متون ادبی کهن کشف الاسرار و عدة الابرار

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، خُذُوا حِذْرَکُمْ پرهیز خود گیرید، فَانْفِرُوا بیرون روید بنفیر، ثُباتٍ جوک جوک، أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً (۷۱) یا بیرون روید بهم.

وَ إِنَّ مِنْکُمْ و از شما کس است، لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ که می‌مردمان را گران کند در کار غزا، و ایشان را باز پس مینشاند، فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ ار چنان بود که در غزا بشما مصیبتی رسد، قالَ گوید قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَ خدای نیکویی کرد با من، إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً (۷۲) که با ایشان حاضر نبودم در روز مصیبت.

وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ و گر چنان بود که بشما رسد فضلی از اللَّه در نصرت، فتحی یا غنیمتی، لَیَقُولَنَّ وی میگوید، کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ چنان که گویی میان شما و میان وی هیچ دوستی نبود، یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ کاشکی که من با ایشان بودمی، فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً (۷۳) تا پیروز آمدمی پیروزی بزرگوار و بکام خویش رسیدمی.

فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ایدون بادا که کشتن کناد، و باز کوشا با دشمنان خدای، الَّذِینَ یَشْرُونَ ایشان که میفروشند، الْحَیاةَ الدُّنْیا بِالْآخِرَةِ زندگانی این جهان بآن جهان، وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ و هر که کشتن کند در راه خدا با دشمنان خدا، فَیُقْتَلْ تا او را بکشند، أَوْ یَغْلِبْ یا وی پیروز آید و دست یابد، فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ آری دهیم ما او را، أَجْراً عَظِیماً (۷۴) مزدی بزرگوار.

وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ چیست و چه رسید شما را که جهاد نکنید از بهر خدا؟ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ و از بهر آن بیچاره گرفتگان که در دست مشرکان مکه‌اند، مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ از مردان و از زنان و از کودکان، الَّذِینَ یَقُولُونَ ایشان که میگویند، رَبَّنا خداوند ما! أَخْرِجْنا بیرون آر ما را، مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ ازین شهر الظَّالِمِ أَهْلُها که اهل آن همه کافراند، وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا و از نزدیک خویش ما را دسترسی ساز، وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً (۷۵) و از نزدیک خویش ما را یاری ساز.

الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ایشان که گرویدگان‌اند می‌کشتن کنند از بهر خدا، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا و ایشان که کافر شدند،یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ می‌کشتن کنند از بهر دیو و بر مهربت، فَقاتِلُوا شما جهاد کنید، أَوْلِیاءَ الشَّیْطانِ با نیک خواهان دیو، إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطانِ کانَ ضَعِیفاً (۷۶) که ساز دیو که وی سازد سست است تا بود.
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ خداوند عالم، جلیل و جبّار درین آیت مؤمنان را فرمود تا خویشتن را در تهلکه نیفکنند، و در جنگ دشمن ساز و عدّت تمام بردارند، و سلاح در پوشند، و از دشمن حذر کنند، و فرمود تا حق جهاد بجای آورند و در آن سستی نکنند. جوک جوک بیرون شوند بجنگ دشمن، یا پس همه بهم بیرون شوند. مفسّران گفتند: این بفرمود، آن گـه منسوخ کرد بآنچه گفت: وَ ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً. عبد الرحمن بن زید بن اسلم گفت: «فانفروا ثبات» معنی آنست که گروه گروه پراکنده از پس یکدیگر میروید چون رسول خدا با شما نباشد، أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً پس اگر رسول (ص) بیرون شود و شما با وی باشید همه بهم باشید. جماعتی پراکنده که از هم بیفتاده باشند ایشان را ثبات گویند. یکی از آن ثبة گویند، و جمع را ثبون و ثبین گویند، همچون عضین و عزین.

    اگر کسی گوید که: کارها همه بتقدیر الهی است و بهیچ حال بتقدیر در نتوان گذشت، پس چرا حذر فرموده است؟ و چه فایده در آنست؟ جواب آنست که حذر فرمودن آرام دل بنده راست، و طمأنینت نفس وی، نه برای آن تا دفع قدر کند.

    این همچنانست که اعرابی را گفت حین قال له انّی خلّفت ناقتی بالعراء و توکّلت‌علی اللَّه، فقال رسول اللَّه: «اعقلها و توکّل»، و نیز تا بنده خود را در تهلکه نیفکند.

    و برای این گفت ربّ العزّة: وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ. و معلومست که بیرون از آنچه تقدیر کرد، بنده هیچیز نتواند کرد، و اللَّه تعالی که بنده را بحذر فرمود این هم از جمله قدر است، و بیرون از تقدیر او نیست، پس حذر کردن بنده بقدر است، و آنچه ببنده رسد از نیک و بد بقدر است، و خدای را عزّ و جلّ رسد بحجّت خداوندی و کردگاری هر چه ببنده خواهد، و هر چه با وی کند، و بنده را جز کار کردن و بندگی نمودن و اعتراض ناکردن هیچ روی نیست. خبر درست است که عمر خطاب گفت: یا رسول اللَّه أ نعمل فی امر مستأنف ام فی امر قد فزع منه. قال: «بل فی امر قد فزع منه». قال: «ففیم العمل»؟ قال: اعملوا فکل میسر لما خلق له. و کان رسول اللَّه (ص) اذا مرّ بصدف مائل اسرع المشی. فقیل: یا رسول اللَّه أ تفرّ من قضاء اللَّه؟ فقال: «افرّ من قضائه الی قضائه».

    وَ إِنَّ مِنْکُمْ لَمَنْ لَیُبَطِّئَنَّ اصل کلمه، لمن یبطّئ است، و این لام که بر سر کلمت است، و نون مشدّد که بآخر است تحقیق مبالغت را است، یعنی که خواهد بود این لا بدّ. این آیت در شأن عبد اللَّه ابی آمد، سر منافقان، و او را در جمع مؤمنان گرفت بآنچه گفت: وَ إِنَّ مِنْکُمْ، از بهر آنکه اظهار کلمه اسلام کرد، اگر چه نفاق در باطن داشت، و در تحت حکم مسلمانان شد در ظاهر. و نیز گفته‌اند که: این خطاب از جهت نسب و جنـ*ـسیّت با وی رفت، نه از جهت ایمان، که وی از روی نسب و جنـ*ـسیّت از ایشان بود، و از روی ایمان نه از ایشان بود.

    فَإِنْ أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ میگوید: اگر در غزا بشما بلائی و سختی و بیکامی رسد، یا از دشمن گزندی رسد، این مبطی گوید: «قد انعم اللَّه علیّ اذ لم اکن معهم‌شهیدا»، با من نیکویی کرد که با ایشان در آن غزا نبودم حاضر. وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ و اگر فتحی یا غنیمتی بشما رسد وی گوید: کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بتاء تأنیث قراءت مکی و حفص و اویس است، زیرا که بظاهر لفظ مودّت نگرند، و مؤنث است، و فعل مسند است با وی، و چون فاعل مؤنث بود علامت تأنیث بفعل آن الحاق کنند، اعلاما بأنّ الفعل مؤنث. باقی بیا خوانند زیرا که نه تاء تأنیث حقیقی است، و نیز فصل میان فعل و فاعل واقع است، و چون فصل میان ایشان واقع شود، ترک علامت تأنیث نیکو باشد.

    «کَأَنْ لَمْ تَکُنْ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُ مَوَدَّةٌ» عارضی است که در میان سخن در آمد.

    اللَّه گفت: گویی خود میان شما و میان آن منافق هیچ معرفت نبوده است، و هیچ عقد با شما نبسته است بدانکه جهاد کند با شما، باین سخن که وی میگوید که: «یا لَیْتَنِی کُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِیماً». و فضل در قرآن بهفت معنی آید: یکی اسلام است، چنان که در سورة آل عمران گفت: قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشاءُ.

    همانست که در سوره یونس گفت: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ. دوم فضل است بمعنی نبوّت، چنان که در سورة النساء گفت: وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً

    یعنی النّبوّة و الکتاب. همانست که در سوره بنی اسرائیل گفت: إِنَّ فَضْلَهُ کانَ عَلَیْکَ کَبِیراً.

    سیوم فضل است بمعنی خلف، چنان که در سورة البقرة گفت: وَ اللَّهُ یَعِدُکُمْ مَغْفِرَةً مِنْهُ وَ فَضْلًا یعنی الخلف للمال عند الصّدقة. چهارم فضل است بمعنی منّت، چنان که جایها است در قرآن: وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ. پنجم فضل بهشت است، چنان که در سورة الاحزاب گفت: وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ بِأَنَّ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ فَضْلًا کَبِیراً یعنی الجنّة. ششم فضل رزق است در بهشت، چنان که گفت: یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ یعنی الرّزق فی الجنّة. هفتم فضل است بمعنی رزق در دنیا، چنان که در سورة الجمعة گفت: فَانْتَشِرُوا فِی الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ، و در سورة المزمل گفت: یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللَّهِ. یعنی الرّزق فی التجارة، و درین آیت ورد گفت: وَ لَئِنْ أَصابَکُمْ فَضْلٌ مِنَ اللَّهِ یعنی الرّزق فی الغنیمة، و نظائر این در قرآن فراوان است.

    فَلْیُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ این مؤمن که منافق وی را می‌بازنشاند از غزا، ایدون بادا که ننشیناد، یعنی که اللَّه میفرماید وی را که جهاد کند، و باز کوشد با ایشان که میخرند این جهان بآن جهان. باین قول «شری» بمعنی اشتری است.

    معنی دیگر: میفرماید که جهاد کنند و باز کوشند با دشمنان خدای، که ایشان این جهان میفروشند، و بآن بهشت و نعیم باقی می‌خرند، باین قول «شری» بمعنی باع است. و روا باشد که این خطاب منافقان نهند، ایشان که روز احد تخلّف کردند، و از غزا باز پس نشستند، و آن گـه معنی آن باشد: آمنوا ثمّ قاتلوا، نخست ایمان آرید پس جهاد کنید، که کافر پیش از آنکه ایمان آرد مأمور نبود. و باین قول «شری» بمعنی اشتری است، یعنی: یشترون الحیاة الدّنیا و یختارونها علی الآخرة.

    وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ ای: فیستشهد، أَوْ یَغْلِبْ ای یظفر، فکلاهما سواء، و هو معنی قوله: فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً یعنی: الجنّة. پس مؤمنان را تحریض کرد بر جهاد در راه دین، و از بهر حق، و از بهر رهانیدن آن ضعیفان مسلمانان که در دست مشرکان مکه بودند، از مردان چون حبیب و ابو ذر و غیر ایشان، و از زنان چون مادر اسامة و دختر عقبة بن ابی معیط و غیر ایشان، و کودکان چون اسامة و غیر ایشان، در دست کافران مکه بودند محبوس و معذّب،و دعا میکردند و میگفتند: بار خدایا! ما را ازین شهر مکه که جای کافران و مشرکانست بیرون آر، و به دار الهجرة ما را فرود آر. ربّ العالمین گفت درین آیت: چرا نروید بغزا؟ و ایشان را نرهانید؟ و گفته‌اند: قومی زمنان و ضعیفان مؤمنان در مکه مانده بودند، و کافران پیوسته ایشان را اذی مینمودند. پس ایشان دعا کردند و گفتند: اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا. معنی آنست که: ولّ علینا رجلا من المؤمنین یوالینا، بار خدایا! بر گمار بر ما، و والی کن بر ما، مردی از مؤمنان که ما را در خود گیرد، و از رنج کافران برهاند. وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً ینصرنا علی عدوّک. ربّ العالمین دعاء ایشان اجابت کرد، چون مکه گشاده شد، مصطفی (ص) را بر ایشان گماشت، و مصطفی (ص)، عتاب بن اسید را بر سر ایشان عامل کرد، تا انصاف بداد، و ضعیفان را قوّت داد، و مظلومان را از دست ظالمان برهانید، تا پس از آنکه ضعیفان بودند همه عزیزان و مهتران گشتند.

    الَّذِینَ آمَنُوا یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای فی طاعته، وَ الَّذِینَ کَفَرُوا یعنی المشرکین و الیهود، یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ الطَّاغُوتِ یعنی فی سبیل الشیطان. درین آیت تسلیت مؤمنان است، و قوّت دادن ایشان در جهاد، و وعده دادن بنصرت.

    میگوید: مؤمنان از بهر خدا و بفرمان خدا جنگ میکنند، و کافران و بیگانگان از بهر دیو و بفرمان دیو جنگ میکنند. آن گـه گفت: ای مؤمنان، شما با این فرمانبرداران شیطان و پس روان شیطان ازین بت پرستان و بیگانگان، جنگ کنید، و از کید شیطان مترسید که کید شیطان تا بود ضعیف بود. او را و پس روان او را خوار داریم، و هلاک کنیم، چنان که روز بدر کردیم، خوار داشتیم و هلاک کردیم.

    اگر کسی گوید: چونست که کید شیطان ضعیف خواند، و کید زنان عظیم خواند؟ و ذلک فی قوله: إِنَّ کَیْدَکُنَّ عَظِیمٌ، و معلومست که شیطان بجای صیّاد است و دام نهنده، و زنان بجای دام‌اند، بحکم آن خبر که مصطفی (ص) گفت: «النّساء حبائل الشیطان».

    و آن گـه صیّاد پنهان، و دام پیدا، و از پیدا حذر کردن بهتر توان از آنچه پنهان. پس چه حکمت است که کید زنان عظیم خواند و کید شیطان ضعیف؟ جواب آنست که کید زنان «عظیم» خواند، زیرا که کید زنان در تو اثر کند بی‌تو، بی مراد تو، چنان که ترا ارادتی نبود. امّا شیطان تا از تو ارادتی نبود، کید وی بکار نیاید، و وسوسه نتواند کرد. نه‌بینی که هرگز تو اندر نماز ناندیشی که من جیحون را پلی کنم، زیرا که بیرون از نماز ترا این ارادت نبوده است. لا جرم شیطان مر ترا اندر نماز این وسوسه نتواند کرد، لکن تو اندر نماز اندیشی که مرا بساط چنین میباید، زن چنین میباید، کدخدایی چنین باید، زیرا که بیرون از نماز ارادت تو همین باشد. پس شیطان بر این ارادت تو آلت سازد، و دست افزار کند، و ترا اندر نماز بوسوسه افکند. همین است قصّه آدم (ع) که در بهشت آن همه نعمت و راحت میدید، امّا در دلش افتاد که چه بودی اگر من همیشه اینجا بماندمی! چون ابلیس از وی این ارادت بدانست، با وی هم از در ارادت وی در آمد، و آدم را گفت: هَلْ أَدُلُّکَ عَلی‌ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْکٍ لا یَبْلی‌؟ مقصود آنست که تا از آدم ارادت جاودانه ماندن در بهشت نبود، ابلیس چیزی نتوانست کرد. چون کید شیطان را با تو دست افزاری بایست از تو، و آن ارادت تست، لا جرم کید او «ضعیف» خواند، و کید زنان را این آلت نباید که آن خود مؤثّر است بی‌ارادت تو، از بهر آن «عظیم» خواند.

    دیگر جواب آنست که شیطان بلا حول بگریزد، از آن کید وی ضعیف خواند، و از زنان بلا حول ایمن نگردی، پس کید ایشان عظیم خواند. دیگر ترا ازشیطان جز خیالی و وسوسه مجرّد نیست، که تو او را می‌نبینی، بیش از آن نیست که اندر دل وسوسه‌ای می‌کند، ازین جهت کید وی ضعیف خواند، و کید زنان عظیم خواند از آنکه در آن هم دیدار است، و هم خیال. دیگر گفته‌اند: کید شیطان ضعیف است چون با رحمت و عصمت اللَّه مقابل کنی، و کید زنان، عظیم است چون با خواهــش نـفس مردان و میل ایشان با زنان مقابل کنی.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمِیعاً از روی اشارت، بر ذوق جوانمردان طریقت این آیت اشارت بفرار است، و فرار با مولی گریختن است، و در تفرّق بر خود ببستن، و از دو جهان رهایی جستن است و گفته‌اند: فرار دو قسم است: یکی از خلق بگریختن، و دیگر قسم با حق گریختن. امّا از خلق بگریختن آسان کاری است، که این صفت عابدان و قاصدان است. کار آن دارد که با حق گریزد، و نه هر کسی با حق تواند گریخت، مگر کسی که عیان او را بار دهد، و مهر او را پرده بردارد، و احدیّت او را در کنف عزّت جای دهد، چنان که آن جوانمرد که بر بو یزید بسطامی شد، و از وی پرسید که: ما سهام اللَّه؟

    گفت: آن سهام حق که دلهای درویشان نشانه آنست چیست؟ آن جوانمرد این بگفت، و سر در جنبانید. بو یزید گفت: این سؤال تو نیست، و تو اهل این سؤال نه ای، گفت: چرا؟ گفت: از آنکه این سؤال حضرتیان است، و من بحضرت بودم و ترا بر آن درگاه ندیدم. آن جوانمرد گفت: نهمار در غلطی ای با یزید، من بدرگاه بودم، عیان مرا بارداد، مهر پرده برداشت، احدیّت مرا در کنف عزّت جای داد،پس غیرت پرده فرو گذاشت، تو بر در بماندی، از حال من چه خبر داری! گفت: این را نشانی هست؟ گفت: نشانش آنست که اینک بدرگاه میشوم، بیار اگر شغلی داری، تا ترا پایمردی کنم. این بگفت و کالبد خالی کرد. بو یزید گفت: آه که غوث جهان بود، امّا در پرده غیرت بود، من ندانستم. و زبان حال بو یزید بنعت تحسّر میگوید:

    آوه که دلارام دلم برد و گریخت!

    پیمان بشکست و اسپ هجران انگیخت

    تا دلبر و دل باز بچنگ آرم من

    بس خون که زدیدگان فرو باید ریخت‌

    گفته‌اند: نشان کسی که با مولی گریخت آنست که همّت یگانه دارد، و از تدبیر خود بیرون شود، و حکم را باستسلام گردن نهد. و این وصف آن جوانمردان است که ربّ العالمین ایشان را مستضعفان خواند، که در دست مشرکان مکه گرفتار بودند. همّت خود یگانه کرده بودند، از همه کس دل برداشته، و دل در حق بسته، و تدبیرها همه در باقی کرده، و بتقدیر حق راضی شده، و از راه تحکّم برخاسته، و حکم حق بجان و دل در گرفته، و بدان راضی شده و تن در داده. لا جرم ربّ العزّة ایشان را نیابت داشت، و مصطفی (ص) و مؤمنان را فرمود که: ایشان را دریابید، و از أذای دشمن باز رهانید. شما در راه خلاص ایشان کوشید، که ایشان در راه رضاء ما میکوشند. آری، بر خدای هیچکس زیان نکند.

    کس درین کار ما زیان نکند

    کس ما کار ناکسان نکند

    هر که روزی گامی برای خدا برداشت آن گام وی را روزی فریادرس سازد،و آن مزد وی را ضایع نکند، و بفضل خود برحمت بیفزاید.

    و بدین معنی حکایتی است که بعضی مفسّران آورده‌اند در تفسیر این آیت: رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها. گفتند: مردی از شهری که اهل آن ظالمان و بیگانگان بودند بیرون آمد، و روی نهاد بشهری که اهل آن صالحان بودند.

    بنیمه راه فرمان حق بوی در رسید، و چون مخائل مرگ بر وی پیدا شد، بزانو بخیزید، تا پاره‌ای فراتر شود بنزدیک شهر صالحان. پس ربّ العزّة ملائکه رحمت و ملائکه عذاب را بفرستاد، و ایشان را فرمود که بپیمائید، و اندازه برگیرید که بکدام شهر نزدیکتر است، بنیک مردان یا ببدمردان. پس بپیمودند و بیک بدست بشهر صالحان نزدیکتر بود. ربّ العالمین ملائکه عذاب را باز خواند، و ملائکه رحمت را فرمود که: شما روع وی بردارید، و او را ببهشت برید که ما را رحمت از کس دریغ نیست، و آن کس که با وی عنایت ماست پیروزی وی را نهایت نیست.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: أَ لَمْ تَرَ نبینی، ننگری، إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ بایشان که ایشان را گفتند: کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ دستها فرا دارید، وَ أَقِیمُوا الصَّلاةَ و نماز بپای دارید، وَ آتُوا الزَّکاةَ و زکاة از مال بدهید، فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتالُ چون بر ایشان واجب نوشتند غزا کردن، إِذا فَرِیقٌ مِنْهُمْ گروهی از ایشان، یَخْشَوْنَ النَّاسَ از جنگ مشرکان بترسیدند، کَخَشْیَةِ اللَّهِ چنان ترسیدند که از خدا باید ترسید، أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً یا نیز سختتر، وَ قالُوا و چنین گفتند، رَبَّنا خداوند ما! لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ چرا بر ما جهاد کردن نبشتی؟ لَوْ لا أَخَّرْتَنا چرا ما را باز نگذاشتی، إِلی‌ أَجَلٍ قَرِیبٍ تا اجلی که خود نزدیکست. قُلْ ای پیغامبر من گوی، مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ برخورداری درین گیتی‌اند کست، وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ و آن جهان به است، لِمَنِ اتَّقی‌ او را که درین جهان پرهیزکار است، وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا (۷۷) و بر شما ستم نیاید باندازه فتیلی.

    أَیْنَما تَکُونُوا هر جا که باشید، یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ بشما رسد مرگ، وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ و هر چند در حصارها باشید استوار و محکم کرده، وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ و اگر بایشان رسد نیکی این جهانی، یَقُولُوا گویند: هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ این از نزدیک خدا است، وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ و اگر بایشان رسد بدی این جهانی، یَقُولُوا گویند: هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ این از نزدیک تو است، قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ایشان را بگو که خیر این جهانی و شرّ این جهانی همه از خدا است، بخواست و تقدیر وی، فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ چه رسید این قوم را، لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً (۷۸) خواهندید که هیچ سخن در نیابندید؟

    ما أَصابَکَ هر چه بتو رسد، مِنْ حَسَنَةٍ از نیک این جهانی، فَمِنَ اللَّهِ آن از خدا است، بارادت و تقدیر او، وَ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ و هر چه بتو رسد از بد این جهانی، فَمِنْ نَفْسِکَ آن از ارزانی بودن تو است و از استحقاق تو، وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا و ترا که فرستادیم پیغامبری فرستادیم، وَ کَفی‌ بِاللَّهِ شَهِیداً (۷۹) و خدای گواه کافی است.

    مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ هر که فرمان برد رسول را، فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ خدای را فرمان برد، وَ مَنْ تَوَلَّی و هر که بر گردد، فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً (۸۰) ما ترادر ایشان گوشوان نفرستادیم.

    وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ و میگویند فرمانبرداری، فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ چون از نزدیک تو بیرون شند و با هم افتند، بَیَّتَ طائِفَةٌ مِنْهُمْ بشب با هم میگویند گروهی از ایشان، غَیْرَ الَّذِی تَقُولُ نه آنکه تو می‌گویی بایشان، وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ و خدای مینویسد آنچه ایشان بشب میکنند، و میگویند، فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ روی گردان از ایشان و فراگذار، وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ و پشت بخدا باز کن، و کار بوی سپار، وَ کَفی‌ بِاللَّهِ وَکِیلًا (۸۱) و خدای کار پذیر و کارسازی بسنده است.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ الآیة سبب نزول این آیت آن بود که قومی از اجلّه صحابه چون عبد الرحمن بن عوف الزهری و سعد بن ابی وقاص الزهری و قدامة بن مظعون الجمحی و مقداد بن عمرو الکندی پیش از هجرت در مکه دستوری خواستند از مصطفی (ص) که: شمشیر کشند بر مشرکان از رنج و أذی که از ایشان میدیدند. رسول خدا ایشان را گفت: «کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ» دستها فرا دارید از قتال، که مرا بقتال نفرموده‌اند، نماز بپای دارید، و زکاة مال بدهید، که مرا کنون با این فرموده‌اند. آن قوم رنجور شدند، و دلتنگ گشتند از آن منع. پس چون هجرت کردند به مدینه، و فرمان آمد از اللَّه که: جهاد کنید با کافران، و جنگ بدر در پیش بود، ایشان را بقتال فرمودند. گروهی از ایشان از قتال ترسیدند، و باز نشستند. چنین گویند که طلحة بن عبید اللَّه بود.و این بازماندن و از قتال ترسیدن از طبع بشری بود و از دوستی حیات، نه از کراهیت فرمان حق جلّ جلاله. این همچنانست که جای دیگر گفت: کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لَکُمْ، و این از ایشان عجب نبود که پیغامبران مرسل نیز از دوستی حیات از مرگ جزع نموده‌اند، و آن بر ایشان عیب نبود. و گفته‌اند: این آیت در شأن قومی مؤمنان آمد که هنوز در علم راسخ نبودند، و ضعیف دل بودند، و ایمان ایشان کمالی و قوّتی نداشت. و مذهب اهل سنّت آنست که: اهل ایمان در ایمان متفاوت‌اند، و مؤمنان در ایمان بر یکدیگر افزونی دارند: کس است که ایمان وی بکمال است، و بغایتی که طبع بشری بر وی زور نتواند کرد، بلکه طبع بشری مغلوب ایمان وی باشد. و کس است که درجه وی فروتر بود تا در طبع بشری بماند، و خود را از سختیها و رنجها بگریزاند. اینست راه راست و معتقد درست و جادّه سنّت. و مذهب مرجیان آنست که ایمان همه یکسانست، و بعد از گفت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ کبائر و فواحش هیچ زیان نکند بر برنده، و پارسای نیکمرد و فاجر بد مرد، در ایمان و در ثواب، هر دو یکسان دانند، و نعوذ باللَّه ازین گفت شنیع، و معتقد خبیث. ربّ العزّة جلّ جلاله میگوید: أَمْ حَسِبَ الَّذِینَ اجْتَرَحُوا السَّیِّئاتِ أَنْ نَجْعَلَهُمْ کَالَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ‌.

    جای دیگر گفت: أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ. أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ؟! نظائر این در قرآن فراوان است، چنان که رسیم بآن شرح دهیم.

    قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ معناه: قل یا محمد لهم: اجل الدّنیا قریب، و عیشها قلیل.

    وَ الْآخِرَةُ ای الجنّة خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی‌ الشّرک و معصیة الرّسول. ای محمد ایشان را گوی: سر گذشت و فرا سر برد و خوشـی‌ این جهان و بر خورداری درین گیتی اندکست. و کسی که پرهیزکار بود، و فرمانبردار رسول خدا بود، او را آن جهان به است، سرای امن و نعیم جاودانی، و جوار حضرت ربّانی! و گفته‌اند: قلیل در قرآن بچند معنی آید: یکی از آن، ریا و سمعت است، چنان که در سورة النساء گفت: وَ لا یَذْکُرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا

    ای ریاء و سمعة، و در سورة الاحزاب گفت: وَ لا یَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِیلًا ای ریاء و سمعة. دوم بمعنی لا شی‌ء است، چنان که در سورة الاعراف گفت: قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ یعنی انّکم لا تشکرون البتّة، و مثله فی سورة الحاقه: قَلِیلًا ما تُؤْمِنُونَ، قَلِیلًا ما تَذَکَّرُونَ، و در سورة الملک گفت: وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَلِیلًا ما تَشْکُرُونَ ای لا تشکرون البتّة. سیوم قلیل است بمعنی یسیر، یعنی اندک. چنان که در سورة البقرة گفت: لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا ای عرضا من الدّنیا یسیرا. همانست که درین آیت گفت: قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ. و در قرآن قلیل است بمعنی سیصد و سیزده بعدد، چنان که در سورة البقرة اصحاب طالوت را گفت: فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ یعنی ثلاثمائة و ثلاثة عشر، کعدد اصحاب رسول اللَّه یوم بدر. و قلیل است بمعنی هشتاد، چنان که در سورة هود گفت اصحاب کشتی نوح را: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ یعنی مع نوح الّا ثمانین نفسا: اربعین رجلا و أربعین امرأة.

    وَ لا تُظْلَمُونَ فَتِیلًا بر شما ستم نکنند، یعنی که از شما یک طاعت و شما را بیک معصیت ناکرده نگیرند، و اگر آن طاعت یا آن معصیت فتیلی بود. فتیل آنست که میان دو انگشت تهی بر هم مالی، چیزی فراهم آید. ابن کثیر و حمزه و کسایی و ابن عامر بروایت هشام «و لا یظلمون» بیا خوانند علی الغیبة، تا موافق باشد ما قبل را، زیرا که ذکر غیبت متقدّم است، و هو قوله: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ. باقی وَ لا تُظْلَمُونَ بتا خوانند علی الخطاب، و مخاطب آن قوم‌اند که ذکر آن از پیش رفت، و پیغامبر (ص) و مؤمنان را با ایشان ضمّ کرده، و هذا علی تغلیب الخطاب علی الغیبة. و اختیار بو حاتم «تا» است، از بهر آنکه از پیش گفت: قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ. و در عقب گفت: أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ بر خطاب، «ما» اینجا صلت است، معنی آنست که: این کنتم، هر جا که شما باشید مرگ بشما رسد. و این سخن متّصل است بآیت پیش، میگوید: از جهاد چه ترسید؟

    و از مرگ کجا گریزید؟ چون اجل در رسد، و روزگار شمرده برسد، مرگ در آید و گرچه در حصارها بید، آن حصارهای دور بـرده و دواخ کرده.

    همانست که جای دیگر گفت: قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِی تَفِرُّونَ مِنْهُ، فَإِنَّهُ مُلاقِیکُمْ.

    و فی معناه انشدوا:

    قد طالما أکلوا دهرا و ما نعموا

    باتوا علی قلل الجبال تحرسهم

    غلب الرّجال فلم تمنعهم القلل

    و استنزلوا بعد عزّ من معاقلهم

    و اسکنوا حفرا یا بئس ما نزلوا

    ناداهم صائح من بعد ما دفنوا

    این الا سرّة و التیجان و الحلل؟

    این الوجوه الّتی کانت محجّبة

    من دونها تضرب الاستار و الکلل؟

    فأصفح القبر عنهم حین یسألهم

    تلک الوجوه علیها الدّود تقتتل

    فأصبحوا بعد طول الأکل قد اکلوا

    وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ ای حصون محصّنة مطوّلة مرفوعة البناء، من اشاد البناء و شیّده، اذا رفعه. مشیّده آنست که دور بر آرند اندر هوا، و استوار کنند، چنان که آدمی بآن نرسد. میگوید: اگر چه از دوری و استواری آدمی بدان نرسد، مرگ برسد، که مرگ از کس در نماند، و از چیز باز نماند. و گفته‌اند مشیّده از شیّد است یعنی محکمة بالشّید ای بالجصّ. و روایت کنند از ابن عباس که گفت فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ ای فی قصور من حدید، یعنی اگر چه در حصنها وکوشکهای آهنین باشید، مرگ بشما رسد. و گفته‌اند: اگر همه در برجهای فلک بید مرگ هم در رسد. و گفته‌اند: درین آیت ردّ قدریان است که گفتند: کشته نه بوقت خویش مرد، که اگر او را نکشتندید تا زمانی بزیستی.

    ربّ العزّة درین آیت بیان کرد که هر کس را روزگاری و اجلی نامزد است، چون اجل در رسد لا بد روح از جسم مفارقت گیرد، اگر بقتل باشد یا بموت. و سخن قدریان بسخن کافران و منافقان ماند که گفتند بعد از وقعت احد: لَوْ کانُوا عِنْدَنا ما ماتُوا وَ ما قُتِلُوا. جای دیگر حکایت کرد از منافق که گفت: قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیَّ إِذْ لَمْ أَکُنْ مَعَهُمْ شَهِیداً. ربّ العالمین سخن ایشان ردّ کرد، گفت: أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ.

    ثمّ قال تعالی: وَ إِنْ تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِنْدِکَ. سبب نزول این آیت آن بود که: قومی از اعراب یکدیگر را گفتند: بیائید تا به محمد شویم بهجرت: اگر چنانست که ما را و ستوران ما را زمین وی سازد او راستگویست، و دین وی راستست، و اگر نسازد پس نه دین او راستست، و نه او راستگویست. پس چون به مدینه آمدند ایشان را تب گرفت که مدینه عاهت و وبا داشت، تا پس رسول خدا (ص) دعا کرد که: «و انقل حمّاها الی الجحفة»

    گفت تب آن بر گیر، و بر زمین کافران بر.

    ربّ العالمین گفت: قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ای محمد! ایشان را گوی: از محمد چه بینید! از تقدیر و خواست خدای بینید، که همه از خدا است خیر این جهانی و شرّ این جهانی، همه بخواست و تقدیر اوست. و هم در شأن ایشان باین معنی آیت آمد: یَمُنُّونَ عَلَیْکَ أَنْ أَسْلَمُوا الآیة.

    فَما لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً؟! یعنی ما لهؤلاء الیهود و المنافقین لا یفقهون قولا الّا التّکذیب بالنّعم؟! اگر خواهی اینجا وقف کن، پس بافتتاح سخن درگیر که: ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ، یعنی ما اصابک یا ابن آدم من فتح و غنیمة فمن تفضّل اللَّه، و ما اصابک من سیّئة ای من جدب و هزیمة و أمر تکرهه، فمن نفسک، ای فذنبک یا ابن آدم، و أنا الّذی قدّرتها علیک. نظیر این آنست که ربّ العزّة گفت: وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ. جای دیگر گفت: أَ وَ لَمَّا أَصابَتْکُمْ مُصِیبَةٌ، الی قوله: قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِکُمْ ای من استحقاق انفسکم. و اگر خواهی وقف مکن، و سخن در پیوند: لا یَکادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ، یعنی یقولون: ما أَصابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ. و معنی آنست که چه رسید اینان را، و چه بودست که در نمی‌یابند این سخن که میگویند که: هر چه بتو رسد از نیکی، از خدا است، و هر چه بتو رسد از بدی، از نفس تو است. پس این سخن حکایت است از ایشان که بر سبیل انکار باز میگوید.

    ابو صالح خوانده و علی بن الحسین و زید بن علی: و ما اصابک من سیّئة فمن نفسک، و أنا قدّرتها علیک. ابن عباس خوانده: فمن نفسک و انّا کتبناها علیک، و در مصحف ابی کعب است: و ما اصابک من سیّئة فبذنبک و أنا قدّرتها علیک، و ابن مسعود خوانده: و ما اصابک من سیّئة فمن عندک»، و بعضی از قراء خوانده‌اند: و ما اصابک من حسنة فمن اللَّه و من اصابک من سیّئة، پیوسته تا آنجا، و قطع سخن کند، آن گـه گوید: فَمِنْ نَفْسِکَ. معنی آنست که هر چه بتو رسید از نیک و بد این جهانی از خدا است. پس از کیست از تو است. و کسایی گوید: شنیده‌ام در بعضی قراءت: ما اصابک من حسنة فمن اللَّه و ما اصابک من سیّئة، پس آن گـه فمن نفسک؟ معنی آنست که هر چه بتو رسد از نیک و بد این جهانی از خدا است، تو در میانه که ای؟ این نفس تو کیست؟ و این قراءت بو جعفر است روایت دختر وی میمونه. و بدان که معتزله را و قدریه را درین آیت قوت نیست، و نه ایشان را حجّت است، که این نه «ما اصبت» است که ما أَصابَکَ است، و سخن نه در آن میرود که از بنده آید از نیکی و بدی، سخن در آنست که ببنده رسد از نیک و بد. و نظیر این در قرآن فراوان است: أَنْ لَوْ نَشاءُ أَصَبْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ، ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ، ما أَصابَ مِنْ مُصِیبَةٍ فِی الْأَرْضِ وَ لا فِی أَنْفُسِکُمْ الآیة، نُصِیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ. و سرّ مسأله آنست که حسنه و سیّئة درین آیت نه از فعل و کسب بنده است، و ازینجا که ثواب و عقاب در آن نه پیوسته است، و وعد و وعید در آن نه بسته است. نظیر این در قرآن: إِنْ تَمْسَسْکُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْکُمْ سَیِّئَةٌ یَفْرَحُوا بِها، فَإِذا جاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قالُوا لَنا هذِهِ وَ إِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسی‌ وَ مَنْ مَعَهُ. این همه حسنات و سیّئات از اسباب است نه از اکتساب، و آنچه از اکتسابست و ببنده منسوب، بثواب و عقاب پیوسته است، چنان که گفت: مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها الآیة، و مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ، وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَکُبَّتْ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ.

    الحسین بن الفضل را پرسیدند ازین آیت، جواب داد: انّ الحسنات و السّیّئات فی هذه الآیة ماسّات لا ممسوسات. قال: و هی النّعماء و الرّخاء و الشّدّة و البلاء. این همه آنست که ربّ العزّة بعلم رفته، و قلم سابق، بر بندگان نوشته است، و نه از عمل و از کسب بنده است. و از بهر این عادت رفته است که گویند: اصابنی بلاء، اصابنی فرح و محبوب، و کس نگوید:، اصابتنی الصّلاة و الزّکاة و الطّاعة و المعصیة ثمّ قال تعالی: وَ أَرْسَلْناکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَ کَفی‌ بِاللَّهِ شَهِیداً و کفی باللَّه، این باء تأکید را در افزود، معنی آنست که: و کفی اللَّه شهیدا. اللَّه بگواهی بسست، که تو رسول اویی. معنی دیگر گفته‌اند که: اللَّه بگواهی بس است، که حسنات و سیّآت همه ازوست جلّ جلاله و تقدّست اسماؤه.

    مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ ای: من یطع الرّسول فی سنّته، فقد أطاع اللَّه فی فریضته. رسول خدا (ص) چون به مدینه هجرت کرد گفت: «من احبّنی فقد احبّ اللَّه، و من اطاعنی فقد اطاع اللَّه»

    و منافقان گفتند می‌نه بینید این مرد را که میخواهد که او را بخدایی گیریم، چنان که ترسایان عیسی را بخدایی گرفتند. پس ربّ العالمین تصدیق قول رسول خویش را این آیت فرستاد: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ.

    هر که رسول را فرمانبردار است خدای را فرمانبردار است.

    وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً و هر که از طاعت برگردد، تو بر ایشان حفیظ نه‌ای. یعنی که تو غیب ایشان ندانی، ظاهر ایشان دانی، غیب و سرّ ایشان ما دانیم. دلیل برین قول آنست که در عقب گفت: وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ این منافقان میآیند و میگویند: ما فرمانبرداریم، و طاعت‌دار، و آن گـه در سرّ کافر میشوند، و نافرمانی میکنند.

    وَ یَقُولُونَ طاعَةٌ یعنی: منّا طاعة و أمرنا طاعة. و بعضی مفسّران گفتند: وَ مَنْ تَوَلَّی فَما أَرْسَلْناکَ عَلَیْهِمْ حَفِیظاً منسوخ است بآیت سیف.

    فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ این در شأن قومی منافقانست. گویند در شأن خلاس بن سوید آمد. مردی از متّهمان بنفاق بحضرت رسول (ص) آمدی، و گفتی: سمعا و طاعة، فرمانبرداری، یعنی هر چه فرمایی فرمانبرداریم، ربّ العزّة گفت: فَإِذا بَرَزُوا مِنْ عِنْدِکَ پس چون از نزدیک تو بیرون شند نه آن گویند که‌ تو می‌گویی بایشان.

    وَ اللَّهُ یَکْتُبُ ما یُبَیِّتُونَ این را دو وجه است: یکی آنکه اندر کتاب فرو فرستد، و ترا از سرّ ایشان خبر دهد. دیگر وجه آنکه حفظه را فرماید تا بنویسند آنچه ایشان همه شب میکنند و میگویند، تا فردا جزا ایشان بایشان رساند. و این سخن پادشاهانه است! پادشاه گوید: ما کشتیم و ما کردیم و ما کندیم یعنی بسپاه.

    فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ اوّل او را اعراض فرمودند از قتل منافقان، پس منسوخ گشت باین آیت: یا أَیُّهَا النَّبِیُّ جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ.

    ثمّ قال: تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ وَ کَفی‌ بِاللَّهِ وَکِیلًا توکّل قنطره یقین است، و عماد ایمان، و محلّ اخلاص. و سرّ توکّل آنست که بحقیقت دانی که بدیگر کس چیز نیست، و از حیلت سود نیست، عطا و منع که هست بحکمت است، و قسّام مهربان بی غفلت است. «وکیل» فعیل است بمعنی مفعول، یعنی: وکّل الیه الأمور، اللَّه اوست که کارها همه بدو گذارند، که کارران بندگان و نگهبان ایشان اوست، کارساز و بنده نواز اوست جلّ جلاله، و عزّ کبریاءه و عظم شأنه.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ الآیة بر ذوق اربـاب حکمت و سالکان راه حقیقت از روی اشارت میگوید: کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ، ای اخرجوا ایدیکم عن امورکم، و کلوها الی معبودکم. خویشتن را از کارها بیرون آرید، و یکسر شغلها بمولی سپارید، و باو بازگذارید، که اوست سازنده کار بندگان، مدبّر و مقدّر کارران، و نگهبان، بسر برنده شغل ایشان بی‌ایشان، دل دهنده تائبان،و پذیرنده عذر خواهان. چند که منّت است او را بر بندگان: از اوّل بنده را رایگان بیافریند، چون در ظهور آرد، از آب و باد و آتش نگه دارد. بسمع و بصر، بفطنت و حکمت بیاراید، ایمان و معرفت بر وی نگه دارد. پس آن گـه چون دست بمخلوقی بردارد، خطاب آید که: کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ دست از مخلوق فرو دار، و بخالق بردار، که خداوند با وفا اوست، دهنده عطا و پوشنده خطا اوست، در مهربانی و کریمی بیهمتا اوست.

    و گفته‌اند: کُفُّوا أَیْدِیَکُمْ، معنی آنست که: دست از دنیا باز دارید، و در شهوات بر خود فرو بندید، و مال و جاه دنیا براندازید، آنچه حرام است لعنت است، و آنچه حلالست محنت است، و آنچه افزونی است عقوبتست. مصطفی (ص) گفت: «الدّنیا ملعونة، ملعون ما فیها الّا ذکر اللَّه، عالما او متعلما».

    گفت: این دنیا ملعون است، سرای بینوایی و بیدولتی، طبل میان تهی، و بساط فرومایگی. ربّ العزّة تا دنیا را بیافرید در آن ننگرسته، و آن را لعنت کرده، و دشمن داشته، و هر چه در آن، بلعنت کرده مگر سه چیز: ذکر خداوند جلّ جلاله، که در دنیا است و نه از دنیا است.

    دیگر مرد عالم که مسلمانان را چون روشن چراغ و بر دل شیطان داغ است. سیوم کسی که جوینده علم است، و در راه دانش اندر منزل طلب است. مصطفی (ص) از بهر وی گفته:«انّ الملائکة لتضع اجنحتها لطالب العلم»، این کس هم در دنیا است، و نه از دنیا. چون ازین سه درگذشت، زینهار گرد دنیا مگرد، که روی معرفت سیاه کند، و جامه عصمت چاک گرداند. خبر نداری که این دنیای دنی دیرست تا بر مثال عروسی آراسته، بر طارم نشسته، و از شبکه شکّ بیرون مینگرد، و با تو میگوید:

    من چون تو هزار عاشق از غم کشتم

    نابود بخون هیچکس انگشتم‌

    علی مرتضی (ع) آن هزبر درگاه رسالت و داماد حضرت نبوت، هر گـه که بدنیا بر گذشتی، دامن دیانت خویش فراهم گرفتی ترسان ترسان، و گفتی‌ «غرّی غیری یا دنیا! فقد تبتّک ثلاثا»

    گفتند: ای عجبا، که روان شیر مردان عصر از بیم ذو الفقار تو همه آب گشت، چنین از دنیا می‌بترسی؟ گفتا: شما خبر ندارید که این دنیا درختی خارآور است، دست هوی و حرص آن را بر کنار جوی عمر تو نشانده، اگر نه باحتراز روی خار آن در دامن عصمت تو افتد، و پاره پاره کند.

    نشنیده‌ای که در بدایت کار که هنوز خار آن قوّت نگرفته بود، دامن درّاعه عصمت آدم چون میدرید؟ اکنون که خار آن قوی گشت، و روزگار برآمد با علی بو طالب خود چه کند؟ مصطفی (ص) ازینجا گفت: «حبّ الدّنیا رأس کلّ خطیئة»،تا دل بر آن کمتر نهند، و حذر کنند، و ربّ العزّة جلّ جلاله گفت: قُلْ مَتاعُ الدُّنْیا قَلِیلٌ وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی‌. تا رغبت کمتر نمایند، و از آن پرهیزند.

    واسطی گفته: چون ایشان را در دنیا زهد فرمود، بچشم ایشان اندکی ساخت، و در قرآن مجید «قلیل» خواند، تا ترک آن بر ایشان آسان شود، هذا غایة الکرم و الرّحمة. و گفته‌اند: ربّ العزّة عارفان را درین آیت از دنیا بربود و بعقبی کشید، بآنچه گفت: وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِمَنِ اتَّقی‌ پس از عقبی نیز بربود، و بخود کشید بآنچه گفت: وَ اللَّهُ خَیْرٌ وَ أَبْقی‌.

    أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ حکایت کنند از جوانمردی که هر گـه که این آیت برخواندی گفتی: آه از مرگ نفس! آه از مرگ دل! آه آه از مرگ‌جان! اگر درین بمانم مرا چه توان؟ و درد را چه درمان؟ چون حال اینست و کار چنین، بی کسا که منم، بی سر و سامان، خداوندا!

    هم تو مگر سامان کنی، را هم بخود آسان کنی

    درد مرا درمان کنی، زان مرهم احسان تو!

    او که نفسش میرد از دنیا درماند، او که دلش میرد از عقبی درماند، او که جانش میرد از مولی درماند، او که نفسش مرد از اهل و ولد جدا ماند، او که دلش مرد از انس و طرب باز ماند، او که جانش مرد از خدای صمد درماند. پس دلهای عزیزان و صادقان که از نهیب این سخن و سیاست این حال خون گشت، که آیا در ازل برای ما چه رفته؟ و در ابد کار ما چون آمده؟

    پیر طریقت اینجا گفته: اولیتر بتیمار خوردن از آن کسی نیست که از ازل خویش او را بی آگهیست! غافل بودن از ابد خویش از نادانی است، میان بوده و و بودنی این خواب غفلت چیست؟ آدمی را میان دو موج از آتش چه جای بازیست؟! أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ ابو هریره گفت: که از رسول خدا (ص) شنیدم که گفت: «انّ الرّوح اذا خرج من جسده، و اتی علیه سبعة ایّام، یقول: یا ربّ ائذن لی حتّی انظر الی جسدی».

    گفتا: چون جان پاک از آلایش بشریّت مرغ وار از قفص خاک بیرون آید، و سوی عالم علوی قصد آشیان عزّت کند، چون بر آن مرکز خویش قرار گیرد، و یک هفته بر آید، از خالق دستوری خواهد تا آن منزل خاصّ خویش را باز بینم، و حال وی باز دانم. دستوری یابد، آن جان پاک بخاک در آید، و از دور بقالب خویش نگه کند، آن را نه برنگ خود بیند، و نه‌بر حال خود، آب بیند که از چشم در ایستاده بجای روشنایی، و از دهن در ایستاده بجای گریانی. بزارد و بنالد و بگرید، و باز گردد تا هفته دیگر، پس دیگر بار دستوری خواهد، آید، و جسد خود را بیند، در آن لحد تاریک، بزاری زار آن آب همه صدید شده، و بوی بگشته، از نخستین بار بیشتر گرید، و زارتر بود.

    پس برود و به هفته دیگر باز آید. خورنده بیند براست و چپ روی وی، و آن جمال و کمال خلقت وی همه دیگرگون گشته. خورنده از چشم بیرون میآید، و در بینی میشود، و از بینی بیرون میآید، و در دهن میشود. آن گـه جان بفریاد آید، و گوید: آه صرت جیفة قذرة! کجا است آن قدّ و بالای تو کجاست آن جمال و کمال تو؟ کجاست آن صورت زیبای تو؟ کجاست آن محاسن نورانی تو؟ کجاست آن گفت دلربای تو؟ کجااند عیال و فرزندان تو؟ که از بهر ایشان بار کشیدی، و رنج بردی، تا به بینند حال و جای تو، و عبرت گیرند بکار تو. این املک الطّویل؟

    و حرصک الشّدید؟ این منزلک العمران؟ این ما جمعت من حلال و حرام؟ این اخوانک و رفقاؤک؟ این من کنت تفخر بهم؟ ترکوک فی لحدک وحیدا، بین التّراب و الدّود، لو نظروا علیک کما نظرت لترکوا الدّنیا و بکوا علی انفسهم ایّام حیاتهم! فالویل لی و لک الی یوم القیامة من الملک الجلیل، و دیّان یوم الدّین! فعلیک السّلام، فلیتنی لم ارک و لم ترنی. ثمّ انقلب عنه و مضی. پس راوی خبر گفت و اللَّه اعلم: فهذا احوالنا و مردّنا و مصیرنا، و انّا للَّه و انّا الیه راجعون.

    أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ مجاهد گفت: این آیت در شأن زنی فرو آمد که دختری داشت، و این زن مزدوری داشت از خانه بیرون فرستاد تا آتشپاره‌ای بخانه آرد. مزدور مردی را دید بر در خانه ایستاده، و میگوید: دختری را زادند درین خانه؟ مزدور گفت: آری. گفت: آن دختر نمیرد، تا آن گـه که قضاءفسق و فجور فراوان بر سر وی برود، و آن گـه بعاقبت مزدور او وی را بخواهد، و آن گـه مرگ او بعنکبوت بود. مزدور از آن سخن در خشم شد، و کارد برداشت، و شکم آن دخترک بشکافت، و در بحر شد، و خویشتن را ناپدید کرد. آن دخترک را شکم بدوختند، و معالجت کردند، تا بحال صحّت باز آمد. چون بحدّ بلوغ رسید، سر در نهاد، و آنچه قضا بود از فجور بر سر وی برفت. پس بساحل بحر شد، و آنجا مقام کرد، تا روزی که آن مزدور از دریا بر آمد، و مالی فراوان با وی. پس دلّاله را برخواند، و گفت: زنی با جمال از بهر من بخواه. دلّاله گفت: اینجا زنی است نیکوترین زنان بجمال، چنان که میخواهی، امّا فاجره است، مگر که تو او را بخواهی دست از فجور باز دارد. آن زن بخواست، و هم چنان کرد، از فجور توبت کرد، و بعقد نکاح در تحت این مرد آمد. و این مزدور او را سخت دوست میداشت. روزی این مزدور سرگذشت خود باز گفت، و حکایت باز کرد. زن گفت: من آن جاریه‌ام که تو شکم وی بشکافتی، و اینک نشان شکافتن و دوختن. مزدور گفت: مرگ تو بعنکبوت باشد چنان که نشان داده‌اند، امّا من از بهر تو در میان صحرا کوشکی بسازم، و چندان بالا دهم که عنکبوت آنجا نرسد. چنان کردند، و آن زن در قصر مینشست. آخر روزی عنکبوت در میان قصر پیدا گشت. این زن بترسید، و بر آشفت، و انگشت پای وی بر آن عنکبوت آمد، او را در گزید. و از آن گزیدن اندامهای وی سیاه گشت، و از دنیا برفت. ربّ العالمین آیت فرستاد در شأن وی که: أَیْنَما تَکُونُوا یُدْرِکْکُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ کُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ از مرگ هیچکس نتواند گریخت، هر جا که روید بشما در رسد.

    مصطفی (ص) گفت: «احبب من شئت فانّک مفارقه، و عش ما شئت فانّک میّت، و اعمل ما شئت فانّک ملاقیه».
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ در نیندیشند درین قرآن ؟ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ و اگر این قرآن از نزدیک جز از اللَّه بودی، لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً (۸۲) درین قرآن اختلافهای فراوان یافتندید.

    وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ و هر گـه که با ایشان آید چیزی، مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ از أمن یا از بیم، أَذاعُوا بِهِ آشکارا کنند آن را، و باز گویند، وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی الرَّسُولِ و اگر باز برندید آن را با رسول خدا، وَ إِلی‌ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ و با فقهاء دین، لَعَلِمَهُ بدانید آن، الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ مستنبطان علم از میان ایشان، وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ و اگر نه فضل خدا بودی با شما، وَ رَحْمَتُهُ و بخشایش و مهربانی وی، لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ شما همه بر پی دیو ایستادید، إِلَّا قَلِیلًا (۸۳) مگر اندکی.

    فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ جهاد کن از بهر خدا، لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ بر تو نیست و نفرمودند ترا مگر بتن تو، وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ و بینگیز و بر آن دار مؤمنان را، عَسَی اللَّهُ أَنْ یَکُفَّ مگر که اللَّه باز دارد از شما، بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا زور و گزند ایشان که کافر شدند، وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً و زور گرفتن اللَّه مه است و گزند نمودن وی سخت‌تر، وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا (۸۴) و باز دارنده‌تراست دشمن را از مؤمنان.

    مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً هر که شفاعت کند شفاعتی نیکو، یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها ویراست از مزد آن بهره‌ای، وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً و هر که شفاعت کند شفاعتی بد، یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها ویراست از وبال آن بهره‌ای، وَ کانَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ مُقِیتاً (۸۵) و اللَّه بر همه چیز پادشاه است و گوشوان و توانا و دهنده باندازه.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ الآیة التدبّر فی اللّغة النّظر فی ادبار الامور. تدبّر آنست که در آخر کارها نظر کنی، تا اوّل و آخر آن بهم سازی و راست کنی. ربّ العالمین میگوید درین آیت که: چرا نشنوند منافقان این قرآن را؟! و چرا در آن تفکّر و تأمّل نکنند؟! و در اوّل و آخر آن ننگرند؟! تا بدانند که آیات آن براستی و درستی و پاکی همه بیکدیگر ماند، و یکدیگر را تصدیق میکند، در آن تناقض و تفاوت نه، و اگر جهانیان همه بهم آیند، و عقلها و علمها همه درهم پیوندند، تا مثل آن بیارند، نتوانند، و عاجز شوند، چنان که ربّ العزّة گفت: قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ الآیة. مجاهد گفت: معنی آنست که چرا نیندیشند درین قرآن تا بدانند که مخلوق نیست، و بسخن مخلوق مانده نیست؟! مصطفی (ص) گفت: «فضل کلام اللَّه علی غیره کفضل اللَّه علی خلقه».

    و روی انّه قال: «انّ فضل القرآن علی سائر الکلام کفضل اللَّه علی خلقه، و ذلک انّه منه».

    عمران بن حصین گفت: عبد اللَّه مسعود را دیدم در کوفه، گفتم: یا عبد الرحمن! از علم تورات بنزدیک تو چیز هست؟ گفت: نعم، انّ اوّل ما انزل اللَّه علی موسی فی التوریة: لا اله الّا اللَّه، محمد رسول اللَّه، القرآن کلام اللَّه. وکیع بن الجراح گفت امام اهل سنّت: من زعم انّ القرآن مخلوق فقد زعم انّ القرآن محدث، و من زعم انّ القرآن محدث، فقد کفره. اسماعیل بن ابی اویس گفت: القرآن کلام اللَّه، و من اللَّه، و علم اللَّه، لیس بمخلوق، و من قال هو مخلوق فهو کافر، و من قال القرآن کلام اللَّه لا ادری مخلوق هو أم غیر مخلوق، فهو کافر، و من قال لفظی بالقرآن مخلوق فهو کافر. روایت کنند از احمد بن حنبل که جهمیان همین سه فرقت‌اند: قومی که گفتند: قرآن مخلوقست اینان را جهمی مطلق گویند، و قومی که گفتند: ندانیم که مخلوقست یا نه مخلوقست، اینان را واقفه گویند، و شکاک نیز گویند، و قومی که گفتند: لفظ ما بقرآن مخلوقست، اینان را لفظیه گویند، و هر سه متقارب‌اند، و در کفر و بدعت یکسان. و احمد بن حنبل و یحیی بن منصور گفتند: اللّفظیّة شر من الجهمیّة، لأنّ قولهم و کفرهم اغمض. فرقتی دیگراند ازین جهمیان که میگویند: کلام از متکلّم جدا نیست، و در زمین از آن چیز نیست. و قرآن و سنّت.

    ایشان را دروغ زن میکنند. ربّ العالمین گفت: وَ نَزَّلْناهُ تَنْزِیلًا. جای دیگر گفت: إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ لا یَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ، و جای دیگر گفت: وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِی أَوْحَیْنا إِلَیْکَ، و مصطفی (ص) گفت: «لیسرینّ لیلة علی القرآن فلا یبقی فی المصاحف و الصّدور منه شی‌ء»، و قال (ص): «لا یقرأ الحائض و لا الجنب شیئا من القرآن».

    درین آیت و اخبار دلالت روشن است که قرآن بحقیقت در زمین موجود است. و در جمله سخن اهل سنت و معتقد ایشان در قرآن آنست که قرآن از حق بیامد، چنان که مصطفی (ص) گفت: «منه بدأ و الیه یعود، منه خرج و الیه یعود».

    کلام اوست جلّ جلاله، و علم اوست، و صفت اوست، بحقیقت در زمین موجود است، متّصل باو، قائم باو، نه جدا ازو، هر جا که یابند، بر زبان خوانند، و در گوش شنونده، و در دل دانند، و در لوح نبشته، قائم است بحرف و صوت، یک حرف از آن مخلوق نه، جبرئیل از خدا گرفت و مصطفی (ص) از جبرئیل. گرفت، و امّت از مصطفی (ص) گرفتند، و قرآن خود یکی است، و آن عین کلام حق است، نه عبارت از آنست، چنان که مبتدعان گویند و نه لفظ خواننده بآن مخلوقست، چنان که جهمیان گویند. و نه خود قرآن، که همه کتابهای خدا که به پیغامبران فرو فرستاد، تورات در دل جهودان نه مخلوق، و انجیل در دل ترسایان نه مخلوق، و زبور در دل صابئان نه مخلوق، همچنین نامهای خدا هیچ از آن نه مخلوق. اینست عقیده مسلمانان، و طریقت مؤمنان، و سخن اهل سنّت و جماعت. هر که برین نیست او را در دین هیچ بوی نیست، و بر راه راست نیست، و این هدایت جز از حق نیست، و بدست بنده هیچ چیز نیست.

    مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً، وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً این اختلاف مردمان است در قرآن، که هیچ وجه نیست از وجوه علم در قرآن مگر که خلق در آن مختلف اند، بلکه این اختلاف که در قرآن نیست اختلاف قرآن در خویشتن است، و این اختلاف تعارض است و تناقض. چنان که سخنی باشد ناهامتا و ناهموار، و یکدیگر را مضادّ. چنان که گفت: إِنَّکُمْ لَفِی قَوْلٍ مُخْتَلِفٍ ای قول غیر مستقیم. اختلاف در قول آنست که سخنی در جایی خاص بود، و در جای دیگر همان سخن عام بود. چیزی جایی منفی بود، و جای دیگر مثبت، و در قرآن این چنین اختلاف نیست. قرآن همه راست است و پاک است و خوش است و نیکو، در نظم متّسق، و در رسم متناسب، و در معنی مطّرد. مصطفی (ص) گفت: «القرآن افضل من دون اللَّه، فمن وقّر القرآن فقد وقّر اللَّه، و من لم یوقّر القرآن فقد استخفّ بحقّ اللَّه. حرمة القرآن عند اللَّه‌کحرمة الوالد علی ولده. حملة القرآن هم المحفوفون برحمة اللَّه، الملبسون نور اللَّه، المعلّمون کلام اللَّه، فمن والاهم فقد والی اللَّه، و من عاداهم فقد عادی اللَّه. یقول اللَّه تعالی: یا حملة القرآن! استجیبوا للَّه بتوقیر کتابه، یزدکم حبّا و یحببکم الی عباده.

    یدفع عن مستمع القرآن بلوی الدّنیا، و یدفع عن تالی القرآن شرّ الآخرة، و لتالی آیة من کتاب اللَّه افضل ممّا تحت العرش الی اسفل النّجوم، و انّ فی کتاب اللَّه لسورة یدعی صاحبها الشّریف عند اللَّه، تشفع لصاحبها یوم القیامة باکثر من ربیعة و مضر»، قال رسول اللَّه (ص): هی سورة یس.

    وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ ای: حدیث فیه أمن او هزیمة، أَذاعُوا بِهِ افشوه. ذاع: فشا، و اذاع: افشی. این آیت در شأن منافقی آمد که رسول خدا (ص) در نهانی سخنی گفته بود در سگالش بیرون شدن غزا را بروزی از روزها، و می‌خواست که ناگاه بسر دشمن رسد. آن منافق که آن سگالش شنفته بود، آشکارا کرد، و باز گفت. أَذاعُوا بِهِ سخن اینجا سپری شد.

    وَ لَوْ رَدُّوهُ متدبّران‌اند در قرآن. میگوید: اگر چیزی برایشان پوشیده شود، چنان که بنزدیک ایشان باختلاف ماند، آن را بکتاب خدا برندید، و با رسول وی و با اولی الأمر. گفته‌اند: اولی الأمر ابو بکر است و عمر و عثمان و علی، و گفته‌اند: امیران‌اند که بر لشکرها گماشته بودند، و گفته‌اند: فقهاء دین‌اند و علماء اسلام، که راسخان‌اند در علم، خطا و صواب شناسند، و مواضع شکر و صبر دانند، و بمکاید حرب راه برند.

    لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ استنباط استخراج است، میگوید که: مستنبطان علم از میان ایشان بدانندید. آن گـه گفت در آخر آیت: «إِلَّا قَلِیلًا»

    یعنی: لعلمه الّذین یستنبطونه منهم الّا قلیلا. یعنی مستنبطان تأویل بجای آورندید آن را که بر ایشان پیچیده و پوشیده مانده، مگر اندکی. تأویل آن جز اللَّه کس نداند، از مبهمات قرآن چون حروف هجا در اوائل سور. معنی دیگر، گفته‌اند: «لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ» آن منافقان که تتبّع اسرار از رسول (ص) کردند، و سرّ وی آشکارا کردند، اگر خود را از آن حدیث باز داشتندید، تا آن گـه که از رسول خدا گرفتندید، یا از اولی الامر، بدانستندید از رسول خدا و از اولی الامر که آشکارا میباید کرد، یا نمی‌باید کرد، و آنچه حق بود ایشان را معلوم گشتید.

    وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ فضل خدا اینجا اسلام است، و رحمت قرآن است، اگر نه اسلام و قرآن بودی شما بر پی دیو ایستادید. إِلَّا قَلِیلًا مگر اندکی که اسلام و قرآن در نیافتند، و بی‌کتاب و بی‌رسول خود راه یافتند، و عبادت بتان بگذاشتند چون زید بن عمرو بن نفیل و ورقة بن نوفل، و طلاب دین که پیش از مبعث رسول (ص) بودند. و روا باشد که إِلَّا قَلِیلًا استثناء از لَاتَّبَعْتُمُ الشَّیْطانَ نهند. میگوید: بر پی دیو رفتید، مگر اندکی که بر پی دیو نرفتند، و ایشان صحابه رسول خدااند در میان خلق. قولی دیگر آنست که الّا قلیلا متّصل است بآنچه گفت: لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ، و بیان این وجه از پیش رفت.

    قوله: فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ این «فا» در اوّل آیت جواب آنست که گفت: وَ مَنْ یُقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً... فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ.

    و گفته‌اند متّصل است بآن آیت دیگر: وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ. کلبی گفت: سبب نزول این آیت آن بود که بعد از وقعت احد رسول خدا (ص) با ابو سفیان‌وعده کرد که بموسم بدر صغری با هم آیند، و قتال کنند. چون وقت آن میعاد بود رسول (ص) ایشان را گفت تا بجهاد شویم، و بسر وعده که داده‌ایم باز رویم. بعضی را از ایشان کراهیت آمد، و دشخوار گشت برایشان. ربّ العالمین در آن حال این آیت فرستاد: فَقاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ای محمد! تو بیرون شو و جهاد کن. لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ که این جز بر نفس تو ننهاده‌اند. این نه بر آن معنی است که دیگران بقتال مأمور نه‌اند، یعنی که ترا الزام نمی‌کنند فعل دیگران، و ترا بآن مؤاخذت نیست. فعل تو است که تو را الزام میکنند، و ترا بآن مؤاخذت است. و قیل: لا تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ ای الّا فعل نفسک، علی معنی انّه لا ضرر علیک فی فعل غیرک.

    فلا تهتمّ بتخلّف من تخلّف عن الجهاد. ربّ العزّة وی را بجهاد فرمود، گرچه تنها بود، بی‌حشم و بی‌سپاه، از بهر آنکه وی را ضمان کرده بود بنصرت. ابو بکر هم از اینجا گفت در قتال اهل ردّت: لو خالفتنی یمینی لجاهدتها بشمالی.

    وَ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ میگوید: مؤمنانرا بر جهاددار، و از ثواب جهاد ایشان را سخن گوی، و بزرگی وبال از پیش دشمن گریختن ایشان را باز نمای.

    مصطفی (ص) بر وفق این فرمان برفت، و مؤمنانرا از ثواب جهاد خبر داد، و گفت: جاهدوا فی اللَّه القریب و البعید، فی الحضر و السّفر، فانّ الجهاد باب من ابواب الجنّة، و انّه ینجی صاحبه من الهمّ و الغمّ»، و قال (ص): «رباط یوم فی سبیل اللَّه خیر من قیام شهر و صیامه، و من مات مرابطا فی سبیل اللَّه کان له اجر مجاهد الی یوم القیامة»

    و قال (ص): «من غزا غزوة فی سبیل اللَّه ثمّ استشهد فیها حرّم اللَّه جسده علی النّار، و ادخله الجنّة بلا حساب و لا عذاب، و یشفع فی اربعین انسانا، کلّهم ممّن وجب له النّار». ثمّ قال: «و الّذی نفسی بیده، الغزوة فی سبیل اللَّه افضل عند اللَّه من الدّنیا و ما فیها، انّ اللَّه اشتری من المؤمنین الآیة».

    «عسی اللَّه» عسی اینجا نه تشکّک است از اللَّه، یا در علم وی تردّد، و نه بمعنی رجاء در نعمت وی، امّا خواست که امید آدمی بنبرد از نصرت و ظفر بر دشمن، امید در وی افکند تا بر امید کار کند، که آدمی بر نومیدی کار نکند، هم چنان که موسی و هارون را گفت: فَقُولا لَهُ قَوْلًا لَیِّناً لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی‌، موسی و هارون را گفت: که با فرعون سخن نرم گوئید، تا مگر پند پذیرد، و حق دریابد. این «لعلّ» نه تشکّک است از اللَّه، و نه تردّد است در علم وی، که امید است که در موسی و هارون افکند، تا رنج توانند کشید بر آن امید.

    أَنْ یَکُفَّ بَأْسَ الَّذِینَ کَفَرُوا دو موقع است این را: یکی آنکه آن غزا که این تحریض آن را آمده، بأس آن دشمنان در آن غزا از مسلمانان بازداشت، و دیگر آنست که عیسی (ع) بزمین آید، و دجال و سپاه وی را بکشد، و حرب اوزار خویش بنهد، آن وقت است که بأس کفّار از سر مؤمنان بازداشته آید. و نیز گفته‌اند: مراد باین جهودانند و ترسایان، که ربّ العزّة بأس ایشان از مؤمنان باز داشت، تا بترک محاربت بگفتند، و بخواری و فروتنی جزیت در پذیرفتند.

    وَ اللَّهُ أَشَدُّ بَأْساً وَ أَشَدُّ تَنْکِیلًا تنکیل نامی است بازداشتن را، یعنی که من بازدارنده‌ترم دشمن را از مؤمنان، از آنچه آدمیان دشمنان را از خود، از «نکل» گرفته‌اند، و نکل بند است بر پای، و هم از آنست: إِنَّ لَدَیْنا أَنْکالًا وَ جَحِیماً.

    میگوید: نزدیک ما پایهای دوزخیان را بندها است، و نکال هم از آن گرفته‌اند: فَجَعَلْناها نَکالًا. و نکول هم ازین گرفته‌اند، که کسی باز نشیند از پیش قاضی از سوگند خوردن، یا از گواهی دادن، هم چنان که پای بسته باز نشیند از رفتن، و باز ماند.

    مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً حَسَنَةً یَکُنْ لَهُ نَصِیبٌ مِنْها میگوید: هر که شفاعت نیکو کند، وی را از مزد آن بهره ایست، آن عفو کننده را مزد است، و این شفاعت کننده را بهره‌ایست. و شفاعت نیکو آنست که رسول (ص) گفت: «من یشفع الی ذی سلطان فی فکاک رقبة، او تیسیر عسیر ثبّت اللَّه قدمه علی الصراط یوم تدحض علیه الأقدام».

    میگوید: هر کس که شفاعت کند ضعیفی را بخداوند ملکی، اللَّه تعالی قدم او بر صراط نگه دارد، آن روز که قدمها از صراط در گردد، و بلرزد. و خبر دیگری است از مصطفی (ص) که گفت: «اشفعوا توجروا، و یقضی اللَّه علی لسان نبیّه ما شاء».

    بمن یکدیگر را شفیع باشید، تا مزد یابید، و اللَّه خود بر زبان رسول خویش از اجابت و اباء آن راند که خود خواهد.

    وَ مَنْ یَشْفَعْ شَفاعَةً سَیِّئَةً یَکُنْ لَهُ کِفْلٌ مِنْها و هر که شفاعت بد کند وی راست از وبال آن بهره‌ای شفاعت بد. آنست که رسول خدا گفت: من حالت شفاعته دون حدّ من حدود اللَّه فقد ضادّ اللَّه فی ملکه»،معنی آنست که هر که شفاعت وی حدّی از جانی باز دارد که نزدیک سلطان جنایت او درست شده بود، و حدّ بروی واجب شده، این شفیع با خدای عزّ و جلّ در پادشاهی او برابری جست. و گفته‌اند: شفاعت نیکو آنست که از بهر مردم سخن نیکو گوید، و در اصلاح ذات البین بکوشد، و شفاعت بد آنست که در مردمان سخن بد گوید، و میان ایشان سخن چینی کند، تا ایشان را درهم افکند. و گفته‌اند: شفاعت نیکو و شفاعت بد درین آیت آنست که مصطفی (ص) گفت: «من سنّ سنّة حسنة فله اجرها و أجر من عمل بها، من غیر ان ینتقص من اجورهم شی‌ء، و من سنّ سنّة سیّئة فله وزرها و وزر من عمل بها من غیر ان ینتقص من اوزارهم شی‌ء».

    وَ کانَ اللَّهُ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ مُقِیتاً ای: مقتدرا، مجازیا بالحسنة و السّیّئة.

    یقال: اقات علی الشّی‌ء اذا اقتدر علیه، و قیل: المقیت هو الشّاهد للشی‌ء و الحافظ له، من قتّ فلانا اقوته: ای اعطیته قوّة و حفظته به. وفی الخبر: «کفی بالمرء اثما ان یضیع من یقوت»، و یروی: من یقیت. فالقوت ما به استقلال النّفس، و یکون قواما لها، و سبب بقائها.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ الآیة اظهار عزّت قرآن است، و نشر بساط توقیر کلام خدای جهانست، کلامی که دلهای عارفان را شفا است، اسرار آشنایان را ضیا است، جانهای دوستان را غذا است، درد درماندگان را درمان و دواست، کلامی که سناء الهیّت مطلع قدم اوست، قرآنی که بتیسیر ربوبیّت تنزّل اوست، یادگاری که قبّه حفظ حق مأمن اوست، کلامی که جانها را تذکرت است، و دلها را عدّتست، امروز وسیلت، و فردا را ذخیرتست. مصطفی (ص) گفت: «لو کان القرآن فی اهاب ما مسّه النّار»، اگر چنان بودی که این قرآن در پوستی نهاده بودی، آن را فردا بنسوختندی. پس چون در دل بنده مؤمن یابند با معرفت ایمان، هم اولی‌تر که نسوزند. امّا کسی باید که بقرآن راه جوید، تا قرآن او را بر راه دارد، که قرآن راه جویان را راهست، و یار خواهان را یار است، مؤمن که راه میجوید، او را میراند بزمام حق، در راه صدق، و رسن صواب، بر چراغ هدی، و بدرقه مصطفی، روی بنجات، وادی بوادی، منزل بمنزل، تا فرود آرد او را در مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ، و بیگانه که راه جوی و بارخواه نیست، لا جرم قرآن او را روشنایی و راه نیست، وَ لا یَزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلَّا خَساراً.

    محمد بن اسحاق گفت: در خواب نمودند مرا که قیامت برخاسته بود، و حق‌را دیدم در خواب جلّ جلاله که مرا گفتی: ما تقول فی القرآن؟ گفتم: کلامک یا ربّ العالمین. گفت: ترا که گفت که کلام منست؟ گفتم: که احمد بن حنبل.

    ربّ العزّة گفت که: الحمد للَّه. پس احمد را بخواند و با وی گفت: ما تقول فی القرآن؟ احمد گفت: کلامک یا ربّ العالمین. گفت: از کجا دانستی که کلام منست؟ احمد دو و رق از هم باز کرد، در یک و رق نبشته بود: شعبه، و در یک و رق عطا عن ابن عباس، شعبه را خواند، و با وی همان گفت، و همان جواب داد، و گفت: شنیدم از عطا بن ابی رباح از ابن عباس، گفت: عطا را نخواندند اما ابن عباس را خواندند، و حق با وی گفت: ما تقول فی القرآن؟ فقال: کلامک یا ربّ العالمین. گفت: از کجا می‌گویی؟ گفت: اخبرنا محمد رسول اللَّه، رسول خدا محمد ما را خبر کرد. رسول را بخواندند، و ربّ العزّة با وی گفت: ما تقول فی القرآن؟

    گفت: اخبرنا جبرئیل عنک. آن گـه گفت ربّ العزّة: «صدقت و صدقوا».

    أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ ابو عثمان مغربی گفت: تدبّر سه قسم است: یکی اندیشه کردن در نفس خود و حال خود، آن را تدبّر موعظه گویند. دوم اندیشه کردن در...، آن را تدبّر... گویند. سه دیگر اندیشه کردن در قرآن، آن را تدبّر حقیقت و مکاشفه گویند. اوّل صفت عامّه مسلمانان است، دوم صفت زاهدان است، سوم صفت عارفان است. ایشان را دیده مکاشفه دهند، تا هر حجاب که بود میان دل ایشان و میان حق برداشته شود. همه آرزوهاشان نقد شود. آب مشاهدت شان در جوی ملاطفت روان شود. دل از ذکر پر، و زبان خاموش! سر از نظر پر، و خود را فراموش! وقار فریشتگان دیده، و ثبات ربّانیان یافته، و بسکینه صدّیقان در رسیده و مرد تا اینجا نرسد نشاید او را در بحر جلال قرآن شدن، و استنباط جواهر مکنون آن کردن، لا بل که هر ساعتی و هر لحظه‌ای بریدی از هیبت و بی‌نیازی قرآن دست رد بسینه وی باز نهد، که این علم سرّ حقّست، و این مردان صاحب اسرار. پاسبان را با راز ملک چه کار! اگر از ایشانی، دوست را وفاداری بر دل نگار، و اگر نه از ایشانی، ترا با رفتن با دوستان چه کار؟!

    رو گرد سرا پرده اسرار مگرد

    کوشش چه کنی که نیستی مرد نبرد

    و اگر بتعریف ازلی و توفیق ربّانی بنده بآن مقام رسد که جلال عزّت قرآن او را بخود راه دهد، و اسرار لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ پرده غموض از روی اشکال فرو گشاید، پس اگر استنباط کند او را رسد که مصطفی (ص) او را دستوری داده، و فتوی کرده که: «انّ من العلم کهیئة المکنون، لا یعرفه الّا العلماء باللَّه، فاذا نطقوا به لم ینکره الّا اهل العزّة باللَّه».
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ إِذا حُیِّیتُمْ و هر گـه که شما را بنوازند، بِتَحِیَّةٍ بنواختی، فَحَیُّوا باز نوازید آن نوازنده را، بِأَحْسَنَ مِنْها بنواختی نیکوتر از آن، أَوْ رُدُّوها یا آن نواخت او را راست هم چنان باز دهید، إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ حَسِیباً (۸۶) اللَّه بر همه چیز گوشوان است، و هر کاری را بسنده.

    اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ اللَّه آنست که خدایی نیست مگر او، لَیَجْمَعَنَّکُمْ شما را فراهم میآرد، إِلی‌ یَوْمِ الْقِیامَةِ تا بروز رستاخیز، لا رَیْبَ فِیهِ هیچ‌شک نیست در آن، وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ حَدِیثاً (۸۷) و آن کیست راست سخن‌تر از خدای؟

    فَما لَکُمْ چه بود شما را و چه رسد، فِی الْمُنافِقِینَ در کار منافقان، فِئَتَیْنِ که دو گروه‌اید، وَ اللَّهُ أَرْکَسَهُمْ و خدای ایشان را با همان کفر افکنده است، بِما کَسَبُوا بآنچه می‌برزند و میکنند از بد، أَ تُرِیدُونَ أَنْ تَهْدُوا میخواهید که راه نمائید؟ مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ آن کس را که اللَّه گمراه کرد او را، وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ و هر که اللَّه او را گمراه کرد، فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًا (۸۸) وی را نه چاره یابی و نه راه.

    وَدُّوا دوست میدارند این منافقان، لَوْ تَکْفُرُونَ اگر شما کافر شوید در نهان، کَما کَفَرُوا چنان که ایشان کافر شدند، فَتَکُونُونَ سَواءً تا شما با ایشان یکسان بید، فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ شما که مؤمنان‌اید از ایشان دوستان مگیرید، حَتَّی یُهاجِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ تا هجرت کنند با رسول خدا، فَإِنْ تَوَلَّوْا اگر برگردند، فَخُذُوهُمْ گیرید ایشان را، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ و بکشید ایشان را هر جا که یابید ایشان را، وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (۸۹) و از ایشان نه دوست گیرید و نه یار.

    إِلَّا الَّذِینَ یَصِلُونَ مگر ایشان که می‌پیوندند، إِلی‌ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ با قومی که میان شما و میان ایشان پیمانی است، أَوْ جاؤُکُمْ یا بشما آیند، حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ بگرفته دلهای ایشان، أَنْ یُقاتِلُوکُمْ که با شما کشتن کنند، أَوْ یُقاتِلُوا قَوْمَهُمْ یا با قوم خود کشتن کنند، وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیْکُمْ و اگر اللَّه خواهد ایشان را بر شما گمارد،فَلَقاتَلُوکُمْ تا چنان که در دل دارند با شما کشتن کنندید، فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ اگر چنانست که از شما کران گیرند، فَلَمْ یُقاتِلُوکُمْ و از کشتن با شما باز ایستند، وَ أَلْقَوْا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ و سخن آشتی بشما او کنند، فَما جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیْهِمْ سَبِیلًا (۹۰) اللَّه شما را در ایشان نه راه گذاشت و نه دست.

    سَتَجِدُونَ آخَرِینَ آری قومی یابید دیگران، یُرِیدُونَ أَنْ یَأْمَنُوکُمْ ازینان که میخواهند از شما آمن باشند، وَ یَأْمَنُوا قَوْمَهُمْ و از قوم خود آمن باشند، کُلَّما رُدُّوا إِلَی الْفِتْنَةِ هر گـه که ایشان را با آزمایش گذارند، و فرا کفر یازند پس اقرار، أُرْکِسُوا فِیها ایشان را با آن می‌اوکنند، و با آن می‌آلایند و می‌آمیزند، فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ پس اگر از جنگ با شما کرانه نگیرند، وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ و آن سخن آشتی بشما نیوکنند، وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ و دست از کشتن فرو نگیرند، فَخُذُوهُمْ گیرید ایشان را، وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ و بکشید ایشان را هر جا که یابید، وَ أُولئِکُمْ جَعَلْنا لَکُمْ عَلَیْهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً (۹۱) و ایشان آنند که شما را در ایشان حجّت دادیم،.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا