رمز و رازهای نویسنده شدن

>YEGANEH<

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/13
ارسالی ها
10,634
امتیاز واکنش
74,019
امتیاز
1,171
محل سکونت
Clime of love
رمز و رازهای نویسنده شدن: نوشتن یک شروع خوب
یک شروع خوب در یک شعر، در یک فیلم، در یک گزارش هواشناسی و در یک ترانه چگونه ساخته می شود؟ فایده های این کار برای نویسنده خیلی زیاد است.
هفته نامه کرگدن: یک شروع خوب در یک شعر، در یک فیلم، در یک گزارش هواشناسی و در یک ترانه چگونه ساخته می شود؟ فایده های این کار برای نویسنده خیلی زیاد است.

با شروع مشکل دارم

اگر می خواهید داستانی کوتاه بنویسید، داستان های کوتاه خوب بخوانید. اگر می خواهید پایان بندی های بهتری بنویسید، پایان بندی های بهتری بخوانید و اگر می خواهید افتتاحیه ها یا شروع ها و یا مقدمه های بهتری بنویسید شروع کنید به خواندن و جمع کردن بهترین نمونه هایی که می توانید. برای این که این استراتژی را یک گام فراتر ببرید، هر فرمی از بیان را که وابسته به یک شروع است، مورد توجه و مطالعه قرار دهید.

یک شروع خوب در یک شعر، در یک فیلم، در یک گزارش هواشناسی و در یک ترانه چگونه ساخته می شود؟ فایده های این کار برای نویسنده خیلی زیاد است. همان طور که یک سرآشپز یاد می گیرد غذاهای خوب چه مزه ای دارد، نویسنده هم باید کارهای زیادی را بچشد تا گستره کاملی از انتخاب های استراتژیک ممکن را در اختیار داشته باشد.

- «چنین بود، نیزه های دانمارکی روزها پیش رفتند/ و پادشاهانی که بر آن ها حکم می راندند، شجاع و بزرگ بودند.» (افسانه بیوولف)

- «حوادث عجیبی که موضوع این وقایع نگاری است، در سال هزار و نهصد و چهل و... در اُران روی داد.» «طاعون»، نوشته آلبر کامو، ترجمه رضا سیدحسینی. (حذف آخرین رقم، نوعی رازآلودگی به وجود می آورد؛ که نمی تواند دانسته یا گفته شود.)

- «همه این داستان کم و بیش اتفاق افتاده است. به هر حال قسمت هایی که به جنگ مربوط می شود، تا حد زیادی راست است. یکی از بچه هایی که در درسدن می شناختم، راستی راستی با گلوله کشته شد، آن هم به خاطر برداشتن قوری چای یک نفر دیگر.» «سلاح خانه شماره پنج»، نوشته کورت ونه گات، ترجمه علی اصغر بهرامی. (عبارت «همه این داستان» معمولا اشاره به چیزی دارد که در گذشته رخ داده؛ این یکی اما به چیزی اشاره می کند که پیش روست.)

- «آلکسی فئودوروویچ کارامازوف سومین پسر فئودور پاولوویچ کارامازوف، از زمینداران شهرستان ما بود. این زمیندار (فئودور پاولوویچ کارامازوف) که در دوران خودش سرشناس بود، هنوز هم که هنوز است یادش را زنده نگهداشته ایم و دلیلش نیز مرگ مصیبت دار و اسرارآمیز اوست که سیزده سال پیش روی داد و در جای خود به آن خواهم پرداخت.» «برادران کارامازوف» نوشته فئودور داستایفسکی، ترجمه صالح حسینی. («مرگ مصیبت دار و اسرارآمیز» بذرهایی در داستان می کارد برای رازگشایی ها بعدی.)

در هر کدام از این ها، نویسنده برای شروع کارش از تاثیری ویژه استفاده کرده است. برای نوشتن شروع های خوب، باید شروع های زیادی بخوانید. با این کار کشف خواهید کرد که شروع ها از تنوع زیادی برخوردارند: بلند و کوتاه، پیچیده و ساده، قطعی و توأم با تردید.
این جا چه چیزی از همه مهم تر است؟
موقع حرف زدن درباره آن امکان قابل نقدی که اسمش «قضاوت نویسنده» است، معمولا منظور ما توانایی نویسنده متن های غیرتخیلی است در جدا کردن چیزهای مهم از چیزهایی که صرفا جذابند.
به عبارت دیگر، چه چیزی اهمیت دارد تا کشف و گزارش شود. نوشته های بد زمان زیادی را صرف این می کنند که به ما بقبولانند چیزی بسیار جذاب (مثلا رفتارهای ناهنجار یک ستاره سینما) اهمیتی هم دارد. نویسنده مسئول ترجیح می دهد مسئله ای مهم را بگیرد و آن را به شکلی به تصویر بکشد که برای خواننده جذاب هم باشد.
بیایید این مسائل را برای یک جشن سالگرد که اخیرا برگزار شده، سی امین سال تخریب پل قدیم سان شاین در خلیج تامپا، بررسی کنیم. یک طوفان ناگهان صبحگاهی [در سال 1980] یک بارکش عظیم الجثه را به پل کوبید، بخش زیادی از پل را خراب کرد و سی و پنج نفر را به کام مرگ کشید. مدتی بعد، به جای آن پل دیگری ساخته شد.

برای ما چه چیزی مهم است؟ بیشترین تعداد مرگ مرتبط با این پل، مربوط به اتفاق سال 1980 نیست، بلکه مربوط به خودکشی های مردم از بالای پل جدید- به ارتفاع شصت متر- است. ما در خلیج سپرهای بتنی گذاشته ایم تا پل را از گزند کشتی های بزرگ محافظت کنیم. برای کمک به آن هایی که از این پرتگاه برای پایان دادن به زندگی شان استفاده می کنند، چه کاری می توانیم بکنیم؟

چنین تاملی می تواند نویسنده را به سمت شروع های سرراست بی شماری هدایت کند: «وقتی سی سال قبل امروز، بارکش سامیت ونچر پل قدیم سان شاین را در هم کوبید، سی و پنج آدم سواره و پیاده به کام مرگ فرو رفتند. پل جدید هم اما اسباب مرگ است، نه چون هدف بارکش هاست، بلکه چون ابزاری است برای وسوسه آدم های افسرده و ناامید. بیشتر از هشتاد خودکشی بر اثر سقوط از بالای این پل رخ داده است.»
چه چیزی از همه جذاب تر است؟
چیزهای جذاب همیشه مهم نیستند، اما می توانند به کشاندن خواننده به سوی موضوعی که در ارتباط تنگاتنگ با آن ها قرار دارد، کمک کنند. دنبال نکات، جزییات و روایت هایی بگردید که ممکن است یک نفر با خواندن یکی شان سراغ بعدی برود. به رغم این که هیچ قاعده قطعی ای برای جذابیت وجود ندارد، چند موضوع قابل اتکا وجود دارند: حیوان های خانگی بامزه و سایر حویان ها، بچه های زرنگ یا اعصاب خردکن، جنایت و مکافات؛ آدم های مشهور در بدترین حالتشان؛ جراحی های زیبایی ای که بد پیش می روند؛ شفاهای معجزه آمیز. اگر به چیزهای بیشتری نیاز دارید، از سوپرمارکت یک مجله بخرید و داستان هایش را با این فهرست مطابقت دهید.
رابرت مک کی در کتابش، «داستان»، می نویسد «هیچ چیز در یک داستان پیش نمی رود، جز به وسیله کشمکش. کشمکش برای داستان نویسی، مثل صداست برای موسیقی.»
 
  • پیشنهادات
  • >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    زیاد خواندن و زیاد خواندن و زیاد خواندن. خواندن بسیار ضروری
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ست. شما باید خیلی بخوانید. برای این‎که نویسنده خوبی شوید باید خواندن را دوست داشته باشید. چون نوشتن نه با شما شروع می‌‎شود، نه از چیز دیگری سرچشمه می‌‎گیرد و نه از نقطه صفری آغاز می‌‎شود.
    تهران امروز : کارلوس فوئنتس سال ۱۹۲۸ در پاناماسیتی به دنیا آمد. دوران کودکی‌اش در واشنگتن دی. سی و سانتیاگوی شیلی گذشت. فوئنتس در دانشگاه مکزیک و ژنو در رشته حقوق تحصیل کرد و به زبان‎های انگلیسی و فرانسه تسلط کامل دارد. فوئنتس علاوه بر نویسندگی به عنوان دیپلمات هم فعالیت کرده‌ است و همچنین به صورت مرتب مقالاتی فرهنگی، سیـاس*ـی برای روزنامه‏ اسپانیایی زبان ال پاییس می‌‏نویسد و یک منتقد سختگیر علیه آنچه وی فرهنگ و اقتصاد امپریالیسم می‌‏داند است.

    شما در نویسندگی خیلی پرکارید؛ رمان، مقاله، یادداشت. چطور تصمیم می‌گیرید که چه چیزی را کی بنویسید؟

    این چیز خیلی عجیبی است چون عناصر زیادی در آن دخیل است که بسیار جذاب و غیرقابل توصیف‌اند. من می‌گویم: «من این کتاب را خواهم نوشت.» و بعد می‌نشینم و شروع می‌کنم آن را در خیالم فصل‌بندی کردن و با خود می‌گویم فردا چنین و چنان می‌نویسم. می‌خوابم و صبح بلند می‌شوم، می‌روم پشت می‌زم، قلم را بر می‌دارم و چیزهایی به کلی متفاوت از کار در می‌آیند. شاید این به آن معنی باشد که رویا‌ها به صورت مرموزی در بخشی از زندگی نوشتاریتان دیکته می‌شوند. شما خواب‌های احمقانه‌ای دارید. همه ما خواب‌های احمقانه‌ای می‌بینم. ما عـریـان در خیابانیم، چقدر وحشتناک! از پشت‌بام می‌افتیم، در دریا غرق می‌شویم؛ آن‌ها خواب‌هایی هستند که شما به خاطر می‌آورید اما درباره خواب‌هایی که به خاطر نمی‌آورید چه؟ من فکرمی‌کنم این‌ها خواب‌های واقعاً مهم زندگی شما هستند.

    به عنوان یک نویسنده داشتن یک زندگی منظم مهم است؟

    نویسنده از این نظر هیچ تفاوتی با یک بنا یا یک راننده اتوبوس ندارد. شما باید نظم و انضباط داشته باشید. اسکار وایلد می‌گوید که «نویسندگی، ۱۰ درصدش نبوغ است، ۹۰ درصدش نظم و انضباط.» برای نوشتن باید نظم و انضباط داشته باشید که این کار آسانی نیست. این کار خیلی انفرادی است. شما همیشه تنها هستید. شما در یک شرکت نیستید. شما در این حس، احساس لـ*ـذت نمی‌کنید. شما ازطریق احساسات دیگری، از خود لـ*ـذت می‌برید. شما به حفر اعماق خود مشغولید اما عمیقاً تنهایید. این یکی از تنها‌ترین شغل‌های جهان است. در تئا‌تر شما با همراهان، کارگردانان و بازیگران هستید. در فیلم، در یک مجموعه، اما در نویسندگی شما تنهایید. این کار خیلی استقامت و چیزهای دیگر می‌خواهد. شما واقعاً باید عاشق آن باشید که چنین تنهایی عظیمی را تاب بیاورید.

    به عنوان بخشی از فرآیند نوشتنتان، بازنویسی چقدر اهمیت دارد؟

    نه آنقدر مهم نیست. مقدار زیادی از بازنویسی در سرم انجام می‌شود. هنگام تایپ کردن هم یک مقدار دیگری اصلاح انجام می‌دهم و قدری هم در صفحه پرینت گرفته شده اما نه زیاد. به نظرم به راحتی آنچه را دقیقاً می‌خواهم بگویم در اختیار دارم. نوشته‌هایم را اصلاح می‌کنم اما نه مثل بالزاک که دیوانه‌وار به چاپخانه می‌رفت تا در آخرین لحظه چیزی را تغییر دهد.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    >YEGANEH<

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/13
    ارسالی ها
    10,634
    امتیاز واکنش
    74,019
    امتیاز
    1,171
    محل سکونت
    Clime of love
    خشک شدن قلم نویسندگان مشهور برای شما پیش نیامده؟

    نه، نه. من هر گز از چنین چیزی رنج نبرده‌ام. دوستانی داشتم که از سترون شدن قلمشان دق کردند. دوست خوب شیلیایی داشتم به نام خوزه دنوسو، نگـاه دانلـود‌نویس، که فکر می‌کنم همین خشک شدن قلمش او را کشت. او خیلی نگران بود و از این موضوع رنج می‌برد. اما شکر خدا چنین چیزی هیچ وقت برایم پیش نیامده، هیچ وقت. برای همین است که من مرتب مقالات و سخنرانی می‌نویسم چون وقتی درباره ادبیات قلمم به بن‌بست می‌رسد، می‌گویم حالا وقت آن است که سخنرانی‌ای بنویسم. حالا زمان آن رسیده که از آزادی بنویسم. پس من به خوبی ماشین نوشتن را روغن‌کاری می‌کنم. من همیشه مشغول به کارم.
    چطور می‌تواند یک نویسنده رنج نبرد؟
    می‌شود جور دیگری رنج برد نه به خاطر خشک شدن قلم. نگرانی‌های دیگری هم وجود دارد مثل پیدا نکردن موضوع درست و حسابی، تردیدی که شما را وا می‌دارد آنچه را که نوشته‌اید میان خیلی چیزهای دیگر به داخل سطل زباله بیندازید و از این جور چیز‌ها. بله این اتفاق‌ها می‌افتد اما نه خشک شدن قلم به نحوی که نشود نشست و نوشت.

    مسئولیت نویسنده در جامعه از دید شما چیست؟

    نوشتن کتاب. نوشتن کتاب بهترین کاری است که می‌تواند بکند؛ نوشتن کتاب‌های خوب. همه چیز به دنبال آن می‌آید. لحظاتی وجود دارد که شمای نویسنده تحت این مسئولیت سیـاس*ـی اعلام می‌کنید که من این‌طرفی هستم، من با مردم هستم. و این‌طور شما بیانیه صادر می‌کنید بعدش کتاب‌های بد می‌نویسد اما مورد قبول واقع نمی‌شود چون شما آن طرفی بودید نه این‌طرفی. خیلی از کتاب‌های بد را آدم‌های خوب می‌نویسند در آمریکای لاتین که به طور واضح اینطور بوده است. زمانی پابلو نرودا به من گفت: می‌‎دانی، همگی ما نویسندگان آمریکای لاتین با حمل کشور‌هایمان به پشت‏ خود، سفر می‌‎کنیم. ما کشور‌هایمان را پشت‎مان حمل می‌‎کنیم و در قبال کشور‌هایمان مسئولیم زیرا که در کشورهای ما آزادی سیـاس*ـی نیست و بیسوادی بیداد می‌کند. به خاطر همه این دلایلی که می‌‎دانید، این وظیفه ماست که صدایی در سکوت باشیم اما امروزه دیگر مانند آن زمان نیست. اکثر کشورهای آمریکای لاتین با انجام منظم انتخابات، داشتن احزاب سیـاس*ـی، آزادی و اختیار برای اتحادیه‏‌ها به دموکراسی رسیده‎اند. به طور کلی، آزادی دموکراتیک در آمریکای لاتین وجود دارد. بنابراین اگر می‌‎خواهید نویسنده‎ای شوید که در سیاست مشارکت داشته باشید، این کار را با صداقت در گفتار انجام دهید: من یک سیاستمدار و نویسنده هستم. نویسنده بودن به من امتیازات ویژه‎ای نمی‌‏دهد. اجازه بدهید با عقاید سیـاس*ـی و عملکردم به قضاوت بنشینم. این تنها بخشی از آن است. اما نویسندگانی هستند که می‌‎گویند: من هیچ کاری با سیاست ندارم. در سمت دیگری ‎ایستاده‎ام و کتاب‌هایم را می‌‎نویسم و تنها یک شخصیت ادبی هستم.
    بعد از انتخاب موضوع از چه منابعی الهام می‌‎گیرید؟
    فکر می‌‎کنم این بخشی از عملکرد رویاست؛ عمق ناخودآگاه. در حال حاضر می‌‎خواهم رمانی درباره آخرین روز زندگی ایمیلیانو زاپاتا، رهبر چریکی مکزیکی بنویسم؛ روزی که او به ضرب گلوله کشته شد و اینکه چه چیز دیگری در کشور اتفاق افتاد. این چیزی است که می‌‎خواهم بنویسم. در آنجا موضوعی هست که روشن و واضح است اما روش و سبکی که آن را بنویسم، مولفه‎‌ها، واقعا هنوز نمی‌‎دانم چطور این کار را می‌کنم. قطع نظر از جنبه‎های ساختاری، مطمئن نیستم چطور می‌‎خواهم آن را انجام دهم؛ چرا که آن بستگی به حافظه‌‎ام، ترسم، رویا‌هایم، خواسته‎‌هایم و میلیون‎‌ها چیزهای دیگری دارد که در این لحظه‎‎ای که با هم صحبت می‌‎کنیم
    غیر قابل توصیف است.
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    31
    بازدیدها
    4,748
    بالا