متون ادبی کهن کشف الاسرار و عدة الابرار

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
ابن عباس گفت: سورة الانعام جمله بمکه فرو آمد از آسمان مگر شش آیت: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ تا آخر سه آیت، و قُلْ تَعالَوْا تا آخر سه آیت. این شش آیت بمدینه فرو آمد، و باقی بیکبار اندر یک شب اندر مکه بمصطفی فرو آمد، و هفتاد هزار فریشته با وی، چنان که دو کناره عالم فرو گرفته بودند، و زجل تسبیح و تحمید ایشان بهمه عالم رسیده، و مصطفی (ص) آن ساعت بسجود درافتاده، و میگفت: سبحان اللَّه العظیم.

و در خبر است که هر آن کس که این سورة برخواند، آن فریشتگان جمله بر وی ثنا کنند، و درود دهند، و بثواب عظیم بشارت دهند. عمر خطاب گفت: «الانعام من نواجب او نجائب القرآن». علی بن ابی طالب (ع) گفت: «سورة الانعام من قرأها فقد انتهی فی رضا ربه».

جابر بن عبد اللَّه گفت: من قرأ ثلاث آیات من اول سورة الانعام بعث اللَّه الیه اربعین الف ملک، و کتب له مثل اعمالهم الی یوم القیامة، و نزل ملک من السماء السابعة، و معه مرزبّة من حدید، کلما اراد الشیطان ان یوحی فی قلبه شیئا ضربه بها ضربة کان بینه و بینه سبعون حجابا. فاذا کان یوم القیامة قال الرب عز و جل: عبدی! کل من ثمار جنتی، و استظل بظل عرشی، و اشرب من ماء الکوثر، و اغتسل من ماء السلسبیل، فأنا ربک و انت عبدی.

و در این سورة چهارده آیت منسوخ است چنان که رسیم بآن شرح دهیم، و آیات آن بعدد کوفیان صد و شصت و پنج آیت است، و سه هزار و هشتصد و پنجاه کلمه، و دوازده هزار و دویست و پنجاه و چهار حرف، و بیشترین آن حجت آوردن است بر مشرکان عرب، و بر مکذبان بعث و نشور، ازین جهت بیکبار فرو آمد که در معنی احتجاج همه یکسانست.

کعب احبار گفت: افتتاح تورات باول سورة الانعام است الی قوله: بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ، و ختم آن بآخر سورة بنی اسرائیل، و بیک روایت بآخر سورة هود. مقاتل گفت: مشرکان عرب مصطفی را پرسیدند که: من ربک؟ گفت: «الاحد الصمد الذی خلق السماوات و الارض».

مشرکان او را دروغ زن گرفتند بآنچه رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد، و خود را بدان بستود، و صنع خود بر وجود دلیل آورد.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ آفرینش آسمان و زمین و شب و روز دلیل کرد و بر ایشان حجت آورد که از مخلوقات ازین عظیم‌تر هیچ چیز نیست. و آن گـه آسمان فرا پیش داشت بذکر، از بهر آنکه آسمان شریف‌تر است از زمین و عالی‌تر، و نیز آسمان پیش از زمین آفریده، و سماوات بجمع گفت از بهر آنکه هفت آسمان‌اند، و زمین بواحد گفت، که همه متصل یکدیگرند، و بقولی خود یک زمین است، آسمانی بدان عظیمی بی عمادی بر هوای لطیف بداشته، و زمین خاکی بر سر آبی بداشته، و آرام گرفته، و شب و روز بر پی یکدیگر داشته، و آن را قوام خلق ساخته، آسمانها را بدو روز بیافرید، چنان که گفت: «فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فِی یَوْمَیْنِ». میگویند روز یکشنبه بود و دوشنبه.

و زمین بدو روز بیافرید، چنان که گفت: «خَلَقَ الْأَرْضَ فِی یَوْمَیْنِ»، و میگویند روز سه‌شنبه بود و چهارشنبه، آسمانها از دود آفریده، و زمین از کف دریا، و ذلک فیما روی عن ابن عباس قال: ان اللَّه عز و جل خلق اول ما خلق نورا، ثم خلق ظلمة، ثم اراد أن یخلق الماء، فخلق من النور جوهرة، و هی یاقوتة خضراء، ثم دعا بها، فلما ان سمعت کلام الرب تعالی ذابت فرقا منه، حتی صارت ماء، و هی ترعد من مخافته، فهو کذلک یضطرب و یرتعد راکدا او جاریا الی یوم القیامة، ثم قال: ان اللَّه عز و جل خلق الریح فوضع الماء علی متن الریح، ثم خلق العرش فوضعه علی الماء، فذلک قوله: «وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ»، ثم اظهر النار من الماء، حتی غلی الماء، و ارتفع دخانه، و علاه الزبد، و السماء من الدخان، فذلک قوله: «ثُمَّ اسْتَوی‌ إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ».

وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ جعل اینجا بمعنی خلق است، نظیره: «وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً»، و له نظائر کثیرة فی القرآن و غیره، و در قرآن جعل بیاید بمعنی قول و تسمیت و صفت، نه بمعنی خلق، چنان که گفت: «إِنَّا جَعَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا» یعنی انا قلناه و سمیناه، نظیرش آنست که گفت: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ شُرَکاءَ الْجِنَّ»، «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ»، «وَ جَعَلُوا الْمَلائِکَةَ الَّذِینَ هُمْ عِبادُ الرَّحْمنِ إِناثاً».

معلوم است که ایشان نیافریدند بلکه نام نهادند، و صفت کردند، و همچنین عرب گویند: جعلت الزانی فاسقا، ای سمیته بذلک، و حکمت علیه و وصفته به. و در جمله بدانکه «جعل» چون بیک مفعول تعدی کند بمعنی خلق باشد، و چون بدو مفعول تعدی کند بمعنی تسمیت و صفت باشد، یا بمعنی انزال، چنان که گفت: «وَ لَوْ جَعَلْناهُ قُرْآناً أَعْجَمِیًّا یعنی لو انزلناه بلغة العجم. و این مسأله را شرحی است در اثبات کلام باری جل جلاله و رد بر معتزله، و در جای دیگر ازین روشن‌تر گوئیم ان شاء اللَّه.

وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ واقدی گفت: هر جا که ظلمات و نور گفت در قرآن، آن کفر و ایمان است، مگر درین آیت که ظلمات اینجا تاریکی شب است، و نور روشنایی روز. فرا پیش داشتن ظلمات بر نور دلیل است که نخست شب آفرید، و پس روز، و یدل علیه قوله: وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ، و کذلک قوله: وَ أَغْطَشَ لَیْلَها وَ أَخْرَجَ ضُحاها. قومی گفتند: نخست روز آفرید، و پس شب، بدلیل قوله: وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشی‌ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی. قتاده گفت: ظلمات و نور اینجا بهشت است و دوزخ.

حسن گفت: کفر است و ایمان، و در جمله گفته‌اند که: ظلمات اسمی جامع است عین ظلمت را و هر چه بدان ماند از کفر و نفاق و حجتهای باطل، و نور اسمی است جامع عین نور را و هر چه بدان ماند از ایمان و تصدیق و کلمه حق و حجتهای روشن درست.

ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا ای بعد هذا البیان، بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ ای یجعلون له عدیلا، فیعبدون الحجارة الموات، و هم مقرون بأن اللَّه خالق ما وصف. عدل همتا کردن بود چیزی با چیزی که این عدل آن کنی و آن عدل این، و در خبر است: «کذب العادلون باللّه». نضر شمیل گفت: بربهم این با بمعنی عن است، و یعدلون از عدول است برگشتن، ای یمیلون و ینحرفون عن الحق. معنی جمله آیت آنست که رب العالمین خبر داد و بیان کرد که آفریدگار آسمان و زمین و شب و روز و نور و ظلمت که در آن راحت و منافع خلق است منم، و آن گـه این کافران می‌آیند و بتان را که در توان ایشان این صنع نیست، ما را همتا می‌سازند، و با ما برابر میکنند، و درین سخن تعجب مؤمنان است بآنچه کافران کردند، یعنی که ای مؤمنان شگفت دارید آنچه ایشان کردند که با ما دیگری انباز گفتند، و خالق و صانع مائیم. و آن گـه الحمد للَّه در پیش آیت نهاد، یعنی که شما شکر کنید، و آزادی کنید، و نعمت بر خود بشناسید، و آنچه کافران کردند مکنید.

هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ هر چند که این خطاب با فرزندان آدم کرد، اما مراد بآن آفرینش آدم است که وی را از گل آفرید، و فرزندان را از آب مهین، چنان که گفت: «أَ لَمْ نَخْلُقْکُمْ مِنْ ماءٍ مَهِینٍ»؟ ابن عباس گفت: خلق اللَّه آدم من ادیم الارض بعد العصر یوم الجمعة فسماه آدم، ثم عهد الیه فنسی، فسماه الانسان، فو اللَّه ما غابت الشمس حتی اهبط الی الارض. آدم را از ادیم زمین آفرید که در آن زمین هم شور بود و هم خوش، هر که را از شور آفرید بدبخت آید، و اگر چه فرزند پیغامبر بود، و هر که را از خوش آفرید نیک بخت آید، و اگر چه فرزند کافر بود.

و روی ابو هریرة عن النبی (ص)، قال: «ان اللَّه خلق آدم من تراب و جعله طینا، ثم ترکه حتی کان حمأ مسنونا، ثم خلقه و صوره، ثم ترکه حتی اذا کان صلصالا کالفخار، مر به ابلیس، فقال: خلقت لامر عظیم، ثم نفخ اللَّه فیه روحه».

و روا باشد که «خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ» بر عموم رانند، و وجهه ما قیل ان اللَّه تعالی اذاب الطین، و حوله نطفة، و اودعه الاصلاب، فیکون کل من خلق من نطفة مخلوقا من طین. ثُمَّ قَضی‌ أَجَلًا این اجل مدت حیات فرزند آدم است آن روز که میرد.

وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ این دیگر اجل مدت درنگ وی است در خاک تا روز قیامت، و گفته‌اند: اجل اول مدت بقاء عالم است یعنی که اللَّه داند که این گیتی چند ماند، و اجل دیگر وقتی است نامزد کرده بنزدیک اللَّه در غیب علم وی، که این گیتی کی بسر آید؟

و قیامت کی خواهد بود؟ و قیل: قضی اجلا، هو النوم، و اجل مسمی عنده الموت.

و بدانکه قضا بر ده وجه آید: یکی بمعنی وصیت، و ذلک فی قوله تعالی: وَ قَضی‌ رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ. همانست که در سورة القصص گفت: إِذْ قَضَیْنا إِلی‌ مُوسَی الْأَمْرَ یعنی عهدنا الیه و وصیناه بالرساله الی فرعون و قومه. وجه دوم بمعنی اخبار است، چنان که گفت: «وَ قَضَیْنا إِلی‌ بَنِی إِسْرائِیلَ فِی الْکِتابِ» ای اخبرنا بنی اسرائیل فی التوراة، همانست که در سورة الحجر گفت: وَ قَضَیْنا إِلَیْهِ ذلِکَ الْأَمْرَ ای اخبرنا لوطا ان دابر هؤلاء مقطوع مصبحین وجه سوم بمعنی فراغ است، چنان که گفت: «فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ»، «فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ»، «فَإِذا قُضِیَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ».

وجه چهارم بمعنی فعل است، چنان که گفت: «فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ»، ای افعل ما انت فاعل، «إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا» ای انما تفعل فی هذه الحیاة الدنیا. همانست که در سورة الانفال گفت: لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً کانَ مَفْعُولًا. و در آل عمران و در سورة مریم گفت: إِذا قَضی‌ أَمْراً ای اذا فعل امرا کان فی حکمه ان یفعله، فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ. پنجم بمعنی انزالست، چنان که گفت: یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ ای لینزل علینا ربک الموت. همانست که در سورة الملائکة گفت: لا یُقْضی‌ عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا ای لا ینزل علیهم الموت. ششم بمعنی وجوب است چنان که در سورة هود گفت: وَ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَی الْجُودِیِّ ای وجب العذاب فوقع بقوم نوح، و در سورة مریم گفت.

إِذْ قُضِیَ الْأَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ. جای دیگر گفت: «وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ» ای وجب العذاب و نزل، و لهذا نظائر. هفتم قضی بمعنی کتب است، چنان که در سورة مریم گفت: وَ کانَ أَمْراً مَقْضِیًّا ای کان عیسی امرا من اللَّه مکتوبا فی اللوح المحفوظ انه یکون. هشتم بمعنی اتمام است، چنان که گفت: أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ ای اتممت.

همانست که در سورة طه گفت: مِنْ قَبْلِ أَنْ یُقْضی‌ إِلَیْکَ وَحْیُهُ، و در سورة الاحزاب گفت: فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی‌ نَحْبَهُ ای اتمّ اجله، و در سورة الانعام گفت: ثُمَّ قَضی‌ أَجَلًا ای اتمّه، جای دیگر گفت: ثُمَّ یَبْعَثُکُمْ فِیهِ لِیُقْضی‌ أَجَلٌ مُسَمًّی ای یتم. نهم بمعنی فصل است، چنان که در سورة الزمر گفت: وَ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْحَقِّ ای فصل، و در سورة الانعام گفت: لَقُضِیَ الْأَمْرُ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ ای فصل. وجه دهم بمعنی خلق است، و ذلک فی قوله تعالی: فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ ای خلقهن.

وَ أَجَلٌ مُسَمًّی عِنْدَهُ قومی گفتند درین سخن حذف و اختصار است یعنی: ثم قضی اجلا، و علم اجل الآخرة مسمی عنده لا یعلمه غیره. ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ نظمه کنظم قوله: ثُمَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِرَبِّهِمْ یَعْدِلُونَ. معنی مریة شک است و جحد، کفار مکه را می گوید: ثم انتم تشکون فی البعث و النشور، حجت آنست که بر ایشان می‌آرد، میگوید: بعد ازین بیان چونست که بشک می‌افتند ببعث و نشور! آن کس که در اول آفرید قادر است که دیگر باره باز آفریند، قال عطا فی هذه الایة: لکل امرئ اجل مسمی من مولده الی موته، و من موته الی بعثه، فاذا کان الرجل تقیا صالحا بارا و اصلا الرحمة زاد اللَّه فی اجل الحیاة، و نقص من اجل الممات الی المبعث، و اذا کان غیر صالح نقص من اجل الحیاة، و زاد فی اجل البعث، و ذلک قوله: و ما معمر من معمر و لا ینقص من عمره الا فی کتاب یعنی فی اللوح المحفوظ، و به‌

قال النبی (ص): «صلة الرحم تزید فی العمر».

وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ این فی بمعنی علی است که وقف کنی، معنی آنست که بر زبر آسمانها است، آن گـه گفت: وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ اینجا مقدم مؤخر است ای: و یعلم سرکم و جهرکم فی الارض. ابو بکر نقاش صاحب شفاء الصدور در تفسیر خویش آورده که: روا باشد که گویند هو اللَّه فی السماء، و سخن بریده گردانند، و نه روا باشد که گویند هو فی الارض، و سخن بریده کنند، بلکه ناچار آن را پیوندی باید، تا معنی ظاهر گردد، از بهر آنکه آسمان را خصوصیتی است که زمین را نیست، و خصوصیت آنست که اللَّه گفت جل جلاله: أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ، و زمین را این خصوصیت نیست، این چنانست که گویی: الملائکة عند اللَّه، و سخن بریده گردانی، این جائز باشد، که اللَّه میگوید جل جلاله: إِنَّ الَّذِینَ عِنْدَ رَبِّکَ، و اگر گویی: نحن عند اللَّه، و سخن بریده کنی، جائز نباشد تا پیوندی در آن نیاری گویی نحن عند اللَّه موجودین، نحن عند اللَّه معلومین، که آن تخصیص که فریشتگان راست در معنی عندیت، اینجا نیست از اینجا معلوم گشت که وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ وقف نیکوست، پس در پیوندی، گویی: وَ فِی الْأَرْضِ یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ.

اگر کسی گوید: وی در زمین است چنان که در آسمان، که آسمان هم بر زمین است و در آن پیوسته. جواب آنست که آسمان بر زمین نیست که میگوید جل جلاله: وَ یُمْسِکُ السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ، فنفی ان تکون علی الارض. جای دیگر گفت: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما خبر داد که میان آسمان و زمین چیزی است، و این دلیل است که آسمان نه بر زمین است و نه در آن پیوسته. مقاتل گفت: یَعْلَمُ سِرَّکُمْ وَ جَهْرَکُمْ ای سر اعمالکم و جهرها، وَ یَعْلَمُ ما تَکْسِبُونَ ای تعلمون من الخیر و الشر.

حقیقت کسب فعلی است که در آن جلب نفع باشد یا دفع ضر، از اینجاست که صفت کسب خلق را گویند، و خالق را نگویند، و نه روا باشد که گویند او را جل جلاله.

وَ ما تَأْتِیهِمْ مِنْ آیَةٍ مِنْ آیاتِ رَبِّهِمْ من آیة، این من استغراق جنس است که در موضع نفی افتد، من آیات ربهم، این یکی من تبعیض است. میگوید: هیچ آیتی و نشانی باین کافران مکه نیاید، یعنی آن نشانها که دلالت می‌کند بر وحدانیت و فردانیت اللَّه، از آفرینش آسمان و زمین و شب و روز و آفرینش آدم از گل و فرزندان از آب. و قیل الایة هاهنا المعجزة، و قیل القرآن. إِلَّا کانُوا عَنْها مُعْرِضِینَ مگر که از آن می‌برگردند، و در آن تفکر نمی‌کنند.

فَقَدْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جاءَهُمْ حق اینجا قرآن است و پیغامبر و اسلام، و ما رأوا من انشقاق القمر بمکة، فانفلق فلقتین فذهبت فلقة و بقیت فلقة، فزعم عبد اللَّه بن مسعود انه رأی جراء الجبل من بین فلقتی القمر حین انفلق. رب العالمین گفت: فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ أَنْباءُ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ انباء آنست که کسی کسی را گوید که بخبر کنم ترا.

لفظی است از لفظهای تهدید، و فی الخبر: «یا ابن آدم عند الموت یأتیک الخبر». فَسَوْفَ یَأْتِیهِمْ‌ بو جهل را میگوید و ولید را و امیه خلف را، که تکذیب و استهزا می‌کردند، رب العالمین گفت: آری بایشان رسد جزاء آن استهزا و آن تکذیب، و آن آن بود که روز بدر ایشان را همه در چاه بدر کشتند، و مسلمانان از اذی ایشان بازرستند.

و بدان که حق اندر قرآن بر چند معنی است: نامی است از نامهای خداوند جل جلاله، و ذلک فی قوله تعالی: فَتَعالَی اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ، میگوید: بزرگست و بزرگوار خداوند و پادشاه، براستی خدا، و بخدایی سزا، و بقدر خود بجا. جای دیگر گفت: وَ یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ، میگوید: مؤمنان دانند که اللَّه خداست براستی، پیداست خود را بدرستی، پیداست خرد را بهستی، پیداست دلها را بدوستی. و گفته‌اند: حق در وصف او جل جلاله بمعنی موجود است، ای هو الموجود الکائن الذی لیس بمعدوم و لا منتف. و در خبر می‌آید که: «السحر حق، و العین حق»، ای کائن موجود، و کذلک یقال: «الجنة حق، و النار حق، و الساعة حق، و العین حق، و البعث حق، و الصراط حق»، ای موجود، و روا باشد که حق در وصف اللَّه بمعنی ذی الحق باشد، چنان که گویند: رجل عدل و رضا، ای ذو عدل و ذو رضا. و در قرآن حق است بمعنی صدق، و ذلک فی قوله: فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ، و قال تعالی: وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ، و قال: وَ یَسْتَنْبِئُونَکَ أَ حَقٌّ هُوَ قُلْ إِی وَ رَبِّی إِنَّهُ لَحَقٌّ ای صدق. و حق است بمعنی وجوب، چنان که گفت: کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ‌

، و تقول العرب: حق علیک کذا، ای واجب، و در جمله هر چه فعل آن نیکو بود، و اعتقاد آن درست، و گفتن آن روا، آن را حق گویند، یقال: هذا فعل حق، و هذا القول حق، و هذا الاعتقاد حق. و عکس این باطل گویند، و باطل بمعنی معدوم است، و بر زبان اهل اشارت هر چه عقائد است و معارف، آن را حق گویند، و هر چه معاملات است و منازلات، آن را حقیقت گویند، و این اصطلاح از خبر حارثه برگرفتند، که رسول خدا (ص) مرو را گفت: لکل حق حقیقة، فما حقیقة ایمانک»؟

قال: اسهرت لیلی و اظمأت نهاری، فأشار بالحقیقة الی المعاملات من سهر اللیل و ظمأ النهار.
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ اسم ملیک لا یستظهر بجیش و عدد، اسم عزیز لا یتعزز بقوم و عدد، اسم عظیم لا یحصره زمان و لا امد، و لا یدرکه غایة و مرد، تعالی عن المثل و الند، و الشبه و الولد، و هو الواحد الاحد، القیوم الصمد، لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ، وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ. نام خداوندیست باقی و پاینده بی‌امد، غالب و تاونده بی‌یار و بی‌مدد، در ذات احد است بی عدد، در صفات قیوم و صمد، بی شریک و بی‌نظیر، بی‌مشیر و بی‌ولد، نه فضل او را حد، نه حکم او را رد، لم یلد و لم یولد، از ازل تا ابد. خدایی عظیم، جباری کریم، ماجدی نام‌دار قدیم، صاحب هر غریب، مونس هر وحید، مایه هر درویش، پناه هر دل ریش. کردش همه پاک، و گفتنش همه راست، علمش بی نهایت، و رحمت بیکران، زیبا صنع و شیرین ساخت، نعمت بخش و نوبت ساز، و مهربان نهانست، نهان از دریافت چون، و از قیاس وهمها بیرون، و پاک از گمان و پندار و ایدون، برتر از هر چه خرد نشان داد، دور از هر چه پنداشت بدان افتاد، پاک از هر اساس که تفکر و بحث نهاد، تفکر و بحث بعلم و عقل خود در ذات و صفات وی حرام، تصدیق ظاهر و قبول منقول و تسلیم معانی در دین ما را تمام، این خود زبان علم است باشارت شریعت، مزدوران را مایه، و بهشت‌جویان را سرمایه. باز عارفان و خدا شناسان را زبانی دیگر است، و رمزی دیگر. زبانشان زبان کشف، و رمزشان رمز محبت. باشارت حقیقت زبان علم بروایت است و زبان کشف بعنایت. روایتی بر سر عالم رایت است، و عنایتی در دو گیتی آیت. روایتی مزدور است و طالب حور، عنایتی در بحر عیان غرقه نور.

    پیر طریقت گفت رضوان خدا برو باد: «ار مزدور را بهشت باقی حظ است، عارف از دوست در آرزوی یک لحظ است. ار مزدور در بند زیان و سود است، عارف سوخته بآتش بی دود است. ار مزدور از بیم دوزخ در گداز است، سر عارف سر تا سر همه ناز است»:

    چندان ناز است ز عشق تو در سر من

    تا در غلطم که عاشقی تو بر من‌

    یا خیمه زند وصال تو بر در من

    یا در سر کار تو شود این سر من‌

    «بسم اللَّه» عموم خلق راست، باللّه خاصگیان درگاه راست، اللَّه صدیقیان و خلوتیان راست. گوینده «بسم اللَّه» فعل خود دید، و سبب دید، و مسبب دید. گوینده باللّه سبب دید، و مسبب دید، و فعل خود ندید. گوینده اللَّه نه فعل خود دید، و نه سبب دید، که همه مسبب دید، قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ اشارت بآنست، و خدا جویان را نشانست، یک نفس با دوست به از ملک جاودانست، یک طرفة العین انس با دوست خوشتر از جانست، عزیز آن رهی که سزای آنست، هم راحت جان، و هم خوشـی‌ جان، و هم درد جانست:

    هم در دل منی و هم راحت جان

    هم فتنه برانگیزی و هم فتنه نشان.

    قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ میگوید: بنده من! همه مهر من بین، همه داشت من بین، بفعل خود منت بر ما منه، توفیق ما بین، بیاد خود پس مناز، تلقین ما بین از نشان خود گریز، یکبارگی مهر ما بین. و زبان حال بنده جواب میدهد: خداوندا! از علم چراغی ده، وز معرفتم داغی نه، تا همه ترا بینم، همه ترا دانم. خداوندا! وا درگاه آمدم بنده‌وار، خواهی عزیز دار خواهی خوار، آرنده شادی و آراینده اسرار! ای رباینده پرکندگی، و دارنده انوار! چشمی که ترا نه بیند سیاه است، دلی که ترا نشناسد مردار:

    چشمی که ترا دید شد از درد معافی

    جانی که ترا یافت شد از مرگ مسلم.

    قوله: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بدأ سبحانه بالثناء علی نفسه، فحمد نفسه بثنائه الازلی، و أخبر عن سنائه الصمدی و علائه الاحدی. ستایش خداوند عظیم، کردگار حکیم، باقی ببقاء خویش، متعالی بصفات خویش، متکبر بکبریاء خویش، باعلاء دیمومی و سناء قیومی، وجود احدی و کون صمدی، وجه ذو الجلال و قدرت بر کمال، سبحانه، هو اللَّه الواحد القهار، و العزیز الجبار، و الکبیر المتعال.

    یکی از بزرگان دین و ائمه طریقت گفته: من ذا الذی یستحق الحمد الا من یقدر علی خلق السماوات و الارض، و جعل الظلمات و النور؟ کرا رسد و کرا سزد که وی را بپاکی بستایند، و ببزرگواری نام برند، مگر او که آفریدگار آسمان و زمین است، و آفریدگار روز و شب، و آسمان چو سقفی راست کرده، و زمین چون مهدی آراسته، و روز معاش ترا پرداخته، و شب آرامگاه تو ساخته. گفته‌اند که: آسمان اشارتست بآسمان معرفت، و آن دلهای عارفان است، و زمین اشارتست بزمین خدمت، و آن نفسهای عابدان است، و چنان که آسمان صورت باختران نگاشته، و بشمس و قمر آراسته، و نظاره‌گاه زمینیان کرده، آسمان معرفت را بآفتاب علم و قمر توحید و نجوم خواطر آراسته، و آن گـه نظاره‌گاه آسمانیان کرده. هر گـه که شیاطین قصد استراق سمع کنند، از آسمان عزت برجم نجم ایشان را مقهور کنند. اینست که رب العزة گفت: وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّیاطِینِ.

    همچنین هر گـه که شیطان قصد وسوسه کند، بدل بنده مؤمن برقی جهد از آسمان معرفت، که شیطان از آن بسوزد. اینست که گفت رب العزة: إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ.

    و چنان که در بسیط زمین هفت دریاست که در آن منافع و معاش خلق است، در زمین خدمت نیز هفت دریاست، که در آن سعادت و نجات بنده است. بو طالب مکی صاحب قوت القلوب بجمله آن اشارت کرده و گفته: مناهج السالکین سبعة ابحر: سکر وجد و برق کشف و حیرة شهود و نور قرب و ولایة وجود و بهاء جمع و حقیقة افراد. گفت این هفت دریااند بر سر کوی توحید نهاده، چنان که در حق مترسمان هفت درکه دوزخ بر راه بهشت نهاده، و تا مترسمان و عوام خلق برین هفت درکه گذر نکنند ببهشت نرسند، همچنین سالکان راه توحید تا برین هفت دریا گذر نکنند، بحقیقت توحید نرسند.

    وَ جَعَلَ الظُّلُماتِ وَ النُّورَ هر جا که جهل است همه ظلمت است، و هر جا که علم است همه نور است، و آنجا که علم و عمل است نور علی نور است. بنده تا در تدبیر کار خویش است در ظلمت جهل است، و در غشاوة غفلت، و تا در تفویض است در ضیاء معرفت است و نور هدایت. در آثار بیارند که یا ابن آدم! دو کار عظیم ترا در پیش است: یکی امر و نهی بکار داشتن، این بر تو نهادیم، آن را ملازم باش. دیگر تدبیر مصالح خویش، آن در خود پذیرفتیم، و از تو برداشتیم، دل و از آن مپرداز، «ادبر عبادی بعلمی انی بعبادی خبیر بصیر».

    هُوَ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ طِینٍ آدم دو چیز بود طینت و روحانیت. طینت وی خلقی بود، و روحانیت وی امری بود. خلقی آن بود که: خمر طینة آدم بیده، امری آن بود که: «وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی». «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی‌ آدَمَ» از جمال امری بود، و عَصی‌ آدَمُ از آلایش خلقی بود. در آدم هم گلزار بود و هم گلزار، و گل محل گل بود، لکن با هر گلی خاری بود، گلی چون ابراهیم خلیل (ع)، و خاری چون نمرود طاغی، گلی چون موسی عمران، خاری چون فرعون و هامان، گلی چون عیسی پاک، خاری چون آن جهودان ناپاک، گلی چون محمد عربی (ص)، خاری چون بو جهل شقی. که داند سر فطرت آدم؟ که شناسد دولت و رتبت آدم؟ عقاب هیچ خاطر بر شاخ درخت دولت آدم نه نشست، دیده هیچ بصیرت جمال خورشید صفوت آدم درنیافت. چون در فرادیس اعلی آرام گرفت، و راست بنشست، گمان برد که تا ابد او را همان پرده سلامت می‌باید زدن. از جناب جبروت، و درگاه عزت خطاب آمد که: أَ وَ مَنْ یُنَشَّؤُا فِی الْحِلْیَةِ؟ یا آدم ما میخواهیم که از تو مردی سازیم، تو چون عروسان برنگ و بوی قناعت کردی:

    چون زنان تا کی نشینی بر امید رنگ و بوی

    همت اندر راه بند و گام زن مردانه وار.

    یا آدم! دست از گردن حوا بیرون کن، که ترا دست در گردن نهنگ عشق می‌باید کرد، و با شیر شریعت هم کاسگی می‌باید کرد. از سر صفات هستی برخیز، که ترا بقدم ریاضت بپا فزار ملامت بآفاق فقر سفر می‌باید کرد. رو در آن خاک دان بنشین، بنانی و خلقانی و ویرانی قناعت کن تا مردی شوی:

    جان فشان و راه کوب و راد زی و مرد باش

    تا شوی باقی چو دامن بر فشانی زین دمن

    یا آدم! نگر تا خود بین نباشی، و دست از خود بیفشانی، که آن فریشتگان که بر پرده وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ نوای «سبوح قدوس» زدند خود بین بودند، دیده در جمال خود داشتند، لا جرم باطن ایشان از بهر شرف تو از عشق تهی کردیم. ترا از قعر دریای قدرت از بهر آن برکشیدیم، تا بر پرده عصیان خویش نوای رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا زنی:

    دور باش از صحبت خود پرور عادت پرست

    بـ..وسـ..ـه بر خاک کف پای ز خود بیزار زن

    وَ هُوَ اللَّهُ فِی السَّماواتِ بذات در آسمان می‌گوی، بعلم هر جای، بصحبت در جان، بقرب در نفس، نفس درو متلاشی، و او بجای جان درو متلاشی. در وجود آنجا که یابند، در عرفان آنجا که شناسند. نه خبر حقیقت تباه کند، نه حقیقت خبر باطل کند.

    اسْتَوی‌ میگوی که بر عرش است باستوا، وَ هُوَ مَعَکُمْ میخوان که با تو است هر جا که باشی. نه جای گیر است بحاجت، جای نمایست برحمت، عرش خداجویان را ساخته نه خداشناسان را، خدا شناس اگر بی او یک نفس زند زنار در بندد. ای در دو گیتی فخر زبان من! و فردا در دیدار خوشـی‌ جان من! ای شغل دو جهان من! واساز با خود شغل‌شان من. نه نثار یافت ترا جان است، نه شناخت منت ترا زبان است. بیننده تو در دیدار نهان است، و جوینده تو نه بزمین نه بآسمان است.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: أَ لَمْ یَرَوْا نمی‌بینند کَمْ أَهْلَکْنا که چند هلاک کردیم و تباه مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ پیش از ایشان از گروه گروه مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ که ایشان را در زمین جای دادیم و توان، ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ آنچه شما را ندادیم وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ و فرو گشادیم بر ایشان باران مِدْراراً هموار بهنگام، وَ جَعَلْنَا الْأَنْهارَ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهِمْ و جویها روان کردیم زیر ایشان، فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ هلاک کردیم ایشان را بگناهان ایشان وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ و در گرفتیم از پس ایشان قَرْناً آخَرِینَ (۶) گروهی دیگران.

    وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ و اگر فرو فرستادیمی: بر تو کِتاباً فِی قِرْطاسٍ نامه‌ای در کاغذی فَلَمَسُوهُ بِأَیْدِیهِمْ و ایشان می‌پاسیدندی بدستهای خویش، لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا کافران گفتندی: إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ (۷) نیست این مگر جادویی آشکارا.

    وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ و گفتند که چرا فرو نفرستادند برو فریشته، وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً و اگر فرو فرستادیمی فریشته‌ای لَقُضِیَ الْأَمْرُ کار برگزاردندی، ثُمَّ لا یُنْظَرُونَ (۸) و ایشان را درنگ ندادندی.

    وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً و اگر آن فرو فرستاده فریشته‌ای کردیمی بصورتی، لَجَعَلْناهُ رَجُلًا آن فریشته صورت مردی کردیمی وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ و کار بر ایشان پوشیده داشتیمی آن گـه ما یَلْبِسُونَ (۹) آنچه هم اکنون برایشان پوشیده است.

    وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ و افسوس کردند با فرستادگان پیش از تو، فَحاقَ تا فرا سرنشست بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ایشان را که افسوس کردند از ایشان ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ (۱۰) آن روز و آن کار و آن چیز که افسوس میکردند بآن.

    قُلْ بگوی سِیرُوا فِی الْأَرْضِ بروید در زمین ثُمَّ انْظُرُوا پس درنگرید، کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ الْمُکَذِّبِینَ (۱۱) که سرانجام دروغ زن گیران چون بود!

    قُلْ بگوی لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کراست هر چه در آسمانها و در زمینهاست؟ قُلْ لِلَّهِ هم تو گوی که خدای را است، کَتَبَ عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ بنوشت بر خویشتن بخشودن لَیَجْمَعَنَّکُمْ بهم می‌آرد شما را و بهم خواهد آورد شما را إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا روز رستاخیز، لا رَیْبَ فِیهِ گمان نیست در آن، الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ایشان که خویشتن را زیانکار کردند فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۱۲) ایشان آنند که بنگرویده‌اند.

    وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ و او راست هر هستی که می‌آرام گیرد در شب و روز، وَ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۱۳) و اوست شنوا و دانا.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ این رؤیت علم و اخبار است، کافران مکه را میگوید: نمی‌دانند و خبر نکرده‌اند ایشان را که ما پیش از ایشان از عهد آدم تا به نوح، و پس از نوح از عاد و ثمود و امثال ایشان از آن جهانیان و جهان داران چند هلاک کردیم، پس از آنکه ایشان را دسترس دادیم، و در زمین ممکّن گردانیدیم، با خواسته فراوان و تن‌ها آبادان، و زندگانی دراز، و بطش تمام، و تمکین در بلاد و اقطار.

    قرن نامی است گروهی را که در یک عصر باشند بهم مقترن، پیوسته یکدیگر، و در میان ایشان پیغامبری بود، یا خلیفه‌ای که بجای پیغامبر بود، یا طبقه‌ای از اهل علم که مرجع دین در آن با ایشان بود، تا این طبقه و آن گروه بر جای باشند پیوسته آن را قرن گویند، اگر روزگارشان دراز بود یا اندک هر دو یکسان بود، و دلیل بر این قول مصطفی (ص) است: «خیرکم قرنی» یعنی اصحابه، «ثم الذین یلونهم»، یعنی التابعین، «ثم الذین یلونهم» یعنی الذین اخذوا عن التابعین.

    و روا باشد که روزگاری بر شمرده آن را نامزد کنند، پس اختلافست میان علما در کمیت آن. قومی گفتند: هشتاد سال. قومی گفتند: هفتاد. قومی گفتند: شصت. قومی گفتند: چهل، و اصحاب حدیث بیشترین بر آنند که صد سال بود، لقول النبی (ص) لعبد اللَّه بن بسر: «یعیش قرنا»، فعاش مائة سنة.

    مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ حقیقت تمکین راست داشتن آلت و عدت و قوت است. اگر کسی قدرت کتابت دارد، و آلت و ساز آن ندارد، متمکن نبود، چون ساز و آلت راست شد تمکن حاصل شد، و تعذر برخاست، پس قدرت ضد عجز است، و تمکن منافی تعذر. و قیل: مَکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ ما لَمْ نُمَکِّنْ لَکُمْ ای اعطیناهم من نعیم الدنیا و الامر و النهی من اهلها ما لم نعطکم. وَ أَرْسَلْنَا السَّماءَ عَلَیْهِمْ سماء اینجا باران است. از بهر آن این نام بر باران نهادند که از زبر می‌آید. مِدْراراً یعنی متتابعا، من الدرور، و هو کثرته، من در یدر. مدرار نه آنست که شب و روز پیوسته ریزان بود، بلکه بوقت حاجت از پس یکدیگر چنان که لائق بود، و سبب نعمت باشد، ریزان بود. و مدرار اسمی است از اسماء مبالغت، و هو مفعال من الدرّ، یقال دیمة مدرار اذا کان مطرها کثیرا دارا، و هو کقولهم امرأة مذکار، اذا کانت کثیرة الولادة فی الذکور، و کذلک میناث فی الاناث.

    فَأَهْلَکْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ یعنی فعذبناهم بتکذیبهم رسلهم، و یقال: اهلکناهم بذنوبهم لانهم لم یحذروا الذنوب المورّطة و العیوب المسخّطة، حتی اخذوا، فلم یجدوا خلاصا و لا مناصا و لا معاذا و لا ملاذا.

    قال ابو هریرة سمعت النبی (ص) یقول: «انما انتم خلف ماضین، و بقیة متقدمین، کانوا اکثر منکم بسطة و اعظم سطوة، ازعجوا عنها اسکن ما کانوا الیها، و غدرت بهم اوثق ما کانوا بها، فلم یغن عنهم قوة عشیرة، و لا قبل منهم بذل فدیة، فارحلوا انفسکم بزاد مبلّغ قبل ان تؤخذوا علی فجاءة، و قد غفلتم عن الاستعداد».

    ثم قال: وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ ای خلقنا من بعد هلاکهم قوما اخرین، فسکنوا دیارهم خیرا منهم، و بعث الیهم الرسل. این آنست که قبطیان را بآب بکشت با فرعون، و بنی اسرائیل را بجای ایشان نشاند، گفت: «کَذلِکَ وَ أَوْرَثْناها قَوْماً آخَرِینَ. فَما بَکَتْ عَلَیْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما کانُوا مُنْظَرِینَ»، و قوم نوح را بطوفان هلاک کرد، و گروهی دیگر را ساکنان زمین کرد، آنست که گفت: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ وَ إِنْ کُنَّا لَمُبْتَلِینَ. ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ». قومی دیگر را بصیحه جبرئیل هلاک کرد، و دیگران را بجای ایشان نشاند، چنان که گفت فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ. ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِینَ.

    رب العالمین کفار مکه را میگوید که: آن بطش و بأس و قوت و ملکت و نعمت که آن جهانداران را دادیم شما را ندادیم، و آن تمکین که ایشان را کردیم شما را نکردیم، با این همه چون پیغامبران را دروغ زن داشتند، و سر کشیدند، و نافرمانی کردند، ایشان را بآن گـ ـناه که کردند فرا گرفتیم، و کشتیم، و دیگران را بجای ایشان نشاندیم، یعنی که از شما نیز هر کس که راه ایشان گیرد، روز ایشان بیند. این آیت حجت است بر منکران بعث، از آن روی که رب العالمین چون قادر است که قومی را هلاک کرد، و گروهی دیگر را آفرید، و بجای ایشان نشاند، قادر است که این عالم را نیست گرداند و دیگر عالمی آفریند، و قادر است که هلاک کند، و باز دیگر باره باز آفریند.

    وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ مقاتل و کلبی گفتند: این آیت در شأن النضر بن الحارث و عبد اللَّه بن ابی امیه و نوفل بن خویلد آمد، که گفتند: یا محمد لن نؤمن لک حتی تأتینا بکتاب من السماء نعاینه، و معه اربعة من الملائکة یشهدون علیه انه من عند اللَّه، و انک رسوله. گفتند: ما ایمان نیاریم ای محمد تا آن گـه که کتابی آری از آسمان که آن را معاینه بینیم، و با وی چهار فریشته که گواهی دهند که آن کتاب از نزدیک خداست، و تو رسول خدایی. رب العالمین گفت: وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ ای فی صحیفة مکتوبا من عندی، فنزل من السماء عیانا و مسوّه بایدیهم، لَقالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هذا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ.

    خبر داد رب العزة که اگر هم چنان که خواسته‌اند فرو فرستیم، ایشان گویند: این سحری آشکار است و هم نپذیرند، هم چنان که انشقاق قمر در خواستند، آن گـه گفتند: «هذا سحر مستمر». قال عطا: لقالوا هو سحر لما سبق فیهم من علمی.

    وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ هم ایشان گفتند که چرا از آسمان فریشته فرو نیاید که ما صورت وی به بینیم، و گواهی دهد برسالت وی؟ رب العالمین گفت: وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً یعنی فی صورته لَقُضِیَ الْأَمْرُ ای لماتوا جمیعا حین رأوا الملک.

    اگر فریشته‌ای فرو آمدی و ایشان بدیدندی، همه بمردندی، و ایشان را زمان ندادندی، که آدمی فریشته را روز مرگ بیند. قتاده گفت: لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً ثم لم یؤمنوا لَقُضِیَ الْأَمْرُ ای لا هلکوا بعذاب الاستیصال، و لم یناظروا کسنة من قبلهم ممن طلبوا الآیات فلم یؤمنوا. میگوید اگر فریشته‌ای فرو آید و ایشان ایمان نیارند، ایشان را هلاک کنیم، و عذاب فرستیم، بی‌آنکه ایشان را مهلت دهیم یا با توبه گذاریم، هم چنان که واپیشینیان کردیم، آن گـه که آیات درخواستند، و آن گـه ایمان نیاوردند.

    وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً یعنی و لو جعلنا المنزل ملکا لجعلناه صورة الملک رجلا لانهم لا یستطیعون ان یروا الملک فی صورته، لان اعین الخلق تحار عن رؤیة الملائکة، و لذلک کان جبرئیل (ع) یأتی النبی (ص) فی صورة دحیة الکلبی، و کذلک تسور محراب داود فی صورة رجلین یختصمان الیه، و رآهم ابراهیم علی صورة الضیفان. وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ ای و لخلطنا علیهم ما یخلطون علی انفسهم حتی یشکوا فلا یدروا ملک هو ام آدمی؟

    معنی این دو آیت آنست که اگر ما فریشته در صورت خویش فرستادیمی، ایشان طاقت دیدار وی نداشتندی و بمردندی، و اگر فریشته را در صورت مردی فرستادیمی این لبس و شبهت که بر ایشان است اکنون، همان بر جای بودی، و پس کار آن بریشان پوشیده و آمیخته می‌داشتیمی، ایشان را همان بودی که اکنون، که مردی می‌بینید در صورت خویش، یقال: لبست الامر علی القوم البسهم، اذا شبهته علیهم و اشکلته علیهم، و کانوا هم یلبسون علی ضعفتهم فی امر النبی (ص) فیقولون: انما هذا بشر مثلکم، فقال تعالی: وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً فرأوا الملک رجلا لکان یلحقهم فیه من اللبس مثل ما لحق ضعفتهم منه.

    پس مصطفی (ص) را تسلی داد، و کافران را تحذیر کرد، گفت: وَ لَقَدِ اسْتُهْزِئَ بِرُسُلٍ مِنْ قَبْلِکَ درین آیت استهزا و سخریت در یک معنی نهاد، گفت: یا محمد امتهای گذشته برسولان ما همان استهزا کردند که اهل مکه با تو کردند، فَحاقَ ای نزل و حلّ، و قیل احاط و اشتمل، ای احاط بهم عقوبة ذلک، بِالَّذِینَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ای احاط بهم العذاب ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُنَ بالرسل و الکتاب، و یقال یستهزءون بأن العذاب غیر نازل بهم، و قیل معناه: حاق بهم عاقبة استهزائهم.

    آن گـه گفت: یا محمد قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ این مستهزیان را گوی: سیروا فی الارض، ای سافروا، ثم انظروا فاعتبروا کیف کان عاقبة المکذبین، فسترون آثار وقائع اللَّه بهم، کیف اهلکهم و قتلهم بالوان العقوبة و النقم مثل عاد و ثمود.

    وَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُلْماً لِلْعِبادِ کفار مکه را درین آیت تحذیر میکند، و پند میدهد که بترسید و پند پذیرید و عبرت گیرید. باین رفتگان و گذشتگان که رسولان را دروغ زن گرفتند، و استهزا کردند، بنگرید که بچه روز رسیدند و چه دیدند! شما نیز اگر همان کنید همان عذاب و همان نقمت بینید! و بدان که نظر در قرآن بر چند وجه است: یکی نظر فکرت، و ذلک فی قوله: وَ لْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ. همانست که گفت: فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ ای تفکر فی النجوم وجه دوم نظر عبرت است، چنان که گفت: فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ، أَ وَ لَمْ یَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَیَنْظُرُوا و قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا. سوم نظر انظار است، چنان که گفت: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ، انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِکُمْ. چهارم نظر رحمت است، چنان که گفت: وَ لا یَنْظُرُ إِلَیْهِمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ. پنجم نظر حوالت است چنان که گفت: وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَی الْجَبَلِ. ششم نظر رؤیت است، چنان که گفت: إِلی‌ رَبِّها ناظِرَةٌ.

    قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ فان اجابوک و الا قُلْ لِلَّهِ یا محمد ایشان را بگوی: آنچه در هفت آسمان و هفت زمین است آفریده و ساخته، ملک و حق کیست؟

    اگر ایشان جواب دهند و الا هم تو جواب ده که ملک و ملک خداست، که خداوند همگانست و آفریدگارشان، و غیر ایشانست. از روی جبروت و عظمت سخن درگرفت آن گـه بتلطف باز آمد، و خلق را بر انابت و توبت خواند، گفت: کَتَبَ عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ بر خود رحمت نبشت، و واجب کرد بر خود که رحمت کند بر امت محمد (ص).

    و معنی رحمت درین آیت آنست که بتکذیب و کفر ایشان زود عذاب نکند، و خسف و مسخ و تعجیل عقوبت که پیشینان را کرد ایشان را نکند، و توبه بر ایشان عرض کند، یا توبه کنند، یا پس تاخیر عقوبت کند تا بقیامت. اینست که گفت: لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ. برین وجه سخن اینجا تمام گشت، پس بر سبیل ابتدا گفت: الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ، بحکم آنکه در لیجمعنکم همه خلق را فراهم گرفت آشنا و بیگانه، و در الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ بیگانگان و اشقیا را از ایشان بحکم باز برید، گفت: فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ معنی آنست که زیان کار آن روز آنست که مؤمن نیست. و روا باشد که سخن اینجا تمام شود که «عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»، پس بر سبیل استیناف گوید: لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ ای و اللَّه لیجمعنکم ای لیضمنکم الی هذا الیوم الذی انکرتموه، و لیجمعن بینکم و بینه، رد است بر منکران بعث، میگوید: و اللَّه که شما را با هم آرد با این روز قیامت که آن را منکر شده‌اید و جمع کند میان شما و میان وی. و روا باشد که الی بمعنی فی باشد: لیجمعنکم فی یوم القیامة او لیجمعنکم فی قبورکم الی یوم القیامة.

    اخفش گفت: الَّذِینَ خَسِرُوا این الذین بدل کاف و میم است که در لیجمعنکم گفت، و معنی آنست که: روز قیامت این مشرکان که بر خود زیان کردند، که قیامت و بعث را منکر گشتند، ایشان را زنده گرداند و با هم آرد.

    و بدان که «کتب» در قرآن بر چهار وجه آید: یکی بمعنی فرض و واجب، چنان که در سورة البقره گفت: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ، کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ، کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ ای فرض علیکم ذلک.

    همانست که درین موضع گفت: کَتَبَ عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ای فرض و اوجب، و در سورة النساء گفت: لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ؟ ای فرضت و اوجبت.

    وجه دوم: «کتب» بمعنی «قضی»، چنان که در سورة المجادله گفت: کَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ. همانست که در سورة الحج گفت: کُتِبَ عَلَیْهِ أَنَّهُ مَنْ تَوَلَّاهُ، و در آل عمران گفت: لَبَرَزَ الَّذِینَ کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقَتْلُ، و در سورة التوبة گفت: لَنْ یُصِیبَنا إِلَّا ما کَتَبَ اللَّهُ لَنا ای قضی اللَّه لنا.

    وجه سوم: «کتب» بمعنی «جعل»، چنان که در سورة المجادله گفت: أُولئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ الْإِیمانَ یعنی جعل فی قلوبهم الایمان، و در آل عمران و در سورة المائده گفت: فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدِینَ ای فاجعلنا مع الشاهدین، و در سورة الاعراف گفت: فَسَأَکْتُبُها لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ ای اجعلها.

    وجه چهارم: بمعنی امر، و ذلک فی قوله: ادْخُلُوا الْأَرْضَ الْمُقَدَّسَةَ الَّتِی کَتَبَ اللَّهُ لَکُمْ ای امرکم اللَّه ان تدخلوها. و جمله این معانی متفرع است بر آن اصل که رب العالمین در لوح محفوظ نبشت، و مصطفی (ص) گفت: «لما قضی اللَّه الخلق کتب فی کتاب فهو عنده فوق العرش: ان رحمتی سبقت غضبی».

    و قال مجاهد: اول ما کتبه اللَّه عز و جل فی اللوح کتب فی صدره ان لا اله الا اللَّه، محمد عبد اللَّه و رسوله، فمن آمن باللّه و صدق بوعده و اتبع رسوله ادخله الجنة.

    وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ کلبی گفت: این آیت بدان آمد که کافران گفتند: یا محمد تو ما را از دین پدران که برمیگردانی، و با دینی دیگر دعوت می‌کنی، از آنست که ترا خواسته دنیوی نیست، و ترا بمعاش حاجت است، اگر از آنچه می‌گویی باز گردی، ما ترا معاش تمام دهیم، و از همه بی‌نیاز کنیم. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ این عبارتست از هر چه آفریده در مکونات و محدثات، یعنی ما اشتمل علیه اللیل و النهار، و قیل ما یمر اللیل و النهار.

    محمد بن جریر گفت: کل ما طلعت علیه الشمس و غربت فهو من ساکن اللیل و النهار. و گفته‌اند: خلائق بر و بحر بعضی آنست که: یستقر بالنهار و ینتشر باللیل، و بعضی آنست که: یستقر باللیل و ینتشر بالنهار. و اینجا فراهم گرفت بنظم مختصر، تا همه در تحت آن شود، و در لفظ ایجاز و اختصار بود، و این از آن جمله است که مصطفی (ص) گفت: «بعثت بجوامع الکلم و اختصر لی الکلام اختصارا».

    قومی گفتند: درین آیت اضماری است، یعنی و له ما سکن و تحرک فی اللیل و النهار، فحذف للاختصار، کقوله «سَرابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ» اراد به الحر و البرد، کذلک هاهنا.

    ثم قال: هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ ای السمیع لما یقول العباد، لا یخفی علیه شی‌ء من اقاویلهم و حرکاتهم، و ما اسروا و ما اعلموا، العلیم باعمالهم فلا یفوته منها شی‌ء، و العلیم بهم حیث حلوا و نزلوا و استقروا فی اللیل و النهار، و یقال السمیع لحزور الجباه و رمز الشفاه، و جری لمیاه، العلیم بخفیات الغیوب.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: أَ لَمْ یَرَوْا کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ الایة.

    سر بخاک آورد امروز آنکه افسر بود دی

    در جهان شاهان بسی بودند کز گردون ملک

    تیرشان پروین گسل بود و سنانشان خون نگار

    بنگرید اکنون بنات النعش وار از دست مرگ

    نیزه‌هاشان شاخ شاخ و تیرهاشان تار تار

    تن بدوزخ برد امسال آنکه گردن بود پار.

    جلال احدیت خبر میدهد از کمال عزت خویش، و بی‌نیازی وی از خلق خویش، و راندن حکم قهر بر ایشان بمراد خویش، میگوید: این مشرکان مکه خود در ننگرند، و عبرت در نگیرند بحال آن جباران و گردنکشان، که بروزگار خویش در دنیا ازینان برتر بودند، و بطش ایشان سخت‌تر، و بجای خویش متمکن‌تر، که ما ایشان را چون هلاک کردیم! و از خان و مان و وطن چون برانداختیم! خانه‌های پر نقش و نگار بگذاشتند، و بساطهای تکبر و تجبر درنوشتند، خسته دهر گشته، و در گرداب حسرت بمانده، جهان از خاک ایشان پرگشته، و نام و نشان ایشان از جهان بیفتاده: «هَلْ تُحِسُّ مِنْهُمْ مِنْ أَحَدٍ أَوْ تَسْمَعُ لَهُمْ رِکْزاً»؟ ای مسکین! زیر هر قدمی از آن خویش اگر باز جویی بسی کلاه ملوک را بیابی. و در هر ذره‌ای ازین خاک اگر بجویی هزاران دیده مدعیان این راه بینی، که این ندا میدهد: «فَاعْتَبِرُوا یا أُولِی الْأَبْصارِ»:

    صاح هذی قبورنا تملأ الأرض

    ض فأین القبور من عهد عاد

    خفف الوطء ما اظن ادیم ال

    ارض الا من هذه الاجساد

    و قبیح منا و ان قدم العه

    د هوان الآباء و الاجداد

    رب لحد قد صار لحدا مرارا

    ضاحک من تزاحم الاضداد

    فاسئل الفرقدین عمّا احسا

    من قبیل و آنسا من بلاد

    کم اقاما علی ابیضاض نهار

    و أضاء المدلج فی سواد

    آن گـه در آخر آیت گفت: وَ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قَرْناً آخَرِینَ یعنی اورثناهم مساکنهم، و اسکناهم اماکنهم، سنة منا فی الانتقام امضیناها عن اعدائنا، و عادة فی الاکرام اجریناها لاولیائنا.

    وَ لَوْ نَزَّلْنا عَلَیْکَ کِتاباً فِی قِرْطاسٍ الآیات سباق و سیاق هر سه آیت اخبار است از کمال قدرت بر هر چه خواهد، چنان که خواهد، بی مشاورت و بی‌مزاحمت.

    حکم کرد قومی را بضلالت، و فرو بست بر ایشان در رشد و هدایت. اگر صد هزار دلیل پیش ایشان نهد، و چراغ شریعت بزبان نبوت در ره ایشان برافروزد، نه آن دلیل بینند، و نه بآن راه روند، که نه دیده عبرت دارند و نه دل فکرت، از آنکه در ازل حکم چنان کرده، و قسمت چنان رفته، و العبرة بالقسمة دون الاعتبار و الحجة.

    پیر طریقت گفته: «آه از روز اول! اگر آن روز عنایت بود، طاعت سبب مثوبت است، و معصیت سبب مغفرت، و اگر آن روز عنایت نبود، طاعت سبب ندامت است، و معصیت سبب شقاوت. شکر که شیرین آمد نه بخویشتن آمد، حنظل که تلخ آمد نه بخویشتن آمد. کار نه بآنست که از کسی کسل آید، و از کسی عمل، کار آن دارد که شایسته خود که آمد در ازل. الهی گر در کمین سر تو بما عنایت نیست، سرانجام قصه ما جز حسرت نیست».

    قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ سائلهم یا محمد! هل فی الدار دیار؟ و هل للکون فی التحقیق عند الحق مقدار؟ فان بقوا عن جواب یشفی، فقل اللَّه فی الربوبیة یکفی. خدا و بس، دیگر همه هـ*ـوس، الهی! نه از کس بتو، نه از تو بکس، همه از تو بتو، همه توی و بس. سبحان اللَّه! جهانی پر از چیز و پر از کس! همه بیکبار براندازد در یک نفس! مرا صد دیده در نظاره این کار نه بس.

    کَتَبَ عَلی‌ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ پیش از آنکه بآفرینش محدثات و ابداع کائنات مبدأ کرد، در دار الضرب غیب این سکه رحمت بر نقد احوال و اعمال بندگان زد که: «انی انا اللَّه لا اله الا انا»، «سبقت رحمتی غضبی»، و فردا روز محشر بر سر بازار قیامت سید (ص) این ندا میکند که: پادشاها! مشتی عاصیان‌اند! دستور باش تا قرطه رحمت تو در ایشان پوشانم، که تو گفته‌ای: وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعالَمِینَ. خداوندا! روز بازار این گدایان است. ما چون ایشان را بکمند دعوت میگرفتیم، بسیاری وعده‌هاشان داده‌ایم. خداوندا! محمد را در روی این جمع بی‌عدد شرمسار مکن، وعده‌ای که از رحمت و کرم تو بایشان داده‌ام تحقیق کن، که خود گفته‌ای: یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، و از درگاه جلال نداء کرم بنعت رحمت می‌آید که: یا محمد! کار امت تو از سه بیرون نیست: یا مؤمنان‌اند، یا عارفان، یا عاصیان. اگر مؤمنان‌اند در آرزوی بهشت، اینک بهشت ما، و اگر عاصیان‌اند در آرزوی رحمت، اینک رحمت و مغفرت ما، و اگر عارفان‌اند در آرزوی دیدار اینک دیدار ما. راه بنده آنست که پس ازین زبان حمد و ثنا بگشاید، و بنعت تضرع و افتقار در حالت انکسار پیوسته میگوید: ای نزدیکتر بما از ما؟ و ای مهربان‌تر از ما بما؟ و ای نوازنده ما بی‌ما! بکرم خویش نه بسزای ما، نه بکار ما، نه بار بطاقت ما، نه معاملت در خور ما، نه منت بتوان ما، هر چه ما کردیم تاوان بر ما، هر چه تو کردی باقی بر ما. هر چه کردی بجای ما، بخود کردی نه برای ما.

    وَ لَهُ ما سَکَنَ فِی اللَّیْلِ وَ النَّهارِ الحادثات للَّه ملکا و باللّه ظهورا و من اللَّه بدءا و الی اللَّه رجوعا، و هو السمیع لانین المشتاقین، العلیم بحنین الواحدین. گفته‌اند که شب تاریکی عام است گرد عالم در آمده، و روز روشنایی عام است بهمه عالم رسیده، و پیش از آفرینش عالم، و پیش از آفرینش نور و ظلمت نه شب بوده و نه روز بوده، و در بهشت هر چند که آفتاب نباشد، اما همه روز بود، که روشنایی عام بحقیقت آنجا بود، و هر چه باللّه نزدیکتر آنجا نور و ضیا تمامتر. عبد اللَّه مسعود گفت: ان ربکم لیس عنده لیل و نهار، نور السماوات من نور وجهه.

    و در آثار بیارند که رب العالمین فریشته‌ای عظیم آفریده، و شب در یک قبضه او کرده، و روز در دیگر قبضه، هر گـه که آن فریشته یک قبضه فراز کند، و یکی باز کند، سلطان روز بود، و چو دیگر قبضه باز کند، و این یکی فراز کند، سلطان شب بود.

    از روی اشارت میگوید: قرص آفتاب را در قبضه ملک نهادم، اما دل دوستان بکس ندادم.

    ملک را بر دل دوستان ما تصرف و قدرت نیست، قرص آفتاب را در قبضه ملک می‌دان، و دل دوستان در قبضه ملک جل و علا، که مصطفی (ص) گفته: «قلوب العباد بین اصبعین من اصابع الرحمن».
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: قُلْ بگو أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا جز از اللَّه خدای گیرم فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ کردگار آسمانها و زمینها وَ هُوَ یُطْعِمُ و اوست که میخوراند وَ لا یُطْعَمُ و او را نخورانند، قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ بگو مرا فرمودند أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ که نخست کس باشم که گردن نهد، وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ (۱۴) و هان که از انباز گیرندگان نباشی.

    قُلْ إِنِّی أَخافُ بگو که من می‌ترسم إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی اگر گردن کشم از خداوند خویش، عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (۱۵) ترسم از عذاب روزی بزرگوار.

    مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ هر که آن عذاب از او بگردانند آن روز، فَقَدْ رَحِمَهُ ببخشود اللَّه بر وی وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ (۱۶) و آنست آن پیروزی آشکارا.

    وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ و اگر بتو رساند خدای گزندی فَلا کاشِفَ لَهُ‌ باز برنده نیست آن را إِلَّا هُوَ مگر هم او، وَ إِنْ یَمْسَسْکَ بِخَیْرٍ و اگر بتو رساند نیکی، فَهُوَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ (۱۷) او آنست که بر همه چیز توانا است.

    وَ هُوَ الْقاهِرُ اوست فرو شکننده و کم آورنده فَوْقَ عِبادِهِ زبر رهیگان خویش وَ هُوَ الْحَکِیمُ الْخَبِیرُ (۱۸) و اوست دانای آگاه.

    قُلْ أَیُّ شَیْ‌ءٍ بگو چه چیز است أَکْبَرُ شَهادَةً که گواهی آن مهتر همه گواهیها است؟ قُلِ اللَّهُ بگو که آن چیز اللَّه است شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ گواه است میان من و میان شما وَ أُوحِیَ إِلَیَّ و بمن پیغام کردند هذَا الْقُرْآنُ این قرآن است لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ تا شما را آگاه کنم بآن، وَ مَنْ بَلَغَ و هر که رسد أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ شما می‌گواهی دهید أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْری‌ که با اللَّه خدایان دیگرند، قُلْ لا أَشْهَدُ بگو من باری گواهی ندهم قُلْ إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ بگو اوست که خدایی است یگانه، وَ إِنَّنِی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ (۱۹) و من بیزارم از هر چه انباز میگیرید.

    الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ ایشان که ایشان را کتاب دادیم یَعْرِفُونَهُ میشناسند رسول را کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ چنان که پسران خویش را می‌شناسند، الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ ایشان که زیان کار ماندند فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ (۲۰) حق می‌نشناسند و نمی‌پذیرند و نمی‌گروند.

    وَ مَنْ أَظْلَمُ و کیست ستمکارتر بر خود مِمَّنِ افْتَری‌ عَلَی اللَّهِ کَذِباً از آن کس که دروغ نهد بر خدای أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ یا دروغ شمارد سخنان وی، إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ (۲۱) هرگز نیک نیاید و نه پیروز ستمکاران بر خویشتن.

    وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً و آن روز که برانگیزیم ایشان را همه، ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا پس گوئیم ایشان را که مشرک بودند أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ (۲۲) کجااند این انبازان با من که می‌گفتند بدروغ.

    ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ آن گـه نبود عذر ایشان که گویند إِلَّا أَنْ قالُوا مگر آنکه گویند وَ اللَّهِ رَبِّنا و باللّه خداوند ما ما کُنَّا مُشْرِکِینَ (۲۳) که ما هرگز انبازگیران نبودیم با خدای.

    انْظُرْ درنگر یا رسول من! کَیْفَ کَذَبُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ چون دروغ گفتند بر خویشتن! وَ ضَلَّ عَنْهُمْ و چون گم گشت ازیشان ما کانُوا یَفْتَرُونَ (۲۴) آنچه بدروغ در دنیا میگفتند !
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا نزول این آیت بآن بود که کافران قریش رسول (ص) را دعوت کردند با دین پدران خویش، رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد که: یا محمد! ایشان را بگو که جز از اللَّه خدای گیرم بمعبودی؟ یا کردگاری شناسم بکار رانی؟ یا مولایی پسندم بنگهبانی؟ یعنی نکنم این، و نپسندم چنین، که کردگار و آفریدگار آسمانها و زمین خداست. «فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» ای خالقهما ابتداء و انشاء. و حقیقت فطرت ابتداء خلقت است. ابن عباس گفت: معنی فطرت نمی دانستم، تا آن گـه که دو اعرابی خصومت گرفتند در چاهی، یکی گفت: انا فطرتها، یعنی أنشأت حفرها ابتداء، فعلمت انه مبتدی الخلقة، و منه‌

    قول النبی (ص): «کل مولود یولد علی الفطرة».

    درین خبر اشکالی است و غموضی، که لا بد است کشف آن کردن، و پرده غموض از روی آن برگرفتن، و بیان کردن، و آن آنست که بنزدیک اهل قدر فطرت درین خبر بمعنی دین و اسلام است، بقول ایشان این مناقض است مر آن را که مصطفی (ص) گفت: «الشقی من شقی فی بطن امه، و النطفة اذا انعقدت بعث اللَّه الیها ملکا یکتب اجله و رزقه، و شقی او سعید، و انه مسح ظهر آدم، فقبض قبضة، فقال: الی الجنة برحمتی، و قبض اخری فقال الی النار و لا ابالی».

    و بمذهب اهل سنت اینجا بحمد اللَّه هیچ تناقض نیست، از بهر آنکه معنی فطرت نه اسلام است که ایشان میگویند، بلکه ابتداء خلقت است، قال اللَّه تعالی: فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ای مبدءها و منشئها، و قال تعالی: فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها ای خلقة اللَّه التی خلق الناس علیها فی الابتداء. و آن فطرت آن عهد است که روز میثاق بر فرزندان آدم گرفت، و گفت: «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ»؟ ایشان گفتند: «بلی». اکنون هر فرزند که در این عالم بوجود آید، بر حکم آن اقرار اول آید، و مقر باشد که او را صانعی و مدبری است، هر چند که او را بنامی دیگر میخواند، یا غیر او را می‌پرستد. در اصل صانع خلاف نیست، یقول اللَّه تعالی: وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ. خلاف در صفت می‌افتد، بعضی مر صانع را صفت کنند بچیزی که نه سزای وی آنست، و بعضی غیر او را می‌پرستند تا سبب تقریب ایشان بود بوی، و بعضی غیر صانع بصانع اضافت میکنند چون زن و فرزند تعالی اللَّه عن جمیع ذلک علوا کبیرا.

    اکنون هر مولود که اندرین عالم، می‌گوید بر آن عهد و میثاق و گفتار اول می‌آید، که آن روز گفت: بلی، و ازینجا گفت مصطفی (ص) حکایت از کردگار جل جلاله و عم نواله که: «خلقت عبادی حنفاء، فأحالتهم الشیاطین عن دینهم، ثم تهوّد الیهود ابناءهم، و تمجّس المجوس ابناءهم، ای یعلّمونهم ذلک».

    میگوید: من بندگان را بر حکم اقرار اول آفریدم، شیاطین ایشان را از دین بیفکندند. جهودان مر پسران خود را جهودی می‌آموزند، و گبران همچنین پسران را گبری می‌آموزند، و از آن اقرار و عهد می‌بر گردانند. جهود فرزند خویش را جهودی آموزد، اما جهود نکند، و نتواند، بلکه خدای عز و جل وی را جهود کرد در ازل، و ترسا و مشرک هم چنان.

    و بدان که آن بلی گفتن روز میثاق اقراری مجرد است، که بدان اقرار اندر دنیا حکمی لازم نیاید، و سبب ثواب نباشد، نه بینی که اطفال مشرکان را اندر دنیا حکم پدران و مادران است اندر دین کافری؟ که فرزندان را از ایشان جدا نکنند، و چون بمیرد بر وی نماز نکنند، و چون بدست مالک مسلمانان افتد بحکم بردگی او را حکم دین مالک دهند، و بر وی نماز کنند چون بمیرد بظاهر حکم، و در کافری و مؤمنی وی خدای را علم است و بس، قال النبی (ص) «اعلم بما کانوا عاملین».

    وَ هُوَ یُطْعِمُ ای هو یرزق الخلق، کقوله: «یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ».

    «وَ لا یُطْعَمُ» ای لا یرزق، کقوله: «ما أُرِیدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ وَ ما أُرِیدُ أَنْ یُطْعِمُونِ» قتیبی گفت: معناه ما ارید ان یطعموا احدا من خلقی، لان من اطعم احدا من عیالک فقد أطعمک.

    قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ ای اول من اخلص العبادة فیه من اهل زمانه، وَ لا تَکُونَنَّ ای: و قیل وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ یعنی لا تکونن مع مشرکی اهل مکة علی دینهم.

    قُلْ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی فعبدت غیره عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ و هو یوم القیامة. مَنْ یُصْرَفْ بفتح یا قراءت حمزه و کسایی است و ابو بکر از عاصم، یعنی: یصرف اللَّه عنه العذاب یومئذ. باقی بضم یا و فتح را خوانند، یعنی: من یصرف العذاب عنه یومئذ. میگوید: هر که خدای تعالی از وی عذاب بگردانید در آن روز قیامت، خدای تعالی بر خود واجب کرد که بر وی رحمت کند، و وی را بیامرزد، و ببهشت فرستد، وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْمُبِینُ یعنی فازوا بالجنة، و نجوا من النار، و هو الظفر الظاهر.

    وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ ضرّ اینجا بیماری است و درویشی و درماندگی بهر بلائی. میگوید: اگر از این انواع بلا چیزی بتو رسد کس را نیست، و نتواند که آن بلا و رنج باز برد مگر خدا، و اگر عافیتی رسد ترا و راحتی و نعمتی، نگر تا آن از خلق نه بینی، که آفریدگار آن خداست که وی بر همه توانا است. این آیت حث بندگان است بر شکر نعمت، و اعتقاد داشتن، که هر چه نعمت است همه موهبت خداست، و اسباب آن بتقدیر خداست، و رساننده آن از بندگان فرا کرده خداست. و همچنین اگر محنتی یا نقمتی رسد، از حکم خدا و تقدیر وی بیند نه از مخلوق، و به‌

    قال النبی (ص) لعبد اللَّه بن عباس: «یا غلام! احفظ اللَّه یحفظک. احفظ اللَّه تجده امامک. تعرف الی اللَّه فی الرخاء، یعرفک فی الشدة، و اذا سألت فاسئل اللَّه، و اذا استعنت فاستعن باللّه. قد مضی القلم بما هو کائن، فلو جهد الخلائق ان ینفعوک بما لم یقضه اللَّه لک، لما قدروا علیه، و لو جهدوا ان یضروک بما لم یکتبه اللَّه علیک لما قدروا علیه، و ان استطعت ان تعمل بالصبر مع الیقین فافعل، و ان لم تستطع فاصبر، فان فی الصبر علی ما تکره خیرا کثیرا. و اعلم ان النصر مع الصبر، و أن مع الکرب الفرج، و ان مع العسر یسرا».

    وَ هُوَ الْقاهِرُ ای القادر الذی لا یعجزه شی‌ء، و لا یعتاض علیه شی‌ء، و لم یزل عالیا لکل شی‌ء، فهو القاهر فی العلو علی خلقه، فهو فوق کل شی‌ء، و علا کل شی‌ء، فلا شی‌ء اعلی منه. و معنی القهر الغلبة و الاخذ من فوق، تقول اخذتهم قهرا ای من غیر رضاهم، و یقال: القاهر الآمر بالطاعة من غیر حاجة، و الناهی عن المعصیة من غیر کراهیة، و المثیب من غیر عوض، و المعاقب من غیر حقد، لا یتشفی بالعقوبة، و لا یتعزز بالطاعة. وَ هُوَ الْحَکِیمُ بالعدل منه. فی کل قضاء یکون منه فی خلقه، الْخَبِیرُ بما یعمل خلقه، فلا یخفی علیه شی‌ء من اعمالهم.

    قُلْ أَیُّ شَیْ‌ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً مفسران گفتند که مشرکان مکه از این سران و سالاران قریش گفتند: یا محمد! تو دعوی نبوت و رسالت میکنی، و ما را بر دینی می خوانی که از جهودان و ترسایان که کتاب داران‌اند پرسیدیم، و از کار تو بررسیدیم، و گفتند: ندانیم او را، و نشناسیم، و ذکر وی بنزدیک ما و در کتاب ما نیست. اکنون کسی را بیار که بر رسالت تو گواهی دهد، و صدق تو ما را معلوم گرداند. رب العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد: قُلْ أَیُّ شَیْ‌ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً یقول ای شی‌ء افضل و اعظم شهادة. این را دو وجه است از تأویل: یکی آنست که: قل شهادة ای شی‌ء اکبر؟ بگو چه چیز است که گواهی آن مهمتر و عظیم‌تر همه گواهی است؟ آن گـه گفت: قُلِ اللَّهُ هم تو جواب ده، و بگو آن چیز اللَّه است. دیگر وجه آنست که: قُلْ أَیُّ شَیْ‌ءٍ أَکْبَرُ بگو آن چه چیز است که مهتر و عظیم‌تر همه چیزها است؟ آن گـه جواب داد: شَهادَةً قُلِ اللَّهُ یعنی: قل شهادة اللَّه. بگو یا محمد! بگواهی دادن که آن مهتر چیزی اللَّه است، و در هر دو تأویل این شی‌ء اللَّه است، خویشتن را شی‌ء خواند، هم چنان که جای دیگر گفت: «أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‌ءٍ» یعنی خلقوا من غیر خالق؟ یعنی آفریده گشتند بی هیچ چیز؟ خویشتن را در قرآن این دو جای چیز خواند. و جهم صفوان گفت و اصحاب وی که: نه روا باشد که اللَّه را شی‌ء خوانی، و عرب کسی را چیزی خوانند، چنان که گویند: ما انت؟ چه چیزی تو؟ یعنی من انت؟ که کسی تو؟ و این در قرآن موجود است جایها.

    آن گـه گفت: شَهِیدٌ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ ای فهو شهید بینی و بینکم بأنی رسوله.

    و گفته‌اند: قل اللَّه الذی عرفتم بأنه خالق السماوات و الارض یشهد لی بالنبوة. بگو آن خدای که شما معترفید که آفریدگار آسمان و زمین است، بنبوت و رسالت من گواهی می دهد، و گواهی دادن وی حجتهای روشن است که پیدا کرده، و قرآن معجز که بمن فرو فرستاده، و شما از آوردن یک آیت مثل آن فرو مانده. اینست که گفت: وَ أُوحِیَ إِلَیَّ هذَا الْقُرْآنُ و قد ظهر عجزکم عن الإتیان بآیة مثله، ای لأخوفکم یا اهل مکة بالقرآن.

    وَ مَنْ بَلَغَ ای و من بلغ الیه القرآن سواکم من العجم و غیرهم من الامم.

    وَ مَنْ بَلَغَ این من معطوفست با کاف و میم که در لانذرکم است. میگوید: تا آگاه کنم شما را و هر که رسد، یعنی هر که قرآن بوی رسید محمد رساننده است باو و حجت برو تا روز رستاخیز.

    قال النبی (ص): «من بلغه القرآن فکأنما شافهته به»، ثمّ قرأ: لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ، و قال (ص): «یا ایها الناس بلغوا عنی و لو آیة من کتاب اللَّه فانه من بلغته آیة من کتاب اللَّه فقد بلغه امر اللَّه، اخذه او ترکه».

    و قال محمد بن کعب القرظی: من بلغه القرآن فکأنما رأی محمدا (ص) و سمع منه. و قال مجاهد: حیثما یأتی القرآن فهو داع و هو نذیر، ثم قرأ: لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ، و قال انس بن مالک: لما نزلت هذه الایة کتب رسول اللَّه (ص) الی کسری و قیصر و النجاشی و کل جبار یدعوهم الی اللَّه عز و جل: لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ. نظیرش آنست که گفت: وَ آخَرِینَ مِنْهُمْ لَمَّا یَلْحَقُوا بِهِمْ. جای دیگر گفت: وَ مَنْ یَکْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزابِ.

    أَ إِنَّکُمْ لَتَشْهَدُونَ أَنَّ مَعَ اللَّهِ آلِهَةً أُخْری‌ استفهام است بمعنی جحد و انکار.

    آن گـه گفت: قُلْ لا أَشْهَدُ یعنی قل ان شهدتم انتم فلا اشهد انا، إِنَّما هُوَ إِلهٌ واحِدٌ وَ إِنَّنِی بَرِی‌ءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ. الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ یَعْرِفُونَهُ کَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمُ این جواب ایشانست که گفتند: ما از جهودان و ترسایان پرسیدیم و ترا می‌نشناسند، و گواهی نمی‌دهند، رب العالمین گفت: ایشان محمد را نیک می‌شناسند، و نعت و صفت وی میدانند، که در کتب خویش خوانده‌اند، وی را چنان شناسند که پسران خود را در میان کودکان، پس هر دو اهل کتاب را نعت کرد، گفت: الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ یعنی غبنوا انفسهم فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ یعنی لا یصدقون بأنه رسول.

    وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَری‌ عَلَی اللَّهِ کَذِباً کیست کافرتر از آنکه بر خدای دروغ بندد؟ و ایشان آنند که اللَّه گفت: وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها. أَوْ کَذَّبَ بِآیاتِهِ یا دروغ شمارد سخنان وی؟! و ایشان آنند که قرآن را گفتند اساطیر الاولین است، یا معجزات رسول (ص) را تکذیب کردند، و دین وی دروغ شمردند، و ایشان جهودان‌اند و ترسایان. إِنَّهُ لا یُفْلِحُ الظَّالِمُونَ ای لا یسعد من جحد ربوبیة ربه، و کذب رسله. وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً قراءت یعقوب بیاء است، یعنی: یحشرهم اللَّه جمیعا المؤمن و الکافر، و المعبود و العابد، ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا آن روز که رب العالمین همه را برانگیزد و همه را با هم آرد هم مؤمن و هم کافر، هم عامد و هم معبود، و ایشان را سؤال توبیخ کند، گوید: این آلهتکم التی زعمتم فی الدنیا انها شرکائی؟

    کجااند آن خدایان شما که در دنیا دعوی کردید که انبازان من‌اند؟ و گفتید که شفیعان شما بنزدیک من‌اند؟

    ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ ای معذرتهم، ایشان را عذر نبود مگر آنکه گویند: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ. حمزه و کسایی و یعقوب لم یکن بیا خوانند، و فِتْنَتُهُمْ بنصب. ابن کثیر و ابن عامر و حفص تکن بتا خوانند، و فتنتهم برفع. باقی تکن بتا خوانند، و فتنتهم بنصب. و معنی قرءات همه یکسانست، و حاصل آن توبیخ کافران است بر شرک ایشان آن کس که لم یکن بیا خواند از بهر تقدیم فعل است بر اسم، واو که فتنتهم برفع خواند، فتنه اسم نهد و قول خبر، واو که بنصب خواند فتنه خبر نهد و قول اسم. و پارسی فتنه آزمایش بود، و تأویل آن بر رسیدن بود. معنی آنست که: ثم لم یکن جواب فتنتهم، ای جواب فتنتنا ایاهم، پاسخ بر رسیدن ما از ایشان نبود جز آنکه گویند: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ، و آنجا که گفت: وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً معنی آنست که: ایشان خواهند که شرک خود از اللَّه نهان دارند، و نتوانند، و پنهان داشته نماند. معنی دیگر: ثُمَّ لَمْ تَکُنْ فِتْنَتُهُمْ ای لم یکن عاقبة افتتانهم بالاوثان، و حبهم لها، الا ان تبرّؤا منها، و قالوا و اللَّه ربنا ما کنا مشرکین. حمزه و کسایی ربنا بنصب خوانند بر معنی دعا، یعنی: یا ربنا! ثم قال: انْظُرْ یعنی اعجب یا محمد! این شگفت نگر کَیْفَ کَذَبُوا عَلی‌ أَنْفُسِهِمْ‌ که چون دروغ گفتند بر خویشتن در آن تبرئت و تزکیت که کردند! وَ ضَلَّ عَنْهُمْ یعنی و کیف ضل عنهم! ما کانُوا یَفْتَرُونَ ای یکذبون علی اللَّه ان معه شریکا.

    قال مقاتل بن سلیمان: اذا جمع اللَّه الخلائق یوم القیامة و رأی المشرکین معه رحمة اللَّه و شفاعة الرسول، یقول بعضهم لبعض: تعالوا نکتم الشرک لعلنا ننجو مع اهل التوحید، فیقول اللَّه لهم: أَیْنَ شُرَکاؤُکُمُ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ؟ فیقولون: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ، فیختم اللَّه علی افواههم، و تشهد جوارحهم علیهم بالکفر. فلذلک قوله: وَ لا یَکْتُمُونَ اللَّهَ حَدِیثاً یعنی الجوارح. قال اللَّه تعالی: وَ ما کُنْتُمْ تَسْتَتِرُونَ الایة، و قال عز و جل: بَلِ الْإِنْسانُ عَلی‌ نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ یعنی کل جوارح الکافر علی جسده بالکفر شاهدة.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: قُلْ أَ غَیْرَ اللَّهِ أَتَّخِذُ وَلِیًّا ابعد ما اکرمنی بجمیل ولایته اتولی غیره؟! و بعد ما وقع علیّ ضیاء عنایته انظر فی الدارین الی سواه؟! پس از آنکه آفتاب عنایت و رعایت از درگاه جلال و عزت بر ما تافت، و بی ما کار ما در دو جهان بساخت، و بمهر سرمدی دل ما بیفروخت، و بزیور انس بیاراست، و این تشریف داد که در صدر قبول گهی مهد ناز ما میکشند که «لعمرک»، گهی قبضه صفت بحکم عنایت بیان صیقل آئینه دل ما می‌کند که: أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ، گهی مستوفی دیوان ازل و ابد حوالت قبول و ردّ خلق با درگاه ما میکند که: ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا. با این همه دولت و مرتبت و عنایت و رعایت چون سزد که دلم تقاضای دیگری کند! یا بدنیا و عقبی نظری کند! لا جرم دنیا را گفت: «مالی و للدنیا»! عقبی را گفت: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغی‌، نه دنیا و نه عقبی بلکه دیدار مولی.

    فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ خدایی که آفریدگار زمین و آسمان است، کردگار جهان و جهانیان است، دانای آشکارا و نهان است، نه روزی خوار است، که روزی گمار بندگان است، وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا یُطْعَمُ له نعت الکرم، فلذلک یطعم، و له حق القدم فلذلک لا یطعم.

    وَ إِنْ یَمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ چنان که در آفرینش ضر یگانه و یکتا است، در دفع ضرّ هم یکتا است و بیهمتا. اگر عالمیان بهم آیند، و جن و انس دست در هم دهند، تا دردی که نیست پدید کنند نتوانند، یا دردی که هست بردارند بی‌خواست اللَّه راه بدان نبرند. درد و دارو را منهل یکی دان، نعمت و محنت را منبع یکی شناس، کفر و ایمان را مطلع یکی بین، در دایره جمع یک رنگ، در منازل تفرقت رنگارنگ، اینست که آن جوانمرد اندر نظم گفت:

    بر دو رخ هم کفر و هم ایمان تراست

    در دو لب هم درد و هم درمان تر است.

    وَ هُوَ الْقاهِرُ فَوْقَ عِبادِهِ شکننده کامهای بندگان است، و بذات و صفات زبر همه رهیگان است. درویشان را دولت دل و زندگانی جانست. نادر یافته یافته، و نادیده عیان است. یک نفس با حق بدو گیتی ارزان است. یک دیدار ازو بصد هزار جان رایگان است. یک طرفة العین انس با او خوشتر از جانست، او که کشته این کار است، در میان آتش نازانست، و او که ازین کار بی خبر است، در حبس بشریت در زندان است.

    الهی! دیدار تو نزدیک است، لکن کار تا بدان نزدیکی بس باریک است. الهی! هر کس بر چیزی، و من ندانم که بر چه‌ام! بیمم همه آنست که کی پدید آید که من که‌ام! الهی! چون او که بر یاد است بتو شاد است، او که بتو شاد است چرا بفریاد است!

    آن را که چو تو نگار باشد در بر

    گر بانگ قیامت آید او را چه خبر!

    قُلْ أَیُّ شَیْ‌ءٍ أَکْبَرُ شَهادَةً قُلِ اللَّهُ لا شهادة اصدق من شهادة الحق لنفسه بما شهد به فی الاول، و ذلک فی قوله: یُشْهِدُ اللَّهَ فهو شهادة الحق للحق بأنه الحق. روز اول در عهد ازل بگفت راست و کلام پاک ازلی خبر داد از وجود احدی و کون صمدی و جلال ابدی و جمال سرمدی و ذات دیمومی و صفات قیومی. بو عبد اللَّه قرشی گفت: این تعلیم بندگان است و ارشاد طالبان. بلطف خود بندگان را می‌درآموزد که بوحدانیت و فردانیت ما همین گواهی دهید بقدر خویش، چنان که ما گواهی دادیم بسزای خویش، و از راه معارضه برخیزید، تا چون ابلیس مهجور در وهده نیفتید، و قال بعضهم: شهد اللَّه بوحدانیته و أحدیته و صمدیته، و شهد غیره من الملائکة و اولی العلم بتصدیق ما شهد هو لنفسه. خود گواهی داد بخداوندی و بزرگواری و یکتایی خویش که جز وی کسی سزای آن شهادت نیست، و خلق را رسیدن بکنه جلال و عظمت وی نیست، و شهادت خلق جز تصدیق آن شهادت حق چیزی دیگر نیست.

    جعفر بن محمد گفت: شهادت خلق را بنا بر چهار رکن است: اول اتباع امر، دوم اجتناب نهی، سوم قناعت، چهارم رضا. و گفته‌اند: شهادت خلق سه قسم است: شهادت عام، و شهادت خاص، و شهادت خاص الخاص. شهادت عام خروج است از شرکت. شهادت خاص دخول است در مشاهدت. شهادت خاص الخاص نسیم صحبت از جانب قربت ببهانه وصلت. مخلص همه ازو بیند. عارف همه باو بیند. موحد همه او بیند. هر هست که نام برند عاریتی است، هستی حقیقی اوست، دیگر تهمتی است: قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ ای همه تو و بس، با تو هرگز کی پدید آید کس!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ و ازیشان کس است که می‌نیوشد بگوش سر بتو وَ جَعَلْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً و ما بر دلهای ایشان پوششها و غلافها افکنده‌ایم أَنْ یَفْقَهُوهُ که حق را دریاوندی وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً و در گوشهای ایشان از حق شنیدن گرانی و بار افکندیم وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ و اگر هر نشانی که ما نمودیم به بینند لا یُؤْمِنُوا بِها بآن هم بنگروند. حَتَّی إِذا جاؤُکَ تا آن گـه که آیند بتو، یُجادِلُونَکَ پیکار می‌کنند با تو، و حق را باز میدهند یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا ایشان که کافر گشتند میگویند إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ (۲۵) نیست این مگر افسانهای پیشینیان.

    وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ و ایشان از رنجانیدن رسول خدا مردمان را باز میدارند، وَ یَنْأَوْنَ عَنْهُ و خود از استوار داشتن وی باز میایستند، وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ و هلاک نمی‌کنند مگر خویشتن را، وَ ما یَشْعُرُونَ (۲۶) و نمیدانند.

    وَ لَوْ تَری‌ و اگر تو بینی إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ آن وقت که ایشان را بر آتش باز دارند، فَقالُوا یا لَیْتَنا نُرَدُّ گویند ای کاشکی که ما را باز گذارندی، وَ لا نُکَذِّبَ بِآیاتِ رَبِّنا و دروغ زن نگیرید، با سخنان خداوند خویش وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ (۲۷) و از گرویدگان بیم.

    بَلْ باز نگذارند بَدا لَهُمْ آشکارا شد ایشان را ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ آنچه پنهان میداشتند پیش از این «۴» وَ لَوْ رُدُّوا و اگر ایشان را باز گذارندی با دنیا لَعادُوا باز گردیدندی لِما نُهُوا عَنْهُ هم باز آنکه گفته بودیم ایشان را که مکنید و میکردند وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ (۲۸) و دروغ میگویند که اگر باز گذارندی ما تکذیب نیاریم و ایمان آریم.

    وَ قالُوا و گفتند: إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا نیست این گیتی مگر همین زندگانی ما این جهانی، وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ (۲۹) و ما برانگیختنی نیستیم.

    وَ لَوْ تَری‌ و اگر تو بینی، إِذْ وُقِفُوا عَلی‌ رَبِّهِمْ آن گـه که ایشان را باز دارند و عرضه کنند بر خداوند خویش قالَ أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ گوید اینچه می بینید راست نیست؟ قالُوا بَلی‌ وَ رَبِّنا گویند آری هست بخداوند ما قالَ فَذُوقُوا الْعَذابَ گوید پس عذاب می‌چشید بِما کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ (۳۰) بآنچه کافر شدید.

    قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا زیان کار شدند و نومید ماندند ایشان که دروغ شمردند، بِلِقاءِ اللَّهِ دیدن خدای را عز و جل و قیامت، حَتَّی إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً تا آن گـه که با ایشان آمد رستاخیز ناگاه قالُوا یا حَسْرَتَنا گفتند یا نفریغا عَلی‌ ما فَرَّطْنا فِیها بر آن تقصیر و فرو گذاشت که کردیم در دنیا وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی‌ ظُهُورِهِمْ و برمیگیرند بارهای گناهان خود بر پشتهای خود. أَلا آگاه باشید ساءَ ما یَزِرُونَ (۳۱) بد باری است بار گـ ـناه که می‌کشند!

    وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا و نیست زندگانی این جهانی إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ مگر بازی و شغلی وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ و سرای پسین بر راستی که به است لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ ایشان را که از خشم و عذاب خدای می‌پرهیزند أَ فَلا تَعْقِلُونَ (۳۲) هیچ حق در نمی‌یابند؟!
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ کلبی گفت: بو سفیان و ولید مغیره و النضر بن الحارث و عتبه و شیبه پسران ربیعه و امیه و ابی پسران خلف، این جماعت همه بهم آمدند، و گوش فرا داشتند که رسول خدا (ص) قرآن می‌خواند، و آن خواندن وی در دلهای ایشان اثر نمی‌کرد، از آنکه دلهای ایشان زنگار کفر داشت، و حق پذیر نبود. نضر بن الحارث را گفتند چه گویی تو در کار محمد؟

    هیچ می‌دریابی که چه میخواند و چه میگوید؟ و این نضر مردی بود معاند سخت خصومت و چرب سخن و کافر دل، پیوسته بزمین عجم سفر کردی، و اخبار عجم و قصه رستم و اسفندیار و امثال ایشان جمع کردی، و آن بر عرب میخواندی، یعنی معارضه قرآن میکنم. چون ایشان از نضر پرسیدند که چیست آنچه محمد میخواند؟ وی جواب داد: من ندانم. همی بینم که زبان می‌جنباند، و ترهاتی میگوید از جنس آن اساطیر الاولین و اخبار عجم که پیوسته من با شما میگویم. بو سفیان گفت: آنچه میخواند بعضی حق است و بعضی باطل. بو جهل گفت: کلا و لمّا، همه باطل است و ترهات. پس رب العالمین در شأن ایشان این آیت فرستاد: وَ مِنْهُمْ مَنْ یَسْتَمِعُ إِلَیْکَ یعنی عند قراءتک القرآن.

    وَ جَعَلْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً جمع کنان است همچون اعنّه جمع عنان، و کنان پوشش بود که در دل آید، تا قرآن بندانند و در نیابند. أَنْ یَفْقَهُوهُ یعنی ان لا یفقهوه.

    وَ فِی آذانِهِمْ وَقْراً الوقر بفتح الواو الصمم، و بکسر الواو الحمل علی الظهر. زجاج گفت: أَنْ یَفْقَهُوهُ در موضع نصب است که مفعول له است، یعنی: و جعلنا علی قلوبهم اکنة لکراهة ان یفقهوه. فلما حذفت اللام نصبت الکراهة، و لما حذفت الکراهة انتقل نصبها الی ان.

    اگر کسی گوید: چون پوشش در دل ایشان آورد؟ چرا ایشان را آورد؟ چرا ایشان را بدریافت آن تکلیف کرد؟ جواب آنست که این عطا و پوشش نه بدان است که تا ایشان را از دانستن و دریافتن آن منع کند، که این بر سبیل مجازات و عقوبت کفر ایشان است، که ایشان بر کفر مقیم بودند، و بر مخالفت و معصیت مصرّ. دیگر وجه آنست که این پوشش علامتی بود که بر دلهای ایشان پدید کرد، چنان که چیزی را بداغ کنند، تا از دیگران باز شناسند. رب العزة دلهای ایشان بر آن صفت کرد، تا فریشتگان ایشان را بدانند، و بشناسند. و گفته‌اند: معنی آیت نه آنست که ایشان نشنیدند، و فهم نکردند، یا راه بدان نبردند، بلکه معنی آنست که بدان کار نکردند، و فرمان نبردند، و دل از اندیشه عاقبت آن بگردانیدند، و خود را بمنزلت ایشان رسانیدند که ندانند و نشنوند و نه دریابند.

    وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها و هر آیتی و نشانی که بینند که دلالت کند بر صدق نبوت تو از آن آیات و معجزات چون انشقاق قمر و دخان و امثال آن، ایشان آن را تصدیق نکنند، و استوار ندارند که آن حق است و بفرمان خداست.

    حَتَّی إِذا جاؤُکَ یُجادِلُونَکَ «حتی» اینجا در موضع عطف است نه در موضع تاریخ، یعنی و اذا جاءوک یجادلونک. میگوید: غایت حجت و جدال ایشان عجز و تکذیب است چون در مانند از آوردن مثل قرآن، که ما گفته‌ایم: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ، و بر تو دست نیابند، که ما گفته‌ایم: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ، و نیز قمر بینند که باشارت تو بدو نیم گردد، چون از همه درمانند همین توانند گفت که: هذا سحر مستمر، و گهی گویند: افْتَری‌ عَلَی اللَّهِ کَذِباً، و گهی گویند: إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ. محمد بن اسحاق گفت: هر چه در قرآن أَساطِیرُ الْأَوَّلِینَ آن همه از گفتار نضر بن الحارث است، و اساطیر جمع است، واحد آن اسطارة، و قیل: اسطورة، و سطرت‌ ای کتبت، و مستطر ای مکتتب. کسایی گفت: هو جمع الجمع سطر و سطور، و جمع السطور اساطیر.

    این آیت حجت است بر قدریه و معتزله بآنکه اضافت فعل شر با خلق میکنند، و وجه حجت بر ایشان آنست که اللَّه گفت: وَ جَعَلْنا عَلی‌ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ جعل از دو بیرون نیست، یا بمعنی خلق است یا بمعنی صیّر. اگر بمعنی خلق است پس اقرار دادند که اللَّه خالق شرّ است که آن اکنه که ایشان را از فقه می‌باز دارد، و آن وقر که حائل است میان ایشان و میان استماع حق، لا محاله شری است، و صریح بگفتند که اللَّه خالق آنست. و اگر جعل بمعنی صیّر نهند، در مسأله قرآن ایشان را لازم آید و قول ایشان بخلق قرآن باطل گردد. پس بهر دو معنی بر ایشان حجت است.

    قوله وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ مقاتل گفت: این در شأن بو طالب عبد المطلب آمد. نام وی عبد مناف بن شیبه، مردمان را از رنجانیدن رسول خدا (ص) باز میداشت، و خود او را تصدیق نمیکرد، و این آن بود که قریش بخانه بو طالب گرد آمدند، و گفتند: ای سرور عرب و ای سالار قریش! این برادر زاده تو دین نو آورده است، و آئین نو نهاده است، و مردمان را از دین پدران می‌برگرداند، یا او را از این کار باز دار، یا او را بدست ما بازده، تا خلق را از فتنه وی باز رهانیم، بو طالب گفت: مالی عنه صبر.

    من این نتوانم، که من از وی یک ساعت نشکیبم. او روشنایی چشم من است و میوه دل.

    ایشان گفتند: هر کدام یکی که خواهی ازین جوانان و برنایان ما اختیار کن، و بجای وی بپسند، تا بتو دهیم، و دست ازو بدار. بو طالب گفت: نماز شام که شتران چرنده بمراح خویش باز آیند، شتر بچه‌ای از مادر خود باز گیرید، و دیگری را بجای وی بوی نمائید. اگر بوی آرام گیرد، من نیز محمد را بشما دهم، و با دیگری آرام‌ گیرم، و اگر ناقه جز با بچه خویش بنسازد، و جز با وی آرام نگیرد، پس من سزاترم که با فرزند برادر خویش و میوه دل خویش آرام گیرم و بشما ندهم. پس هفده مرد از اشراف و رؤساء ایشان متفق شدند و عهد بستند، و نبشته‌ای کردند که بنی عبد المطلب را فرو گذارند، نه مبایعت کنند با ایشان نه مناکحت نه مجالست و مخالطت به هیچ وجه، تا آن گـه که محمد را بدست ایشان دهند. بو طالب در آن حال گفت:

    و اللَّه لن یصلوا الیک بجمعهم

    حتی اوسّد فی التراب دفینا

    فاصدع بأمرک ما علیک غضاضة

    و ابشر و قرّ بذاک منک عیونا

    و دعوتنی و زعمت انک ناصحی

    و لقد صدقت و کنت ثم امینا

    و عرضت دینا قد علمت بأنه

    من خیر ادیان البریة دینا

    لو لا الملامه او حذاری سبة

    لوجدتنی سمحا بذاک مبینا

    فانزل اللَّه سبحانه: وَ هُمْ یَنْهَوْنَ عَنْهُ یعنی ینهون الناس عن اذی النبی (ص)، و یتباعدون عما جاء به من الهدی، فلا یصدقونه. و قیل نزلت فی جمیع الکفار من اهل مکة، یعنی و هم ینهون الناس عن اتباع محمد (ص)، و یتباعدون بأنفسهم عنه، فلا یؤمنون به.

    وَ إِنْ یُهْلِکُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ ای ما یهلکون الا انفسهم لأن اوزار الذین یصدونهم، علیهم، وَ ما یَشْعُرُونَ انها کذلک. پس بیان حال ایشان کرد در قیامت: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ وُقِفُوا عَلَی النَّارِ یعنی علی الصراط فوق النار، و گفته‌اند «علی» بمعنی «فی» است، کقوله تعالی: عَلی‌ مُلْکِ سُلَیْمانَ ای فی ملک سلیمان، و معنی آنست که: حبسوا فی النار، و «لو» اینجا در موضع تعجیب و تعظیم است نه در موضع شک، که بی گمان فردا مؤمن عذاب کافر خواهد دید. فَقالُوا یا لَیْتَنا ای عند ذلک یقولون یا لیتنا نرد الی الدنیا، و لا نکذب بآیات ربنا بعد المعاینة، وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ ای مع المؤمنین بتوحید اللَّه تعالی.

    ابن عامر و حمزه و حفص از عاصم وَ لا نُکَذِّبَ و نکون هر دو بنصب خوانند، و باقی برفع خوانند هر دو کلمه را، و رفع بر معنی استیناف است، ای و نحن لا نکذب بآیات ربنا و نکون من المؤمنین، رددنا او لم نردّ. این همچنانست که گویند: دعنی و لا اعود، ای و لا اعود علی کل حال ترکتنی أ و لم تترکنی. و نصب، بر معنی صرف است، ای لیتنا اجتمع لنا الامران، الرد و ترک التکذیب مع الایمان، فیجوز ان یکونوا قالوه علی الوجهین جمیعا، فاکذبوا علی الوجه الاول. معنی آیت آنست که: چون بعذاب رسیدند و معاینه دیدند آرزو رد کنند با دنیا، و ضمان کنند که پس از آن تکذیب آیات و رسل نکنند، و با مؤمنان بتوحید یکی باشند، یعنی که بمشاهده و عیان آن دیدیم که پس از آن هرگز تکذیب نتوانیم کرد. رب العالمین ایشان را دروغ زن کرد در آن ضمان که کردند، و آن تمنی ایشان باطل کرد، گفت: بل نه چنانست که ایشان را آرزوست، که ایشان را هرگز با دنیا نگذارند.

    بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ این را دو وجه گفته‌اند: یکی آنست که ایشان در دنیا پنهان میداشتند از عامه خویش از وعید رستاخیز و کار بعث و نشور، تا چون بر بعث منکر باشند بر کفر و معصیت دلیر شوند. وجه دیگر آنست که ایشان کفر و شرک خود پنهان میداشتند، و میگفتند: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ، تا رب العالمین جوارح ایشان بسخن آورد، و بر ایشان گواهی داد بر کفر. معنی آنست که برستاخیز فضیحت ایشان آشکارا شد، و پرده ایشان بدرید، اگر ایشان را باز گذارند با دنیا، هم با کفر و شرک شوند، که در ازل قضا بر ایشان همین رفت، و شقاوت را آفریده‌اند، اینست که اللَّه گفت: وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ یعنی: الی ما نهوا عنه من الشرک و التکذیب، وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ فی قولهم: و لا نکذب بآیات ربنا. مبرد گفت: بَدا لَهُمْ ما کانُوا یُخْفُونَ مِنْ قَبْلُ ای جزاء ما کانوا یخفون من قبل، و هذا وجه حسن. اگر کسی گوید: وَ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ چه معنی را گفت؟ و ایشان آن فعل نکردند. چیزی که از ایشان در وجود نیامد و نکردند رب العالمین ایشان را در آن دروغ زن کرد! جواب آنست که علم خدای عز و جل بهمه چیز روانست، در آنچه بود، و در آنچه نبود و خواهد بود، هر دو یکسانست، رب العزة ایشان را دروغ زن کرد بآن علم که وی راست بایشان و بعاقبت کار ایشان.

    و اندر این آیت رد قدریان است که میگویند: ان اللَّه لا یعلم الشی‌ء حتی یکون. میگویند: چیزی تا نبود علم خدا در آن روان نبود، و این سخن باطل است و محال، از بهر آنکه این فعل از ایشان نبود، و نخواهد بود، که ایشان را با دنیا نخواهند فرستاد، و نه آن خواهند گفت، و رب العزة بعلم قدیم خویش خبر میدهد که اگر ایشان را باز گذارند با دنیا، ایمان نیارند، از آنکه علم قدیم بر ایشان سابق است، همه میداند آنچه بود و آنچه نبود، آنچه کردند و آنچه نکردند.

    روی سعید بن انس عن الحسن، قال: «یعتذر اللَّه عزّ و جل الی آدم (ع) بثلاثة معاذیر. یقول اللَّه: لو لا انی لعنت الکذابین و ابغض الکذب و الخلف، لرحمت ذریتک الیوم من شدّة ما اعددت لهم من العذاب، و لکن حق القول منی: لئن کذبت رسلی و عصی امری لأملان جهنم منکم اجمعین. و یا آدم! اعلم انی لم اعذب فی النار احدا منهم الا من علمت فی علمی انی لو رددته الی الدنیا، لعاد الی شر ما کان علیه، ثم لم یتب، و لم یراجع، و یا آدم! انت الیوم عدل بینی و بین ذریتک. قم عند المیزان فانظر ما رفع الیک من اعمالهم، فمن رجح خیره علی شره مثقال ذرة فله الجنة، حتی تعلم انی لم اعذب غیر ظالم».

    معناه انی لم اعذب الا ظالما من ولدک.

    وَ قالُوا إِنْ هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا وَ ما نَحْنُ بِمَبْعُوثِینَ این زنادقه امت‌اند، و مکذبان بعث و نشور، که نشأة ثانیه مستبعد میدارند، از آنکه بر خلاف عادت روزگار است، و می‌پندارند که بیرون ازین کار که درآنند، و خلاف این عادت نتواند بود، و دلیل بر نشأة ثانیه صحت نشأة اولی است، اگر اتفاقی بودست از روی طبیعت، چنان که متبطلان میگویند، هم تواند بود که یک بار دیگر هم بر آن اتفاق و طبیعت درست شود، و اگر نه که صحت نشأة اولی بقادری مدبر بوده است که بحکمت پیدا کرد، چنان که اهل حق گویند، و مذهب راست و دین درست اینست، نشأة ثانیه را هم قادر است و مدبر و حکیم. یقول اللَّه تعالی: «کذبنی ابن آدم و لم یکن له ذلک، و شتمنی و لم یکن له ذلک، فأما تکذیبه ایای، فقوله: لن یعیدنی کما بدأنی، و لیس اول الخلق بأهون علیّ من اعادته، و اما شتمه ایای فقوله: اتخذ اللَّه ولدا و انا الاحد الصمد، لم الد و لم اولد، و لم یکن لی کفوا احد.

    وَ لَوْ تَری‌ إِذْ وُقِفُوا عَلی‌ رَبِّهِمْ ای عرضوا علی ربهم. این عرض اکبر است، چنان که آنجا گفت: عُرِضُوا عَلی‌ رَبِّکَ صَفًّا. عرض دو است: یکی عرض علی النار، چنان که گفت: وَ یَوْمَ یُعْرَضُ الَّذِینَ کَفَرُوا عَلَی النَّارِ. دیگر عرض علی الجبار، چنان که گفت: عُرِضُوا عَلی‌ رَبِّکَ‌، یَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لا تَخْفی‌ مِنْکُمْ خافِیَةٌ، و العرض علی الجبار اصعب من العرض علی النار، لان النار مأمورة لا تعمل شیئا الا بأمر ربها، و صاحب الامر هو اللَّه عزّ و جلّ. و قد روی فی بعض الاخبار: «ان عبدا یوقف بین یدی اللَّه عز و جل، فیسأله ربه عن افعاله و احواله، حتی یتحیر العبد و ینقطع حیاء من اللَّه سبحانه. ثم یقول لارسالک بی الی النار اهون علیّ من حسابک».

    و روی ان النبی (ص) قال: «یعرض الناس یوم القیامة ثلاث عرضات، فأما عرضتان فجدال و معاذیر، و اما العرضة الثالثة فعند ذلک نظائر الصحف فی الایدی، فآخذ بیمینه و آخذ بشماله».

    و قیل: وَ لَوْ تَری‌ إِذْ وُقِفُوا عَلی‌ رَبِّهِمْ ای عرفوا ربهم ضرورة، کما یقال: وقفت علی کلام فلان ای عرفته، و قیل: وقفوا علی مسئلة ربهم و توبیخه ایاهم، یؤکد ذلک قوله: أَ لَیْسَ هذا بِالْحَقِّ؟ ای هذا البعث، فیقرون حین لا ینفعهم ذلک، و یقولون: بلی و ربنا، فیقول اللَّه: فذوقوا العذاب بکفرکم. «قال» که در اول گفت، جواب «اذا» است. قالوا جواب سؤالست. «قال» که در آخر گفت جواب اقرار است. اول خدا گوید: این بعث که می‌بینید راست نیست؟ ایشان جواب این سؤال توبیخ دهند، و گویند: بلی و ربنا، حق است و راست. پس اللَّه گوید بجواب اقرار ایشان: پس اکنون عذاب میچشید بآنچه کافر شدید، و حق نپذیرفتید.

    قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ یعنی بالبعث الذی فیه جزاء الاعمال. در قرآن فراوان بیاید ذکر لقاء اللَّه، و مراد بآن رستاخیز است. و همچنین در خبر مصطفی (ص) بیاید، چنان که گفت (ص): «لقاءک حق». جای دیگر گفت: لقی اللَّه و هو علیه غضبان.

    لقی اللَّه اجذم. لقی اللَّه و علیه اثم صاحب مکس. ما منکم من احد الا و هو یلقی اللَّه لیس بینه و بینه ترجمان. لقی اللَّه و ما علیه خطیئة.

    قَدْ خَسِرَ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقاءِ اللَّهِ میگوید: زیانکار و نومید شدند ایشان که دروغ شمردند خاستن از گور، و شدن پیش خدای جل جلاله تا جزاء اعمال بینند.

    حَتَّی إِذا جاءَتْهُمُ السَّاعَةُ بَغْتَةً یعنی کذبوا الی ان ظهرت الساعة بغتة فأقلعوا بالندامة فی وقت لا ینفع الندامة. دروغ شمردند تا آن گـه که ناگاه رستاخیز درآمد، و ایشان پشیمانی خوردند، در وقتی که پشیمانی سود نداشت، و گفتند: یا حَسْرَتَنا عَلی‌ ما فَرَّطْنا فِیها! این در قیامت باشد که کافران منازل خویش بینند از بهشت که بمؤمنان دهند. مصطفی (ص) گفت در تفسیر این آیت: یری اهل النار منازلهم من الجنة، فیقولون: یا حسرتنا.

    و قال (ص): «لا یدخل النار احد الا رأی مقعده من الجنة لو احسن لیکون علیه حسرة».

    گویند: یا حسرتنا! یا دردا و دریغا! بر آن تقصیر که کردیم اندر دنیا در طاعت خدای و فروختن ایمان بکفر و آخرت بدنیا.

    وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی‌ ظُهُورِهِمْ مفسران گفتند: روز قیامت چون کافران را از گور برانگیزانند، آن عمل خبیث وی بصورت حبشی سیاه کریه المنظر که از وی بوی ناخوش می‌دمد، برابر وی بایستد. کافر گوید: من انت؟ تو کیستی؟ گوید: انا عملک الخبیث، قد کنت احملک فی الدنیا بالشهوات و اللذات، فاحملنی الیوم. من آن عمل خبیث توأم، که در دنیا ترا با آن شهوتها و لذتها برداشته بودم، امروز مرا بردار.

    گوید: من طاقت برداشتن تو ندارم. گوید: ناچار است برداشتن من. آن گـه به پشت وی درآید بآن گرانباری. اینست که رب العالمین گفت: وَ هُمْ یَحْمِلُونَ أَوْزارَهُمْ عَلی‌ ظُهُورِهِمْ.

    أَلا ساءَ ما یَزِرُونَ ای بئس ما یحملون! و حال بنده مؤمن بر عکس این باشد، که چون از خاک بیرون آید، عمل صالح وی بصورتی روحانی خوشبوی برابر وی آید، و گوید: هل تعرفنی؟ مرا می‌شناسی؟

    گوید: نمی‌شناسم، اما شخصی روحانی می‌بینم ترا نیکو صورت و خوشبوی. گوید: آری در دنیا همچنین بودم. من آن عمل صالح توام، که در دنیا تو مرکب من بودی.

    امروز من مرکب توام. بر من نشین، و سوی بهشت رو، اینست که رب العالمین گفت: یَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِینَ إِلَی الرَّحْمنِ وَفْداً ای رکبانا. وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ ای باطل و غرور لا یبقی. این دنیا نه چیزیست پاینده و پسندیده، بلکه رفتنی است باطل و فریبنده: «دار الالتواء لا دار الاستواء، و منزل ترح لا منزل فرح، فمن عرفها لم یفرح لرخاء، و لم یحزن لشقاء. الا و ان اللَّه خلق الدنیا دار بلوی، و الآخرة دار عقبی، فجعل بلوی الدنیا لثواب الآخرة سببا، و ثواب الآخرة من بلوی الدنیا عوضا، فاحذروا حلاوة رضاعها لمرارة فطامها، و اهجروا لذیذ عاجلها لکریه آجلها، و لا تسعوا فی عمران دار قد قضی اللَّه خرابها، و لا تواصلوها و قد اراد اللَّه منکم اجتنابها، فتکونوا لسخطه متعرضین، و لعقوبته مستحقین». الحدیث بطوله ذکره النبی (ص).

    وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ این جواب آن کافران است که میگفتند: ما هِیَ إِلَّا حَیاتُنَا الدُّنْیا، رب العالمین ایشان را در آنچه گفتند دروغ زن کرد، و حاصل این دنیا باز گفت که چیست. لَعِبٌ وَ لَهْوٌ جای دیگر گفت: وَ زِینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ، آن گـه گفت: وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ الشرک. قراءت شامی تنها، وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ بلام واحدة مع الاضافة، تقدیره: و لدار الساعة الآخرة، فصار وصف الساعة بالآخرة، کما وصف الیوم بالآخر فی قوله وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ. أَ فَلا تَعْقِلُونَ بتاء مخاطبه، قراءت نافع و ابن عامر و حفص عن عاصم.

    معنی آنست که: قل لهم یا محمد: أَ فَلا تَعْقِلُونَ ایها المخاطبون! ان الآخرة افضل من الدنیا؟!
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا