همه چیز در مورد زرتشت و زرتشتیان !

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 1,684
  • پاسخ ها 41
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=2]زرتشتیان : دیروز ، امروز ، فردا[/h]
دیروز
تاریخ زرتشتیان با پیدایش اشوزرتشت آغاز می شود . در دوران پادشاهی گشتاسب كیانی زرتشتیان افزایش می یابند . در دوران هخامنشی ،بیشتر پادشاهان و مردمان زرتشتی بودند بدون آن كه آیین زرتشت دین رسمی باشد . ساسانیان دین زرتشتی را دین رسمی كشوراعلام نمودند . دین وحكومت هستند كه می توانند به یكدیگر نیرو دهند . ولی تاریخ نشان می دهد كه هر زمان دین سالاران با كشورمداران یكی شده اند، دین تحریف و حكومت فاسد شده است .
در دوران هخامنشی ، كه دین رسمی وجود نداشت و پادشاهان به سایر دین ها احترام می گذاشتند ، ایران زمین مهد آزادی اندیشه بود و آفریننده حقوق بشر شد. در دوران ساسانیان كه دین و حكومت یكی شد ، دین در خدمت سیاست درآمد و خرابی دین و حكومت هر دو را باعث گردید !
در سده هفتم ، تازیان بر ایران چیره شدند ، گروهی از زرتشتیان ، زیر فشار تازیان و تعصب ایرانیان تازه مسلمان ، ترك دین كردند و گروهی ، در سده نهم به هندوستان مهاجرت نمودند تا در محیطی آزاد ، فرهنگ دینی خود را پاسداری كنند و به آیندگان بسپارند . گروهی از زرتشتیان كه در ایران مانده بودند ، آتش عشق به دین بهی را در كانون سـ*ـینه و خانواده خود گرم و پر فروغ نگاهداشتند .
یورش سخت تر در دوران استیلای مغول و مغولان به زرتشتیان ، كلیمیان ، مسیحیان و مسلمانان وارد آمد . بسیاری كشته شدند و گروهی به نقاط دور دست پناه بردند تا از ستم و تهدید مغولان درامان بمانند .
در زمان صفویان كه اسلام دین رسمی ایران شد ، فشار به غیرمسلما نان شدت گرفت، این وضع تاسف بار در زمان قاجار هم ادامه داشت . در دوران سلطنت ناصرالدین شاه قاجار ، پارسیان هند كه از بیداد و فشار وارده به همكیشان خود در ایران آگاهی یافتند ، نماینده عالی رتبه به نام مانكجی لیمنجی هاتریا را به ایران فرستادند . او نزد شاه شكایت برد و با پشتیبانی حكومت هند ( امپراطوری انگلیس ) موفق شد ، از آن فشارها تا حد زیادی بكاهد . از روی نامه های مبادله شده بین مانكجی و ناصر الدین شاه كه امروز موجود است ، فشار و تبعیض ظالمانه نسبت به زرتشتیان از جمله شامل موارد زیر بود :
· زرتشتیان مجبور بودند علامت مشخصه ای روی لباس خود بزنند تا از مسلمانان تمیز داده شوند (همانند یهودیان در آلمان نازی )
· زرتشتیان در موقع خرید ، حق نداشتند به اجناس مورد نظر و به ویژه به اغذ یه و میوه دست بزنند. زیرا به عقیده مسلمانان آن مواد ، نجـ*ـس می شد !
· زرتشتیان حق نداشتند در برابر مذهبیون ، سوارچهارپا بمانند و یا در بازار سواره حركت كنند . ( در آن زمان وسیله نقلیه معمولیچاهارپا بود )
· زرتشتیان روزهای بارانی نمی بایست بیرون بروند كه مبادا خیابان آلوده شود.
· اگر جوانی زرتشتی مسلمان می شد، برادران و خوهران او ، از ارث والدینشان محروم می شدند و همه ارث ، به جوان تازه مسلمان شده می رسید ( این كار نسبت به یهودیان هم انجام می شد و وسیله ای بود برای ترغیب و اجبار زرتشتیان و یهودیان به پذیرفتن مذهبی دیگر )
· هنگامی كه یك نفر زرتشتی به دست یك نفر مسلمان كشته می شد ،مسلمانِ قاتل قصاص نمی شد و تنها می بایست خون بها ( دیه ) به وارث مقتول زرتشتی بپردازد و به این ترتیب مسلمانان از ریختن خون زرتشتیان ترس نداشتند .
با پا در میانی مانكجی و پشتیبانی دولت هند ِ انگلیس ، ناصرالدین شاه دستور داد تا پاره ای از این موارد اصلاح شود و از فشار و بیداد كاسته گردد . در جریان انقلاب مشروطیت ایران كه منجر به پدید آمدن قانون اساسی 1906 شد ، گروهی از زرتشتیان به مشروطه طلبان یاری دادند .
اردشیر جی ریپورتر سومین نماینده پارسیان در ایران كه استاد مدرسه علوم سیـاس*ـی هم بود در آموزش اصول دموكراسی وآزادی به دانشجویان وهمراهی بامشروطه طلبان و رجال آزادی خواه ایران ، موثر بود . زرتشتیان چند تن كشته دادند و سر انجام توفیق یافتند در مجلس شورای ملی كرسی برای زرتشتیان و سایر اقلیت های مذهبی تأمین نمایند .



امروز:
از سال 1950 عده ای از پارسیان هند ، در طلب زندگی بهتر و فرصت های فرهنگی و اقتصادی امیدبخش تر ، به اروپا و آمریكا آمدند . پس از انقلاب 1979 ایران هم عده ای از زرتشتیان ایران به امریكا ، اروپا ، كانادا ، استرالیا و دیگر كشورها مهاجرت كردند . در حال حاضر، زرتشتیان مقیم این قاره ها اجتماعات و انجمن هایی برای حفظ سنت های فرهنگی و مذهبی خود تشكیل داده اند . در آمریكا ، كانادا و استرالیا به همت و سرمایه ایرانی زرتشتی رستم گیو در ده مل ، مراكز زرتشتی « دَرِ مِهْر » ساخته و بر پا شده است و خدمت بزرگی به یگانگی و بقای فرهنگ زرتشتی در خارج از ایران و هند انجام داده است .
در هندوستان زرتشتیان با نام پارسی، از پیشگامان و بنیاد گزاران صنعت ، تجارت ، بانكداری ، كشتی سازی ، بیمارستان های مدرن و مدارس عالی هستند . هواپیمایی تجارتی هند ( ایرایندیا ) ، نخستین كارخانه ذوب آهن در جمشید پور ، نخستین شركت كشتی سازی هند ، و نخستین كارخانه نساجی هند متعلق به پارسیان است. عده ای از نخبه ترین ، قضات ، سفیران ، مدیران ، پژوهشگران و افسران هند پارسی بوده و هستند .
پدر انرژی اتمی هند یكنفر پارسی است . فرماندهان نیروهای مختلف هند، از پارسیان بودند و تنها مارشال هند و فاتح جنگ هند و پاكستان، یك تن پارسی است . در پاكستان هم زرتشتیان به مقام وزارت و سفارت رسیده اند .
در ایران نیز زرتشتیان با وجود كمی عده ، در دوران پهلوی، در آبادانی و سازندگی ایران سهم مهمی به عهده گرفتند . نخستین بانكدار مدرن، موسس آبیاری نوین و پدر شهرسازی نوین در ایران زرتشتی بودند . در شماری از شهرها ، زرتشتیان اولین كارخانه برق و تلفن را دایر كردند . مدارس زرتشتیان در تهران ، یزد وكرمان از برجسته ترین مدارس بوده و زمانی تعداد مدارس زرتشتیان در یزد از شمار مدارس دولتی ، بیشتر بود .
سهم زرتشتیان در فرهنگ و بهداشت ایران – به نسبت جمعیت – بر اكثریت فزونی داشت . در بین زرتشتیان ایران بی سواد وجود نداشت و زرتشتیان – به نسبت جمعیت – بیشترین شمار پزشك ، مهندس و استاد دانشگاه را به میهن خود ایران دادند . نخستین غیر مسلمانان ایرانی كه به مقام معاونت نخست وزیری ، معاونت وزارت ، سپهبدی و ریاست دانشگاهی رسیدند ، زرتشتی بودند .
در امریكا و كانادا عده ای از زرتشتیان و پارسیان در دانشگاه های معتبر به كار آموزش و پژوهش ، سرگرمند و یكی از رهبرهای بزرگ اركستر فیلار مونیك امریكا پارسی است . با وجود ویژگی های اخلاقی ، اجتماعی و قومی مشترك زرتشتیان در اجتماع پارسیان هند و زرتشتیان ایران – كه سازندگی ، كوشش ، پركاری ، ابتكار درستی و دهشمندی ، از جمله آن هاست – بیشتر خارجی هایی كه درباره پارسیان گزارش داده اند ، فكرشان متوجه ثروت و دهشمندی آنان بوده و روش دخمه و احترام به آتش را هم هیجان آمیز دانسته اند . ولی به سایر توفیقات و برجستگی های زرتشتیان كمتر اشاره كرده اند.
مثلاً كمتر كسی در خارج از هند و ایران از سهمی كه پارسیان در تحصیل استقلال هند داشته اند و یا سهم زرتشتیان در انقلاب مشروطیت ایران آگاه است .سه رئیس كنگره هند ،درنخستین بیست ساله مبارزه آزادی طلبانه بر علیه امپراطوری انگلستان، پارسی بودند . پارسیان دوش به دوش گاندی ، نهرو و سایر رهبران هند ، برای آزادی آن كشور مبارزه كردند . نخستین كس در انگلستان به نمایندگی مجلس عوام انتخاب شد ( از حزب لیبرال ) یك تن پارسی بود. در انقلاب مشروطه ایران زرتشتیان فعال بودند و كشته دادند !
موفقیت های زرتشتیان ، انعكاس معتقدات و باورهای آنان در الگوهای رفتاریشان است . وفاداری ، درستی ، پركاری ، شجاعت و سازندگی اجزاء تفكیك ناپذیر تعالیم زرتشت است .
پرفسور جكسن استاد دانشگاه كلمبیا ، درباره ایرانیان باستان ( زرتشتی ) می نویسد : ایرانیان تحت باورهای دینی شان ، دارای فروزه هایی هستند كه در سازندگی كوشش و ارزش های علمی جلوه گر می شود .
بدون شك ، زرتشتیان امروز نیز از همان ویژگی ها بهره دارند . بررسی درباره این كه چرا و چگونه زرتشتیان در هر كجا بوده هستند ،توانسته اند تا این اندازه موفق باشند ، پژوهشگر را به بررسی درباره خصوصیات دینی زرتشت می رساند .ارتباط بین باورهای عقیدتی و الگوهای رفتاری غیر قابل انكار است . اندیشه ، گفتار و كردار زرتشتیان نیز از آبشخور عقیدتی آنان سیراب شده و شكل می گیرد . چنین تحقیقی بینش بیشتر درباره راز بقای قوم زرتشتی را در طول دست كم چهل قرن به دست می دهد .
از مسایلی كه پس از مهاجرت های سی سال اخیر ، فكر رهبران زرتشتی را به خود معطوف داشته است ، مسأله بقا است . در ارتباط با این مسأله ، موضوعاتی از قبیل پذیرش به دین به صورت حاد مطرح است . برای زرتشتیان نگرانی « بقا » نباید وجود داشته باشد به شرط آنكه طبق اصول گات ها عمل كنند . در گات ها ، پذیرش دین یك امر شخصی است و مبنی بر اختیار است . هر كس می تواند با رایزنی اندیشه نیك و پذیرش اشا به دین زرتشتی در آید . قبول عقیده ی خاص ، تأیید دیگری را نمی خواهد . بنابراین هر كس می تواند اگر بخواهد و اگر راه اشا را انتخاب كند ، زرتشتی باشد .
پذیرش فرد زرتشتی شده در داخل انجمن های زرتشتی ، یك امر اجتماعی و مربوط به كسانی است كه آن انجمن ها را تشكیل داده و با رأی اكثریت اعضاء ، آن را اداره می كنند . پس اگر تازه زرتشتی شده ای را انجمنی نپذیرد ، در زرتشتی بودن آن فرد تأثیری نمی كند . او زرتشتی است . تازه زرتشتیان می توانند برای خودشان انجمنی درست كنند . در بعضی از شهرهای امریكا ، دو یا سه انجمن زرتشتی ، تشكیل شده است . تعداد انجمن ها ، اگر به وحدت و یگانگی زرتشتیان زیان وارد كند ، قابل قبول نیست .
همه زرتشتیان و همه كسانی كه به گات ها باورهای زرتشتی وفا دارند ، باید به گفته گات ها در انجمن برادری و دوستی با هم همكاری كنند . داوطلب پذیرش دین ، باید با قبول معنویت دین ، طالب آن باشد نه این كه به خاطر جلب منفعت مادی ویا به خاطر ازدواج و مانند آن زرتشتی شود . قبول معنویت اصل است .



فردا:
دین زرتشتی دینی است كه با پیشرفت و نوگرایی ( مدرنیسم ) سازگار است . مقررات و قواعد دست و پاگیر و قهقرایی ، در دین نیست . دین زرتشتی دین جهانی است در دین زرتشت ، امریا نهی غالباً كلی است نه موردی .دستور رعایت سلامت و بهداشت تن و روان كلی است . مسائل موردی ، مثل روزه گرفتن از طلوع تا غروب آفتاب ( كه از لحاظ عملی در بعضی نقاط جغرافیایی مثلاً قطب شمال یا جنوب ایجاد اشكال می كند ) در دین زرتشتی نیست. در عین حال سنت زرتشتی بر این است كه زرتشتیان در ماه دست كم زرتشتی چهار روز گوشت نمی خورند . بعضی هم اساساً سبزیخوارند . این خوبی دین است . همان گونه كه می دانیم روزه گرفتن از طلوع تا غروب آفتاب در نقاطی مثل قطب شمال یا جنوب ایجاد اشكال می كند . یا الزام به خوردن گوشت حیوانی كه به ترتیب خاص ذبح شده باشد ممكن است از جهت علمی قابل توجیه نباشد و فقط یك سنت مذهبی باشد .
تعطیل یك روز معین در هفته ( روزی كه به باور پیروان مذهبی ، خدا استراحت كرد و ممكن است در كشورها جمعه ، شنبه یا یكشنبه باشد ) در دین زرتشتی نیست . بنابر این ، زرتشتیان در هر كشوری باشند ، می توانند به اقتضای وضع آن كشور، یكی از این روزها را تعطیل كنند بدون آن كه بر خلاف مذهبشان كاری كرده باشند
مسأله آدم وحوا در دین زرتشتی نیست . بنابراین ، جنگی بین طرفداران نظریه تكامل و طرفداران نظریه خلقت پیش نمی آید .
مسأله پرداخت مبلغ معینی به عناوین دینی به روحانیان ، یا هیچ مرجعی حكم نشده است . بنابراین ، زرتشتیان در هر كشوری ، با رعایت تصمیمات اقتصادی دولت كه با توجه به الزامات تورم و توسعه گرفته می شود ، مالیات خود را می پردازند بدون آن كه از مقررات دینی عدول كرده باشند و رعایت نظامات محیط زیست وحقوق بشر ، تساوی حقوق زن و مرد و عدم تبعیض مبنی بر نژاد و رنگ برای زرتشتیان ممكن است ، زیرا با اصول كلی گات ها سازگار است .
در كتاب مقدس زرتشتیان راجع به حقوق زن و یا سهم الارث او و فرزندان و مانند این ها ، احكامی وجود ندارد كه عمل بر خلاف آنها ، مغایر دین باشد . بالاخره وفاداری نسبت به حكومت قانونی و دادگستر ، جزو سنت مذهبی زرتشتی است و مسایل مربوط به حكومت پیروان مذهب خاص بر اساس مذاهب پیش نمی آید .این قابلیت تطبیق با رعایت اصول كلی دین ، یكی از اسرار بقای جامعه زرتشتی است .
مشكل فوری زرتشتیان مهاجر ، قبول یا عدم قبول دیگران به دین نیست ، بلكه اطلاع خود زرتشتیان از ارزش های معنوی ، اخلاقی و اجتماعی زرتشتی است . مشكل فوری آزادی از خرافات و تحریفات دینی است كه در طول زمان و در ارتباط با سایر ادیان و ایدئولوژی ها وارد دین زرتشتی شده است . زرتشتیان مهاجر باید با دانش دین مجهز شوند تا از روی ناآگاهی ، پیرو ادیان و ایدئولوژی های دیگر نشوند . با این ترتیب ، نگرانی نسبت به بقای زرتشتیان نخواهد بود . در مورد تشریفات دینی ، پاره ای از تشریفات دست وپاگیر و خرافاتی كه وارد سنت شده است ، باید كنار گذارده شود و یا با شرط روز تطبیق داده شود .
ولی مقررات و تشریفاتی هم وجود دارد كه از لحاظ بقا و همبستگی زرتشتیان ، نهایت اهمیت را دارد و بی اعتنایی به آن ها متضمن تضعیف یگانگی در جامعه می شود . از آن جمله است ، مراسم سدره پوشی ، حفظ گهنبار ، و برپا داشتن جشن های مذهبی وملی . این مراسم زیبای شادی آفرین قسمتی از هویت ملی و مذهبی زرتشتیان است . حفظ گاهنمای ملی و دینی در كشورهای مقیم ، پیروی از تقویم و تاریخ دولتی و در عین حال به یاد داشتن تقویم ملی ، امكان پذیر است . همچنین ، آموزش زبان و ادب فارسی به جوانان تا آنجا كه امكانات اجازه دهد ، از اسرار بقا و پایداری جامعه زرتشتی خواهد بود .
باشد كه نسل جوان زرتشتی ، وارث فرهنگ كهن و ارزشمند مذهبی ایرانی بتواند مشعل پر فروغ دین را نگهداری كند و روشن تر به نسل آینده بسپارد .
باشد كه با رایزنی منش نیك ( وهومن ) ، پیمودن راستی و داد ( اشا ) ، به كار بردن مهر و ایثار ( آرمیتی ) ، از چنان نیروی اهورایی ( خشترا ) ، برخوردار شوند كه به رسایی ( هَائروَتات ) رسند و جاودان ( اَمرتات ) دست یابند
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]پوشاک رسمي زرتشتيان[/h]
    زرتشتيان بسياري هستند كه در تهران با وجود متحدالشكل بودن لباس مردم هنوز هم مي توانند همكيشان خود رابه خاطر نوع لباسشان تشخيص دهند و پيش از آنكه او را از نزديك بشناسند از راه دور بگويند كه شخص مورد نظر زرتشتي هست يا خير. البته اين حالت تنها در ميان زنان ميانسال و كهنسال مصداق دارد و جوانان به خاطر آنكه كاملاٌ مطيع مدهاي لباس هستند يه هيچ عنوان از روي لباسشان قابل شناسايي نخواهند بود . امروز مرد و زن زرتشتي داراي لباس خاصي نيستند . بنابراين نمي توان صحبت از پوشاك خاصي براي اين مردم كرد. به جز اينكه مردان زرتشتي مسن تر معمولاٌ همان تيپ لباسي را استفاده ميكنند كه پيش از انقلاب استفاده ميشد. مردان زرتشتي بيش از ديگران اصرار دارند تا در مهماني ها و جشنها كراوات بزنند . مردان زرتشتي در اكثر مراسم رسمي و غير رسمي بسيار شيك هستند و لباسي كاملاٌ رسمي مي پوشند. اگر يك شخصيت در مراسمي از لباس هاي غير رسمي استفاده كندمورد تمسخر قرار خواهد گرفت.





    مردان زرتشتي پس از آنكه به تهران مهاجرت كردند اصولاً كمتر به پوشش توجه مي كردند . عكس هايي كه از آن دوران باقي است نشان ميدهد كه پوشش مردان زرتشتي از لحاظ نوع آن ، تفاوتي با لباس هاي مردم ديگر نداشت و اصولاً مردان زرتشتي از پوشيدن لباسهاي سنتي و به طور كلي آن نوع لباسي كه مثلاًدر يزد و كرمان ميپوشيدند امتناع ميكردند.اما شايد وضعيت لباس پوشيدن در ميان زرتشتيان در آغاز اين سده و حتا تا اواخر دوران قبل از انقلاب در حدي پايينتر از استاندارد جامعه بوده است.



    اما زنان زرتشتي كاملاً متفاوت بودند . زنان زرتشتي به خاطر اهميتي كه به پوشش ( حجاب) مي دادند حتا پس از آمدن به تهران هم لباس سنتي خود يعني«مكنا و شوال» را فراموش نكردند. بعد از آن و در زمان پهلوي دوم نيز با وجود تغييراتي كه در تمامي جنبههاي زندگي مردم ايران و به تبع آن زرتشتيان تهران بوجود آمد ،دختران و بانوان جوان كم كم از پوشيدن «مكنا و شوال» طفره رفتند و فقط به پوشيدن روسري اكتفا كردند. البته تعداد روسري پوش ها هم روزبه روز كمتر شد. زنان طبقه اول جامعة زرتشتي تهران سردمدار اين حركت بودند و كاملاً خود را مطابق فرهنگ غربي كه نفوذ خود را در آن زمان روز به روز بيشتر ميكرد ،ميراستند.

    كم كم بانوان در محيطها عمومي زرتشتيان با پوششهاي كاملاً فرنگي ظاهر شدند ، اگرچه هنوز در كوچه و خيابان از لباسهاي پوشيده تري استفاده ميكردند.

    در اواخر دوران محمد رضا پهلوي به تدريج استفاده زا روسري و لباسهاي پوشده در جامعه زنان زرتشتي تهران منسوخ ميشد و تنها تعداد اندكي از بانوان كه معمولاً مسن تر هم بودند مكنا و شوال را به عنوان پوشش اصلي خود حفظكردند.

    مردان زرتشتي هم از پوشاك شيك تري نسبت به گذشته استفاده ميكردند و كيفيت پوشاك در بين مردان زرتشتي نيز بهتر مي شد. بيشتر مردان زرتشتي در دوران پهلوي دوم از كراوات به عنوان نمادي از شيك پوشي و تشخص استفاده ميكردند.

    پس از انقلاب اسلامي هم تا چند ماه اول همين وضعيت دربارة بانوان ادامه داشت . اگرچه بسيار يز انان به خاطر شرايط جديد ، كمي محافظه كارانه تر در مورد پوشش خود عمل ميكردند. اما با شيوع حجب در جامعه ، بانوان زرتشتي نيز به تبع وضع جديد دوباره از روسري و لباسهاي بلندي به نام مانتو اسلامي بهره گرفتند.

    مردان هم ديگر از بستن كراوات طفره رفتند و كار به جايي رسيد كه در عروسي ها نيز حتا يك نفر كراوات نميبست.

    اين تغييرات در نوع پوشش البته از ديد گاههاي مردم زرتشتي هم تأثير داشت.
    اما آنچه در اين ميان اهميت دارد ادامه پوششي است كه بانوان زرتشتي در پايان دوران محمد رضا پهلوي از خود بروز دادند . به اينصورت كه بانوان زرتشتي امروز هم هنوز گاه و بيگاه چنان لباس ميپوشند كه با كمي دقت از بانوان ايراني غير زرتشتي قابل تشخيص هستند . نوع پارچه مورد استفاده و نوع رنگي كه در لباسهابه كار ميرود و همچنين طرح خود لباسها تا حدودي در اين تشخيص نقش دارد.


    (ادامه لباس سنتي زرتشتيان)

    روسري سفيد:

    يكي از بارزترين پوشاك زرتشتيان كه در ميان زنان زرتشتي خواهان دارد . روسري سفيد چيزي نيست جز روسري سفيد رنگي كه بانوان زرتشتي بر سر ميكنند.

    نكته جالب توجه در اين است كه در دوره پهلوي نيز كه پوشش آزاد بود باز هم بانوان زرتشتي از روسري در اجتماعات استفاده ميكردند . هرچند در آن زمان ديگر پوشيدن مْكنا و شوال از رواج افتاده بود .اما به هر حال سر كردن روسري از الزامات بود.

    امروزه در مراسم پرسه و مراسم مذهبي در زماني كه موبدان مشغول خواندن اوستا هستند بانوان حتماً روسري سفيد سر مي كنند . حتا برخي از بانوان روسري سفيد را در كيف مي گذارند و قبل از ورود به سالن آن را را با روسري سياه و يا رنگي خود تعويض مي كنند.

    عرقچين:

    اين هم نوعي كلاه است از جنس نخ سفيد كه به آن چلوار هم ميگويند . همه موبدان در هنگام خواندن اوستا از اين وسيله براي پوشاندن موي سر استفاده مي كنند. هنگام ورود به آتشكده ها مثل آتشكده تهران و يا رستم باغ و يا شاهورهرام ايزد مردان بدون استثناء بر سر مي گذارند.

    بعضي از زرتشتيان به عنوان نذر از اين كلاه مي دوزند و به محل هاي مورد نظر اهداء مي كنند.

    بعضي اوقات حتا نامي را بر روي آن مي دوزند كه بيشتر نام فردي درگذشته است.

    كمدهايي در ورودي آدريان تهران و رستم باغ و شاهورهرام ايزد تهران و تهرانپارس براي نگهداري اين كلاه ها وجود دارد




    مكنا« پوشاكي رسمي در مراسم زرتشتيان:

    امروزه ديگر زنان زرتشتي مگر تعداد بسيار انگشت شمار از آنان به هيچ عنوان از لباس سنتي كه اصطلاحاٌ به «مَكنا » شهرت دارد بيرون از خانه استفاده نمي كنند ، مگر در مراسم رسمي و آنهم بصورت سمبليك و نمايشي . اگر در هنگام ورود به مراسم جشن سده و يا مهرگان چند دوشيزة زرتشتي را با لباس سنتي ميبينيم كه آيينه و كلاب به تازه واردين تعارف ميكنند ، اين تنها نمايشي از اين سنت قديمي است و نمي توان لفظ ديگري را به آن داد .

    البته شايد هنوز هم در تعداد بسيار بسيار كمي از بانوان مسن زرتشتي از اين لباس به صورت عرفي استفاده ميكنند .پوشاك سنتي زنان زرتشتي چنانچه هنوز هم به ندرت در گوشه و كنار شهر تهران ميتوان مشاهد كرد عبارت از: يك شلوار كوتاه از پارچه «كُدري» است . يك روسري بلند به اندازه بلندي قد مصرف كننده كه پهناي آن هم مناسب با چاقي و لاغري او فرق ميكند . اين روسري به نام«مَكْنا» معروف است . بخش ديگر اين لباس هم كه زير مكنا قرار ميگيد نوعي عرقچين است . قديم تر ها يك پارچة ديگر نيز دور چانه بسته ميشده كه به آن «كلوته» مي گفتهاند كه امروز مرسوم نيست.

    پوشيدن مكنا و شوال د رخود نشانهها و علاماتي را به همراه داشت .مكناي رنگي به رنگ هاي سبز و قرمز نشان از تجرد داشت مثلاً مكنايي كهبه مكناي «كيش» معروف بود حاشيه دار بود و رنگ آن زرشكي بود .

    مكناهاي قهوهاي و سبز تيره نماد تأهل بود.مكناي«دارايي» سبز است و زنان متأهل به سر ميكردند. مكناي دارايي را بر سر عروس ميكردند تا آنكه عروس به خانه داماد ميرفت و در حجله داماد آن را از سر عروس برميداشت.

    نوعي روسري بلند به نام «چارقد» هم به عنوان پوششي براي سر(حجاب سر) در بين زرتشتيان و بخصوص دختران مرسوم بود كه امروزه به كلي متروك شده است. براي چارقد از همه نوع پارچههاي رنگي و شاد استفاده ميشد. يك نوع آن هم با كامواي نازك و با قلاب بافي آماده مي شد كه امروزه نيز هنوز بانوان مسنتر گاه و بيگاه بر سر ميكنند. رنگ اين چارقد ها بيشتر سفيد يك دست است.

    سالها پيش كه پوشيدن چارقد هنوز رسم بود خانمها براي محكم كاري بيشتر آن را بر روي مكنا ميانداختند. كاركرد ضمني يا بهتر بگوييم كاركرد پنهان چارقد محافظت سر و گردن از سرما نيز بوده است.

    كاركردهاي مؤثر لباس زنان امروزه كاملاً از ميان رفته است و به همين جهت خانم ها حاضر به پوشيدن لباسهاي سنتي نيستند. علاوه بر آنكه ضرورت همسازي با زندگي شهري نيز ايجاب ميكند تا از هرگونه پوششي كه با الگوهاي جاري مغايرت داشته باشد پرهيز شود.
    حتي پوشيدن سدره و كشتي كه جنبه ظاهري هم نداشته و تنها نوعي لباس زير محسوب ميشود نيز به تدريج كم تر مي شود . يكي از كاركردها سدره و كشتي ايجاد شناخت و جلب اطمينان دوسوية پوشندگان و ايجاد حس قرابت و اشنايي ميان استفاده كنندگان ناآشنا با هم بود . امروزه چون نياز به ايجاد اين احساس آنقدرها قوي نيست پوشيدن سدره هم كاركرد خود را از دست داده و يكي از علل كم توجهي بدان نيز همين است. از سوي ديگر استفاده از سدره و كشتي هيچگاه در ميان زرتشتيان به صورت ك تابو در نيامد اگرچه در هندوستان زرتشتيان نپوشيدن سدره و كشتي را كاري ممنوع و حرام مي دانند . به هرحال پوشيدن لباس مذهبي «سدره و كشتي» امروزه بيشتر محدود به مراسم و جايگاههاي مذهبي دارد.

    در برخي از مراسم دختران زرتشتي براي اجراي برنامههاي مشخص از لباس سنتي زرتشتيان(مكنا) استفاده ميكنند و پسران ضمن پوشيدن لباس سفيد، عرقچين سفيد ميگذارند.​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]تفاوتها و شباهتهای دین زرتشت با دین اسلام[/h]
    شباهت های دین زرتشت و اسلام
    از پیشوایان اسلام، روایاتی وجود دارد مبنی بر این که زردشتیان پیامبری داشتند و او صاحب کتاب آسمانی بود، لیکن بعدا از بین رفت. طبق این دیدگاه: آیین که زرتشت به جهانیان عرضه داشت، آیین توحیدی بود و به مبدأ و معاد و هدایت شریعتی خداوندی و نبوت معتقد بود. شهید مرتضی مطهری می گوید: "آن چه در مورد زرتش محقق است این که او به توحید در عبادت دعوت می کرد. اهور امزدا از نظر شخص زرتش نام خدای نادیده، خالق جهان و انسان است، و تنها موجودی است که شایسته پرستش است ."زرتشتی ها معتقدند که روح آدمی پس از مرگ در عالم دیگری زندگی می کند و زندگی او براساس کارهای دنیوی اش می باشد. فرد اگر نیکوکار باشد، در زندگی پس از مرگ، متنعم می شود و از زشتکاری خویش معذب می گردد. آنان به بهشت، جهنم و اعراف اعتقاد دارند. در این باورها (مبدأ، معاد و نبوت عامه) بین اسلام و زرتشت اشتراک هست. در مسائل اخلاقی همانند راستگویی و پرهیز از دروغ نیز دو آیین تا حدودی مشترک اند. جایی که شعار زرتشتیان پندار نیک، گفتار نیک و کردار نیک است، و می گویند: راستگویی آدمی را بهشت و دروغگویی به جهنم سوق می دهد. شبیه این اعتقاد در اسلام هم وجود دارد که گفته شده: نجات در صداقت و هلاکت در دروغگویی است.

    تفاوت های دین زرتشت و اسلام
    اما جدای از این چند امر مشترک، در بسیاری از امور تفاوت هست، مثلا دین اسلام بر محور رهنمودهای پیامبر اسلام، وحی به حضرت و قرآن قرار دارد .که زرتشتی ها را قبول ندارند. آنان آتش را مقدس می شمارند و در آتشکده ها آتش را فروزان نگاه می دارند. پیراهن مقدس (سد ره) را طی مراسمی به تن پسران می پوشانند و ریسمان مقدس (کسستی) را بر کمرشان می بندند. کالبه مردگان را در برخ خاموش یا در دخمه می نهند و آن را غذای لاشخورها می سازند. این ها را مسلمانان قبول ندارند. در اعتقاد زرتشتیان جهان از دو نظام خیر و شر تشکیل شده است. ذات خوب به همراه شش فرشته روح های جاویدان و ازلی را تشکیل می دهند. ذات به همراه شش فرشتة شر، هفت روح خبیث را تشکیل می دهند. زردشتی های به ازدواج با محارم روی می آورند، که در اسلام پذیرفته شده نیست در اسلام امهات مسائل احکامی و آنچه که به عنوان فروع دین معروف است، در ده عنوان: نماز، روزه، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، زکات، تولی و تبری،خلاصه می شود که این ها را زردشتی ها قبول ندارند.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]مفهوم موعود در دین زرتشتی[/h]
    اشاره

    منجی آخر الزمان در جهان‏بینی و معادشناسی زرتشتی جایگاهی ارجمند دارد وبه‏همین جهت از آن بسیار گفته و نوشته‏اند. با این وصف، کنکاش‏ها درباره ماهیت ومفهوم اندیشه نجات‏بخشی در باورهای مزدیسنایی اقناع‏کننده نبوده و هنوز شناخت‏کاملی از آن به‏دست نیامده است . از این‏رو، در نوشتار حاضر کوششی رفته تا بابازخوانی مباحث مربوط به موعود زرتشتی، جنبه‏های ناگفته‏ای از آن وانمایی شود.
    مزدیسنان موعود یا منجی را «سوشیانت یا سئوشینت» (1) نام کرده‏اند. این واژه اسم فاعل‏مضارع از ریشه«~ «us» ~»و«~
    as» ~»، به معنی «سود» بوده (2) که به «آن کسی که سود خواهدرساند» و نیز «رهاننده» ترجمه شده است. (3)
    در متون دینی زرتشتی، هنگامی‏که از اوستا تا کتب متأخر به پیش برویم، متوجه‏می‏شویم که مفهوم «سوشیانت» یا همان منجی از لحاظ کمی و کیفی بسط روبه‏تزایدی‏پیدا کرده است . برای درک بهتر موضوع، جایگاه و تعریف «سوشیانت» را به ترتیب دراوستا و سایر منابع زرتشتی وارسی می‏کنیم.
    «سوشیانت» درگاثاها (4)
    در گاثاها، که آنها را سروده‏های زرتشت می‏شمارند، واژه «سوشیانت» در دو صیغه مفردو جمع استعمال شده است. به عقیده غالب پژوهندگان، کاربرد شکل مفرد این واژه درگاثاها بر شخص زرتشت دلالت دارد: (5)
    ای مزدا!
    چگونه دریابیم که تو در پرتو «اشه» (6) برهمگان و برآنان که سر آزار مرا دارند، فرمان‏می‏رانی؟
    مرا به درستی از هنجار «منش نیک» (7) بیاگاهان. «سوشیانت» باید بداند که پاداش وی‏چه‏سان خواهد بود (یسنه‏هات 48، بند9) .
    ... «کی گشتاسپ» (8) هوادار «زرتشت سپیتمان» (9) و «فرشوشتر» (10) ، راه راست دینی رابرگزیده‏اند که «اهوره» به «سوشیانت» فرو فرستاد (یسنای 53، بند2) .
    علاوه بر این، در گاثاها، سوشیانت به شکل «جمع» هم آمده و به‏نظر می‏رسد در این‏حالت، به آیندگانی اشاره دارد که با بهره‏مندی از «منش نیک» ، راه زرتشت را پی خواهندگرفت : (11)
    ای مزدا!
    چنین خواهد بود «رهانندگان سرزمین‏ها» (سوشیانت‏ها)، که با «منش نیک» خویشکاری می‏ورزند و کردارشان بر پایه «اشه» و آموزش‏های تو است. به‏راستی‏آنان به درهم شکستن خشم (12) برگماشته شده‏اند (یسنه‏هات 48، بند12) .
    به این ترتیب، در گاثاها هنوز سوشیانت چهره‏ای مرتبط با پایان گیتی، «فرشگرد» (13) وداوری انجامین نیست، بلکه چون اصطلاحی عام و آشنا، برای همه آن نیک‏نفسان‏منتظری به‏کار رفته است که زرتشت نیز در شمار آنان قرار دارد. (14)
    در واقع، کاربرد مفهوم سوشیانت در گاثاها کاملا با آنچه بعدها ـ و در متون دینی‏زرتشتی ـ شاهد آن خواهیم بود، متفاوت است؛ زیرا در این سروده‏ها به‏هیچ‏وجه ازنقش‏آفرینی او در فرجام جهان یاد نشده و حتی می‏توان گفت که در گاثاها، سوشیانت‏بیشتر نمودی این دنیایی و خاکی دارد. برای مقایسه، به این سرودهای زرتشت راجع به‏پایان گیتی نگاه کنید که در آنها هیچ اشاره‏ای به سوشیانت نشده است:
    ای هوشمندان!
    بشنوید با گوش‏ها [ی خویش‏] بهترین [سخنان‏] را و ببینید با منش روشن و هر یک‏از شما ـ چه مرد و چه زن ـ پیش از آن‏که رویداد بزرگ به کام ما پایان گیرد، از میان‏دو راه، [یکی را] برای خویش برگزینید و این [پیام‏] را [به دیگران‏] بیاموزید (یسنه‏هات 30، بند2) .
    آن‏گاه شکست و تباهی بر «دروج» (15) فرو خواهد آمد و آنان که به نیک‏نامی شناخته‏شده‏اند، به آرزوهای خویش خواهند رسید و به سرای خوش «منش نیک» و «مزدا» (16) و «اشه» راه خواهند یافت (یسنه‏هات 30، بند 10) .
    ای اهوره!
    این [همه‏] را از تو می‏پرسم: به‏درستی [بازگوی‏] که چگونه گذشته است و چگونه‏خواهد گذشت؟ اشونان و پیروان «دروج» را چه پاداش و پادافره‏ای در دفتر زندگانی‏نوشته خواهد شد؟
    ای مزدا!
    این [همه‏] در شمار پسین چگونه خواهد بود؟ (یسنه‏هات 31، بند14) .
    ... من چنین کسانی را به نیایش تو رهنمون خواهم شد و همه آنان را از «گذرگاه‏داوری» (17) خواهم گذراند (یسنه‏هات 46، 10) .
    ای مزدااهوره!
    اینک تو را و «اشه» و «بهترین منش» و «شهریاری مینوی» را می‏ستایم و نیایش‏می‏گزارم .
    من خواهانم که رهرو راه [راست‏] باشم [و] در «گرزمان» (18) به گفتار رادمردان [تو] گوش‏فرا دهم (یسنه‏هات 50، بند4) .
    مزدی که «زرتشت» به «مگونان» (19) نوید داده، در آمدن به «گرزمان» است، آن‏جا که ازآغاز سرای «مزدااهوره» بوده است (یسنه‏هات 51، بند 15) .
    سرودهای فوق، به‏وضوح نشان از بشارت آمدن روز قیامت و غلبه نیکی بر بدی، پل‏داوری (پل چینوت یا صراط) و بهشت برین دارد؛ اما در هیچ‏کدام از این سروده‏های‏مربوط به آخرت کارکردی برای سوشیانت پیش‏بینی نشده است.
    براین اساس، می‏توان نتیجه گرفت که کاربرد سوشیانت در گاثاها به‏گونه‏ای کاملامشهود عام و غیرمبتکرانه بوده؛ و چنان می‏نماید که زرتشت در این سروده‏ها از واژه‏مذکور به مثابه مفهومی آشنا یا قابل درک برای مردمانش بهره جسته است. این نکته را بامروری بر گاثاها بی‏دشواری می‏توان دریافت؛ زیرا جنبه‏های انقلابی آموزه‏های‏زرتشت، چون طرد همه‏جانبه دئوه‏ها (دیوان) و نفی نوشید*نی‏خواری، ممنوع کردن‏قربانی‏های خونین و ارادت یکپارچه او به اهوره‏مزدا، همواره تمایزی قابل شناخت‏داشته‏اند. این‏همه در حالی است که در گاثاها، نه فقط مفهوم «منجی» ، در مقایسه با آنچه‏گذشت، دقیقا تبیین نشده، بلکه زرتشت با سوشیانت نامیدن خود و آنان که خواهندآمد، از این واژه به‏شکلی غیراختصاصی بهره گرفته است. به‏عبارت دیگر، با توجه به‏شیوه و کاربرد واژه سوشیانت در گاثاها، می‏توان گفت که مفهوم موعود دستاورد ابتکاریا رسالت زرتشت نبوده است.
    «سوشیانت» در «یشت» ها (20)
    برخلاف گاثاها، سوشیانت در یشت‏ها تعریفی کاملا اختصاصی دارد که شناخت‏موجزی از او به دست می‏دهد:
    .1 در فروردین یشت (بند 128) فروشی (21) سه تن که براساس متون متأخر زرتشتی‏سوشیانت دانسته شده‏اند، به نیکی ستوده شده است:
    فروشی پاکدین «اوخشیت ارت» (22) را می‏ستاییم.
    فروشی پاکدین «اوخشیت نم» (23) را می‏ستاییم.
    فروشی پاکدین «استوت ارت» (24) را می‏ستاییم.
    (درباره زمان و ترتیب ظهور این موعودها، در این یشت و سایر قسمت‏های اوستا، هیچ‏گونه اشاره‏ای وجود ندارد. لیکن خواهیم دید که این موضوع در کانون ادبیات رمزی‏و پیشگویانه زرتشتی‏گری متأخر قرار دارد.) .2 در زامیادیشت (بند 92)، سخن از ظهور سوشیانت از دریاچه‏ای به نام «کیانسیه» (25) رفته است:
    بدان هنگام که «استوت ارت» ، پیک مزدااهوره، پسرویسپ تئورویری (26) از آب‏دریاچه کیانسیه برآید ...
    .3 سوشیانت دارای فرکیانی (27) و لذا شایسته فرمانروایی است:
    بدان هنگام که «استوت‏ارت» ، پیک مزدااهوره... برآید، گرزی پیروزی‏بخش‏برآورد، [همان گرزی‏] که فریدون دلیر (28) هنگام کشتن «اژی‏دهاک» (29) داشت؛ [همان‏گرزی‏] که افراسیاب تورانی (30) هنگام کشتن «زین گاو» دروند (31) داشت؛ که کی خسرو (32) هنگام کشتن افراسیاب داشت؛ که کی گشتاسپ آموزگار اشه برای سپاهش داشت.
    او بدین [گرز]، دروج را ازین‏جا ـ از جهان اشه ـ بیرون خواهد راند (زامیادیشت، بندهای 92 و 93) .
    .4 سوشیانت و یارانش، نیک‏نفسانی هستند که سعادت مادی و معنوی را برای‏جهانیان به ارمغان خواهند آورد:
    یاران «استوت‏ارت» پیروزمند به‏درآیند: آنان نیک‏اندیش، نیک‏گفتار، نیک‏کردار ونیک‏دین‏اند و هرگز سخن دروغ بر زبان نیاورند (زامیادیشت، بند 95) .
    منش بد شکست یابد و منش نیک برآن چیره شود.
    [سخن‏] دروغ‏گفته، شکست یابد و سخن راست‏گفته، برآن چیره شود.
    خرداد و امرداد، (33) گرسنگی و تشنگی، هر دو، را شکست دهند.
    اهریمن ناتوان بدکنش رو در گریز نهد (زامیادیشت، بند 96) .
    به این ترتیب و مجموعا، در «یشت‏ها» مفهوم سوشیانت با فرجام محتوم گیتی وهنگام غلبه نهایی نیکی بر بدی پیوندی آشکار یافته است؛ هر چند که هنوز از هنگام‏ظهور او و چگونگی کنش‏هایش صحبتی در کار نیست.
    به‏هرحال، چنان‏که دیدیم، در زامیادیشت سخن از سه موعود رفته است. در این‏یشت نکاتی وجود دارد که نشان می‏دهد مباحث مربوط به سوشیانت به‏راستی قدمتی‏ورای انتظار دارند . از جمله، باید به توصیفی که از «افراسیاب» در آن و در کنار سوشیانت‏شده، توجه کرد؛ زیرا در یشت مذکور این دشمن مشهور تورانی چندان بدسگال واهریمنی تصویر نشده، بلکه حتی او با کشتن «زین گاودروند» ، همچون دیگر فره‏مندان‏ذکر شده، به‏واقع ناجی ایران‏زمین گشته است. این امر می‏رساند که ترسیم چهره‏ای‏مخوف از افراسیاب تحولی است که بایستی حداکثر در آغاز زرتشتی‏گری انجام شده‏باشد (34) و درست به‏همین خاطر است که جنگ‏افزار پیروزی‏بخشی را که سوشیانت با آن‏دروغ را سرکوب می‏کند، در کف او هم می‏بینیم. همچنین باید از سرنوشت «اژی دهاک» در زامیادیشت یاد شود که برخلاف آنچه بعدها رایج شد، این‏جا توسط فریدون کشته‏شده است (35) (می‏دانیم در اساطیر ایرانی سخن از به زنجیر کشیده‏شدن او در البرزکوه وسپس خروجش در پایان دنیا رفته است) . بنابراین، می‏توان باور داشت که این بند اززامیادیشت از لحاظ مضمون بسیار قدیمی است (36) و لاجرم باور به سوشیانت در آن نشان‏از جهان‏شناخت آریاییان اولیه‏ای دارد که باری، منتظر ظهور قهرمانی از نسل پهلوانان‏اساطیری‏شان می‏بوده‏اند تا بدی‏ها را از میان بردارد .
    موضوع قابل ذکر دیگر، اشاره این یشت به از میان‏رفتن گرسنگی و تشنگی، خودحکایت از دغدغه‏های مردمان اولیه‏ای دارد که با پدیده کشاورزی و آبیاری ناآشنا بوده وشاید به اندازه بدی‏های اخلاقی از غلبه آنها نگرانی داشته‏اند.
    بنابراین، در یشت‏ها سوشیانت را در امتداد سلسله قهرمانان اساطیری و حتی‏بقیةالسیف آنان می‏بینیم؛ او در عین آن‏که آرمان‏های زرتشتی چون غلبه بر منش بد واهریمن را به انجام می‏رساند، نقطه اوج پهلوانان و حماسه‏آفرینان هم هست. این‏همه باروح کلی یشت‏ها هماهنگی کاملی دارد؛ زیرا در این سروده‏ها همواره کوشش قابل‏تشخیصی برای آشتی‏دادن باورهای کهن آریایی با آموزه‏های زرتشت دیده می‏شود. (37)
    به‏سخن دیگر، بندهای ذکر شده از زامیادیشت در واقع تلاقی باورهای کهن آریایی راجع‏به سوشیانت پهلوان با دینمداری پس از زرتشت را نشان می‏دهد.
    سوشیانت در متون زرتشتی پس از اوستا

    برخلاف اوستا، اندیشه سه موعودی که از پی هم خواهند آمد، در متون دینی زرتشتی‏چون «بندهشن» (38) ، «دینکرت» (39) ، «زندوهومن‏یسن» (40) و «جاماسب نامه» (41) و غیره... باگسترش فوق‏العاده‏ای مطرح شده و شاخ و برگ فراوانی یافته است. (42)
    برای آگاهی ازروایات این منابع و به‏طور بسیار خلاصه: (43)
    در جهان‏بینی زرتشتی، آغاز و انجام آفرینش در زمانی محدود به دوازده هزار سال‏انجام می‏گیرد که خود به چهار دوره سه‏هزار ساله تقسیم می‏شود. در سه هزاره نخست، گیتی روحانی و مینوی بود و میان قلمرو روشن اهوره‏مزدا و قلمرو تاریکی اهریمن خلاءحایل بود. در این خلال، اهوره‏مزدا با دانش کامل خود از وجود اهریمن آگاه بود؛ لیکن‏اهریمن به دلیل نادانی از جهان روشن اهوره‏مزدا خبری نداشت. در فرجام سه هزاره‏اول، بارقه‏ای از نور که از مرز تاریکی‏ها گذشت، اهریمن را از وجود جهانی دیگر آگاه‏کرد و او بر قلمرو اهوره‏مزدا یورش آورد، لیکن چون خویش را ناتوان دید، «ضدآفرینش» خویش را آغاز کرد و در مقابل آفریده‏های اهورایی، بدکاران و دیوان را در عالم‏مینوی خویش به‏وجود آورد. در سه هزاره دوم، غلبه نسبی با اهوره‏مزدا شد، زیرا اودعایی بر زبان آورد و اهریمن و دیوان آفریده او را بیهوش کرد. در این فرصت، اهوره‏مزدا به آفرینش گیتی پرداخت؛ او آسمان و زمین و آب و پیش‏نمونه‏های انسان (یعنی کیومرث) و چارپایان و گیاهان را پدید آورد، تا آن‏که در پایان این هزاره، زنی‏بدکاره به نام جهی اهریمن را از بهت‏زدگی بیرون آورد و او را ترغیب کرد تا به جهان‏روشنی‏ها یورش آورد. این گونه، سه هزاره سوم و چهارم به حالت «آمیخته» درآمد: آمیختگی میان نیکی‏ها و بدی‏ها ، ...، سراسر سه هزاره سوم به خیزش شاهان پیشدادی، سلطه هزار ساله اژی‏دهاک و شهریاری کیانیان گذشت تا عاقبت در ابتدای آخرین سه‏هزاره (یعنی هزاره چهارم)، زرتشت پا به عرصه وجود نهاد. باور زرتشتی چنان است که‏در این دوره، عاقبت بدی‏ها شکست قطعی می‏خورند و گیتی از ریم آنها پالوده می‏شود.در پایان هر هزاره از این دوره، سوشیانتی از تخمه زرتشت برای یاری دین‏بهی (44) و مسلم‏گردانیدن شکست دشمنان ظهور می‏کند.
    در پایان هزاره دهم خلقت (اولین هزاره از سه هزاره چهارم)، «پشوتن» (45) ، پسر شاه‏گشتاسپ کیانی، ظهور می‏کند و رهبری مؤمنان را به‏دست می‏گیرد. وی با یاری‏صدوپنجاه مرد پرهیزگار و شماری از ایزدان، نیروهای اهریمن را خواهد شکست وجهان را از آلودگی پاک خواهد کرد. به این ترتیب، راه برای زاده شدن «اوخشیت‏ارت» (اوشیدر یا هوشیدر)، یا نخستین تن از سه پسر رهایی‏بخش زرتشت هموار می‏شود. (46)
    هوشیدر سپاهی نیرومند بر گرد خود فراز می‏آورد و در نبردی سهمگین تبه‏کاران رادرهم می‏شکند و دین زرتشت را دوباره زنده می‏گرداند. هزاره یازدهم، دوره «اوخشیت‏نمه» یا دومین رهایی‏بخش است. در این هزاره، دیو ملکوش (در اوستا: مهرکوس (47) ) ظاهرمی‏شود و توفان سهمگینی از تگرگ و برف پدید می‏آورد که همه آفریدگان را نابودمی‏سازد . اما مردم و جانورانی که پیش‏تر به دژ (ور) جمشید (48) پناه جسته بودند از گزندملکوش در امان می‏مانند و بار دیگر جهان را از آدمی و جانور پر می‏سازند. اما به‏واسطه‏گسترش تبه‏کاری‏ها و کژآیینی‏ها، باز اهریمن نیرو می‏گیرد و اژی‏دهاک را که فریدون درکوه دماوند در بندش کرده بود، برمی‏انگیزد تا از جهانیان کین‏خواهی کند. اهوره‏مزدا نیزبه یاری ایزدان، گرشاسپ دلاور (49) و شماری از پهلوانان از جمله کیخسرو وتوس و گیو رااز خواب و بی‏خودی بیدار می‏کند. در نبردی که این‏چنین در می‏گیرد، گرشاسپ با گرزمعروفش اژی‏دهاک را به قتل می‏آورد؛ اهریمن و دیوان شکسته خواهند شد و به ژرفای‏تاریکی خود باز خواهند گشت. (50)
    این‏گونه، زندگی سراسر خوشی آغاز می‏شود واهورامزدا «فرشگرد» را با ظهور آخرین و بزرگ‏ترین سوشیانت آغاز می‏کند. او «استوت‏ارت» نام دارد و طی پنجاه‏وهفت سال، همه مردگان از «کیومرث» تا آخرین انسان را ازگور بر می‏انگیزاند. همه انسان‏ها در یک‏جا بر هم فراز می‏آیند و هر کسی به‏چشم خویش‏کرده‏های نیک و بدش را می‏بیند. «استوت ارت» راستکاران را به بهشت برین بازمی‏فرستد و بدکاران را به دوزخ فرو می‏افکند. پس از سه روز، رودی از فلز گداخته مهیامی‏شود که همه روان‏هااز آن عبور می‏کنند. با این آزمون، گناهان دوزخیان خواهدسوخت و تبه‏کاران، همچون پاکان، از آلودگی به هر گناهی پاک خواهند شد. (51) آنگاه‏سوشیانت در نقش یک موبد (52) گاوی را قربانی می‏کند و از پیه آن شربت جاودانگی راآماده می‏کند. هر یک از مردمان با نوشیدن آن شربت جاودانه می‏شوند. (53) سپس‏سوشیانت هرکسی را به مقتضای اعمالش پاداش نیک خواهد داد.
    نتیجه‏گیری‏ها

    (1) براساس آنچه گذشت، می‏توان اندیشید که پیش از رسالت زرتشت، مردم‏هندوایرانی چشم به راه سوشیانت‏هایی (در معنای سودرسان و رهاننده) می‏بوده‏اند تاهر از گاهی با ظهور خویش زندگی را سامان بخشند و بدی‏ها را ریشه‏کن کنند. (54) این «موعودهای اولیه» به مقتضای نحوه زندگی قبیله‏ای آن دوران لابد سیمایی پهلوانی واسطوره‏ای داشته‏اند. شاید زرتشت با سوشیانت خواندن خود مخاطره‏ای عظیم رابه‏جان خریده باشد، زیرا بنا به سنت، او یک «زوئتر» (55) یا روحانی بوده و نه حتی لااقل‏یک «نر«~ Nar ~»» ؛ (56) و شاید بخشی از مخالفت‏هایی که او را ـ در گاثاها ـ به گلایه واداشته، ناشی از همین نکته بوده که توده مردم توقع ظهور یک پهلوان در مقام سوشیانت راداشتند و نه یک زوئتر ... . به‏هرحال، چنان معلوم است که پیروان زرتشت بعدها درتلاش برای آشتی دادن مبانی کیش جدید با آیین کهن به آن سوشیانت منتظر سیمایی‏دینی هم بخشیدند. این‏گونه در زامیادیشت، «سوشیانت» ، علاوه بر بهره‏مندی از فرکیانی‏و نقطه اوج قهرمانان اسطوره‏ای بودن، سیمایی کاملا دینی و روحانی هم دارد.
    (2) جای‏گرفتن مفهوم موعود در طرح کیهانی هزاره‏ها و رواج ادبیات رمزی وپیش‏گویانه راجع به زمان و علایم ظهور سوشیانت محتملا دستاورد دوران محنت‏بارسلوکیان (جانشینان اسکندر مقدونی) است؛ (57) دورانی که مؤمنان زرتشتی ناراضی ازسلطه کافران یونانی و فرهنگ یونانی‏مآبی به خود دلداری می‏دادند که دوام بدی‏ها فقطتا پایان هزاره زرتشت خواهد بود و به‏زودی با خیزش دوباره پهلوانان اسطوره‏ای کهن‏رهایی به ارمغان خواهد آمد ... . کار که بر «ساسانیان» مسلم شد، اندیشه موعود، درچارچوب آرمان‏های ملی (ایرانشهر) و مذهبی (زرتشتی‏گری ثنوی) آنان تجلی‏تازه‏ای یافت: اینان در بازبینی مفهوم سوشیانت، برخلاف آنچه در یشت‏ها دیدیم، کارکردهای پهلوانی و دینی او را تا حدی از هم گسستند. دیگر سوشیانت قهرمانی ازسلاله یلان اساطیری نبود، بلکه «موبدی» از تخمه زرتشت پیامبر وانمود می‏شد که‏دست در کار امور رستاخیز دارد . او مردگان را برمی‏انگیخت؛ آخرین قربانی گاو راپیشکش اهوره‏مزدا می‏کرد؛ از پیه آن شربت جاودانگی فراهم می‏ساخت؛ نیکان راپاداش می‏داد و ... . و البته پیش از این، پهلوانان اسطوره‏ای از خواب و بی‏خودی‏برمی‏خاستند و اهریمنان را نابود می‏کردند تا زمینه برای ظهور سوشیانت نهایی مهیاشود. این‏گونه، می‏توان دید که اندیشه‏های نوآورانه زرتشت راجع به معاد و رستاخیز درفرآیندی طولانی بر پیکره موعود (های) اسطوره‏ای هندوایرانی تنیده شده و در تعاملی‏شگرف با آن تکامل یافته است. در واقع، مفهوم سوشیانت، همچنان‏که از گاثاها ویشت‏ها آشکار است، ریشه در باورهای بسیار کهن ایرانیان باستانی دارد و بهره‏گیری‏زرتشت از این مفهوم نیز در همان چارچوب کهن بوده، لیکن با آموزه‏های اصیل زرتشت‏راجع به معاد و در هم‏ترازی با اعتقاد به سال کیهانی بزرگ و فرجام جهان، آخرین‏سوشیانت دیگر نمی‏توانست فارغ از رخدادهای معاد زرتشتی قلمداد شود و به نظرراقم این سطور، هرچند باور به سوشیانت آخرین قدمتی فراتر از زرتشت دارد، لیکن‏تجسم کارکردهای دینی برای او محصول دوران پس از زرتشت است.
    (3) در اوستا اشارات فراوانی به‏ظهور سوشیانت از آب کیانسیه وجود دارد. (58) لیکن‏باید دانست که در هیچ جای اوستا شاهد مستقیمی بر این‏که سوشیانت از تخمه «زرتشت» است، یافت نمی‏شود؛ همچنان‏که در بند 128 فروردین‏یشت تصریح نشده که‏اوخشیت‏ارت و اوخشیت‏نم و استوت‏ارت همان سوشیانت‏های موعود هستند. در واقع، با تطبیق‏دادن مطالب متون متأخر زرتشتی با این بخش‏های اوستاست که معلوم می‏شود ازتخمه زرتشت که در آب کیانسیه نگهداری می‏شود، سه سوشیانت از پی هم برخواهندخاست. بنابراین، می‏توان پرسید که چرا سرایندگان یشت‏ها از تصریح دقیق و روشن‏براین‏که سوشیانت از نسل زرتشت است، طفره رفته‏اند؟ آیا باور به برخاستن «رهاننده‏ها» از دریاچه کیانسیه مقدم بر زرتشتی‏گری است؟ و چرا این سوشیانت‏ها به‏نام مادرانشان نامیده می‏شدند، نه پدر نام‏آورشان: زرتشت پیامبر؟ آیا نمی‏توان در این‏امر ریشه‏های باورهای مادرسالارانه را یافت؟ (59)
    (4) دقت در ادبیات پیش‏گویانه راجع به سوشیانت، به‏ویژه آنچه در منابع متأخرآمده، نشان می‏دهد که باور به موعود در اندیشه‏های مزدیسنایی عمیقا مبتنی براسطوره‏های بازگشت به عصر زرین است؛ زیرا مهم‏ترین کارکرد سوشیانت احیا وبازسازی گیتی بر مبنای الگوی نخستین آن (فرشگرد) دانسته شده، که این امر بانگرش دوری و نه خطی به «تاریخ» انطباق دارد.
    برای درک عمیق‏تر این نکته، لازم است تا مفهوم نگرش دوری به تاریخ تبیین شود: نگرش دوری به تاریخ دستاورد استنباط بشر از رویدادهای ادواری طبیعت است. بشری‏که شاهد دوران و چرخش طبیعت در هیئت روز و شب، بهار و خزان، زوال و نوزایی ماه، جزر و مد و امثالهم بود، لاجرم از این رویدادهای شگرف طبیعی نتیجه می‏گرفت که‏رنج‏ها همچون تاریکی وحشت‏افزای شب یا سرمای کشنده زمستان دوامی ندارند وعاقبت به روشنایی و شادکامی و گرمی می‏رسند . او با ذهن شدیدا فلسفه‏گرای خودچرخه دایمی طبیعت را تجلی قانونی کیهانی می‏دید که بر تمام شئون زندگی حاکم‏است، قانونی که به زشت‏کاری و شقاوت پایان می‏دهد و نیک‏ورزی را ارج می‏نهد.این‏گونه انسان‏های باستانی در پرتو یکسانی کارکرد بیولوژیک مغزشان، در تمام گیتی، ازمشاهدات خود به این نتیجه یکسان می‏رسیدند که روزگارانی پیش، در عصری زرین وسرشار از نیکی به سر می‏بـرده‏اند، دورانی سراسر خوشی و آسایش همچون بهار ... . والبته بی‏گمان بودند که عاقبت در گذر از چرخه عظیم زمان به همان دوران طلایی آغازین‏واصل خواهند شد . (60) مفهوم موعود در اندیشه‏های کهن آریایی و زرتشتی درهمین‏چارچوب معنا می‏یابد: او کسی است که یک قوم یا حتی جهان را با به ثمر رسانیدن‏رویدادی به نام «فرشگرد» دوباره به همان عصر زرین آغازین رهنمون خواهد گشت. (61)
    (5) از آنچه گذشت، نتیجه‏ای مهم هم عاید می‏شود و آن سستی نظریه‏ای است که‏باورمندی به موعود شیعی را یکسره وام‏دار آموزه‏های زرتشتی راجع به سوشیانت‏می‏داند.
    توضیح آن‏که برخی اندیشه‏مندان بر این راه رفته‏اند که می‏توان باور به موعود درادیان گوناگون را دستاورد تکامل یک اندیشه واحد دانست که نخست در زرتشتی‏گری‏پدیدار شد و سپس به سایر ادیان رسوخ یافت. (62) به اعتقاد اینان، یهودیت عمیقا از کیش‏ایرانی و باورمندی آن به موعود تأثیر پذیرفت و سپس این موضوع از آن دین به مسیحیت‏و اسلام راه یافت تا عاقبت در تشیع و در هیئت مهدی به اوج اعتلای خود رسید. مرحوم‏صادق هدایت از جمله پیروان این نظریه بود. او در مقدمه ترجمه خود از کتاب زند وهومن‏یسن، اصولا اعتقاد اسلامی به وجود قائم را به‏تمامی ملهم از اندیشه‏های ایرانی وزرتشتی شمرده و حتی از قول ادگار بلوشه نقل کرده که «اعتقاد به ظهور قائم حاصل‏عکس العمل روح ایرانی علیه روح سامی» است. (63) او در اثر مذکور تلاش زیادی کرده تا بانشان دادن همانندی‏هایی میان پیشگویی‏های راجع به هنگامه مهدی (عج) و سوشیانت‏خواننده را باین نتیجه برساند که باور به آن هر دو دستاورد «افسانه‏پرستی به عنوان یکی‏از احتیاجات اصلی آدمی» است. (64)
    نیز، برخی کوشیده‏اند که این نظریه را وجهه‏ای تاریخی هم ببخشند: «پس از آن که‏عرب‏ها در ایران نفوذی یافتند و دانشمندان ایرانی بیشترین کتاب‏های دینی پهلوی وبیشترین کتاب‏های رزمی و حماسی را از زبان پهلوی به زبان عربی برگرداندند و درمحافل و مجالس از برای عرب‏های تازه وارد خواندند، اندک اندک در مغز آنان موضوع‏موعود جای گرفت، به‏طوری‏که دیگر بیرون کردن آن را نتوانستند و بعدها جزو عقایددینی آنها شد و در مذهب شیعه راه کمال پیمود و با عقاید کهن وفق داده شد» . (65)
    شکی نیست که چنین دیدگاهی بس ساده‏انگارانه است؛ زیرا با مروری بر ویژگی‏های‏موعود شیعی می‏توان به‏روشنی دید که مبانی اعتقاد به آن به‏شکل فاحشی با الگوهای‏حاکم بر اندیشه سوشیانت تفاوت دارد؛ زیرا اولا، باورمندی به موعود شیعی، برخلاف‏سوشیانت، آموزه‏ای مبتنی بر استنباط خطی از سیر تاریخ است، سیری که به برپایی‏نظامی کاملا عادلانه و بی‏بدیل در سرگذشت آدمی منتهی می‏شود. ثانیا، بر مبنای‏اعتقادات شیعی، مهدی آمده و آماده است؛ او در جامعه با مردمان می‏زید و با آنان‏سخن می‏گوید و حتی ارشادشان می‏کند، اما به ناگزیر، تا هنگام مقرر ناشناخته باقی‏می‏ماند. (66) ثالثا، پیروزی مهدی در خلال نبردهایی خونین و بی‏حضور یلان و پهلوانان‏اسطوره‏ای به‏دست خواهد آمد و قیام او، بی کم و کاست، یک انقلاب عظیم برای برپایی‏حکومتی جهانی با هدف برقراری کامل حق و عدل و قسط خواهد بود، حکومتی که جزدین خالص برجای نمی‏گذارد. (67) آشکار است که این‏همه با کارکردهای متصور برای‏سوشیانت سخت تباین دارد.
    از اینها گذشته، در پیشینه و باورهای کهن مردم عرب هرگز چنان اسطوره‏ای که‏بن‏مایه موعود آخرالزمان قرار گیرد، وجود ندارد. سهل است، عرب اساسا معاد ورستاخیز را باور نداشت تا جویا و چشم‏به‏راه موعود باشد و این از آن‏جا پیداست که‏بیشتر جر آنان با پیامبر اسلام بر سر همین موضوع بود که بس باورنکردنی‏اش می‏یافتند.این نکته به‏ویژه در مورد عرب بادیه‏نشین صادق است که به تعبیری «اساسا دینی‏نداشت و اگر داشت آن را در روح و قلب او تأثیری نبود» . (68) عرب تنها به غنیمت و آزادی‏می‏اندیشید و فقط از اجل و تقدیر بیم داشت ... او حتی احتمال حشر و رستاخیز را بابردن استخوان‏پاره‏ای به نزد پیامبر اسلام به سخره می‏گرفت و مرگ را آخر همه چیزمی‏شمرد. (69) از چنین بستری درآمدن اندیشه موعود در هر شکلش البته ناممکن بوده‏است.
    در واقع، خاستگاه موعود شیعی اسطوره‏ها و باورهای کهن نیستند، بلکه مبنای‏اعتقاد به آن، به نحو بی‏نظیری مفهوم «حجت الهی» است که به تعبیر شیعه، همیشه برزمین برقرار بوده و خواهد بود. (70)
    اما صفات ممیزه مهدی به همین نکته ختم نمی‏شود؛ و در سویی دیگر، باید به نقش‏و مفهوم «انتظار فرج» توجه کرد که در ادبیات شیعی مقامی شامخ دارد ، ..، و این گونه، مفهوم موعود در اندیشه شیعی، مایه‏های قدرتمندی از انگیزه برای تعالی روحی و علونفس به‏وجود می‏آورد . در باورهای اسطوره‏ای چنین نتیجه‏ای مطلقا وجود ندارد و انتظارموعود هرگز سبب‏ساز کنش‏های روح‏بخش نمی‏گردد. باور به سوشیانت و حتی ماشیح‏یهودیان نیز به چنین رخدادی نمی‏انجامد، که اولی در کمند هزاره‏های کیهانی، خودنوبتش فرا خواهد رسید و ظهور دومی منوط به اراده یهوه‏ای خشمناک گشته است. تنهاموعودی که می‏توان درباره آن واژه «انتظار» را معنا کرد، عیسای مسیحیان است که البته‏این یکی هم در بلندای آسمان‏ها، برخلاف مهدی، کم‏ترین تعاملی با فردفرددوستدارانش ندارد. به‏عبارت دیگر، در باور شیعی این برجستگی مهم و منحصر به فردوجود دارد که امام غایب یا همان موعود حجت الهی بر زمین است، حجتی که با یک‏یک‏انسان‏ها رابـ ـطه‏ای عاطفی و هدایت‏گر دارد.
    پي نوشت :

    «~ Soynt ~»یا«~ 1. Saoyanta ~»
    2) ر.ک: گئو ویدن گرن، دین‏های ایران، ص .129
    3) این معنا در واقع از نص اوستا مستفاد می‏شود؛ ر.ک: اوستا، فروردین‏یشت، بند 129؛ نیز به: ابراهیم پورداوود، سوشیانت‏موعود مزدیسنا، ص .8
    4) گاثاها یا گاهان، عنوان کلی هفده سرود از هفتاد و دو سرود ابتدای اوستای فعلی، موسوم به «یسنه» است که به اعتقاد محققان، توسط زرتشت خلق شده‏اند. این سرودها در پنج گروه موسوم به «گاه» ترتیب یافته و عبارت‏اند از: «اهونودگاه» ، «اشتودگاه» ، «سپنتمدگاه» ، «وهوخشترگاه» و «وهیشتوایشت‏گاه» .
    5) درباره این اعتقاد و دلایل آن ر.ک: مری بویس، تاریخ کیش زرتشت، ج 1، ص .325 نیز به : ابراهیم پورداوود، پیشین، ص .9
    6) درباره معنای اشه،«~ (Asa) ~»، اجماع قاطعی وجود ندارد، ولی معمولا آن‏را راستی، حقیقت، نظم و ترتیب کامل، قانون ابدی‏آفرینش و میزان مقرر مزدایی دانسته‏اند. از همین‏رو، بیشتر مترجمان اوستا ترجیح داده‏اند که این واژه را به‏همان صورت‏اصلی نقل کنند.
    7) منش نیک برگردان وهومن یا بهمن است که در آموزه‏های زرتشتی یکی از امشاسپندان،«~ (Amasaspanta) ~»به‏شمار می‏آید.این امشاسپندان که نزدیک‏ترین مینویان به اهوره‏مزدا هستند، عبارت‏اند از: «بهمن» ، «اردیبهشت» ، «شهریور» ، «سپندارمذ» ، «خرداد» ، «امرداد» و «سپندمینو» . درباره چند و چون این مینویان و کارکردهای آنان ر.ک: آر. سی.زینر، طلوع و غروب‏زرتشتی‏گری، صص 56ـ .63
    8) کی گشتاسب یا کی ویشتاسپ،«~ (Vistaspa) ~»، آخرین فرمانروا از سلسله کیانیان است که با گرویدن به زرتشت درگیر نبردهای‏زیادی با همسایگان کافر خود شد. او در ادبیات زرتشتی مقامی بس شامخ و ستایش‏شده دارد.
    9) سپیتمان«~ Spitman ~» (در اوستا: سپیتام«~ Spitama) ~»نام خاندان زرتشت است. ظاهرا سپیتمه به معنای «از نژاد سفید» یا «ازخاندان سفید» است. در کتاب بندهشن، سپیتمان نیای نهم زرتشت شمرده شده است.
    10) فرشوشتر«~ Frasustar ~» (به معنی دارنده شتر کارآمد وراهوار) نام پدرزن زرتشت و یکی از نخستین پیروان اوست.
    11) درباره این نظریه ر.ک: مری بویس، پیشین، ص 326 و نیز: ابراهیم پورداوود، پیشین، ص .10
    12) احتمالا مقصود دیو «خشم» (ائشم«~ Aesma) ~»است؛ از او شریرتر نداریم. معمولا از او با صفت «خونین درفش» یاد می‏شودو از جمله اسپاهبدان اهریمن در شمار است. بدکرداران به او روی می‏آورند و پرهیزگاران در نابودی‏اش می‏کوشند.
    13) در ادبیات دینی زرتشتی، فرشگرد«~ Frasgird ~» (در اوستا: فرشوکرتی«~ Frasukereti) ~»به جهان نوساخته دوره دوازده هزارساله گیتی و برقراری جاودانه پرهیزگاری می‏گویند که خود به مدد خیزش سوشیانت‏ها و پاک‏کردن جهان از اهریمنان پدیدارمی‏شود.
    14) ر.ک: تاریخ ایران کمبریج، ج 3، ق 1، ص .466
    15) دروج یا دروگ«~ Drug ~»، نام ماده‏دیو دروغ و نادرستی و پیمان‏شکنی است که گاه در معنای دین «دیوپرستی» به کار رفته است.
    16) مزدا«~ Mazda ~»به معنی هوشیار و دانا و آگاه است و «اهوره مزدا» را می‏توان سرور دانا یا خداوندگار آگاه ترجمه کرد. در اوستاگاه خدا را فقط با لفظ مزدا خطاب کرده‏اند .
    17) مقصود پل چینوت«~ Chinvat ~» (یا چینود) است که به اعتقاد زرتشتیان، روان هر یک از مردمان، در چهارمین روز پس از مرگ، باید از آن بگذرد تا بعد از آشکار شدن کردارهای نیک و بد، روانه بهشت یا دوزخ شود.
    18) گرزمان یا گرودمان«~ Garo demana ~»به معنی خانه سرود یا سرای نیایش و به عبارت دیگر بهشت و بارگاه اهوره‏مزدا است.
    19) درمعنای واژه مگونان اختلاف است. برخی آن‏را از ریشه «مغ» و به معنی «انجمن برادری مغان» دانسته‏اند. نگارنده با کسانی‏که مگونان را به «انجمن پذیرندگان و پیروان پیام و آموزش زرتشت» ترجمه کرده‏اند، موافق است.
    20) یشت«~ Yast ~»به هر یک از 21 سرودی می‏گویند که مجموعا سومین و بلندترین بخش اوستای کنونی را تشکیل می‏دهند. این‏یشت‏ها در ستایش ایزدان کهن ایرانی‏اند که روزهای هر ماه به نام آنان نام‏گذاری می‏شد. بیشتر اندیشه‏مندان براین باورند که‏مضامین اصلی یشت‏ها برگرفته از اعتقادات کهن آریاییان است و الحاق آنها به اوستا نشانه تلاش برای آشتی دادن آموزه‏های‏زرتشت با کیش کهن است. واژه «یشتر«~ Yastar ~»» به معنی نمازگزار و پرستنده و همچنین واژه‏های «جشن» و «یزد» از ریشه «یشت» به یادگار مانده‏اند.
    21) فروشی«~ Fravasi ~»یا فروهر«~ Fravahr ~»یا فروهر، به قالب مثالی آفریدگان نیک و ندرتا پلید می‏گویند که روح و تن، بر اساس‏آن خلق شده‏اند. در مزداپرستی، طلب یاری از فروشی‏ها برای برکت زندگی و دفاع در مقابل دشمنان جایگاه خاصی دارد و «فروردین‏یشت» در ستایش آنان است.
    22) اوخشیت ارت«~ Uxsyat ereta ~»در زبان پهلوی «اوشیدر» و در فارسی «هوشیدر» خوانده می‏شود و به معنی «پروراننده‏پرهیزگاری» است.
    23) اوخشیت‏نم«~ Uxsyat nemah ~»در زبان پهلوی «اوشیدرماه» و در فارسی «هوشیدرماه» خوانده می‏شود و به معنی «پروراننده‏نماز» است.
    24) استوت ارت«~ Astavat ereta ~»به معنی کسی است که مظهر و پیکر قانون مقدس باشد.
    25) به تصریح مرحوم پورداوود و نیز بیشتر پژوهندگان، مقصود از کیانسیه همان دریاچه هامون کنونی است. ر.ک: سوشیانت‏موعود مزدیسنا، صص 19ـ .23
    26) ویسپ تئورویری«~ taurvairi ـ Vispa ~»، نام مادر سوشیانت است. آن را به «برهمگان پیروز» معنی کرده‏اند. نام دیگر او، «اردت‏فذری» (کسی که آبروی پدر باشد) است.
    27) فر یا خورنه یا فره یا خر، فروغ یا موهبتی ایزدی است که هر کس از آن بهره‏مند بشود، برازنده سروری و سالاری گردد، به‏شهریاری رسد و آسایش‏گستر و دادگر بشود. در اوستا معمولا از دو فر یاد می‏شود: «ایرینم خورن» (فرایرانی) و «کوئنم‏خورن» (فرکیانی) . فرایرانی خرد و دارایی نیک می‏بخشد و دشمنان ایران و اهریمنان را درهم می‏شکند، و فرکیانی بهره‏ناموران و شهریاران و اشونان می‏شود تا از پرتو آن به رستگاری و کامرایی برسند. افتخار بهره‏مندی از فرکیانی، پس ازگشتاسپ شاه‏کیانی، نصیب هیچ‏کس نشده ولی اهوره‏مزدا آن را برای ایرانیان ذخیره کرده تا در آخرت آن را به سوشیانت عطاکند. اوستا زرتشت را فرهمندترین کس دانسته است.
    28) فریدون در اوستا، «ثرئتون»«~ Thraetaona ~»پسر «اثویه»«~ Athwya ~»نام دارداو در زمره اساطیر هندوایرانی است. مشابه ودایی‏او تریت«~ Trita ~»نام دارد که همچون فریدون اژدهایی به نام وریسوروپ«~ Vrisvarupa ~»را می‏کشد. در واقع، قهرمانی که مار یااژدهایی را به قتل می‏آورد، بن‏مایه‏ای است که در اساطیر بسیاری از ملل یافت می‏شود. در متون زرتشتی، به جز اوستا، آمده‏است که فریدون جهان را میان سه پسرش، سلم و تور و ایرج، تقسیم کرد.
    29) اژی‏دهاک«~ Azi Dahaka ~»یا همان ضحاک، در اوستا (هات 9 یا هوم‏یشت، بند 8؛ نیز زامیادیشت بند 37)، نام اژدهایی سه‏کله و سه پوزه و شش چشم است که می‏خواهد جهان را از مردمان تهی کند. تحول او، که در اوستا خطرناک‏ترین مخلوق‏اهریمن دانسته شده، به مردی تازی و دیوسیرت که دو مار بر دوش داشت و هر روز مغز دو جوان را خوراک آنان می‏کرد، درادبیات متأخر زرتشتی رخ داده است و خود موضوع تحقیقی جذاب و پرکشش است.
    30) افراسیاب در اوستا «فرنگرسین»«~ Frangrasyan ~»نام دارد که به معنی هراس‏انگیز است . صرف‏نظر از شخصیت شاه ـ پهلوان‏او در برخی از بخش‏های اوستای نو و نیز کتب دوره اسلامی، چنان معلوم است که او در دوران کهن منشی اساطیری داشته که‏خود یادگاری از فرهنگ هندواروپایی است. او در این کالبد دیرینه، نه یک شاه ـ پهلوان، که در شمار اژدهایان و دیوان است ودخیل در نبردهای کیهانی میان ایزدان و اهریمنان. از طرف دیگر، کارنامه او به تمامی سیاه و تاریک نیست، زیرا او به خواهش‏ایرانیان زین‏گاو دروند را در هم شکست و ایران را از شر وی رهانید.
    31) زین‏گاو یا زینیگو«~ zainigav ~»نام یکی از دشمنان ایران است که افراسیاب او را به درخواست بزرگان ایران از پای درآورد. به‏نوشته بندهشن، «زین‏گاو» از تازیان بود که شاهی ایرانشهر را از آن خود ساخت. این نام را «دارنده گاو زنده» معنی کرده‏اند و «دروند» را دروغ‏پرست و گمراه و ناپاک گفته‏اند.
    32) کی خسرو پسر سیاوش است که انتقام قتل ناجوانمردانه پدر محبوبش را از افراسیاب ستاند . او در فرجام کارش از دیده‏هاناپدید شد و در سلک «باشندگان» درآمد.
    33) خرداد یا هوروتات«~ Haurvatata ~»یکی از جلوه‏های مینوی اهوره‏مزدا و به معنی «رسایی و کمال» است. امرداد یا امرتات«~ Ameretata ~»جلوه‏ای دیگر از مزدا و مظهر «جاودانگی و بی‏مرگی» است.
    34) ر.ک: تاریخ کیش زرتشت، ج 3، ص .388
    35) در «هوم یشت» (بند 7 و 8) نیز سخن از کشته شدن اژی دهاک رفته است: «فریدون از خاندان توانا... آن که اژی دهاک را فروکوفت؛ [اژی دهاک‏] سه پوزه سه کله شش چشم را، آن دارنده هزار [گونه‏] ...» ؛ همچنین ر.ک: زامیادیشت، بند .37
    36) درباره دیگر شواهدی که زامیادیشت را در زمره کهن‏ترین یشت‏ها قرار می‏دهند، ر.ک : آرتور کریستن سن، مزداپرستی درایران قدیم، صص 78ـ .82
    37) در این باره ر.ک: آر.سی زینر، طلوع و غروب زرتشتی‏گری، صص 109ـ .112
    38) بندهشن را می‏توان به «آفرینش آغازین» معنا کرد و خود عنوان کتابی است که در قرن سوم هجری توسط «فرن‏بغ دادگی» گردآوری شده است. این کتاب علاوه بر مباحثی در چگونگی خلقت، اشارات مفصلی به نجوم دارد.
    39) دینکرت یا دینکرد بزرگ‏ترین و مهم‏ترین کتاب زرتشتی است که در اصل مشتمل بر نه دفتر بوده است. امروزه دو بخش‏نخستین آن در دست نیست. مؤلفان آن یکی «آذر فرنبغ» بوده و دیگری «آذرباد» نام داشته، که این دومی کتاب را از نو تحریرو تکمیل و تصحیح کرده، و نیز دفتر نهم را برآن افزوده است. تاریخ انشای دینکرت را قرن سوم هجری دانسته‏اند.
    40) این کتاب در اصل براساس «بهمن یشت» تألیف شده و مشتمل بر پیشگویی‏هایی از دوره آخرالزمان است. به اعتقاد برخی‏محققان، زمان نگارش نسخه اصلی آن را باید در دوران پیش از اشکانیان جست‏وجو کرد؛ در این باره ر.ک: تاریخ ایران‏کمبریج، ج 3، ق 1، ص .27
    41) موضوع این کتاب پیشگویی‏های جاماسپ، وزیر زرتشتی گشتاسپ‏شاه کیانی، درباره وقایع آخرالزمان است.
    42) باید دانست که این منابع در شرح پاره‏ای جزئیات با هم اختلافاتی دارند ولی در کلیات یکی هستند.
    43) منابعی که در نوشتن این یادآوری از آنها بهره جسته‏ام عبارت‏اند از: تاریخ ایران کمبریج (ج 3) ؛ زند وهومن یسن (گزارش‏صادق هدایت) ؛ اساطیر ایرانی (جان هینلز) ؛ پژوهشی در اساطیر ایران (مهرداد بهار) ؛ نخستین انسان و نخستین شهریار (آرتور کریستن‏سن) .
    44) مقصود دین زرتشتی است.
    «~ 45. Pasutan ~»
    46) زایش هر سه سوشیانت از یک الگو تبعیت می‏کند: مادران آنها در آب دریای کیانسیه به هنگام تن‏شویی، از نطفه زرتشت، که‏در آن آب و توسط فروشی 99999 انسان درستکار محفوظ مانده بود، باردار می‏شوند.
    «~ 47. Mahrkusa ~»
    48) ور جمشید یا ور جمکرد نام قلعه‏ای زیرزمینی است که جمشید آن را به فرمان اهوره‏مزدا ساخت تا در زمستانی که دیومهرکوس پدید خواهد آورد، پناهگاه مردمان و جانداران باشد. در این‏باره ر.ک: «ویدیو داد» ، فرگرد .2
    49) گرشاسپ یا کرساسپ، به معنی دارنده اسب لاغر، پهلوان اصلی اوستا است که شمار زیادی از دیوان و اژدهایان به‏دست او ازپا درآمده‏اند. در واقع، در اوستا نشانی از رستم به‏دست نمی‏آید و همه پهلوانی‏ها توسط گرشاسپ انجام می‏گردد. این امرموضوع تحقیقی پردامنه است و به چگونگی افتراق میان تاریخ ملی و دینی ایرانیان بازمی‏گردد.
    50) درباره سرنوشت نهایی اهریمن، منابع زرتشتی قطعیتی ندارد.از قرار، او از همان سوراخی که وارد گیتی شده بود، به ژرفای‏تاریکی خود پرتاپ می‏شود و در آن‏جا بیهوش می‏ماند (و البته مخلوقاتش یکدیگر را از میان برمی‏دارند) . به روایت «دادستان‏دینیک» این بیهوشی چنان خواهد بود که تمام تحرکاتش متوقف می‏شود.
    51) نکته جالب توجه این‏که روان پاکان نیز باید از این رود عبور کنند؛ اما آنان احساس می‏کنند که در شیر گرم هستند و سختی‏نمی‏بینند.
    52) موبد (در اوستا: مغوپیتی)، عنوان پیشوایان دینی کیش زرتشت است. در اوستا گاه واژه «رتو» یا «رد» نیز به‏همین معنی است.
    53) در معادشناسی و جهان‏بینی زرتشتی اصولا بدی‏ها بی‏دوام و فرجام‏پذیرند. از این‏رو حتی عذاب دوزخیان نیز پایانی دارد وجاودانه نیست؛ به‏طوری‏که صرف‏نظر از معدودی که مستحق اعدام (مرگ ارزان) و نابودی‏اند، بقیه پس از پاک شدن ازگناهان بخشوده می‏شوند.
    54) باور به «اوتار» های دهگانه در میان آریاییان هند، نشانه محکمی بر وجود سنت دیرپای باور به «منجی» در میان آریاییان است.
    «~ 55. Zaotar ~»
    56) جامعه کهن هندوایرانی در دوره شبانی به این سه گروه تقسیم می‏شد: .1 «واستر«~ Vastar ~»» یا گله‏بان؛ .2 «زوئتر«~ Zaotar ~»» یاروحانی و مأمور اجرای مراسم نذر و قربانی؛ .3 «نر«~ Nar ~»» یا مردان جنگنده و سپاهی. در این‏باره ر.ک: مری بویس، تاریخ‏کیش زرتشت، ج‏1، ص .19
    57) در این‏باره ر.ک: تاریخ کمبریج، ج 3، ق 1، ص .27
    58) محض نمونه ر.ک: «ویدیودات» ، فرگرد 19، بند .5
    59) مرحوم ملک مهرداد بهار نیز به این نکته که سوشیانت‏ها با نام مادرانشان ـ و نه زرتشت ـ نامیده می‏شوند، توجه نشان داده وآن‏را تداوم یک سنت بسیار کهن دانسته است (ر.ک: جستاری چند در فرهنگ ایران، ص 261 و 262) . به‏هرحال، این‏موضوع در خور اهمیت فراوان است و اگر بتوان آن‏را به باورهای مادرسالارانه ربط داد، آن‏گاه باید به این مسئله پاسخ گفت که‏چگونه در جوامع مردسالار هندوایرانی از چنان نام‏گذاری غیرمعمولی استفاده شده است؟
    60) برای آگاهی بیشتر از اسطوره‏های بازگشت به عصر زرین و مفاهیم منتج از آن، ر.ک: میرچا الیاده، اسطوره بازگشت‏جاودانه.
    61) حتی می‏توان به جرئت گفت که مفهوم اتوپیا یا آرمانشهر نیز بیان فلسفی یا معقولانه‏تر اسطوره عصر زرین است: آن‏جا که تمام‏مختصات و ویژگی‏های عهدی زرین را در هیئت شهری آرمانی و به‏دور از رنج و گرسنگی و نادانی تصویر می‏کند. (یوتوپیا«~ Utopia ~»، واژه‏ای یونانی از ریشه«~ Topos ~»است که پیشوند«~ OU ~»مفهومی منفی از آن ساخته است. یوتوپیا را می‏توان هیچستان‏یا لامکان یا ناکجاآباد ترجمه کرد. اولین کسی که این اندیشه آرمانی را بر برهان عقلی استوار کرد، افلاطون حکیم بود که درکتاب جمهوری برای جست‏وجوی عدالت راستین، جامعه‏ای آرمانی را طرح افکند. در اوج درخشش فرهنگ اسلامی، ابونصر فارابی در کتاب اندیشه‏های اهل مدینه فاضله، جامعه‏ای ایده آل را در قالب باورهای اسلامی به عنوان مدینه فاضله‏ترسیم کرد.)
    62) از جمله ر.ک: آر.سی زینر، طلوع و غروب زرتشتی‏گری، ص .76
    63) در این‏باره ر.ک: صادق هدایت، زند وهومن یسن و کارنامه اردشیر پایکان، صص 17ـ .27
    64) ر.ک: همان، ص .17
    65) به نقل از: علی‏اصغر، مصطفوی، سوشیانت یا سیراندیشه ایرانیان درباره موعود آخرالزمان، ص 19ـ .20 گفتنی است که‏اساس این گفته‏ها، برگرفته از کتاب شیعیگری، اثر احمد کسروی است.
    66) ر.ک: اصول کافی، ج 1، ص .336
    67) ر.ک: بحارالانوار، ج 13، ص 79، 59، 105، 61، 578، 480 و .596
    68) ر.ک: عبدالحسین زرین‏کوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، ص .216
    69) ر.ک: همان، همان ص.
    70) امام سجاد (ع) فرمود: «از روزی که خدا آدم را آفریده تا حال هیچ‏گاه زمین از حجتی خالی نبوده است ولی آن حجت گاهی‏ظاهر و مشهود و گاهی غائب و مستور بوده است؛ تا قیامت نیز از حجت خالی نخواهد شد و اگر امام نباشد خدا پرستش‏نمی‏شود» (ینابیع الموده، ج 2، ص 217) . نیز، حضرت علی (ع) فرمود: «الهی، بی‏هیچ تردید زمین از حجتی که برپادارنده‏دین خداست تهی و خالی نمی‏ماند، چنین کسان یا رخ می‏نمایند و آشکار می‏شوند و یا بیم دارند و پنهان می‏گردند، تا این‏که‏حجت و دلایل روشن پروردگار ضایع و نابود نشود» (اصول کافی، ج 1، ص 355) .
    منبع: ماهنامه هفت آسمان، شماره 7​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]پیدایش زرتشت[/h]
    در فضائی که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، ساحران، آتشبانان بی شمار به بهانه وساطت صدها
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و خدای نما
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را گوسفندوار به کنار قربانگاهها،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و آتشگاه ها میکشیدند و با اوراد و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    گونه به جلب توجه قدرتهای ساختگی مافوق بشری تظاهر می نمودند؛ در محیطی که انسانها با وحشت و هراس به هر پدیده طبیعی مینگریستند و در هر گوشه ای به انتظار برخورد با موجودات عجیب و مافوق الطبیعه بودند. در دورانی که بشر خود را اسیر نیروهای خارق العاده و رام نشدنی میدانست و امیدوار بود
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خویش را با شرک و بت پرستی، نیایش
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و هراس از زندگانی که با خرافات و شعائر و آداب بدوی آمیخته شده بود تحول بخشد. ابرمردی ظهور کرد که پیام نافذ یگانه توحیدش و صدای پر طنین حق پرستیش مرزهای زمان و مکان را در هم ریخت و از لابلای قرون و اعصار
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    جهل را در نوردید و به فضاها و مکانهای دور پراکند.
    او مبشر سرور و صفا و راستی و محبت بود و مبلغ اراده و اختیار و کار و فعالیت. او بر آن شد که سرنوشت بشر را از کف اختیار خدایان و کاهنان، رمالان و سرداران و سردمداران بدر آورد و در دستهای پر توان و سازنده انسانهای راست پندار و راست کرداری که جز در مقابل حق سر فرود نیاورند قراردهد. و همین امر موجب اشاعه سریع اندیشه های او و سربلندی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آگاه گردید. سرودهای مذهبی که از اعصار بسیار
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بنام (گاثاها) بر جای مانده است بخشی از پیام های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است که با رسالتش انقلاب فکری عظیمی را در اندیشه بشری پایه گذاری کرد. این اندیشه والا هر چند ابتدا به ظاهر پیروان بسیار نیافت ولی در بسیاری از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    فکری و مذهبهای دورانهای بعد اثر خود را بجای گذاشت.
    آریاها احساسات و عواطف و معتقدات خود را بیشتر در لباس
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و سرود نمایان می ساختند و گفتار منظوم از هنرهای جالب توجه آنان بشمار میرفت. به ویژه میتولوژی و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های مذهبی و فولکلوریک خویش را به صورت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و شعر میسرودند که حفظ کردن و انتقال آنها نیز بسیار آسانتر صورت میگرفت. سرودهای ریگ ودای آریاهای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از کهن ترین نمونه های این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها و معتقدات مذهبی منظوم است. سرودهای زرتشت و سرانجام سروده های نغز و دلکش گویندگان قدیم پارسی را که در ادبیات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بی نظیر است میتوان نشانه های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تری از این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آریایی دانست.
    گاث یا به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اوستای قدیم “گاثا” به معنی سرود است و در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یا زبان آریائیان هند، نیز همین مفهوم را دارد. در پهلوی یا زبان ایرانیان دوران
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز “گاث” به معنی سرود بوده است. نام حقیقی زرتشت به آنگونه که در گاثاها آمده «زرتوشتره اسپیتامه» است. یونانیان، زرتشت را “زرو آستر” می نامیدند و معتقد بودند که این نام را کلمه آستر یا استر (ایستار) به معنی ستاره مشتق شده و مفهوم آن ستاره شناس بوده است.
    پروفسور گیگر خاورشناس مشهور آلمانی معتقد است که برخی از یونانیها نام او را ترکیبی از کلمات زئیرا به معنی نیاز و استر (استار) به معنی ستاره میدانستند که رویهم مفهوم آنکه به ستاره نیاز می برد (یا مدد میگیرد که همان محاسبات نجومی است) داشته است. بهمین جهت گاهی هم زرتشت را استروتوتم یا فرمانروای ستارگان (که همان عالم آگاه بر ستارگان باشد) می نامیدند.

    رستاخیز زرتشت و تعلیمات وی
    آئین
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خود به خود بوجود نیامده بلکه دارای مؤسس است که از آن طریق مندرجات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را با کیش قدیم آریایی و آئین شرک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مقایسه می کنند و تحولی را نمایان می بینند که تحقق پذیرفته و دین جدید در آنزمان تأسیس شده است. از طرفی زرتشت در گاتها از خویشتن چون انسانی ساده سخن می گوید، نه چون یک وجود
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ای. از خداوند متعال (
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ) به او وحی شده است که آئین خود را به هم میهنانش و همچنین
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ای که در زندگانی او سهم عمده داشته اند و در تبلیغات کمک کرده اند اعلام دارد، با این ترتیب مطالعه منشاء و مبدأ دین زرتشت به طریق قانع کننده ای مشکل و شاید غیر ممکن می باشد، زیرا مهمترین مدرکی که درباره این دین بدست ما رسیده است
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آسمانی همان دین می باشد که به نام (اوستا) موسوم و حقیقت امر این که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اوستا هشتصد سال بعد از زرتشت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    این دین نوشته شده است، این کتاب شامل سه بخش و از مبادی مختلف میباشد.
    گاتها که قدیمی ترین قسمت های اوستا و شامل سرودها است در زمان هخامنشیان تدوین یافته و قسمتهای دیگر اوستا در زمانهای بعدی درست شده است، در زمان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    همه قسمت اوستا را جمع آوری کردند و هم در این دوره بود که اوستا (تمام کتاب اوستا) تدوین یافت و این خود در دوراه ای بود که آئین زرتشت دین رسمی و انحصاری سراسر ایران زمین شده بود. زرتشت در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اوستا (زاراتوشترا)
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شده است.
    مطابق آنچه که از اوستا معلوم میشود، زرتشت در «مدی» بدنیا آمده و از میان طایفه ای از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    برخاسته است و این طبقه و طایفه در حقیقت از مردم عاقل و اهل نظر و فیلسوف و دانشمند ملت ایران بود. وقتی زرتشت به سن ۲۰ رسید از دامهائی که افسونگران و جادوگران و احضار کنندگان ارواح برای او درست کرده بودند گریخت و از دنیا کناره گیری کرد و این عمل برای این بود که خود را آماده اجرای فرمان آسمانی که به او وحی شده بود نماید.
    در سی سالگی به الهامات و وحی های آسمانی رسید که در آنها
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و (هومانو) که به معنی پندار نیک است بنظر او آمد؛ و او را به آسمانها برد و به خدا نزدیک کرد. زرتشت دستورات خدائی را گرفت، به فواصل ده سال شش بار دیگر این الهامات به او دست داد، در چهل سالگی رسماً برای تبلیغ دین جدید به مبارزه و پیکار پرداخت. بیش از دو سال از ظهور او نگذشته بود که توانست با تبلیغ مؤثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    عصر یعنی (ویشتاسب) را بدین خود برگرداند و به پشتیبانی همین
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود که زرتشت توانست همه ایران را به آئین زرتشتی آشنا کند و بدون ترس در همه جا دین خود را رواج دهد؛ زیرا دیگر نه از مجازات می ترسید و نه مانعی برای کار او وجود داشت، آنوقت گروه گروه مردم به دین او در می آمدند و همه ایران از آن آگاهی داشتند. بیش از سی و پنج سال زرتشت به پشتیبانی و اجرای مراسم دین خود پرداخت و این بدون شک به کمک و پشتیبانی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هخامنشی بود. وی در سن هفتاد و هفت در جنگی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که علیه یورش قبیله (هیاوآ) می کرد زندگی را بدرود گفت؛ و یا بقولی با هفتاد تن از پیروانش در پرستشگاه بلخ حین نیایش و ستایش اهورامزدا بدست “براتور” نام تورانی به شهادت رسید. برخی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نوشته اند که در دوران
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    چند نفر به نام زرتشت آمده اند که مروج عقاید زرتشت نخستین بوده اند؛ از جمله فریدون را زرتشت ثانی و جاماسب را زرتشت سوم دانسته اند که در زمان ویشتاسب پدر داریوش ظهور کرده است.
    زرتشت به دو عالم معتقد است: یکی روحانی یا « مینو » و یکی جسمانی یا « گیتی » و آنچه در عالم است به دو قسم تقسیم می کند؛ تقدیر یا « بخشش » و فعل یا « کنش » و حرکات افعال انسان را سه قسم می کند؛
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یا « منش »، گفتار یا « گویش »، رفتار یا « کنش »، و وقتی انسان به مرتبه سعادت عالی رسیده و، به یزدان نزدیک شده و اهل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است که هر سه چیزش
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و دارای: اندیشه نیک، گفتار نیک و کردار نیک شده باشد. زرتشت می گوید، بنای آفرینش عالم بر اضداد است و این خاکدان میدان مبارزه نیکی و بدی یا جنود یزدان و اهرمن، و کائنات مابین گیر و دار این قوا واقعند و سعادت بشر بستگی به پیروی این دو چیز متضاد است و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    جاویدان منزل پیروان یزدان و صاحبان نیت و گفتار و کردار نیک است و دوزخ اتباع پلیدان و ارواح اهرمنی.

    اعتقاد به ظهور آخرین منجی
    به موجب مقررات آئین زرتشت هر هزار سال از دختری
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از نطفه زرتشت نجات دهنده ای نمایان می شود، در هزاره سوم یعنی آخرین دوره (سوشیانت) ظهور می کند، مردگان زنده می شوند؛ حوادث آسمانی موجب ذوب شدن فلزات در دل کوهها می گردد؛ فلز ذوب شده برای مؤمنین شیر سرد و برای دشمنان دین، دردناک است، مردم بدکار و شیاطین نابود می شوند، نیکوکاران به آب زندگی جاوید میرسند. طبق مدرکی سوشیانت و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بر سند دیگر شخص زرتشت خودش آئین مزدا را تکریم و تقدیس می کند؛ خرای از جهان میرود و خوشی و شادی برقرار میگردد. کرگ لینگر مینویسد: در دین زرتشت مفهوم بزرگی وجود دارد که نه در آئین مصریان قدیم دیده می شود و نه در اندیشه های بسیار عمیق
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، آن این است که جهان دارای تاریخ است و از قانون تحول پیروی می کند، وضع فعلی جهان را به مرحله نهائی رهبری می کند، همه نیروها در کار خود باید به آن راه بروند، در نظر زرتشت دنیا از برنامه استمرار تاریخ پیروی می کند و میدان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است، مبارزه ای پر شور، نیروها را مقابل یکدیگر قرار داده است و این امر واجب است و نتیجه آن تکامل مردم با تقوی و بهره مندی از زندگی جاویدان است.

    جایگاه برزخ
    طبق آئین زرتشت بین بهشت و دوزخ جائی است که برزخ نامیده می شود، و این محل جای کسانی است که اعمال نیک و گناهان آنها یکسان است، این دسته در برزخ تا روز واپسین خواهند بود و آنگاه که همه مردگان زنده شدند آنها نیز بیرون خواهند آمد، زیرا دیگر صاف و پاک شده اند و به مقر سعادتمندان خواهند رفت.

    تأثیر آئین زرتشت در یهودیان و دین مسیح
    بطوریکه بیشتر محققان معتقدند با بررسی دقیق می توان نفوذ آئین مزدا را در ادیان دیگر نمایان دید.
    فتح
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بدست
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کبیر موجب شد، میان ایرانیان و یهودیان رابـ ـطه برقرار گردد و به آنان اجازه داده شود که به کشور خویش بازگردند؛ در نتیجه، بسیاری از اصول آئین مزدا در میان یهودیان رواج یافت و سپس در معتقدات مسیحی نفوذ کرد،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ثنوی، شیطان را در برابر خدا قرار میدهد؛ عقیده به فرشتگان و زندگی جاویدان و معاد از اصول مزدیستا است که در ادیان مذکور دیده می شود.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    معمای توحيد زرتشتی (1)
    نويسنده:سيد مجتبی آقايي




    اشاره
    در ميان مناقشههاي گوناگون که دربارة دين زرتشتي کردهاند، از ديرباز ، موضوع توحيد دارای جايگاه ويژهای بوده است. اين موضوع نه تنها دينپژوهان را به خود مشغول داشته است ، بلکه همچنين زبانشناسان ، تاريخنگاران ، اهل کلام و اسطوره پژوهان هم به آن بسي پرداختهاند. اما دستاورد همة کششها و کوششها ، پديداري انبوهي از نظريههاي متضاد و سردرگم کننده بوده که دامنهشان از باور به شرک مطلق تا توحيد ناقص، و از ثنويت تا توحيد ناب متغير است.
    اين امر، در جاي خود ، سخت شگفتيآور مينمايد؛ چه ، با وجود همة اختلافهای پژوهندگان ، توحيد در دين زرتشتي صورت يا ماهيتِ يک «معما» را نداشته و به خودی خود ، براي يک دينآگاهِ زرتشتي ماية دغدغه يا دلمشغولی نميبوده است. اين معنا، از اينجا و به سادگی اثبات میگردد که دعوای توحيد يا شرک در کلام زرتشتی ريشهای دروندينی يا بنيادي ندارد؛ و آنچه در منابع زرتشتی راجع به اين موضوع ديده میشود ، واکنشهای علمای زرتشتی در برابر باورهای مطرح در ساير اديان يا رديههای پيروان آنها بوده است.
    مقدمه
    نوشتار حاضر ، يک بررسی آسيبشناختی است که زرتشتپژوهی را به ويژه در محدودة نظريههای مختلف دربارة توحيد و از منظر باورهای نادرست و سنتهای گمراهکننده ، مورد کاوش قرار میدهد. در اين کار، توصية ارزشمند ژاکوب دوشن گيمن را مورد نظر قرار میدهيم که مطالعة تاريخ بررسیهای غربيان دربارة دين زرتشت را نه از منظر مسير رشد و روند ترقی اين بررسیها، بلکه از لحاظ چگونگی افکار و عقايد و داوریها ضروری دانسته و چنين افزوده است: «هرچه بيشتر نسبت به [اين] نظريات و فرضيات از لحاظ پايه و اساسِ تعصب و گمراهی شک میکنيم، بيشتر خواهان شناختن درست آنها میشويم و مشتاق دنبال کردن آنها تا سرچشمه و يافتن آن وضع روحی و فکریای که خاستگاه و منبع اين افکار شده ، میگرديم.»[1]
    بر اين اساس و به عنوان مقدمهای ضروری ، نخست به وارسی انتقادی تاريخ زرتشتپژوهی در اروپای چند سدة اخير میپردازيم؛ چه، با اين مرور ، نکاتی بسيار مهم و کارساز عيان میشود که نه تنها چگونگی تبديل موضوع توحيد در دين زرتشت به يک معما را قابل درک میکند ، بلکه عموم مباحث زرتشتشناسی را نيز متأثر میسازد. متأسفانه، به دليل مجال اندکی که يک مقاله بهدست میدهد ، در اينجا جز درنگی گذرا بر اين تاريخ ممکن نيست:
    1. پگاه تيره و تار :
    اروپاييان زرتشت را از دوران بسيار کهن و بهعنوان مُغ اخترماري که فيثاغورث شاگردش بوده، فلسفة افلاطون از آموزههای او سرچشمه گرفته و نيز پيشگويان کلدانی با او ربطی داشتهاند، میشناختند.[2] اما در پيامد گزارشهاي جسته و گريختة سياحان اروپايي از بقای معدودی از پيروان زرتشت در ايران و هند، توجه محافل علمي و دينی اروپايي به اين دين جلب شد؛[3] و به تدريج از حوالي قرن شانزدهم ، گفتوگوهايي در مورد کهنتر بودنِ زمانة زرتشت به نسبت موسي و نيز ربط دين پيامبر ايرانی با مسيحيت و يهوديت به ميان آمد که تا مدتهای زيادی ادامه يافت.[4]
    موضوع زمانة زرتشت، به باور بسيار کهني ربط داشت که زرتشت را با ابراهيم يکي ميپنداشت و حتي او را «ابراهيم زرادشت» ميناميد.[5]
    ربط دادن دين زرتشت به مسيحيت و يهوديت هم به يکي از باورهاي آباء کليسا راه ميبُرد. آنان ميانديشيدند که مذاهب کفر، يا اندکي الهام يافته بودند يا اصولي را از يهوديگري به وام گرفته بودند؛ و تصور ميکردند که اين دو حجت، گرايش کافران به مسيحيت را آسان ميکند. اما در سوی مقابل، کسانی بودند که در نتيجة رازآلودگی سيمای زرتشت، حتی گمان ميکردند قبالا را همو اختراع کرده بوده است.[6]
    طبيعي است که طرح اينگونه مسائل، زنگ خطر را براي هواخواهان متعصب مسيحيت به صدا درآورْد و بلکه آنان را سخت بيمزده کرد؛ چه ميگفتند که اگر همه چيز را بتوان در کتابهاي غيرمسيحيان يافت، بايد ديانت مسيحي را به اين دليل که چيزي نوين به انسانها نياموخته است، سرزنش کرد.[7]
    2. آغاز کنکاشها :
    خوانندة محترم توجه کند که همة مجادلهها و موضعگيريها و اظهارنظرهای فوق در مجامع علمی اروپايي، هنگامي صورت ميگرفت که هنوز نه فقط اوستا و ديگر متون زرتشتي، ترجمه يا بررسی نشده بود، بلکه حتي مجموعهاي يکپارچه از هر آنچه مربوط به زرتشت و زرتشتيان ميشد، فراهم نيامده بود. نيز، مهمتر از همة اينها، اصولاً آن پژوهشگران اروپايي (برخلاف متکلمين مسلمان و مسيحی قرون پيشين) با زرتشتيان و ديانت آنان، مواجههای عينی و ملموس نداشتند.
    در سال 1700 ميلادي توماس هايد با گردآوردنِ همة مکتوبات يوناني و عربي و نيز اندکی از متون زرتشتی در دسترس، گفتهها و پنداشتهاي کهن دربارة دين زرتشت را يکجا ارائه کرد. اصطلاح دوآليسم را همين هايد پيشنهاد کرد و نيز توجهي خاص به زروان نشان داد که پيشتر شناخته شده نبود. او، در عين حال که مسيحي مؤمني بود، کوششي آشکارا به کار بست تا با بهرهگيري از زروان، اتهام ثنويت را از دامن دين زرتشت بزدايد و آن را ـ از اين رو که میپنداشت زرتشت، شاگرد انبيای بنیاسراييل بوده و به ظهور مسيح بشارت داده است ـ در چشم مسيحيان، بسيار پسنديده جلوه دهد.[8]
    اما اين کوشش با واکنشهاي تند و مخالفي مواجه شد. کساني چون بيل و کشيش فوشر بر ضعفهاي استدلالهاي هايد دربارة يکتاپرستيِ زرتشتيان انگشت نهاده و از رويکرد جانبدارانة او بهسختي انتقاد کردند. فراموش نکنيم که در اين هنگام، هنوز يادگار مبارزة همهجانبة کليسا با رخنة مانويت و ثنويتِ آن بر جا بود و اين امر، نقش خاصتري در رويارويي روحانيون مسيحی با دين زرتشت ايفا ميکرد.[9]
    باري، همچنان تا اراية نخستين ترجمه از اوستا، سالها باقي بود که ولتر و ساير اصحاب دايرةالمعارف هم به جمع علاقهمندانِ زرتشتپژوهي ملحق شدند؛ ليکن دليل اين علاقة بسيار عجيب ، چيزي نبود جز حمله به مسيحيت با استفاده از اين ايده که «حقيقت را ميشود در اديان غيرمسيحي هم يافت». ساير روشنفکران انسانگراي اروپايي نيز بر همين مسير گام نهادند. براي آنان هم، دين زرتشت در حکم اسلحهاي بود که ميشد از آن بر ضد استيلاي کليسا بهره جست.[10]
    بالاخره در حوالی سال 1760 جوانی فرانسوی به نام انکتيل دو پرون که تحت تأثير کتاب هايد، مشتاق کشف رموز دين و زبان زرتشتی شده بود، به هند رفت و پس از تحمل زحمات زياد، داراب کومانا (از روحانيان برجستة پارسي) را واداشت تا زند اوستا را از زبان پهلوي ترجمه کند. اين ترجمه در سال 1771 در اروپا منتشر شد.[11]
    محافل روشنفکري اروپا از همان زمانِ عزيمت پرون به هند، اميد زيادي به کوشش او بسته و با هيجان منتظر دستاوردهای سفر او بودند. اما انتشار «اوستای پرون» آنان را شديداً سرخورده کرد؛ چه، نه فقط در آن چيزي که به کار نقد مسيحيت بيايد يافت نميشد، بلکه برعکس ملاحظة متنی مملو از يادکرد ايزدان و اسطورههاي گوناگون، دستمايههاي جديدتري براي حملات منتقدان دين زرتشت فراهم آورد. عاقبت، پرون که از سوی هواداران دين زرتشت به جعل متهم شده بود، در فقر مرد.[12]
    با اين وصف، روند معارضة فوق همچنان ادامه يافت. برخي دين زرتشت را بهعنوان ديني طبيعي و منطقي که بهتدريج، در نتيجة کوتهفکري روحانيان، فاسد شده است، معرفي ميکردند. در برابر، گروهي ديگر بودند که نقد و طعن بر دين زرتشت را چونان نبردي ايدئولوژيک براي دفاع از ساحت مسيحيت ميدانستند؛ و برخلاف دستة اول، بهويژه، بر شرک يا ثنويت در دين زرتشت انگشت نهاده و از هر فرصتي براي حمله به آيينهايي چون ستايش آتش در اين دين بهره ميجستند. در اين ميانه، گروه ديگري هم پديدار شدند که به جستوجوي ريشههايي ايراني براي مسيحيت برآمدند.[13]
    3. تحويل به زبانشناسی :
    پردة مهم و بعدي در تاريخ زرتشت پژوهي را زبانشناسان رقم زدند که بهويژه با کشف قرابت ميان زبانهاي سنسکريت و اوستايي ، ترجمه و بررسي متن اصلي اوستا را ممکن ساختند. با اين کوششها، مشخص گرديد که ترجمة داراب کومانا نادرست بوده است. افزون بر اين ، يافتههای زبانشناسی اين مهم را ثابت کرد که پيروان زرتشت در ايران و هند، اطلاع درستی از متون باستانی خود ندارند.[14]
    صدالبته برای پژوهشگران مسيحی که سخت عادت داشتند کتاب مقدس را بهعنوان يک سنت مداوم، منبع باورهای خود بداند، اين عدم اطلاع کافی از متون باستانی، به معنای نا آگاهیِ کامل از اصول عقايد و باورهای دين زرتشتی هم بود.[15] اينگونه، موج اشتياق بزرگی برای «بازکشفِ» دين زرتشت ـ آن هم با اصرار بر لزوم بیاعتنايي به سنت زنده و موجود آن ـ برپا شد. پژوهشگران گوناگون، کاوشهای دقيقتر در اوستا و زبان آن را پی گرفتند و کوشيدند تا عمدتاً از همين راه، رموز دين زرتشت و رازهای آموزههای او را بگشايند.
    اينگونه، زبانشناسان بسياری (خصوصاً از وادي زبانشناسي تطبيقي) به دنياي زرتشتپژوهي وارد شدند. اينان، در عين حال که «دينپژوه» در معنای اصيل آن نبودند و سروکاري هم با زرتشتيان نداشتند، متون ديني زرتشتي را عمدتاً بر مبنای معناي واژگان و وجه اشتقاق آنها (يعني تخصص خود) بررسي کردند و از اين راه، دين زرتشت را چنان «بازشناختند» که گاه و بلکه غالباً با سنت زندة آن مغايرت داشت.
    اين رويکرد انتزاعی ، بعدها، مورد انتقاد شديد پژوهندگانی واقع شد که از جولان خيالپردازیهای زبانشناسان به تنگ آمده بودند. از جملة آنان، میتوان به مری بويس اشاره کرد. او گلايهمندانه هشدار داد: «مطالعة اين متنهاي دشوار، جدا از کيشي که اين متنها آثار اساسي مقدس آن هستند، به اين معناست که هيچگونه افساري براي جلوگيري از سرکشي توسن خيالِ پژوهشگر در دست نباشد و محقق وسيلهای نداشته باشد تا به مدد آن متوجه شود انديشههای ناشی از ساختمان ويژة ذهن و فکر خود را در متنها منعکس نساخته است».[16]
    بيترديد حق با مري بويس است؛ چه ، هيچيک از مترجمان برجستة اوستا و نيز بسياری از ديگر پژوهندگانی که در دين زرتشت ممارستی کردهاند، علاوه بر اينکه دينشناس نبودند، با پيروان حی و زندة اين دين هم حشر و نشري نداشتهاند. اغلب آنان، در کنج کتابخانههاي خود نشسته و بر اساس پيشفرضها و دغدغههاي مرسوم در زرتشتپژوهي که پيشتر آورديم، به صدور نظرات مختلفی دربارة دين زرتشت مشغول بودهاند که گاه، جز سردرگمی مطلق، حاصلی ندارند.[17]
    باری، در ادامة اين روند، در حوالي سال 1860 ميلادي نوبت به زبانشناسی به نام مارتين هاگ رسيد که براي نخستين بار، گاهان را بهعنوان تنها بخشي از اوستا که ميتوان آن را به زرتشت منتسب کرد، جدا و معرفي نمود. هاگ که به گاهان بهعنوان مبنايي برای بيان مجدد تعاليم زرتشت نگاه ميکرد، مصرانه بر نگرش توحيدي در اين سرودهها انگشت نهاد و آن را از ثنويت موجود در آثار متأخر اوستا، مستقل فرض کرد. با اين کشف ،[18] طرفداران نظرية موحد بودن زرتشت، جان گرفتند؛ و مهمتر اينکه پارسيان هند و زرتشتيان ايران، مجالي گشاده براي رهايي از طعنة منتقدان سمجی که دين آنان را به ثنويت متهم ميکردند يافتند.[19]
    اما ناگفته پيداست که با اين تحول، فرضية گسست در سنت کلامي زرتشتي هم، به يک اصل بديهي تبديل شد و اين باور مطرح گرديد که پيروان زرتشت، بلافاصله پس از درگذشت او، به تحريف آموزههايش دست يازيده و به چندگانهپرستي کهن آريايي رجعت کردهاند.[20] باور مذکور[21] که متضمن اعتقاد به انقلابی بودنِ آموزههای زرتشت به نسبت کافرکيشیِ قديم آريايي هم هست، در جاي خود با نقد و چالشهايي بسيار جدي از سوي پژوهندگانی مواجه بوده که عميقاً به پيوستگي سنن زرتشتي باور داشتهاند.[22]
    4. جمعبندی :
    بنا به شرح مختصری که گذشت، میتوان به روشنی ديد که زرتشتپژوهي در غرب، بر بستري بسيار آلوده به خواستهها و پيشفرضها شکل گرفته است. غربيان که با دين زرتشت بهعنوان يک واقعيت عينی يا دينی رقيب رويارو نبودند، از روي صرفِ دانشپژوهي يا کنجکاوي به سراغ اين دين (که جز معدودی پيرو برکنار و گمنام نداشت) نرفتند؛ بلکه از پژوهش در اين دين به دنبال آمال و اهداف از پيش تعيينشدة خود بودند؛ به واقع، دعواي آنان، بر سر ميراث يهودی ـ مسيحيِ خود بود، نه ماهيت دين زرتشت؛ که بیگمان اين رويکرد، موجد سنتهای نادرستی در زرتشتپژوهی بوده است.
    يکي از اين سنتهاي نادرست، کاربست هموارة معيارهاي اديان ابراهيمي براي وارسي دين زرتشت است که بيش از همه، در موضوع توحيد (و نيز موضوع پيوسته به آن يعني زمان ظهور زرتشت) تجلي دارد. چه، برخلاف تمرکز بياندازه و توجه خارقالعادهاي که در منابع مختلف نسبت به موضوع توحيد ديده ميشود، اين موضوع در کلام و سنت زرتشتي ماية دغدغة چنداني نيست؛ همچنانکه در ساير اديان شرقي هم اين موضوع در مرکز دلمشغوليها قرار ندارد. در نتيجه، پر واضح است که دخول به مباحث زرتشتشناسي از مجراي بحث توحيد، آن هم بر مبناي معيارهاي اديان ابراهيمي، يک خطاي فاحش روششناختي است که لزوماً به نتيجهگيريهاي نادرستي منتهي ميشود.
    همچنين بايد به فرضية گسستگی در سنن دينی و آيينی زرتشتی (در معنای نسيان کلی يا جزئي آنها)، توجه خاصی کرد که خود، دستاوردی شوم از رويکرد خاص اروپاييان به اين دين بوده است. بر اساس اين فرضيه، اين پژوهشگران و پيروان آنان خود را ملزم يافتند تا تاريخ و محتوای دين زرتشت را بهدست خود و به نام نامی خود، از «نو» يا «دوباره» کشف نمايند؛ و در اين کار، بر زبانشناسی بهعنوان کليدی رازگشا، تکيهای افراطی نمودند.[23]
    توحيد و آسيبهای زرتشتپژوهی
    در ساية تاريخ پر از کاستی و لغزش زرتشتپژوهی، عجيب نيست که بيشتر منابعی که به توحيد در دين زرتشت پرداختهاند، آشکارا داراي مشکلات روششناختي و استنادی هستند؛ چه، اين منابع معمولاً دستاورد تجزيه و تحليلي هستند که سنخيت چندانی با کلام و محتوا و سنت زندة دين زرتشت نداشته و بيشتر دغدغهها و پيشفرضهای تاريخی يا شخصی نويسندگان آنها درينباره را منعکس میکنند. به همين دليل، دستاورد بسياری از آنها، توليد ابهام در همان موضوعی است که از اساس، آنقدر ماية اضطراب نبوده که کلام زرتشتی با تبيين آن به منصة ظهور برسد!
    در ادامه، نمونههايي از اين کاستیها و لغزشها را در دو دستة «آسيبهای عمومی» و «آسيبهای خاص» بررسی میکنيم:
    1. آسيبهای عمومی
    در زرتشتپژوهی، کاستیها و لغزشهايي عمومی وجود دارند که هر يک، بر درک مقولة توحيد زرتشتی اثری بسيار منفی نهادهاند. برخی از اين کاستیها و لغزشها، ناشی از ناآگاهیها و کژفهمیهای رايج هستند و بسياری، ريشه به سنت نگرش به دين زرتشت بنا به معيارهای مطرح در اديان ابراهيمی میرسانند:
    1.1. غفلت از اسطوره شناسی :
    بیاعتنايي به دانش اسطورهشناسی برای درک و فهم متون دينیِ سرشار از نماد و نمادپردازی، يکی از کاستیهای عام در حوزة زرتشتپژوهی است (که البته اختصاص به اين دين هم ندارد). چه، زرتشتپژوهی، درست در دورهای باليد که به نظر ميرسيد هر چيز و همه چيز را بايد بنا به معيارهاي دانشهاي تجربي سنجيد و فهميد؛ و البته که در چنين بستری، اسطورههاي کهن و باورهاي اسطورهاي، مرتبتي بيش از ياوه و خرافه نمييافتند. مدتهايمديد طول کشيد تا ابتدا از برکت رويکرد رُمانتيسيستها و سپس با اهتمام مردمشناسان و ديگران، اسطورهشناسي در مقام يک دانش پر ارج براي شناخت انسان (و پديدة انسانی دين) قرار گرفت.[24]
    اين امر، قطعاً يک آسيب بزرگ بوده است که متأسفانه هنوز هم آثار ناخوشايند آن ادامه دارد: از يک طرف، با ملاحظة روايتهاي اسطورهمندانة نصوص زرتشتي دربارة آغاز و پايان جهان و نقشآفريني ايزدان و مانند آنها، هنوز هم بسياري از اشخاص ـ که اسطوره را با سخن ياوة بيارزش يکي ميدانند ـ سخن از خرافه و افسانه به ميان ميآورند؛ و نه به وجه نمادين و نه به معناي پر مغز آن روايتها توجهي نميکنند. نيز، از طرفي ديگر، غالباً فراموش ميکنند که کلام ديني در هنگامهاي پديدار شد که جهانشناختِ آدمي، عمدتاً بر دريافتهاي اسطورهمندانه از چگونگي پديدهها مبتني بوده است.[25] در نتيجه، در بسياري از موارد و به غلط، با تکيه بر دانش و با مقياس منطق علمي امروزين به بررسي گفتارهاي ديني ميپردازند و نتايجي ميگيرند که مطلقاً درست نيستند.[26]
    يک نمونه از اين شيوة نادرست، نحوة رويکرد به گاهان است: همگان عادت کردهاند که به هنگام تفحص دربارة توحيد، آيات گاهان را چنان تجزيه و تحليل کنند که انگار با يک متن فلسفي يا علمي مواجهاند. از همين رو، اجزاي سرودههاي زرتشت دربارة «دو مينوي آغازين» را به مانند گزارههاي دقيق فلسفي وارسي ميکنند و هيچ به ياد نميآورند که زرتشت، نه يک فيلسوف، بلکه يک پيامبر بوده که عمداً با بياني اسطورهمندانه و رمزآلود سخن گفته است. وانگهی، به تعبير دقيق مري بويس: «آشکار است که [زرتشت] اگر ميخواهد به ريشهها و علل مشکلات پي ببرد، محض خاطر دانش و علم نيست، بلکه دلبفکر عيبها و نواقص دنيايي است که در آن به سر ميبرد و ميخواهد بداند که اين عيوب و نواقص را چگونه ميتوان رفع و رجوع کرد. چون تصور ميکند که به حقيقت و کنه مطلب پي بـرده است، پيامبروار در آتش اين اشتياق ميسوزد که پيام خويش را به عالميان رسانده و آدمي را الهامبخش شود تا دست به کار گرديده و گيتي را نجات دهد».[27]
    نکتهسنجي فوق، در عين حال، وجهي بسيار مهم از شيوة روايتگريِ مبتني بر منطق اسطورهاي در نصوص گاهانی را هم نشان ميدهد: آنچه زرتشت دربارة ازل يا منشأ شر ميگويد، همان نيست که حتماً و کماهوحقه رخ داده است؛ برعکس، آنچه زرتشت ميگويد، روايتي نمادين و رازورزانه از ازل است که دقيقاً به کار توجيه و تعليل «امروز» ميآيد. اين روايت نمادين و رازورزانه، البته که به معيارهاي علمي و فلسفي قابل نقد است و در آن نکتههاي متناقض يا ناهماهنگ زيادي را ميتوان بازجست؛ اما در جاي خود، از منظري اخلاقي، داستانی است بسيار قانعکننده که هم هنجاري را براي جهان شرح ميدهد و هم تکليف انسان را معلوم ميکند.
    ادامه دارد ...
    پی نوشت ها :
    * پژوهشگر اديان ايران باستان.
    [1]. ژاکوب دوشن گيمن، زرتشت و جهان غرب، ص15ـ16.
    [2]. رک: اميل بنونيست، دين ايرانی بر پاية متنهای معتبر يونانی، ص3ـ4 و 7؛ کای بار، آسموسن و بويس، ديانت زرتشتی، ص39؛ زرتشت و جهان غرب، ص17ـ20.
    [3]. رک: مری بويس، زرتشتيان: باورها و آداب دينی آنها، ص228؛ زرتشت و جهان غرب، ص21ـ25؛ ديانت زرتشتی، ص39.
    [4]. رک: ژاکوب دوشن گيمن، دين ايران باستان، ص449ـ450.
    [5]. رک: همان، ص449. قابل ذکر است که در بيشتر فرهنگهای لغت کهن مانند «لغت فرس» و «برهان قاطع»، از «اوستا» بهعنوان کتاب ابراهيم (و «زند» بهعنوان تفسير آن) نام بـرده شده است. علاوه بر منابع مذکور، جهانگردان اروپايي هم اين معنا را نقل کردهاند. برای مثال، تاورنيه در شرح مشاهدات خود از زرتشتيان اصفهان، نقل میکند که آنان، پيامبر خود را «ابراهيم زراتشت» معرفی میکردهاند (رک: تاورنيه، ژان باتيست، سفرنامة تاورنيه، ص95). جکسن هم گزارش کرده است که در شهر ری، ابراهيم را بهعنوان پيامبر گبرها میدانستند (رک: جکسن، ابراهام ويليامز، ايران در گذشته و حال، ص456)؛ و حتی چنين ادعا میکند: «بسياری از سادات يزد که در اصل زرتشتيانی هستند که به اسلام گرويدهاند، دو پيشوای دينی (= زرتشت و ابراهيم) را يکی میدانند» (همان، ص492). همچنين بايد به وجود ردپای اين باور در برخی از اشعار کهن هم اشاره کرد؛ مانند: «به باغ تازه کن آيين دين زرتشتی / کنون که لاله برافروخت آتش نمرود» (حافظ). قابل ذکر است که از اين دست قرينهسازیها در آثار نويسندگان مسلمان و بهخصوص ايرانيان مسلمان، به فراوانی ديده میشود که سعی میکردند از اين راه، روايتهای کهن ايرانی و سامی را در هم بياميزند. برای نمونه: «نمرود كه ايرانيان او را فريدون مي‏نامند، در آخر پادشاهي خود سركشي آغاز كرد [...] گويند نمرود سه‏ پسر داشت به‏ نام‏هاي ايرج و سلم و طوس. نمرود، پادشاهي و كشور خود را به ايرج واگذاشت و سلم را به‏ فرماندهي فرزندان و اعقاب حام و طوس را به سالاري فرزندان‏زادگانِ يافث گماشت [و.... الخ]» (دينوري، ابوحنيفه احمد بن داوود بن ونند، اخبار الطوال، ص32ـ33). در عين حال، میتوان انديشيد که مقولة «ور گرم» (= آزمون آتش) و نام پدر ابراهيم (= آزر، آذر؟)، احتمالاً کمک بزرگی به همسانسازیِ ابراهيم و زرتشت کرده است؛ و از همين رو، برخی از معاصران هم به گمانة يکی بودنِ ابراهيم و زرتشت، اقبال نشان دادهاند. برای نمونه، رک: اميد عطاييفرد، پيامبر آريايي،ص453ـ482.
    [6]. رک: زرتشت و جهان غرب، ص22 و 27، دين ايران باستان، ص447.
    [7]. رک: دين ايران باستان، ص450ـ451.
    [8]. رک: زرتشتيان، ص228ـ229؛ زرتشت و جهان غرب، ص29ـ31؛ ديانت زرتشتی، ص39 ـ40.
    [9]. رک: والتر برونو هنينگ، زرتشت: سياستمدار يا جادوگر، ص81؛ زرتشت و جهان غرب، ص31ـ34؛ دين ايران باستان، ص451ـ452.
    [10]. رک: ؛ زرتشت و جهان غرب، ص35، دين ايران باستان، ص452.
    [11]. رک: زرتشتيان، ص229؛ ديانت زرتشتی، ص41ـ42.
    [12]. رک: آبتين ساسانفر، گاتها (برگردان هفت هات نخستين و ...)، ص16ـ18؛ دين ايران باستان، ص452ـ454؛ ديانت زرتشتی، ص42ـ44.
    [13]. رک: دين ايران باستان، ص452ـ454؛ زرتشت و جهان غرب، ص35ـ38.
    [14]. رک: دين ايران باستان، ص455؛زرتشتيان، ص230؛ديانت زرتشتی، ص44ـ 46.
    [15]. رک: زرتشتيان، ص230.
    [16]. مری بويس،چکيدة تاريخ کيش زرتشت، ص98.
    [17]. رک: همان، ص97. مری بويس تکاملدهندة مکتب سنتی در ترجمه و تفسير گاهان است که به سنن زرتشتی بيش از مناقشات دستوری بها میداده است. او تنها پژوهندة غربی است که «کتابخانه» را فروگذاشت و يک سال تمام در ميان زرتشتيان ساکن در شريفآباد اردکان زندگی کرد؛ و البته که پيوستگی و ناگسستگیِ سنن زرتشتی را به معاينه دريافت. در همين چارچوب، نقد جانانة او خواندنی است: «سه هزار و اندی سال پس از زرتشت، چه کسی صلاحيت بيشتری در تعبير و تفسير و شرح باورها و آموزههای زرتشت را دارد؟ پژوهشگران و دانشمندانی که در صندلیهای راحت کتابخانههای خود لم داده و بر سر جزئيات دستوری گاتها، نيايشها و ديگر ادبيات دينی زرتشتی قلمفرسايي میکنند، يا آن کشاورز قبا بر تنِ زرتشتی که در کوهها و بيابانهای خشک اطراف يزد و کرمان بيل میزند و کار میکند و عرق میچکاند و نيايشهای زرتشت را زمزمه کرده و سفت و سخت، سنتها و آيينهای دين آباء و اجدادی خود را نگهبانی میکند؟» اين تعبير گلايهآميز بويس، يادآور نکتهسنجیِ مردمشناس پرآوازه، برونيسلاو مالينوفسکی است: «اگر توانسته باشم اين احساس را الهام بخشم که آشفتگی و هرج و مرج در قلمرو اساطير حاکم است و به لحاظ مشاجره و مکابرة باورنکردنیای که ميان اسطورهشناسان درگرفته، حس عدم اعتماد (نسبت به صحت نظريات را) برانگيزم، پس به هدفی که داشتهام رسيدهام. آن هدف عبارت است از دعوت خواننده به رویگردانيدن از نظريهپردازیهايي که در اطاقهای دربسته انجام میگيرد و خروج (از برج عاج) برای استنشاق هوای آزاد تحقيقات قومشناختی، و ذهناً و روحاً به همراه من، تجديد حياتِ دورانی که در قبيلهای ملانيزيايي در گينةنو زيستهام. پاروزنان در خور، ضمن مشاهدة بوميان، سرگرم کار باغبانی در آفتابی سوزان و پيگيری آن در کورهراههای بيشهزار و جنگل و بر کرانههای پر پيچ و خم دريا و بر تختهسنگها و صخرههای ساحل است که میتوان زندگیشان را شناخت و با حضور در مراسم و تشريفاتی که در خنکای غروب يا در تاريکی شب برگزار میشود و همسفره شدن با آنان دورادور آتش است که فرصت شنيدن داستانهايشان را خواهيم داشت» (جلال ستاری، جهان اسطورهشناسی، ج1، ص155).
    [18]. صد البته اين همان کشف کشافی که وانمود میشد، نبود! چه، در خود اوستا و نيز متون پهلوی، گاهان بهعنوان بخشی متمايز و دارای تقدس فوقالعاده شناخته میشده است. برای مثال، در اوستا، از گاهان با صفت «افزاينده و پيشبرنده» ياد شده است که «پشت و پناه و خوراک فکری ما» و «خوراک و پوشاک روان ما» هستند. (هات 55 و 58) در واقع، خود اوستا همة آگاهیهای لازم دربارة سرايندة گاهان و نيز چند و چونِ دقيق و ارزش و مرتبت والای آن را در بر دارد. نيز قابل ذکر است باور به اينکه از مجموعة ميراث مکتوب زرتشتی، فقط گاهان سرودة زرتشت است، سابقة بسيار کهنی دارد و اين معنا به وضوح در دينکرد، منعکس بوده است (دينکرد سوم، ج1، ص19ـ20).
    [19]. رک: زرتشتيان، ص237ـ239؛دين ايران باستان، ص455ـ456.
    [20]. رک: زرتشتيان، ص230.
    [21]. نمونههايي از اين باور را در اين جملات میتوان ديد: «[...] در يک رخداد، برگردان و صورتی از يک دين قديمتر، به پيام اصلی پيامبر پيوند خورد و هر بخش از زردشتیگری، يعنی دين زرتشت پيغمبر، از آيينی باستانی به عاريت گرفته شد که اين آيين خود به دورانی باستانی و بسيار دور بازمیگشت. بعداً، دوباره، زمانی که آيين زردشتی، در صورت اصلاح شدهاش توسط اولين امپراطوری ايرانی پذيرفته شد، تحت اختيار طبقة روحانی، يعنی مغان ـ که به هيچروی با آن ارتباط نداشتند ـ قرار گرفت» (آر. سی زنر، طلوع و غروب زردشتیگری، ص13)؛ نيز «آيينهای باستانی پا به پای اين دين ادامة حيات دادند و در زمانی خاص موفق شدند بخش توحيدی آموزههای پيامبر را تحليل ببرند و محو سازند» (همان، ص21)؛ نيز «[...] هيچ دينی در مراحل اوليهاش، به قدر و اندازة زردشتیگری دستخوش تحريف و دگرگونی نشده است» (همان، ص30)؛ نيز «[...] ناآگاهيم از اينکه آيا سنت زردشتی در طول مسير مبهم خويش در خلال قرون (14 قرن!) دچار قطع و گسست شده است يا نه، گسستهايي که چه بسا خودِ آن سنت را بیخبرتر و دستبستهتر از ما کرده باشد» (ژان کلنز، مقالاتی دربارة زردشت و دين زردشتی، ص13).
    [22]. مری بويس که تجربة زندگی روزمره با زرتشتيان را داشت، در جای جای آثار خود به شواهد متعددی از تداوم سنت زرتشتی از زمان پيامبر تاکنون استناد کرده است که بهراستی آموزندهاند. يک نمونه از کارهای استدلالی و بسيار عالیِ او که پيوستگی و ناگسستگی سنن کلامی و آيينی زرتشتی، از ديرباز تا امروز را در حوزهای خاص نشان میدهد، مقالة «نقش مهر در دين زرتشتی» است. در آخرين جملات اين اثر میخوانيم: «بیشک تحولات کلامی چشمگيری در جريان تاريخ طولانی دين زرتشتی حادث شده است، اما از آن تغيير و گسست بنيادی در تعليم اصلی دين، که محققان غربی با چنين دامنة گستردهای قائل به آن بودهاند، نشانهای در دست نيست» (مري بويس، مجموعه مقالات مهر در ايران باستان، ص101ـ104).
    [23]. اين اشارات پياپي به نقش منفی زبانشناسان در زرتشتپژوهی، به معنای انکار دستاوردهای سترگ و ارزشمند آنان نيست و نمیتواند بود. درست و قطعی و مسلم است که بدون کوششهاي زبانشناساني که رموز زبان اوستايي و پهلوي را دريافتند، کار شناخت دين زرتشت بر زمين ميمانْد؛ اما بايد قبول کرد که دخول آنان به حيطة تاريخ و محتواي اين دين، از روي تخصص و آگاهي ويژه در دينپژوهی نبوده است. مسئله اين است که برخی از زبانشناسان چنان در باريکیهای علم خود غرق شدند که بدون احساس نياز به شواهد متقن عقلی و نقلی، از بيان استنباطهاي عجيب و غريب هم پروا نکردند. برای مثال میتوان به اين ادعای کلنز که يکی از پيروان پروپاقرص مکتب دستوری در تفسير گاهان است، اشاره کرد که میگويد «به دلايلی دستوری من برآنم که گشتاسپ، پسر زرتشت بوده است» (مقالاتی دربارة زردشت و دين زردشتی، ص105). اما پر واضح است چيزی که کلنز دربارة رابطة پدر و پسریِ زرتشت با گشتاسپ میگويد، به اين معناست که در نتيجة يک گسست ژرف و بلکه يک نسيان عمومیِ همهجانبة فراگير، پيروان زرتشت همه چيز را دربارة پيامبر خود به کلی فراموش کردهاند، مگر، بر حسب استثنا، نام او و اطرافيانش را. سپس بر اساس همان نامها، داستان دلبخواهِ جديدی از زندگی او توليد و البته عميقاً باور کردهاند و... الخ! اما آيا به صرف چند قاعدة صرفی و نحوی که به سادگی در يک شعر عارفانه، دستخوش مقاصد شاعرـ عارف میشوند، میتوان چنين چيزی را گفت و بدون حتی يک گواهی مستند، کل روايت کنونی زرتشتی را به تمامی وانهاد؟! همچنين کلنز کار را به جايي میرساند که در جايی ديگر، اصولاً وجود شخصی به نام زرتشت را چنين متهورانه مورد انکار قرار میدهد: «مطالعه دربارة مزديسنا اگر خود را از دست تصور وجود بنيانگذاری يا پيامبری برهاند، به نتايج بسيار دست خواهد يافت. اين شخص که پيوسته اسباب دردسر بوده، مانعی در راه مطالعات است و چيزی جز زيان ندارد» (همان، ص41). ماريژان موله هم از پيشگامان انديشة ترديد در وجود زرتشت است (رک: ايران باستان، ص39ـ40). يکی از دلايلی که هم او و هم کلنز بر آن انگشت مینهند، استفاده از صيغة سوم شخص برای اشاره به زرتشت در گاهان است؛ اما سطحیبودن اين استدلال آشکار است؛ خاصه با کشف اخير پژوهندگان که خودِ زرتشت را سرايندة «يسن هفت هات» شناختهاند (برای آگاهی بيشتر، رک: عاليخانی، خرد جاويدان: مجموعه مقالات، ص3ـ15 و چکيدة تاريخ کيش زرتشت، ص134ـ 146). اما صرفنظر از اين کشف، اغتشاش موجود در ادعای کلنز و موله با مثالی بسيار ساده قابل اثبات است. حافظ میگويد: «غير از اين نکته که حافظ ز تو ناخشنود است / در سراپای وجودت هنری نيست که نيست» واضح است که با شيوة دستوری کلنز، اين بيت به ناخشنودی حافظ از يک شخص ثالث دلالت میکند؛ اما کسانی که با سنن شعر عرفانی ايران آشنايي دارند، به سهولت درمیيابند که اين ناخشنودی، متوجه خود حافظ و نفس سرکش اوست. بله! موضوع بسيار ساده است: اگر تنها برخی از اشعار امامخمينی را در دست داشتيم، آيا میتوانستيم او را بیمحابا معاصر با حافظ بشماريم؟!... اما برعکس، همين مثال و سبک امام خمينی در سرودن شعر، نشان میدهد که در يک شعر عارفانه، تمسک به شيوه و لهجه و زبان قدما، کاری معمول بوده است و شايد حتی لازم.
    [24]. برای آگاهی بيشتر دربارة سير تکاملی دانش اسطورهشناسی و نيز ديدگاههای مطرح در آن، رک: ابوالقاسم اسماعيلپور، اسطوره: بيان نمادين، ص43ـ57.
    [25]. مگر از زمانی که نگرش و تحليل علمی جای خود را ـ البته تا حدی ـ در زندگی انسان بازکرده است، چقدر میگذرد؟ از دورترين زمانها تا همين يکی دو نسل پيش از ما، اسطوره، دانش نظری و نيز دانش عملی اجداد ما محسوب میشد؛ با آن، پديدههای جهان را توجيه و تفسير نموده، نيز سعی میکردند با آن در طبيعت به نفع خود، دخل و تصرف کنند. کلام اصيل همة اديان کلاسيک، در چنين فضايي متولد شدهاند و لذا سعی در فهم نصوص دينی، بدون کسب تسلط بر علم اسطورهشناسی، کاری عبث و بیفايده است.
    [26]. اين امر، خيانتي است در حق پديدة مذهبي؛ چه «مذهبي بودنِ پديدهاي (مذهبي) فقط به شرط آنکه در جهت و وجه خاصش درک و فهم شود، يعني با مقياس مذهبي مورد مطالعه قرار گيرد، آشکار ميگردد. اگر بخواهيم با مقياسهاي فيزيولوژي و روانشناسي و جامعهشناسي و علم اقتصاد و زبانشناسي و هنر و غيره، به مطالعهاش بپردازيم، در حقش به امانت رفتار نخواهيم کرد؛ يعني به غفلت، گوهر يگانه و غيرقابل تأويل و تقليلش را که همانا خصلت پديدة مذهبي است، از دست خواهيم داد. [...] مذهب امري انساني و بنابراين مقولهاي در عين حال اجتماعي و زبانشناختي و اقتصادي است، زيرا انسان در خارج از قلمرو زمان و حيات اقتصادي قابل تصور نيست. اما خواستِ تبيين مذهب به کمک يکي از اين کارويژههاي اساسياي که در واپسين مرحله، انسان را تعريف ميکنند، عبث است» (ميرچا الياده ، رساله در تاريخ اديان، ص17).
    [27]. چکيدة تاريخ کيش زرتشت، ص113.
    منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    معمای توحيد زرتشتی (2)



    2.1. پيشفرض ناآگاهی از توحيد :
    در ساية سامیانگاریِ مفاهيم دينی، گاهی به تصريح و گاهی به تلويح، چنين پنداشته میشود که گويا زرتشت و پيروان او، به آن درجه از ادراک دينی نرسيده بودند که توحيد را بفهمند و برگزينند. اما اين پنداشت (که در مورد ديگر اقوام هم ملاحظه میشود) بسيار غيرمنصفانه است؛ چون از يک طرف، بیگمان کارکردهای زيستشناختی و روانشناختیِ مغز همة انسانها بيش و کم مشابه است؛ و از طرف ديگر، مسلم است که همة مردمان جهان درگير مسئلة چيستی و کيستیِ خداوند بودهاند؛ در نتيجه، نمیتوان گفت فقط يک قوم خاص در بخشی از خاورميانة کنونی، از نظر شعور ـ و بهخصوص شعور مذهبی ـ بر ديگر اقوام جهان از شرق تا غرب برتری داشته و لذا بر خلاف ديگران به کشف توحيد نايل شدهاند. برعکس، به نظر میرسد که توحيد به سبک اديان ابراهيمی، پاسخی خاص به پرسشی عام باشد که با خصايل و دغدغهها و شرايط اقليمی يک قوم تطابق دارد. وانگهی، پيشفرض ناآگاهی يا عدم استطاعت فکریِ ساير اقوام برای نيل به توحيد (که باری با تفکرات نژادپرستانه هم شباهتی دارد)، تضادی غيرقابل اغماض با براهين خداشناسی در همان اديان ابراهيمی را به نمايش میگذارد.
    اين موضوع، در عين حال از وجهی ديگر هم قابل تعمق است: تصور مرسومی وجود دارد که بنا بر آن، آغاز دينباوري در ميان مردمان، نخست با پرستش اربـاب انواع آغاز گشت که اين امر در روندي تکاملي و بهتدريج به توحيد منتهي شد. بنا به اين تصور، ثنويت مفروض زرتشتی نوعي «توحيد ناقص» شمرده ميشود که خود، مرتبهاي مياني از سير تکاملي فوق است. اما اين تصور و دريافت درست نيست و امروزه ثابت شده است که تقريباً در همه جای دنيا، مردمان، نخست به يک ذات الهیِ آسمان جایِ آفرينندة عالم و ضامن باروری و صاحب علم لدنی باور داشتهاند؛[28] اما بعدتر، در نتيجة نوع درک و سطح عاطفة مذهبی مردم، پرستش آن خداي اعظمِ غيرقابل تصور و تجسم، جاي خود را تا حدودی به پرستش الوهيتهاي کوچکتری داده است که اثربخش و کارساز و البته به آساني دستياب و درکپذير هستند.[29]
    يافتة فوق، پيشفرض ناآگاهیِ ساير اقوام و از جمله پيروان زرتشت براي درک مقولة توحيد را به تمامی باطل میگرداند[30]و نشان میدهد که باور آغازين به يگانگیِ خدايي قادر و آفريننده، طبيعیترين و فطریترين دستاورد انديشة انسانهايي بوده است که به لحاظ زيستشناختی و روانشناختی با هم مشابهت داشته و دارند.
    بر همين منوال، روشن است که گرايش بعدی بسياری از مردمان به پرستش الوهيتهای کوچکتر يا متعدد، دلايل خاصی داشته است که لزوماً به ناآگاهی يا بیخردیِ (احياناً قومیِ) آنان راه نمیبَرد.
    اين امر، در حوزة دين زرتشت، به سادگی و با قاطعيت اثبات میشود؛ چه، مرور متون دينی زرتشتی نشان ميدهد که متکلمين زرتشتي، نه فقط از مقولة توحيد در معنای ابراهيمی آن بياطلاع نبودهاند، بلکه با آگاهي و استواري، از تفکر دوبُني يا به عبارت بهتر از عدم انتسابِ شرور به اهورهمزدا دفاع ميکردهاند. برای نمونه، به موارد زير توجه کنيد:
    «آنچه را ميبايست به آن باور آورْد و در گسترة شدنيهاست و ميسزد که باشد، اين است: [باورِ به] اورمزد [در جايگاه] بُنِ بُنانِ همة کرفهها و نه بُنِ بُنانِ همة گناهان؛ و [باورِ به] هر آنچه شايستة اورمزدِ سرتاپا نيکي است».[31]
    «[...] اگر [باور ما مزداييان دربارة] دو کيفِ همستيزندة بيبُن، آن هم [در جهانهاي جدا و] دور از هم را پوچ ميانگارند، چرا [خود آنان در آموزههايشان] وجود دو کيفِ همستيزندة موازي را در زمانهاي نامحدود (= از ازل تا ابد) آن هم در يک جهان، به گونهاي دوگاني مدعي ميشوند؟».[32]
    «اگر خداوند از حيث خوبی و علم کامل است، واضح است که بدی و جهل نمیتواند از او صادر شود؛ و اگر بتواند شد، پس کامل نيست؛ و اگر کامل نباشد، پس او را به خدايي و بهعنوان خير و نيکی نبايد پرستيد».[33]
    «[آن دسته از] کيشداران که [باور دارند:] در برابر هستي جهانآفرين، چيزي به نام پتياره وجود ندارد، [... با اين ادعا به اين نتيجه ميرسند که] سرپيچي از خواست و فرمانِ جهانآفرين [يعني فردِ] گناهکار در گيتي وجود ندارد و اگر [هم باشد به سبب کارهاي گناهورزانهاش، شخصِ] گناهکار ميبايد پاداش شود و شايستة کيفر نيست».[34]
    نصوص فوق، علاوه بر اينکه آگاهی و اطلاع دينآگاهان زرتشتی از مقولة توحيد در معنای ابراهيمی آن را ثابت میکنند، متضمن نکتة باريک ديگری هم هستند و آن عدم شرمساری آنان از تفکر دوبُنی است.
    به عبارت ديگر، باور به دو بُن در کلام زرتشتی، مطلقاً همان بازتاب مشئوم شرک يا ثنويت در اديان ابراهيمی را در برنداشته است. برعکس، بر خلاف آنچه که ممکن است در انديشة برخی اشخاص متبادر شود، متکلم زرتشتی، بدون هرگونه شرمساری و بهشدت، از عدم انتساب شرور به اهورهمزدا در هيئت دو بنباوریِ استوار خود، دفاع میکرد و اين امر را نسبت بهنوع تفکر مطرح در اديان ابراهيمی، بسی مرجح میدانست.
    3.1. تفسير خودخواهانة روايتهای ازلی :
    وجه ديگری از آسيبشناسی زرتشتپژوهی در اروپای خويگرفته با سنن يهودی مسيحی را میتوان در نوع نگرش به روايتهای ازلیِ خودی و غيرخودی، برای استنباط بنمايههای توحيدی در آنها ملاحظه کرد. الکساندر کراپ، اين امر را در چارچوبی کلی، چنين مورد ارزيابی قرار داده است: «به سهولت میتوان دريافت ادواری که کمابيش تحت سلطه و سيطرة راستکيشی بودند، صادقانه میپنداشتند که بايد ميان اسطورههای قوم يهود و اسطورههای بيگانگان فرق بگذارند. در آن ادوار، فقط اسطورههای اقوام بيگانه، «اسطوره» به معنای درست واژه محسوب میشدند؛ ولی اسطورههای خودی، واقعيات مابعدالطبيعی بودند که خداوند خودْ برقوم برگزيده، مکشوف ساخته بود، حال آنکه اسطورههای اقوام بيگانه، برعکس، ساخته و پرداختة شيطان مینمودند.»[35]
    بر چنين بستری از يکجانبهنگری و خودخواهی، اولاً کمتر به اين فکر افتادند که در برابر يکسانیِ پرسش دربارة هستی و نيز تشابهِ کارکرد مغز انسانها، تفاوتهای موجود در روايتهای ازلیْ صرفاً صوری هستند؛ و ثانياً برخلاف اسطورههای خودی، ژرفانديشی در اسطورههای غيرخودی و استنباط مفاهيم رازورزانه از آنها را عملاً کاري عبث دانستند و آن را فرونهادند.
    برای مثال، اغلب میگويند از آن رو که وجودي به نام اهريمن هست که قدرت اهورهمزدا را محدود ميکند، نميتوان دين زرتشت را توحيدي دانست. اما از منظری کلی میتوان به روشنی ديد که اصولاً در همة روايتهاي ازلی، «دوران» آغاز نميشود مگر هنگامي که با بروز يک محدوديت در قدرت يا ارادة خدا، مفهوم توحيد دچار خدشه گردد. به عبارت ديگر، اگر در روزگار ازلي هيچ ارادهاي به جز ارادة قاهرة الاهي موجود نباشد، ممکن نيست که «حادثه»اي رخ بدهد و در نتيجة آن، گردش «دوران» آغاز شود. چنين چيزی در روايت اسلامی از ماجراي ازلی، در هيئت اعتراض ملايک و سپس عصيان شيطان يا انسان متجلی میشود؛ و در روايت زرتشتی، نخست به صورت آگاهی اهريمن از جهان روشنان و سپس، يورش او که به آميختگی منتهی میگردد.
    بیگمان، در اين هر دو، تا عواطف ناب توحيدی جريحهدار نشده، ماجرای ازلی هم رخ نداده است. يعنی، در هر دو روايت زرتشتي و ابراهيمي، چيزي هست که در برابر ارادة خداوند قد علم ميکند و با آن به ستيزه برميخيزد؛ و البته که چنين چيزي با توحيد در معناي باور به استيلاي مطلق ارادة پروردگار مغايرت دارد، مگر اينکه قبول کنيم آن نيروي ستيزهگر هم در عصيان خود مأذون يا حتي مأمور بوده است.
    تفسير و توجيه فوق، در حوزة خودی (= اديان ابراهيمي) کاملاً روايي دارد و عموماً معتقدند که عصيان در محدودهاي رخ داد که قبلاً اذن به اختيار داده شده بود. همچنين، برخي از پژوهندگان، مجموعه يا اجزاي مهمي از روايت ازلی را از جنس تمثيل يا نماد ميدانند[36] و از وراي ظاهر آن، راهي به سوي معناي واقعياش ميجويند. اين دست تعابير و نظاير آنها، غناي فوقالعادهاي به کلام اديان ابراهيمي دادهاند که به راستي دلکش است. اما در حوزة دين زرتشت، انديشههايي از جنس آنچه در فوق مورد اشاره قرار گرفت، کاربرد چنداني نيافتهاند؛ زيرا روايت ازلی زرتشتی، در نتيجة نوع نگاه و تفکر مرسوم، «خودی» محسوب نمیشده است.[37]
    4.1. خطا در شناخت خاستگاه کلام زرتشتی :
    بسياری از منابعی که به دين زرتشت میپردازند، پس از معرفی اصطلاحهاي خاص و عام زرتشتي از منظري عمدتاً زبانشناسانه، به بحثهاي مطولی دربارة زمانه و خاستگاه زرتشت پرداخته و سپس با تمرکزی زايدالوصف به حل معمای توحيد در اين دين میپردازند.
    با اين رويکرد، چنين وانمود میشود که انگاری دغدغه و دلمشغولی اصلی دين زرتشت، همان موضوع توحيد بوده که به دلايلی مانند گسستگی در سنت کلامی اين دين، در طاق نسيان افتاده است و لذا حالا ما ناگزيريم که موضوع مذکور را به تن خود و از نو کشف نماييم! بیگمان، نتيجة شوم اين رويکرد در معرفی يا شناخت دين زرتشت، گم شدنِ گوهر و اساس آموزههای زرتشتی در مناقشههای بیپايان و نيز، البته، تبديل موضوع توحيد به يک معمای واقعی است.
    اين همه در حالی است که گوهر و اساس دين زرتشت، با پيوستگی شگرفی از گاهان تا متون متأخر زرتشتی، در دسترس همگان قرار دارد و نيازی هم به «بازکشف» آنها نيست. کافی است به خودمان اطمينان کنيم و مستقيماً و وفادارانه به سراغ ميراث مکتوب و نيز سنت زندة اين دين برويم؛ تحليلهاي گوناگون و تفسيرهاي متناقض را به کناري بگذاريم و يادگيري دين زرتشت را از همان جايي آغاز کنيم که به واقع، خود در اصل شروع شده بوده است؛ يعني به جاي پذيرش يا تکرار هر سخني در بيرون از اين دين، اصليترين دغدغههاي موجود در دين زرتشت را بجوييم و بفهميم.
    اين کار، اصلاً و ابداً دشوار نيست و نيازی هم به خردهبينیهای دلآزار در دستور زبان اوستايي برای «بازکشفِ» آموزههای زرتشتی ندارد. برعکس، با اندکی دقت در مجموعة سنن کلامی و آيينی زرتشتی میتوان به روشنی ديد که سه اصل بنيادين و به همپيوستة «آميختگی»، «گزينش ميان نيکی و بدی» و «خردورزی»، اساس دين زرتشت را از ديرباز تاکنون تشکيل دادهاند. به عبارت ديگر، در دين زرتشت، همه چيز با حادثة آميختگي نيک و بد آغاز ميشود[38] و سپس بر مبناي تلاش براي رفع اين آميختگي ادامه پيدا ميکند ـ که اين تلاش، مستلزم بهرهمندی از اختيار يا گزينش آزادانه است[39] و اين امر نيز در جای خود، ارج نهادن به خرد و خردورزی در امور را ايجاب مینمايد.[40]
    اينگونه، ميتوان گفت در دين زرتشت، مسئلة آميختگي همان اندازه بسط دارد که در دين اسلام مفهوم توحيد؛ و همان اندازه بيم و پرهيزي که دين اسلام از شرک جلي و خفي نشان ميدهد، دين زرتشت از مقولة آميختگي با بدي بروز ميدهد (و اين امر، گاه به اندازهاي شدت میيابد که حتی میتوان از «وسواس آميختگي» سخن گفت).[41]
    در نتيجه، پر واضح است که برخلاف اديان ابراهيمي، موضوع توحيد، ريشهاي مستقل در سنت کلامي زرتشتي ندارد؛ نه در سرودههاي زرتشت، بحثی دربارة مسئلة توحيد وجود دارد و نه در متون کلاسيک زرتشتي، بدواً به بحث توحيد و شرک پرداخته شده است. در واقع، سرتاسر ادبيات زرتشتي به گونهاي بسيار آشکار، فاقد هرگونه دغدغه يا دلمشغولي خاص نسبت به مقولة توحيد است. برعکس، همچنانکه اشاره شد، اصولاً در سنت کلامي زرتشتي، موضوعي که بيشترين توجه را از آنِ خود کرده، موضوع «آميختگي نيکي با بدي» است که در جای خود، در چارچوب دو مقولة «گزينش آزادانه» و «لزوم خردورزی در امور» مطرح میشود.
    با اين وصف، در بيشتر منابعيکه به معرفي و بررسي دين زرتشت پرداختهاند، بسيار بيش از آنکه به اين بحث محوري و کليدي توجه کنند، اساساً دلمشغول توحيد در دين زرتشت بودهاند. اين امر، بدون هرگونه ترديدي، يک لغزش و بلکه يک آفت بزرگ در پژوهشهاي زرتشتشناسي است؛ چه، پر واضح است که نميتوان در سنت و ادبيات زرتشتي پاسخي به مسئلة توحيد، آن هم دقيقاً به سياق آنچه که در سنت اديان ابراهيمي وجود دارد، يافت. در نتيجه، هر گونه بحث و فحص دربارة توحيد در دين زرتشت، اگر محصور در معيارهاي آشناياديان ابراهيميباشد، نادرست و گمراهکننده خواهد بود.
    5.1. بیتوجهی به سطوح سهگانة درک مذهبی :
    در مقولة توحيد و توحيدانديشی، مسئلة وجود شر در جهان يک چالش عمده است که درک يا تبيين آن (همچون کليت مقولة دين) برای همگان به يکسان صورت نمیگيرد؛ و مسلماًٌ در سطحی قابل درک برای تودههای مردم، نيازمند بيانی ملموس و متجسد است. اما در عين حال، بيان عامهفهم يک مفهوم دينی مانند مسئلة شر، به معنای عاميانه بودنِ ذاتی آن مفهوم نيست. از اين منظر، میتوان سه سطح مجزای فلسفی، مردمی و عرفانی را در درک اهريمن يا منشأ شرور در جهان تبيين کرد:
    در سطح فلسفي، اهريمن چيزي جز يک نماد براي تبيين گزينش نابخردانة راه بد توسط انسان ـ بهعنوان يگانه آفريدة مختار ـ نيست. بر اساس اين باور، خداوند از آفرينش هر گونه بدي مبراست و همة بديهاي دنيا ريشه به انسان و گفتار و کردار و پندار او ميرسانند. شکي نيست که دريافت فوق، به معناي معمول کلمه، «توحيدي» است. تأکيد ميکنم «به معناي معمول کلمه»؛ زيرا اصولاً عواطف توحيدي با هرگونه استنباط يا تعريف فلسفي از ماجراي ازلي، جريحهدار ميشود.
    در سطح مردمی يا قابل درک براي تودهها، نمادها و سمبلهايي که در بيان ديني به کار بـرده شدهاند، اهميت و عينيتي فوقالعاده در عاطفة مذهبي مردم مييابند. اين امر، پديدهاي طبيعي و فراگير است که در همة اديان وجود دارد؛ چه نوع فهم تودههاي مردم عادي، جز با اين راه قادر به پذيرش امر مذهبي در زندگي روزمره نيست. بر اساس اين نگرش، اهريمن به هماورد خداوند تبديل گشته و داستانهايي پر پيچ و خم از رويارويي او بهعنوان موجوديتي مستقل، با پروردگار در عرصة گيتي خلق ميشود. متأسفانه، بايد با تلخکامی اعتراف کنيم که بسياري از پژوهندگان، تنها قادر به فهم و درکِ همين سطح از آموزههاي زرتشتي شدهاند!
    در سطح عرفاني، نمادها و سمبلهايي که در بيان ديني به کار بـرده شدهاند، به نفع دريافتي رازورزانه و البته «توحيدي بسيار خالص» کمرنگ ميشوند. آموزههاي ناب گاهاني، مظهر چنين امري هستند که در آنها گرچه از بيان نمادين بهرة فراواني جسته ميشود، اما سو و جهت فهم در آنها، استعلايي و به سمت چيزي در ماوراي آن همه نماد و سمبل است (درست برعکس دريافت مردمي که سو و جهتي نزولي دارد و به همان نمادها و سمبلها، هويتي عيني و واقعي ميبخشد). در اين سطح است که آموزههاي ناب گاهاني، به لحاظ توحيدي، ترازي مشابه و همانند با آموزههاي ناب عرفاني در ساير اديان پيدا ميکنند.[42]
    جالب توجه است که تفکيک و تقسيمبندی فوق، از طرفی ديگر، با تفکيک و تقسيمبندی مردم به سه دسته (يا سه سطح از ادراک دينی) در متون دينی زرتشتی هم تأييد و تأکيد میشود:
    «دين مزديسنايي را سه طبقه است: «گاهان»، که بيشتر دانش مينوی و کردار مينوی است؛ «داد»، که بيشتر دانش گيتیای و کردار گيتيای است؛ و «هادگمانثريگ»، که بيشتر آگاهی و کاری است که در آن ميان است».[43]
    بنابر نص فوق و نصوص مشابه آن،[44] مطلقاً روا نيست که با سطحینگری يا سادهانگاری، هر سخنی در متون زرتشتی را بر اساس پندارهای خود تعبير و تفسير کنيم. برعکس، خاصه در مواجهه با گاهان بهعنوان متنی پيچيده و رازآلود،[45] موظفيم که از عالیترين سطح تجربة عرفانی مدد بگيريم. در اين سطح از تجربه است که همة نمادپردازیها، به نفع واقعيتی ماورايي رنگ میبازند.
    6.1. عمده کردن بحث زمانة زرتشت :
    پيشتر گفته آمد که مطرح شدن زمان ظهور زرتشت به مثابة يک معمای اصلی در دين او، ريشه به دعوايي میرساند که ميان پژوهشگران اروپايی دربارة ميراث يهودیـ مسيحیِ خودشان درگرفته بود. اين دعوا را زبانشناسان، به ارث بردند و بدون توجه به زمينة اصلی بروز آن، بر دامنهاش بسی افزودند. بسياری از اينانکه از پيش، بر مبنای باور به نظرية گسستگی در سنت زرتشتی، يقين را بر نادرستی روايت دروندينیِ زرتشتی نهاده بودند، خود را مکلف ديدند تا اين «راز» را به مدد شواهد زبانشناختی کشف کنند؛ و چنان در اين معنا پيگيرانه ممارست کردند که امروزه، در بيشتر کتابها، گسترة بحث زمان ظهور زرتشت، با هيچ بحث اساسی ديگری طرف قياس نيست.
    اينگونه، برخی، صرفاً بر اساس شواهد زبانشناسی، زمان مطرح در روايت سنتی برای ظهور زرتشت را مردود شمرده و گاه، دورة او را بر مبنای همان شواهد، تا چندين هزار سال به عقب بردهاند. اساس اين پندار، آن است که چون زبان يا لهجة گاهان به نسبت فارسی باستانِ کتيبههای هخامنشی، ابتداييتر به نظر میرسد، پس بايد سرايندة آن هم در زمانی بسيار دورتر زندگی کرده بوده باشد.
    به هر حال، گمانههای دور و دراز دربارة زمان ظهور زرتشت، گرچه با فرضية وامگيریِ ابراهيم و موسی از دين زرتشت به همنوايي جالب توجهی نايل میشوند؛ اما دو مشکل را بر جا ميگذارند: 1. شگرفی و شُکوه دستگاه دينیِ ساختة زرتشت و مفاهيم عالی مندرج در گاهان و از جمله آموزههای توحيدی آن، به لحاظ سير تکاملیِ انديشة انسانی در چهارگوشة گيتی، با آن زمانة مفروض کهن سازگاری ندارد. 2. استخراج يک زمان قطعی يا نسبی از تفاوت ميان دو لهجه، بيش از اندازه متهورانه و بلکه غيرعقلايي است.
    برخی از زبانشناسان که اصرار زيادی بر انتساب زرتشت به يک زمان بسيار کهن داشتهاند، احتمالاًً برای رفع مشکل، سطح آموزههای او را چندان نازل وانمود کردند که دستاورد آنان، تبديل زرتشت به يک شمن يا دوگانهپرست، و تعبير گاهان به يک متن صرفاً آيينی شد. اما حتی با اين «تحريف» نيز بخش اصلی مشکل پا برجاست؛ چه، بديهی است که اتکا به تفاوت دو لهجة گاهان و فارسی باستان برای نيل به يک استنتاج تاريخی کفايت نمیکند؛ به قول هنينگ: «اين نکته از کفر ابليس هم مشهورتر است که لهجههای گوناگون يک زبان، با سرعتهای متفاوت و در جهات مختلف تحول میيابند، و با مقايسة دو لهجه، هرگز نمیتوان به يک تاريخ نسبی رسيد [...] از ديدگاه زبانشناسیِ مقايسهای، گاثاها مدتها پس از 600 ق.م. هم میتوانست سروده شده باشد».[46] ويدنگرن هم در همين چارچوب، نکتهای بسيار حساس و کليدی را مورد تأکيد قرار میدهد: «اگر منظومة اخير (=گاهان) اين احساس را پديد میآورد که باستانی است، بیگمان به اين واقعيت مربوط است که گاهان به نظر ما [به نسبت اوستای نو] مبهمتر میآيد.»[47]
    به اين ترتيب، تکية بيش از اندازه بر شواهد زبانشناسی برای کشف زمان ظهور زرتشت که در جای خود بر انکار سنت روايي زرتشتی و احساس تکليف برای بازکشف دين زرتشت مبتنی بوده است، از يک طرف بحثی فرعی مانند زمانة پيامآور مزديسنا را به يک چالش عمده تبديل کرده و از طرف ديگر، گرفتاریهای بزرگی در درک مفاهيمی مانند توحيد در اين دين را به بار آورده است.
    پی نوشت ها :
    [28]. رک: رساله در تاريخ اديان، ص57؛ ميرچا الياده، دينپژوهی، ج2، ص130ـ131.
    [29]. رک: رساله در تاريخ اديان، ص69؛ دينپژوهی، ج2، ص131ـ132. وانهادن الله و پرستش دختران او در شبهجزيرة عرب، نمونة قابل ذکری از اين روند است.
    [30]. حتی برعکس، برخي از پژوهندگان باور دارند که باور به ثنويت، در جای خود، پاسخي است بر مسئلة شر که با ايمان به يک خداي نيکو و قادر متعال، سازگار نيست (والتر برونو هنينگ، زرتشت: سياستمدار يا جادوگر، ص79ـ81).
    [31]. دينکرد سوم، ج1، ص183.
    [32]. همان، ج2، ص137.
    [33]. آر. سی زنر، تعاليم مغان (به نقل از: شکندگمانيک ويچار)، ص67.
    [34]. دينکرد سوم، ج2، ص235. نيز «[...] به اين بيگمان بودن که منشأ دو [است]؛ يکي آفريننده و ديگري ويرانگر. او که آفريننده است، هرمزد است که همه نيکي و همه روشني [است]. او که ويرانگر است، دروندِ گناگمينو است، که همه بدتري و پُر مرگي است که دروج ِفريفتار [است]» (متون پهلوي (به نقل از: چيدة اندرز پوريوتکيشان)، ص88). نيز «کساني که عقيده دارند محصولِ ايزدان، بدي همراه با نيکي است، [در واقع] سرشت انگرهمينو را به ايزدان نسبت ميدهند و ميگويند که سپندمينو از او سرچشمه گرفته است» (شاکد، شائول، از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دينکرد سوم)، ص113). نيز «[...دستهاي از] کيشداران که کيششان دربارة جهانآفرين ميگويد: خداوند، به گونهاي همزمان خاستگاه نکويي و بدي است [... کارشان به آنجا ميکشد] که بگويند: خداوند دارندة سختترين دَمِشِ تباهکننده است و سخت زيانرسانندهتر از هرگونه بدي است و از همة بدها بدتر است و ريشة هر بدي به وي برميگردد» (دينکرد سوم، ج1، ص87): نيز «اين مسلم است که جهانآفرين چيز بد را نميخواهد و اين مسلم است که چيز بد هستي دارد و اين نيز مسلم است که جهانآفرين آنچه را نخواهد (= يعني چيز بد را) نه ميآفريند و نه از او ميتراود [...]» (دينکرد سوم، ج1، ص173). همچنين برای مشاهدة موارد ديگری از بيان استدلالی دينکرد دربارة اثبات دو بنی بودنِ امور جهان، رک: دينکرد سوم، ج2، ص14ـ16 و 52ـ54 و 96ـ97.
    [35]. جهان اسطورهشناسی، ج1، ص48.
    [36]. مهدی مهريزی جستاری ارزشمند دربارة سابقة نگرش تمثيلی به اجزايي از داستان آفرينش ارائه کرده است. برای آگاهی بيشتر رک: مجلة بينات، شماره 2، ص24ـ39.
    [37]. قابل ذکر است که دقت در برخي از روايات زرتشتي نشان ميدهد که همچون روايت اسلامي، وقوع سانحة ازلي و پديداري دوران، بيرون از خواست و مشيت اهورهمزدا نبوده است. براي مثال، آوردهاند که اهريمن نخست در ناآگاهي و جهل محض بود؛ چندانکه از هستي و روشني اورمزد، آگاه نبود و در تيرگي و تاريكي به فروسويها، همي ميرفت. اما سپس شعاع يا بارقهاي از نور جهان روشناييها را ديد و همين امر او را که مظهر بيخردي و ناداني است، از وجود جهان روشنان آگاه ساخت (زادسپرم، 1). همچنانکه دکتر ژاله آموزگار در يک مصاحبة تلويزيونی با فراست خاطرنشان کردند، پر واضح است که ماجرای ديدن اين بارقة نور، چيزي جز يک نماد از اعطای شمهاي از آگاهي (و منتجة طبيعي آن يعني اختيار) نيست و در جاي خود نشان ميدهد که درست به مانند روايت اسلامي، آغاز «دوران» ناشي از اراده و خواستِ اهورهمزدا بوده است. در اينجا، اگر مبناي روايت زرتشتي دغدغة اطاعت امر الاهي ميبود، ميتوانستيم از زبان روشنان، اهورهمزدا را همان خطابي را بکنيم که ملايک به الله در روايت اسلاميِ خلقت انسان کردند: «چرا؟!»... شايد هم، چنين خطابي شده باشد؛ اما مسلماً کلام زرتشتي روايتگر اين خطاب نيست و نبايد باشد؛ چون هدف ديگري را در سر ميپرورانَد. اين نکتة بسيار باريکي است که با سهلانگاريهاي رايج به آن نميتوانيم پي بُرد.
    [38]. علاوه بر تصريحات زرتشت در گاهان که هنجار کنوني هستي را نتيجة رويارويي يا آميختگي دو نيروي نيک و بد ميداند، در متون پهلوي، اين موضوع به وجهی اسطورهآميز و البته ملموستر بيان شده و تصريح گرديده است که گيتی در نتيجة يورش اهريمن، آلوده و آميخته با بديها گرديد و چنين است كه «[از آن پس،] زير و زبرِ همه چيزِ گيتي، بر گِردِ دو بُن، نبردِ [دو] دشمن، و آميختگي فَراز و فُرود، پديدار شد» (بندهش: 52).
    [39]. در گاهان، اصل آزادی در انتخاب ميان نيک و بد مورد تصريح قرار گرفته است: «اي مزدا! آنگاه كه تو در آغاز، تن و «دين» ما را بيافريدي و از منش خويش، [ما را] خرد بخشيدي، آنگاه كه جان ما را، تن پديد آوردي، آنگاه كه ما را نيروي كاروَرزي وگفتار ارزاني داشتي، [از ما خواستي كه] هر كس باور خويش را به آزادكامي بپذيرد.» (يسنه 31: 11؛ همچنين نک: يسنه 31: 17؛ يسنه 48: 4؛ يسنه 31: 9). همچنين در متون دينی زرتشتی هم اصرار زيادی بر مفهوم آزادی گزينش ميان نيکی و بدی شده است؛ به گونهای که به صراحت تمام گفتهاند: «همانا! آزادکام (= موجود مختار) در گيتي همان مردمياناند.» (دينکرد سوم، ج2، ص239). و نيز «تنها با فرماندهي خواست آگاهانه است که خرد و خيمِ [مردمان و ديگرِ هستيداران] ويراسته و پيراسته خواهد شد؛ و اندر ميانِ [هستيدارانِ] راهبُرده شده با نيروي سرشت، تنها مردمياناند که بهويژه از راه دانايي ديني و شهرياري و [آگاهي به بايدها و نبايدها] و ديگرِ رأي و روشهاي مبتني بر خواستِ آگاهانه و نيز از راه نيروي خواست آگاهانهو از راهفرماندهيبر سرشت ميتوانند تازشِ اهريمنيرا سرتاسرانه بهنابوديکشند» (همان، ج1، ص159).
    [40]. اين معنا علاوه بر حضور آشکار در نام خدای بزرگ زرتشت يعنی اهورهمزدا (= سروردانا)، در سرتاسر متون زرتشتی از گاهان تا متون متأخر پهلوی به وضوح قابل مشاهده است. برای مثال رسالة مينوی خرد، اهورامزدا خود را «خرد غريزی» میشمارد (مينوی خرد: 64) و تصريح میکند که «اورمزد اين آفريدگان را به خرد غريزی آفريده است و ادارة گيتی و مينو به خرد است» (همان: 19)؛ از همين روست که در همان رساله، خرد را بهتر از همة خواستههاي جهان میشمرد (همان: 59). بر همين منوال، در ساير متون زرتشتی هم دانايي و خردورزی، چندان ارج نهاده میشود که آن را گوهر دين زرتشتی و موهبتی الاهی شمردهاند: «دينبهی، [هم ارزِ] خرد خدادادی است» (دينکرد سوم، ج2، ص22) و نيز «بهدينی، مادر خرد خدادادی است و سرتاسر آراسته به فرزانگی» (همان، ص282) و نيز «خردِ خداداد، در دَم، استوارترين و سرآمدترينِ همة پيامرسانان از جهانآفرين سوی آفريدههای گيتيايی است» (همان، ج1، ص136) و نيز «سودمندترين [چيز] برای آفريدههای نيکوی مينوی و گيتيايي [...] همانا دانايي است؛ تا بدانجا که دانايي، گوهر دين بهی است» (همان، ص201).
    [41]. برای مثال، متون زرتشتی گوشزد کردهاند که کيفيت شاديهاي بهشتي و نيز عذابهاي دوزخي، به هيچوجه با ادراکي که ما از شاديها و عذابهاي موجود در گيتي (= جهان مادي) داريم، قابل مقايسه نيست؛ زيرا ادراک کنوني ما بر وضعيت آميختگي ميان نيکي و بدي مبتني است و حال آنکه در بهشت و جهنم، اين آميختگي وجود ندارد و شادي و عذاب در آنها، هر يک، کامل و نياميخته است. (رک: شائول شاکد، از ايران زرتشتی تا اسلام، ص81 و 107؛ دينكرد سوم، ج2، ص333ـ334).
    [42]. اين معناي باريک را بيش و بهتر از همه، بابک عاليخاني دريافته است: «حقيقت اين است كه ثنويت مطلق به آن صورتي كه در برخي مسالك گنوستيك و مخصوصاً مانويت ملاحظه ميشود، اصلاً و ابداً به سنت ايراني يا زردشتي ربطي ندارد. در اين سنت، شبه ثنويت يا ثنويت ظاهري وجود دارد كه ناشي از اين است كه حقيقتي متافيزيكي (ديالكتيكِ جلال و جمال) را در قالب يك عقيدت رسمي (dogma) فرود آوردند تا قابل درك و فهم تودهها گردد. اين تثنيه را ميتوان با تثليث مسيحي و توحيد اسلامي به سبك اشاعره مقايسه كرد. در هر سه مورد، با اينكه ابهامات و اشكالات اساسي وجود دارد، در يك امر شكي نيست: قصد آن بوده است كه راز بزرگي را رسميت عمومي بخشند. اما همچنان كه عرفاي مسيحي و اسلامي، عقيدت رسمي را با همه محدوديت آن پشت سر مينهند تا به راز و حقيقت آن دست يابند، عارف زردشتي نيز از محدوديت عقيدت رسمي (دوگانگي اصل خير و شر، اورمزد و اهرمن) برميگذرد و دو بن روشن و تاريك را بهعنوان دو مظهر لطف و قهر اصل بالاتري ميبيند كه زروانيان به نام زروان مطلق خواندهاند. مدار مسلك باطني زردشتي، بر ديالكتيك جلال و جمال است و همين خط خاص تعليم را در عرفان وحدتالشهودي ايراني در دورة اسلامي نيز ميتوان پيدا كرد. در اين مسلك اخير نيز ابليس و احمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان دو مظهر قهر و لطف حق مطلق ظاهر ميگردند. سالك در سلوك خود از كفر و ضلالتي كه از ابليس است و ايمان و هدايتي كه از احمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است گريزي نتواند داشت، تا آن زمان كه از هر محدوديتي درگذرد و اضداد در نزد وي در يك وحدت برين به كلي مستهلك و متحد گردد» (خرد جاويدان: مجموعه مقالات، ص116ـ 118).
    [43]. از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دينکرد مدن)، ص24.
    [44]. برای مثال: «و چنين نيز دارند که مردم اين سه دستهاند: يکی گاهانيگ، يکی هادگمانثريگ و يکی هم داديگ. مردم گاهانيگ پيوسته با يزداناند و جدا از ديوان و دروجان [...] مردم هادگمانثريگ پيوسته با پارساياناند و جدا از دروندان. [...] مردم داديگ پيوسته با ايرانی و جدا از انيرانیاند. اندازة خواست ايشان انجام آن چيزی است که به قانون شايسته است. [...]» (از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دينکرد مدن)، ص21ـ22). نيز میتوان نصوص زير را در همينباره ارزيابی کرد: «و چنين نيز دارند که بايد کلام را به استواران گفتن و دين اندر ميان همدينان انديشيدن و کرفه و بزه به هر کس گفتن» (همان، ص26). همچنين در جايي ديگر از دينکرد، سخن از لزوم يا محدوديت گفتنِ «راز به استواران» در ميان آمده است (همان، ص28 و 30) و نيز «از هادگمانسريگ و داديگ [رازِ] خدا ـ گفتهای گاهان گشوده خواهد شد و گواهِ گفتارهای هادگمانثريگ و داديگ در گاهان است» (دينکرد سوم، ج2، ص214).
    [45]. «از آنجا که زبان اوستايي زبانی است با امکانات گستردة تصريفی، کلمات اندکی میتوانند دلالت بر انبوهی از معانی کنند [...] افزون بر اين، ظاهراً در ابهامدار کردن معانی، تعمد و قصد نيز دخالت داشته است. زيرا گاتها، به شيوة کهن و سنتی اشعار الهامی که برای افراد محرم اسرار به نظم درمیآورند، سروده شده است. در اينگونه منظومهها، سراينده واژهها را در لايههای معنا و پشت استعارات ظريف میپوشاند و انتظار دارد تنها کسی به معنای فراگير و کماينبغی آن پی ببرد که هماکنون به درجات نسبتاً متعالی از تجارب معنوی و دانش دست يافته است» (مري بويس، چکيدة تاريخ کيش زرتشت، ص95ـ96).
    [46]. زرتشت: سياستمدار يا جادوگر، ص69.
    [47]. گئو ويدنگرن، دينهای ايران، ص95.
    منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=2]اصلاحیه ای ریشه ای در معرفی زرتشت در ویکیپدیا[/h]
    نام زرتشت مرکب است از زر (زرین) و ائشت (خشت، کالبد) یعنی این نام در اصل به معنی دارنده تن و کالبد زرین است. چون القاب زریادر منقول از خارس میتیلنی و زئیری وئیری (زریر) در اوستا هم که متعلق به وی می باشند به ترتیب به معنی دارای تن زرین و دارای موی زرین هستند.برای سادگی موضوع متون ویکیپدیای فارسی را بند بند آورده و نقد و بررسی خود را در پای آنها اضافه می نمائیم:
    "زرتشت (از ویکی پدیا، دانشنامهٔ آزاد)


    ● ریشه و معنای نام
    نوشتار اصلی: ریشه و معنای نام زرتشت
    نام زرتشت مرکب است. از «زَرَت» که ممکن است معنی زرد و زرین یا پیر داشته باشد و «اشترا» که برخی آن را شتر و برخی معنی آن را آسترا به معنی ستاره در نظر گرفته اند. دارندهٔ شتر زرد، دارندهٔ شتر پیر، دارندهٔ شتر با جرأت، درخشان و زرد مثل طلا، پسر ستاره،، ستارهٔ درخشان و روشنایی زرین معانی گوناگونی است که تا به حال محققان برای نام زرتشت ذکر کرده اند.[۱]"
    ▪ نقد و بررسی: نام زرتشت مرکب است از زر (زرین) و ائشت (خشت، کالبد) یعنی این نام در اصل به معنی دارنده تن و کالبد زرین است. چون القاب زریادر منقول از خارس میتیلنی و زئیری وئیری (زریر) در اوستا هم که متعلق به وی می باشند به ترتیب به معنی دارای تن زرین و دارای موی زرین هستند.


    ● زمان زندگانی زرتشت
    نوشتار اصلی: زمان ظهور زرتشت
    زمان ظهور زرتشت، با همهٔ پژوهش های دانشمندان قدیم و جدید، هنوز هم در پردهٔ ابهام است. دربارهٔ زمان زندگانی زرتشت آنقدر تحقیق و بحث و گفت و گو شده است که حتی اشاره به رئوس آن مطالب، کتاب بزرگی را فراهم می کند.[۲]
    اودوکسوس کنیدوسی که هم زمان با افلاطون بوده است، زمان ظهور زرتشت را ۶۰۰۰ سال قبل از افلاطون می داند.[۳]
    جامعهٔ زرتشتیان ایران زادروز زرتشت را ۶ فروردین و در سال ۱۷۶۸ پیش از میلاد [۴] و تاریخ درگذشت او ۵ دی ۱۶۹۱ پیش از میلاد [۵] تعیین کرده است.
    بیشتر پژوهشگران طرفدار تاریخ سنتی، از شباهت اسمی استفاده کرده، گشتاسپ پدر داریوش هخامنشی را با کی گشتاسپ شاه کیانی یکی دانسته اند، در نتیجه، زمان زرتشت را سال ۵۰۰ پیش از میلاد در نظر گرفته اند.[۶]
    امروزه بیشتر دانشمندان بر آنند که زردشت بین ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد می زیسته است.[۷]"
    ▪ نقد و بررسی: ابوریحان بیرونی که ظهور زرتشت را حدود ۵۷۰ پیش از میلاد می داند؛ تاریخ تولد او را حدود سال ۶۰۰ پیش از میلاد نشان میدهد بیش از هر کسی دیگر نظر درست داده است. چه سپیتمه داماد و ولیعهد آستیاگ حدود یک دهه پیش از این تاریخ با آمی تیدا دختر آستیاگ ازدواج کرده بود. این ازدواج به سبب خدمتی بود که وی در ازای دستگیری مادیای اسکیتی (افراسیاب) در کنار دریاچهً اورمیه به عمل آورده بود. کتسیاس و خارس میتیلنی نامهای برادر بزرگتر زرتشت را مگابرن و ویشتاسپ و نامهای خود زرتشت را به صورت سپیتاک و زریادر آورده اند.


    ● خاستگاه زرتشت
    نوشتار اصلی: خاستگاه زرتشت
    خاستگاه زرتشت با آنکه در مورد محل تولد زرتشت تاکنون تحقیق گسترده ای صورت گرفته ولی هنوز نتیجهٔ قطعی به دست نیامده است. [۸] از گات ها که تنها مآخذ اساسی راجع به زندگی زرتشت است، هیچگونه اطلاع روشنی، خواه در باب مولد و خواه دربارهٔ محل دعوت و منطقهٔ عمل او، به دست نمی آید.[۹] در چندین قسمت از یشت ها در اوستا محل فعالیت دینی زرتشت ایرانویج ذکر شده است.[۱۰]
    در منابع پهلوی و به دنبال آنها در کتاب های عربی و فارسی ایرانویج را با آذربایجان یکی شمرده اند. دانشمندان انتساب زردشت را به آذربایجان، به دلایل فراوان مردود می دانند که مهمترین آنها دلایل زبانی است. زبان اوستایی یعنی زبان کتاب اوستا زبانی است متعلق به شرق ایران و در این کتاب هیچ نشانی از واژه هایی که اصل مادی یا فارسی باستان داشته باشد، دیده نمی شود. امروزه بیشتر دانشمندان ایران شناس ایرانویج را خوارزم به شمار آورده و زادگاه زردشت را آنجا دانسته اند.[۱۱]"
    ▪ نقد و بررسی: بنا به نص صریح اوستا و کتب پهلوی زرتشت در ایرانویج (شهرستان مراغه) در آذربایجان متولد شد. احتمال این نیزمی رود که وی در شوشی قراباغ متولد شده باشد چه آنجا همان دژ ورجمکرد اوستا و کتب پهلوی است و مقر دیگر سپیتمه جمشید بوده است. مراغه را رغهً زرتشتی، برزه، هروم و گزنا هم می نامیده اند. از اینجاست رود دائیتی اوستا رود زادگاهی زرتشت از سویی رود ارس و از سوی دیگر رود موردی چای شهرستان مراغه و شاخه مغانجیق آن(دارجه کتب پهلوی) نشان داده شده است.


    ● تبار و خانواده زرتشت
    مادر او دوغدو دختر فرا هیم رَوا و پدر وی پوروش اسپ نام داشتند.[۱۲][۱۳][۱۴][۱۵] نام خانوادگی زرتشت اسپنتمان بود.[۱۶] حاصل ازدواج پوروش اسپ و دوغدو پنج پسر بود که زرتشت سومین آن هاست.[۱۷]
    زرتشت سه بار ازدواج کرده بود. نام زن نخست و دوم او ذکر نشده است، زن سوم او هووی نام داشته، هووی از خاندان هووگوه و بنابر روایات سنتی دختر فرشوشتر، وزیر کی گشتاسپ شاه کیانی بوده است.
    زن نخست او پسری به نام ایست واستر و سه دختر به نام های فرینی و ثریتی و پوروچیستا داشت.[۱۸] زرتشت در گاتاها از ازدواج دختر سوم خود یاد می کند و روایات بعدی، شوهر او را جاماسب می نامد. از همسر دوم زرتشت، دو پسر به نام های اورْوْتَتْ نَرَه و هْوَرْچیثْزَه به دنیا آمده،[۱۹] و ظاهراً از زن سوم فرزندی نداشته است.[۲۰]
    نخستین کسی که به زرتشت ایمان آورد، میدیو ماه بود، که فروردین یشت[۲۱] از او نام می برد. وی در روایات سنتی، پسرعموی زرتشت به شمار آمده است.[۲۲] [۲۳]"
    ▪ نقد و بررسی: دوغدو ([شاه]دخت) همان آمی تیدا و فراهیم روا (ثروتمند) همان آستیاگ (اژدیاک، یعنی ثروتمند) است. پوروش اسپ (دانده جایگاه اسبان فراوان) از سویی همان اروپاست (صاحب آغلهای گسترده) برادر گائوماته زرتشت است و از سوی دیگر یاد آور پدر ایشان یعنی سپیتمه جمشید که ملقب به هئورمه یعنی دارنده رمه های خوب و اوروت اسپ یعنی دارنده اسبان تندرو بوده است. در شاهنامه اوروت اسپ به صورت لهراسب یاد شده است که جز لهر آن به معنی جایگاه نوشید*نی معنی لفظی سرزمین ماد است. گائوماته یعنی دانای سرودهای دینی لقب سپیتاک زرتشت بوده است. بنا به خبر گزنفون کورش (فرشوشتر=شهریار جدید) توسط سردارش آراسپ (ارجاسپ) سپیتمه (آبرادات)را مقتول ساخت. و بنا به خبر کتسیاس کورش بعد از آن آمی تیدا را به دربار برد و پسرانش مگابرن ویشتاسپ (اروپاست) و سپیتاک زرتشت را از والیگری ولایات جنوب قفقاز و ماد سفلی بر داشته و به حکومت گرگان و دربیکان بلخ بر گماشت. سپیتاک زرتشت یا همان گائوماته بردیه به مقام دامادی کورش و ازدواج با آتوسا نائل شد.


    ● زندگی زرتشت
    گرچه در اوستای موجود جای جای اشاره های پراکنده ای به نام و خانواده و برخی حوادث زندگی زرتشت می شود ولی زندگینامهٔ او به طور منظم و پیوسته عرضه نمی گردد. شواهد موجود نشان می دهد که شرح زندگی زرتشت در سه نَسک (بخش) از ۲۱ نَسک اوستا به نام های سپند، چهرداد و وشتاسپ ساست آمده بوده است. اصل متن اوستایی و ترجمهٔ پهلوی این بخش ها در دست نیست اما خلاصهٔ مطالب آنها در کتاب هشتم دینکرد نقل شده است.[۲۴]
    آگاهی های تاریخی و واقعی دربارهٔ زندگی زرتشت بسیار اندک است. آنچه در اوستا و در منابع پهلوی و فارسی آمده است، بیشتر جنبهٔ اساطیری دارد، گرچه در این مطالب نیز حقایقی می توان یافت. آنچه به یقین در مورد زندگی زرتشت از متون اوستایی بر می آید اینست زرتشت از کودکی تعلیمات روحانی دیده است زیرا در گات ها (یسن ۳۳، بند ۱) خود را زوتَر نامیده است و آن اصطلاحی است که در مورد دین مردی که دارای شرایط کامل روحانیت است، به کار می رود. در گات ها (یسن ۴۳) اشاره به دریافت وحی از او از سوی اهورامزدا شده است. زرتشت در تبلیغ دین خود با دشواری هایی روبرو بوده است. در سرودهای خویش (یسن ۴۶، بند ۲) از فقر و کمی تعداد حامیانش می گوید و از بدکاری پیشگویان و روحانیان هم وطن خود کوی ها و کرپن ها، گله و شکایت دارد و از بعضی دشمنان خود مانند بندوه و گرهمه (یسن ۴۹، بند ۱ و ۲) نام می برد. سرانجام بر آن می شود که از زادگاه خود دور شود و به سرزمین مجاور برود که فرمانروای آن کی گشتاسپ است. زرتشت در این سرزمین سرانجام با موفقیت روبرو می گردد. با گِرَوِش کی گشتاسپ به دین زرتشت، مخالفت های حکمرانان همجوار برانگیخته می شود. نام برخی از فرمانروایان مخالف زرتشت در آبان یشت (یشت ۵، بند ۱۰۹) آمده است که از میان آنان ارجاسب تورانی از همه نامورتر است. برحسب سنت زرتشت در سن ۷۷ سالگی کشته شد و قاتل او برادریش(تور براتریش) نام دارد. [۲۵]"
    ▪ نقد و بررسی: سپیتاک زرتشت یا همان گائوماته بردیه از سوی برادر خوانده اش وه یزداته بردیه (پسر کوچک کورش) از مرکز بلخ بر امور هندوستان نظارت میکرد. وی در آنجا تحت نام گوتمه (گائو تمه= حافظ سرودهای دینی) معروف بود و در نزد هندوان محبوبیت بی نظیری یافت و چندین مکتب دینی به نام وی تأسیس شد که معروفترین شان آیین بودایی گری گوتمه بودا و آیین جاین گوتمه مهاویرا است. می دانیم که اسباب و مجسمه های بودا در بلخ و بامیان حفظ میشد. در هنگام لکشرکشی کمبوجیه وی به عنوان نائب السلطنه امور امپراطوری هخامنشی را به دست گرفت. چون شایعه مرگ کمبوجیه در مصر به وی رسید بعد از ملاقات با وه یزداته بردیه حکومت خود را بر امپراطوری هخامنشی رسمی اعلام نمود. در پی آمد آن در کودتای داریوش علیه اولاد و احفاد کورش به قتل رسید. همانطور که هرتسفلد در یافته است در شاهنامه واقعه قتل گائوماته در اسطوره اسفندیار (سپنداته)بازگویی شده است ولی قاتل (داریوش) و مقتول (گائوماته زرتشت) تحت عنوان اسفندیار یکی شده اند.
    break.gif
    علی مفردمقالات ارسالی به آفتاب
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    معمای توحيد زرتشتی (3
    )

    نويسنده
    : سيد مجتبی آقايي





    2. آسيبهای خاص
    علاوه بر آسيبهای عامی که مورد بررسی قرار داديم، مجموعهای از کاستیها و لغزشها در حوزة شناخت توحيد زرتشتی وجود دارد که هر يک، همچون حجابی ضخيم مانع از مشاهده و قضاوت درست درينباره شدهاند:

    1.2. عدم تعريف توحيد :
    واژة عربي توحيد در لغت، به معناي حکم به واحد بودنِ شيء است که خود، تعاريف مختلفي در حوزههاي فلسفه و کلام و عرفان دارد. در کليترين تعريف، آن را اقرار به يگانگي ذات خداوند ميدانند و براي آن مراتبي چون توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي و توحيد عبادی قائل هستند. اما متأسفانه، بسياری از کساني که دربارة موضوع توحيد در دين زرتشت قلمفرساييها کردهاند، به همان معناي کلي اصطلاح توحيد چشم داشتهاند و يا روشن نکردهاند که کداميک از مراتب توحيد را بهعنوان معيار در نظر گرفتهاند. اين امر، در جاي خود ماية بروز سردرگمی در اظهارنظرهاي مختلف شده است.[48]

    2.2. کاربرد نابجای اصطلاح ثنويت :
    انتساب دين زرتشت به ثنويت و ثنوی خواندن آن، بهويژه در منابع جديدتر، يک رسم بوده است. ثنويت يا دوآليسم يا دوگانهگرايي، اصطلاحي است با معنايي بسيار گسترده که باور انواعی از دوگانهانگاریهای هستیشناختی و انسانشناختی و مانند آنها، نظير دوگانگي ميان «روح و جسم انسان» يا «صفات و ذات خدا» يا «ماده و مينو» را شامل ميشود؛ اما در حوزة دين زرتشت و بلکه عموم اديان کهن ايراني، مراد از ثنويت، باور به دو خدا يا دو آفريدگار، يعني اهورهمزدا و اهريمن بهعنوان دو منشأ ازلیِ نيکي و بدي است.
    به هر حال، باور به اينکه دين زرتشت، ديني ثنوي بوده، بسيار سهلانگارانه است؛ زيرا اولاً: يکي از اساسيترين آموزههاي دين زرتشتي، نفي هرگونه ستايش اهريمن و ديوان است. بنابراين در محدودة «توحيد عبادي»، مطلقاً و ابداً نميتوان دين زرتشت را ثنوي دانست؛ و بسيار جالب توجه (و بلکه ماية عبرت) است که منابع فرقهشناسي کلاسيک، برخلاف منابع سهلانگار جديد، هيچگاه مجوس را با ثنويه به يک تراز برنياوردهاند.[49] ثانياً: اهريمن به معناي واقعي کلمه، خدا و خالق نيست. گرچه آوردهاند که او در ازل، براي رويارويي با جهان روشناييها، ديوان و شرور بيشماري را پديدار ميسازد، اما قادر به آفرينش کالبد مادي براي آنان نيست؛ بلکه ظهور آن در گيتي با رخنه در کالبدهاي مادي ممکن است. از همينرو، نصوص زرتشتي تصريح کردهاند که اهريمن، هستي گيتياي ندارد.[50] در نتيجه، ميتوان با قاطعيت گفت که انتساب دين زرتشت به ثنويت، ناشي از سهلانگاري تاريخي پژوهندگانِ چند سدة اخير بوده است که قضاوت بر ظاهر کردهاند.

    3.2. استناد نادرست به هات 30 :
    توقع هموارهاي در خودآگاه و ناخودآگاه بيشتر پژوهندگان وجود دارد که حتماً و دقيقاً به سياق کلام اديان ابراهيمي، نصي را در متون زرتشتي بيابند که بر موضوع توحيد يا ثنويت دلالت کند. از همين رو، از سرودههاي مشهور زرتشت در هات 30، دربارة دو «مينوي آغازين» که در ازل رويارو شدند و «زندگي و نازندگي را [بنياد] نهادند»، بهعنوان شاهدي که به اين مقوله راه ميبَرَد، استفاده کرده و هزار تحليل گوناگون ارائه دادهاند. ولی برخلاف باور مرسوم فوق، اين سرودههاي زرتشت، هيچ دخل و ربطی به مسئلة توحيد يا يگانگی خدا ندارد و قرار هم نيست چنان ربط و دخلي داشته باشد؛ چه موضوع مورد بحث در آنها، آشکارا سه مسئلة آميختگی و لزوم خردمندی و بهويژه گزينش آگاهانه است.
    چيزي بهتر از مطالعة خود هات 30، اثباتکنندة مدعای فوق نيست. برای سهولت، با تکيه بر واژههای کليدی اين هات و بدون درگير شدن در دشواریهای ترجمههای اين و آن، جانماية هات مذکور نقل میشود:
    زرتشت، نخست، خواستاران و جويندگان و نيز دانايان را نويد میدهد که از دو چيز (دو نهاد يا دو پديدار بزرگ) سخن خواهد گفت (هات30: 1)؛ سپس، با لحنی هشدارآميز ، از مخاطبانش میخواهد تا در برابر رويدادی بزرگ، ميان دو راه، يکی را گزينش کنند (هات30: 2). با اين مقدمات، او از دو گوهر يا دو مينوی آغازين سخن میگويد که يکی بد و ديگری نيک است؛ و ميافزايد که از ميان آن دو، نيکوکارانْ نيک را و زيانکارانْ بد را برمیگزينند. (هات30: 3). آنگاه، هنجار هستی (زندگی و نازندگی) را تا فرجام آن، بر پاية روياروييِ آن دو مينو برمیشمارد که بدترين منش و بهترين منش را به پيروان خود ارزانی خواهند داشت (هات30: 4). سپس، بار ديگر، بر گزينش ميان آن دو مينو تأکيد کرده (هات30: 5)، میافزايد که ديوگُزينان به سبب چيرگیِ فريب و همراهی با خشم، از گزينش درست بازمیمانند (هات30: 6). آنگاه، از يک طرف، کسانی که نيکی را برمیگزينند، مژده میدهد که به سربلندی نايل خواهند شد (هات30: 7) و از طرف ديگر، گناهکاران را به عذاب و کيفر انذار میدهد (هات30: 8). در ادامه، آرزو میکند که از آنِ خدای خود باشيم و در زمرة کسانی قرار بگيريم که با خردمندی، به جهانْ جانی تازه میبخشند (هات30: 9) و سپس، هنگامی را گوشزد میکند که در آن بدی شکست خورده و نيکان به خوشی و بهشت رهنمون خواهند شد (هات30: 10). در پايان اين هات، زرتشت، بار ديگر تأکيد میکند که آموزشهای دروغين، جهان را به تباهی میکشاند؛ در حالی که با گرويدن به آموزشهای خداوندی، بهروزی در پيش رو خواهد بود (هات30: 11).
    آنچه در فوق نقل شد، وجه مشترک بيشتر ترجمههاي گوناگونی است که از کل اين هات وجود دارد؛ و البته که حتی با يک «نيمگاه» میتوان به روشنی ديد که هدف و دلمشغولی آن، بيش و پيش از هر چيزی، موضوع «گزينش ميان نيکی و بدی» و بيان تبعات محتوم اين امر است و نه اعلام موضع دربارة مقولة توحيد يا شرک. اما افسوس که بسياری از پژوهندگان، اين «نيمنگاه» را از خود و ديگران دريغ کرده و تمام هم و غم خود را بر کشف موضع زرتشت دربارة توحيد از ورای همين آيات معطوف داشته و در نتيجه، انبوهی از مجادلات بیدليل را موجب شدهاند.

    4.2. شواهد مغفول مانده :
    اگر دلمشغولي ما دربارة وضعيت توحيد در دين زرتشت، وقتي برطرف ميشود که تا حدودی به سياق کلام اسلامي، مدارکي از متن گاهان و دال بر حادث بودنِ مينوي بد (= اهريمن) يا سلطة مطلقة اهورهمزدا بر آن و امثال آنها ارائه شود، بايد بگوييم که چنين مدارکي وجود دارد که البته، متأسفانه، در موارد زيادی مشمول همان يک «نيمنگاه» هم نشدهاند:
    زرتشت در بند 16 از هات 32، مزدااهوره را بر کسانی که سَرِ آزارش را دارند (=پيروان دروغ)، حاکم و فرمانروا میشمرَد. نيز در بند 5 از هات 44، آفرينش خواب و بيداری، و بامداد و نيمروز و شب را بهصورت تلويحی به اهوره نسبت میدهد و سپس در بند 7 از همان هات، مزدا و سپندمينو را آفريدگار «همهچيز» میشمرد. همچنين در بند 15 از هات 44، مزدااهوره را عامل تعيينکننده در پيروزی بخشيدن به يکی از «دو سپاه ناسازگار» (= مزداپرستان و هواخواهان دروغ) میداند و بالاخره در بند 9 از هات 45، صراحتاً بهروزی و تيرهروزی (شادی و رنج)، هر دو را، آفريدة اهورهمزدا قلمداد مینمايد.
    همچنين در متون پهلوی، تصريحات ارزشمندی بر همين منوال وجود دارد که متأسفانه بهدرستی مورد تفسير و بلکه توجه قرار نگرفتهاند. برای نمونه:
    «اهريمن هرگز نبوده است و هرگز هم نخواهد بود».[51]
    «در صورتي ممکن است اهريمن را از اين جهان رانْد که هر کس، به سهمِ خويش، او را از تنِ خود براند، چون جايگاه اهريمن در جهان، تنِ آدميان است. از اين رو، وقتي اقامتگاهي براي او، در تنِ آدميان نباشد، او از جهان، نيست ميشود. بنابراين، تا وقتي که در اين جهان [حتا] ديوِ کوچکي در تنِ يک انسان، مَسکن دارد، اهريمن در جهان هست».[52]
    واقعاً ماية شگفتی است که اين نصوص صريح را بسياری از پژوهندگان فرونهادهاند و در عوض، همة توجه خود را به بخشی از همان هات 30 معطوف کردهاند که در اصل، برای تبيين اصل گزينش آزادانه سروده شده است.

    فرجام
    زرتشتپژوهی، داستانی است از کوششهای هنجارمند و عالمانه برای درک درستِ يکی از کهنترين اديان جهان ـ که در جای خود، با مجموعهای ملالتآور از کژیها و کاستیها و فروماندگیها همراه گشته است. در اين داستان پر پيچ و تاب، توحيد زرتشتی، معمايي است که در نتيجة آسيبهای عام و خاصِ زرتشتپژوهی و بهدست کمآگاهانی که از کمند باورهای متصلب سدههای پيشين نرهيدهاند، به وجود آمده است. اين معما، همچنان ناگشوده باقی خواهد ماند، مگر هنگامی که اولاً: کلام دين زرتشت را از همان جايي آغاز کنيم که خود به واقع آغاز شده بوده است و ثانياً: تاريخ زرتشتپژوهی برای پرهيز از الگوها و پندارهای نادرست مورد بررسی انتقادی قرار دهيم و ثالثا:ً به سنت محافظهکار زرتشتی، لااقل به اندازة گواهیهای جانبی اعتنا کنيم.

    کتابنامه :
    آذربادِ مهراسپندان، ترجمه رهام اشه و شهين سراج، تهران: فروهر، 1379.
    اسدی طوسی، ابونصر علی بناحمد، لغت فرس، به کوشش محمد دبير سياقی، تهران: طهوری، 1356.
    اسماعيلپور، ابوالقاسم، اسطوره: بيان نمادين، تهران: سروش، 1377.
    الياده، ميرچا، دينپژوهی، جلد دوم، ترجمه بهاءالدين خرمشاهی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379.
    ــــــــ ، رساله در تاريخ اديان، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران: سروش، 1372.
    بنونيست، اميل، دين ايرانی بر پاية متنهای معتبر يونانی، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران: قطره، 1377.
    بويس، مری، چکيدة تاريخکيش زرتشت، ترجمههمايون صنعتیزاده، تهران: صفیعليشاه، 1377.
    ــــــــ ، زرتشتيان: باورها و آداب دينی آنها، ترجمه عسگر بهرامی، تهران: ققنوس، 1381.
    ــــــــ ، مجموعه مقالات مهر در ايران باستان، ويراستار: بابک عاليخانی، تهران: ققنوس، 1384.
    تاورنيه، ژان باتيست، سفرنامة تاورنيه، ترجمه حميد اربـاب شيرانی، تهران: نيلوفر، 1383.
    تبريزی، محمد حسين بنخلف، برهان قاطع، تهران: انتشارات نيما، 1380.
    جکسن، ابراهام ويليامز، ايران در گذشته و حال، ترجمه منوچهر اميری و فريدون بدرهای، تهران: خوارزمی، 1369.
    حسينیالعلوی، محمد ابولمعالی، بيانالاديان، تهران: روزنه، 1376.
    دوشنگيمن، ژاکوب، دين ايران باستان، ترجمه رؤيا منجم، تهران: فکر روز، 1375.
    ــــــــ ، زرتشت و جهان غرب، ترجمه مسعود رجبنيا، تهران: مرواريد، 1381.
    دينكرد سوم، (دفتر اول)، ترجمه فريدون فضيلت، انتشارات دهخدا، 1381.
    دينكرد سوم، (دفتر دوم)، ترجمه فريدون فضيلت، انتشارات مهرآيين، 1384.
    دينوري، ابوحنيفه احمد بنداوود بنونند، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران: نشر ني، 1364.
    راشد محصل، محمدتقی، زادسپرم، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی، 1366.
    زنر، آرتور کلارک، تعاليم مغان، ترجمه فريدون بدرهای، تهران: توس، 1377.
    ــــــــ ، طلوع و غروب زردشتیگری، ترجمه تيمور قادری، تهران: فکر روز، 1375.
    ساسانفر، آبتين، گاتها (برگردان هفت هات نخستين و...)، تهران: بهجت، 1383.
    ستاری، جلال، جهان اسطورهشناسی، جلد اول، تهران: مرکز، 1377.
    شاکد، شائول، از ايران زرتشتی تا اسلام، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران: ققنوس، 1381.
    شهرستانی، ابوالفتح محمد بنعبدالکريم، الملل و النحل، ترجمه افضلالدين صدر ترکه اصفهانی، تهران: تابان، 1335.
    عاليخانی، بابک، خرد جاويدان: مجموعه مقالات، به کوشش شهرام يوسفیفر، تهران: مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انسانی، 1382.
    عطاييفرد، اميد، پيامبر آريايي (ريشههای ايرانی در کيشهای جهانی)، تهران: عطايی، 1382.
    کای بار، آسموسن و بويس، ديانت زرتشتی (مجموعة سه گفتار)، ترجمة فريدون وهمن، تهران: جامی، 1386.
    کلنز، ژان، مقالاتی دربارة زردشت و دين زردشتی، ترجمة احمدرضا قائممقامی، تهران: فرزان روز، 1386.
    مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران: صدرا، 1362.
    مهريزی، مهدی، مجلة بينات، شمارة 2، مقالة آفرينش انسان در الميزان، قم: 1373.
    موله، ماريژان، ايران باستان، ترجمة ژاله آموزگار، تهران: توس، 1377.
    هنينگ، والتر برونو، زرتشت سياستمدار يا جادوگر، ترجمه کامران فانی، تهران: سروش، 1358.
    ويدنگرن، گئو، دينهای ايران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران: آگاهان ايده، 1377.

    پی نوشت ها :

    [48]. يکی از استثنای جالب توجه در اين ميانه، مرتضی مطهری است. برای آگاهی بيشتر، رک: خدمات متقابل اسلام و ايران، ص223ـ234.
    [49]. برای مثال: «مذهب مُغان [...] آنست كه گويند همه خيرها از خدايست و همه شرها از شيطانست و ايزد تعالي را يزدان خوانند و شيطان را اهرمن گويند. و گويند يزدان قديمست و اهرمن محدث. مذهب ماني: [...] ايشان همان گويند كه زردشت گفته است كه صانع دو است، يكي نور كه صانع خير است ‏و يكي ظلمت كه صانع شر است [...] ليكن هر دو صانع را قديم گويند» (حسينی العلوی، محمد ابوالمعالی، بيانالاديان، ص31ـ33). شهرستانی نيز با تقسيم مجوس به دو دسته مینويسد که «مجوس اصلی» جايز ندارند که دو قديم ازلی باشد بلکه نور ازلی است و ظلمت حادث (شهرستانی، ابوالفتح محمد بنعبدالکريم، الملل و النحل: 180).
    [50]. رک: از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دادستان ديني)، ص118. وانگهی، چنانکه برخی پژوهندگان توجه کردهاند: «اهورهمزدا، سپنتهمينيو (مينوي فزونيبخش) را در کنار خود داشت و اين هر دو عليه انگرهمينيو، يعني مينوي تباهکار مبارزه ميکردند، و اين مينوي تباهکار در مقابل مينوي فزونيبخش بود، نه در مقابل اهورهمزدا [...] به اين ترتيب، اهورهمزدا همچنان بيرقيب ميماند» (از ايران زرتشتی تا اسلام، ص128).
    [51]. از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دينکرد ششم)، ص117.
    [52]. همان، ص120. در متون زرتشتي، معناي فوق بارها و بارها تکرار شده است. برای نمونه: «اگر ايزدان در تنِ آدميان ساکن شوند، آنگاه در تمام جهان مسکن گزيدهاند؛ و اين در صورتي است که ديوان از جهان رانده شوند و اين نيز با راندنِ آنها از تن انسان مقدور است» (از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دينکرد مدن)، ص120ـ121). نيز «چيزِ مينو براي خويش كنيد، چه هرگاه [دروج] از تنِ خويش بيرون كرديد، پس از همه جهان بيرون كردهايد. يزدان به تنِ خويش مهمان کنيد، چه هرگاه به تنِ خويش مهمان کرديد، پس به همه جاي جهان مهمان کردهايد» (آذرباد مهراسپندان: ص118). نيز «آن مرد شجاعتر است که با دروج (= ديو) خويش بتواند ستيزه کند و بهويژه آنکه اين پنج دروج را از تن دور دارد که عبارتاند از آز و خشم و خواهــش نـفس و ننگ و ناخرسندی» (مينوی خرد: 56). نيز «تا انسان به کرفه و پارسايي انديشد، ايزدانِ اندر تنِ او، در تن مانند و ديوان شکست خورند و بروند» (از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دينکرد مدن)، 90) مقايسه کنيد با «اي اهوره! مرا از آنچه تو خود ميداني، بياگاهان. بهراستي آيا تواند بود که پيش از آغازِ کشمکش در انديشهام، اَشَوَن بر دُروند پيروز شود؟» (يسنه 48: 2) و نيز «اي اهوره! اين را از تو ميپرسم؛ مرا بهدرستي [پاسخ] گوي: چگونه دروج را از خود برانيم؟» (يسنه 44: 13).
    منبع:پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    پاسخ ها : از موبد کوروش نیکنام
    و از "تارنمای کوروش نیکنام"

    آیا زرتشت در باورهایش به بازگشت دوباره روح به زمین اشاره کرده است؟ برای تکامل نه تناسخ؟

    در هات 49 بند 11 از گات ها، پیام اشو زرتشت چنین اشاره ای دارد: روان ِبد اندیش ِبد گفتار بد کردار بر خواهد گشت که این نباید به برگشت روان انسان به کالبد حیوانی اشاره شده باشد، شاید روان بد کاران در انتظار بیشتری به سر خواهند برد تا پالوده شده و به روشنایی اهورایی برسند.





    آیا زرتشت درباره ی سیر کمال یعنی به جهان آمدن و برگشت به زمین سخنی به میان آورده است(تکامل)؟

    بسیاری از بخش های پیام اشو زرتشت درباره رستگاری انسان است که پس از زاده شدن و آغاز خردمندی شروع خواهد شد و به شکوه رسیدن روشنایی اهورایی به سرانجام خواهد رسید.




    دیدگاه زرتشت را در رابـ ـطه با مرگ بیان فرمایید با تشکر؟

    کیومرث از واژۀ اوستایی: گَیَه مَرِ تَه آمده یعنی زندگی و مرگ این اشاره به جهان مادی انسان دارد که همراه با زاده شدن به صورت کالبدی زندگی را آغاز می کند و پس از فرسودگی و فرتوتی جسم به نابودی خواهد رفت ولی در زندگی مینوی مرگ وجود ندارد زیرا روان و فروهر انسان بی مرگ و جاودانه خواهد بود، مرگ در زندگی جسمی و پس از دوران زندگی مادی برای انسان بیان می شود نه در فلسفۀ هستی.




    آیا زرتشتیان به پیدایش آدم و حوا باور دارند يا نه؟


    در ادبیات دینی و اوستا، آنچنان که در تورات یاد شده است که خداوند با فراهم آوردن گِل توسط فرشتگان، آدم را آفرید و هزاران سال بعد حوا را خلق کرد و آنان را در جنت (بهشت) قرار داد و بعد ها با کار خلافی که آنان انجام داده و از میوۀ ممنوعه خوردند و از جنت به زمین کوچ داده شده و اکنون بشر فرزندان آنان می باشند یادی نشده است. تنها در بندهش که یکی از نوشته های پهلوی است آمده که کیومرث نخستین انسانی بوده که نطفۀ خود را بر زمین ریخته و از آن دو شاخه از گیاهی همانند ریواس روییده شده که آنان را مشی و مشیانه نام نهاده که بر هم پیچیده اند و آغاز آفرینش را در این جهان تشکیل داده اند.





    به نظر شما آیا خلقت و آفرینش انسان ودر کل زندگی و به مجازات رسیدن گنه کاران و پاداش گرفتن نیکان و... در کار خداوند قدرتمند ساده نیست ؟ یعنی تمام عظمت و تمام کار خدا صرف سنجش اعمال و بعد تلافی آن ها می شود؟

    در بینش زرتشت خداوند هیچ گاه منتظر نیست که شخصی از جهان درگذرد تا او را تشویق کند و پاداش دهد و یا برعکس گنه کار را مجازات نماید. مزدا آرزو دارد تا انسان که از هوش و خرد بهره مند است کرداری نیک داشته باشد و از آرامش و شادی برخوردار شود و این پدیدۀ جبر نیست، کسی که این سفارش را نمی پذیرد با کار های ناشایست خود که از کژ اندیشی سرچشمه می گیرد از روانی نا آرام و آزرده برخوردار خواهد شد.




    بهشت و دوزخ در دین زرتشت چگونه است ؟


    بهشت از واژۀ: وَهیشتِم مَنُو در اوستا آمده به چم (معنی) بهترین حالت- وه (به) وهیشتم (بهترین) منو(منش) که در پارسی به صورت ( به، بهتر، بهشت) در آمده است و واژه دوزخ از دروج و دِمانِه آمده یعنی جایگاه دروج (دروغ) و هر دو حالت های مینوی است و نه مادی و نه جایگاهی که خداوند ساخته و آماده کرده باشد تا روان شخص نیکوکار یا بد کردار را به بهشت یا دوزخ بفرستد پس بهشت حالتی است که روان شخص نیکوکار درآن به شادی، روشنایی و آرامش می رسد و دوزخ حالتی است که روان بد اندیش به سکوت و تاریکی میرسد
    و برای حالت دوم همیشگی نیست و روان پس از زمانی پالوده شدن به بهترین حالت مینوی خواهد رسید.





    به عقيده زرتشتيان روح و روان چيست آيا هردو يكي هستند يا روح جدا و روان جدا مي باشد؟

    روان واژه پارسی است که در اوستا به گونۀ: اوروانِه ، آمده است و این واژه در عربی به صورت روح آمده است که هر دو یکی است و به پدیده ای اشاره می شود که در نهاد انسانی وجود دارد و پس از مرگ باقی خواهد ماند.




    با درود.می خواستم در مورد نقش اهريمن در آيين زرتشت مقداری آگاهی بدهيد و اينكه از زرتشتيان نقل مي كنند كه اهريمن مرده ، درست است يا نه؟

    اهریمن از واژۀ انگره مینو آمده است که در ذهن انسان ِ بد اندیش شکل می گیرد، انسانی که از دانایی و خرد بهره می گیرد در اندیشه اش سپنتا مینو زاده می شود که گزینه برابر انگره مینو است. بنابرین خداوند آفرینندۀ اهریمن نیست بلکه انگره مینو(بد اندیشی) از انسان کژاندیش سرچشمه می گیرد و پدیدۀ مادی نیست که در پی کشتن او بر آییم و یا مرده باشد. "شکسته اهریمن باد" واژه ای است که هر زرتشتی در نماز تکرار می کند تا بد اندیشی (اهریمن) در نهاد او پویا نشود و به جای آن نیک اندیشی شکوفا گردد.





    هدف نهایی مزدا از خلقت انسان و کاهنات چیست؟


    به راستی نمی توان در اندیشۀ خداوند بررسی کرد و هدف نهایی مزدا را بیان کرد ولی از روی پیام گات ها می توان نتیجه گرفت که انسان برای درک شکوه و زیبایی آفرینش اهورایی، پذیرش خرد خدا داده، همراهی با هنجار راستی تا نزدیک شدن به سر آغاز آفرینش گفتگو کرد.




    نتیجه اعمال خوب یا بد چگونه به انسان برمی گردد؟ آیا بعد از مرگ معادی وجود دارد؟

    در فلسفه زرتشت کردار نیک انسان و عملکرد بد او نتیجه ای دارد که از همین جهان بر روان شخص اثر خواهد گذاشت. فرد بد اندیش از روان آزرده ای برخوردار خواهد شد و فرد نیکوکار روانی آرام و شاد خواهد داشت این روان پس از مرگ نیز همچنان جاودانه خواهد بود و از عملکردی که جسمش در جهان مادی داشته است شاد و خشنود خواهد بود و یا برعکس عذاب کشیده و آزرده خواهد شد تا اینکه پس از زمانی گذرا پالوده گشته و به روشنایی و شادی برسد.
    آیا در دین زرتشت صحبتی از روح و ارتباط آن با جسم مادی آدمی شده است؟
    در باور زرتشتیان انسان از دو بخش مادی و مینوی تشکیل شده است که در بخش مادی تن و جان با دو بخش دیگر یعنی فروهر و روان(روح) هماهنگی لازم وجود دارد و رفتار و عملکرد تن و جان برگرفته از سفارش فروهر بوده و چگونگی آن نیز بر روان تاثیر خواهد گذاشت، شادمانی روان و آزرده شدن آن را در پی خواهد داشت.




    آتشکده برای زرتشت به چه معنایی است ؟

    آتشکده محل نگهداری آتش است . از زمانی که ایرانیان آتش را کشف کردند و داستان آن را می توانید در بخش پادشاهی هوشنگ از شاهنامه فردوسی بخوانید به دلیل اهمیت آتش در زندگی مردم آن زمان تا کنون که گرما ، انرژی و روشنایی آتش مورد نیاز همه بود و ایرانیان افتخار کردند که با کشف آتش و در اختبار در آوردن آن مرز بین توحش وتمدن را گشودند و به تمدن دست یافتند. بنابر این در کنار آب ، خاک و هوا که گرامی بود آتش نیز اضافه گردید و مکان هایی ساخته شد در کنار چشمه ها ، رودخانه و یا دریا که در آن آتش نگهداری و پرستاری شود و چهار عنصر آب ( نماینده ایزد بانو آناهیتا )آتش ( نماینده ایزد مهر ) خاک و هوا با هم گرامی داشته شود . اکنون نیز زرتشتیان آتش را به عنوان نماد روشنایی و گرمی همچنان پاس می دارند و به سوی فروغ آن خداوند را نیایش می کنند زیرا تجلی خداوند را در روشنایی می دانند





    دستهای بر افراشته که در گات ها آمده به چه معنی است؟

    در چند سرود گاتها اشوزرتشت از نمنگها (نماز) سخن می گوید که از اوستا نَه زَستُو(دست های بر افراشته) یاد شده است. دست های به هنگام نیایش وقتی بالا قرار می گیرد به چند انگیزه پرداخته می شود نخست اینکه نیاز و خواسته را از اهورا بیان می کند، انسان به سوی بالا و پیشرفت توجه دارد و سوم با انگشتان خود می توان انرژی های مثبت درون خویش را پویا سازد و...




    بهشت ودوزخ در دین زرتشت چگونه است ؟

    در بینش اشوزرتشت ، اهورامزدا جهان هستی را بر مبنای نظم وهنجاری درست و نیك آفریده كه اَشا نام دارد . در هنجار راستی ، اصل كنش و واكنش پیوسته وجود دارد . به عبارتی قانون عكس العمل بخشی از هنجار اَشا است كه در مورد نیك اندیشی و بد اندیشی انسان نیز نتیجه می دهد . رفتار انسان ، هماهنگ با اندیشه او می تواند خوب و سازنده و یا عكس آن ویران كننده و بد باشد . بر پایة قانون اشا ، رفتار انسان در همین جهان به خودش باز میگردد و بهشت و دوزخ را برای او بوجود می آورد . پس بهشت یا دوزخ ، بازتاب طبیعی كردار انسان است . بهشت بـرگرفته از واژه « وَهیشتـم منـو » در اوستـا اسـت ، یعنی «بهترین منش» و دوزخ از واژة اوستـایـی « دروجو دِمانِه » آمده یعنی جایگاه دروغ و مكان تیره گون كه در برخی سرودها نیز به صورت « اَچیشتم مَنُو » آمده یعنی « بدترین منش» بنابراین اهورامزدا بهشت و دوزخ را برای پاداش و یا آزار انسان در جهانی پس از مرگ نیافریده است بلكه واكنشی طبیعی برای رفتار انسان است كه بر وجدان و روان او اثر می گذارد از این دیدگاه انسان كه با اندیشه و رفتار خود توانایی ساختن دوزخ و بهشت را دارد توانایی كاهش دادن آنان را نیز خواهد داشت یعنی دوزخ برای انسان ، همیشگی نیست بلكه دیرپا و زمان داراست .





    قـانـون اَشـا را كـه زرتشت به آن اشاره كرده با چه چیزی در ادیان دیگر برابر می دانید ؟

    بیگمـان هـر دیـن بـه نـوعی جهـان بینی اشـاره می كند كه با فرهنگ و تمدن مردم زمان پیامبر و با منطقه یی ویژه هماهنگی دارد و در این راه هر یك به نظم در زندگی اشاره كرده اند . به همین روی نگرش دین زرتشت به جهان هستی ، پیروی و پیوستن به قانون اَشا است در بینش او خداوند جان و خرد ، جهان را براساس هنجاری آفریده كه بر تمام هستی حاكم است و هیچ پدیده یی از اتم تا كهكشان وجود نداردكه بر پایة این هنجار هماهنگ ، استوار نباشد پس انسان نیز باید خود را با هنجار هستی ، همگام و همراه سازد ، راستی و درستی ، مهر و فروتنی و فروزه های نیك انسانی را در خود پرورش دهد .




    اصول دین زرتشت برچه چیزهایی است ؟

    دین زرتشتی دارای 9 اصول کلی به ترتیب زیر می باشد:
    1. باور به اهورامزدا - خدای یکتا و بی همتا
    2. باور به پیامبری اشو زرتشت
    3. باور به بقای روح و جهان مینوی
    4. باور به قانون اشا (راستی و پاکی و عشق اهورایی)
    5. باور به برابری انسان ها
    6. باور به امشاسپندان و هفت پایه عرفان زرتشتی
    7. باور به داد و دهش و دستگیری از نیازمندان
    8. باور به سپنته (مقدس) بودن چهار آخشیج و پاک نگهداشتن محیط زیست
    9. باور به فرشکرد (نوآوری)





    خداوند در دینِ زرتشت چگونه بیان شده است ؟

    در بینش اشوزرتشت ،خداوند با نام اهورامزدا بیان شده است اهورا یعنی «هستی بخش» مز یعنی «بزرگ» و دا از «دانش و دانایی» آمده است بنابراین خداوند ، دانای بزرگ هستی بخش است كه انسان را بـرده و بنده خویش نمی داند بلكه با خردی كه به او هدیه كرده است جایگاه ارزشمند انسانی را به او پیشنهاد كرده است .




    مراحل عرفان در دین زرتشت چگونه است ؟

    شناخت خداوند ، پرورش و پویایی ویژگی های نیک اخلاقی و نزدیك شدن به اهورامزدا، مهمترین هدف سفارش شده اَشوزرتشت در زندگی انسان است . پیام آور ایرانی باور داردكه اگر انسان رفتار خود را به شش فروزه یی كه از خداوند سرچشمه گرفته هماهنگ سازد ، گذری به هفتمین مرحله نیز خواهد داشت و به جایی خواهد رسید كه سعدی نیز به آن اشاره کرده است ، رسد آدمی به جایی که به جز خدا نبیند. نخستین گام در راه نزدیك شدن به اهورا ، وَهومن یا منش نیك است ، این واژه در زبان فارسی به بهمن تبدیل شده است . نیك اندیشی یكی از فروزه های ذاتی خداوند است كه انسان نیز بایستی در نخستین گام آن را در خود پرورش دهد . گام دوم ، گزینش اَشَه وَهیشْتَه یا بهترین اشویی است كه در زبان فارسی به اردیبهشت تبدیل شده است . اشویی در ذات خداوند ، هنجار مطلق و توانایی نظم بخشیدن است ، این فروزه در انسان نیز كوششی برای هماهنگی در رفتار بر پایة اشویی ، یعنی پیوستن به راستی است . خْشَترَه وَئیریَه كه در زبان فارسی به شهریور تبدیل شده است توانایی مینوی و پادشاهی بر خود معنی می دهد توانایی گذشت و مهربانی ، توانایی كنترل رفتار ناهنجار اشا، توانایی دفاع از حق و مبارزه با دروغ ، توانایی رسیدن به آزادی و آزاد منشی و .....كه گام سوم در راه شناخت است . گام چهارم ، فروزة «مهرورزی» است كه در گات ها به گونه سپنتَه آرَمئی تی بیان شده و در فارسی به سپندارمذ یا اسفند تبدیل شده است . در بینش اشوزرتشت رابطة بین انسان وخدا بر مبنای دوستی و محبت است نه از روی ترس و بیداد ، پس انسان باید فروزة «مهرورزی» را در خود افزایش دهد ، خویشتنداری ، گذشت ، فروتنی ، مهربانی ، بخشندگی و دهشمندی از پرتوهای این فروزه هستند . گام پنجم به صورت هَه اوروَتات و در فارسی به گونه خورداد بیان شده در این مرحله رسایی و كمال در انسان پدیدار خواهد شد و او را به تدریج به انسان آرمانی نزدیك خواهد كرد. در بینش اشوزرتشت رسایی و جاودانگی كه ششمین مرحله است بهم پیوسته هستند . یعنی اگر انسان به رسایی برسد خود به خود به «بی مرگی» نیز خواهد رسید. اَمِرَه تات كه در فارسی به صورت امرداد آمده ، جاودانگی معنی می دهد ، بی گمان این فروزه از ویژگی ذاتی خداوند است ولی انسان نیز بر پایه نظامی كه در آفرینش او پیش بینی شده به گونه ای دیگر و به طور نسبی جاودانه خواهد شد . هفتمین گام ، در راه عرفان و شناخت اهورا ، سرَئوشَه است این واژه در فارسی به گونه «سروش» بیان شده ، نور حقیقت و ندای اهورایی است كه چون مشعلی ، نهاد انسان و دیده دل عارف را روشن خواهد كرد ، بنابراین در كنار كار و كوشش ، مراحل عرفان نیز در انسان سپری می شود ، فروزه هایی چون پاكی و راستی ، توانایی سازنده و مهرورزی پویا خواهد شد تا رسایی و پایندگی در نهاد او فزونی یابد .





    آیا دین زرتشت در باره تناسخ صحبتی می کند ؟

    نه ، تناسخ و برگشت روح به کالبدهای غیر انسانی مورد نظر پیامبر آریایی ، زرتشت نیست.




    درباره مبارزه نیکی و بدی آیا در برابر بدیها و بدکاران می باید ساکت نشست یا باید مبارزه کرد ؟ این مبارزه می تواند قهر آمیز نیز باشد؟

    اشوزرتشت در پیام خود به ویژه در هات 32 بند 16 از گات ها - مبارزه با بدی و دروغکار را به کمک ابزار دانایی یعنی سخن درست ، قاطع و دلایل منطقی می داند در هات 30 بند 9 و 10 وجود همازوری راستکاران و تازه کردن جهان را ابزاری برای مبارزه با زور دروغکاران می داند و در هات 31 بند 18- پیشنهاد می دهد که چنانچه بدکاران به راه راست نیامدند باید با قدرت در برابر آنها ایستادگی کرد .




    در گاتها از عدالت چگونه صحبت می شود ؟ اگر ممکن است چند مثال بیاورید.

    اگر پرسش از عدالت خداوندی است ، در گاتها از آزادی واختیار کامل برای زن و مرد سخن به میان می آید و این آزادی مربوط به قوم ، نژاد و افراد ویژه ای نیست و برای همگان است . خداوند در گاتها سراسر نیکی و داد است که نقش یاوری و همکاری با انسان را دارد . اهورامزدا هیچگاه بین انسانها تفاوتی نمی شناسند مگر در انتخاب راه راست و نادرست ، شخص گمراه ، اگر در عذاب وجدان بسر می برد از روی آزادی خود، راه خویش را برگزیده و مسئول کردار خویش است . بازتاب کردار نیک و بد هر فرد که برگرفته از خرد رسا و یا بی تفاوتی نسبت به اندیشه است به شخص باز خواهد گشت .





    آیا در آیین زرتشت ، کشتن انسان در شرایطی مانند "مجازات اعدام" یا شرایط دیگر آزاد است ؟

    در دین زرتشت سفارش شده تا هرفرد با یاری خرد خویش به سوی یگانه هنجار هستی یعنی راستی ، درستی و ارزش های نیک انسانی روی آورد و آرمان پیامبر این است که ظلم ، بیداد ، ستم ، جنایت و هرگونه کرداری که از کژاندیشی سرچشمه گرفته باشد در بین مردم وجود نداشته باشد . بنابراین چنانچه فردی از هنجار اشا پیروی نکرد از فرهنگ زرتشتی جدا گشته است و مجازات او بر اساس قوانین موجود در زمان و مکان خواهد بود.




    آیا از نظر آیین زرتشت ، فرضیه داروین که اجداد بشر میمون بوده اند پذیرفتنی است ؟

    یین زرتشت راهکارهایی برای درست زیستن انسانها است و اخلاق ویژه ای را به هر فرد سفارش میکند تا راه خوشبختی را دریابند و بکار گیرند و درباره آفرینش و اینگونه فرضیه ها به پیروی از دانش زمان اشاره دارد .




    آیا « چینود پل » می تواند دلیلی بر مادی بودن جهانی دیگر باشد ؟

    این پل در گات ها به نام چینَوَت پِِرِتو آمده است که چین یعنی چگونه چینَوَت یعنی چگونه زیستی و پِرِتو یعنی گذرگاه است . چون روان در گذشته حالت مادی ندارد بنابراین این گذرگاه نمی تواند به صورت پلی که از چوب و سنگ و غیره ساخته شده تعبیر شود چینوت گذرگاهی است مینوی که روان نیکوکاران از آن به شادمانی عبور خواهند کرد .


    در باور زرتشتی باور به دو گوهر همزاد و متضاد كه هر یك بسته به موقعیت در اندیشه آدمی به شكل خوب یا بد بروز میكند وجود دارد پس هیچ عمل یا فکری مطلقا بد یا خوب نیست بنابراین چرا در آیین زرتشتی دروغ کلا ناپسند شمرده شده و مثلا دروغ مصلحت آمیز ، جایز نمی باشد ؟

    سرچشمه دروغ ، برخورد دو گوهر همزاد است که در اندیشه انسانٍ بی دانش و نادان به وجود می آید . انسانٍ دانا دراندیشه و باور خود ، از دو گوهر همزاد نیکی وراستی را پویا میسازد زیرا در بینش اشوزرتشت هنجار هستی تنها بر راستی (اَشا) استوار است و هیچگاه به دنبال دروغ که آزار دهنده و آسیب رسان است نخواهد رفت . از آنجا که هنجار هستی ، راستی است پس زرتشتیان از دروغ مصلحت آمیز نیز پرهیز می کنند زیرا مصلحت انسان در برقراری و گسترش راستی و همراه شدن با اَشا است .




    آیا مزدای زرتشت به عاشقانی چون من امکان آن را می دهد تا راه اشویی را برای خود و برای همیشه انتخاب کنم ؟

    اگر منظور از راه اشویی که مزدا سفارش کرده است ، پیوستن به اندیشه ، گفتار و کردار نیک باشد بیگمان هر شخص خدا دوست و اندیشمندی آرزو دارد تا با انجام کار نیک که برگرفته از وجدان آگاه و خرد رسا می باشد ، انسان بودن خود را در هستی به نمایش بگذارد . در این بینش راه اَشا یعنی ویژگی های پسندیده ، آگاهانه و از روی دانایی که در رفتار انسان شکل می گیرد و این حق هر شخص آزاد اندیشی است تا برای هر لحظه و همیشه از آن بهره مند گردد.





    از دو ترجمه گات های دكتر على اكبر جعفرى و موبد فیروز آذرگشسب، كدامیك را شما درست تر میدانید ؟

    هر دو ترجمه ها از پیام اشوزرتشت است ولی ترجمه موبد فیروز آذرگشسب به بررسی واژگان پرداخته و با آوردن متن دین دبیره به تفسیر هر بند هم پرداخته شده و کامل تر است .




    آیا درست است که تا قبل از ساسانیان در دین زرتشت دو خدای خیر و شر وجود داشت و در زمان ساسانیان تکامل یافت و خدا واحد شد؟

    نه ، از زمانی که اشوزرتشت پیام خود را به مردم زمان خود رساند یکتاپرستی را سفارش کرد و خدای اندیشه او اهورامزدا نام گرفت باور به دوخدایی در هیچ زمانی مربوط به دین زرتشت نبوده است .




    روز رستاخیز در گات ها در زمان ساسانیان در این دوره چگونه تعریف می شود؟

    برداشتی كه از واژه رستاخیز در پیام زرتشت می شود زمانی است كه تمام روان ها كه زمانی در جهان مادی به سر بـرده اند از پس گذراندن زمانی متفاوت و شاید در شرایطی گوناگون به فروغ و روشنایی خواهند پیوست در زمان ساسانی برخی از باورها در بینش پیامبر دستخوش آمیخته شدن با فرهنگ های آن زمان قرار گرفت و به شكلی دیگر به ثبت رسید كه اندكی نیز با پیام اشوزرتشت هماهنگی ندارند هم اكنون نیز واژه رستاخیز به همان شكلی كه در پیام اشوزرتشت آمده بررسی می شود و در باور پیروان راستین اشوزرتشت جاری است .




    آیا از نظر آئین زرتشت ، دیو و جن و پرى وجود دارد ؟

    اشوزرتشت در پیام خود اشاره یی به موجوداتی به نام جن ندارد . پری یك واژه پارسی و بر مبنای زیبا روی است كه زیبایی از خواسته های ایرانیان بوده و دیو نیز خدایان پنداری پیش از زرتشت بوده اند كه ایرانیان باستان به آن باور داشته اند و با شروع یكتاپرستی ایرانیان از زمان اشوزرتشت از باور مردم گرفته شده است .
    آیا یك نفر زرتشتى چون من كه نماز نمیخواند گناهكار حساب میشود و به دوزخ میرود ؟
    فلسفه نماز و نیایش در بینش اشوزرتشت ، پیروی از هنجار اشا و برقراری آرامش در انسان است و یكی از شیوه هایی می باشد كه انسان برای داده های نیك اهورایی از آفریدگار سپاسگزاری می كند . گناهكار كسی است كه كردارش بر مبنای نیك اندیشی نباشد و به روان هستی و مردم آسیب وارد سازد. نماز نخواندن در واقع از دست دادن امتیازهای فردی است كه او را از ارزش های نیك انسانی همانند مهربانی ، فروتنی ، پارسایی و عشق دور می سازد .




    آيا ميتوان اهورامزدا را آفريننده بيماری ها و خشكسالی ها دانست ؟

    بيماري ها و پديده های طبيعي مانند زلزله ، آتش فشان و خشكسالي از فرآيندهاي طبيعي در هستی بوده كه نبايد آن ها را جلوه بد آفرينش به حساب بياوريم .



    مگر در گاتها گاههای نماز 3 بار مشخص نشده است؟ پس چرا در 5 نوبت نماز است؟

    درگاتها نيايش كردن با دستهای برافراشته، با تني پاك، رواني آرام، دلي شاد و براي خشنودي اهورامزدا به انگيزه همراهي با هنجارهستي اشا و با كردارنيك براي آباد ساختن جهان هستي پيشنهاد شده و چند بار هم در شبانه روز نيامده بلكه پيوسته است. خوشا آنان كه دايم در نمازند بهشت جاودان ماوايش. در زمان ساسانيان به ابتكار ماراسپند و با توجه به شرايط زندگي مردم آن زمان بخش هايي از خرده اوستا تنظيم شد و در شبانه روز 5 بار سفارش به نمازخواندن گرديده اس
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا