اعتراف می کنم وقتی ک بچه بودم با دختر عمم
یه نمکدون پلاستیکی و یه قاشق برداشتیم
به دنبال گنج ۳ متر یه گوشه ی باغ رو به مدت ۲ روز کندیم
تااازه به یه کرم خاکی رسیدیم کلی ذوق کردیم ک ایوول کلید صندوقچه ی گنج هاست
کسی هم خبر نداشت وگرنه جنازمون و اونجا دفن می کردن
چند روز بعد پسر عمم رفت توی باغ توپش و برداره پاش رفت تو چاله و از زانو شکست
خدا شاهده من قصدم خیر بود. :(((
حالامن اعتراف میکنم که یه روز دوستم بهم زنگ زده بوده گفته بودش که یه هفته ای میره مسافرت مدرسه نمیاد بعد منم رفتم مدرسه اگهی تسلیتو اینا درست کردم براش زدم به راهرو و دیوارایه مدرسه بعد همه گریه میکردنو نارحت بودن حتی مدیرمون براشون روی پیغام گیر تسلیت گفته بود دیگه اونروزی که دوستم اومدو تصور کنید:aiwan_light_lol2:
اعتراف میکنم که پارسال معلممون چون من و چند نفر دیگه سه نفری مینشستیم ما رو میفرستاد اتاق ریاضی امتحان بدیم و به من میگفت برو مواظب باش که تقلب نکنن من میگفتم چشم
بعد خودم تقلب میرسوندم و به نوعی گروهی امتحان میدادیم خخخخ
می دونم می دونم که کار خیلییی بدی بود ولی خوب دیگه دوستان ناباب خودم هم جزوشونم همینه خخ
اعتراف میکنم هر وقت نتمون تو خونه تموم میشه تقصیر من میوفته
حتی اگه گوشیمم خراب باشه به نحوی میندازن گردنم. یه بار نت تموم شد گوشی هم خونه نبود گفتن تقصیر توعه وایفایو خراب کردی نت نگه نمیداره:/
اعتراف میکنم پوست موزی که جلو راه پسرعموم انداخته بودم که رد شد از روش نابود شد کار من بود.
اعتراف میکنم اون نمک و فلفلی و که ریختم تو نوشابه بابام بازم کار من بود.