متون ادبی کهن کشف الاسرار و عدة الابرار

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
قوله تعالی: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا الآیة این آیت از روی اشارت بیان فضیلت امت محمد است و شرف ایشان بر اهل کتاب، از بهر آنکه رب العالمین مغفرت ایشان بر تقوی بست، و تقوی در مغفرت و رحمت شرط کرد. مقتضی دلیل خطاب آنست که هر کرا تقوی نیست وی را مغفرت نیست. باز در حق امت گفت: «هُوَ أَهْلُ التَّقْوی‌ وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ» یعنی اهل ان یتقی، فان ترکتم التقوی فهو اهل لان یغفر. میگوید: اوست جل جلاله سزای آنکه از وی ترسند، و در بندگی او تقوی پیش گیرند. پس اگر تقوی نبود او سزای آنست که بیامرزد بفضل خویش و رحمت خویش. اینست سزای خداوندی و مهربانی و بنده نوازی. آنچه کند بسزای خود کند نه باستحقاق بنده.

در بعضی کتب خداست: «عبدی! انت العوّاد الی الذنوب، و أنا العواد الی المغفرة، لتعلم انا انا و انت انت، «قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی‌ شاکِلَتِهِ»، و نیز جای دیگر در حق این امت گفت: «فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» ظالم را که تقوی نیست و سابق که در عین تقوی است هر دو در یک نظام آورد، و بابتداء آیت رقم اصطفائیت کشید که: اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا، و در آخر آیت جَنَّاتِ عَدْنٍ کرامت کرد، گفت: جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونَها تا بدانی که خدای را در حق امت محمد چه عنایت است، و ایشان را بنزدیک وی چه کرامت! وَ لَوْ أَنَّهُمْ أَقامُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِیلَ الایة لو سلکوا سبیل الطاعة لوسّعنا علیهم اسباب المعیشة حتی لو ضربوا یمنة ما لقوا غیر الیمن، و ان ذهبوا یسرة ما وجدوا الا الیسر. عجب آنست که عالمیان پیوسته در بند روزی فراخ‌اند، و در آرزوی حظوظ دنیا، و آن گـه راه تحصیل آن نمی‌دانند، و بتهیئت اسباب آن راه نمی‌برند، و رب العالمین درین آیت ارشاد میکند، و راه آن می‌نماید، میگوید: اگر میخواهی که نواخت و نعمت ما روزی فراخ از بالا و نشیب و از راست و چپ روی بتو نهد تو روی بطاعت ما آر، و تقوی پیشه کن. تو روی در کار و فرمان ما آر، تا ما کار تو راست کنیم: «من کان للَّه کان اللَّه له، من انقطع الی اللَّه کفاه اللَّه کل مؤنة، و رزقه من حیث لا یحتسب.»

همانست که رب العزة گفت جل جلاله: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ، جای دیگر گفت: وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ از ندائهای مصطفی در قرآن این شریف‌تر است، که بنام رسالت باز خواند، و درجه نام رسالت در شرف مه از نام نبوت است. رسالت قومی راست علی الخصوص در میان انبیا. هیچ رسول نیست که نه نبی است اما بسی نبی باشد که وی رسول نبود، چنان که انبیا را بر اولیا شرف است رسولان را بر انبیا شرف است. نبوّت آنست که وحی حق جل جلاله بوی پیوست.

رسالت آنست که آن وحی پاک بخلق گزارد. پس آن وحی دو قسم گشت: یکی بیان احکام شریعت و حلال و حرام، دیگر ذکر اسرار محبّت و حدیث دل و دل آرام.

جبرئیل هر گـه که بیان شریعت را آمدی بصورت بشر آمدی، و حدیث دل در میان نبودی، گفت: هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ، أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلی‌ عَلَیْهِمْ؟! یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یا محمّد احکام شرایع دین بخلق رسان، و هیچ وامگیر، که آن نصیب ایشان است، اما حقائق رسالت و اسرار محبت نه بر اندازه طاقت ایشان است، که آن مشرب خاص تو است، ما چنان که بدل تو باید رسانید خود رسانیم، پس جبرئیل فرو آمدی روحانی نه بر صورت بشر، همی بدل پیوستی، و آن راز و ناز با دل وی بگفتی، فذلک قوله تعالی: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ عَلی‌ قَلْبِکَ»، و برای این گفت: «اوتیت القرآن و مثله معه». چندان که از عالم نبوّت بزبان رسالت با شما بگفتیم، از عالم حقیقت بزبان وحی با ما بگفتند، و بودی که از وراء عالم رسالت بی‌واسطه جبرئیل سر وی از غیب شربتی یافتی، مـسـ*ـت آن شربت گشتی، گفتی: «لی مع اللَّه وقت لا یسعنی فیه ملک مقرب و لا نبی مرسل». از خود قدمی فراتر نهادی، گفتی: «لست کأحدکم، اظل عند ربی و یطعمنی و یسقینی». او سید صلوات اللَّه و سلامه علیه همه دل بود، و آن دل همه سر بود، و آن سر همه وحی بود، و کس را بر آن اطلاع نبود، و چنان که وی بود حق او را بکس ننمود.

ای ماه برآمدی و تابان گشتی

گرد فلک خویش خرامان گشتی

چون دانستی برابر جان گشتی

ناگاه فرو شدی و پنهان گشتی.

یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ انی اغفر للعصاة و لا ابالی، و اردّ المطیعین من شئت و لا ابالی. وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ مردی بود از بنی هاشم نام وی رکام، و در عرب از وی جاهل‌تر و در قتل و قتال مردانه‌تر کس نبود. رسول خدا را صعب دشمن داشتی، و او را بد گفتی، و مسکن وی در بعضی از آن وادیهای مدینه بود. گوسفندان داشت و شبانی کردی. رسول خدا روزی از خانه عائشه بیرون آمد. روی بصحرا نهاد، و تنها میرفت، تا بآن وادی رسید که رکام در آن مسکن داشت. رکام چون مصطفی را دید با خود گفت: ظفر یافتم و همین ساعت خلق را ازو باز رهانم. فرا پیش آمد و گفت: یا محمد آن تویی که لات و عزی را دشنام دهی، و دعوت بدیگر خدای میکنی؟ رسول گفت: آری من میگویم که لات و عزی باطل است، و معبود خلق خدای آسمانست. و این رکام مردی بود که در همه عرب هیچ کس بمصارعت دست وی نداشتی، و با وی برنیامدی. گفت: یا محمّد بیا تا دستی بر آزمائیم در مصارعت. من لات و عزی بیاری گیرم و تو اله عزیز خود بیاری گیر، تا خود کرا دست بود. پس اگر تو مرا بیفکنی ده سر گوسفند از این خیار گله خویش بتو دادم. این عهد بستند. رسول خدا بسرّ در اللَّه زارید که: خداوندا! مرا برین دشمن نصرت ده. دست فراهم دادند، و رسول خدا رکام را بیفکند، و بر سـ*ـینه وی نشست. رکام گفت: یا محمد این نه تو کردی که اله عزیز تو کرد، که او را خواندی و بیاری گرفتی، و لات و عزی مرا خوار کردند و یاری ندادند. رسول خدا از سـ*ـینه وی برخاست. دیگر باره گفت: ای محمّد یک بار دیگر برآزمائیم. اگر مرا بیفکنی ده گوسفند دیگر بتو دهم. رسول او را گرفت و بر زمین زد از اول بار صعب‌تر و قوی‌تر.

رکام گفت: یا محمّد در عرب هرگز کس نبود که مرا بر زمین زد. این نه کار تو است که از جایی دیگر است. سوم بار باز آمد و درخواست کرد، و هم چنان بر زمین افتاد.

رکام بدانست که با وی برنیاید، تن بعجز فرا داد، و گفت: یا محمّد اکنون گوسفندان را اختیار کن که عهد همانست که کردم. رسول گفت: یا رکام مرا گوسفند بکار نیست، اما اگر باسلام درآیی، و خویشتن را از آتش برهانی، ترا به آید، اسلم تسلم. رکام گفت: اگر آیتی بنمایی مسلمان شوم. رسول گفت: خدا بر تو گواه است که اگر من آیتی نمایم تو مسلمان شوی؟ گفت: آری مسلمان شوم. درختی بود بنزدیک ایشان، رسول خدا بآن درخت اشارت کرد درخت شکافته شد بدو نیم فرا پیش مصطفی آمد، و تواضع کرد. رکام گفت: اگر بفرمایی تا این درخت بجای خویش باز شود، چنان که بود ایمان آرم. رسول بفرمود تا درخت بجای خویش باز شد. پس گفت: «یا رکام اسلم تسلم» ای مسکین مسلمان شو تا برهی. رکام گفت: یا محمد نخواهم که زنان و کودکان مدینه عجز و ضعف من باز گویند، و بر من عیب کنند، و گویند: محمّد او را بیفکند، از وی بترسید، و در دین وی شد. چندان که خواهی ازین گوسفندان اختیار کن و باز گرد از من، که ایمان نیارم. رسول خدا از وی هیچ چیز نپذیرفت و بازگشت.

ابو بکر و عمر مگر آن ساعت در خانه عایشه رفته بودند، و رسول را طلب کردند.

عائشه گفت: رسول بآن صحرا بیرون شد، روی بوادی رکام نهاد، ایشان جلافت و عداوت وی با مصطفی (ص) شناختند. از پی رسول بیرون آمدند. چون رسول بازگشت، ایشان را دید که میشتافتند. گفتند: یا رسول اللَّه چرا تنها باین وادی آمدی، پس از آنکه دانستی که جای رکام کافر است، و پیوسته در قصد تو است. رسول خدا بخندید، گفت: «یا ابا بکر أ لیس یقول اللَّه عز و جل: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»؟

تا در عصمت و حفظ اللَّه باشم کس را بر من دست نبود. آن گـه رسول قصه‌ای که رفته بود بازگفت، و ایشان تعجب همی کردند، و میگفتند: اصرعت رکاما یا رسول اللَّه؟ و الذی بعثک بالحق ما نعلم انّه وضع جنبه انسان قطّ.

فقال النبی (ص): «انی دعوت ربی عز و جل فأعاننی علیه، و ان ربی اعاننی ببضع عشر ملکا و بقوة عشرة».
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا کافر شدند ایشان که گفتند: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ که خدای عیسی مریم است، وَ قالَ الْمَسِیحُ و گفت عیسی: یا بَنِی إِسْرائِیلَ ای فرزندان یعقوب، اعْبُدُوا اللَّهَ خدای را پرستید، رَبِّی وَ رَبَّکُمْ خداوند من و خداوند شما، إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ هر که انباز گیرد با خدای، فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ اللَّه حرام کرد بر وی بهشت، وَ مَأْواهُ النَّارُ و جای وی آتش، وَ ما لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصارٍ (۷۲) و ستمکاران را هیچ یاران نیست.

    لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا کافر شدند ایشان که گفتند: إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ که اللَّه سدیگر سه است، وَ ما مِنْ إِلهٍ و نیست خدای، إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ مگر یک خدای یکتا، وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا و اگر باز نه ایستند، عَمَّا یَقُولُونَ از اینکه میگویند، لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ بایشان رسد که بر کفر خویش بپائیدند از ایشان، عَذابٌ أَلِیمٌ (۷۳) عذابی درد نمای.

    أَ فَلا یَتُوبُونَ باز نگردند، إِلَی اللَّهِ با خدای، وَ یَسْتَغْفِرُونَهُ و از وی آمرزش نجویند؟ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (۷۴) و اللَّه آمرزگار است و بخشاینده.

    مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ نیست پسر مریم، إِلَّا رَسُولٌ مگر فرستاده، قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ که گذشت پیش از وی فرستادگان فراوان، وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ و مادر وی زنی بود پارسا، کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ دو طعام خواره بودند، انْظُرْ در نگر، کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ چون دشمنان خود را سخنان روشن پیدا میکنیم ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یُؤْفَکُونَ (۷۵) پس درنگر چون ایشان را می‌برگردانند!

    قُلْ گوی أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ می‌پرستید فرود از خدای، ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً چیزی که بدست وی نه گزند است و نه سود، وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۷۶) و خدای اوست که شنواست و دانا.

    قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ ترسایان را گوی که ای خوانندگان انجیل! لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ مبالغه مکنید در دین خویش، غَیْرَ الْحَقِّ در مخالفت حق، وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ و بر پی هوا و خوش آمد قومی مروید، قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ که بیراه شدند پیش از این، وَ أَضَلُّوا کَثِیراً و بیراه کردند فراوانی مردمان را، وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ (۷۷) و بیراه شدند از شاهراه راست.

    لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا لعنت کردند بر ایشان که کافر شدند، مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ از فرزندان یعقوب، عَلی‌ لِسانِ داوُدَ بر زبان داود، وَ عِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ و بر زبان عیسی، ذلِکَ بِما عَصَوْا آن بآن بود که سر کشیدند و نافرمانی کردند، وَ کانُوا یَعْتَدُونَ (۷۸) و در مراد خویش اندازه‌ها در می‌بگذاشتند.

    کانُوا لا یَتَناهَوْنَ یکدیگر را بازنمی‌زدند عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ از ناپسندی که میکردند لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ (۷۹) بد چیزی و بدکاری که میکردند!

    تَری‌ کَثِیراً مِنْهُمْ از ایشان فراوان بینی یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا که با کافران همساز و همدل میباشند، لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ بد چیزی که ایشان تنهای ایشان را پیش فرا فرستادند، أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ که از کرد ایشان آن آمد که خشم گرفت اللَّه بر ایشان، وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ (۸۰) و در عذاب اواند جاودان.

    وَ لَوْ کانُوا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ النَّبِیِّ و اگر گرویده بودندی بخدای و رسول، وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ و بآنچه فرو فرستاده آمد بوی، مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ ایشان را به دوستان نداشتندی و همدل بنگرفتندی، وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ فاسِقُونَ (۸۱) لکن فراوانی از ایشان فاسق بودند و از طاعت بیرون.

    لَتَجِدَنَّ تو یابی، أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً صعب‌ترین مردمان بعداوت، لِلَّذِینَ آمَنُوا ایشان را که مؤمنان‌اند، الْیَهُودَ این جهودان، وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا و پس آن کوران، وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً و یابی نزدیکتر ایشان بدوستی، لِلَّذِینَ آمَنُوا ایشان را که مؤمنان‌اند، الَّذِینَ قالُوا ایشان که گفتند: إِنَّا نَصاری‌ که ما ترسایانیم، ذلِکَ آن، بِأَنَّ مِنْهُمْ بآنست که از ایشان قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً قسیسان و رهبان است، وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ (۸۲) و بآنکه ترسایان بر خلق گردن نکشند.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ کلبی گفت: این آیت در شأن ترسایان نجران آمد: سید و عاقب و اصحاب ایشان از فرقه یعقوب که گفتند: المسیح ابن مریم هو اللَّه، و اصل سخن ایشان همانست که مثلّثه گفتند، و در آیت دیگر آن را شرح دهیم. مسیح از بهر آن نام کردند که: دست بهیچ آفت و عاهت رسیده نبودی که نه در حال آن آفت زائل گشتی، و بصحت بدل شدی. ابراهیم نخعی گفت: مسیح صدّیق باشد، و قیل: لانه کان امسح الرجل لا خمس له، و شرح این در سورة آل عمران رفت.

    إِنَّهُ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ حَرَّمَ اللَّهُ عَلَیْهِ الْجَنَّةَ این سخن جائز است که از کلام عرب بود، و جائز است که ابتدایی باشد از کلام حق. میگوید: هر که شرک آرد در عبادت خدای خویش، و آن گـه توبه نکند، و بر شرک میرد، اللَّه بهشت بر وی حرام کرد، و از بهشت باز داشت. این شرک اکبر است که ضد توحید و ایمانست، و معنی این شرک الحاق شریک است بمعبود بی‌همتا، وی را بچیزی از خلق خویش ماننده کردن، یابنده را بیش از فعل استطاعت دانستن، چنان که اعتقاد قدریان است، و این محض شرک اکبر است، و عین مذهب کوران. هر که ازین شرک برست از آتش دوزخ ایمن گشت.

    مصطفی (ص) معاذ را گفت: «یا معاذ! هل تدری ما حق اللَّه علی عباده و ما حق العباد علی اللَّه»؟

    هیچ دانی که حق خدا بر بندگان چیست و حق بندگان بر خدا چیست؟ معاذ گفت: خدا داناتر باین و بس. رسول بوی گفت: یا معاذ حق اللَّه علی العباد ان یعبدوه، و لا یشرکوا به شیئا، و حق العباد علی اللَّه ان لا یعذب من لا یشرک به شیئا».

    و عن عبادة عن النبی (ص)، قال: «من شهد ان لا اله الا اللَّه، وحده لا شریک له، و أن محمدا عبده و رسوله، و ان عیسی عبد اللَّه و رسوله و ابن امته، و کلمة القاها الی مریم و روح منه، و الجنّة و النّار حق، ادخله اللَّه الجنّة علی ما کان من العمل».

    لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ جمهور ترسایان از ملکائیه و نسطوریه و یعقوبیه به تثلیث همیگویند، و تثلیث آنست که گویند: الالهیة مشترکة بین اللَّه و مریم و عیسی، و کل واحد من هؤلاء اله، و اللَّه احد ثلاثة آلهة. یبیّن هذا قوله تعالی للمسیح: أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَ أُمِّی إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ؟! و لا بد أن یکون فی هذه الایة اضمار و اختصار، لان المعنی: انهم قالوا ان اللَّه ثالث ثلاثة آلهة، فخذف ذکر الالهة، لان المعنی مفهوم، و لا یکفر من یقول ان اللَّه ثالث ثلاثة اذا لم یرد الالهة لانه ما من اثنین الا و اللَّه ثالثهما بالعلم، کقوله: «ما یَکُونُ مِنْ نَجْوی‌ ثَلاثَةٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ»، و قال النبی (ص) لابی بکر: «ما ظنّک باثنین اللَّه ثالثهما»؟ و الّذی یبین انهم ارادوا بالثلاثة الالهة قوله فی الردّ علیهم: وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ.

    هیچ کس اللَّه را جفت نگفت مگر ترسایان، و فرزند سه طائفه گفتند: قومی از جهودان که عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ گفتند، و قومی از کفره عرب که فریشتگان را دختران گفتند، و ترسایان عیسی گفتند، و نیز مادر او را جفت گفتند، و فرق انباز گویان فراوان‌اند، و فی الخبر: «ما احد اصبر علی اذی یسمعه من اللَّه، یدعون له الولد، ثمّ یعافیهم و یرزقهم».

    وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا إِلهٌ واحِدٌ و این «من» تحقیق توکید است یعنی ما اله الا اله واحد، وَ إِنْ لَمْ یَنْتَهُوا یعنی ان لم یتوبوا عن مقالتهم، لَیَمَسَّنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ای ثبتوا علی کفرهم. مسّ و لمس هر دو بمعنی متقاربند، و فرق آنست که لمس ملاصقه است که با وی احساس بود ناچار، و مس جائز است که با وی احساس بود و جائز است که نبود. اما درین موضع ناچار احساس است که عذاب چون بحیوان رسد لا بد حس آن بیابد، و در وی اثر کند. ثم دعاهم الی التوبة، فقال: أَ فَلا یَتُوبُونَ إِلَی اللَّهِ من النصرانیة؟

    و یَسْتَغْفِرُونَهُ من الیهودیة؟ هذا امر بلفظ الاستفهام، کقوله: «فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ» ای انتهوا. وَ اللَّهُ غَفُورٌ، للذنوب، رَحِیمٌ بهم حین قبل منهم التوبة. استغفار درین آیت بمعنی توحید است، کقوله: اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ، لان من وحّده فقد باء بمغفرته، هر که اللَّه را یکتا دانست خویشتن را بآمرزش آورد.

    مَا الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ رسالت و نبوت عیسی نه چیزی بدیع است و نه بیشینه کاری، بلکه پیش از وی رسولان بودند و گذشتند، و در منزلت و معجزت عیسی و رسولان همه یکسان بودند. هر که عیسی را دعوی الهیت کند، چنانست که همه را دعوی الهیت کرد، پس چنان که ایشان رسولان بودند نه خدایان، عیسی هم رسول است نه خدا. «وَ أُمُّهُ صِدِّیقَةٌ» جای دیگر گفت: «وَ صَدَّقَتْ بِکَلِماتِ رَبِّها وَ کُتُبِهِ». کلبی گفت: صدّیقی وی آن بود که چون جبرئیل آمد و گفت: «إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّکِ لِأَهَبَ لَکِ غُلاماً زَکِیًّا»

    صدّقت جبرئیل و صدّقت بعیسی انه رسول اللَّه.

    کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ ای کانا یعیشان بالطعام و الغذاء کسائر الآدمیین، و کیف یکون الها من لا یقیمه الا اکل الطعام؟! و قیل: کانا یأکلان الطعام، کنی عن الذرق بالذوق، یأکلان إشارة إلی ما یرمیان به. این کنایت است از قضاء حاجت آدمی، و هو من احسن الکنایات و ادقها، لان من اکل الطعام کان منه الحدث و البول، فکنی عن ذلک بألطف کنایة بالاختصار و النهایة.

    انْظُرْ کَیْفَ نُبَیِّنُ لَهُمُ الْآیاتِ ای: کیف نظهر ما فی الانسان من العلامات الدالة علی انه لیس باله. ثُمَّ انْظُرْ أَنَّی یُؤْفَکُونَ من این یکذبون بعد البیان؟ یقال لکل مصروف عن شی‌ء مأفوک عنه، و قد افکت فلانا عن کذا، ای: صرفته عنه، و قد أفکت الارض اذا صرف عنها المطر، و الافک الکذب لانه صرف الخبر عن وجهه، و المؤتفکات المنقلبات من الریاح و غیرها، لانها صرفت بقلبها عن وجهها. أَنَّی یُؤْفَکُونَ یعنی یصرفون عن وجه البیان، و یعمون عن الدلالة.

    قُلْ یا محمد للنصاری: أَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً؟ یعنی المسیح. ترسایان را میگوید که: چه پرستید عیسی را! که در وی ضرر و نفع نیست، نه در دنیا و نه در آخرت، اگر نپرستید شما را گزندی نتواند، و اگر پرستید سودی بر شما نتواند، وَ اللَّهُ هُوَ السَّمِیعُ لمقالتهم فی عیسی و أمّه، الْعَلِیمُ بفعالهم.

    قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غلو در دین آنست که از اقتصار در گذرند، ما بین طرفی القصد مذموم. افراط چون تفریط است هر دو نکوهیده. غَیْرَ الْحَقِّ معنی آنست که لا تسلکوا غیر القصد، در راه میانجی روید نه از سزا دون و نه از اندازه افزون. غالیان در دین سه قوم‌اند: ترسایان در کار عیسی (ع)، و رافضیان در کار علی (ع)، و خوارج در کار تشدید. رافضیان در غلو ملحق‌اند بترسایان، و موسوسان در طهارت و در نماز در نمطی‌اند از سیرت خوارج. وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ الاهواء هی المذاهب التی تدعوا الیها الشهوة دون الحجة، و در قرآن چند جایگه ذکر اتباع اهواء است هم بر سبیل ذمّ، و ذلک فی قوله تعالی: وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی‌ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ، وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَتَرْدی‌، وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی‌.

    وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ قوم اینجا پدران و اسلاف ایشان‌اند، میگوید: بر پی هواء پدران خویش مروید، که بیراه شدند، و دیگران را بیراه کردند، و این پدران و اسلاف ایشان سه فرقت بودند از ترسایان نسطوریان و یعقوبیان و ملکائیان. قومی گفتند که: عیسی اوست. قومی گفتند که: پسر اوست.

    قومی گفتند که: انباز اوست، و هر چند که همه کافران در ضلالت و گمراهی‌اند، امّا ترسایان را علی الخصوص دو ضلالت گفت: قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً وَ ضَلُّوا عَنْ سَواءِ السَّبِیلِ‌، پیشین آنست که به موسی کافر بودند، و پسین آنست که عیسی را پسر خواندند. وجهی دیگر است پیشین ضَلُّوا آنست که عیسی را پسر خواندند و پسین آنست که مصطفی را دروغ زن خواندند.

    لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا این آیت در تغلیظ است در ترک امر معروف و نهی منکر و تشدید بر علما، تا خلق را پند دهند، و باز زنند، و در حق گفتن از خلق باک ندارند، و فرا ظالم گویند که مکن و معنی لعنت، راندن است و دور کردن از رحمت اللَّه، و لعنت بر زبان داود آن بود که اصحاب السبت ماهی گرفتند روز شنبه در مخالفت فرمان، داود گفت: «اللهم انّ عبادا قد خالفوا امرک و ترکوا قولک فالعنهم و اجعلهم آیة و مثلا لخلقک، فمسخهم اللَّه قردة»، و لعنت بر زبان عیسی آن بود که قومی که مائده خوردند ایمان نیاوردند، و در کفر بیفزودند، تا عیسی گفت: «اللهم انک انت وعدتنی من کفر منهم بعد ما یأکل المائدة ان تعذبه عذابا لا تعذبه احدا من العالمین. اللهم العنهم کما لعنت اصحاب السّبت». پنج هزار مرد بودند که در میان ایشان زنی و کودکی نه، بدعاء عیسی همه خنازیر گشتند. و گفته‌اند: داود بقومی برگذشت که بر منکری جمع آمده بودند، داود ایشان را نهی کرد. ایشان گفتند: نحن قرود ما نفقه. داود گفت: «کُونُوا قِرَدَةً» فمسخهم اللَّه قردة. و ان قوما کانوا یجتمعون علی عیسی یسبّونه فی امّه، قال اللَّه ان یجعلهم خنازیر، فذلک لعنهم علی لسان داود و عیسی بن مریم.

    و عن عبد اللَّه بن مسعود قال: قال رسول اللَّه (ص): «لما وقعت بنو اسرائیل فی المعاصی، نهتهم علماؤهم فلم ینتهوا، فجالسوهم فی مجالسهم و واکلوهم و شاربوهم فضرب اللَّه قلوب بعضهم ببعض، فلعنهم علی لسان داود و عیسی بن مریم ذلِکَ بِما عَصَوْا وَ کانُوا یَعْتَدُونَ»، ثمّ قال (ص): «کلّا و الذی نفسی بیده حتی تأخذوا علی ید الظالم فتأطروه علی الحق اطرا» قوله تأطروه ای: تعطفوه.

    کانُوا لا یَتَناهَوْنَ عَنْ مُنکَرٍ فَعَلُوهُ لَبِئْسَ ما کانُوا یَفْعَلُونَ

    قال النبی (ص): «ان اللَّه لا یعذب العامة بعمل الخاصة حتی یروا المنکر بین ظهرانیهم، و هم قادرون علی ان ینکروه و لا ینکروه، فاذا فعلوا ذلک عذب اللَّه العامة و الخاصة».

    و فی روایة اخری: «ان الناس اذا رأوا منکرا فلم یغیروه یوشک ان یعمّهم اللَّه بعقابه».

    و قال (ص): «اذا عملت خطیئة فی الارض، من شهدها فکرهها کان کمن غاب عنها، و من غاب عنها فرضیها، کان کمن شهدها»، و قال: «مثل المداهن فی حدود اللَّه و الواقع فیها مثل قوم استهموا سفینة فصار بعضهم فی اسفلها و صار بعضهم فی اعلاها، و کان الذی فی اسفلها یمرّ بالماء علی الذین فی اعلاها، فتأذّوا به فأخذ فأسا، فجعل ینقر اسفل السفینة، فأتوه فقالوا: مالک؟ فقال: تأذیتم بی و لا بد لی من الماء فان اخذوا علی یدیه انجوه و نجّوا انفسهم، و ان ترکوه اهلکوه و اهلکوا انفسهم».

    و قال: «یجاء بالرجل فیلقی فی النار فتندلق اقتابه فی النار، فیطحن فیها، فیجتمع اهل النّار علیه، فیقولون ای فلان! ما شأنک؟ أ لیس کنت تأمرنا بالمعروف و تنهانا عن المنکر؟! قال کنت آمرکم بالمعروف و لا آتیه، و أنهاکم عن المنکر و آتیه».

    تَری‌ کَثِیراً مِنْهُمْ یعنی من الیهود، یَتَوَلَّوْنَ الَّذِینَ کَفَرُوا من مشرکی العرب من قریش. این در شأن کعب اشرف فرو آمد که به مکه شد با شصت مرد راکب بر بو سفیان و مشرکان عرب بر دشمنی رسول خدا، و شرح این قصه از پیش رفت. لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ ای بئس ما قدموا من العمل لمعادهم فی الآخرة.

    سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ و خلودهم فی النّار. و درین آیت آمیختن با اهل باطل و خوش زیستن با ایشان و از ایشان نابریدن و روی بر ایشان گران ناداشتن کفر شمرد.

    چنان که جای دیگر گفت: إِنَّکُمْ إِذاً مِثْلُهُمْ. در خبر است: «القوا الفسّاق بوجوه مکفهرة». وَ لَوْ کانُوا یعنی الیهود یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ انّه واحد لا شریک له وَ النَّبِیِ‌ محمّد (ص) وَ ما أُنْزِلَ إِلَیْهِ من القرآن مَا اتَّخَذُوهُمْ أَوْلِیاءَ یعنی مشرکی قریش، وَ لکِنَّ کَثِیراً مِنْهُمْ یعنی من الیهود فاسِقُونَ.

    لَتَجِدَنَّ یا محمّد أَشَدَّ النَّاسِ عَداوَةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الْیَهُودَ این جهودان قریظه و نضیر و فدک و خیبراند، و دیگر جهودان بایشان ملحق‌اند که راه ایشان رفتند و اقتدا بعمل ایشان کردند. میگوید: هیچ کس را با مؤمنان آن عداوت نیست که جهودان را. و از اینجاست که مصطفی (ص) گفت: «ما خلا یهودیان بمسلم الا همّا بقتله.

    «وَ الَّذِینَ أَشْرَکُوا» مشرکان مکه‌اند، و دیگر مشرکان عرب که بر منهاج و سنت ایشان رفتند، و اقتدا بعمل ایشان کردند.

    وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری‌ این همه ترسایان را میگوید، که بعضی را میگوید که برسول خدا ایمان آوردند و با جعفر بن ابی طالب از زمین حبشه و شام بر رسول خدا آمدند. و قصّه آنست که در بدایت اسلام که اسلام هنوز قوی نگشته بود، و مسلمانان اندک بودند، و با کافران می‌برنیامدند، و کافران قصد مسلمانان میکردند، و ایشان را در فتنه می‌افکندند، رسول خدا قومی را فرمود تا هجرت کردند بزمین حبشه، و گفت: «ان بها ملکا صالحا لا یظلم و لا یظلم عنده احد، فاخرجوا الیه حتّی یجعل اللَّه للمسلمین فرجا».

    نجاشی نامی است ملوک ایشان را همچون کسری و قیصر ملوک عجم و روم را، پس یازده مرد برفتند و چهار زن یکی عثمان عفان و اهل وی، رقیه بنت رسول اللَّه، و الزبیر بن العوام و عبد اللَّه بن مسعود، و عبد الرحمن بن عوف و ابو حذیفة بن عتبه و اهل وی سهلة بنت سهیل بن عمرو و مصعب بن عمیر و ابو سلمة بن عبد الاسد و اهل وی ام سلمة بنت ابی امیّه، و عثمان بن مظعون، و عامر بن ربیعه و اهل وی لیلی بنت ابی حثمه، و حاطب بن‌ عمرو، و سهیل بن بیضاء. این جماعت سوی بحر شدند، و کشتی بمزد گرفتند، و بزمین حبشه شدند، و در ماه رجب بود پنجم سال از مبعث رسول (ص) و این هجرت را هجرة الاولی میگفتند.

    پس جعفر بن ابی طالب از پس ایشان شد با جماعتی مسلمانان، و جمله مهاجران زمین حبشه هشتاد و دو مرد بودند بیرون از زنان و کودکان. چون قریش را خبر شد که ایشان بزمین حبشه شدند، عمرو عاص را با یکی دیگر پیش نجاشی فرستادند با تحفهای نیکو، تا آن مسلمانان را بچشم نجاشی زشت کنند. رب العالمین آن کید و فعل ایشان بر ایشان شکست، و مسلمانان را از ایشان معصوم داشت، و خائبا خاسرا هر دو از ایشان بازگشتند، و تمامی این قصّه در سورة آل عمران روشن گفته‌ایم.

    پس مسلمانان آنجا مقام کردند روزگاری دراز، و نجاشی ایشان را گرامی داشت تا رسول خدا از مکّه به مدینه هجرت کرد، و شش سال از هجرت بگذشت. پس رسول نامه نبشت بنجاشی بر دست عمرو بن امیة الضمری که ام حبیبه بنت ابی سفیان از بهر من بخواه، و امّ حبیبه با شوهر خویش هجرت کرده بود بحبشه، و شوهرش فرمان یافته. نجاشی کنیزک خویش ابرهه را بر امّ حبیبه فرستاد، و وی را خبر داد از خطبه رسول خدا. ام حبیبه شاد شد، و پیرایه زرینه و سیمینه که بر خود داشت به ابرهه داد و خالد بن سعید بن العاص را وکیل خود کرد، تا او را بزنی برسول خدا دهد، و نجاشی از بهر رسول خدا نکاح می‌پذیرفت، و نجاشی او را بخواست بمهر چهارصد دینار، و از مال خویش وزن کرد، و بوی فرستاد بدست ابرهه. ام حبیبه پنجاه دینار بابرهه داد، ابرهه نپذیرفت، گفت ملک مرا فرمودست که هیچ مستان، و آنچه ستده‌ام نیز رد می‌کنم.

    آن گـه ابرهه گفت: یا ام حبیبه مرا خود زر و سیم فراوان است، و حاجت بدین نیست.

    چون بر رسول خدا رسی سلام من بدو رسان. و نجاشی زنان خویش را فرمود تا عود و عنبر فراوان بامّ حبیبه فرستادند.

    پس نجاشی امّ حبیبه را و جعفر را و مسلمانان را باکرامی تمام باز گردانید.

    چون باز مدینه آمدند، رسول خدا به خیبر بود، و فتح خیبر برآمده، چون بمدینه باز گشت در پیش امّ حبیبه شد. امّ حبیبه سلام آن کنیزک ابرهه برسانید. رسول جواب داد، آن گـه گفت: «لا ادری أ بفتح خیبر أسرّ أم بقدوم جعفر»، فأنزل اللَّه تعالی: عَسَی اللَّهُ أَنْ یَجْعَلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الَّذِینَ عادَیْتُمْ مِنْهُمْ مَوَدَّةً یعنی ابا سفیان بتزویج امّ حبیبه.

    و پس از قدوم جعفر، نجاشی پسر خویش با شصت مرد بر مصطفی (ص) فرستاد، و بوی نامه نبشت که: یا رسول اللَّه اشهد انک رسول اللَّه صادقا مصدّقا، و قد بایعتک و بایعت ابن عمک و أسلمت للَّه رب العالمین، و قد بعثت الیک ابنی، و ان شئت آتیک بنفسی، و السلام علیک یا رسول اللَّه. و جمله مسلمانان که وفد نجاشی بودند، و از زمین حبشه و شام آمده بودند با جعفر و غیر وی هفتاد مرد بودند، و بروایتی هشتاد، و بروایتی چهل: سی و دو از حبشه و هشت رهبان اهل شام. چون بمدینه آمدند رسول خدا سورة یس تا بآخر بر ایشان خواند. ایشان خوش بگریستند، رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد.

    وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنَّا نَصاری‌ ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً

    روی سلمان ان النبی (ص) قرأ ذلک «بأن منهم صدّیقین و رهبانا».

    سریانیان دانشمندان خویش را کشیش خوانند، قسیس تعریب اوست. قومی از اهل عربیت گفته‌اند که آن از تقسّس گرفته‌اند از تتبع علم و طلب آن، و رهبان جمع راهب است، و رهبانیة اعتزالست از تزویج و تنعم. وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ یعنی عن الایمان بمحمّد (ص) و القرآن. قال عروة بن الزبیر ضیّعت النصاری الانجیل، و أدخلوا فیه ما لیس منه، و کان الذی غیّر ذلک اربعة نفر لوقاس و مرقوس و بلحیس و مینوس و بقی قسیسا علی الحق و الاستقامة و الاقتصاد، فمن کان علی هدیه و دینه فهو قسیس.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: لَقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ سموم قهر بود که از میدان جلال در عالم عدل بر نهاد. آن بی‌حرمتان بی سرمایگان تافت، و ایشان را در قید شقاوت کشید، تا دل ایشان نهبه شیطان گشت، و بزبان بیگانگی گفتند: المسیح بن مریم. باز تاریکی کفر و حیرت و ظلمت شقاوت بیفزود، قدم برتر نهادند در کفر، و گفتند: ثالِثُ ثَلاثَةٍ آری چه توان کرد منادی عدل بود که در ازل بانگ بیزاری بر ایشان زد، و در وهده نبایست ایشان را داغ قطیعت نهاد، و بصائر ایشان معلول و مدخول کرد تا دیده تمییز نداشتند و فرق ندانستند میان ربوبیت و عبودیت.

    لاهوت بناسوت فرو آوردند، و جلال قدم با صفت عدم برابر نهادند، و این مایه ندانستند که: «لم یکن ثم کان» دیگر است و «لم یزل و لا یزال» دیگر. عیسی نابوده دی، بیچاره امروز، نایافته فردا، جوان دی، کهل امروز، پیر فردا، مرده پس فردا چگونه برابر بود با خدای بی‌همتا، معبود یکتا، خدایی را سزا، نه متعاور اسباب، نه متعاطی طلاب، نه محتاج خورد و خواب، هرگز ماننده کی بود کرده بکردگار، آفریده بآفریدگار، عیسی نبوده و پس ببوده، و آنکه محتاج طعامی و شرابی و خوابی و قضاء حاجتی گشته، با این عیب و عار چگونه توان گفت که خداست.

    و نیز گفت: لا یَمْلِکُ لَکُمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً نه در دست او جلب نفع، نه در توان او دفع ضرّ، نه کسی را سود تواند، نه گزند از کسی بازدارد. این چنین کس خدایی را چون شاید! خدا اوست که خالق همه اوست، سود و زیان، بند و گشاد، نیک و بد، امر و نهی همه در توان اوست. نافذ در همه مشیت اوست، روان بر همه امر اوست. بود همه بارادت و علم اوست. مخلوق نبود و وی در ازل خالق بود، مرزوق نبود و وی راز بود، نه بمرسومات مسمی است که خود در ازل متسمی است. در آسمان و زمین خود اوست که چنان که در اوّل آخر است، در آخر اوّل است، نه متخائل در ظنون نه محاط در افهام، نه منقسم در عقول، نه مدرک در اوهام. شناخته است اما بصفت و نام همه ازو بر نشانند، بر این علم بنور معرفت و کتاب و سنت و الهام، طوبی آن کس که از در تصدیق درآید که وی را از سه شربت یکی دهند: یا شربتی دهند که دل بمعرفت زنده شود، یا زهری دهند که بآن نفس اماره کشته شود، یا شرابی دهند که جان از وجود مـسـ*ـت و سرگشته شود. یا هذا! عقل معزول کن تا بر خوری، خدمت صافی دار تا بهره بری. شرم همراه دار تا بار یابی، بر مرکب مهرنشین تا زود بحضرت رسی، همت یگانه دار تا اول دیده ور دوست بینی. مسکین او که عمری بگذاشت و او را ازین کار بویی نه! ترا از دیار کسان چیست که ترا جویی نه! قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ لا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غلو در دین آنست که در صواب بیفزایند، و تقصیر آنست که چیزی درباید، نه آن و نه این، نه افراط نه تفریط، چنان که شیطان در تفریط ظفر یابد، در افراط هم ظفر یابد. جاده سنت راه میانه است. راه که سوی حق میشود راه میانه است: «وَ عَلَی اللَّهِ قَصْدُ السَّبِیلِ»، «وَ ابْتَغِ بَیْنَ ذلِکَ سَبِیلًا».

    راه میانه از تعطیل پاک است، و از تشبیه دور، راه تشبیه بکفر دارد چنان که راه تعطیل، هر که اللَّه را ماننده خویش گفت، او اللَّه را هزار انباز بیش گفت، و هر که صفات اللَّه را تعطیل کرد، او خود را در دو گیتی ذلیل کرد. راه میانه و طریق پسندیده آنست که گویی از صفات اللَّه نام دانیم، چونی ندانیم. در کوشیم که دریابیم نتوانیم، ور بعقل گرد آن گردیم از سنت درمانیم، هر چه خدا و رسول گفت بر پی آنیم، فهم و وهم خود گم کردیم، و صواب دید خود معزول کردیم، و باذعان گردن نهادیم، و بسمع قبول کردیم، راه تسلیم سپردیم، و دست درین حجت زدیم که: «وَ أُمِرْنا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعالَمِینَ»، و بزبان تضرع بنعت تسلیم همی‌گوییم: «رَبَّنا آمَنَّا بِما أَنْزَلْتَ وَ اتَّبَعْنَا الرَّسُولَ فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ».

    وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ الایة میگوید: بر حذر باشید از آن قوم که بر پی هوی و دل خواست خویش‌اند که ایشان را نه نور بصیرت است، نه چراغ معرفت، نه اعتقاد بر بصیرت، نه سخن بر بیّنت، نه طریق کتاب و سنت. اللَّه ایشان را داور، و خصم ایشان پیغامبر، و منزل ایشان سقر. رای ابلیس رای ایشان، و دوزخ سرای ایشان، «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ» در شأن ایشان.

    مصطفی (ص) گفت: «جانبوا الاهواء کلها، فان اولها و آخرها باطل. اجتنبوا اهل الاهواء فان لهم عرة کعرة الجرب».

    و عن ابی بکر الصدیق قال: قال رسول اللَّه (ص): «قال ابلیس: اهلکت النّاس بالذنوب، أهلکونی بلا اله الا اللَّه و الاستغفار، فلما رأیت ذلک اهلکتهم بالاهواء، و هم یحسبون انهم مهتدون».

    عن سعید بن المسیب، قال: صعد عمر بن الخطاب المنبر، فحمد اللَّه و أثنی علیه، ثم قال: «ایها الناس اسمعوا من مقالتی، و عوا ما اقول لکم، ارفعوا ابصارکم الیّ، الا ان اصحاب الرای اعداء السنن، اعیت علیهم الاحادیث ان یحفظوها، و تفلتت منهم فلم یعوها، فاستحیوا اذ ساء لهم ان یقولوا لا ندری، فعاندوا السنن برأیهم، فضلوا و أضلوا عن سواء السبیل، و اللَّه ما قبض اللَّه نبیه، و لا رفع الوحی عن خلقه حتی بین لهم سنن نبیهم (ص)، و حتی اغناهم عن الرای، و لو کان الدین یؤخذ بالرأی لکان باطن الخفّ احق لمسح من ظاهرها، و ایاکم و ایاهم فانهم قد ضلوا و اضلوا عن سواء السبیل».

    لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ بَنِی إِسْرائِیلَ کافران را بزبان پیغامبران بلعنت یاد کرد، و مؤمنان را بی‌واسطه پیغامبران برحمت و ثناء خود یاد کرد، هُوَ الَّذِی یُصَلِّی عَلَیْکُمْ، ور نیز عتاب و قهر بودی، و سیاست و جنگ بودی، چون خود گوید همه خوش بود، همه فضل و شرف بود، فکیف که خود گفت، و همه ثناء و رحمت گفت، و لقد قال قائلهم:

    لئن ساءنی ان نلتنی بمساءة

    فقد سرّنی انّی خطرت ببالک‌

    ار دستت از آتش بود

    ما را ز گل مفرش بود

    هر چه از تو آید خوش بود

    خواهی شفا خواهی الم‌
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ إِذا سَمِعُوا و چون شنوند، ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ آنچه برسول فرو فرستادند، تَری‌ أَعْیُنَهُمْ تو بینی چشمهای ایشان تَفِیضُ که آب می‌ریزد مِنَ الدَّمْعِ از اشک، مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ از آنچه بشناختند از حق، یَقُولُونَ همی گویند: رَبَّنا خداوند ما! آمَنَّا ما بگرویدیم، فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ (۸۳) ما را در گواهان خویش نویس. وَ ما لَنا و چه رسید ما را، لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ که بنگرویم بخدای وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ و بآنچه بما آمد از راستی، وَ نَطْمَعُ و امید میداریم أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا که در آرد ما را خداوند ما، مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ (۸۴) با گروه نیکان.

    فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بایشان داد خدای، بِما قالُوا بآنچه گفتند جَنَّاتٍ بهشتهایی، تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ میرود زیر درختان آن جویهای روان، خالِدِینَ فِیها جاویدان در آن وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ (۸۵) و آنست پاداش نیکوکاران.

    وَ الَّذِینَ کَفَرُوا و ایشان که بپائیدند بر کفر خود وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا و دروغ زن گرفتند رساننده سخنان ما، أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ (۸۶) ایشان‌اند دوزخیان و کسان آتش.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، لا تُحَرِّمُوا حرام مکنید، طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ این پاکها که اللَّه شما را حلال کرد، وَ لا تَعْتَدُوا و از اندازه در مگذارید، إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (۷۸) که اللَّه دوست ندارد از اندازه در گذرندگان.

    وَ کُلُوا و میخورید مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ از آنچه اللَّه شما را روزی کرد، حَلالًا طَیِّباً گشاده پاک وَ اتَّقُوا اللَّهَ و پرهیزید از خشم و عذاب خدای الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ (۸۸)، آن خدای که باو گرویده‌اید.

    لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ خدای شما را نگیرید، بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ بلغو که در میان سوگندان شماست وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ لکن شما را که گیرد، بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ بآن گیرد که بزبان سوگند خورید و بدل در آن آهنگ سوگند دارید، فَکَفَّارَتُهُ کفارت آن سوگند و سترنده لائمه از سوگند خواره، إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ طعام دادن ده درویش است، مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ از میانه آن طعام که اهل خویش را میدهید، أَوْ کِسْوَتُهُمْ یا پوشیدن ده درویش، أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ یا آزاد کردن گردنی بـرده مسلمان فَمَنْ لَمْ یَجِدْ هر که ازین سه هیچیز نیابد، فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ سه روز روزه دارد، ذلِکَ این چهار آنچه کردید کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ کفّارت سوگندان شما است إِذا حَلَفْتُمْ که سوگند خورید، وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ و سوگندان خویش را میکوشید، کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ چنین که هست پیدا میکند خدای شما را سخنان خویش و نشانهای پسند خویش، لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۹۸) تا مگر آزادی کنید.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ الایة این آیت در شأن نجاشی است نام وی اصحمه، و هو بالحبشیة عطیة، ملک حبشه بود والی زمین مهاجرة الاولی.

    و نجاشی اول ترسا بود، پس مسلمان شد، و این آیت در شأن اوست و قوم او که مسلمان شدند از اهل ولایت او، چون قرآن بشنیدند چشم ایشان دیدند که آب می‌ریخت از شادی و بیداری آنچه بشناخته بودند از حق، که از قرآن آن شنیدند راست که در انجیل خوانده بودند، و گفته‌اند که این در شأن وفد یمن آمد که بر ابو بکر صدیق آمدند، و گفتند: اقرأ علینا القرآن، قرآن بر ما خوان. ابو بکر چیزی از قرآن بر ایشان خواند. ایشان از سر صفاء وقت و سوز دل خوش بزاریدند و بگریستند. ابو بکر صدیق که ایشان را چنان دید، او را خوش آمد، گفت: هکذا کنا، فقست القلوب. پس رب العالمین در شأن ایشان آیت فرستاد. وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ یعنی القرآن تَری‌ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ. و مصطفی (ص) ایشان را گفته: «ارق الناس اهل الیمن».

    یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ یعنی مع امّة محمّد (ص) الذین یشهدون بالحق همی گویند خداوندا ما ایمان آوردیم، ما را در این امّت محمد نویس، ایشان که گواهی بسزا و راستی دهند. همانست که جای دیگر گفت: «لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ». معنی دیگر فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ یعنی مع من شهد من انبیائک و صالحی عبادک بأنه لا اله الا انت. ما را در جمله آن پیغامبران و نیکمردان نویس که گواهی میدهند بخداوندی و یکتایی تو.

    وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ قوم نجاشی که مسلمان شدند چون بازگشتند با دیار و وطن خویش، کافران ایشان را ملامت کردند، و زبان در ایشان نهادند که: ترکتم ملة عیسی و دین آبائکم! دین پدران خویش و ملت عیسی بگذاشتید! ایشان جواب دادند که: وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ این ما لَنا در لغت عرب در جای «لم» نهادند. میگوید: چرا ایمان نیاریم و چه رسید ما را که بنگرویم بخدا و بآنچه بما آمد از رسول و قرآن؟! وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ ای مع امة محمّد (ص). این قوم صالحان امت محمداند که جای دیگر میگوید: «أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُونَ»، فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا الایة. رب العالمین جزاء ایشان بهشتها داد بآنچه گفتند که: فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ، و نیز گفتند: وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحِینَ، و بآن گفتار ایشان اخلاص پیوسته بود، که بآخر گفت: وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ ای المخلصین. این دلیل است که اخلاص قرین قول و عمل می‌باید تا مستحق ثواب گردد. آن گـه صفت کافران و مآل و مرجع ایشان نیز بگفت: وَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ کَذَّبُوا بِآیاتِنا أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَحِیمِ الجحیم النّار الشّدیدة الوقود. یقال: جحم النّار اذا زاد فی ایقادها، و جاحم الحرب اشدّ مواضعها.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ این آیت در شأن عثمان بن مظعون آمد که رهبانیت بر دست گرفته بود و در سرای خود سرب ساخته بود، و در آن می‌بود. بروز چیزی نمی‌خورد، و بشب خواب نمیکرد، و گوشت نمی‌خورد، و با اهل خود نمی‌بود، و این عثمان بن مظعون الجمحی از مهینان و بهینان صحابه بود. رسول خدا وی را برادر خواند، و چون از دنیا بیرون شد، مصطفی (ص) بخانه وی شد، وی را مرده دید، او را بـ..وسـ..ـه داد. چون عثمان این رهبانیت بر دست گرفت، قومی از صحابه را از وی آرزوی آمد، و بوی پیوستند در خانه وی، و در موافقت سیرت وی. ابو بکر صدّیق از ایشان بود و عمر و علی و عبد اللَّه بن مسعود و المقداد بن الاسود الکندی و سالم مولی ابی حذیفة بن عتبه و سلمان الفارسی و ابو ذر و عمار، این جماعت در خانه وی در آن سرب می‌بودند، بروز روزه می‌داشتند، و بشب قیام میکردند، و بر جامه خواب نمی‌خفتیدند، و گوشت و چربش نمی‌خوردند، و گرد زنان نمی‌گشتند، و بوی خوش بکار نمی‌داشتند، و پلاس می‌پوشیدند، و یکبارگی از دنیا و لذّات دنیا اعراض کردند، و همّت کردند که در زمین سیّاحی کنند، و رهبانیت بر دست گیرند، و تنهای خود را خصی گردانند.

    روزی زن عثمان مظعون نام وی خوله در حجره عائشه شد، و رسول خدا حاضر بود، از عائشه پرسید که: آن زن کیست؟ عائشه وی را خبر کرد، گفت: «ما لی اراها باذّ الهیئة»؟ چونست که وی را ناساخته و ناآراسته می‌بینم و پژمرده؟ خوله قصّه عثمان و آن جماعت مصطفی را باز گفت: رسول خدا خشم گرفت، برخاست، و بدر سرای عثمان شد، و ایشان را از آن نهی کرد، و گفت: «انی لم اومر بذلک، ان لأنفسکم علیکم حقا، فصوموا و أفطروا و قوموا و ناموا، فانی اقوم و انام و اصوم و أفطر و آکل اللحم و الدسم و آتی النساء، و من رغب عن سنتی فلیس منّی».

    پس رسول خدا مردمان را جمع کرد، و ایشان را خطبه خواند و گفت: «ما بال اقوام حرموا النساء و الطعام و الطیب و النوم و شهوات الدنیا؟ اما انی لست آمرکم ان تکونوا قسیسین و رهبانا، فانه لیس فی دینی ترک اللحم و النساء و لا اتخاذ الصوامع، و ان سیاحة امتی الصوم و رهبانیتهم الجهاد.

    اعبدوا اللَّه و لا تشرکوا به شیئا و حجّوا و اعتمروا و أقیموا الصّلاة و آتوا الزکاة و صوموا رمضان و استقیموا یستقم لکم، و انّما هلک من کان قبلکم بالتشدید، شدّدوا علی انفسهم فشدّد اللَّه علیهم، فأولئک بقایاهم فی الدیارات و الصوامع».

    رسول خدا ایشان را از آن نهی کرد، و بر وفق آن آیت آمد که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ.

    زید بن اسلم روایت کند از پدر خویش که: عبد اللَّه بن رواحه را مهمانی رسید، و شغلی را از خانه بیرون شد. اهل وی طعام پیش مهمان ننهاد، و انتظار عبد اللَّه کرد. چون باز آمد، گفت: چرا طعام بمهمان ندادی و از بهر من او را باز داشتی؟ گفت: طعام اندک بود میخواستم که تو نیز در رسی، و با یکدیگر بخوریم.

    عبد اللَّه گفت: اکنون که چنین کردی، آن طعام بر خود حرام کردم. اهل وی گفت: اگر تو نخوری من نیز بر خود حرام کردم. مهمان گفت: اگر شما نخورید بر من نیز حرام گشت. عبد اللَّه گفت: یا فلانه دانی چه کنی؟ طعام بیار تا با یکدیگر موافقت کنیم، و بنام خدا دست فرا کنیم، و بکار بریم. بامداد عبد اللَّه رفت، و با رسول خدا گفت که: ما شب چنین کردیم. رسول گفت: «احسنت یا عبد اللَّه» در آن حال جبرئیل آمد، و این آیت در شأن وی فرو آورد.

    و روایت کنند از ابن عباس که مردی گفت: یا رسول اللَّه انی اصبت من اللحم فانتشرت، و أخذتنی شهوة فحرمت اللحم. فانزل اللَّه هذه الآیة: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ. یعنی اللذات التی تشتهیها النفوس و تمیل الیها القلوب، ممّا احل لکم من المطاعم الطیبة و المشارب اللذیذة، وَ لا تَعْتَدُوا لا تجاوزوا الحلال الی الحرام. و گفته‌اند: اعتدا اینجا خصی کردن است خویشتن را و قطع آلت تناسل.

    رب العالمین گفت: مکنید که این اعتداست، از حدود و اندازه شرع درگذشتن، و اللَّه تعالی ایشان را که این کنند دوست ندارد.

    و فی الخبر ان عثمان بن مظعون اتی النبی (ص) فقال: ائذن لی فی الاختصاء، فقال رسول اللَّه (ص): «لیس منا من خصی، و لا اختصی، ان خصاء امتی الصیام». فقال: یا رسول اللَّه ائذن لنا فی السیاحة، فقال: «ان سیاحة امتی الجهاد فی سبیل اللَّه». قال: یا رسول اللَّه ائذن لنا فی الترهب، فقال: «ان ترهب امتی الجلوس فی المساجد انتظار الصلاة».

    وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً عبد اللَّه مبارک گفت: الحلال ما اخذته من وجهه، و الطیب ما غذی و نما، فاما الجوامد و الطین و التراب و ما لا یغذی فمکروه الا علی جهة التداوی. وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ

    روی عن عائشة و ابی موسی الاشعری ان النبی (ص) کان یأکل الدجاج و الفالوذ، و کان یعجبه الحلواء و العسل، و قال: «ان المؤمن حلو یحبّ الحلاوة، و قال: فی بطن المؤمن زاویة لا یملأها الا الحلواء»، و روی: ان الحسن کان یأکل الفالوذ، فدخل علیه فرقد السبخی، فقال: «یا فرقد! ما تقول فی هذا»؟ فقال: لا آکله و لا احب اکله، فأقبل الحسن علی غیره کالمتعجب، و قال: «لعاب النحل بلباب البرّ مع سمن البقر، هل یعیه مسلم»؟ و جاء رجل الی الحسن، فقال: ان لی جارا لا یأکل الفالوذ. قال: فلم؟ قال: یقول سمن البقر لا نؤدّی شکره، فقال الحسن: فیشرب الماء البارد. قال: نعم. قال: «ان جارک جاهل ان نعمة اللَّه علیه فی الماء البارد اکثر من نعمته علیه فی الفالوذ».

    قوله: لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ ابن عباس گفت: چون این آیت فرو آمد که لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ ایشان گفتند: یا رسول اللَّه ما سوگند خورده بودیم بر آن کار که پیش داشتیم، اکنون کفّارت سوگندان ما چیست؟

    رب العالمین کفارت آن پدید کرد: إِطْعامُ عَشَرَةِ مَساکِینَ الی آخره، اما نخست بیان سوگندان کرد، و لغو و تحقیق از هم جدا کرد، گفت: لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ.

    لغو یمین بر جمله آنست که در زبان گوینده میرود از سوگندان بی‌عزیمت بر عقد سوگند خوردن، عرب به آن بس گوینده‌اند: لا و اللَّه بلی و اللَّه، و در سورة البقرة بشرح ترازین گفته آمد.

    وَ لکِنْ یُؤاخِذُکُمْ بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ ابن کثیر و نافع و ابو عمرو و حفص عن عاصم عقّدتم بتشدید خوانند بمعنی مبالغت بی ارادت تکثیر. حمزه و کسایی و ابو بکر عن عاصم بتخفیف خوانند و هو الاصل. ابن عامر بالف خواند عاقدتم، و هو ایضا للواحد، کقوله: عافاه اللَّه، و عاقبت اللص. بِما عَقَّدْتُمُ الْأَیْمانَ ای قصدتم و تعمدتم و أردتم، و نویتم، کقوله: «بِما کَسَبَتْ قُلُوبُکُمْ. «فَکَفَّارَتُهُ» یعنی فکفارة ما عقدتم من الایمان اذا حنثتم، اطعام عشرة مساکین. کفارت آن سوگند که دروغ کنند طعام دادن ده درویش است هر درویشی را یک مدّ، و المدّ رطل و ثلث، این مذهب شافعی است، و مذهب ابو حنیفه آنست که اگر گندم دهد هر درویشی را نیم صاع بدهد، و اگر جو دهد یا خرما یا مویز یک صاع تمام بدهد، و مذهب شافعی لا بد حبوب دهد نه قیمت آن دهد و نه آرد و نه نان و نه تغدیت و نه تعشیت، که بنزدیک وی اعتبار بنص است، و از نصّ تجـ*ـاوز نکند، اما ابو حنیفه قیمت آن روا دارد و همچنین بجای حبوب آرد و نان ما تغدیت و تعشیت جائز دارد، که بنزدیک وی اعتبار بمنفعت و مصلحت است، و بقول شافعی کفارت الا بآزاد مسلمان محتاج نباید داد، و بقول بو حنیفه کفارت علی الخصوص بیرون از زکاة باهل ذمّت روا باشد که دهند. و دلیل شافعی قول خداست جل جلاله: وَ لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَکُمُ، قال: و الکفر من اسفه السفه، یقول اللَّه تعالی: أَلا إِنَّهُمْ هُمُ السُّفَهاءُ. و دلیل ابو حنیفه آنست که گفت جلّ و عزّ: وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلی‌ حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ أَسِیراً، قال: و الاسیر لا یکون الا من الکافرین.

    مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ میگوید: از میانه آن طعام که اهل خویش را میدهید، نه نفیس‌تر طعام توانگران، و نه خسیس تر آن، نه بهینه طعام توانگران، و نه بترینه طعام درویشان. و قیل: «مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْلِیکُمْ» یعنی المد لان هذا القدر وسط فی الشبع. أَوْ کِسْوَتُهُمْ شافعی گفت: هر چه نام کسوت بر آن افتد چون ازار و ردا و پیراهن روا باشد. ابو حنیفه گفت: جامه‌ای باید جامع که کسوت را بشاید، و عمامه روا نباشد که کسوت را نشاید.

    أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ بـرده‌ای باید مؤمن، که جای دیگر مقید گفت: «فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ»، و شافعی این بر اصل خود بنا کرد که: یحمل المطلق علی المقید، و نیز در خبر است: «اعتقها فانها مؤمنة» و بو حنیفه رقبه کافره روا بیند مگر در کفارت قتل، و رقبه خرد و بزرگ و نرینه و مادینه در آن یکسانست، اما اگر عیبی دارد که وی را از عمل باز دارد، چون نابینایی در چشم و گنگی در زبان و شلل در اعضا روا نباشد، و اگر عیبی بود که وی را از عمل مقصود باز ندارد، چنان که اعور بود یا یک انگشت ندارد و امثال این جائز باشد.

    و سوگند خواره که کفّارت میکند درین هر سه مخیر است، که رب العالمین بلفظ تخییر گفت، اما فاضلتر آنست که نفع مردم بیشتر در آن است، اگر در روزگار قحط و جدوبت باشد که مردم را حاجت بقوت و طعام بیشتر بود طعام اولی‌تر و نیکوتر، که قوام حیات درین طعام است، و مردم را بدان حاجت است، و اگر روزگار خصب بود و فراخی، و مردم از قوت و طعام در نمانند اعتاق و کسوت فاضل‌تر. پس اگر ازین سه درماند و درویش باشد، چنان که از قوت خود و عیال وی در یک شبانروز هیچ چیز بسر می‌نیاید، روزه دارد سه روز پیوسته یا گسسته، و پیوسته تمامتر و نیکوتر، و بیک قول شافعی واجب.

    فذلک قوله: فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ.

    ذلِکَ ای الّذی ذکرت کَفَّارَةُ أَیْمانِکُمْ إِذا حَلَفْتُمْ علی یمین، فرأیتم غیرها خیرا منها. چون سوگند خورید کاری را که کنید و ناکردن به، یا نکنید و کردن به، از سوگند خود بازآئید، و آن کنید که بهتر است و نیکوتر، پس آن گـه آن سوگند را کفارت کنید.

    روی عبد اللَّه بن سمرة قال: قال رسول اللَّه (ص): یا عبد الرحمن بن سمرة لا تسأل الامارة فانّک ان اوتیتها عن مسئلة وکلت الیها، و ان اوتیتها عن غیر مسئلة اعنت علیها، و اذا حلفت علی یمین فرأیت غیرها خیرا منها فکفّر عن یمینک، و آت الّذی هو خیر.

    وَ احْفَظُوا أَیْمانَکُمْ و سوگندان خویش را میکوشید، بگزاف و بیداد مخورید، و نام اللَّه عرضه مسازید، مانع از خیر وصلة ارحام، و چون خوردید یاد دارید و نگه دارید، و آن را آزرم دارید، و جور را سوگند خوردن گـ ـناه است، و راست داشتن آن گـ ـناه، و از آن بازآمدن واجب، و کفارت فریضه، و جز بنام خدا و صفات وی و سخنان وی سوگند نیست. قال الشافعی: من حلف بغیر اللَّه فهو یمین مکروهة، و أخشی ان تکون معصیة.

    قال النبی (ص): «لا تحلفوا بآبائکم و لا بالانداد»، و قال: «من حلف بغیر اللَّه فقد أشرک»، و روی: «فقد کفر».

    قوله: کفر، تأویله انّه اذا حلف بغیر اللَّه، و هو یعتقد تعظیم ما حلف به کتعظیم اللَّه فقد کفر بذلک. کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمْ آیاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ الایة درین آیت اشارتست که ایمان شنیدنی است و دیدنی و شناختنی و گفتنی و کردنی. سمعوا دلیل است که شنیدنی است، تَری‌ أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ دلیل است که دیدنی است، مِمَّا عَرَفُوا دلیل است که شناختنی است، یَقُولُونَ دلیل است که گفتنی است. آن گـه در آخر آیت گفت: وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنِینَ این محسنین دلیل است که عمل در آن کردنی است اما ابتدا بسماع کرد که نخست سماع است، بنده حق بشنود، او را خوش آید، درپذیرد، و بکار درآید و عمل کند. رب العالمین قومی را می‌پسندد که جمله این خصال در ایشان موجود است. گفته‌اند که: سه چیز نشان معرفتست، و هر سه ایشان را بکمال بود: بکا و دعا و رضا. بکا بر جفا و دعا بر عطا و رضا بقضا. هر آن کس که دعوی معرفت کند، و این سه خصلت در وی نیست، وی در دعوی صادق نیست، و در شمار عارفان نیست، و در میان جوانمردان و دینداران او را نوایی نیست.

    پیر طریقت گفت: «معرفت دو است: معرفت عام و معرفت خاص. معرفت عام سمعی است و معرفت خاص عیانی. معرفت عام از عین جود است، و معرفت خاص محض موجود. معرفت عام را گفت: «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ». معرفت خاص را گفت: «سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ فَتَعْرِفُونَها». «وَ إِذا سَمِعُوا» اهل شریعت را مدحت است، «سَیُرِیکُمْ آیاتِهِ» اهل حقیقت را تهنیت است. هر که از شریعت گوید، گر هیچ با پس نگرد ملحد گردد. هر که از حقیقت گوید، گر هیچ با خود نگرد مشرک گردد.

    وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ این جوانمردانی را بیامد که جانهای ایشان محمل اندوه است، و دلهاشان منزل درد. سریر اسرار عزّت دین در ازل در پرده اطوار طینت ایشان نهادند، و آفتاب معرفت از شرفات مجد دولت ایشان بتافت.

    گفتند: پس از آنکه جمال عزت قرآن بر دلهای ما تجلی نمود، چون که ننازیم! و در راه عشق او جان چرا نبازیم! عجب دانی چیست؟ عجب آنست که هر که گرفتار این حدیث است شاد بدان است که روزی در سرا نیست:

    ما را غم آن غمزه غماز خوش است

    وز چون توبتی کشیدن ناز خوش است.

    در هر دوری و در هر قرنی این بار درد و اندوه دین را حمالی برخاست، و در هیچ دور اندر طبقه اولیا طرفه‌تر از آن جوان خراباتی برنخاست که در روزگار جنید و شبلی بود. پیر زنی را فرزندی بود و او را ناخلف می‌شمردند و از اعجوبهای تقدیر خود خبر نداشتند، ندانستند که این خلف و ناخلف نقدی است که بدست تقدیر در دار الضرب ازل زده‌اند، و کس را بر آن اطلاع نداده‌اند. آن پسر را همه روز در خرابات می‌دیدند دام دریده و آشفته روزگار، و آن مادر وی شب و روز دست بدعا برداشته، و در خدای می‌زارد و می‌نالد که: بار خدایا! هیچ روی آن دارد که این جگر گوشه ما را ازین گرداب معصیت بیرون آری، و از جام بیداری او را شربتی دهی! تا دل ما فارغ گردد.

    گفتا: هاتفی آواز داد که: ای پیر زن خوش باش، که ما این پسر را در کار دل پردرد تو کردیم، و آن گـه دانه شوق بر دام محبّت برای صید او بستیم. تا پیر زن درین اندیشه بود، جوان از خواب درآمد آشفته و سرگردان نعره همی کشید و همی گفت: این ربی این ربی؟ کجات جویم ای ماه دلستان، از کجا خوانم ای دلربای دوستان. این ربّی این ربی؟ ای مادر خدای من کو؟ دلگشای و رهنمای من کو؟ مرهم خستگی من کو؟ داروی درماندگی من کو؟ آه! کجا بدست آید امروز این چنین خراباتی، تا بغبار نعل قدم او تبرک گیریم، و آن را کحل دیده خویش سازیم! نیکو گفت آن جوانمرد که گفت:

    در زوایای خرابات از چنین مستان هنوز

    چند گویی مرد هست و مرد هست آن مرد کو؟

    بر درختی کین چنین مرغان همی دستان زنند

    زان درخت امروز اصل و بیخ و شاخ و ورد کو؟

    از برای انس جان اندر میان انس و جان

    یک رفیق هم سرشت هم دم هم درد کو؟

    هم چنان همی بود تا دیگر روز، هر ساعتی سوخته‌تر و واله‌تر. دیگر روز مادر او را پیش مشایخ شهر برد، گفت: این پسرم را درمان بسازید، و این درد را دارو پدید کنید. ایشان درماندند، گفتند: این دردی بس محکم است و جایگیر، تدبیر آنست که او را به بغداد بری پیش پیران طریقت جنید و شبلی، که اوتاد جهان ایشانند. آن پیر زن به بس رنج و تعب او را در پیش گرفت، و به بغداد برد پیش مشایخ طریقت. جنید درو نگرست، قابل نظر ربوبیّت دید، بباطن آن جوان نظری کرد، خورشید دولت دید که از زیر ابر بشریت وی می‌تافت. گفت: یا ضعیفه او را بمکّه باید شد پیش بو العباس عطا و ابو بکر کتانی که پیران جهان امروز ایشان‌اند، و درمان این درد هم ایشان دانند. آن پیر زن او را فرار راه کرد، و سر ببادیه درنهاد بهزاران مشقّت به مکه رسیدند پیش آن شاهان طریقت. ایشان چون او را دیدند، گفتند: عجب جوانی است این جوان! که نسیم صباء دولت فقر از سر زلف وی می‌دمد! او را بکوه لبنان باید برد که قوام دهر آنجااند. مادر گفت: خیز جان مادر! چیزیست هر آینه درین زیر گلیم! پای برهنه و سر برهنه و شکم گرسنه روی در بیابان نهادند تا رسیدند بکوه لبنان:

    جبالیّ التألف ذو انفراد

    غریب اللَّه مأواه القفار

    پویان و دوان‌اند و غریوان بجهان در

    در صومعه و کوهان در غار و بیابان

    یک چند در آن صحرا همی گشتند، تا بکناره چشمه رسیدند. شش کس را دیدند ایستاده، و یکی در پیش نهاده. چون آن جوان را دیدند استقبال کردند، گفتند: دیر آمدی، نماز کن برین مرد که وی غوث جهان بود، و چون از دنیا بیرون می‌شد وصیت کرد که خلیفه من در راه است، همین ساعت رسد، او را گوئید تا بر من نماز کند، و مرقع من درپوشد، و بجای من بنشیند. آن جوان رفت، و غسلی کرد، و مرقع شیخ در پوشید، و انوار خدای بر نقطه دل وی تجلّی کرد، و مشکلات شریعت و اسرار طریقت نهمار بر دل وی کشف گشت، فراز آمد، و آن شیخ را غسلی بداد بر وی نماز کرد، و او را در خاک نهاد، و بجای وی نشست. پیر زن چون وی را چنان دید آهی کرد، و جان بداد:

    هر مرحله‌ای که بود راهی کردیم

    وز آتش دل آتشگاهی کردیم‌

    در هر چیز بتا! نگاهی کردیم

    دیدیم در آن نقش تو آهی کردیم.

    آری جان و جهان کشش این کار کند، و جذبه الطاف این رنگ دارد. جذبة من الحق توازی عمل الثقلین.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ نشان سعادت بنده آنست که بر حدّ فرمان بایستد، و از اندازه شرع در نگذرد. اگر مباحی بیند بخضوع و خشوع پیش شود، و بجان و دل در پذیرد، و گر محظوری بیند بایستد و در آن تصرف نکند، و جحود نیارد. هوای و دل خواست خویش در باقی کند، و خود را بدست زمام شریعت دهد:

    اگر نز بهر شرعستی در اندر بنددی گردون

    و گر نز بهر دینستی کمر بگشایدی جوزا.

    وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً حلال طیّب آنست که بی‌طلب از غیب درآید، و هر چه از غیب آید بی‌عیب آید. بجان و دل قبول باید کرد، و رازق را در آن نهمار شکر باید کرد. خبر درست است که رسول خدا (ص) عمر خطاب را عطا داد.

    عرم گفت: اعطه افقر الیه منی، فقال (ص): «خذه فتمولّه، و تصدق به، فما جاءک من هذا المال و انت غیر مشرف و لا سائل، فخذه، و مالا فلا تتبعه نفسک»، و قال نافع کان‌ المختار یبعث الی ابن عمر بالمال فیقبله، و یقول: لا اسأل احدا شیئا، و لا اردّ ما رزقنی اللَّه. و گفته‌اند: حلال طیب آنست که آنچه خورد بر شهود رازق خورد، اگر بدین رتبت نرسد بر ذکر وی خورد، که مصطفی (ص) گفت: «سمّ اللَّه و کل بیمینک و کل مما یلیک».

    و زینهار که بغفلت نخوری که خوردن بغفلت در شریعت ارادت حرام است و تخم طغیانست، و اهل غفلت را میگوید عزّ جلاله: یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْویً لَهُمْ.

    لا یُؤاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فِی أَیْمانِکُمْ جوانمردان طریقت در غلبات وجد خویش تجدید عهد و تاکید عقد را گـه گـه سوگندی یاد کنند که: و حقک لا نظرت الی سواک و لا قلت لغیرک و لا خلت عن عهدک. این سوگندها بحکم توحید لغو است، و از شهود احدیّت سهو، که بنده را چه جای آنست که خود را وزنی نهد، یا کسی پندارد! یا گفت خود را محلّی داند! تا برو سوگند نهد! بلکه سزای بنده آنست که احکام وی را بحسن رضا استقبال کند، اگر خوانند یا راند در آن اعتراض نیارد، و از آن اعراض نکند، و در حقایق، وصلت و هجرت نگوید. آنچه دهد گیرد، و آنچه آید پذیرد، و بحقیقت داند که مهربان بر کمال اوست، و مقدر و مدبر بهمه حال اوست.

    پیر طریقت گفت: «ای نزدیکتر بما از ما! و مهربان‌تر بما از ما! نوازنده ما بی‌ما، بکرم خویش نه بسزاء ما، نه کار بما، نه بار بطاقت ما، نه معاملت در خور ما، نه منت بتوان ما، هر چه کردیم تاوان بر ما، هر چه تو کردی باقی بر ما. هر چه کردی بجای ما بخود کردی نه برای ما».

    و چنان که کفارت در شریعت بزبان علم معروفست اما العتق و اما الاطعام و اما الکسوة فان لم یستطع فصیام ثلاثة ایام، هم چنان کفارت طریقت بزبان اشارت سه قسم‌ است: بذل الروح بحکم الوجد، او بذل القلب بصحّة القصد، او بذل النفس بدوام الجهد، فان عجزت فامساک و صیام عن المناهی و المزاجر.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند! إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ می و قمار، وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ و سنگها و تیرها، رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ زشتی و ناراستی از کار دیو است، فَاجْتَنِبُوهُ بپرهیزید از آن، لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (۹۰) تا پیروز مانید.

    إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ میخواهد دیو أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ که در میان شما افکند الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ دشمنی و زشتی فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ در آشامیدن می و باختن قمار، وَ یَصُدَّکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ عَنِ الصَّلاةِ و شما را باز دارد از یاد خدا و از نماز، فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ (۹۱) از آن باز ایستید و گرد آن مگردید.

    وَ أَطِیعُوا اللَّهَ و خدای را فرمان برید وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ و رسول را فرمان برید وَ احْذَرُوا و پرهیزید فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ ار پس برگردید از پذیرفتن، فَاعْلَمُوا بدانید: أَنَّما عَلی‌ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (۹۲) که آنچه بر فرستاده ما است رسانیدن آشکار است.

    لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا نیست بر ایشان که بگرویدند، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و نیکیها کردند، جُناحٌ تنگیی و بزه‌ای، فِیما طَعِمُوا در آنچه چشیده بودند إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا چون از کفر بپرهیزیدند و بگرویدند وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و نیکیها کردند، ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا پس بپرهیزیدند و او را براست داشتند، ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا پس از محارم و مناهی پرهیزیدند و بترک آن نیکویی بگفتند، وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (۹۳) و خدای دوست دارد نیکوکاران را.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند! لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ هر آینه بخواهد آزمود اللَّه شما را بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الصَّیْدِ بچیزی از صید، تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ که بآن رسد دستهای شما، وَ رِماحُکُمْ و نیزه‌های شما، لِیَعْلَمَ اللَّهُ تا به بیند اللَّه مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ که آن کیست که از وی نادیده وی را خواهد ترسید؟ فَمَنِ اعْتَدی‌ هر کس که از اندازه درگذارد. بَعْدَ ذلِکَ پس آنکه نهی شد، فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ (۹۴) او را عذابی است درد نمای.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ صید را مکشید، وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ و شما محرمان باشید، وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ و هر که صید کشد از شما، مُتَعَمِّداً بقصد، فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ پاداش او آنست که همتای آنکه کشت بکشد، یَحْکُمُ بِهِ حکم کند در آن ذَوا عَدْلٍ دو مرد پارسا که شایسته فتوی باشند، مِنْکُمْ از اهل ملت شما، هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ قربانی که بکعبه رسد، أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکِینَ یا آن جانور را قیمت کنند و بر سعر آن طعام دهند به درویشان، أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً یا برابر آن روزه دارد، لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ تا بچشد گرانی پاداش کار خویش، عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ درگذاشت خدای از آنچه پیش ازین بود، وَ مَنْ عادَ و هر که با صید گردد در حرم یا در احرام، فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ خدای کین ستاند ازو، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقامٍ (۹۵) و خدای سختگیر است وا کین ستانی.

    أُحِلَّ لَکُمْ حلال کرده آمد و گشاده شما را صَیْدُ الْبَحْرِ صید دریا وَ طَعامُهُ و طعام آن، مَتاعاً لَکُمْ تا شما را زاد بود و برخورداری، وَ لِلسَّیَّارَةِ و راه گذریان را، وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ و حرام کرده آمد بر شما و بسته صَیْدُ الْبَرِّ صید خشک زمین ما دُمْتُمْ حُرُماً تا آن گـه که محرم باشید، وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ (۹۶)، و پرهیزید از آن خدای که شما را انگیخته با او خواهند برد.

    جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ خدای کعبه ساخت الْبَیْتَ الْحَرامَ آن خانه با آرم با شکوه قِیاماً لِلنَّاسِ امن مردمان را و پایندگی ایشان را در دین خویش، وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ و ماه حرام، وَ الْهَدْیَ و قربان که بمنا برند، وَ الْقَلائِدَ و قلائد که در گردن ایشان کنند، ذلِکَ لِتَعْلَمُوا این آن راست تا بدانید، أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ که خدای میداند هر چه در آسمانست و در زمین، وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ (۹۷) و خدای بهمه چیز داناست.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ روایت کنند از عمرو بن شرحبل که گفت عمر خطاب دعا کرد و گفت: اللهم بیّن لنا فی الخمر بیانا شافیا، بار خدایا! در کار خمر ما را بیانی ده شافی، آیتی روشن و حکمی پیدا رب العالمین آیت فرستاد که در سورة البقرة است: یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ.

    این آیت بر عمر خواندند. عمر را آن آیت سیری نکرد، گفت: بار خدایا! بیانی ازین شافی‌تر خواهم. دیگر باره آیت آمد که در سورة النساء است: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری‌. بر عمر خواندند، عمر گفت: هنوز درمی‌باید ازین شافی‌تر و روشن‌تر خداوندا! انما مهلکة للمال مذهبة للعقل، بیّن لنا فیها بیانا شافیا، فنزل قوله: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ، تا آنجا که گفت: فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ، عمر گفت: انتهینا انتهینا، و بطریقی دیگر ازین روشن‌تر و گشاده‌تر در سورة البقره بیان کرده‌ایم، و اعادت شرط نیست.

    اگر کسی سؤال کند که هر چه حرام کردند بیکبار حرام کردند مگر این خمر، که بچند دفعت حرام کردند، حکمت در آن چیست؟ جواب آنست که هر محرمی را چون حرام کردند وقتی عوضی بجای نشست، همچون سفاح که حرام گشت رب العزة نکاح بجای آن نهاد و مباح کرد. مردار حرام کرد ذبایح در مقابل آن مباح کرد، ربا حرام کرد بیع بجای آن نهاد و مباح کرد. خون حرام کرد گوشت حلال کرد، لا جرم آن محرمات که عوض آن پدید کرد ترک آن بر ایشان گران نگشت، بیک بار حرام کرد، و مردم را از آن باز زد. باز خمر معشـ*ـوقه نفسها بود، و سبب طرب و نشاط بود، و مردم فرا خوردن آن خو کرده بودند، و بطبع آن را می‌دوست داشتند، رب العالمین دانست که ترک آن بی‌عوضی و بی‌بدلی که بجای آن بیستد بر ایشان دشخوار بود، بفضل و لطف خود و برداشت حرج را از ایشان، تحریم آن بتدریج فرا پیش ایشان برد. از اول عیب آن بگفت، و اثم آن ظاهر کرد، گفت: «قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ»، پس بسبب آن از نماز باززد، گفت: «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُکاری‌». پس بعاقبت حرام کرد تا ترک آن بتدریج بر ایشان آسان گشت.

    سبحانه ما ارأفه و الطفه بعباده! و من الوعید الوارد فی الخمر ما روی عن عثمان بن عفان قال: قال رسول اللَّه (ص): «ان اللَّه لا یجمع الخمر و الایمان فی جوف امری ابدا، و عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «مدمن الخمر کعابد الوثن»، و عن ابن عباس قال: قال رسول اللَّه (ص): «اجتنبوا الخمر فانها مفتاح کل شر، و لا یموتنّ احدکم و علیه دین، فانّه لیس هناک دینار و لا درهم، و انّما یقتسمون هناک الحسنات و السیئات، فآخذ بیمینه و آخذ بشماله».

    و عن علی (ع) قال: قال رسول اللَّه (ص): «من شرب الخمر بعد اذ حرمها اللَّه علی لسانی، فلیس له ان یزوّج اذا خطب، و لا یصدّق اذا حدّث، و لا یشفع اذا شفع، و لا یؤتمن علی امانة، فمن ائتمنه علی امانة فاستهلکها فحق علی اللَّه ان لا یخلف علیه»، و عن ابی هریرة عنه (ص): «ریح الجنة توجد من مسیرة خمس مائة عام، و لا یجد ریحها مختال و لا منّان و لا مدمن خمر».

    فصل

    خمر عنبی خام باتفاق حرام است اندک و بسیار آن، و نجـ*ـس است، و خوردن آن حد واجب کند، اما شافعی گفت: تحریم این خمر نه عین خمر راست، که علتی و معنی راست، و آن معنی آنست که شرابی مسکر است، و اصل خبائث است، و مایه فسادها، پس هر شرابی که مسکر بود بدان ملحق بود، و اندک و بسیار آن حرام، و ابو حنیفه گفت: تحریم خمر عین خمر راست نه علتی را، که هر چه بیرون از خمر است قدر مسکر حرام است، گفتا: و مطبوخ که دو سیک از آن بشود، و سیکی بماند، خوردن آن مباح است، و حد واجب نکند، تا آن گـه که مـسـ*ـتی آرد، و هر نبیذ که از گندم و جو و عسل و قصب شکر کنند. مطلق گفت که مباح است الا قدر مسکر، و نقیع میویز و خرمای ناپخته بنزدیک وی حرام است، اما حد واجب نکند الا قدر مسکر، و دلیل شافعی روشن است از جهت خبر رسول، و ذلک‌

    قوله (ص): «ان من العنب خمرا، و ان من التمر خمرا، و ان من العسل خمرا، و ان من البر خمرا، و ان من الشعیر خمرا»، و قال: «کل مسکر خمر، و کل خمر حرام».

    مصطفی (ص) نام خمر برین چیزها افکند، و چون همه خمر است همه در تحت این آیت شود که: إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ فَاجْتَنِبُوهُ، شرح دادن این مسأله درین موضع بیش از این احتمال نکند، و در سورة البقره مستوفی گفته‌ایم.

    میسر قمار است، و اصله من الیسار، و قیل مشتق من الیسر و هو السعة و الامکان، یقال: رجل یسر و قوم ایسار یتسعون فیتقامرون، و میسر عرب آن بود که در جاهلیت مردی فرا پیش آمدی و گفتی: این اصحاب الجزور؟ پس نفری فراهم آمدندی، و شتری خریدندی، و هر یکی را در آن نصیبی کردندی، پس قرعه بزدندی، هر کس که سهم وی بیرون آمدی از بهای آن اشتر بری گشتی، و نصیب وی در گوشت بماندی، هم چنان قرعه می زدندی تا یک کس بماندی و بهای شتر جمله بر آن کس لازم بودی، و او را در آن شتر نصیب گوشت نبودی، و آن گـه گوشت شتر بر آن قوم بسویت قسمت کردندی. این بود قمار عرب، که رب العزة درین آیت حرام کرد. و قال ابن عباس: المیسر القمار حتی لعب الصبیان بالکعاب و الجوز. و سئل القاسم بن محمد عن الشطرنج ا هو میسر؟ و عن النرد أ هو میسر؟ فقال: کل ما صدّ عن ذکر اللَّه و عن الصلاة فهو میسر. و تفسیر انصاب و ازلام در اول سورة بشرح گفتیم.

    رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّیْطانِ رجس نامی است چیزی را که نجـ*ـس و قذر بود، و از شرع دور، ساخته و آراسته شیطان بر بنی آدم. رب العالمین گفت: فَاجْتَنِبُوهُ این همه ساخته و برآراسته شیطان است و هلاک دین شما، از آن بپرهیزید و حذر کنید تا رستگار شوید.

    إِنَّما یُرِیدُ الشَّیْطانُ أَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَداوَةَ وَ الْبَغْضاءَ فِی الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ این بیان علت تحریم خمر و قمار است. میگوید: شیطان عداوت و کینه و بغض یکدیگر در میان شما افکند چون خمر خورید و قمار بازید، و شما را باز دارد از ذکر خدا که سر همه طاعات است، و اصل همه خیرات، و از نماز که کلید سعادت است و پیرایه شهادت و مایه دیانت. فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ؟ هل درین موضع بر جای تغلیظ است نه بر تخیر، چنان که جای دیگر گفت: فَهَلْ أَنْتُمْ شاکِرُونَ؟ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؟ و در خبر است: «هل انتم تارکو اصحابی لی»؟ یعنی هل انتم تارکون اذاهم. و هم ازین بابست آنچه گفت: هَلْ لَکَ إِلی‌ أَنْ تَزَکَّی؟ میگوید: مرا سپاس دار هستید؟ هر چند که صورت استفهام دارد اما معنی امر است، و این نوعی است از انواع امر، و در لغت رواست و روان.

    وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ چون بیان محرمات و منهیات کرده بود، طاعت خدا و رسول در پس آن داشت، یعنی که فرمان بردار باشید و این اوامر و نواهی بکار دارید، و از محارم بپرهیزید. وَ احْذَرُوا ای احذروا المحارم و المناهی، فَإِنْ تَوَلَّیْتُمْ عن الطاعة فَاعْلَمُوا أَنَّما عَلی‌ رَسُولِنَا الْبَلاغُ الْمُبِینُ فلیس علیه الا البلاغ، و التوفیق و الخذلان الی اللَّه، فان اطعتم و الا فاستحققتم العذاب.

    لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ سبب نزول این آیت آن بود که قومی از صحابه در آن روزها که خمر حرام کردند از دنیا بیرون شده بودند، و ایشان می‌خورده بودند بتازگی، و در شکم ایشان می‌بود. مسلمانان برایشان بترسیدند، و از حال ایشان رسول خدا را پرسیدند. این آیت در شان ایشان آمد. میگوید: بر ایشان تنگی نیست، و ایشان را بزه نیست در آنچه چشیده بودند از می پیش از تحریم.

    این طعموا شربوا است چنان که جای دیگر گفت: وَ مَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی. نوشید*نی مطعوم است اما نه مأکول است. إِذا مَا اتَّقَوْا یعنی الکفر باللّه، وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سجدوا للَّه و اجتنبوا و قربوا، ثُمَّ اتَّقَوْا تکذیب رسوله، و صدقوه، ثُمَّ اتَّقَوْا اتیان المحارم الّتی عرفوا حرمتها، وَ أَحْسَنُوا فی ترکها، و قیل اذا ما اتقوا المعاصی و الشرک، ثم اتقوا، داموا علی تقواهم، ثمّ اتقوا ظلم العباد مع ضمّ الاحسان الیه. و قیل: اذا ما اتقوا الشّرک و آمنوا صدّقوا، ثم اتقوا الکبائر و آمنوا ازدادوا ایمانا، ثمّ اتقوا الصغائر حذروا و احسنوا تنفلوا.

    قال علی بن ابی طالب (ع): «ان عثمان من الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا»، وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ.

    در روزگار عمر، قدامة بن مظعون می خورد. عمر خواست که وی را حد زند قدامة گفت: شما را نیست که مرا حد زنید، که اللَّه میگوید: لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ فِیما طَعِمُوا، و من از جمله مؤمنانم و در بدر بوده‌ام. عمر گفت راه غلط کردی، و گمانت خطاست، که رب العالمین گفت: إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا، و تقوی آنست که آنچه خدا حرام کرد، از آن بپرهیزی، و گرد آن نگردی. علی بن ابی طالب گفت: یا عمر! من از نزول این آیت خبر دارم، چون رب العالمین خمر حرام کرد، جماعتی از مهاجر و انصار بیامدند و گفتند: یا رسول اللَّه برادران ما و پدران ما که در بدر بودند، و در احد کشته شدند، ایشان در آن حال می همی خوردند، چه گویی در ایشان؟ و چه حکم کنی از بهر ایشان؟ رسول خدا توقف کرد، تا جبرئیل آمد، و آیت آورد: لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ الایة. پس عمر بفرمود، و قدامه را حد مفتری بزدند، و گفتند: ان شارب الخمر اذا شرب انتشی، و اذا انتشی هذی، و اذا هذی افتری، فیقیم علیه حدّ المفتری ثمانین جلدة.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْ‌ءٍ مِنَ الصَّیْدِ این «من» تبعیض است از دو وجه: یکی آنکه اینجا صید بر میخواهد نه صید بحر، و دیگر وجه آنکه صید است در حال احرام نه در حال احلال. تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ آن صید که دستهای شما بآن رسد از خایه مرغ یا بچه که از آشیانه برنخاسته، وَ رِماحُکُمْ یا بآن رسد نیزه‌های شما، و بر قیاس نیزه تیر و سنگ و کمند و جز از آن از این کبار صید چون خرگور و گاو دشتی و شتر مرغ و امثال آن. می‌گوید: شما را بخواهد آزمود، یعنی که شما را بر آن قادر خواهد کرد، و آن پیش شما خواهد آورد، و فائدة البلوی اظهار المطیع من العاصی، و الا فلا حاجة له الی البلوی. و این در سال حدیبیه بود که رسول خدا را از مکه باز داشتند، و هم آنجا قربان کرد صد تا اشتر، چنان که در قصه حدیبیه است، و مرغان و وحش بیابان فراوان روی بایشان نهادند، و از آن همی خوردند، و با رحال ایشان همی درآمیختند، و ایشان هم در حرم بودند و هم در احرام.

    لِیَعْلَمَ اللَّهُ ای لیری اللَّه، لانه قد علمه، مَنْ یَخافُهُ بِالْغَیْبِ ای یخاف اللَّه الذی لم یره فلا یتناول الصّید و هو محرم، فَمَنِ اعْتَدی‌ بَعْدَ ذلِکَ ای من اخذ الصید عمدا بعد النهی و هو محرم، فَلَهُ عَذابٌ أَلِیمٌ یضرب ضربا وجیعا، و یسلب ثیابه، و یغرم الجزاء، و حکم ذلک الی الامام فهذا العذاب الالیم.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ این آیت در شأن ابو الیسر فرو آمد، نام وی عمرو بن مالک الانصاری، در سال حدیبیه محرم بود احرام بعمره گرفته، بخر گوری رسید، او را طعنه‌ای زد بیفکند، و بکشت. این آیت فرو آمد: لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ. رب العالمین در این آیت حرام کرد بر محرم که احرام بحج گرفته باشد یا بعمره که صید برّ گیرد و کشد یا تعرّض آن کند بهیچ وجه.

    و بدان که صید دو است: یکی صید بحر، دیگر صید بر. هر چه صید بحر است خوردن آن همه حلال است، و گرفتن آن محرم را رواست، و آنچه صید برّ است، آنچه گوشت آن حرام است کشتن آن حلال است مگر یربوع، و هر چه گوشت آن حلالست صید کردن آن حرام است.

    وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْکُمْ مُتَعَمِّداً میگوید: هر که صیدی کشد از آنچه گوشت وی حلالست متعمّدا ای ذاکرا لاحرامه، قاصدا الی قتله، او مخطئا فی قتله، ناسیا لاحرامه.

    بیشترین علما چون شافعی و مالک و ابو حنیفه و اهل شام و عراق جمله بر آنند که این جزاء صید در عمد و در خطا یکسانست. زهری گفت: نزل القرآن بالعمد، و جرت السنّة فی الخطاء، و ذلک‌

    قوله (ص): «فی الضبع کبش اذا اصابه المحرم»، و لم یفصل بین متعمد و غیره، فاجری علی العموم. و گفته‌اند: ضمان صید همچون ضمان مال است، لانه یجب فی الصغیر صغیر و فی الکبیر کبیر کضمان الاموال، و معلومست که ضمان مال، عمد و خطا در آن یکسانست، ضمان صید همچنانست.

    فَجَزاءٌ مِثْلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ عاصم و حمزه و کسایی فجزاء بتنوین خوانند، و مثل برفع، باقی باضافت خوانند بی‌تنوین. و معنی جزا فدا است. و بدان که صید بر دو ضربست: یکی آنست که آن را مثل نیست از نعم، همچون عصافیر و قنابر و ما دون الحمام، هر چه کم از کبوتر باشد وی را از نعم مثلی نبود، جزاء وی آنست که آن را قیمت کنند، و آن گـه آن قیمت بدرویشان نباید داد بلکه صرف کنند باطعام، و آن طعام بدرویشان تفرقت کنند، هر درویشی را مدّی، یا پس روزه دارد بجای هر مدّی روزی، و ضرب دوم از صید آنست که آن را مثل است از نعم، جزاء وی مثل آنست و آن بر دو ضربست: ضربی آنست که صحابه در آن حکم کرده‌اند: فی النغامة بدنة، و فی حمار الوحش بقرة، و فی الغزال عنز، و فی الارنب عناق، و فی الیربوع جفرة. و ضربی آنست که صحابه در آن حکم نکرده‌اند، دو مرد دانشمند عدل از اهل خبره باید که در آن نظر کنند، و هر چه شبهی دارد بآن صید، و بآن نزدیکتر بود، آن را واجب گردانند. اینست که رب العزة گفت: یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ یعنی من اهل دینکم، هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ لفظه معرفة، و معناه نکرة، تقدیره بالغ الکعبة. أَوْ کَفَّارَةٌ طَعامُ مَساکِینَ قراءت مدنی و شامی کَفَّارَةٌ بی‌تنوین است، طعام بخفض میم. باقی بتنوین خوانند و بضمّ میم. أَوْ عَدْلُ ذلِکَ صِیاماً ای مثل ذلک من الصیام. صیاما منصوب علی التمییز، و عدل و عدل بفتح عین و کسر عین بقول بصریان یکسانست، و گفته‌اند: بکسر عین مثل باشد از جنس خویش، و بفتح عین مثل باشد از غیر جنس وی.

    یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُمْ چون دو عدل حکم کردند و جزاء آن پدید کردند، وی مخیر است میان سه چیز: اگر خواهد آن مثل بیرون کند، و بدرویشان دهد، و اگر خواهد آن مثل را قیمت کند با درم، و آن درم باطعام صرف کند، و طعام بدرویشان دهد، هر درویشی را مدی، و اگر خواهد روزه دارد هر مدّی را روزی، که رب العزة بلفظ «او» گفت، و ذلک یوجب التخیّر.

    اما مذهب بو حنیفه در جزاء صید آنست که: هر که صیدی کشد در حال احرام، بروی قیمت آن واجب شود اگر آن صید مثل دارد یا ندارد، پس آن قیمت اگر خواهد بدرویشان دهد، و اگر خواهد صرف کند با چهارپایی قربانی، و گوشت آن بر درویشان تفرقه کند، و اگر خواهد آن قیمت باطعام کند، و هر درویشی را نیم صاع بدهد، و اگر خواهد روزه دارد هر نیم صاع را روزی، و در موضع تقویم صید علما مختلف‌اند. قومی گفتند: آنجا که صید گیرد و کشد هم آنجا قیمت کنند در هر شهری و هر موضعی که باشد. قومی گفتند: لا بد بمکه باید و بمنا، که رب العزة گفت: هَدْیاً بالِغَ الْکَعْبَةِ، و قال تعالی: ثُمَّ مَحِلُّها إِلَی الْبَیْتِ الْعَتِیقِ لِیَذُوقَ وَبالَ أَمْرِهِ ای جزاء ذنبه. عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ من قتل الصید قبل التحریم، و من عاد الی قتل الصید محرما حکم علیه ثانیا، و هو بصدد الوعید، فَیَنْتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ فی الآخرة، وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ای منیع فی ملکه، ذُو انْتِقامٍ من اهل معصیته.

    أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ هر چه آبی است گوشت آن حلالست، و گرفتن آن حلال، و در چهار چیز خلافست: یکی مردم آبی، قومی گفتند از علما که: گوشت او مکروه است حرمت صورت را، و دیگر ضفدع، گفتند که خوردن آن مکروه است دو معنی را: یکی آنکه زهر دار است، و قومی گفتند: از جهت خبر «فانه اکثر خلق اللَّه تسبیحا»، و در خبر است که «نقیقه تسبیح»، و سدیگر مار گفتند که مار بحری زهر داراست چون مار برّی، و کژدم هم چنان. چهارم فیل است، گوشت آن حرام، لانه اشبه الخلق بالخنزیر. قال الماستوی ان لحم الفیل حلال، لانه مایی، و هو داخل فی مذهب مالک و داود: ان ذوات الارواح کلها حلال ما خلال الخنزیر، بدلیل قوله تعالی: قُلْ لا أَجِدُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً الی قوله «أَوْ لَحْمَ خِنزِیرٍ»، و هو قول ابن عباس و ابن عمر و ابی هریرة و عائشة و عبید بن عمیر من التابعین، و هو مذهب مالک و داود.

    قومی از علما این تقسیم بر قاعده دیگر نهاده‌اند. گفتند: هر چه آبی است بر سه وجه است: ماهیان‌اند و اجناس آن، همه حلال‌اند، و ضفادع‌اند و اجناس آن، همه حرامند، و هر چه باقیست در آن دو قول است: یک قول همه حرامند، و به قال ابو حنیفه، و بدیگر قول همه حلال‌اند، و به قال اکثر العلماء من اصحابه، و الدلیل علیه‌

    قوله (ص): «هو الطهور ماؤه، الحل میتته»، و قال ابو بکر الصدیق: «کل دابة ماتت فی البحر فقد ذکاها اللَّه لکم»، و قال بعضهم: ما کان مثاله فی البر حلالا فهو حلال فی البحر، و ما کان مثاله فی البر حراما فهو حرام فی البحر. قالوا: و أراد بالبحر جمیع المیاه و الانهار، لان العرب سمی النهر بحرا، و منه قوله تعالی: ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ. قوله: وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ قال سعید بن جبیر صیده کان طریا، و طعامه الملیح منه. ابن عباس گفت: صیده ما اصطدناه بأیدینا، و طعامه ما مات فیه. گفت: صید بحر آنست که بدست خویش صید کنیم، و طعام آنست که هم در آب بمیرد، و موج آن را بر کنار افکند، و آنچه مصطفی (ص) گفت: «ما جزر الماء عنه فکل، و ما طفأ فیه فلا تأکل»، آن نهی تنزیه است نه نهی تحریم. قال ابن عباس: اشهد الی ابی بکر انّه قال: السمک الطافی حلال لمن اراد اکله. و سبب نزول این آیت آن بود که قومی از بنی مدلج گفتند: یا رسول اللَّه ما صید بحر کنیم، و گاه گاه دریا موج زند، و ماهیان از قعر دریا با آب بساحل افتند. پس آب بجای خویش باز شود، و ماهیان بی‌آب بمانند، و بر خشک زمین بمیرند، چون ما آن را مرده یابیم خوریم یا نخوریم؟ حلال است یا حرام؟

    قال: فأنزل اللَّه تعالی: أُحِلَّ لَکُمْ صَیْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ.

    جابر بن عبد اللَّه گفت: رسول خدا ما را بغزایی فرستاد، و ابو عبیده جراح را بر ما امیر کرد، و با ما هیچ زاد نبود مگر صاعی خرما، در انبانی کرده، گـه گـه ابو عبیده هر یکی را از ما از آن خرما یکی بدادی، و کنا نمصها کما یمص الصبی، و نشرب علیها الماء فتکفینا یوما الی اللیل، گفتا: باین دشخواری و رنج روزگار بسر می‌بردیم تا بساحل دریا رسیدیم، دابه‌ای را دیدیم مرده بر ساحل دریا، بر مثال کوه پاره‌ای، و آن را عنبر میگفتند. بو عبیده گفت: بخورید ازین دابه، که شما را حلالست. یک ماه بر آن موضع نشستیم، و از آن خوردیم، و از عظیمی که بود از چشم خانه وی خروارها روغن بیرون کردیم، و بو عبیده سیزده کس را در چشم خانه وی نشاند، تا باز گویند که چه عظیم دابه‌ای بود! پس از آن زاد برگرفتیم، و آمدیم به مدینه، و رسول خدا را از آن خبر کردیم، فقال (ص): «هو رزق اخرجه اللَّه لکم، فهل معکم من لحمها شی‌ء»؟

    فأرسلنا الی رسول اللَّه شیئا منه، فأکله.

    مَتاعاً لَکُمْ وَ لِلسَّیَّارَةِ یعنی منفعة لکم، یعنی للمقیم و المسافر یبیعون منه و یتزودون منه. پس دیگر باره تحریم صید بر محرم باز آورد، گفت: وَ حُرِّمَ عَلَیْکُمْ صَیْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً ای محرمین، فلا یجوز للمحرم اکل الصید اذا صاد هو، او صید له بأمره، فاما اذا صاد حلال بغیر امره و لا له فیجوز له اکله، و اذا قتله المحرم فهل یجوز للحلال اکله؟ قال الشافعی: یجوز، لانه ذکاة مسلم، و عند ابی حنیفة لا یجوز، و أحله محل ذکاة المجوسی.

    قال جابر: سمعت رسول اللَّه (ص) یقول: «صید البر لکم حلال ما لم تصیدوه او یصد لکم.

    وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ فی الآخرة، فیجزیکم باعمالکم.

    جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ عرب هر خانه‌ای که مربع باشد آن را کعبه گویند، و اصل آن از ارتفاع است. کعب آدمی از آن کعب گویند که از پای فرا رسته بود، و ارتفاع گرفته، و قیل للجاریة اذا قاربت البلوغ، و خرج ثدیاها قد تکعبت.

    خانه مربع کعبه گویند، لارتفاعها من الارض، و نتوء زوایاها، و این خانه کعبه را بیت الحرام گفت، و تفسیر این در آن خبر است که مصطفی (ص) گفت روز فتح مکه: «ان هذا البلد حرمه اللَّه یوم خلق السماوات و الارض، فهو حرام بحرمة اللَّه الی یوم القیامة، و انه لن یحل القتال فیه لاحد قبلی، و لم یحل لی الا ساعة من النهار، فهو حرام بحرمة اللَّه الی یوم القیامة لا یعضد شوکه، و لا ینقر صیده، و لا یلتقط لقطته الا من عرفها، و لا یختلی خلاه الا الاذخر»

    ، و فی روایة اخری: «من جاءنی زائرا لهذا البیت، عارفا لحقّه، مذعنا لی بالربوبیة حرمت جسده علی النار».

    قِیاماً لِلنَّاسِ ای قواما لهم فی امر دینهم، یقومون الیه للحج، و قضاء النسک، و امر دنیاهم ای صلاحا لمعاشهم من التجارات، و ما یجبی الیه من الثمرات. وَ الشَّهْرَ الْحَرامَ بلفظ جنس گفت، و مراد بآن ماههای حرام است، و آن چهاراند: واحد فرد، و هو رجب، و ثلاثة سرد: ذو القعدة و ذو الحجة و المحرم. وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ هدی قربانست که بمنا برند، و قلائد آنست که در گردن ایشان کنند، و این آن بود که مرد چون از حرم بتجارت بیرون میشد در ماه حرام، در کار خویش نظر کردی اگر دانستی که باز گردد پیش از آنکه ماه حرام بگذرد، هم چنان ایمن بیرون شدی، و هیچ نشان بر خود و بر راحله خویش نکردی، و اگر دانستی که می‌بازنگردد در ماه حرام، امن خویش را نشان بر خود کردی و بر راحله خویش، و نشان آن بود که پوست درخت حرم با خود داشتی، و بر راحله خویش افکندی، تا هر جایی که رفتی ایمن بودی، و کس تعـ*رض وی نکردی. اینست که رب العالمین گفت: وَ الْهَدْیَ وَ الْقَلائِدَ یعنی کل ذلک کان قیاما للناس و أمنا فی الجاهلیة.

    ذلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ أَنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ وجه تأویل این آیت و آخر آن باول در بستن آنست، که رب العالمین این تعظیم که نهاد خانه خویش را، و حرم و احرام را، از آن نهاد تا آن را بزرگ دارند، و حرمت آن بشناسند، و آزرم آن بزرگ دارند، و بدانند که چون جانور بی‌عقل درو می‌نیازارند، در آزردن مسلمان در حرم چه وبالست! و چون فرمود که در حرم کفتار میازارید از آنست که تا دانند که در آزار مسلمان در حرم چیست؟ و دیگر اللَّه دانست که نمازگر را از وجهت بدّ نیست و از قبله، و کعبه قبله ساخت، و دانست که حج را هنگامی باید، آن را هنگامی ساخت، و دانست که هدی را نشان آزرم باید، نشان ساخت، و در حجله حرم جای امن ساخت، از آنکه عرب در جاهلیت بس ناپاک و خون ریز بودند و بد فعل، راه ببیم داشتند، و مال بناحق می‌بردند، و بجای یک کس جمعی را می‌کشتند، طلب ثار را. رب العزة چون از ایشان این فعل میشناخت و میدانست کعبه حرم ساخت، و ماه حرام، و هدی و قلائد پدید کرد، و تعظیم آن فرمود، تا ایشان را بر مال و بر نفس خویش امن پدید آمد، و هر جای که نشان درخت حرم دیدند، سر بر خط فرمان نهادند، و تعظیم آن را دستهای بیداد و غارت کوتاه کردند. و دانست رب العزة که اگر ایشان را بعادت جاهلیت خویش فرو گذارد جهان خراب گردد. و مردم کشته شوند، و متاجر باطل گردد، رب العزة گفت: این همه بدان کردم تا شما بدانید که هر چه در آسمان و زمین است از مصالح بندگان و مرافق ایشان من می‌دانم، و بهمه چیزی دانا و تواناام.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَ الْمَیْسِرُ الایة

    قال النبی (ص): «الخمر جماع الاثم و أمّ الخبائث»

    خمر اصل خبائث است و کلید کبائر، مایه جنایات، و تخم ضلالات، و منبع فتنه. عقل را بپوشد، و دل را تاریک کند، و چشمه طاعت خشک کند، و آب ذکر باز بندد، و در غفلت بگشاید. نفس از خمر مـسـ*ـت شود، از نماز باز ماند. دل از غفلت مـسـ*ـت شود، از راز باز ماند.

    پیر طریقت گفته بزبان وعظ مرین غافلان را که: «ای مستان پر خواهــش نـفس! و ای خفتگان غفلت! شرم دارید از آن خداوندی که خــ ـیانـت چشمها میداند، و باطن دلها می‌بیند: «یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ». آه! کجاست درّه عمری و ذو الفقار حیدری؟ تا در عالم انصاف برین مستان بی‌ادب حدّ شرعی براند، و این غافلان خفته را بجنباند؟ خبر ندارد آن مسکین که خمر میخورد، که چون قدح بر دست نهند عرش و کرسی در جنبش آید، و از حضرت عزّت ندا آید که: «و عزّتی و جلالی لاذیقّنهم الیم عذابی من الحمیم و الزقّوم».

    میسر قمار است، و در قمار خانه کسی که پاکباز و کم زن بود، او را عزیز دارند، و مقدم شناسند. اشارت است بطریق جوانمردان که: ابدانهم مطروحة فی شوارع التقدیر یطأها کل عابری سبیل من الصادرین عن عین المقادیر. خود را در شاهراه تقدیر بیفکنند تا زیر هر خسی پست شوند، و از بند هر زنگی بیرون آیند، و خود را ناچیز شمرند.

    تا تو اندر بند رنگ و طبع و چرخ و کوکبی

    کی بود جائز که گویی دم قلندروار زن‌

    وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ احْذَرُوا الایة مرد باید که در راه شرع همگی وی عین فرمان گردد، و یک چشم زخم در وقت فرمان تأخیر و مخالفت روا ندارد.

    چنان که حکایت کنند که یکی از خلفا وقتی بر وی مسأله مشکل شده بود کس فرستاد به شافعی تا حاضر شود. چون کس خلیفه پیش شافعی رسید، او را دید که دستار را می‌پیچید. گفتا: فرمان امیر المؤمنین است که بیایی. شافعی دندان فراز کرد، و موافقت فرمانرا آنچه از آن دستار ناپیچیده مانده بود فرو درید، و بپایان نبرد، که در فرمان خلیفه تأخیر روا نیست. عجبا کارا! در فرمان مخلوق موافقت شرع را چنین ایستاده بودند، باری بنگر تا در همه عمر یک نفس در فرمان خدا و تعظیم وی راست رفته‌ای یا نه؟

    لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الایة چون اغلب روزگار مرد در تعظیم امر و نهی بسر می‌شود، و معظم احوال وی در ادب صحبت و در خدمت بر سنت بود، در یک نفس و در یک لقمه با وی مضایقت نکنند، هر که مایه ایمان دارد، و تقوی شعار خود گرداند، چنان که گفت: إِذا مَا اتَّقَوْا وَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَ آمَنُوا یعنی اتقوا المنع و آمنوا بالخلف. با درویشان مواسات کنند، و دست انفاق و صدقه بر ایشان گشاده دارند، و از منع و بخل بپرهیزند، و دانند که هر چه در راه خدا هزینه کنند، خلف آن در دو جهان باز یابند، چنان که گفت: «وَ ما أَنْفَقْتُمْ مِنْ شَیْ‌ءٍ فَهُوَ یُخْلِفُهُ» این خود صفت عوام است، و بیان مراتب احوال ایشان. باز صفت‌ اهل خصوص کرد، و تقوی و احسان ایشان یاد کرد: ثُمَّ اتَّقَوْا وَ أَحْسَنُوا ای اتقوا شهود الخلق و أحسنوا، ای شهدوا الحق، فالاحسان ان تعبد اللَّه کأنک تراه، کما فی الخبر.

    وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ اعمالا و المحسنین آمالا و المحسنین احوالا.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَقْتُلُوا الصَّیْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ صید بر محرم حرام کرد از بهر آنکه محرم قصد زیارت کعبه دارد. اشارت میکند که هر که قصد خانه ما دارد، و روی بکعبه مشرف مقدس نهد، و در جوار حضرت ما طمع کند، کم از آن نبود که صید بیابانی ازو در زینهار و امان باشند، که وی خویشتن را درین قصد که پیش گرفت در غمار ابرار و اخیار آورد، و صفت ابرار اینست که: لا یؤذون الذّر و لا یضمرون الشر.

    و گفته‌اند که احرام دو نوع است: احرام حاجی بتن، و احرام عارف بدل، حاجی تا بتن محرم است صید بر وی حرام، عارف تا بدل محرم است طلب و طمع و اختیار بر وی حرام.

    و نشان احرام دل سه چیز است: با خلق عاریت و با خود بیگانه، و در تعلق آسوده.

    و ثمره احرام دل سه چیز است امروز، و سه چیز فردا: امروز حلاوت مناجات و تولد حکمت و صحّت فراست، و فردا نور مشاهدت و نداء لطف و جام نوشید*نی.

    جَعَلَ اللَّهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرامَ قِیاماً لِلنَّاسِ الآیة در آثار بیارند که چهار هزار سال آن کعبه معظم را بتخانه آزری ساخته بودند، تا از غیرت نظر اغیار بخداوند خود بنالید که: پادشاها! مرا شریف‌ترین بقاع گردانیدی، و رفیع‌ترین مواضع ساختی، بیت الحرام نام من نهادی، و امن و امان خلق در من بستی. پس ببلاء این اصنام مبتلا کردی. از بارگاه جبروت بدو خطاب رسید که: آری چون خواهی که معشوق صد و بیست و چهار هزار نقطه طهارت باشی، و خواهی که همه اولیا و صدّیقان و طالبان را در راه جست خود بینی، و آن را که خواهی بناز در کنار گیری، و صد هزار ولیّ و صفیّ را جان و دل در راه خود بتاراج دهی، کم از آن نباشد که روزی چند در بلاء این اصنام بسازی، و صفات صفا و مروه را در بطش قهر غیرت فرو گذاری. سنت ما چنین است.

    کسی را که روزی دولتی خواهد بود، نخست او را از جام قهر شربت محنت چشانیم.

    خواست ما اینست، و بر خواست ما اعتراض نه، و حکم ما را مردّ نه، و صنع ما را علّت نه: «نفعل ما نشاء و نحکم ما نرید».
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا