همه چیز در مورد زرتشت و زرتشتیان !

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 1,683
  • پاسخ ها 41
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=2]از قرار معلوم نگارنده تنها اسطوره شناسی است که صریحاٌ از مطابقت و این همانی این دو شخصیت اساطیری در عرصهً تاریخ سخن به میان می آورد و نام تاریخی اصلی آنهارا را همان طوریکه هرتسفلد ایرانشناس معروف آلمانی در مورد زرتشت دریافته همان سپیتاک پسر سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ) و پسر خواندهً کورش می داند که از طرف کورش به ساتراپی ولایت دربیکان سمت بلخ (دریها) بر گماشته شده بود. هر روز که می گذرد سند بیشتری در باب یکی بودن ایشان به دست می آید.آخرین سند در این مطابقت نام ولایت زادگاهی بودا یعنی بهار با پایتخت زرتشت در نوبهار یعنی دیر مرکزی در بلخ می باشد. طاهراٌ وقتی امپراطوری هخامنشی در سمت شرق فلات گسترش یافت و تسلط سیـاس*ـی و اقتصادی و فرهنگی هندوان در سمت بلخ کم شد ایشان به عمد یا به سهو در این رابـ ـطه ولایت بهار را به جای نوبهاربلخ انتخاب نمودند. از آنجاییکه کتسیاس در شمار سپاهیان سکائیان دربیکی یعنی دریهای تحت رهبری آمُرایوس (یعنی شخص بیمرگ، منظور زرتشت) در زمان کورش از فیلان و سواران هندی سخن به میان می آورد، معلوم میشود که زرتشت به هنگام ساتراپی بلخ و نواحی اطراف آن بر شمال هند نیز نظارت و فرمانروایی داشته است؛ لذا بی جهت نیست که هندوان وی را شاهزادهً هندی به شمار آورده اند. در واقع زبان اوستایی وی نیز در واقع لهجه ای بیش از زبان سانسکریت هندوان نبوده است. در مجموع معلوم می گردد سپیتاک زرتشت در وجه بودائیش توسط آشوکا (شاه عادل) زودتر در بین سالهای ۲٣۲- ۲۷٣ قبل از میلاد رهبر دینی هندوان شد تا دروجه زرتشتیش پیش اریانا شناس دورهً بلاش اول اشکانی که در بین سالهای ۵۱- ۷٨ میلادی حکومت کرده است. شکاف نسبتاٌ عمیق بین دو دین بودایی و زرتشتی مربوط میشود به بینش گیمنوسوفیستهای هند (فیلسوفان عـریـان، مرتاضان) که تعالیم اخلاقی و منطقی سپیتاک بودا را پذیرفتند و بینش مغان مادی و سئوروماتی که حافظ دین زرتشتی شدند و طبیعتاٌ تعالیم سپیتاک زرتشت را با جنبه های حماسی تاریخی و سنن خویش از جمله ازدواج با محارم در آمیختند. پیداست نظریات خالص خود سپیتاک را در وجه اشتراکهای آرای این دو فرقهً دینی باید پیدا نمود چنانکه سه شعار اخلاق معروف زرتشت یعنی پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک را می توان در درون وجه بودایی وی به وضوح می توان مشاهده کرد. آزآنجاییکه آرای منتسب به زرتشت توسط نویسندگان قدیم یونانی و رومی نیز بازگویی شده است لذا می توان پذیرفت که در صد اصلی گفتارهای تاریخی و فلسفی وی در آیین مزدیسنا، خصوصاٌ گاثاها حفظ شده است. گرچه از اقدامات وی در باب اصلاحات عدالتخواهانه اجتماعی و ضد خرافی وی که قاتلش داریوش اول تحت نام اقدامات گئوماته (سروددان) از آنها در کتیبهً بیستون یاد کرده خبری نیست. ظاهراٌ اعراب در این باب وی را تحت نامهای ابراهیم خلیل بت شکن و ابراهیم ادهم بهتر به حافظه سپرده اند. به هر حال در سمت هند تعالیم اخلاقی و فلسفی سپیتاک که در بلخ به تعلیم آنها پرداخته بهترقرین موفقیت گردیده و شکوفا شده است تا دروجه زرتشتی آن در سمت غرب فلات ایران. این سپیتاک یا گئوماته بردیه عالم دینی وفلسفی و سیـاس*ـی عادی نبوده است چه هرودوت پدر تاریخ در باب محبوبیت جهانی بزرگ وی در هنگام صحبت از ترور شدن وی توسط داریوش و شش تن همدست پارسی اش می گوید که همه در آسیا به جز پارسیان حاکم بدین خاطر متأسف شده و به سوگ نشستند. برای آشنایی با نیم رخ بودایی سپیتاک در اینجا لازم می آید تا شمه ای در باب شرح حال و تعالیم بودا بیان گردد. که ما در این باب مطالب مربوطه را از مقالهً بودای کتاب نامهً باستان استاد محمد جواد مشکور می آوریم یعنی از مجموعه مقالات وی که بعد از مرگش منتشر شده و آن پیشتر در شمارهً دوم سال دوم مجلهً بررسیهای تاریخی انتشار یافته بوده است: “قرن هفتم پیش از میلاد و نیمهً صدهً ششم در تاریخ هند از روزگاران تاریک به شمار می آید. روح زنده و حساس و نشاط آمیز مذهب ودا در پشت پرده های ضخیم آداب و خرافات پیچیدهً مذهبی، فرسوده شده و موجودیت خود را از دست داده بود. معانی حقیقی سرودهای وداها از خاطرها محو شده و تنها برهمن ها مردم را به یک رشته مراسم و آداب صوری و ظاهری سرگرم ساخته بودند. بین مردم و روحانیان خود فاصلهً عمیقی ایجاد شده بود و امتیازات طبقاتی که اساس دین برهمایی بود هر روز بیشتر و متمایزتر می شد. عوام و توده مردم نیز در گرداب جهالت و خرافات و موهومات فرو رفته بودند و انحطاط اخلاقی به منتهی درجهً خود رسیده بود. در این عصر تاریک ناگهان ستارهً درخشانی در آسمان هند ظاهر گردید و آن ظهور پیغمبری بزرگ به نام بودا (بیدار شده، دانای ایزدی مطلق) بود. در شمال بنارس تقریباٌ به فاصلهً یک میل در دامنه های کوه هیمالیا شهری بود به نام کاپیلاواستو (خاک سرخ) که در شمال ولایت بهار نزدیک نپال قرار داشت. این شهر مرکز قلمرو کوچکی بوده که ساکنان آن را ساکیسا (جای سکاها) می نامیدند. در این سرزمین شاهی می زیست که سودهودانا (مخلوق پاک تن) نام داشت. از پشت این پادشاه و بطن زن او مهامایا در سال ۵۶٣ قبل از میلاد پسری به نام سیدهارتا (به هدف نهایی رسیده) پا به عرصهً وجود نهاد و پس از چند سالی به گوتاما (دانای سرودهای دینی) – که نام خانوادگی اوبود- معروف گردید. مهامایا مادر او به زودی در گذشت و او در دامان محبت پدر پرورش ی[/h][h=2]
افت. وی تا بیست و نه سالگی علوم متداول زمان خود را فرا گرفت (مقایسه شود با زرتشت که در سی سالگی به پیامبری مبعوث میشود) و در جوانی همسری برگزیده و از او دارای فرزندی شد (نام این پسرراهوله به معنی لفظی گرگ می باشد ، مقایسه شود با تیگران پسر گئوماته زرتشت که نامش به معنی منسوب ببر و درنده است). گوتاما دورهً جوانی را در قصر پدرش به خوشی و شادکامی می گذرانید و از رنج وناراحتی خبری نداشت؛ ولی هنگامی که برحسب تصادف سه بدبختی بزرگ انسانی یعنی بیماری و پیری و مرگ را شناخت دچار غم و اندوه فراوان گردید و آن داستان چنین بود که: روزی گوماتا از فصر خودبه تفرج می رفت، در راه به پیر مردی برخورد که لنگان و خیزان راه می رفت، مشاهدهً حال آن پیرمرد او را واقف به پیری و سالخوردگی که از آن غافل بود کرد. بار دیگر بیماری را دید که از فرط مرض زرد و رنجور شده بود، از دیدن او دریافت که روزی ممکن است سلامتی و تندرستی او مبدل به بیماری و رنجوری گردد. بار دیگر به جنازهً مرده ای برخورد کرد، وحشت زده از خود پرسید این زندگی آدمی که سرانجام به مرگ و نیستی منتهی خواهد شد چه سودی دارد. بار دیگر راهبی را دید که با قیافه ای آرام ومتین که حاکی از آرامش و سعادت درونی وی بود می گذشت؛ بودا به فکر افتاد که قصر شاهی و علایق دنیوی را رها کرده، چون آن مرد راهب زهد و تقوی پیش گیرد. پس از بیست و نه سالگی (سی سالگی) در یک شب مهتابی زن و فرزند و جاه و جلال دنیوی را ترک گفته در طلب حقیقت راه بیابان پیش گرفت و در اطراف هندوستان شرقی به راه افتاد. شش سال دربیابانها آواره بود و به انواع ریاضتهای شاقه روزگار می گذرانید. مخست به سوی برهمنان رفت ولی تعالیم آنان شوق حقیقت طلبی او را تسکین نداد تا این که بیچاره و درمانده گشت. به گدایی و دریوزگی قوت لایموتی به دست می آورد. روزی در ناحیهً گارا نزدیک بنارس، زیر درختی از نوع انجیر که به آن پانیان می گویند به حالتی تباه افتاده در آرزوی وصول به سر منزل حقیقت اندیشه می کرد و عهد کرد که تا راز حقیقت را در نیابد از زیر آن درخت برنخیزد. مدت هفت هفته در حال مراقبه گذرانید. روزی ناگهان نور دانش و فروغ حقیقت بر دل او فرو تابید پس بر خاست و آن چه دریافته بود به مردم باز گفت. از آن روز به بعد به نام آن شجر معرفت که بودهی نام داشت به بودا (بصیرت بین) ملقب شد. اورا تاتاگاتا به معنی اصل حقیقت یا آنکه به ساحل پیوسته نیز لقب داده اند. آنگاه دیری تأسیس کرد و گروهی از شاگردان در آن جا سکنی گزیدند. بودا بقیت عمر خود را به سیر و سلوک و سفر در دشتهای پهناور هندوستان می گذرانید و همه جا حقیقت و راه نجات را به مردمان می آموخت. سر انجام در هشتاد سالگی در سال ۴٨٣ قبل از میلاد چشم از جهان فروبست (این رقمها در مورد زرتشت ۷۷ سال و۵۲۱ قبل از میلاد است). آناندا (دانا به طرق مختلف) شاگرد مقرب او جسدش را سوزانید و خاکسترش را بـرده در ده نقطه از نقاط مختلف هندوستان در خاک مدفون ساخت. و اکنون بر سر هریک از آنها معبدی به سبک مخصوص بودائیان موسوم به استوپا بر پاست.” در اینجا دلایل گذشتهً خود را در باب یکی بودن گوتمه بودا و گئوماته زرتشت با اندکی اصلاح در اینجا می آوریم:
● گئوتمه بودا همان گئوماته زرتشت بوده است:
چنان که دیدیم بنا به خبر یونانیان باستان از جمله هرودوت و پورفیریوس، گئوماته زرتشت در قرن ششم پیش از میلاد – که به قرن تشکیل ادیان باستانی معروف است – شهرهً آفاق بوده است. به ویژه مردم آسیا وی را بسیار دوست داشته و او را می پرستیده اند. بنابراین، در اینجا این سوال منطقی پیش می آید که بپرسیم که مردمان سمت آسیای میانه و هندوستان و چین وی را تحت چه نام و نشانی می شناخته اند؛ خصوصاٌ با علم بر این که وی مّدتی در آن سمت و سوی ، در باختر (بلخ) سکونت داشته و در آنجا هم رهبر سیـاس*ـی و هم رهبر دینی بوده است. همانجا که بعداٌ مرکز اصلی بودائیگری شده بود و معبد معروف نوبهار بلخ در آن قرار گرفته بوده است ؛ همان معبد بودایی- زرتشتی که نظامی در اسکندر نامهً خود در مورد آن چنین سروده است:
به بلخ آمد وآذر زردهشت به طوفان شمشیر چون آب کشت
بهاردل افروز در بلخ بود کز و تازه گل را دهن تلخ بود
پری پیکرانی در او چون بهار صمنخانه هایی چو خّرم بهار
شواهد و دلایل لغوی و تاریخی روشنی معلوم می دارند که خود گئوتمه بودای تاریخی کسی جز گئوماته زرتشت نبوده است که بعداٌ آیینهایشان در شرق و غرب فلات ایران به صورت دو مکتب جداگانه ای درآمده و درهر دو حالت آن از فلات ایران به تبعید رفته و در شکل بودایی آن در شرق آسیا شکوفا شده است. در ای جا دلایل خود را در باب یکی بودن بودا و زرتشت به اختصار ارائه میدهیم: ۱- بودا به معنی منّور و روشن دل است و اسم اصلی زرتشت یعنی سپیتاک نیز به معنی سفید و روشن می باشد. افزون بر این لقب مهّم ایشان یعنی گئوتمه (دانای”گاتها”، یعنی دانای سرودهای دینی) و گئوماته (دانای سرودهای دینی) یا همان پاتی زیت (نگهبان سرودهای دینی) هم یکسان است. می دانیم که گاتها (گاثاها) از سوی دیگر سرودهای دینی خود زرتشت به شمار می آیند. ۲- نام والدین بودا یعنی سود دهودانا (مخلوق دانا و پاک تن) و مهامایا (دانای بزرگ) به وضوح با اسامی والدین زرتشت یعنی سپیتمه ( دانای سفید رخسار) و آمیتی دا (ماندانا، دانای خانه) مطابقت دارد. ٣- هر دو در قرن ششم پیش از میلاد در سمت شمال هندوستان و شرق فلات ایران فعالیّت روحانی- سیـاس*ـی داشته ومعبودشان یعنی برهما (خالق دانا) و اهورمزدا (سرور دانا) اسامی یکسانی داشته اند. ۴- مطابق اخبار منابع بودایی و ایرانی شهر زادگاهی این هردو رهبردینی در محل تجمع جنگجویان قرار داشته که در نزدیکی آن کوه مرتفع و پربرفی(= هیمالیا، سهند) واقع شده بود. منظور از هیمالیا یعنی کوه پر برف در اینجا همان کوه سهند آذربایجان است. ولایت زادگاهی بودا یعنی بهار در نزدیکی نپال به جای معبد نوبهار (دیر مرکزی) بلخ آمده است. ۵- محّل فعالیّت سیـاس*ـی و فرهنگی گئوتمه بودا با قبیلهً سکیا و شهر کاپیلاویستو (خاک سرخ) پیوسته است؛ متقابلاٌ مطابق منابع کهن یونانی و ایرانی ناحیه ساتراپی گئوماته زرتشت ، سرزمین سکاییان دربیکی (سکاییان برگ هئومه، دریها) و شهر سوروگانه (شبورگان، یعنی جایگاه سرخ رنگ) در نزدیکی بلخ(سمت غرب آن) و خود بلخ (= محل تقسیم آبها) بود ه است. افزون بر این می دانیم رودی به نام سرخاب در سمت شرق شهر بلخ جاری است. ۶- محّل مدفن بودا یعنی کوسینا گارا (کوهستان مردم نیک بخت) به وضوح یادآور محّل دخمهً گئوماته زرتشت یعنی سیکایا اواوتی( یعنی آبادی خوشبختی، روستای سکاوند شهرستان نهاوند باختران) در ناحیهً کاسیان باستانی و مادهای سگارتی(سنگ کن) می باشد. قابل تذکر است که نام کاسیان (اسلاف لران) به صورت کوسیان نیز ذکر گردیده است: ترجمهً نام کاسیان در نام لران بختیاری و نام شاهنامه ای ارمائیل (یعنی مردم آسوده) برجای مانده است. ۷- فرقهً بودایی ماهایانای ژاپنی ها گئوتمه بودا را نظیر گئوماته زرتشت دارای افکار و آمال سوسیالیستی معرفی می نماید. افزون بر این که این هردو تعلیمات اخلاقی اساسی خود را بر روی سه اصل پندارنیک ، گفتارنیک و کردارنیک بنیاد نهاده اند. علاوه براین که هردو عاشق دانش و عدالت و مخالف ایجاد معابدخرافه پرستی و مردم فریبی بوده اند. گفتنی است که بودا برای طبقهً برهمنان یک بیگانه محسوب می شد. معهذا گئوماته زرتشت تحت نام گئوتمهً دیگری نزد برهمنان بومی شده است. چون گئوتمه نامی که به عنوان سرایندهً قسمتی از وداها معرفی شده باید همان گئوماته زرتشت باشد چه عنوان مناسب فرمانروایی خانوادگی وی یعنی راهوگنه (کشندهً راهزن) و همچنین لقبش یعنی انگیراس(فرد باشکوه و تنومند) به وضوح یادآور لقب گئوماته زرتشت بلند قامت یعنی تنائوکسار (یعنی دارای تن بزرگ) است. سرودهای ودایی وی از جمله درباب آگنی (آذر، ایزد آتش) و برهما ( اهورامزدا، در مقام ایزد دانایی و آتش) می باشد. تحت این نام و القاب وی در رزمنامهً بزرگ هندوان یعنی مهابهاراته نیز یاد شده است ناگفته نماند گئوتمه بودا در اساطیر به هیئت برهمنی جوان به نام َمگه (مغ) پدیدار میشود که این به وضوح تعلق وی را به طبقهً روحانیان ماد یعنی مغان آشکار میگرداند. ٨- سرانجام گفتنی است دوست وخویشاوند و نخستین حّواری بودا یعنی آناندا (ناندا, دانا به طرق مختلف) و زنش یشودهارا (دارندهً پاکی) به ترتیب مطابق با همان مدیوماه (دانای بزرگ و شایسته) پسر عم و نخستین مرید زرتشت و هووی (نیک نژاد) زن زرتشت می باشند. در خبرمولوی که زادهً بلخ بود زرتشت – بودا تحت عنوان صوفی فرزانه ای به نام ابراهیم ادهم (یعنی ابراهیم بور) ظاهر گردیده است. ابراهیم خلیل در معانی تخلیه کنندهً معابد یا دوست صمیمی خدا خود همان زرتشت و ابراهیم پدر اسماعیل (فرائورت، سیاوش) همان کاووس (خشثریتی) درواقع جدّ جدّ مادرزرتشت بوده است. ۹- نام پسربودا یعنی راهوله (= روی هوره یا گرگ) با نامهای پسر کوچک زرتشت یعنی خورشیدچهر و تیگران(لفظاٌ یعنی ببر یا جانوردرنده) پسر زرتشت مترادف است.
استاد محمدجوادمشکور در ادامهً مقالهً خود در بارهً تعلیمات بودا می آورد: “بودا در بیانات خود از فضیلت اعتدال و میانه روی سخن می گفت و از افراط و تفریط یعنی خوشـی‌ و نوش و تن پروری و همچنین ریاضتهای شاق و زهد بیفاعده را نکوهش میکرد و حد وسط را تنها طریق وصول به سر منزل مقصود و وسیلهً سعادت می دانست. بودا هشت قاعدهً اخلاق وضغ کرد که هر کس آن قواعد را پیروی کند سر انجام به سر منزل کمال یعنی مرحلهً “فنا” که از آن به نیروانا (دستیاب به فرّ ایزدی زرتشتی) تعبیر کردهف خواهد رسید. آن هشت قاعده از این قرار است: ۱- جانوران را میازارید. ۲- دزدی مکنید. ٣- بی عفتی مکنید. ۴- دروغ مگویید. ۵- غیبت و عیبجویی از همنوعان خود مکنید. ۶- خودخواهی را از دل دور دارید. ۷- کینهً کسی را در دل مگیرید. ٨- دل خود را از زنگ جهل و نادانی پاک کنید و نفس خود را به زیور معرفت بیارایید. بودا اصول دین خود را بر معرفت چهار حقیقت به شرح زیر نهاده است: حقیقت اول- آنکه جهان سراسر رنج و عذاب است، یعنیتولد، زندگی، پیری، بیماری، مرگ، بالاخره سراسر حیات درد و الم است. حقیقت دوم- آنکه ریشهً و منشأ همهً رنجها در تمنا است. یعنی تمنای بقا و میل به خوشی ها و اشتیاق به لذایذ نفسانی و حب جاه که در حقیقت بی ثبات و بی اساسند. حقیقت سوم- آنکه درد و رنج را باید از میان برد. برای حصول به این مقصود باید “تمنای بقاء” را در خود کشت و خود را از هرگونه علاقه و تمایل و اشتیاق و خواهش نفسانی رهایی بخشید. حقیقت چهارم- راه امحاء درد و رنج از راه بکاربردن طرق هشتگانهً زیر است: ۱- عقیدهً پاک (پندار نیک اول) ۲- ارادهً پاک ٣- سخن پاک (گفتار نیک) ۴- رفتار پاک (کردارنیک اول) ۵- روزی پاک ۶- کوشش پاک (کردارنیک دوم) ۷- توجه و اندیشهً پاک (پندارنیک دوم) ٨ – تمرکزپاک که تمرکز فکر است در معنای راستی. بودا بر خلاف تعالیم برهمنان به نفس ناطقه ای که آن را به سانسکریت آتمن می گویند قائل نیست. ولی از طرف دیگر با مبدأ انتقال ملکات آدمی یا تناسخ با ایشان هم عقیده است. میگوید در این انتقال برای نجات نفس به قربانی کردن و هدیه دادن به برهمنان احتیاجی نیست. وی میگوید که ملکات آدمی از منزلی به منزلی و از جسدی به جسدی به همان دورانی که از آن به “کارما” تعبیر کرده اند آنقدر انتقال می یابد و طی مراحل می کند تا عاقبت به مرحلهً “نیروانا” می رسد و منقصت (کمی و کاستی) هستی از او صلب می شود. نیروانا در زبان سانسکریت به معنی خاموش ساختن و از میان بردن است که از آن در دین بودا می تو.ان به مقام فنا یا به عبارت دیگر ترک آمال و آرزوها و حُب نفس تعبیر کرد. به طور خلاصه نیروانا فنای وجود فردی است که با آن رنج ها و دردها که زاییدهً وجود هستندف نابود میشوند. پس از مرگ بودا دین او در طی قرنها در شرق و جنوب آسیا انتشار یافت و اندک اندک به دو فرقه یا دو مکتب بزرگ انقسام پذیرفت. یکر را فرقهً هینایانا به معنی چرخ کوچک یا مذهب بودای جنوبی گویند که در کشورهای سیام، برمه و ویتنام و غیره رواج دارد. دومی را مهایانا به معنی چرخ بزرگ یا مذهب بودایی شمالی (و سوسیلیستی) نام داده اند که در حوالی تبت ،چین، کره و ژاپن معمول و رایج است.” از نوشته های بودایی کتابی است به نام تری پیتاکا (سه سبد دانش) این کتاب مشتمل بر سه دفتر است: ۱- وینایا پیتاکا که دربارهً اخلاق نوشته شده، ۲- سوتا پیتاکا که حاوی پند و اندرز است . ٣- آبهی دهمه پیتاکا که در بارهً مسائل فلسفی بحث می کند. از کتابهای معروف دیگر بودایی دهمه پادا است که حاوی کلمات قصار بوده است. جلال الدین مولوی بلخی از بودا تحت نام بسیارجالب شاهزاده ابراهیم ادهم بلخی- که بودا و ابراهیم خلیل را با بلخ شایگان زرتشت پیوند میدهد- یاد نموده و اشعاری در باب وی سروده است که ما قسمتی از آن ها را در اینجا می آوریم:


کرامات ابراهیم ادهم قدسه الله روحه العزیز برلب دریا
هم ز ابراهیم ادهم آمدست کو زراهی بر لب دریا نشست
دلق خود می دوخت بر ساحل روان یک امیری آمد آنجا ناگهان
آن امیر از بندگان شیخ بود شیخ را بشناخت سجده کرد زود
خیره شد در شیخ و اندر دلق او شکل دیگر گشته خُلق و خلق او
کو رها کرد آنچنان ملک شگرف برگزید آن فقر بس باریک حرف
ملک هفت اقلیم ضایع می کند چون گدا بر دلق سوزن می زند
شیخ واقف گشت بر اندیشه اش شیخ چون شیر است و دلها بیشه اش
چون رجا و خوف در دلها روان نیست مخفی بر وی اسرار جهان
دل نگه دارید ای بی حاصلان در حضور حضرت صاحب دلان
پیش اهل تن ادب بر ظاهر است که خدا زیشان نهان را ساتر است
……………………………………. …………………………………
شیخ سوزن زود در دریا فگند خواست سوزن را به آواز بلند
صد هزاران ماهی الله ایی سوزن زر در لب هر ماهیی
سر بر آوردند از دریای حق که بگیر ای شیخ سوزنهای حق
رو بدو کرد و بگفتش ای امیر ملک دل به یا چنان ملک حقیر
این نشان ظاهر است این هیچ نیست تا به باطن در روی بینی تو بیست







در رابـ ـطه با اسطورهً به ساحل نشینی ابراهیم ادهم بلخی/ بودای نوبهار بلخ گفتنی است چنانکه دیدیم یکی از القاب معروف بودا یعنی تاتاگاتا لفظاٌ به معنی آن که به ساحل حقیقت پیوسته می باشد.










از قرار معلوم نگارنده تنها اسطوره شناسی است که صریحاٌ از مطابقت و این همانی این دو شخصیت اساطیری در عرصهً تاریخ سخن به میان می آورد و نام تاریخی اصلی آنهارا را همان طوریکه هرتسفلد ایرانشناس معروف آلمانی در مورد زرتشت دریافته همان سپیتاک پسر سپیتمه (داماد و ولیعهد آستیاگ) و پسر خواندهً کورش می داند که از طرف کورش به ساتراپی ولایت دربیکان سمت بلخ (دریها) بر گماشته شده بود. هر روز که می گذرد سند بیشتری در باب یکی بودن ایشان به دست می آید.آخرین سند در این مطابقت نام ولایت زادگاهی بودا یعنی بهار با پایتخت زرتشت در نوبهار یعنی دیر مرکزی در بلخ می باشد. طاهراٌ وقتی امپراطوری هخامنشی در سمت شرق فلات گسترش یافت و تسلط سیـاس*ـی و اقتصادی و فرهنگی هندوان در سمت بلخ کم شد ایشان به عمد یا به سهو در این رابـ ـطه ولایت بهار را به جای نوبهاربلخ انتخاب نمودند. از آنجاییکه کتسیاس در شمار سپاهیان سکائیان دربیکی یعنی دریهای تحت رهبری آمُرایوس (یعنی شخص بیمرگ، منظور زرتشت) در زمان کورش از فیلان و سواران هندی سخن به میان می آورد، معلوم میشود که زرتشت به هنگام ساتراپی بلخ و نواحی اطراف آن بر شمال هند نیز نظارت و فرمانروایی داشته است؛ لذا بی جهت نیست که هندوان وی را شاهزادهً هندی به شمار آورده اند. در واقع زبان اوستایی وی نیز در واقع لهجه ای بیش از زبان سانسکریت هندوان نبوده است. در مجموع معلوم می گردد سپیتاک زرتشت در وجه بودائیش توسط آشوکا (شاه عادل) زودتر در بین سالهای ۲٣۲- ۲۷٣ قبل از میلاد رهبر دینی هندوان شد تا دروجه زرتشتیش پیش اریانا شناس دورهً بلاش اول اشکانی که در بین سالهای ۵۱- ۷٨ میلادی حکومت کرده است. شکاف نسبتاٌ عمیق بین دو دین بودایی و زرتشتی مربوط میشود به بینش گیمنوسوفیستهای هند (فیلسوفان عـریـان، مرتاضان) که تعالیم اخلاقی و منطقی سپیتاک بودا را پذیرفتند و بینش مغان مادی و سئوروماتی که حافظ دین زرتشتی شدند و طبیعتاٌ تعالیم سپیتاک زرتشت را با جنبه های حماسی تاریخی و سنن خویش از جمله ازدواج با محارم در آمیختند. پیداست نظریات خالص خود سپیتاک را در وجه اشتراکهای آرای این دو فرقهً دینی باید پیدا نمود چنانکه سه شعار اخلاق معروف زرتشت یعنی پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک را می توان در درون وجه بودایی وی به وضوح می توان مشاهده کرد. آزآنجاییکه آرای منتسب به زرتشت توسط نویسندگان قدیم یونانی و رومی نیز بازگویی شده است لذا می توان پذیرفت که در صد اصلی گفتارهای تاریخی و فلسفی وی در آیین مزدیسنا، خصوصاٌ گاثاها حفظ شده است. گرچه از اقدامات وی در باب اصلاحات عدالتخواهانه اجتماعی و ضد خرافی وی که قاتلش داریوش اول تحت نام اقدامات گئوماته (سروددان) از آنها در کتیبهً بیستون یاد کرده خبری نیست. ظاهراٌ اعراب در این باب وی را تحت نامهای ابراهیم خلیل بت شکن و ابراهیم ادهم بهتر به حافظه سپرده اند. به هر حال در سمت هند تعالیم اخلاقی و فلسفی سپیتاک که در بلخ به تعلیم آنها پرداخته بهترقرین موفقیت گردیده و شکوفا شده است تا دروجه زرتشتی آن در سمت غرب فلات ایران. این سپیتاک یا گئوماته بردیه عالم دینی وفلسفی و سیـاس*ـی عادی نبوده است چه هرودوت پدر تاریخ در باب محبوبیت جهانی بزرگ وی در هنگام صحبت از ترور شدن وی توسط داریوش و شش تن همدست پارسی اش می گوید که همه در آسیا به جز پارسیان حاکم بدین خاطر متأسف شده و به سوگ نشستند. برای آشنایی با نیم رخ بودایی سپیتاک در اینجا لازم می آید تا شمه ای در باب شرح حال و تعالیم بودا بیان گردد. که ما در این باب مطالب مربوطه را از مقالهً بودای کتاب نامهً باستان استاد محمد جواد مشکور می آوریم یعنی از مجموعه مقالات وی که بعد از مرگش منتشر شده و آن پیشتر در شمارهً دوم سال دوم مجلهً بررسیهای تاریخی انتشار یافته بوده است: “قرن هفتم پیش از میلاد و نیمهً صدهً ششم در تاریخ هند از روزگاران تاریک به شمار می آید. روح زنده و حساس و نشاط آمیز مذهب ودا در پشت پرده های ضخیم آداب و خرافات پیچیدهً مذهبی، فرسوده شده و موجودیت خود را از دست داده بود. معانی حقیقی سرودهای وداها از خاطرها محو شده و تنها برهمن ها مردم را به یک رشته مراسم و آداب صوری و ظاهری سرگرم ساخته بودند. بین مردم و روحانیان خود فاصلهً عمیقی ایجاد شده بود و امتیازات طبقاتی که اساس دین برهمایی بود هر روز بیشتر و متمایزتر می شد. عوام و توده مردم نیز در گرداب جهالت و خرافات و موهومات فرو رفته بودند و انحطاط اخلاقی به منتهی درجهً خود رسیده بود. در این عصر تاریک ناگهان ستارهً درخشانی در آسمان هند ظاهر گردید و آن ظهور پیغمبری بزرگ به نام بودا (بیدار شده، دانای ایزدی مطلق) بود. در شمال بنارس تقریباٌ به فاصلهً یک میل در دامنه های کوه هیمالیا شهری بود به نام کاپیلاواستو (خاک سرخ) که در شمال ولایت بهار نزدیک نپال قرار داشت. این شهر مرکز قلمرو کوچکی بوده که ساکنان آن را ساکیسا (جای سکاها) می نامیدند. در این سرزمین شاهی می زیست که سودهودانا (مخلوق پاک تن) نام داشت. از پشت این پادشاه و بطن زن او مهامایا در سال ۵۶٣ قبل از میلاد پسری به نام سیدهارتا (به هدف نهایی رسیده) پا به عرصهً وجود نهاد و پس از چند سالی به گوتاما (دانای سرودهای دینی) – که نام خانوادگی اوبود- معروف گردید. مهامایا مادر او به زودی در گذشت و او در دامان محبت پدر پرورش یافت.



[/h]
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]نظام طبقاتی زرتشتیان عامل اصلی ظهور مزدکیان و مانویان[/h]
    نویسنده : انی کاظمی
    آقای سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران در خصوص ظهور فرقه های انقلابی در عهد ساسانی می گوید: امتیاز طبقاتی و محروم بودن عده کثیر از مردم ایران از حق مالکیت ناچار اوضاع خاصی پیش آورده بود و به همین جهت جامعه ایرانی در دوره ساسانی هرگز متحد و متفق الکلمه نبوده و توده های عظیم از مردم همیشه ناراضی و نگران و محروم زیسته اند، این است که دو انقلاب که پایه هر دو بر این اوضاع گذاشته بود و هر دو برای این بود که مردم را به حق مشروع خداداد خود برساند، در این دوره روی داده است: نخست در سال ۲۴۰ میلادی در روز تاجگذاری شاپور اول، یعنی چهارده سال پس از تأسیس این سلسله و نهادن این اساس، مانی دین خود را که پناهگاهی برای این گروه محروم بوده است اعلان کرد و پیش برد.
    تقریبا پنجاه سال پس از این واقعه زرادشت نام از مردم فسای فارس اصول دیگری که معلوم نیست تا چه اندازه اشتراکی بوده است اعلان کرد و چون وی کاری از پیش نبرد، دویست سال پس از آن بار دیگر ”
    مزدک ” پسر ” بامداد ” همان اصول را به میان آورد.

    سرانجام می بایست اسلام که در آن زمان مسلکی آزادمنش و پیشرو و خواستار برابری بود این اوضاع را در هم نوردد و محرومان و ناکامان اجتماع را به حق خود برساند (تاریخ اجتماعی ایران، جلد دوم، صفحه ۴۶ – ۴۷).
    مسلک مزدکی به
    حکم اینکه طرفدار طبقه محروم بود و در جامعه
    ای طبقاتی ظهور کرد رواج و شیوع فوق العاده یافت.
    کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در این باره بیان می دارد: اگر چه کیش مزدک پس از ورود به طبقات سافله اجتماع تدریجا صورت یک مسلک سیـاس*ـی انقلابی گرفت ولی اساس دیانتی آن باقی بود و پیروان این آیین در میان طبقات عالیه هم وجود داشته اند. عاقبت مزدکیان خود را به اندازه ای قادر یافتند که شروع به ترتیب مراتب
    روحانی خود نموده، یک نفر رئیس روحانی انتخاب کردند (ایران در زمان ساسانیان، صفحه ۳۸۲).
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]آرامگاه اشو زرتشت در کجا واقع شده است؟[/h]
    تاریخ درگذشت اشوزرتشت روز خیرایزد و دی ماه برابر با پنجم ماه دی می باشد، زرتشتیان چون به بقای روح و فروهر نیاکان خود باور دارند، اصولا پس از مرگ، علاقه زیادی به اینکه به سر مزار درگذشته بروند و شیون و زاری كنند، را ندارند، بنابراين برای زرتشتيان، مهم نبوده که اشوزرتشت در کجا دفن شده و همواره روح او را در کنار خود احساس می کنند و از روح و فروهر پاک اشوزرتشت برای پیشرفت کارهایشان کمک می خواهند و به دنبال محل آرامگاه اشوزرتشت نیستند.

    ولی بنا بر اثبات بيشتر دانشمندان، آرامگاه اشوزرتشت، دراستان بلخ افغانستان و درشهر مزار شریف می باشد. همان جايیکه بنا بر باور مذهب شیعه( بيشتر مردم شهر مزار شریف را شيعيان تشکیل می دهد)، آنجا مقبره حضرت علی می باشد، در حالیکه مقبره حضرت علی در عراق واقع است و از نظر تاریخی هرگز حضرت علی به افغانستان گذر نکرده است، و مزار شریف به خاطر این گفته اند که مردم می دانستند که یک مزار شریفی در شهرشان وجود دارد که برای حفظ آن بایستی یک نام مقدس و سپنتايي به آن بدهند.

    نام قدیم شهر مزار شریف هم بلخ بوده و نام این استان هم اکنون هم بلخ است و در اوستا بسيار آمده که بلخ محل پادشاهی شاه گشتاسب بوده که اشوزرتشت دین خود را ارايه و تبلیغ می کرده است، و در این شهر به شهادت رسیده است.

    از این نوع کارها د رایران زیاد است، مانند لقب تخت سلیمان که به مقبره کورش بزرگ داده اند یا نقش رستم یاتخت جمشید وغیره، که بتوانند این مكان ها را به خاطر احترام این افراد، از حمله دشمنان در امان دارند، که خوشبختانه موفق هم شده اند.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]نظام طبقاتی زرتشتیان عامل اصلی ظهور مزدکیان و مانویان[/h]
    نویسنده : انی کاظمی
    آقای سعید نفیسی در تاریخ اجتماعی ایران در خصوص ظهور فرقه های انقلابی در عهد ساسانی می گوید: امتیاز طبقاتی و محروم بودن عده کثیر از مردم ایران از حق مالکیت ناچار اوضاع خاصی پیش آورده بود و به همین جهت جامعه ایرانی در دوره ساسانی هرگز متحد و متفق الکلمه نبوده و توده های عظیم از مردم همیشه ناراضی و نگران و محروم زیسته اند، این است که دو انقلاب که پایه هر دو بر این اوضاع گذاشته بود و هر دو برای این بود که مردم را به حق مشروع خداداد خود برساند، در این دوره روی داده است: نخست در سال ۲۴۰ میلادی در روز تاجگذاری شاپور اول، یعنی چهارده سال پس از تأسیس این سلسله و نهادن این اساس، مانی دین خود را که پناهگاهی برای این گروه محروم بوده است اعلان کرد و پیش برد.
    تقریبا پنجاه سال پس از این واقعه زرادشت نام از مردم فسای فارس اصول دیگری که معلوم نیست تا چه اندازه اشتراکی بوده است اعلان کرد و چون وی کاری از پیش نبرد، دویست سال پس از آن بار دیگر ”
    مزدک ” پسر ” بامداد ” همان اصول را به میان آورد.
    سرانجام می بایست اسلام که در آن زمان مسلکی آزادمنش و پیشرو و خواستار برابری بود این اوضاع را در هم نوردد و محرومان و ناکامان اجتماع را به حق خود برساند (تاریخ اجتماعی ایران، جلد دوم، صفحه ۴۶ – ۴۷).
    مسلک مزدکی به
    حکم اینکه طرفدار طبقه محروم بود و در جامعه ای طبقاتی ظهور کرد رواج و شیوع فوق العاده یافت.
    کریستن سن در کتاب ایران در زمان ساسانیان در این باره بیان می دارد: اگر چه کیش مزدک پس از ورود به طبقات سافله اجتماع تدریجا صورت یک مسلک سیـاس*ـی انقلابی گرفت ولی اساس دیانتی آن باقی بود و پیروان این آیین در میان طبقات عالیه هم وجود داشته اند. عاقبت مزدکیان خود را به اندازه ای قادر یافتند که شروع به ترتیب مراتب
    روحانی خود نموده، یک نفر رئیس روحانی انتخاب کردند (ایران در زمان ساسانیان، صفحه ۳۸۲).
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]کوتاه در مورد کیومرث اولین انسان از نظر زرتشتیان[/h]
    نخستین پادشاه و بنیانگذار سلسله پیشدادی در هزاران سال پیش . نام وی در اوستا گیومرتا آمده است و ذکر شده است که زرتشتیان او را نخستین انسان میدانند . در زمان او مردم در غارها و کوهها بودند و بدن خود را با پوست حیوانات می پوشاندند
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]همه چیز در مورد زرتشت[/h]
    پدران نامدار ما در مسیر زندگانی پر ماجرای چند هزار ساله خود فراز و نشیبهای بسیار دیده و رنجها و سختی های بیشمار کشیده اند ولی هیچگاه از سختی نهراسیده , دچار یاس و نا امیدی نشده و تاب ایستادگی را از دست نداده اند زیرا آنها به این امر آگاه بوده اند که که در پس هر نشیبی فرازی است و بدنبال سالها رنج و سختی روزهای شادی و خرمی است .

    نخستین باری که دین زرتشت دچار مصیبت و بدبختی شده و روزگار سخت و فلاکت باری برای زرتشتیان پیش آمد هنگامی بود که اسکندر مقدونی ( بخوان گجسته) در حدود 330 پیش از میلاد مسیح بکشور عزیز ما تاخته و داریوش سوم پادشاه هخامنشی را شکست داده و خاک پاک ایران را بتصرف خود در آورد.
    کاخ شاهنشاهی تخت جمشید که مقر پادشاهان هخامنشی و کعبه آمال ایرانیان میهن پرست بود ، بوسوسه یک زن هرجائی بدست گجستک افتاد طعمه اتش گردید و با سوخته شدن ان یکی از بزرگترین کتابخانه های دنیای قدیم نیز سوخته و از بین رفت . این کتابخانه که در کنار کاخ سلطنتی بناشده و بنام دژنپشت معروف بود ، یکی از بزرگترین کتابخانه های دنیای انروز بود و در این کتابخانه صدها پوشینه کتاب علمی و ادبی و مذهبی و تاریخی وجود داشت و بویژه بیست و یک نسک اوستا ، کتاب مذهبی زرتشتیان ، که بنا به نوشته پلینی تاریخ نویس رومی در دوهزار هزار شعر سروده و بقول مسعودی ( مروج الذهب ) بر روی دوازده هزار پوست دباغی شده گاو با آب زرنگارش کرده بودند ، نگه داری میشد که همه آنها در آن آتش سوزی بزرگ سوخته و با خاک یکسان شد.( کتابخانه بزرگ دیگری هم بنام گنج شیزگان در آتشکده آذرگشسب واقع در شهر شیز در آتورپادگان وجود داشت که ان نیز مورد دستبرد و غارت یونانیان واقع شده و کتابهای گرانبها و پر ارزش آن از بین رفت)
    در طول مدت هشتاد سالی که کشور عزیزما ایران را در زیر سلطه یونانیان و سلوکیدها بود قوانین و رسوم مذهبی زرتشتی در طاق نسیان گزاشته شده و مردم از ترس فرمانروایان جبار بیگانه از اظهار عقیده مذهبی و پیروی علنی و آشکار از آئین زرتشت خودداری مینمود.این وضع تا دوره پادشاهی اشکانیان ادامه داشت.
    اشکانیان اگر چه از نژاد ایرانی ( پارتها) و دارای مذهب زرتشتی بودند ولی از انجایی که مردمی ایلیاتی و چادر نشین بودند به نخجیر و شکار و جنگ و نبر بیشتر اهمیت میدادند و بقیود و رسوم آئین زرتشتی کمتر پایبند بودند.باوجود این در دوره فرمانروایی اشکانیان بتدریج وضع در هم ریخته مملکت سرو صورتی گرفت و نفسهایی که از ترس بیگانگاندر سـ*ـینه ها تنگی میکرد بخارج راه پیدا کرد و موبدان و پیشوایانی که خانه نشین شده بودند دوباره بمیدان وارد شده و مردم را به آئین زرتشتی دعوت نمودند.


    نخستین کسی که بقول نویسنده نسک دینکرد ، نسکهای پراکنده زرتشتی را گرد اوری و تدوین نمود ولخش یا بلاش پادشاه اشکانی بود .چون بروایتی چهار نفر و بروایت دیگر پنج تن از پادشاهان اشکانی به بلاش نامی بوده اند ما بدرستی نمیدانیم که مقصود نویسنده دینکرد کدام یک از پادشاهان است.
    دارمستتر ، مستشرق و اوستا شناس نامی فرانسوی حدس میزند که بلاش اول که در تاریخ به زهد و تقوی نامدار است باید نخستین گرد اورنده اوستا باشد در صورتی که عده ای دیگر از اوستا دانان بلاش سوم را که در سالهای 148تا 191 میلادی در ایران سلطنت کرد همان کسی است که نویسنده دینکرد از او یاد کرده است.
    پس از برچیده شدن خاندان پادشاهی اشکانی در سال 226 میلادی اردشیر بابکان سر سلسله دودمان ساسانی زمام امور را بدست گرفت . این پادشاه که جدش ساسان نگهبانی آتشکده معروف آناهیتا را در پارس بعهده داشت و بقول خود هم پادشاهی و هم موبدی بود ، با کمک هیربد هیربدان دانشمند دربار خود تنسر (1)، به جمع آوری نسکهای پراکنده زرتشتی و برگزاری رسوم آئینی بگونه ای جدی تلاش نمود.
    اردشیر معتقد بود که سیاست و مذهب لازمه یکدیگرند و وجود یکی بدون دیگری دوام نمیآورد .فردوسی بزرگ در شاهنامه از زبان وی میسراید :
    نه بی پادشاهی بود دین بجای......... نه ی دین بود تخت پادشاهی بپای
    نه از پادشه بی نیاز است دین.......... نه بی دین بود پادشاه را آفرین
    چنان پاسبان یکدیگرند........... توگویی که در زیر یک چادرند
    نه آن زین نه این زان بود بی نیاز........ دو انباز دید یشمان نیک ساز

    این پادشاه از وقتی که پای خود را بر اریکه سلطنت ایران گزاشت عقیده درونی خود را بمورد عمل نهاد و در راه پیشرفت مذهب زرتشت گامهای بلند برداشت تا بدین وسیله بتواند فرمانروایی را در دودمان خود پایدار سازد.
    پادشاهانی که پس از اردشیر به سلطنت رسیدند اقدامات او را دنبال نمودند و لی کار اساسی در این خصوص بوسیله شاهپور دوم ( شاهپور ذوالاکتاف) بدست آدرباد مهراسپندان انجام گرفت. بقول وست اوستادان شهیر انگلیسی و نویسنده کتاب Pahlavi Literature ) ادبیات پهلوی) ؛ آدرباد مهراسپندان در سال 290میلادی در گیلان متولد و در سالهای 320 تا 371 م. موبدان موبد و وزرگ فرمادار ( درچم نخست وزیر در دودمان ساسانیان ) شاهپور دوم بود.
    وی به کمک هئینی و از دستوران و موبدان فاضل و دانشمند بفرمان شاهنشاه شاهپور دوم نسکهای موجود اوستا را مطالعه و نسکها و جزوه های مختلف را از هم جدا و در پوشینه های جداگانه تنظیم و تدوین نمود و بعلاوه چون زبان اوستا که نسکهای ( کتاب) مذهبی و نماز روزانه زرتشتیان بدان نگاشته شده مدتها بود متروک مانده و بجای آن خط و زبان پهلوی در دوره ساسانی معمول شده بود ، آدرباد بسیاری از آنها را بزبان پهلوی(زبان نوشتن نسک اندرزنامه) و بپازند( پارسی سره و زبان نسکهایی که برای نماز نوشته میشدند) ترجمه نمود و نسک خرده اوستا را تقریبا به همان شکلی که امروز بین زرتشتیان متداول است تدوین نموده و قطعاتی که خود به بپازند نوشته بود به آن افزود.نسکهای پتت ( در چم توبه گناهان) ، ستایش یکتا خداوند ، آفرین گاهنبار ، ستایش امشاسپندان و... از او بیادگار مانده است.
    وی پس از آنکه تدوین و مرتب نمودن اوستا ، شاهنشاه شاهپور دوم گفت :
    ازین پس گمراهی در دین نشاید و کسی بیدینی مجاز نیست.
    اگرچه در زمان یزدگرد سوم نسکهای زرتشتی کمی دچار انحطاط شدند ولی با تلاش و کوشش بزرگمردانی چون آدرباد این کتاب هنوز راهنمای هزاران بهدین است.

    خرد چشم جان است چون بنگری ......... تو بی چشم شادان جهان نسپری
    کسیرا کوتاه باشد خرد.......... کز دین نیاکان خود بگزرد
    ( فردوسی بزرگ)


    *** ***

    1- تنسرهیربد هیربدان دربار اردشیر ، بقول مسعودی از بنای ملوک الطوایف بود و پدرش در فارس شهریاری داشت و لی تنسر از آن چشم پوشید و تقوی پیشه ساخت و در خدمت ارشیر بابکان کمکهای شایانی نمود نامه ای که تنسر از طرف اردشیر بابکان به جسنفشاه ( گشنسب شاه ) پادشاه طبرستان و فرشوادگر نوشته و اورا به اطاعت از اردشیر دعوت نموده تا به امروز موجود است .​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]قانون علت و معلول و پاداش کار خوب و بد پس از مرگ در زرتشت[/h]
    شاید واژه های پاداش و پادافراه( بهره کار بد) که برای نشان دادن این پی آمدها بکار می روند واژه های مناسبی نباشند. آن چه روان آدمی در زندگی پس از مرگ با آن روبه رو می شود پاداش و کیفر نیست. خداوند مهربان است و از کسی انتقام نمی گیرد. آن چه که بهره هرکسی می شود پی آمد و نتیجه کرده خود او است. همان گونه که آتش می سوزاند و یخ سرد میکند خوبی و بدی هم پی آمدهای طبیعی و منطقی خود را پدید می آورند. رنج و افسوسی که بهره بدکار می شود بر اثر خود شناسی و خودآگاهی است که در زندگانی پس از مرگ برای او پیش می آید و از نتایج گزینش نادرس خوداو در زندگی آگاه میشود.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]بهره نیکی و بدی در دین زرتشت![/h]
    کجا آمدن و به کجا رفتن همیشه اندیشه آدمی را به خود مشغول داشته است. اشو زرتشت گفت که اهورامزدا در خرد خود آدمی را به گونه ای آفریده است که روان پس از مرگ تن به زیست خود ادامه می دهد. همچنین به او ابزارهای اهورایی داده که خوب را از بد شناسایی کند. شادی همیشگی و خوشبختی در این زندگی و در زندگی پس از مرگ از آن کسانی است که با انیشه و گفتار و کردار نیک زیسته اند. گات ها نخستین کتاب خدایی است که به روشنی از زندگانی پس از مرگ و از سرنوشتی که در پیشواز اشونان( انسان های درست کار) و بدکاران است سخن می گوید. بوداییان به تناسخ باور دارند.
    تورات تنها می گوید که پس از مرگ شبهی از انسان در ته زمین می رود بدون این که اشاره ای به سرنوشت بعدی او کند. پس از گشایش بابل به دست کوروش و آمیـ*ـزش یهودیان با زرتشتیان کم کم نظریه پاداش و پادافراه( جزای کار بد) و رستگاری پایان جهان وارد یهود و سپس مسیحیت و اسلام شد. دین های شرقی در مورد روان و زندگی پس از مرگ با زرتشت اختلاف دارند. ولی در مورد قانون علت ومعلول دین زرتشت و ادیان شرقی با هم نزدیکی دارند.یعنی زندگی کنونی هر کس معلول زندگی قبلی اوست.​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]کمی در مورد زرتشت[/h]
    زرتشت پیامبر بزرگ اریائی , یكی از جمله نوادر اندیشمندان جهان است . درباره دوران زندگی وی اگاهی درستی در دست نیست , اما قدر مسلم ان است كه دانشمندان بر اساس و پایه پژوهشهاو برسیهای انجام شده,زمان زندگی وی را از 1500 تا 3000سال پیش از میلاد میدانند . (اگر امسال را 1385 خورشیدی در نظر بگیریم دقیقا"3744سال).

    اموزشها وفلسفه وجهان بینی زرتشت از همان دورههای كهن مورد توجه حكما و فلاسفه بزرگ جهان بوده است .اندیشمندان جهان باستان چون فیثاغورس,ارسطو,افلاطون و... با افتخار وغرور از زرتشت و فلسفه وی یاد كرده اند .در حكمت اشراق اهمیت و اعتبار و دیدگاههای وی زمینه ساز بسیاری از تحولات در فلسفه و حكمت شد .فلسفه عمیق زرتشت , از افلاطون تا هگل را از جنبه های متفاوت و سرشار خود برخوردار كرده است و نیچه مرد برتر را در وجود این بزرگ مرد تاریخ یافته و معرفی نموده است .

    زرتشت نخستین پیغمبری بود كه در ان دوران كهن خدای واقعی را شناخت و یكتاپرستی را مطرح كرد .در فلسفه بران بود كه دو گوهر همزاد در اغاز , در عالم تصور پیدایی یافتند كه بكی نیكی و ان دیگری بدیست . اساس حركت و جنبش و زندگی از برخورد این دو می باشد و این هدف هیچ ارتباطی با ذات خداوند ندارد , در نهاد ادمی هم خیر هست و هم شر .

    پروردگار ادمی را ازاد و با اختیار و اراده كامل افریده , فرد خرد مند باید از میان نیك و بد , نیك را بر گزیند نه بد را و پیرو راه سپنتا مینو باشد نه انگر مینو .

    زرتشت بر علیه خرافات و موهومات دوره خود قیام كرد . قربانی پیشكش ندر ها و پرداخت باج و خراج به كاهنان و قبول زور و بیداد از سوی فرمانروایان خودكامه و زهد و ریاضت را مردود شمرده و از كردار اهریمنی معرفی نموده . كار وكوشش و زندگی خوب وسالم و خوش ونعمت از راه درست به دست امده را ستود . عبادت را فقط خدمت به مردم و پیروی از سه اصل : اندیشه و گفثار و كردار نیك معرفی كرد . بسیاری از طبقات و گروههای اجتماعی ان روز كه سود خود را در خطر دیدند بر علیه وی قیام كردند اما زرتشت با مقاومتی صبورانه ایستادگی كرد و در انجام رسالت خویش كامیاب گشت

    سروده های زرتشت كه در میان تمام اثار دینی جهان مشخص و متمایز میباشد , موسوم است به گاثه ها .گاث سرودی است كه با سدای خوش و اهنگین خوانده می شود و17 قطعه می باشد . سایر بخشهای اوستا به زرتشت ارتباطی نداشته و بعدها به این اندیشمند بزرگ و پیامبر كهن نسبت داده شده و تفاوت در سبك و معنی و مفاهیم , این مورد را كاملا" روشن می كند


    حسام طاهری
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]زرتشت پایه گذار موسیقی مذهبی[/h]

    منوچهر ارغواني - اشو زرتشت برای نخستین بار موسیقی مذهبی را در دنیا پایهگذاری کرد و شادی به عنوان یک اصل در آیین زرتشت در آمد.
    شواهد حاکی از آن است که موسیقی در آيين زرتشت گسترش قابل توجهی به ویژه در مراسم مذهبی داشته است . هرودوت مورخ معروف یونان باستان می گوید "مغها ( روحانیون زرتشتی) در دوره هخامنشی نیایشهای مذهبی مربوط به خدایان را با آواز و بدون همراهی با سازهایی نظیر نی اجرا می کردند". بنابراین عدم استفاده از ساز در موسیقی مذهبی در ادوار گذشته وجود داشته و اثرات آن تا امروز هم دیده می شود.
    در هر حال بخش اصلی کتاب زرتشت یا اوستا به نام" گاتها" مجموعه ای از شعر آزاد (هجایی) است که با آهنگ و به صورت نیایش (هیمن) خوانده می شد. همچنین بخش دیگر اوستا به نام "یشت" معنی آواز یا آواز نیایش گونه را دارد. گاتها اواسط کتاب یسنا قرار دارد که ۱۷ سرود مذهبی است که از سروده های خود زرتشت است.
    تصور می شود واژه "گاه" در موسیقی سنتی ایران به شکل پسوند در نام دستگاهها و ردیفها، یادگار همان "گات" باستانی باشد که در فارسی میانه یا پهلوی "گاس" به معنی سرود و سپس در فارسی دری به شکل گاه در آمده است.
    بنابراین در اوستا بارها توصیه شده است که گاتها را با آواز بخوانند، از این رو زمزمه یا خواندن آهسته در نظر زرتشتیان اهمیت ویژه ای دارد این بود که زرتشتیان یا آریاییها، دعاهای خود را که موزون و آهنگین بود، می سرودند و معتقد بودند اگر چنین باشد، تأثیر آنها به مراتب بیشتر می شود.
    موسیقی مذهبی را نخستین بار زرتشت به کار گرفت و هنوز هم در دنیا از الحان او استفاده می کنند و این امر در آیین زرتشت به صورت یک اصل در آمد، به طوری که در" هفتن یشت " شادی نکردن را به عنوان یک گـ ـناه به شمار می آورد.

    سروش که در اوستا به صورت "سروشه" از آن یاد شده و در زبان پهلوی به شکل سروش در آمده، نام فرشته ای بود که در آیین زرتشت جایگاه والایی داشت و روز هفدهم هر ماه شمسی را منسوب به او می دانستند. در آن روز به نیایشگاهها رفته و دعا می خواندند، در این روز تفسیر و ترجمه پهلوی اوستا را نیز با آهنگ و آواز خوش می خواندند .​
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا