**** چگونه نویسنده شویم ؟ یک نویسنده خوب ! ****

آیا مطالب تاپیک برای شما مفید بوده است؟

  • کاملا

    رای: 12 85.7%
  • تاحدودی

    رای: 2 14.3%
  • اصلا

    رای: 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    14

Monika_m

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/11/23
ارسالی ها
5,704
امتیاز واکنش
16,771
امتیاز
781
محل سکونت
مشهد
ت:زاويه ديد بيروني (ظاهري يا زاويه ديد نمايشي)

در نظر بگيريد كه دوربيني در دست داريد و با آن همه جا ميرويد ولي فقط چيزهايي را كه ديده يا شنيدهايد را ظبط ميكنيد، يعني به عنوان نويسنده در اين زاويه ديد، نميتوانيد تحليل و تفسير كنيد و يا به درون ذهن شخصيتهاي رسوخ نماييد.
به زبان ساده تر، شما در اين زاويه ديد، خواننده را به عنوان تماشاگر در جايي مي نشانيد تا با خواندن داستان، حوادث را تماشا كند.به واقع اين زاويه ديد براي فيلنامه و نمايشنامه بسيار كار برد جذابتري دارد خواننده شما، آنچه را كه شخصيتها انجام مي دهند و مي بينند و يا آنچه را كه آنان ميگويند، مي شنود: اما فقط از طريق حدس و گمان شخصيت است كه درباره افكار، احساسات آنها و يا آنچه آنها واقعاً هستند، قضاوت مي كند.(زاويه ديد داستانهاي ميني ماليتي)
با اين زاويه ديد ميتوان بهترين و جذابترين داستانهايي نوشت را كه تماماً با گفتگو نوشته و پرداخت شده باشد.
اما خيلي كم داستاني پيدا ميشود كه مو به مو و دقيقاً به اين شيوه نوشته شده باشد، زيرا محدوديتهاي كه اين شيوه به نويسنده تحميل ميكند، طاقت فرسا است. و به محض اينكه نويسنده جملاتي از خود به داستان اضافه كند، خواننده در مييابد كه او با نوشتن اين كلمات، در جهت تحليل داستان پيش رفته است.اما نكته بسيار مثبت اين داستانها (زاويه ديد بيروني) سريع بودن شكل داستانگويي آن است. داستان ملخ و مورچه را به شيوه زاويه ديد بيروني آورده ايم توجه كنيد در هيچ جاي داستان به آنچه شخصيتها فكر يا احساس ميكنند اشاره ميشده، خواننده خود مجبور به تجزيه و تحليل و برداشت ميباشد
به مثال زیر توجه کنید :

مورچه دانه ذرتي را كه شايد از تابستان قبل انبار كرده بود، به روي برفها ميكشيد.سرما بيداد ميكرد: اما او همچنان تقلا ميكرد و عرق ميريخت ملخي كه شاخكهايش از سرما جمع شده بود و پاي چپ عقبش بياختيار ميلرزيد، چند دقيقهاي ميشد كه به جلو زل زده بود. آخر الامر گفت: مورچه عزيز، دوست من، ممكن است يك خورده از ذرتتان را به من بدهيد؟ مورچه به سر تا پاي ملخ نگاه كرد، بعد با اوقات تلخي گفت: تابستان چه كار ميكردي؟
ملخ با همان لحن قبلي گفت: از كله سحر تا غروب آواز ميخواندم مورچه لبخند كمرنگي زد و گفت:خوب، چون كه تام تابستان مشغول آواز خواندن بودي، بهتر است تمام زمستان هم مشغول رقصيدن باشي!

در اين زاويه ديد، A ction يا عمل داستاني و فعاليت شخصيتها بسیار زياد ديده ميشود همانطور كه گفته شد داستان عمدتاً از طريق گفتگو و حركات و رفتار بيروني و ظاهري اشخاص نوشته ميشود و دست نويسنده براي تجزيه و تحليل در داستان بسته است.
 
  • پیشنهادات
  • Monika_m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/23
    ارسالی ها
    5,704
    امتیاز واکنش
    16,771
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    مشهد
    اين مبحث رو با يك سئوال آغاز ميكنم

    آيا نويسندگي ميتواند شيوه اي از درمان باشد؟
    جواب مثبت است. در واقع همه اشكال ابراز وجود جنبه درماني دارد و همه مي دانيم كه هم اكنون در علم روانشناسي از اين خصوصيت (نوشتن) براي معالجه و درمان بعضي از امراض روحي و رواني استفاده مي شود.

     

    Monika_m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/23
    ارسالی ها
    5,704
    امتیاز واکنش
    16,771
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    مشهد
    ابتكار
    آيا مي دانيد ابتكار در نويسندگي به چه معناست و يا جايگاه ابتكار يا بهره گيري از تخيل در يك اثر هنري چه سطحي قرار مي گيرد؟
    لطفاً قبل از اينكه جواب را مطالعه كنيد كمي تأمل كنيد.


    ابتكار در نويسندگي، يعني توانايي نوشتن موضوعي كه حاصل تجربيات شخصي نويسنده نيست يا به تصوير درآوردن اتفاقي كه نويسنده هرگز آن را تجربه نكرده است. ابتكار در هر سطحي از نويسندگي مهم است، نويسنده بدون ابتكار خيلي زود چنته اش از درك اشخاص و وضعيتها خالي شده، به تكرار افتاده، اثرش ساكن و قابل پيشبيني ميشود. آيا ميدانيد شكسپير هنگامي كه تصميم داشت نمايشنامه هملت شاهزاده دانماركي را بنويسد، اصلاً گذرش به دانمارك نيفتاده بود ولي ببينيد فضاها و محيطهاي اثر تا چه حد عميق و دقيق توصيف شده است، نمونههاي اين چنيني درآثار بسياري از نويسندگان چون، گورگي، كافكا، هرمان همه، كالوينو، ماركز، داستايوفسكي، جان اشتاين بك، دكتروف و ديگران وجود دارد.

    شايد بپرسيد چگونه ميتوان به چنين ابتكاري رسيد! گمان ميكنم كه مروري كوتاه به فرآيند نوشتن ميتواند به اين بحث كمك كند.نويسندهاي را درنظر بگيريد كه در حين مطالعه روزنامه به خبرهايي با اين مضمونها بر ميخورد: متهم به قتل دختربچه هنوز انكار ميكند، كشف جسد حلقآويز شده يك آرايشگر، قتل در كلبه جنگلي – فكر ميكنم زيادي جنايي شد يا برگ برنده بوش باز هم گريخت و يا هر خبر ديگري، بسيار متحمل است كه بسياري از افراد، پس از كمي تأمل از اين خبر بگذرند و به مطالعه باقيمانده روزنامه بپردازد. اما نويسنده مورد بحث، مطمناً تأمل و سكون بيشتري روي اين تيترها خواهد داشت حتي ممكن است چيزي اتفاقاً نظر او را جلب كرده، و سعي كند تا از زواياي مختلفي به آن دقيق شود، يا حتي خبر فوق در ذهن نويسنده جرقهاي ايجاد كند و تبديل به فكر سمجي شود كه او را همچون بيماري وسواسي به دنبال خود بكشد تا جايي كه به هيأت يك داستان يا بخشي از يك داستان در آيد. نكته ظريفي در اينجا هست كه مايلم آن را روشن كنم، چه تفاوتي بين يك فرد عادي با يك نويسنده وجود داد كه ما شاهد چنين عكس العملهاي متفاوتي ميباشيم حقيقت اينست كه يك نويسنده به گفته فالكنر خود را به عنصر، تجربه، تخيل و هنر ديدن مسلح كرده است.او حساسيتهايش را در زمينه هاي مختلف بالا بـرده بنا به اين نگاهي ژرفترين و عميقتري نسبت به موضوعات روزمره دارد.

     

    Monika_m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/23
    ارسالی ها
    5,704
    امتیاز واکنش
    16,771
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    مشهد
    يك توصيه به دوستان علاقمند به نويسندگي

    دوستان من لزومي ندارد شما از كلمات ثقيل ادبي، توصيفهاي شاعرانه و يا مجلات پر طمطراق در نوشته هايتان استفاده كنيد، گاهي بايد بتوانيم خيلي ساده و با تعجب به اشياء و پدپده هاي اطرافمان نگاه كنيم و با يك زبان معمولي ولي دقيق، درباره مسائل و اشياء عادي و روزمره نوشته و نيرويي عظيم و حتي حيرتانگيز به اين چيزهاي معمولي، صندلي، ميز، خيابان، درخت و….بدهيم.فراموش نكنيد كه نويسنده واقعي كسي است كه خودش ارزشها و دنيايش را خلق ميكند.با كمي دقت در كتابهاي نويسندگان مطرح دنيا، متوجه ميشويم كه آنها تصوارت ما را مثلاً به گونه اي در مورد يك كمد، يك گل، يا حشره … متحمل ميكنند كه ديگر ما كمد، گل، حشره را با آن تصور و تصوير سنتي، قالبي و شناخته شده نگاه نمي كنيم.
    پس بايد بتوانيم چيزهايي عادي را چنان زيبا، دقيق و يا موشكافانه توصيف كنيم كه همه در مقابل آن با تعجب بگويند: عجب چه طور تا به حال نفهميده بوديم كه اين چيز معمولي اينقدر زيبا و يا شگفتانگيز است، خلاصه كنم براي يك نويسنده آنچه مهم است در دهه اول نوع نگاه كردن خاص خودش به پديدهها و در مرحله بعد يافتن بهترين راه ممكن براي بيان اين نوع نگاه است. به ياد داشته باشيد كه اينگونه نبوده است كه نويسندگان بزرگ جهان، همه استعدادهاي بزرگي بوده يا نبوغ ويژهاي به صورت فطري در نهادشان وجود داشته است، نه، مطمئن باشيد به اين صورت نبوده است، آنچه آنها را برجسته كرده، نحوه نگرش خاص و منحصر بفرد آنها در درجه اول و سپس انتقال هنرمندانه اين نوع نگرش است.
     
    آخرین ویرایش:

    Monika_m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/23
    ارسالی ها
    5,704
    امتیاز واکنش
    16,771
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    مشهد
    آيا ميدانيد كه اگر اولين بند يا پاراگراف داستان شما، خواندني باشد مخاطب را ترغيب ميكند تا صفحه آخر را بخواند

    اگر خواننده پيوسته مجذوب رويدادهاي نمايشي و جالب اثر شما بشود صفحه بعد را نيز ميخواند. بواقع رمان، داستان كوتاه و يا حتي مقالههايتان را بايد به نحوي بنويسيد كه هرخط يا هرصفحه آن خواننده را به خط و صفحه بعدي هدايت كند. درحقيقت، خواندن يا شنيدن داستان در سالهاي نه چندان دور، مهمترين تفريح بسياري از افرادي بوده است كه درغياب تفريحات امروزي و رسانههاي رقيبي چون راديو، تلويزيون، سينما، اينترنت و….. به جهان داستاني نويسنده پناه ميبردند. بسيار شنيدهايم كه پيشينيان ما شبهاي حلولانيشان را با شنيدن و يا گفتن قصه و خواندن اشعار فردوسي و نظامي و امثالهم بسر ميبردند.
    اما هم اكنون چه به آيا درعصرحاضر ميتوانيم ادعا كنيم كه مطالعه يا شنيدن يا گفتن داستان مهمترين تفريح مردم است.
    همه ميدانيم كه درجهان امروز سرعت زندگي ما را غافلگيركرده و فرصتهاي اندكي براي مطالعه و فراغت باقي گذاشته است.

    همه ميخواهيم يك فيلم دو ساعته يا يك داستان 50 صفحهاي هرچه سريعتر تمام شود تا بتوانيم پايان را ببينيم و به نقطه سكون برسيم، اصطلاحاً ميگويند بيماري «پايان بيني» به عارضهاي عام تبديل شده است. آندره ماله و نويسنده و انديشمند فرانسوي و صاحب كتابهاي وضعيت بشري و ضد خاطرات در دهه 70 قرن گذشته، با توجه به فروريختن بهمن وسايل ارتباط جمعي و رسانهها بر قلب و ذهن مخاطبان، از مرگ داستان و رمان سخن گفت. ولي اين اتفاق نيفتاد بلكه داستان با وام گرفتن كيفيت سرعت، گوناگوني و بصريبودن رسانه ها به حيات خويش ادامه دارد.
    اگر شما يك نويسنده در قرنهاي گذشته بوديد، داستانتان را ميتوانستيد با آسودگي خاطر و با توصيف مثلاً شهريار روستاي قهرمانتان شروع كنيد، بعد صحنهخانه را توصيف كرده، سپس قهرمان را درحال انجام كارهاي روزمرهاش نشان بدهيد و سرانجام به شرح كامل با جزئيات ارتباط او با اطرافيان بپردازيد و تازه بعد از 30 تا 40 صفحه
    (همانند رمانهاي گوژپشت نتردام و يا كارگردان دريا و يا سهتفنگدار يا سرخ و سياه، غرور و تعصب، بلنديهاي بادگير و…) نوبت به طرح كشمكش شخصيت با يك مشكل، يا لحظهاي مهم از داستان برسد. شما فكر ميكنيد اين گونه نوشتن در سالهاي اخير، مخاطب گستردهاي هم پيدا ميكند؟ يا نه اصلاً از ديدگاهي ديگر به اين مسئله نگاه كنيم، در رقابت شديد بين نويسندگان از يك سو و از سوي ديگر ناشران و ظهور هر روزه تكنيكهاي داستاننويسي جديد كه تنها هدفشان جلب مخاطب بيشتر است، اگر قصد داشته باشيم اينگونه بنويسم آيا ارتباطي موفق و عميق با مخاطب بر قرار ميكنيم؟
    داستان امروز بايد سرعت، شدت، حدت و تأثيرقوي متناسب با اين دهه را داشته باشد.
    داستان بايد نمايشي يا قوي آغاز شود و بتواند از همان ابتدا احساس خواننده را چنگ بزند و بيدرنگ او را به قلمرو احساس و افكار داستان بكشاند.چند بند اول داستان بايد چنان نيرويي داشته باشد تا بتواند خواننده را از افكار و خيالات عادي خود جدا كند و او را در افكار و احساسات نويسنده داستان غرق كند. البته بدون آنكه كيفيت و يا جامعيت اثر فداي جذب مخاطب شود. به طور كلي چهار شيوه پركشش براي شروع داستان، رمان و … وجود دارد كه با ذكر مثالهايي از آثار مطرح ادبيات جهان به آن ميپردازيم.
     

    Monika_m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/23
    ارسالی ها
    5,704
    امتیاز واکنش
    16,771
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    مشهد
    انواع افتتاحيه
    چهار شيوه پر كشش براي شروع (افتتاحيه)


    1- با شخصيتي گيرا و جذاب:

    يك روز صبح گرگوا زامزا از خوابي آشفته بيدار شد و فهميد كه در تختخوابش به حشرهاي عظيم تبديل شده است.
    (ملخ اثر كافكا)


    در ساعت يازده شب چهارشنبه آن هفته جن در آقاي مودت حلولكرد.
    (ملكوت اثر بهرام صادقي)


    در يازدهم نوامبر سال 1997 ورونيكا به اين نتيجه رسيد كه سرانجام زمان آن فرا رسيده است تا خودش را بكشد. با دقت اتاقش را كه از يك صومعه اجاره كرده بود تميز كرد. دندانهايش را مسواك زد و دراز كشيد.
    (از كتاب ورونيكا تصميم ميگيرد بميرد اثر پائلوكوئيلو)


    همه از كسي صحبت ميكردند كه به تازگي درگردشگاه ساحلي ديده شده بود خانمي با سگ كوچك.
    (خانم با سگ كوچك اثر چخوف)


     

    Monika_m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/23
    ارسالی ها
    5,704
    امتیاز واکنش
    16,771
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    مشهد
    2- افتتاحيه با موقعيتي نمايشي (داراي كنش،تصوير و يا ديالوگ):

    صداي فرمانده چون صداي شكستهشدن يخ نازكي به گوش رسيد:
    « عبور ميكنيم »

    « نميتوانيم قربان هواداره توفاني ميشه »
    فرمانده گفت:« از تو نميپرسم گروهبان برگ »
    « نورافكنها روشن! دور موتور 8500، عبور ميكنيم »

    « از كتاب زندگي پنهان والتر ميتي اثر جيمز ترنر »

    هيچكدام از رنگ آسمان خبر نداشتند، چشم آنها سطح آب را مي نگريست و به موجهاي دوخته شده بود كه به سوي آنها پيش ميآمدند، موجها ستمگرانه و وحشيانه سراشيب و بلند بودند و هر يك با قله كفآلود خود كار سفردريايي قايق كوچك را دشوار ميكردند. آشپز، آستينها را تا بالاي ساعد بالا زده بود و هر باركه خم ميشد تا آب قايق را خالي كند ميگفت: خداوندا، ديگر چيزي نمانده بود.
    « قايق بي بادبان اثر استيفن كرين »
     

    Monika_m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/23
    ارسالی ها
    5,704
    امتیاز واکنش
    16,771
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    مشهد
    3-افتتاحيه با پس زمينه اي جذاب:
    مكان و فضايي كه داستان در آن رخ ميدهد را با حداقل واژگان و با انتخاب جذابترين كلمات توصيف ميكنيد، معمولاً افتتاحيههايي با پي زمينهاي جذاب به خواننده احساس تعليق يا انتظارميدهد

    پس از شصت و دو روز كه باران نباريده بود: در شامگاه آن سپتامبر خونين شايع يا خبر و يا هرچه بود، مثل آتشي كه درعلف خشك بگيرد، به همه جا رسيد.
    (سپتامبر خشك اثر ويليام فالكنر)

    مرگ سرخ مدتها بود در كشور بيداد ميكرد.كسي طاعوني اين هم كشنده يا اين همه شنيع نديده بود.حضور جسمي آن خون بود و مهرش سرخي و وحشت خون.
    دردهاي شديد بود و سرگيج ناگهاني و سپس خونريزي تمام ناشدني از منفذهاي تن و از حال رفتن
    .
    (نقاب سرخ از ادگار آلن پو)

    در غرب ميدان واشنگتن اسكوير درنيويورك، محلهاي هست كه كوچههاي باريك و پيچاپيچ آن به طرز عجيبي همديگر را قطع ميكنند و هر تازه واردي را گيج و سرگردان ميسازند. اين ناحيه كه مردم اسمش را نقاط مسكوني گذاشتهاند، كوچههايش به قدري انحناء و چپ و راست دارد كه ممكن نيست هر تازه واردي براي پيداكردن راه خروج خود ساعتها سرگردان نشود. بعضي از كوچهها پس از طي مسافتي از نو خود را قطع ميكنند و همين حالت عجيب و غريب و غيرعادي است كه به نقاشان و تابلوسازان فرصت خوبي ميدهد كه صحنههاي جالبي براي نقاشي پيدا كنند.
    « آخرين برگ از آُهنري »

    درمثال فوق هنري با توصيف مستقيم مكان، زمينه را براي معرفي شخصيتهاي اثرش مهيا ميسازد.

    در برخي از شهرها،خانه هايي هست كه ديدارشان مثل تاريكترين صومعهها گرفته ترين دشتها يا غم انگيزترين ويرانه ها اندوهي در دل بر ميانگيزد و شايد سكوت صومعه ها و خشكي دشتها و اندوه مرگ آلود ويرانه ها يك جا در اين خانه ها باشد.
    «اوژني گرانده اثر بالزاك»
     

    Monika_m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/23
    ارسالی ها
    5,704
    امتیاز واکنش
    16,771
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    مشهد
    4- تركيب كردن همه موارد قبل در يك بند يا پاراگراف يا صفحه:
    (شخصيت جذاب، موقعيت نمايشي، پس زمينه جذاب)

    او يكي از دخترهاي زيبا و دلربايي بود كه گهگاه از روي اشتباه سرنوشت، در خانواده كارمندي به دنيا ميآيند. نه جهيزي داشت، نه اميد رسيدن به ارثيهاي و نه وسيلهاي براي آنكه مردمي ثروتمند با او آشنا شود، به تفاهم برسد، شيفته او شود و با او ازدواج كند از اين رو تن به ازدواج با كارمندي جزء در وزارت آموزش و پرورش داد.
    « گردنبند اثرگي دوموپاسان »
     

    Monika_m

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/11/23
    ارسالی ها
    5,704
    امتیاز واکنش
    16,771
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    مشهد
    يك نكته:
    سعي كنيد هرگز آثارتان را با شخصيتهايي يا مشغول فكر كردن هستند (براي صفحات طولاني و يا توصيفات خستهكننده) شروع نكنيد. چون اين صفحهها نمايشي نيست بلكه ايستا و ساكن است.
    داستان بايد براي خواننده اتفاق بيفتد.صحنه افتتاحيه بايد شخصيتي را به نمايش بگذارد كه درگير با يك كشمكش و يا در وضعيتي بحراني است. اگر شخصيت تحت نوعي فشار نباشد شخصيتي بيروح و وضعيت داستاني ساكن و ايستا است.
    يك سئوال؟
    از كجا بفهميم كه اثرمان را خوب شروع كردهايم؟ يا چگونه ميتوانيم به اين نتيجه برسيم كه يك افتتاحيه قابل تأمل براي داستانمان (يا نمايشنامه، فيلمنامه،حتي مقاله) در نظر گرفتهايم؟

    جواب:
    خب. يك مقدمه خوب را اگر حذف كنيد به اثر لطمه ميخورد و آن را ناقص ميكند. اگر افتتاحيه اثر را حذف كرديد و دريافتيد كه دركليت داستان ورمان يا مقاله يا برنامه راديويي و … خللي وارد نشد، بايد به فكر پرداخت مقدمهاي ديگر باشيد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    31
    بازدیدها
    4,749
    بالا