تاپیک‌های دنباله‌دار * کِی از خنده ریسه رفتین¿¿¿¡¡¡*

[a°y°n°a°z.ps]

من از بس میخندم همیشه سر کلاسا اخراجیم معلما به من و دوستام میگن اخراجیای 4 چند روز پیش یکی از دوستام تو دسشویی بود البته ببخشیدا ولی خب اون یکی دوستم آفتابه پر از آب و از بالا انداخت نگو یه راست خورد تو کله بدبخت شاید خنده دار نباشه ولی اون لحظه وضع دوستم با آفتابه تو کلش خیلی بدجور خنده دار بود

 

[minoo.346]

Please, ورود or عضویت to view quote content!

خیلی خوب بود

 

[minoo.346]

امروز دوستم نمره پایانی دین و زندگی معلممون چندجا نمره بهش نداده بود برعکس همین امروز سردبیر دین و زندگی اومده بود دقیقا زنگ دینو زندگی پارد شد و معلممون رفت دوستم داشت گریه میکرد ک این معلمه الکی نمره ازمن کم کرده میگفت همین امشب من با هواپیما میرم اموزشوپرورش تهران حالا منو دوستم ک پیشش نشسته بودیم نمیدونستیم بخندیم یا نخندیم اونم داشت گریه میکرد مرده بودیم از خنده
اخه شب اموزشوپرورش کجا بازه؟؟
حالا اون گریه میکرد ما زمینو کاز میزدیم

 

[a°y°n°a°z.ps]

اوسکول کردن دوستات خیلی حال میده مخصوصا اگه اونا هم پایه باشن . یه روز یه دوستم گفت بچه ها هرکاری من میکنم شما هم بکنید ما هم گفتیم باشه اولین دستشو اورد جلو دومیم اورد بالا ما هم همون کارارو میکردیم بعد گذاشتشون رو کلش و گفت پاشید ما هم پا شدیم بعد اون قر داد ما هم بدون توجه بهش قر دادیم حالا اون می خندید و ما همچنان در حال قر دادن بودیم:aiwan_light_laugh1:

 

[هماچهر]

امتحان پایان ترمم بود تموم که شد خیلی عجله داشتم سرمم تو گوشی بود خواستم شماره بگیرم همینجور به راهم داشتم ادامه میدادم که با سر رفتم تو در شیشه ای اونم جلو کلی دانشجو صدای در به طرزی وحشتناک و بلند بود که خودم باهاشون زدم زیر خنده

 

[هستی علیپور]

چندروز پیش تصمیم گرفتیم بریم بیرون.. جای ماشین خودمون از وانت ینفردیگه استفاده کردیم که همه باهم یجاباشیم...وسط جنگل ک رسیدیم یه سربالایی بود.. منو پسرعمم ودخترعمم سرپاوایساده بودیم و جیغ میزدیم و صدای موزیک هم تااخرزیادبود...یه لحظه من جهت برگشت خودمو عوص کردم سمت دیگه نگاه کردم وقتی برگشتم دیدم پسرعمم قشنگ ازاون بالاپرت شده افتاده سرعمم بقیه اینقد خندشون گرفته نمیتونند بلندشون کنند..صحنه جالبی بود توی اون شرایط و قد پسرعمم و قیافه عمم واقعا خندیدم ...

 

[GRAY MOON]

راستش از خنده ریسه رفتن که نبود بیشتر شبیه شوک الکتریکی با ولتاژ بالای خنده بود
سر یه جریان مسخره منو دوستمم که خوش خنده ینی خنده هامون بهم اتصالی کرد کلا قطع کنمون هم انگار سوخت انقدر خندیدم واقعا حس میکردم دارم میمیرم شبیه یه کابوس بود

 

[Flaming flower]

یه بار در حد خررررس خوابم میومد از کلاس که اومدم گرفتم خوابیدم تا فردا ظهرش /: o_O
شاید باور کردنی نباشه ولی دقیقا ۲۴ ساعت خوابیدم بعد داداشم اومد بیدارم کنه شروع کرد به قلقلک دادنم و کشیدن موهام اول با پام زدم تو سرش بعد زدم وسط پاش
بعد که داشت به غلط کردن میفتاد پام خیییییلی اتفاقی تاکید میکنم به صورت خیلی اتفاقی به چوب رختی اتاقم اصارت کرد افتاد روش
از اون روز به بعد هیچ کس برای بیدار کردن من اقدام نکرد جز خواهر خیره سرم که هنوزم آدم نشده