" تو چیزی گفتی ما را خوش آمد، ما هم چیزی نوشتیم تا تو را خوش آید"
شاعری شعر زیبایی پیش شاهی خواند. شاه از آن شاعر خوشش آمد و دستور داد هزار دینار به او بدهند. شاعر برای گرفتن صله ی اشعار خود چند دفعه به خزانه دار مراجعه کرد و او تعلل می کرد. عاقبت شاعر با ناراحتی شکایت وی را پیش شاه برد و گفت:
- خزانه دار در پرداخت امر شاه تاخیر می کند.
شاه گفت:
- تو حرفی زدی من خوشم آمد، من هم حرفی زدم و تو خوشت آمد. این خوشی به آن خوشی در! چرا دیگر پول دهم؟
شاعری شعر زیبایی پیش شاهی خواند. شاه از آن شاعر خوشش آمد و دستور داد هزار دینار به او بدهند. شاعر برای گرفتن صله ی اشعار خود چند دفعه به خزانه دار مراجعه کرد و او تعلل می کرد. عاقبت شاعر با ناراحتی شکایت وی را پیش شاه برد و گفت:
- خزانه دار در پرداخت امر شاه تاخیر می کند.
شاه گفت:
- تو حرفی زدی من خوشم آمد، من هم حرفی زدم و تو خوشت آمد. این خوشی به آن خوشی در! چرا دیگر پول دهم؟