ت:زاويه ديد بيروني (ظاهري يا زاويه ديد نمايشي)
در نظر بگيريد كه دوربيني در دست داريد و با آن همه جا ميرويد ولي فقط چيزهايي را كه ديده يا شنيدهايد را ظبط ميكنيد، يعني به عنوان نويسنده در اين زاويه ديد، نميتوانيد تحليل و تفسير كنيد و يا به درون ذهن شخصيتهاي رسوخ نماييد.
به زبان ساده تر، شما در اين زاويه ديد، خواننده را به عنوان تماشاگر در جايي مي نشانيد تا با خواندن داستان، حوادث را تماشا كند.به واقع اين زاويه ديد براي فيلنامه و نمايشنامه بسيار كار برد جذابتري دارد خواننده شما، آنچه را كه شخصيتها انجام مي دهند و مي بينند و يا آنچه را كه آنان ميگويند، مي شنود: اما فقط از طريق حدس و گمان شخصيت است كه درباره افكار، احساسات آنها و يا آنچه آنها واقعاً هستند، قضاوت مي كند.(زاويه ديد داستانهاي ميني ماليتي)
با اين زاويه ديد ميتوان بهترين و جذابترين داستانهايي نوشت را كه تماماً با گفتگو نوشته و پرداخت شده باشد.
اما خيلي كم داستاني پيدا ميشود كه مو به مو و دقيقاً به اين شيوه نوشته شده باشد، زيرا محدوديتهاي كه اين شيوه به نويسنده تحميل ميكند، طاقت فرسا است. و به محض اينكه نويسنده جملاتي از خود به داستان اضافه كند، خواننده در مييابد كه او با نوشتن اين كلمات، در جهت تحليل داستان پيش رفته است.اما نكته بسيار مثبت اين داستانها (زاويه ديد بيروني) سريع بودن شكل داستانگويي آن است. داستان ملخ و مورچه را به شيوه زاويه ديد بيروني آورده ايم توجه كنيد در هيچ جاي داستان به آنچه شخصيتها فكر يا احساس ميكنند اشاره ميشده، خواننده خود مجبور به تجزيه و تحليل و برداشت ميباشد
به مثال زیر توجه کنید :
مورچه دانه ذرتي را كه شايد از تابستان قبل انبار كرده بود، به روي برفها ميكشيد.سرما بيداد ميكرد: اما او همچنان تقلا ميكرد و عرق ميريخت ملخي كه شاخكهايش از سرما جمع شده بود و پاي چپ عقبش بياختيار ميلرزيد، چند دقيقهاي ميشد كه به جلو زل زده بود. آخر الامر گفت: مورچه عزيز، دوست من، ممكن است يك خورده از ذرتتان را به من بدهيد؟ مورچه به سر تا پاي ملخ نگاه كرد، بعد با اوقات تلخي گفت: تابستان چه كار ميكردي؟
ملخ با همان لحن قبلي گفت: از كله سحر تا غروب آواز ميخواندم مورچه لبخند كمرنگي زد و گفت:خوب، چون كه تام تابستان مشغول آواز خواندن بودي، بهتر است تمام زمستان هم مشغول رقصيدن باشي!
در اين زاويه ديد، A ction يا عمل داستاني و فعاليت شخصيتها بسیار زياد ديده ميشود همانطور كه گفته شد داستان عمدتاً از طريق گفتگو و حركات و رفتار بيروني و ظاهري اشخاص نوشته ميشود و دست نويسنده براي تجزيه و تحليل در داستان بسته است.
در نظر بگيريد كه دوربيني در دست داريد و با آن همه جا ميرويد ولي فقط چيزهايي را كه ديده يا شنيدهايد را ظبط ميكنيد، يعني به عنوان نويسنده در اين زاويه ديد، نميتوانيد تحليل و تفسير كنيد و يا به درون ذهن شخصيتهاي رسوخ نماييد.
به زبان ساده تر، شما در اين زاويه ديد، خواننده را به عنوان تماشاگر در جايي مي نشانيد تا با خواندن داستان، حوادث را تماشا كند.به واقع اين زاويه ديد براي فيلنامه و نمايشنامه بسيار كار برد جذابتري دارد خواننده شما، آنچه را كه شخصيتها انجام مي دهند و مي بينند و يا آنچه را كه آنان ميگويند، مي شنود: اما فقط از طريق حدس و گمان شخصيت است كه درباره افكار، احساسات آنها و يا آنچه آنها واقعاً هستند، قضاوت مي كند.(زاويه ديد داستانهاي ميني ماليتي)
با اين زاويه ديد ميتوان بهترين و جذابترين داستانهايي نوشت را كه تماماً با گفتگو نوشته و پرداخت شده باشد.
اما خيلي كم داستاني پيدا ميشود كه مو به مو و دقيقاً به اين شيوه نوشته شده باشد، زيرا محدوديتهاي كه اين شيوه به نويسنده تحميل ميكند، طاقت فرسا است. و به محض اينكه نويسنده جملاتي از خود به داستان اضافه كند، خواننده در مييابد كه او با نوشتن اين كلمات، در جهت تحليل داستان پيش رفته است.اما نكته بسيار مثبت اين داستانها (زاويه ديد بيروني) سريع بودن شكل داستانگويي آن است. داستان ملخ و مورچه را به شيوه زاويه ديد بيروني آورده ايم توجه كنيد در هيچ جاي داستان به آنچه شخصيتها فكر يا احساس ميكنند اشاره ميشده، خواننده خود مجبور به تجزيه و تحليل و برداشت ميباشد
به مثال زیر توجه کنید :
مورچه دانه ذرتي را كه شايد از تابستان قبل انبار كرده بود، به روي برفها ميكشيد.سرما بيداد ميكرد: اما او همچنان تقلا ميكرد و عرق ميريخت ملخي كه شاخكهايش از سرما جمع شده بود و پاي چپ عقبش بياختيار ميلرزيد، چند دقيقهاي ميشد كه به جلو زل زده بود. آخر الامر گفت: مورچه عزيز، دوست من، ممكن است يك خورده از ذرتتان را به من بدهيد؟ مورچه به سر تا پاي ملخ نگاه كرد، بعد با اوقات تلخي گفت: تابستان چه كار ميكردي؟
ملخ با همان لحن قبلي گفت: از كله سحر تا غروب آواز ميخواندم مورچه لبخند كمرنگي زد و گفت:خوب، چون كه تام تابستان مشغول آواز خواندن بودي، بهتر است تمام زمستان هم مشغول رقصيدن باشي!
در اين زاويه ديد، A ction يا عمل داستاني و فعاليت شخصيتها بسیار زياد ديده ميشود همانطور كه گفته شد داستان عمدتاً از طريق گفتگو و حركات و رفتار بيروني و ظاهري اشخاص نوشته ميشود و دست نويسنده براي تجزيه و تحليل در داستان بسته است.