا عَنْهُمْ ما بستردیمی از ایشان و بپوشیدیمی سَیِّئاتِهِمْ بدها و گناهان ایشان وَ لَأَدْخَلْناهُمْ و ما درآوردیمی ایشان را جَنَّاتِ النَّعِیمِ (۶۵) در بهشتهای ناز.

    وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ و اگر ایشان تورات بپای دارندی، وَ الْإِنْجِیلَ و اهل انجیل انجیل را، وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِمْ و آنچه بدیشان فرو فرستادند از خدای ایشان لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ از زیر خود بخوردندی، وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ و از زیر پای خویش بخوردندی. مِنْهُمْ أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ از ایشان گروهی است میانه و بچم نه بد، وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ و فراوانی از ایشان، ساءَ ما یَعْمَلُونَ (۶۶) بدا آنچه ایشان میکنند.

    یا أَیُّهَا الرَّسُولُ ای پیغامبر فرستاده! بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ میرسان آنچه فرو فرستاده آمد بتو از خداوند تو، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ و اگر نرسانی فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ همچنانست که هیچ چیز از پیغامهای وی نرسانده باشی، وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ و اللَّه نگه دارد ترا از مردمان، إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ (۶۷) که اللَّه راهنمای ایشان نیست که در علم وی کفر را اند.

    قُلْ گوی یا أَهْلَ الْکِتابِ ای کتاب داران من و خوانندگان آن، لَسْتُمْ عَلی‌ شَیْ‌ءٍ بر هیچ چیز نیستید، حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ تا آن گـه که بپای دارید تورات را، وَ الْإِنْجِیلَ و انجیل را، وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ و شما که اهل قرآن‌اید قرآن را وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ و فراوانی را از ایشان بخواهد افزود، ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ آنچه فرو فرستاده آمد بتو از خداوند تو، طُغْیاناً وَ کُفْراً گران کاری و کفر، فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ (۶۸) نگر تا اندوهگن نباشی بر گروه ناگرویدگان.

    إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا اینان که بگرویدند وَ الَّذِینَ هادُوا و ایشان که جهود شدند، وَ الصَّابِئُونَ و اینان که میان دو دین‌اند، وَ النَّصاری‌ و ترسایان، مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ هر که از اینان بخدای بگروید، وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ و بروز رستاخیز، وَ عَمِلَ صالِحاً و کار نیک کرد، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ بر ایشان بیم نیست،، وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ (۶۹) و نه اندوهگن باشند هرگز.

    لَقَدْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ پیمان ستدیم از بنی اسرائیل، وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلًا و بایشان فرستادیم رسولانی، کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ هر گـه که بایشان آمد فرستاده، بِما لا تَهْوی‌ أَنْفُسُهُمْ بچیزی که ایشان در آن ناکام بودی و با نبایست، فَرِیقاً کَذَّبُوا گروهی را از فرستادگان دروغ زن گرفتند، وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ (۷۰) و گروهی را میکشند.

    وَ حَسِبُوا و چنان پنداشتند أَلَّا تَکُونَ فِتْنَةٌ که ایشان را آزمایش نخواهد بود، فَعَمُوا وَ صَمُّوا تا کور شدند و کر شدند، ثُمَّ تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ آن گـه اللَّه ایشان را با خود خواند، و آگاهی داد و قومی را توبت داد ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا کَثِیرٌ مِنْهُمْ باز کور شدند و کر فراوانی از ایشان وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ (۷۱) و اللَّه بینا است بآنچه می‌کنند.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا یعنی بمحمد (ص)، وَ اتَّقَوْا الیهودیة و النصرانیة، میگوید: اگر جهودان و ترسایان ایمان آوردندی، و رسالت وی را تصدیق کردندی، و از جهودی و ترسایی بپرهیزیدندی، ما آن جهودی و ترسایی بستردیمی، و باسلام بپوشیدیمی، چنان که گویی خود هرگز جهود و ترسا نبوده‌اند. و معنی تکفیر همین است یعنی سیّئات بحسنات بپوشند و چنان انگارند که خود سیّئات نکردند. از اینجا گفت مصطفی (ص): «التّائب من الذنب کمن لا ذنب له،».

    آن گـه گفت: وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعِیمِ بآن تکفیر قناعت نکنیم که وی را بجنات النعیم درآریم. جنّات النعیم یک بهشت است از بهشتهای هفتگانه، که رب العزة برای مؤمنان آفریده.

    روایت کنند از ابن عباس که گفت: «خلق اللَّه الجنان یوم خلقها فضلی بعضها علی بعض، و هی سبع جنان: دار الجلال و دار السّلام و جنّة عدن، و هی قصبة الجنّة و هی مشرفة علی الجنان کلها، و جنة المأوی و جنة الخلد و جنة الفردوس و جنّات النعیم. امّا دار الجلال خلقها اللَّه من النور کلها مدائنها و قصورها و بیوتها و ابوابها و جمیع اصناف ما فیها من الثّمار المتدلّیة و الانهار المطردة و الاشجار النّاضرة و الرّیاحین العبقة و الانوار الزّاهرة و الازواج المطهّرة. و خلق دار السلام من الیاقوت الاحمر کلها ازواجها و خدمها و آنیتها و اشربتها و قصورها و خیامها و جمیع ما فیها. و خلق جنة عدن من زبرجد کلها علی هذه الصفة. و خلق جنة المأوی من الذهب الاحمر بجمیع ما فیها علی هذه الصفة. و خلق جنة الخلد من الفضة البیضاء بجمیع ما فیها. و خلق جنّة الفردوس من اللؤلؤ بجمیع ما فیها. و خلق جنات النعیم من الزمرّد بجمیع ما فیها. و الجنان کلّها مائة درجة، ما بین الدرجتین مسیرة خمس مائة عام».

    رب العزة جلّ جلاله این بهشتها را از بهر مؤمنان آفریده و ساخته و پرداخته، و در بعضی اخبار آورده‌اند که بدوازده ماه بیافرید، و اگر خواستی بیک طرفة العین بیافریدی، و بروایتی روز پنجشنبه آفرید، و بروایتی روز آدینه. و درست آنست که این بهشتها بالای هفت آسمان‌اند، آنجا که عرش مجید است در هوای آخرت، و رسول خدا شب معراج در آن شده و بعضی غرفه‌ها و قصرها دیده و نشان داده.

    وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ این آیت جواب آن تنگی روزی است بر ایشان، و جواب آن حال که ایشان را در آن قحط بودی. میگوید: اگر اهل تورات تورات را، و اهل انجیل انجیل را، و اهل قرآن قرآن را بپای دارندی و بحق کردار آن برسیدندی، لَأَکَلُوا مِنْ فَوْقِهِمْ یعنی من برکات السّماء و هو المطر، وَ مِنْ تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وطئوه من امر الدنیا ای ما عجّل لهم. رب العالمین جل جلاله در این آیت ایمان و تقوی و طاعت اللَّه بر وفق کتاب و سنّت سبب فراخی روزی و توانگری کرد، و نظیره قوله: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُری‌ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ، و قوله: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً. یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً الایة. ثمّ استثنی طائفة، فقال: مِنْهُمْ یعنی من اهل الکتاب، أُمَّةٌ مُقْتَصِدَةٌ ای جماعة مؤمنة عادلة فی القول و العمل. و الاقتصاد هو الاعتدال فی القول و العمل من غیر غلوّ و لا تقصیر، و اصله القصد.

    وَ کَثِیرٌ مِنْهُمْ ساءَ ما یَعْمَلُونَ ای بئس ما یعملون ممّن لم یسلم.

    گفته‌اند که: این امّت مقتصده چهل و هشت کس بوده‌اند: نجاشی و اصحاب وی، بحیراء راهب و اصحاب وی، سلمان فارسی و اصحاب وی، عبد اللَّه سلام و اصحاب وی و رهطی از شام. ایشان‌اند که رب العالمین بر ایشان نواخت خود نهاده و ستوده، و بعدل و راستی صفت کرده. و آن قوم دیگر که مسلمان نبودند، و ببد کرداری ایشان را یاد کرد و گفت: ساءَ ما یَعْمَلُونَ کعب اشرف بود و کعب اسید و مالک بن اضیف و ابو یاسر و حیی بن اخطب و اهل روم.

    یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ مفسّران گفتند که رسول خدا از غائله مشرکان و جهودان ایمن نبود، و از کرد بد و مکر ایشان می‌اندیشید و باین سبب عیب دین ایشان و سبّ بتان و طعن کردن در ایشان مجاهره نمیکرد، و نیز آیت آمده بود: وَ لا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ، و این پیش فتح مکّه و بسط اسلام بود، پس چون فتح مکّه برآمد، و اسلام قوی گشت، و مسلمانان انبوه گشتند، رب العالمین جلّ جلاله بفرمود تا اظهار تبلیغ رسالت کند، و معایب بتان هیچ بازنگیرد، و از کافران نترسد، گفت: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ای اظهر تبلیغه، لقوله تعالی: فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ.

    پس رسول (ص) گفت: «یا ربّ کیف اصنع و أنا واحد، اخاف ان یجتمعوا علیّ»! فأنزل اللَّه تعالی: وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.

    در این سخن نوعی تهدید است، میگوید: مراقبت ایشان بکن، و از آنچه بتو فرو فرستادیم هیچ چیز بازمگیر نارسانیده، که اگر بعضی نرسانی همچنانست که هیچ نرسانیدی، شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان ذیل همین آیه گوید: بنا بروایات مشهوری که از ابی جعفر و ابی عبد اللَّه علیهما السلام نقل شده است خداوند بحضرت محمد (ص) امر کرد که حضرت علی (ع) را بولایت نصب کند و بمردم اعلام نماید، ولی رسول خدا میترسید که مردم او را بجانب داری از پسر عموی خود متهم کنند و بطعنه برخیزند، پس خداوند آیه یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ... را بوی وحی کرد و او را باعلام ولایت تشجیع نمود، و حضرت روز غدیر خم دست علی (ع) را گرفت و گفت: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه».

    کقوله تعالی: نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَکْفُرُ بِبَعْضٍ. اخبر انّ کفر هم بالبعض محبط للایمان بالبعض. در این آیت ابطال مذهب گروهی است که گفتند: رسول خدا در بعضی وحی کتمان کرد از جهت تقیت، و عایشه گفت: من حدّثک ان محمدا (ص) کتم شیئا من الوحی فقد کذب، و اللَّه عز و جل یقول: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ ازال عز و جل التوهّم ان النبی (ص) کتم شیئا من الوحی للتقیة.

    قومی گفتند: این آیت در معنی جهاد و قتال مشرکان آمد که رسول خدا در بعضی اوقات حثّ بر جهاد کمتر میکرد، بسبب آنکه گروهی منافقان در آن کراهیت مینمودند، و کسلانی میکردند، رب العزة در قصه ایشان گفت: فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْکَمَةٌ وَ ذُکِرَ فِیهَا الْقِتالُ الایة. پس چون رسول اللَّه در حثّ جهاد سستی نمود خدای تعالی آیت فرستاد که: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یعنی فی امر الجهاد، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ. قومی گفتند این در قصه تخییر زنان مصطفی فرو آمد که چون آیت تخییر آمد رسول خدا بر زنان عرضه نمیکرد از بیم آنکه ایشان دنیا اختیار کنند و ندانند. پس رب العالمین آیت فرستاد که: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی تخییرهن، و قیل: نزلت فی امر زینب بنت جحش و نکاحها، و قیل: نزلت فی قصة الیهود، ای: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ من الرجم و القصاص، و قیل: نزلت فی علی بن ابی طالب ای: بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ فی فضل علی بن ابی طالب.

    چون این آیت فرو آمد براء عازب میگوید که از حجّة الوداع باز گشته بودیم. رسول خدا و یاران در موضعی فرو آمدند که آن را غدیر خم میگفتند. آنجا بزیر درخت فرو آمدند، و رسول بفرمود تا ندا کردند که: الصلاة جامعة، و رسول خدا دست علی (ع) گرفت، و گفت: «ا لست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟» فقالوا: بلی یا رسول اللَّه.

    قال: «الست اولی بکلّ مؤمن من نفسه؟» قالوا: بلی. قال: «هذا مولی من انا مولاه.

    اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه». قال: فلقیه عمر فقال هنیئا لک یا ابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة.

    نافع و ابن عامر و عاصم بروایت ابو بکر «رسالاته» بلفظ جمع خوانند. باقی قرّا «رسالته» خوانند بلفظ واحد.

    وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ انس مالک گفت: رسول خدا را روزگاری پاسبانی میکردند، گفتا و از عائشه شنیدم که: شبی با رسول بودم، و رسول را خواب نمی‌گرفت، گفتم یا رسول اللَّه ما شأنک؟ چه رسید ترا که نمی‌خسبی؟ گفت: «الا رجل صالح یحرسنی اللیلة»؟

    مردی صالح نباشد که امشب مرا پاسبانی کند؟

    گفتا در آن سخن بودیم که آواز سلاح شنیدیم. رسول گفت: «من هذا»؟

    کیستند اینان که سلاح دارند؟ جواب دادند که ماایم سعد بن ابی وقاص و حذیفه، آمده‌ایم تا ترا پاسبانی کنیم. پس رسول خدا بخفت چنان که غطیط وی می‌شنیدیم، گفتا: و در آن حال این آیت فرو آمد: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ. رسول خدا در آن خیمه بود از ادیم ساخته، سر بدر فرا کرد، و گفت: «انصرفوا ایها الناس! فقد عصمنی اللَّه، فلا ابالی من نصرنی و من خذلنی».

    و روایت کنند از ابو هریره که گفت: رسول خدا ببعضی غزاها بمنزلی فرو آمد در سایه درختی، و شمشیر که داشت از شاخ آن درخت بیاویخت. اعرابیی جلف فرا رسید. رسول را خالی دید، و شمشیر از درخت آویخته. شمشیر برداشت و قصد رسول خدا کرد، و رسول خفته. چون فرا نزدیک وی شد رسول از خواب درآمد. اعرابی گفت: من یمنعک منّی؟ آن کیست که این ساعت ترا حمایت کند و مرا از تو باز دارد؟

    رسول گفت: خدا مرا از تو نگه دارد. دست اعرابی ناگاه بلرزه افتاد، و شمشیر از دست‌ وی بیفتاد، و سر خویش بر آن درخت همی زد تا دماغ وی همه بیرون افتاد، و هلاک گشت. رب العالمین بر وفق آن آیت فرستاد که: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ.

    اگر کسی گوید که کافران رسول خدا را می‌رنجانیدند پیوسته، که دندان رباعیه وی می‌شکستند، و پیشانی وی مجروح میکردند، و این منافی عصمت است.

    جواب آنست که این همه پیش از آن بوده که این آیت آمد. رب العزة خواست که بدایت کار مصطفی با رنج و بلا و اذی دشمن بود، چنان که دیگر پیغامبران را بوده، و مصطفی در آن صبر کند، چنان که ایشان کرده‌اند، پس از آنکه این آیت آمد: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ اللَّه او را معصوم داشت از دشمنان، و کرامت و شرف وی پیدا کرد، و کس را از ایشان بر وی دست نبود، و هیچ اذی از ایشان بوی نرسید. إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرِینَ ای لا یهدیهم الرشد و هم کافرون، و قیل لا یجعلهم مهتدین و قد کتب علیهم انّهم کافرون.

    قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لَسْتُمْ عَلی‌ شَیْ‌ءٍ حَتَّی تُقِیمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ گفته‌اند که: در قرآن هیچ آیت نیست صعب‌تر از اینکه میگوید: شما بر هیچ چیز نیستید از کار دین، و هیچ بدست ندارید، تا آن گـه که عمل کنید در آنچه در تورات است شما که اهل تورات‌ید، و عمل کنید در آنچه در انجیل است شما که اهل انجیل‌اید، و عمل کنید در آنچه در قرآنست شما که اهل قرآن‌اید. وَ لَیَزِیدَنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ یعنی کفار هم، ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیاناً وَ کُفْراً، یقول: اذا لم یؤمنوا زادهم کفرهم بما انزل الیک من ربک طغیانا الی طغیانهم، و کفرا الی کفرهم. فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ این نه نهی است از حزن، که این در قدرت آدمی خود نیاید، لیکن تسلیت مصطفی و نهی از تعـ*رض حزن.

    إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ الَّذِینَ هادُوا وَ الصَّابِئُونَ وَ النَّصاری‌ سبق تفسیره.

    مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً آمن الیهود من یهودیته، و النصرانی من نصرانیته و الصابئ من صابئیته، و المنافق من نفاقه، فآمنوا بالبعث من بعد الموت، فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ حین یخاف اهل النار، وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ حین یحزن اهل النار.

    اگر کسی گوید: چه فرق است میان فعل و عمل؟ جواب آنست که این فعل احداث چیزی است و در وجود آوردن پس از آنکه نبود، و عمل آنست که در آن چیز حادثی فرا دید آرد که بآن متغیر گردد. اگر کسی گوید: فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ چون متصور بود و اهوال رستاخیز ناچار بایشان گذر کند؟ جواب آنست که هر چند هول قیامت بایشان گذرد امّا عارض بود نه پاینده، که عاقبت آن نجات و نعیم ابد بود، و ازینجاست که گفت: «لا یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ» فزع اکبر عذاب قطیعت است؟

    حزن دائم، و ایشان را آن نبود.

    لَقَدْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ کلّ نبی بعثه اللَّه الی قوم فآمنوا فذلک اخذ میثاقهم، وَ أَرْسَلْنا إِلَیْهِمْ رُسُلًا یعنی الی الیهود، کُلَّما جاءَهُمْ رَسُولٌ بِما لا تَهْوی‌ اهواءهم التی هم علیها فَرِیقاً کَذَّبُوا مثل عیسی و محمّد علیهما السلام، وَ فَرِیقاً یَقْتُلُونَ مثل زکریا و یحیی: تکذیب، جهودان و ترسایان هر دو کردند، و قتل جز فعل جهودان نبود. ابن کیسان گفت: پیغامبران مرسل دو گروه بودند: گروهی اصحاب کتب و شرایع، چون نوح و ابراهیم و داود و سلیمان و عیسی و محمّد، هرگز هیچ بیگانه را بر قتل و أسر ایشان دست نبود، و گروه دیگر نه اصحاب کتب و شرایع بودند، بلکه امر معروف و نهی منکر کردند. دشمنان را بر قتل ایشان دست بود همچون یحیی و زکریا و امثال ایشان، که در عهد ایشان بیک روز هفتاد پیغامبر کشته شدند بدست جهودان، و در خبر است که «ثم یقوم سوق بقلهم من آخر النّهار».

    وَ حَسِبُوا أَلَّا تَکُونَ فِتْنَةٌ قرأ اهل البصرة و حمزة و الکسائی: «الا تکون» بضم النون، علی معنی انه لا تکون فتنة. الفتنة الابتلاء و الاختبار، یقول: ظنّوا ان لا یبتلوا و لا یعذبهم اللَّه. جهودان پس مرگ موسی (ع) در زمانی متطاول که پیغامبری دیگر نیامده بود چنان دانستند و پنداشتند که ایشان را فرو گذاشتند، و به پیغامبری دیگر ایشان را بنخواهند آزمود تا استوار گیرند یا نه. پس اللَّه تعالی عیسی را بایشان فرستاد. قومی بعیسی باز کافر شدند، و کور و کر گشتند، یعنی بآنچه شنیدند عمل نکردند تا هم چنان بود که نشنیدند و ندیدند چون کوران و کران. پس چون عیسی را بآسمان بردند، تابَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ ای ارسل الیهم محمدا (ص) یعلّمهم ان اللَّه قد تاب علیهم ان آمنوا و صدّقوا. مصطفی را پس از آن بایشان فرستادند، و ایشان را خبر داد که اگر ایمان آرید و تصدیق کنید اللَّه شما را توبت داد و باز پذیرفت. ایشان هم تصدیق نکردند، و فراوانی از ایشان کافر شدند، و باز کور و کر شدند، عَمُوا وَ صَمُّوا اذ کفروا بعیسی، ثُمَّ عَمُوا وَ صَمُّوا اذ کفروا بمحمّد (ص)، وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِما یَعْمَلُونَ فی تعامیهم و تصاممهم.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا