متون ادبی کهن کشف الاسرار و عدة الابرار

فاطمه صفارزاده

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/02/22
ارسالی ها
9,452
امتیاز واکنش
41,301
امتیاز
901
محل سکونت
Mashhad
«قوله تعالی: فَإِذا قَضَیْتُمُ الصَّلاةَ الآیة بدان که این نماز رازی است‌میان بنده و خدا که درین راز هم‌نیاز است، و هم ناز. امروز نیاز است، و فردا ناز. امروز رنج است و فردا گنج. امروز باری گران، فردا روح و ریحان. امروز کدّ و کار، و فردا کام و بازار. امروز رکوع و سجود، و فردا وجود و شهود.

و از شرف نماز است که ربّ العالمین صد و دو جایگه در قرآن ذکر آن کرده، و آن را سیزده نام نهاده: صلاة، و قنوت، و قرآن، و تسبیح، و کتاب، و ذکر، و رکوع، و سجود، و حمد، و استغفار، و تکبیر، و حسنات، و باقیات.

و مصطفی (ص) گفته:«الصّلاة معراج المؤمن»

و گفته: «الصّلاة مأدبة اللَّه فی الأرض»، و علماء سلف گفته‌اند: الصّلاة عرس المریدین و نزهة العارفین، و وسیلة المذنبین، و بستان الزّاهدین. و گفته‌اند: نماز گزارنده را هفت کرامت است: هدایت و کفایت و کفّارت و رحمت و قربت و درجت و مغفرت. و اوّل قدم از شرک بی‌نمازی است، که ربّ العزّة گفت: ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ؟ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ. و اسم ایمان در صلاة نهاد آنجا که گفت: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُضِیعَ إِیمانَکُمْ ای صلوتکم، و وعده روزی بنماز داد آنجا که گفت: وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ الی قوله... نَحْنُ نَرْزُقُکَ. و عدد نمازهای فرائض پنج آمد بر وفق اصول شرایع. مصطفی (ص) اصول شرایع را گفت: «بنی الاسلام علی خمس»، و اصول فرایض نماز را: «خمس صلوات فی الیوم و اللّیلة». یعنی که چون بنده این پنج نماز بشرط و وقت خویش بگزارد، ربّ العزّة وی را ثواب جمله اصول شرایع بدهد. و هیأت نماز چهار است: قیام، رکوع، سجود و قعود. حکمت درین آنست که: جمله موجودات بر چهار شکل‌اند: بعضی بر هیأت قائمان راست‌اند، و آن درختان‌اند. بعضی بر هیأت راکعان سر فرو افکنده، و آن ستوران‌اند. بعضی بر هیأت ساجدان روی بخاک نهاده، و آن حشرات‌اند. بعضی بر زمین نشسته بر هیأت قاعدان، و آن حشیش و نباتست، چنانستی که ربّ العزّة گفتی: بنده مؤمن! در خدمت ما این چهار هیأت بجای آر: قیام و رکوع و سجود و قعود، تا ثواب تسبیح آن همه خلایق بیابی. و آن گـه این نمازها بعضی دو رکعت فرمود چون نماز بامداد، و بعضی سه رکعت چون نماز شام، و بعضی چهار چون پیشین و دیگر و خفتیدن: از آنست که بنده دو قسم است: یکی روح، دیگر تن. نماز دوگانی یکی شکر روح است و دیگر شکر تن، و در باطن آدمی سه گوهر است عزیز: یکی دل، دوم عقل، سیوم ایمان، نماز سه گانه شکر این سه خلعت است. و باز ترکیب آدمی از چهار طبع است، نماز چهارگانی شکر آن چهار طبع است. از روی اشارت میگوید: بنده من بنماز دوگانی شکر تن و جان گذار، و بنماز سه گانی شکر ایمان و دل و عقل، و بچهار گانی شکر چهار ارکان بقدر وسع و امکان. تا پیدا گردد که مؤمن از همه مطیع‌تر است، و کار وی شریفتر، و درجه وی نزدیک حق رفیع تر.

و گفته‌اند که این نماز عقدی است در آن جوهرهای رنگارنگ، هر رنگی از تحفه عزیزی، و حال پیغامبری: طهارت فعل ایوب پیغامبر است: ارْکُضْ بِرِجْلِکَ الآیة. تکبیر ذکر ابراهیم (ع) است: وَ فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ. قیام خدمت زکریا: وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الْمِحْرابِ. رکوع فعل داود: وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ.

سجود حال اسماعیل است: وَ تَلَّهُ لِلْجَبِینِ. تشهّد فعل یونس است: إِذْ أَبَقَ إِلَی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ‌.

تسبیح فعل فریشتگان است: یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ. بنده مؤمن دو رکعت نماز با خضوع و خشوع که کند، ربّ العزّة او را کرامت این پیغامبران دهد، و بدرجات ایشان رساند.

ازین لطیف‌تر شنو: هر عبادتی که بندگان آرند، و هر ذکری که فریشتگان کنند، جمله چون تأمّل کنی در دو رکعت نماز جمع است، هم جهاد، و هم حجّ، و هم زکاة، و هم روزه: امّا جهاد آنست که: هم چنان که غازیان بحرب کفّار شوند، اوّل صف برکشند، و حرب بسازند، و بمبارزت مبادرت کنند، مرد دلیر جوشن درپوشد، در پیش صف شود، و خصم را در میدان خواند، و با وی جولان کند، آن مرد دلاور در پیش، و دیگران بر قفاش ایستاده، و حشم در وی گماشته، و زبانها بتکبیر گشاده، و با دشمن بکارزار درآمده، در نماز جمله این معانی تعبیه است: مرد مؤمن اوّل غسل کند، آن زره است که می‌درپوشد، چون وضو کند جوشن است که می‌دربندد، آن گـه در صف عبادت و طایفه حرمت بایستد. امام چون مبارزان در پیش شود، و در محراب که حربگاه شیطان است، با شیطان و با نفس خویش حرب کند، دیگران چشم در وی نهاده، و دل در ظفر وی بسته. این جهاد از آن جهاد عظیم‌تر، و بزرگتر. اینست که مصطفی (ص) گفت: «رجعنا من الجهاد الأصغر الی الجهاد الأکبر».

و در نماز معنی زکاة است: زکاة پاکی مال است، و نماز پاکی تن: خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِها، إِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ. این پاکی جان است و آن پاکی مال. این از آن تمام‌تر، و شریف‌تر، و فی معناه‌

روی انّ رسول اللَّه (ص) رأی رجلا یقول: اللّهمّ اغفر لی و ما اریک تغفر. فقال النّبیّ (ص): «ما اسوأ ظنّک بربّک؟!» فقال: یا رسول اللَّه انّی اذنبت فی الجاهلیّة و الاسلام.

فقال (ص): «ما فی الجاهلیّة فقد محاه الاسلام، و ما فی الاسلام تمحوه الصّلوات الخمس»، فأنزل اللَّه تعالی: وَ أَقِمِ الصَّلاةَ طَرَفَیِ النَّهارِ الآیة.

و در نماز معنی حجّ است، حجّ احرام و احلال است، و نماز را نیز تحریم و تحلیل است. و در نماز معنی حج تمام‌تر، و شرف وی شامل‌تر، و اللَّه اعلم.
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً و هر که بدی کند، أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ‌ یا بر خود بیداد کند، ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ‌ آن گـه آمرزش خواهد از خدای، یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِیماً (۱۱۰) خدای را آمرزگار یابد، و مهربان.

    وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً و هر که بزه کند، فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی‌ نَفْسِهِ‌.

    آن بزه بر تن خویش کند، وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً (۱۱۱) و اللَّه دانا است راست دان همیشه‌ای.

    وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً و هر که بدی کند یا بزه، ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً و آن گـه آن را به بیگناهی اندازد، فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً برگرفت از آن کار دروغی و بیدادی وَ إِثْماً مُبِیناً (۱۱۲) و بزه آشکارا.

    وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ‌ و اگر نه فضل خدا آید بر تو و مهربانی او، لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ‌ آهنگ کرد گروهی از ایشان که ترا از راه داد گم کنند، وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ‌ و گم نکنند مگر خویشتن را، وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‌ءٍ

    و ترا نگزایند بهیچ چیز، وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ و فرو فرستاد خدای بر تو نامه و دانش راست، وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ‌ و در تو آموخت آنچه ندانستی، وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ عَظِیماً (۱۱۳) و فضل خدا بر تو بزرگ بود همیشه‌ای.

    لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ. نیکی نیست در فراوانی از رازها که میکنند، إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ مگر در راز کسی که کسی را بصدقه فرماید، أَوْ مَعْرُوفٍ‌یا بر نیکوکاری انگیزد، أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ یا آشتی سازد میان مردمان، وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ و هر که ازین یکی کند، ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ بجستن خشنودی خدای، فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً (۱۱۴) آری وی را دهیم مزدی بزرگوار.

    وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ و هر که خلاف کند با فرستاده من، مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی‌ پس آنکه وی را راستی پیدا شد، وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ و پی برد جز راه گرویدگان. نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی روی وی فرا آن کنیم که کرد، وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ و سوختن را رسانیم وی را بدوزخ، وَ ساءَتْ مَصِیراً (۱۱۵) و بد شدن گاهی که اینست.

    إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ خدای نیامرزد که با وی انباز گیرند، وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ و بیامرزد هر چه فرو از شرکست، او را که خواهد، وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ و هر که انباز گیرد بخدای، فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً (۱۱۶) وی گم گشت گم گشتنی دور.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ‌

    این «او» بمعنی واو عطف است یعنی: و یظلم نفسه. و معنی سوء درین آیت گفته‌اند که: فعل طعمه است که درع دزدید، و معنی ظلم نفس آنست که گـ ـناه خویش بدیگری افکند. و گفته‌اند: هر چند سبب خاصّ است امّا لفظ عامّ است، که «من» از الفاظ عموم است، و سوء و ظلم هر دو در جنس خویش عامّ‌اند. سوء شرکست، و ظلم هر چه فرود از شرک از گناهان. و نزدیک اهل حق اعتبار بعموم لفظ است نه بخصوص سبب. مقتضی لفظ اینست که استغفار و توبت هر چه در پیش بود بردارد، و هر مذهبی و مجرمی را سود دارد. مصطفی (ص) گفت: «الا أخبرکم بدائکم من دوائکم؟». قالوا: بلی قال: «فانّ داءکم الذّنوب، و دوائکم الاستغفار».

    علی بن ابی طالب (ع) گفت: «عجبت لمن یقنط و معه النّجاة».

    عجب دارم از کسی که نومید شود و رستگاری با وی.

    گفتند: رستگاری چیست که با وی است؟ گفت: استغفار. و روایت است از ابن عباس که گفت: گناهان بر سه قسم است: گناهی که بیامرزند، و گناهی که نیامرزند، و یکی که فرو نگذارند. امّا آنچه بیامرزند، مرد است که گـ ـناه کند، پس پشیمان شود، و عذر خواهد، و استغفار کند. این آنست که خدای بیامرزد و بفضل خود درگذارد. و آنچه نیامرزند، و بهیچ حال مغفرت در آن نشود، شرکست که بنده آرد. خدای را انباز و نظیر و مثل گوید، تعالی اللَّه عن ذلک. و آن گـ ـناه که فرو نگذارند، ظلم است، که بنده بر برادر خود کند، لا بد در قیامت جزاء آن بوی رسد، و قصاص کند از وی. ابن عباس این بگفت، پس این آیت بر خواند که: الْیَوْمَ تُجْزی‌ کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ. و قال عبد اللَّه بن مسعود: من قرأ الآیتین من سورة النساء: وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ الآیة، وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً أَوْ یَظْلِمْ نَفْسَهُ‌

    الآیة، ثمّ استغفر، غفر اللَّه له.

    وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی‌ نَفْسِهِ‌

    ربّ العالمین چون آن قوم را بر توبه خواند، خبر داد درین آیت که این بر خواندن ما شما را بر توبه، نه از آن است که ما را از گـ ـناه شما گزندی است، یا از شرک شما ضرری، بلکه وبال آن همه بشما بازگردد. وَ کانَ اللَّهُ عَلِیماً حَکِیماً ای: علیما بسارق الدّرع حَکِیماً

    حکم بالقطع علی طعمة. میگوید: اللَّه خود دانا است که آن زره که دزدید؟ و حکیم است، حکم قطع که بر طعمه کرد براستی و سزا و کمال حکمت کرد. آن روز که این آیت آمد قوم طعمه بدانستند که طعمه ظالم است و دروغ زن، و دزدی وی کرده، گفتند: توبه کن، و از خدا بترس، و براستی بحق باز گرد. طعمه در ایستاد، و سوگند بدروغ میخورد، که آن زره بجز جهود ندزدید. ربّ العالمین آیت فرستاد: وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِهِ بَرِیئاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً

    الآیة. خطیئه سوگند بدروغ است، و اثم بیگناه را آلوده کردن. میگوید: هر که سوگند بدروغ خورد، و بیگناهی را آلوده گرداند، بهتانی عظیم، و بزه آشکارا بر گرفت. بهتان دروغی بود، یا بیدادی که شنونده آن در آن درماند از استنکار و تعجّب. آری! دو کار صعب است، و سرانجام آن صعب: سوگند بدروغ، و بهتان بر بیگناه، سوگند بدروغ را میآید در آثار که: ربّ العزّة جلّ جلاله لمّا کتب التوراة بیده، قال: بسم اللَّه، هذا کتاب کتبه اللَّه بیده لعبده موسی، ان لا تحلف باسمی کاذبا، فانّی لا ازکّی من حلف باسمی کاذبا. و بهتان را، مصطفی (ص) گفت: «البهتان علی البرئ اثقل من السّماوات».

    قیل: معناه، و زر الباهت اثقل من السّماوات، و قیل: اجر المبهوت علیه اثقل من السّماوات، یعنی لعظم اجره.

    و بروایت جویبر از ضحاک از ابن عباس، این آیت در شأن عبد اللَّه بن ابی سلول آمد که عائشه را قذف کرده بود، و از اهل افک شده، و قد هلک فی الهالکین.

    قوله: وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ‌

    رحمت در قرآن بر یازده وجه است: یکی بمعنی نعمت، چنان که درین آیت است، و نظیر این در سورة البقرة و در سورة النور است. وجه دوم، رحمت بمعنی دین اسلام است، چنان که در سورة الدهر گفت: یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ، یعنی فی دین الاسلام، و در سورة عسق گفت: وَ لکِنْ یُدْخِلُ مَنْ یَشاءُ فِی رَحْمَتِهِ. وجه سیوم، رحمت بمعنی جنّت، چنان که در سورة آل عمران گفت: وَ أَمَّا الَّذِینَ ابْیَضَّتْ وُجُوهُهُمْ فَفِی رَحْمَتِ اللَّهِ، یعنی جنّة اللَّه، و در آخر سورة النساء: فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِنْهُ یعنی فی الجنّة، و در آخر سورة الجاثیه: فَیُدْخِلُهُمْ رَبُّهُمْ فِی رَحْمَتِهِ یعنی فی جنّته، و در بنی اسرائیل: وَ یَرْجُونَ رَحْمَتَهُ یعنی جنّته، و در سورة البقرة: أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ یعنی جنّة اللَّه، و در سورة العنکبوت: أُولئِکَ یَئِسُوا مِنْ رَحْمَتِی یعنی من جنّتی.

    وجه چهارم، رحمت بمعنی مطر، چنان که در سورة الاعراف گفت: وَ هُوَ الَّذِی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ یعنی قدام المطر. همانست که در سورة الفرقان گفت و در عسق: وَ یَنْشُرُ رَحْمَتَهُ یعنی المطر، و در سورة الروم گفت: فَانْظُرْ إِلی‌ آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ یعنی المطر، و قال: إِذا أَذاقَهُمْ مِنْهُ رَحْمَةً، وَ لِیُذِیقَکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ یعنی المطر. وجه پنجم، رحمت بمعنی نبوّت، چنان که در سورة ص گفت: أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَةِ رَبِّکَ یعنی مفاتیح النّبوّة. همانست که در سورة الزخرف گفت: أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ یعنی النّبوّة. وجه ششم، رحمت بمعنی قرآن، چنان که در یونس گفت: قُلْ بِفَضْلِ اللَّهِ وَ بِرَحْمَتِهِ یعنی بالقرآن، و در آل عمران گفت: یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ یعنی بالقرآن، و در سورة یوسف گفت: وَ هُدیً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ. وجه هفتم، بمعنی رزق، چنان که در بنی اسرائیل گفت: قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِکُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّی یعنی مفاتیح رزق ربّی، و در سورة الکهف گفت: رَبَّنا آتِنا مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً، یعنی رزقا، و قال یَنْشُرْ لَکُمْ رَبُّکُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ یعنی من رزقه. و در سورة الملائکة گفت: ما یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِنْ رَحْمَةٍ یعنی من رزق.

    وجه هشتم، بمعنی نصرت است، چنان که در سورة الاحزاب گفت: قُلْ مَنْ ذَا الَّذِی یَعْصِمُکُمْ مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرادَ بِکُمْ سُوءاً أَوْ أَرادَ بِکُمْ رَحْمَةً یعنی خیرا، و هو النّصر و الفتح.

    وجه نهم، رحمت بمعنی عافیت، چنان که در سورة الزمر گفت: أَوْ أَرادَنِی بِرَحْمَةٍ یعنی بعافیة، هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ یعنی عافیته. وجه دهم، رحمت بمعنی مودّت، چنان که در سورة الحدید گفت: وَ جَعَلْنا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً یعنی مودّة، و در سورة الفتح گفت: رُحَماءُ بَیْنَهُمْ یعنی متوادّین. وجه یازدهم، رحمت بمعنی ایمان، چنان که در سورة هود گفت از قول نوح: أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی‌ بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ آتانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ یعنی: نعمة من عنده، و هو الایمان، و از قول صالح گفت: وَ آتانِی مِنْهُ رَحْمَةً یعنی ایمانا.

    قوله: وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ

    معنی آنست که اگر نه آن بودی که اللَّه تعالی بفضل خود ترا نبوّت داد، و برحمت خود ترا بوحی نصرت داد، در دل گرفته بودند طائفه‌ای یعنی قوم طعمه که ترا از آنچه حق است بگردانند، تا حکم که کنی بمیل کنی، چنان که مراد ایشانست. ربّ العالمین گفت: وَ ما یُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ‌

    و ایشان بجز اضلال تن خویش نمیکنند، و وبال آن جز بایشان باز نگردد، که ایشانند که بر بزه کاری و بیدادگری دروغ و بهتان یکدیگر را یاری میدهند.

    وَ ما یَضُرُّونَکَ مِنْ شَیْ‌ءٍ

    یعنی یا محمد ترا از آن هیچ زیان نیست، که زیان آن کس را بود که گواهی بدروغ دهد، و یار ناحق باشد. پس ربّ العزّة منّت نهاد بر مصطفی (ص)، و گفت: وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ

    خدای تعالی فرو فرستاد بر تو کتاب، تا حکم که کنی بر وفق کتاب کنی، و روشن کرد ترا در آن کتاب آنچه حکمت در آن است، و راستی بآن است. و قیل: وَ أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیْکَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ

    یعنی: الحلال و الحرام، وَ عَلَّمَکَ‌

    من الشّرائع. وَ کانَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ‌

    من امر الکتاب، و أمر الدّین، ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ‌

    بالکتاب و النّبوّة، عَظِیماً.

    قولهُ: لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ گفته‌اند: چون قوم طعمه را معلوم گشت و ایشان که وی را یاری میدادند، که طعمه دروغ زن است، و درع وی دزدیده، با یکدیگر شدند، و رازی در گرفتند، و هر کسی بنوعی سخن میگفتند. ربّ العزّة در شأن ایشان این آیت فرستاد: لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ در آن راز ایشان و در آن سخن که پنهان با یکدیگر میگویند هیچ خیر و نیکی نیست، إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ یعنی: الّا فی نجوی من امر بصدقة. مجاهد گفت: این آیت عامّ است، و جهانیان در آن یکسان‌اند، میگوید: درین رازها که مردم کنند با یکدیگر، و آن سخنها که در آن خوض کنند، هیچ خیر نیست مگر آنچه از اعمال برّ باشد. پس بیان کرد که اعمال برّ چیست: إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ یعنی خیر در سخن آن کس است که بصدقه فرماید، أَوْ مَعْرُوفٍ یا قرضی بکسی دادن، أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ یا میان مردم صلح افکندن. مصطفی (ص) گفت: «کلام ابن آدم کلّه علیه لاله، الّا امر بمعروف او نهی عن منکر او ذکر اللَّه».

    این حدیث پیش سفیان میخواندند، مردی گفت: سخت است این حدیث، یعنی وعیدی قوی و بیمی تمام است. سفیان گفت: چه سخنی است درین حدیث؟ این همچنانست که در قرآن میخوانی: لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً، جای دیگر: وَ الْعَصْرِ إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا الآیة.

    وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ میگوید: هر که این صدقه و قرض و اصلاح میان مردم بجای آرد، و آن گـه باین رضاء اللَّه جوید، و مراد اللَّه خواهد، ربّ العزّة وی را مزد بزرگوار دهد، یعنی بهشت. این معنی بر قراءت بو عمر و حمزه و یعقوب است که ایشان «فسوف یؤتیه» بیا خوانند. باقی نُؤْتِیهِ بنون خوانند، یعنی: ما دهیم او را مزد بزرگوار، بهشت باقی، و نعیم جاودانی.

    رسول خدا (ص) ابو ایوب انصاری را گفت: خواهی که ترا راه نمایم بصدقه که ترا به است از چهارپایان چرنده نیکو؟ یعنی: و اللَّه اعلم، که ترا به است از آنکه چهارپایان نیکوداری، و بصدقه دهی. آن گـه گفت: «تصلح بین الناس اذا تفاسدوا، و تقرب بینهم اذا تباعدوا»، میان مردم صلح دهی آن گـه که فساد یکدیگر جویند، و تباهی در کار یکدیگر آرند. و میان ایشان نزدیکی جویی، و با هم آری چون از یکدیگر دور افتند. و روی انس بن مالک (رض) قال: بینما رسول اللَّه (ص) جالس اذ رأیناه ضحک حتّی بدت ثنایاه، فقال عمر: ما اضحکک یا رسول اللَّه بأبی و أمّی؟

    قال: «رجلان جثوا بین یدی ربّ العزّة جلّ جلاله، فقال احدهما: خذ لی مظلمتی من اخی، فقال اللَّه: اعط اخاک مظلمته. قال: یا ربّ لم یبق من حسناتی شی‌ء. قال اللَّه عزّ و جلّ للطّالب: کیف تصنع بأخیک و لم یبق من حسناته شی‌ء. قال: یا ربّ فیحمل من اوزاری»، ففاضت علینا رسول اللَّه (ص) بالبکاء، ثم قال: «انّ ذلک لیوم عظیم یحتاج فیه النّاس الی ان یحمل عنهم من اوزارهم. فقال اللَّه عزّ و جلّ للطّالب: ارفع بصرک فانظر فی الجنان، فرفع رأسه فقال: اری مدائن من فضّة و قصورا من ذهب مکلّلة باللؤلؤ، لأیّ نبیّ هذا، لأیّ صدیق هذا؟ لأیّ شهید هذا؟ قال: لمن هو اعطانی الثّمن. قال: یا ربّ! و من یملک ثمن هذا؟ قال: انت تملکه. قال: بم؟ قال: بعفوک عن اخیک. قال: یا ربّ! فقد عفوت عنه. قال: خذ بید اخیک و ادخله الجنّة. قال رسول اللَّه (ص): فاتّقوا اللَّه و اصلحوا ذات بینکم، فانّ اللَّه یصلح بین المؤمنین یوم القیامة».

    قوله: وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ ابن عباس گفت: این هم در شأن طعمة بن ابیرق آمد، که چون آیتها در شأن وی آمد، و فعل بد وی پیدا گشت، و قوم وی بدانستند که وی ظالم و سارق است، و رسول خدا (ص) فرمود تا دست وی ببرند، وی از میان بگریخت، و به مکه شد و در کافران پیوست، و مرتدّ گشت. چنین گویند که: بمردی فرو آمد نام وی حجاج بن علاط السلمی، و آن مرد وی را گرامی داشت چنان که مهمانان را گرامی دارند. پس طعمه گمان برد که در درون خانه وی زر نهاده است، چون شب در آمد نقب بزد، چون در آن اندرون شد پوست میش نهاده بودند، از آن پوستهای خام خشک گشته، پایش بآن پوستها برافتاد، آوازی بر آمد خداوند خانه بآن آواز از خواب درآمد، و در آن خانه شد، طعمه را بگرفت و بیرون آورد. اهل مکه گفتند: او را سنگسار کنیم. حجاج گفت: هر چند بد مرد و دزد است، امّا مهمان است، و مهمان را کشتن روی نیست. پس او را بخواری از شهر بیرون کردند، به حلّه بنی سلیم فرو آمد، و ایشان بت پرست بودند، و با ایشان بت میپرستید، تا در شرک فرو شد، و هلاک گشت. پس ربّ العالمین در شأن وی و در مرتدّ گشتن وی این آیت فرستاد. جویبر گفت از ضحاک از ابن عباس که: این آیت در شأن نفری آمد از قریش که از مکه به مدینه هجرت کردند، و اسلام در پذیرفتند، و رسول خدا (ص) ایشان را عطا داد. پس شقاء ازلی در ایشان رسید، به مکه باز گشتند، و مرتدّ شدند. ربّ العالمین ایشان را گفت: وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ. شقاق نامی است خلاف را، شقّ عصاء المسلمین از آن گرفته‌اند، و آن آن باشد که مأمور در شقّی بود و آمر در شقّی.

    مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدی‌ این‌ها در «له» دو وجه دارد: یک وجه آنست که با مصطفی (ص) شود که از اللَّه وی را هدی پیدا و وحی درست. دیگر وجه این من را است که بر سر آیت گفت، که امّت را استواری مصطفی پیداست، و پیغامبری وی درست.

    وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ گفته‌اند: مراد باین اجماع اهل حق است بر حق، در هر عصری. اوّل آیتی که شافعی از آن دلیل گرفت بر صحّت اجماع، این آیت بود.

    حکایت کنند از شافعی که هارون الرشید از من طلب دلیل کرد بر درستی اجماع از کتاب خدا، و من مهلت خواستم سه روز. رفتم و سه ختم کردم به روز، و تدبّر و تفکّر در آن تمام بجای بیاوردم. روز سیوم بآن آیت در رسیدم، شاد گشتم، و بدانستم که روشن‌تر دلیلی از کتاب خدا اینست. و وجه دلیل آنست که ربّ العزّة بیم داد و خلاف دین شمرد کسی که نه بر سبیل مؤمنان پی‌برد، و سبیل مؤمنان آنست که بر آن متّفق شوند از قولی یا فعلی. چون کافّه علماء عصر فراهم آمدند بچیزی، و بر آن متفق شدند، آن را اجماع گویند. و مذهب اهل حق آنست که جایز نیست اجتماع این امّت بر باطل و خطا، بخلاف قول نظام که وی روا دارد، و بر خلاف قول امامیه و رافضه که اجماع بنزدیک ایشان خود حجّت نیست، و بخلاف قول داود، و جماعتی از اهل ظاهر که گفتند: اجماع، خود اجماع صحابه است، حجّت آنست و بس. و دلیل اهل حق از جهت سنّت آنست که مصطفی (ص) گفت: «لا تجتمع امّتی علی ضلالة»، و روی «علی خطأ».

    و روی: من فارق الجماعة قید شبر، فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه.

    و روی: من فارق الجماعة مات میتة جاهلیّة، و روی: من رأی من امیره شیئا یکرهه فلیصبر، فانّه لیس احد یفارق الجماعة شبرا، فیموت، الّا مات میتة جاهلیّة، و روی: علیکم بالسّواد الأعظم. و ید اللَّه علی الجماعة.

    و من شدّ شدّ فی النّار.

    و روی: ما رآه المسلمون حسنا فهو عند اللَّه حسن، و ما رآه المسلمون قبیحا فهو عند اللَّه قبیح.

    و از روی معنی اشارتی کنیم: امّتها که گذشتند، در هر عصر که بودند چون بر باطلی متّفق شدندید، و بر تعبیر و تبدیل اجماع کردندید، ربّ العزّة پیغامبری بایشان فرستادی، تا ایشان را با راه حق و صواب آوردید. و معلوم است که پیغامبر ما (ص) آخر الأنبیاء و خاتم ایشانست، و پس از وی پیغامبری نخواهد بود. پس ربّ العزّة بکمال مهربانی و کرم خویش این امّت را معصوم کرد. چون بر چیزی متّفق شوند، ربّ العالمین ایشان را در آن پرده عصمت میدارد، تا این عصمت‌عوض آن بعثت باشد که امّتهای گذشته را بودست، و یقرب من هذا ما

    روی ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «انّ بنی اسرائیل کانت تسوسهم الأنبیاء، فاذا مات نبیّ قام نبیّ مقامه، و لیس بعدی نبیّ». قالوا: فما یکون بعدک یا رسول اللَّه؟ قال: «یکون خلفاء کثیرة». قالوا: فکیف تری؟ قال: «اوفوا ببیعة الأوّل فالأوّل، و ادّوا الیهم ما لهم، فانّ اللَّه سائلهم عن الذی لکم».

    امّا جواب قول داود و اهل ظاهر آنست که ربّ العزّة گفت: وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ، بر عموم گفت، صحابه و غیر ایشان، و آیت بر عموم راندن اولیتر، که اخبار صحاح که یاد کردیم همه بر آن دلالت میکند.

    نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ ابو عمرو و حمزه و ابو بکر با سکّان «ها» خوانند، و قالون و یعقوب باختلاس، و باقی باشباع. نُوَلِّهِ ما تَوَلَّی میگوید: ندعه و ما اختاره لنفسه، فی الدّنیا، لأنّ اللَّه عزّ و جلّ وعده العذاب فی الآخرة. او را فرو گذاریم درین دنیا بآنچه خود را اختیار کردست و عذاب آخرت خود برجاست.

    إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ الآیة سبب نزول این آیت آن بود که پیری اعرابی پیش مصطفی (ص) آمد، و گفت: یا نبیّ اللَّه مردی پیرم، بگناهان آلوده، امّا تا خدا را شناخته‌ام هرگز شرک نیاورده‌ام، و تا ایمان آورده‌ام بکفر باز نگشته‌ام، و جز اللَّه خود را یاری و مولایی نپسندیده‌ام، و بر نافرمانی هرگز دلیری و مکابره نکرده‌ام، و از کردها پشیمانم، و از گذشتها عذر میخواهم، و استغفار میکنم، با اینهمه حال من نزدیک اللَّه چون خواهد بود؟ ربّ العزّة آیت فرستاد: إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ ما دُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ. وجه دلالت این آیت بر قول اهل بدعت در آیت پیش رفت، و لا حاجة الی اعادته. روی عن ابن عباس قال: ثلاث من لیس فیه منهنّ شی‌ء فانّ اللَّه یغفر ما دون ذلک لمن یشاء: من مات لا یشرک باللَّه شیئا، و من لم یکن ساحرا یتّبع السّحرة، و من لا یحقد علی اخیه شیئا.

    وقال النّبیّ (ص) لمعاذ بن جبل: «أ تدری یا معاذ ما حقّ اللَّه علی العباد، و ما حقّ العباد علی اللَّه؟» قلت: اللَّه و رسوله اعلم، فقال: «حقه علیهم ان یعبدوه و لا یشرکوا به شیئا، و حقهم علیه اذا فعلوا ذلک ان یدخلهم الجنة».

    وَ مَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا بَعِیداً ای: ذهب عن الطّریق و حرّم الخیر کلّه.

    گفته‌اند که ضلال در قرآن بر هشت وجه است: یکی بمعنی غیّ، یعنی بیراهی، چنان که ربّ العزّة گفت حکایت از قول ابلیس: وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ یعنی: و لاغوینّهم عن الهدی فیکفروا، و در سورة یس گفت: وَ لَقَدْ أَضَلَّ مِنْکُمْ جِبِلًّا کَثِیراً یعنی: اغوی ابلیس منکم جبلا کثیرا فکفروا، و در صافات گفت: وَ لَقَدْ ضَلَّ قَبْلَهُمْ یعنی: غوی قبلهم. وجه دوم ضلال بمعنی زلیل است، چنان که ربّ العزّة گفت: لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ یُضِلُّوکَ‌

    یعنی أن یستزلّوک عن الحقّ. جای دیگر گفت: وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوی‌ فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ یعنی فیستزلّ عن طاعة اللَّه فی الحکم من غیر کفر.

    وجه سیوم ضلال بمعنی خسران، چنان که در سورة المؤمن گفت: وَ ما کَیْدُ الْکافِرِینَ إِلَّا فِی ضَلالٍ یعنی فی خسار، و در یس گفت: إِنِّی إِذاً لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ یعنی خسار بیّن، و در سورة یوسف گفت: إِنَّ أَبانا لَفِی ضَلالٍ مُبِینٍ یعنی فی خسار بیّن من حبّ یوسف، إِنَّا لَنَراها فِی ضَلالٍ مُبِینٍ ای خسران بیّن، إِنَّکَ لَفِی ضَلالِکَ الْقَدِیمِ یعنی فی خسرانک من حبّ یوسف. وجه چهارم ضلال بمعنی شقاء، چنان که در سورة الملک گفت: إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِی ضَلالٍ کَبِیرٍ یعنی فی شقاء طویل. جای دیگر گفت: إِنَّا إِذاً لَفِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ، إِنَّ الْمُجْرِمِینَ فِی ضَلالٍ وَ سُعُرٍ. یعنی فی شقاء و عذاب، و در سورة سبأ گفت: بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ یعنی الشّقاء الطویل. وجه پنجم ضلالست بمعنی بطلان، چنان که گفت: الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ یعنی ابطل اعمالهم، و قال تعالی: فَلَنْ یُضِلَّ أَعْمالَهُمْ یعنی فلن یبطل اعمالهم، و در سورة الکهف گفت: ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا ای بطل عملهم. وجه ششم ضلال بمعنی خطا، چنان که در سورة الفرقان گفت: إِنْ هُمْ إِلَّا کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ سَبِیلًا یعنی اخطأ طریقا، و قال: وَ سَوْفَ یَعْلَمُونَ حِینَ یَرَوْنَ الْعَذابَ مَنْ أَضَلُّ سَبِیلًا ای اخطأ طریقا، و در سورة الاحزاب گفت: فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً ای اخطأ خطأ ظاهرا، و در نون و القلم گفت: إِنَّا لَضَالُّونَ ای اخطأنا طریق الجنة. وجه هفتم ضلال بمعنی جهالت، چنان که در سورة الشعراء گفت: فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّینَ ای من الجاهلین. وجه هشتم ضلال بمعنی نسیان است، چنان که در سورة البقرة گفت: أَنْ تَضِلَّ إِحْداهُما یعنی ان تنسی احدیهما الشّهادة.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً الآیة ربّ العالمین، خداوند جهانیان، و دارنده همگان، بخشاینده مهربان، درین آیت بر رهیگان توبت عرضه میکند، و در عفو امید میدهد، و تشدیدها که گفته است همه را درمان میسازد، هم بیگانه را از بیگانگی می‌باز خواند، هم عاصی را از معصیت، و همه را بکرم خود امید میدهد: بیگانه را میگوید: إِنْ یَنْتَهُوا یُغْفَرْ لَهُمْ ما قَدْ سَلَفَ اگر از کفر باز آیند، و اسلام بجان و دل درپذیرند، در گذشته با ایشان هیچ خطاب نکنم، فانّ الاسلام یهدم ما قبله، و عاصی را میگوید: ثُمَّ یَسْتَغْفِرِ اللَّهَ یَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً

    چندان دارد که عذری بر زبان آرد، و پشیمانی در دل آرد، پس بجای هر بدی نیکی بنویسم: فَأُوْلئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ. کریم است آن خداوندی که پیوسته بندگان را با خود میخواند، و خود را بر ایشان عرضه میکند، و لطف مینماید، و عیب میپوشد،و عطا میباراند، و از بار میکاهد، و در برّ میفزاید. اینهمه بآن میکند تا مگر آزرم دارند، و اجابت کنند، و بهره‌ور شوند، و نیک خدایی وی دریابند، و از نیک خدایی وی آنست که بنده را توفیق دهد، تا دریابد، و بنماید تا ببیند، و بر خواند تا بیاید.

    چنان که با سعد معاذ کرد: چون خدای تعالی خواست که وی را بعزّ اسلام بیاراید، و بخلعت توحید بزرگ گرداند، مصطفی (ص) را بر آن داشت که مصعب عمیر را به مدینه فرستاد پیش از هجرت، و مصعب بسرای اسعد بن زرارة فرو آمد، و آن گـه در سرایهای انصاریان و گوشها میگشت، و اسلام بر یکان یکان عرضه میکرد، و قرآن بر ایشان میخواند، بدین اسلام در میآورد. آخر روزی خبر به سعد معاذ رسید که مصعب آمده است، و بتقویت و پشتی دادن اسعد زرارة، چنین کاری از پیش میبرد، و مردمان را از دین خویش برمیگرداند. سعد معاذ خشم گرفت و اسید حضیر را فرمود که رو این مرد را از قوم خویش باز دار، و بگو اگر نه حرمت اسعد زراره بودی که از خویشان ما است، اگر چون تو هزار بودی، همه را از روی زمین برگرفتمی، و باک نداشتمی، و بدست من آسان بودی. اسید آمد، و ایشان را در باغی یافت از باغهای بنی النجار، و جماعتی مسلمانان گرد آمده. اسید سخن درشت درگرفت، و مصعب خاموش نشست، آن گـه گفت: یا اسید این چه درشتی است؟

    یک لحظه بنشین، تا با تو دو سخن بگویم، اگر پذیرفتنی است بپذیر، و اگر نه بمراد خود میرو. اسید حربه داشت بزمین فرو زد، و آنجا بنشست، و مصعب سخن در گرفت، و اسلام بر وی عرضه میکرد، و قرآن بر وی میخواند، اسید چون آن کلام شنید، جمال آن سخن در دل وی اثر نمود، و دل او را زیر و زبر کرد، و گفت: نیکو سخنی که اینست! و خوش کلامی که اینست! کلامی که آشنایی را سبب است.

    و روشنایی را مدد است، کلامی که از قطیعت امانست، و بی‌قرار را درمانست. چه باید کرد ما را ای مصعب تا از اهل این سخن شویم؟ و محرم این سخن گردیم؟

    مصعب گفت: راه آنست که غسلی بر آری، و جامه نمازی در پوشی، و کلمه شهادت بگویی، و دو رکعت نماز بکنی. اسید هم چنان کرد، و بازگشت. چون با سعد معاذ رسید، سعد در روی وی نگرست، بدانست که وی را کاری افتادست، وز آن حال بگشته. گفت: چه داری؟ و چه کردی یا اسید؟ گفت: ایها سعد! مرا روی سخن نبود، و جای جنگ نبود، و وجه خلاف نبود، اگر میپذیری و اگر نه، خود یکی بر آزمای تا چه بینی و چه آری؟ سعد هم چنان خشمگین رفت، تا بآن باغ که ایشان در آنجا بودند. اسعد بن زراره با مصعب میگوید: می‌بینی این مرد را که آمد، سیّد قبیله و مهتر قوم و سرور ایشانست، اگر وی مسلمان شود پس از آن دو کس زهره ندارند که با یکدیگر خلاف کنند. مصعب با سعد همان سخن گفت که با اسید گفته بود، و سعد هزار بار از اسید عاشق‌تر و واله‌تر شد، هم بر جای بماند که: یا مصعب بیفزای این سخن را که دل را آرام است، و جان را پیغام! بیفزای این سخن که تن را زندگی است، و روح را پیوستگی! سعد را درخت امید ببر آمد، و اشخاص فضل بدر آمد، آفتاب معرفت بر آمد، و ماهروی دولت درآمد.

    وصل آمد و از بیم جدایی رستیم

    با دلبر خود بکام دل بنشستیم‌

    سعد غسلی برآورد، و جامه نمازی کرد، و کلمه شهادت بگفت، و دو رکعت نماز کرد، و از آنجا بیرون آمد بعزّ اسلام افروخته، و بحلیت ایمان آراسته. بقوم خود بازگشت، و هم بنو عبد الاشهل ایشان همه گرد وی بر آمدند تا چه فرماید، گفت: یا قوم! کیف تعلمون رأیی فیکم؟ قالوا: انت خیرنا رأیا، قال: فانّ کلام رجالکم نسائکم علیّ حرام حتّی تؤمنوا باللَّه وحده و تشهدوا انّ محمدا رسول اللَّه و تدخلوا فی دینه، فما امسی ذلک الیوم فی دور بنی عبد الاشهل رجل و لا امرأة الّا اسلم.

    وَ مَنْ یَکْسِبْ إِثْماً فَإِنَّما یَکْسِبُهُ عَلی‌ نَفْسِهِ‌

    الآیة اشارت است که حق جلّ جلاله بی‌نیاز است از طاعت مطیعان، و پاک است از معصیت عاصیان، و نه خداوندی وی را پیوندی می‌درباید از طاعت مطیعان، و نه ملک وی را گزندی رسد از معصیت عاصیان. بنده اگر نیکی کند، و طاعت آرد، تاج کرامتست که بر فرق روزگار خویش مینهد، و اگر معصیت آرد، قید مذلّتیست که بر پای خویش مینهد: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیْها.

    وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطِیئَةً أَوْ إِثْماً

    الآیة هر که عیب و عار خود بر دیگری بندد، ربّ العزّة او را علی رؤس الأشهاد فضیحت گرداند، و در درجه این کس بیفزاید.

    و این عیب و هنر نه در توان و فعل آدمی است، که آن از درگاه قدم رود، کسی که بنظافت ایمان و طاعت پاک گشت، از آنست کش در ازل پاک کردند: «انما یطهرکم تطهیرا»، و او که بنجاست شرک و معصیت آلوده گشت، هم در ازل آلوده گشت، و این حکم بر وی راندند که: أُولئِکَ الَّذِینَ لَمْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ.

    وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکَ وَ رَحْمَتُهُ‌

    منّت است که ربّ العزّة بر مصطفی (ص) مینهد، و فضل خود بر وی اظهار میکند، و او را در پرده عصمت میدارد، و دست دشمن از وی کوتاه میکند، و بخصائص و فضائل ازلی او را میآراید، و بعلم خصوصیّت میستاید که: وَ عَلَّمَکَ ما لَمْ تَکُنْ تَعْلَمُ‌، قال بعضهم: هو العلم باللَّه و بجلاله، و العلم بعبودیّة نفسه و مقدار حاله فی استحقاق عزّه و کماله، و یقال: علّمتک من مکنون اسراری ما لم تکن تعلم الّا بی لا خَیْرَ فِی کَثِیرٍ مِنْ نَجْواهُمْ إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ الآیة بهینه اعمال بندگان این سه چیز است که درین آیت قرین یکدیگر است: صدقه، و معروف، و اصلاح بین النّاس. و خیریّت درین آیت آنست که بیک شخص تنها مخصوص نیست، بلکه نفع آن بدیگری میرسد، و عجب نه آنست که خود را دری بر گشایی، عجب آنست و جوانمردی چنانست که دیگری را دری بر خود گشایی.

    پیر بو علی سیاه قدّس اللَّه روحه گفت: چه آید از آنکه تو خود خوش شوی؟

    کار آن دارد که کسی بتو خوش شود، و مصطفی (ص) باین اشارت کرده که: «شرّ النّاس من اکل وحده».

    امّا صدقه بر سه قسم است: یکی بمال، و یکی بتن، و یکی بدل. صدقه بمال مواسات درویشان است بانفاق نعمت. صدقه بتن قیام کردنست از بهر ایشان بحقّ خدمت. صدقه بدل وفاداری است بحسن نیّت و توکید همّت. اینست صدقه کردن بر درویشان. و صدقه دیگر است بر توانگران، و آن آنست که بر ایشان جود نمایی و نیاز خود بر ایشان عرضه نکنی، و امید از مبرّت ایشان باز گیری، و طمع در ایشان نبندی. چون این صدقه، و آن معروف، و آن اصلاح در یکی مجتمع شود، سر تا پای وی عین حرمت گردد، صدف اسرار ربوبیّت، و مقبول شواهد الهیّت شود. نامش بصدّیقی بیرون دهند، و فردا با صدّیقانش حشر کنند. اینست مزد بزرگوار که ربّ العزّة وعده داد: فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ نمی‌پرستند فرود از اللَّه، إِلَّا إِناثاً مگر مادگان، وَ إِنْ یَدْعُونَ و نمیخوانند، إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً (۱۱۷) مگر از دیو شوخ.

    لَعَنَهُ اللَّهُ که خدای بر وی لعنت کرد، وَ قالَ و گفت آن دیو رانده: لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ لا بد از رهیگان تو خویشتن را گیرم، نَصِیباً مَفْرُوضاً (۱۱۸) بهره‌ای باز بریده.

    وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ و گم کنم ایشان را از راه، وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ و امل دراز نمایم ایشان را، وَ لَآمُرَنَّهُمْ و فرمایم ایشان را، فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ تا گوشهای چهارپایان برند، وَ لَآمُرَنَّهُمْ و فرمایم ایشان را، فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ تا بگردانند آفریده خدای را، وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ و هر که دیو را گیرد، وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ پسندیده و بایسته و یار، فرود از اللَّه، فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً (۱۱۹) زیانکار گشت او زیانکاری آشکارا.

    یَعِدُهُمْ ایشان را وعده دروغ دهد، وَ یُمَنِّیهِمْ و آرزوی ناپسند در ایشان افکند، وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ و وعده ندهد ایشان را دیو، إِلَّا غُرُوراً (۱۲۰) مگر فریب.

    أُولئِکَ ایشان آنانند، مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ که مأوای ایشان دوزخست، وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحِیصاً (۱۲۱) و نیابند از ایشان هرگز دور شدنگاهی.

    وَ الَّذِینَ آمَنُوا و ایشان که بگرویدند، وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ و نیکیها کردند، سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ در آریم ایشان را در بهشتهایی، تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ که میرود زیر درختان آن جویهای روان، خالِدِینَ فِیها أَبَداً جاویدان در آن همیشه‌ای، وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا وعده‌ایست از خدای راست، وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قِیلًا (۱۲۲) و کیست از اللَّه راستگوی‌تر؟

    لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ نه بآرزوهای شماست، وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ و نه بآرزوهای اهل کتاب، مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ هر که بدی کند او را بآن پاداش دهند درین جهان، وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ و نیابد خویشتن را فرود از خدای، وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً (۱۲۳) کارسازی و نه یاری.

    وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ و هر که چیزی کند از نیکیها، مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی‌ از مردی یا از زنی، وَ هُوَ مُؤْمِنٌ پس از آنکه گرویده است، فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ ایشان آنند که می‌درآرند ایشان را در بهشت، وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً (۱۲۴) و از ایشان نه کردار کاهند و نه مزد، بمقدار نقیری.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً الآیة این حکایت از مشرکان مکه است، دعا بمعنی عبادتست. میگوید: ما یعبدون من دونه الّا اناثا، لات و عزی و منات همه اناث‌اند و اوثان، همه مؤنّث. اوثان بتان بی‌صورت‌اند، و اصنام بتان با صورت. گفته‌اند که: این لات و عزی و منات بتان بودند از سنگ تراشیده، و در درون کعبه نهاده، ربّ العزّة جلّ جلاله در درون هر یکی شیطان گماشته تا با کهنه و سدنه خویش سخن میگفتند، و ایشان از راه میافتادند.

    قول حسن و قتاده و بو عبیده آنست که اناث بمعنی موات است، یعنی مردگان‌اند که در ایشان روح نیست، و نفع و ضرّ نیست، از سنگ و چوب و کلوخ و مانند آن. و این موات همه مؤنّث باشند، و صفت آن بتأنیث کنند. عبد الرحمن زید گفت: إِلَّا إِناثاً یعنی: بزعمهم، بگفت ایشان اناث‌اند که ایشان بتان را بنات اللَّه خواندند. وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً شیطان اینجا ابلیس است، و مرید صفت وی، و هو الشّدید العالی الخارج من الطّاعة. یقال مرد الرّجل یمرد مردودا او مرادة، اذا عتا، و خرج من الطّاعة. و أصله من قول العرب: حائط ممرّد ای مملّس لا خشونة فیه، و شجرة مرداء اذا تناثر ورقها و بهذا سمّی من لم تنبت لحیته، امرد، ای املس موضع اللّحیة، المرید، الخارج من الطّاعة المتلمس منها. میگوید: ایشان نمیخوانند و نمیپرستند الّا ابلیس متمرّد عاصی بر خدای عزّ و جلّ، و اللَّه بآن تمرّد و معصیت او را برانده، و بر وی لعنت کرده.

    وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً ای: مقطوعا معدودا. این حکایت از قول ابلیس است، و بهره بریده که نصیب وی است از هزار، نهصد و نود و نه‌اند، چنان که در خبر است‌

    بروایت ابو سعید خدری: قال قال النّبیّ (ص): «یقول اللَّه تعالی و تقدّس یوم القیامة یا آدم! فیقول: لبّیک، و سعدیک، و الخیر فی یدیک، فیقول: اخری بعث النّار. فیقول: و ما بعث النّار؟ فیقول اللَّه تعالی: «من کل الف، تسعمائة و تسعة و تسعون.

    فعنده یشیب الصغیر، و یضع کل ذات حمل حملها، و تری الناس سکاری و ما هم بسکاری و لکن عذاب اللَّه شدید». قالوا: یا رسول اللَّه! و ایّنا ذلک الواحد؟ قال: «ابشروا فانّ منکم رجلا، و من یاجوج و ماجوج الفا». ثمّ قال: «و الّذین نفسی بیده ارجو أن تکونوا ربع اهل الجنّة»، فکبّرنا. فقال: ارجو ان تکونوا ثلث اهل الجنّة»، فکبّرنا. فقال: «ارجو ان تکونوا نصف اهل الجنة»، فکبّرنا. فقال: «ما انتم فی النّاس الّا کشعرة سوداء فی جلد ثور ابیض، او کشعرة بیضاء فی جلد ثور اسود».

    وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ این هم از گفت ابلیس است. میگوید: بر گردانم ایشان را از طریق هدی، و گم کنم از راه راستی و دین حق. وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ و ایشان را فرا وایستن بد کنم، تا پیوسته بر آن باشند که بد میکنند، و خبر دهم ایشان را که بهشت نیست، و دوزخ نیست، و بعث نیست. چون این اعتقاد، آرند در بدی بیشتر کوشند. و یقال: لَأُمَنِّیَنَّهُمْ ای: اجمع لهم مع الاضلال، اوهمهم انّهم ینالون من الآخرة حظّا. میگوید: ایشان را بیراه کنم، آن گـه با بیراهی در دل ایشان افکنم که ایشان را از آخرت نصیب خواهد بود. این همچنانست که جای دیگر گفت: وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ.

    وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ این بحیرة است که در سورة المائده گفت، و این آنست که عرب گوش بعضی شتران میشکافتند، و اکنون هر که گوش جانور بشکافد یا ببرد، ملحق است بآن در کراهیت و معصیت.

    وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ بعضی مفسّران گفتند: این تغییر خلق خدا خصیّ کردن آدمیست، و آن فرموده شیطان است، بحکم این آیت.

    و در خصیّ کردن دیگر جانوران میان علما خلاف است، و هر که دندان گشاید، یا پوست روی تراشد، یا در موی موی پیوندد، یا پوست آزیند، همه ملحق است بتغییر خلق، و خضاب موی سیاه مردان را هم نزدیکست باین. و گفته‌اند: تغییر خلق آنست که اللَّه تعالی چهار پایان را بیافرید از بهر آدمیان، تا مرکب خویش سازند، و طعمه خویش، و ایشان بر خود حرام کردند، و آفتاب و ماه و سنگها بیافرید، و مردم را نرم و روان کرد، تا بدان منفعت گیرند، و ایشان آن را معبود خود ساختند، و عبادت آن کردند، چون از آن نهاد که اللَّه فرمود بگردانیدند، و آن معنی که اللَّه برای آن آفرید بمعنی دیگر بدل کردند، تغییر خلق خدا کردند لا محاله.

    و گفته‌اند: خلق اینجا بمعنی دین است، که جای دیگر گفت: لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ای لدین اللَّه، و تغییر دین آنست که حلال حرام میکردند، و حرام حلال.

    ثمّ قال: وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبِیناً زیانکار کسی است که فرمان شیطان برد، نه فرمان اللَّه. یَعِدُهُمْ ایشان را وعده عمر دراز میدهد در دنیا، وَ یُمَنِّیهِمْ و یافت مرادها در دل ایشان می‌افکند، و گفته‌اند: در دل ایشان فقر می‌افکند، تا از بیم فقر هزینه در کار خیر نکنند، و رحم نپیوندند. ربّ العالمین گفت: وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلَّا غُرُوراً و شیطان وعده که دهد جز بفرهیب ندهد، سود نماید و زیان پیش نهد. أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ یعنی مصیرهم، وَ لا یَجِدُونَ عَنْها مَحِیصاً ای مفرّا.

    اگر کسی گوید که: ابلیس از کجا دانسته بود که قومی از فرزندان آدم نصیب وی خواهند بود تا ایشان را گمراه کند باین سخن که گفت: لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصِیباً مَفْرُوضاً؟ جواب آنست که ربّ العزّة با وی این خطاب کرد: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ، و ابلیس در آنجا دریافته بود که از فرزندان آدم گروهی نصیب وی خواهند بود. دیگر جواب آنست که ابلیس بهشت و دوزخ معاینه دیده بود، و دانست که هر یکی را قومی ساکنان خواهند بود. و نیز گفته‌اند که ابلیس، آدم را وسوسه داد تا بعضی مراد خویش از وی بیافت، امّا همه مراد خویش از وی نیافت، بفرزندان آدم همین طمع کرد، از اضلال همگان نومید است، امّا ببعضی طمع دارد. این سخن از آنجا گفته است.

    اگر کسی گوید: چه حکمت است که ابلیس را آفرید، و آن گـه او را بر خلق مسلّط کرد، تا ایشان را وسوسه میکند؟ جواب آنست که تصدیق قول خویش را جلّ جلاله که گفته است: لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْکَ وَ مِمَّنْ تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ، فسلطه علی العصاة لیملأ جهنم من متبعیه، فقال لهم: وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَدْعُونَ إِلَی النَّارِ، و قال لمتّبعی محمد (ص): وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا. دیگر جواب آنست که علی (ع) گفت، قال: «اراد اللَّه ان یظهر کرامته علی المؤمنین، فلو لم یکن ابلیس و وسوسته لما هاج من القلب ریح المودّة، و لما اضاء نور المعرفة»، و اگر نه ابلیس بودی بوی مودّت و محبّت از دل بنده مؤمن کی دمیدی؟ و نور معرفت کی تافتی؟

    ابلیس را بدان آفرید که تا وی فعل خود ننماید، رحمت و مغفرت حق ظاهر نگردد.

    هر چه وی خراب کند رحمت وی در آید، و آبادان گرداند. هر چه وی بغارت برد، تیغ غفران از وی واستاند، و مزیدی بر سر نهد.

    مردی پیش مصطفی (ص) آمد، و از وسوسه شیطان بنالید و شکایت کرد.

    مصطفی (ص) گفت: «انّ السّارق لا یدخل بیتا لیس فیه شی‌ء، ذاک محض الایمان».

    خانه‌ای که از کالا خالی بود دزد در آنجا نرود، دلی که از معرفت و ایمان خالی بود، شیطان آنجا چه کار دارد؟ وسوسه شیطان دلیل است بر وجود ایمان. نخعی گفته است از اینجا: کلّ صلاة لا وسوسة فیها فانّها لا تقبل، لأنّ الیهود و النصاری لا وسوسة لهم.

    و قال علی بن ابی طالب (ع): «الفرق بین صلوتنا و صلاة اهل الکتاب الوسوسة، لأنّ الشّیطان فرغ منهم و من عملهم».

    ابو بکر وراق گفت: لیس للشّیطان مع الکفّار عمل، لأنّهم وافقوه، و المؤمن یخالفه، و المحاربة تکون مع المخالف.

    وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ الآیة مضی تفسیره.

    قوله: لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ الأمانیّ، الأکاذیب. معناه: لیس بأکاذیبکم و لا أکاذیب اهل الکتاب، و این آن بود که میان جهودان و میان قومی از عرب در سخن مباهات رفت. جهودان گفتند: ما بهیم از شما، کتابنا قیل کتابکم، و نبیّنا قبل نبیّکم. این جواب ایشان را آمد. و یقال: هی من تمنّیت ای اشتهیت. معنی آنست که نه بآرزوهای شما است، و نه بآرزوهای اهل کتاب.

    مجاهد گفت که قریش گفتند: لا نبعث و لا نحاسب، و قالوا: لا جنّة و لا نار، و جهودان گفتند: لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَیَّاماً مَعْدُودَةً، و قالوا نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ.

    ربّ العالمین بجواب هر دو قوم این آیت فرستاد.

    و اسم لیس مضمر است، المعنی: لیس ثواب اللَّه بأمانیّکم و لا امانیّ اهل الکتاب.

    میگوید: ثواب و نواخت خدای و دخول بهشت نه بآرزوی شما است، و نه بآرزوی اهل کتاب، لکن بایمانست و عمل صالح، چنان که در آیت پیش گفت: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، باز نمود که کار دین را بنا به آرزو نیست. مصطفی (ص) گفت: «لیس الدّین بالتّمنّی و لا بالتّحلّی».

    و قال (ص): «العاجز من اتّبع نفسه هواها و تمنّی علی اللَّه».

    مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ گفته‌اند: این جزا درین جهان است، یعنی آن رنجها که بگناهکار رسد در دنیا. و درین معنی خبرها است از مصطفی (ص): قال ابو بکر الصدیق: یا رسول اللَّه کیف الصّلاح بعد هذه الآیة؟ فقال النّبیّ (ص): «أیّة آیة»؟ فقال: یقول اللَّه عزّ و جلّ: لَیْسَ بِأَمانِیِّکُمْ وَ لا أَمانِیِّ أَهْلِ الْکِتابِ مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ، ما عملنا جزینا به. فقال له النّبیّ (ص): «غفر اللَّه لک یا أبا بکر! أ لست تمرض؟

    الست تنصب؟ أ لیس یصیبک الّلأواء» قال: بلی. قال: «فهو ما یجزون به».

    و بروایتی دیگر ابو بکر صدیق گفت: و ایّنا لم یعمل سوء، و انّا لمجزیّون بکلّ سوء عملنا. فقال النبی (ص): «امّا انت یا أبا بکر و اصحابک المؤمنون فتجزون‌ بذلک فی الدّنیا، حتّی تلقوا اللَّه، و لیست لکم ذنوب، و امّا الآخرون فتجمع ذنوبهم حتّی یجزوا بها یوم القیامة».

    عطا گفت: آن روز که این آیت فرو آمد ابو بکر گفت: هذه قاصمة الظّهر یا رسول اللَّه. فقال النّبیّ (ص): «انّما هی المصیبات تکون فی الدّنیا».

    ابو هریرة گفت: آن روز که این آیت فرو آمد جماعتی یاران نشسته بودیم، چون بشنیدیم همه بگریستیم، و اندوهگن شدیم، گفتیم: یا رسول اللَّه! باقی نگذاشت این آیت، یعنی از وعید. رسول خدا گفت: «اما و الّذی نفسی بیده انّها لکما انزلت، و لکن ابشروا و قاربوا و سدّدوا، انّه لا یصیب احدا منکم مصیبة فی الدّنیا الّا کفّر اللَّه بها خطیئته حتّی الشّوکة شاکت احدکم فی قدمه».

    حسن گفت: این آیت در شأن کفّار آمد که ربّ العالمین مؤمن را به بدکرداری جزا نکند، بلکه وی را بکردار نیکو جزا دهد، و سیّئات وی در گذارد، چنان که گفت: لِیُکَفِّرَ اللَّهُ عَنْهُمْ أَسْوَأَ الَّذِی عَمِلُوا وَ یَجْزِیَهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ الَّذِی کانُوا یَعْمَلُونَ. جایی دیگر گفت: وَ هَلْ نُجازِی إِلَّا الْکَفُورَ. و دلیل برین قول آنست که در آخر آیت گفت: وَ لا یَجِدْ لَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلِیًّا وَ لا نَصِیراً اگر کسی را نه در قیامت یار باشد و نه دوست، جز کافر نبود، که ربّ العزّة مؤمنانرا گفته که ولیّ ایشانم: اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا، و ضمان نصرت کرده در هر دو سرای، و گفته: إِنَّا لَنَنْصُرُ رُسُلَنا وَ الَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهادُ.

    وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ الآیة گفته‌اند که چون آیت آمد که مَنْ یَعْمَلْ سُوءاً یُجْزَ بِهِ، اهل کتاب با مؤمنان گفتند که: ما با شما یکسانیم بحکم این آیت، و شما را بر ما فضل نیست. ربّ العالمین مؤمنانرا بر ایشان فضل نهاد و گرامی کرد باین آیت دیگر: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی‌ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ

    مکی و بصری و ابو بکر یَدْخُلُونَ بضمّ یا و فتح خا خوانند، علی اسناد الفعل الی المفعول به، و هو من الادخال، لا من الدّخول، لأنّهم لا یدخلونها حتّی یدخلوها، فلفظ الادخال اولی، و معنی آنست که در آرند ایشان را در بهشت. باقی بفتح یا و ضمّ خا خوانند، علی اسناد الفعل الی الدّاخلین، لأنّهم اذا دخلوها دخلوها، یعنی در شوند ایشان در بهشت.

    وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً و هی النّقرة الّتی تکون فی ظهر النّواة.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً الآیة عزیز است و عظیم، خدای یگانه و کردگار داننده، تاونده با هر کاونده، و بهیچ هست نماننده. بی‌شریک و بی انباز، و بی‌نظیر و بی‌نیاز. چنو کس نه، و هیچ کس بجای او بس نه. در کردگاری قدیر، و در کاررانی بی‌مشیر، در پادشاهی بی‌وزیر، و در خدایی بی‌نظیر. آفریننده جهانیان، و دارنده همگان، دشمنان و دوستان. احوال بندگان را مدبّر، و کار عالم را مقدّر. نه در تدبیر او سهو آید، نه در تقدیر او لغو آید. هر کسی را بر آنجاست که وی نشاند، و هر دلی را آن نثار که وی فشاند. هر یکی بر آن رنگ که وی رشت، و در هر دل آن رست که وی کشت. یکی را بآب عنایت شسته، و بمیخ قبول وابسته، و چراغ معرفت وی از نور اعظم بر افروخته، و راهش روشن کرده. یکی را بتیغ هجران خسته، و بمیخ ردّ وابسته، و نموده شیطان برو آراسته، و بر پی بتان داشته، و از وی این خبر بازداده که: إِنْ یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا إِناثاً، وَ إِنْ یَدْعُونَ إِلَّا شَیْطاناً مَرِیداً. لَعَنَهُ اللَّهُ.

    عجب کاریست! کسی تراشیده خویش پرستد، یا مصنوع خویش بمعبودی گیرد، اگر بغیر اللَّه معبودی روا بودی، کافر معبود بت بایستی، نه بت معبود کافر.

    زیرا که بت مصنوع کافر است، و وی صانع، و صانع معبود باید نه مصنوع. چون کافر که صانع بت است، و با عقل و اختیار است، دعوی معبودی نمیکند، محال بود بتی را که نه حیات دارد، و نه سمع، و نه بصر، نه عقل، نه اختیار، که معبود بود.

    در ابتداء اسلام بر کافران هیچ چیزصعب‌تر از آن نبود که مصطفی (ص) گفتی: خدای عالم یکیست، کردگار جهانیان یکی است. ایشان میگفتند: أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْ‌ءٌ عُجابٌ. چیزی بس عجب است آنچه محمد (ص) میگوید، که خدای یکیست، یک خدای کار همه جهان چگونه راست دارد؟ ما را در مکه سیصد و شصت بت است، و کار مکه تنها راست نمیتوانند داشت.

    ربّ العزّة ایشان را بحجّت جواب داد، گفت: وَ هُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ. او خداوندی است که شب تاریک آفرید، و روز روشن، و آفتاب درخشنده و ماه تابنده رخشنده، شب یکی تاریکی او همه عالم را بسنده، روز یکی روشنایی او همه عالم را بسنده. آفتاب یکی طباخی او همه عالم را بسنده. ماه یکی صباغی او همه عالم را بسنده. چه عجب اگر خالق یکی و قدرت او همه عالم را بسنده، و علم وی هر جایی رسنده: أَ أَرْبابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اللَّهُ الْواحِدُ الْقَهَّارُ؟

    خواجه‌ای مخلوق که بنده‌ای دارد، و ملک وی بود، نه روا باشد که آن ملک وی شود، چنانستی که ربّ العزّة گفتی: بت ملک من، و زمین ملک من، ملک من در ملک من، چون بود انباز من؟ چندین جایگه در قرآن از عیبهای بتان برگفته، و بی صفتی در ایشان نشان کرده که:أَ لَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِها الآیة. کسی که صفت کمال ندارد خدایی را چون شاید؟ جای دیگر گفت: إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ یَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ. جایی دیگر گفت: إِنْ تَدْعُوهُمْ لا یَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ. اگر بوقت درماندگی کافر بت را خواند، بت آن دعاء وی نشنود، وَ لَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجابُوا لَکُمْ! ور صورت بستی که بشنیدی، نتوانستی که اجابت کردی.

    حصین خزاعی پدر عمران حصین روزی پیش مصطفی (ص) در آمد، و آن روز هنوز مشرک بود، رسول خدا گفت: یا حصین! کم تعبد الیوم الها؟

    امروز چند خدای داری؟ حصین گفت: هفت دارم، یکی بر آسمان، و شش در زمین. گفت: «فایّهم تعدّه لیوم رغبتک و رهبتک؟

    روز رغبت و رهبت را و روز حاجت و ضرورت را کدامیکی داری؟ چون نیازت بود و اندوهت بود کدام یکی را خوانی؟ و کاشف غم و قاضی حاجت کدام یکی را دانی؟ گفت: الّذی فی السّماء، آن یکی که بر آسمانست.

    وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ الآیة حوالت اضلال که بر ابلیس آمد از روی سبب آمد، ور نه ابلیس را خود ابلیس که بود، بلی وسوسه مینماید که پیشه وی اینست، آن گـه از پی وسوسه ربّ العزّة ضلالت آفریند. که ضلالت و هدایت و سعادت و شقاوت از خدا است: مَنْ یَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِ وَ مَنْ یُضْلِلْ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ وَلِیًّا مُرْشِداً.

    آن گـه عاقبت و سرانجام و مآل و مرجع هر دو فرقت یاد کرد، قسم ضلالت ر گفت: أُولئِکَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ، و قسم هدایت را گفت: سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً، وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً و کیست نیکو دین‌تر، مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ از آنکه روی خود فرا خدا کرد؟، وَ هُوَ مُحْسِنٌ و آن گـه با آن نیکوکار بود، وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ و بر پی ملّت ابراهیم ایستاد، حَنِیفاً آن مسلمان پاک دین، وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا (۱۲۵) و اللَّه ابراهیم را دوست گرفت.

    وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و خدایراست هر چه در آسمان و زمین چیز است، وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مُحِیطاً (۱۲۶) و خدای بهمه چیز دانا است دانای همیشه‌ای.

    وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ می‌پاسخ پرسند از تو در کار زنان، قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ گوی که خدای پاسخ میکند شما را در کار ایشان، وَ ما یُتْلی‌ عَلَیْکُمْ و آنچه بر شما میخوانند، فِی الْکِتابِ درین نامه، فِی یَتامَی النِّساءِ در کار دختران پدر مردگان، اللَّاتِی لا تُؤْتُونَهُنَّ آنان که ایشان را نمیدهید، ما کُتِبَ لَهُنَّ آنچه واجب نبشته‌اند ایشان را، وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ و رغبت نمیکنید که بزنی کنید ایشان را، وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدانِ و از تو می‌فتوی پرسند زبون گرفتگان از کودکان، وَ أَنْ تَقُومُوا لِلْیَتامی‌ بِالْقِسْطِ و میفرماید اللَّه شما را که یتیمان را بداد بپای ایستید، وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ و هر چه کنید از نیکی، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً (۱۲۷) اللَّه بآن دانا است همیشه‌ای.

    وَ إِنِ امْرَأَةٌ و اگر زنی بود، خافَتْ مِنْ بَعْلِها که از شوی خویش دانسته و دیده باشد، نُشُوزاً باز نشستی، أَوْ إِعْراضاً یا روی گردانیدنی، فَلا جُناحَ عَلَیْهِما نیست بر ایشان تنگیی، أَنْ یُصْلِحا که با هم آشتی سازند، بَیْنَهُما صُلْحاً میان یکدیگر بر خیر، وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ و آشتی به، وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ و حاضر کرده‌اند مردمان را بدریغ داشتن خویشتن را از ناکامی، وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا و اگر بنیکویی در آئید، از بیداد بپرهیزید، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (۱۲۸) اللَّه بآنچه شما میکنید دانا است آگاه همیشه‌ای.

    وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ و نتوانید که داد کنید میان زنان، وَ لَوْ حَرَصْتُمْ و هر چند کوشید و خواهید، فَلا تَمِیلُوا کُلَّ الْمَیْلِ لکن همه کششی مکنید، فَتَذَرُوها که آن زن را فرو گذارید، کَالْمُعَلَّقَةِ چون آویخته، وَ إِنْ تُصْلِحُوا و اگر نیک در آئید و بآشتی گرائید، وَ تَتَّقُوا و از جور پرهیزید، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً (۱۲۹) خدای مهربانست و آمرزگار همیشه‌ای.

    وَ إِنْ یَتَفَرَّقا ور پس از هم ببرند، یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ بی نیاز کند خدای هر دو را از یکدیگر از فراخی خویش، وَ کانَ اللَّهُ واسِعاً و خدای بی‌نیاز است توانگر، فراخ دار فراخ بخش، حَکِیماً (۱۳۰) دانا است همیشه‌ای.

    وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و خدایراست هر چه در آسمان و زمین چیز است و کس، وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا و اندرز کردیم، الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ ایشان را که پیش از شما کتاب دادند، وَ إِیَّاکُمْ و شما را هم اندرز کردیم، أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ که از خشم و عذاب خدای بپرهیزید، وَ إِنْ تَکْفُرُوا و اگر کافر شید، فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ خدای راست هر چه در آسمان و زمین چیز است، وَ کانَ اللَّهُ غَنِیًّا حَمِیداً (۱۳۱) و خدای بی‌نیاز است توانگری ستوده همیشه‌ای.

    وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ و خدای راست هر چه در آسمان و زمین چیز است و کس، وَ کَفی‌ بِاللَّهِ وَکِیلًا (۱۳۲) و نیک بسنده و کارساز که اوست.

    إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ اگر خواهد شما را ببرد ای مردمان! وَ یَأْتِ بِآخَرِینَ و دیگران آرد، وَ کانَ اللَّهُ عَلی‌ ذلِکَ قَدِیراً (۱۳۳) و اللَّه بر آن توانا است همیشه‌ای.

    مَنْ کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنْیا هر که پاداش این جهان میخواهد، فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ بنزدیک خدای است پاداش این جهانی و پاداش آن جهانی، وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً بَصِیراً (۱۳۴) و اللَّه شنوای است بینای همیشه‌ای.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ای ایشان که بگرویدند، کُونُوا قَوَّامِینَ بر استاد دارید، بپای ایستید، بِالْقِسْطِ براستکاری و داد دهی، شُهَداءَ لِلَّهِ و گواهان بودن خدای را براستی، وَ لَوْ عَلی‌ أَنْفُسِکُمْ ور همه بر نفس شما بود، أَوِ الْوالِدَیْنِ یا بر پدر و مادر بود، وَ الْأَقْرَبِینَ یا بر خویشان، إِنْ یَکُنْ غَنِیًّا اگر توانگر بود، أَوْ فَقِیراً یا درویش بود، فَاللَّهُ أَوْلی‌ بِهِما که خدای اولیتر بهر دو، فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی‌ بر پی بایست خود مایستید، أَنْ تَعْدِلُوا که داد نکنید، وَ إِنْ تَلْوُوا و اگر در کار شوید، أَوْ تُعْرِضُوا یا روی گردانید، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً (۱۳۵) خدای بآنچه شما میکنید دانا است و آگاه همیشه‌ای.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً ای: احکم دینا ممّن اخلص عمله للَّه، و فوّض امره الیه، وَ هُوَ مُحْسِنٌ ای: موحّد للَّه، محسن الی خلقه، وَ اتَّبَعَ دین اللَّه الّذی بعث به محمدا. میگوید: کیست دیندار و پسندیده‌تر از آن کس که عمل خود از شرک و ریا پاک کند، و کار خود باللَّه باز گذارد، و اللَّه را کارساز و کار ران خود داند؟ و آن گـه با خلق خدا نیکوکار بود و مهربان، بر پی آن دین ایستد که محمد را بآن دین فرستاد، و آن دین ابراهیم است و ملّت وی. ملّت ابراهیم در ملّت محمد داخل است. هر که بملّت محمد اقرار دهد، اتّباع ملّت ابراهیم کرد.

    ابن عباس گفت: اقرار دادن به کعبه، و نماز کردن بآن، و طواف کردن گرد آن، و سعی میان صفا و مروه، و رمی جمرات، و حلق رأس، و جمله مناسک از دین ابراهیم است. هر که نماز سوی کعبه کرد، و باین صفات اقرار داد، اتّباع ملّت ابراهیم کرد. و این در شأن ابو بکر فرو آمد بقول بعضی مفسّران.

    حَنِیفاً حال عن ابراهیم، او عن الضّمیر فی وَ اتَّبَعَ، و معناه: مائلا عن جمیع الأدیان.

    وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا ابن عباس گفت: ابراهیم مهماندار بود، خانه بر سر راه داشتی، تا هر کسی که بر وی گذشتی، وی را مهمان کردی. پس یک سال مردمان را قحط رسید، از ابراهیم طعام طلب کردند، و ابراهیم را عادت بود که هر سال بار از مصر آوردی، از نزدیک دوستی که در مصر داشت. غلامان را و شتران را فرستاد نزدیک وی، بار خواست، و بار نبود آن سال، که ایشان را هم قحط رسیده بود. شتران را تهی باز گردانیدند، تا بهامونی رسیدند که پر از ریگ بود، آن چاکران ابراهیم با خود گفتند: اگر اشترانرا باز گردانیم بی‌بار، نه خوب بود، و دشمن را شماتت بود. درایستادند و غرارها پر از ریگ کردند. چون بر ابراهیم رسیدند قصّه با ابراهیم بگفتند، و ابراهیم دلتنگ شد، که مردم را امیدوار کرده بود، و دل بر آن نهاده که اکنون طعام رسد. و ساره در آن حال خفته بود، و ازین قصّه خبر نداشت. پس ابراهیم در خواب شد از دلتنگی، و ساره بیدار گشت، و پرسید که غلامان ما رسیدند از مصر؟ و بار آوردند؟ گفتند: آری رسیدند. ساره سر آن بار بگشاد، آرد سفید نیکو دید. خبّازان را بفرمود تا در پختن ایستادند. چون ابراهیم (ع) بیدار گشت، بوی طعام بوی رسید، گفت: یا سارة من این هذا الطّعام؟ از کجا آمد این طعام؟ گفت: این آنست که از نزدیک خلیل تو آن دوست مصری آوردند. ابراهیم فضل و کرامت خدای بر خود بدانست و گفت: این از نزدیک خلیل من اللَّه است، نه از نزدیک خلیل مصری. ابن عباس گفت: آن روز ربّ العزّة ابراهیم را دوست خوانده، و او را خلیل خود خواند. و گفته‌اند: آن روز که فریشتگان در پیش ابراهیم شدند، بر صورتهای غلامان نیکو روی، ابراهیم پنداشت که ایشان مهمانان‌اند، گوساله فربه بریان کرد، و نزدیک ایشان آورد، آن گـه گفت: بخورید بدو شرط: یکی آنکه چون دست بطعام برید گوئید: «بسم اللَّه»، و چون از طعام فارغ شوید، گوئید: «الحمد للَّه». جبرئیل گفت: یا ابراهیم! سزاواری که اللَّه ترا دوست خود گیرد، و خلیل خود خواند.

    گفت آن روز ربّ العزّة او را خلیل خود خواند. و گفته‌اند: ملک الموت بصورت جوانی در سرای خلیل شد، و خلیل او را نشناخت، گفت بدستوری که درین سرای آمدی؟

    ملک الموت گفت: بدستوری خداوند سرای. پس ابراهیم او را بشناخت، آن گـه ملک الموت گفت: یا ابراهیم! خدای بنده‌ای را از بندگان خود بدوست گرفت.

    ابراهیم گفت: آن کدام بنده است، تا من او را خدمت کنم تا زنده باشم؟

    ملک الموت گفت: آن بنده تویی یا ابراهیم. گفت: بچه خصلت مرا دوست گرفت؟

    و خلیل خواند؟ گفت: بأنّک تعطی و لا تأخذ.

    روی عبد اللَّه بن عمر، قال: قال رسول اللَّه (ص): «یا جبرئیل لم اتّخذ اللَّه ابراهیم خلیلا؟» قال: «لاطعامه الطّعام یا محمد»، و روی ابو هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «اتّخذ اللَّه ابراهیم خلیلا، و موسی نجیّا، و اتّخذنی حبیبا، ثمّ قال: و عزّتی لاؤثرنّ حبیبی علی خلیلی و نجیّی»، و قال (ص): «لو کنت متّخذا خلیلا لاتّخذت أبا بکر خلیلا، و انّ صاحبکم خلیل اللَّه»، یعنی نفسه.

    امّا خلیل از روی لغت آن دوست است که در دوستی وی هیچ خلل نبود.

    ابراهیم خلیل است، یعنی که اللَّه او را برگزیده و دوست داشت، دوستی تمام، که در آن هیچ خلل نه، و روا باشد که معنی خلیل، فقیر بود، زیرا که خلّت حاجت و فاقت باشد. یقال: سدّ خلّته‌ای حاجته. قال زهیر یمدح هزن بن سنان:

    و ان اتاه خلیل یوم مسغبة

    یقول لا غائب مالی و لا حرم‌

    خلیل ای فقیر، و ابراهیم، خلیل اللَّه، لأنّه فقیر الی اللَّه، محتاج الیه، لا حاجة له الی غیره.

    ترسایی از شیخ ابو بکر وراق ترمدی سؤال کرد، گفت: چرا جائز است خدای را جلّ جلاله ابراهیم را دوست گیرد؟ و جائز نمیدارید که عیسی را فرزند گیرد؟

    ابو بکر وراق جواب داد که: فرزند اقتضاء جنـ*ـسیّت کند، و خدای را جنس نیست، و دوستی اقتضاء جنـ*ـسیّت نکند. نه‌بینی که کسی اسبی دوست دارد، یا جوهری دوست دارد، یا جامه، یا بنائی، وزین هیچ چیز بفرزندی نگیرد، تا بدانی که فرزند اقتضاء تجانس کند، و لا جنس له جلّ جلاله. ترسا چون این سخن بشنید مسلمان گشت، و بدین اسلام در آمد.

    وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ یختار منها ما یشاء و من یشاء، وَ کانَ اللَّهُ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مُحِیطاً احاط علمه بجمیع الأشیاء.

    وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ الآیة سبب نزول این آیت آن بود که عرب در زمان جاهلیّت نه زنان را از میراث چیزی میدادند و نه کودکان را، بلکه مردان را میدادند، مهینان ایشان را. ربّ العزّة درین آیت نصیب زنان و نصیب کودکان از میراث بایشان الحاق کرد، و بداد فرمود. و نیز دختران یتیم میبودند با مال و بصورت زشت، که اولیاء ایشان از بهر زشتی صورت نمی‌خواستند که ایشان را بزنی کنند، و ایشان را بکسی نمیدادند، و در خانه میداشتند از بهر مال که داشتند، بامید آنکه مگر بمیرند، و مال ایشان بمیراث بر گیرند.

    سدی گفت: این در شأن جابر عبد اللَّه فرو آمد، که دختر عمّی داشت، یتیمه و نابینا بود، و بصورت زشت. جابر گفت: یا رسول اللَّه! بآن صفت که وی است میراث گیرد؟ رسول خدا گفت: نعم، گیرد. پس میراث که وی را بود بوی داد. آن گـه او را در خانه میداشت، و بزنی بکس نمیداد، از بیم آنکه شوهر و فرزندان وی مال بمیراث برند، و خود بزنی نمیکرد که جمال نداشت، و گوش بر آن نهاده که تا بمیرد، و آنچه هست از مال وی بمیراث برگیرد. ربّ العالمین این آیت فرستاد: وَ یَسْتَفْتُونَکَ فِی النِّساءِ ای یستعرفونک. و الفتیا و الفتوی لغتان، و هو تعریفک الأمر، افتانی ای عرّفنی. میگوید: از تو فتوی میپرسند و فتوی میخواهند در کار زنان، قُلِ اللَّهُ یُفْتِیکُمْ فِیهِنَّ وَ ما یُتْلی‌ عَلَیْکُمْ‌

    موضع «ما» رفع است، المعنی: اللَّه یفتیکم فیهنّ.

    وَ ما یُتْلی‌ عَلَیْکُمْ فِی الْکِتابِ ایضا، یفتیکم فیهنّ. میگوید: اللَّه فتوی میکند و قرآن فتوی میکند، و آن آنست که در اوّل سورة گفت: وَ آتُوا الْیَتامی‌ أَمْوالَهُمْ.

    ما کُتِبَ لَهُنَّ یعنی فرض لهنّ من المیراث. وَ تَرْغَبُونَ أَنْ تَنْکِحُوهُنَّ یعنی: و ترغبون عن أن تنکحوهنّ لدمامتهنّ.

    وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الْوِلْدانِ این در موضع خفض است، عطف علی قوله فِیهِنَّ، یعنی قل اللَّه یفتیکم فیهنّ، و فی المستضعفین من الولدان. و قیل عطف علی قوله: فِی یَتامَی النِّساءِ، المعنی: فی یتامی النّساء و فی المستضعفین من الولدان الّذین لا تورثونهم.

    وَ أَنْ تَقُومُوا ای: و یفتیکم ان تقوموا للیتامی، بِالْقِسْطِ ای بالعدل فی میراثهم و مالهم و نکاحهم. قیل: نزّلت فی ام کحة و بناتها علی ما سبق شرحه فی صدر السورة.

    قال ابن عباس و عائشة: ما کُتِبَ لَهُنَّ، یعنی الصّداق، و المعنی: لا تؤتونهنّ صداقهنّ، و ترغبون فی نکاحهنّ لجمالهنّ و ما لهنّ، و قیل: فی المستضعفین هم العبید و الاماء، ای أحسنوا الیهم، لا تکلّفوهم ما لا یطیقون.

    وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ ممّا امرتم به من قسمة المواریث، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً فیجزیکم به.

    و روایت کنند از براء عازب که آخرتر آیتی که از آسمان فرود آمد این آیت بود، و آخرتر سوره‌ای سورة براءة.

    وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً أَوْ إِعْراضاً الآیة سعید جبیر گفت: مردی زنی داشت، و آن زن پیر گشته بود، و از آن مرد فرزندان داشت. مرد خواست که وی را طلاق دهد، و زنی دیگر از آن نیکوتر بخواهد. آن پیر زن گفت: مرا طلاق مده، و با فرزندان بگذار، و قسمت کن مرا اگر خواهی باختیار خویش در کم و بیش، و اگر خواهی قسمت مکن از بهر من، که روا بود اندی که در نکاح تو بمانم. مرد گفت: چنین کنم، پیش رسول خدا شد، و این حال بگفت.

    رسول خدا جواب داد که: اللَّه سخن تو شنید، و اگر خواهد اجابت کند. پس ربّ العالمین بجواب ایشان این آیت فرستاد. گویند این مرد رافع بن خدیج الانصاری بود، و زن وی خویلة بنت محمد بن مسلمة الانصاری.

    وَ إِنِ امْرَأَةٌ خافَتْ ای علمت و رأت، مِنْ بَعْلِها نُشُوزاً یعنی: یبغضها و یترک مضاجعتها و مباشرتها، و یعرض بوجهه عنها، و یقلّ مجالستها و محادثتها.

    میگوید: اگر زنی از شوهر خویش میشناسد و میداند و می‌بیند که وی را دشمن میدارد، و مباشرت و صحبت وی می‌بگذارد، و روی از وی میگرداند، و با وی ننشیند و حدیث نکند، بر ایشان تنگی نباشد که با یکدیگر صلح کنند در قسمت و در نفقه. و این چنان باشد که مرد زن را گوید: تو پیر گشتی و روزگار جوانیت بسر رسید، و من میخواهم که دیگر زنی خواهم، و روزگار قسمت وی بیفزایم، در روز و در شب، تازگی و جوانی وی را. اگر تو بدین خشنودی و رضا میدهی، بر جای خود و بر حال خود در نکاح من میباش، و اگر نه ترا بخشنودی گسیل کنم. پس اگر زن بدین حال و بدین صفت رضا دهد نیکوکار بود و پسندیده، و وی را بر آن اجبار نکنند، و اگر نه که بدون حق خویش رضا ندهد، واجب آید بر شوهر که حق وی از مقام و نفقه تمام بدهد، یا بنیکویی و احسان وی را روان کند، و وی را برنج‌ و کراهیت ندارد. و مرد اگر وی را دارد، و حقّ وی با کراهیت صحبت تمام بدهد، محسن باشد و ستوده حق، و اللَّه وی را جزا دهد بر فعل خیر. اینست که اللَّه گفت: وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ کانَ بِهِ عَلِیماً ای یعلمه و یجازیه علیه. امّا بر مباشرت وی را اجبار نکنند، که آن علی الخصوص حق مرد است، چون فرو گذارد بر آن اجبار نرود، بخلاف مقام و نفقه که حقّ زنست.

    و آنچه ربّ العزّة گفت: وَ الصُّلْحُ خَیْرٌ، آنست که پیر زن را میدارد بعد از تخییر در نفقه و مقام، بچیزی معلوم صلح کنند. و رسول خدا (ص) با سوده بنت زمعه همین کرد. زنی بود روزگار بوی برآمده و پیر گشته، و رسول خواست که وی را طلاق دهد. سوده گفت: مرا در جمله زنان خود بگذار، تا فردا در قیامت چون مرا حشر کنند، با زنان تو حشر کنند، و من نوبت خویش روز و شب در کار عائشه کردم.

    رسول خدا آن از وی بپذیرفت، و چنان کرد.

    قرّاء کوفه أَنْ یُصْلِحا خوانند، بضمّ یا و کسر لام بی الف، و هو من الاصلاح.

    و در حال تنازع و تشاجر اصلاح استعمال کنند، چنان که تصالح استعمال کنند، تقول: اصلحت بین المنازعین. قال اللَّه تعالی: إِلَّا مَنْ أَمَرَ بِصَدَقَةٍ أَوْ مَعْرُوفٍ أَوْ إِصْلاحٍ بَیْنَ النَّاسِ. و «صلحا» روا بود که نصب علی المصدر باشد، لأنّ الصّلح اسم للمصدر من اصلحت، کالعطاء من اعطیت، و روا بود که نصب او بر مفعول به حمل کنی، چنان که گویی: اصلحت ثوبا. باقی «ان یصالحا» خوانند، بفتح یا و لام و تشدید صاد، و بألف، و أصل آن «ان یتصالحا» است، «تا» در صاد مدغم کردند، لتقاربهما فی المخرج، و درین باب تصالح معروف‌تر است.

    وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ گفته‌اند که شحّ زن آنست که شوی خودش دریغ آید از زنی دیگر از مهر او، و شحّ مرد آنست که خویشتنش دریغ آید از زن خویشتن از پیری یا از زشتی بمهر زنی دیگر. و قیل: وَ أُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ یعنی الغالب علی نفس المرأة الشّح. غالب آن بود که زن بخیل باشد و بر مال حریص، چون شوهر وی را ببعضی مال خشنود گرداند، وی نصیب خود از شوهر بتواند گذاشت.

    پس گفت: وَ إِنْ تُحْسِنُوا وَ تَتَّقُوا یعنی اگر نیکویی کنید و مفارقت نجوئید، و از میل و جور بپرهیزید، اللَّه تعالی آگاهست، از احسان و جور شما خبر دارد، و جزاء آن چنان که خود خواهد، دهد.

    وَ لَنْ تَسْتَطِیعُوا أَنْ تَعْدِلُوا بَیْنَ النِّساءِ ای: لن تقدروا ان تسوّوا بینهنّ فی الحبّ، و لو حرصتم علی العدل. معنی آنست که شما اگر چه کوشید و حریص باشید، بر آنکه میان زنان خویش عدل و راستی نگه دارید، در دوستی و مهر نتوانید، که در استطاعت شما نبود که دلها در دوستی راست دارید، امّا این یکی توانید که میل نکنید در نفقه و در قسمت. چون دو زن دارید یا بیشتر، همه را در نفقه و در قسمت یکسان دارید، و جوان را بر پیر افزونی منهید، که اگر افزونی نهید، آن دیگر را همچون زندانی محبوس فرو گذارید، آویخته میان دو حال، نه بی‌شوی و نه با شوی.

    حسین فضل گفت، عدل بر دو ضربست: یکی آنست که در استطاعت بنده آید، و یکی نه. امّا آنچه در استطاعت آید آنست که: بنده را فرمودند، آنجا که گفت ربّ العزّة: إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ. جای دیگر گفت: قُلْ أَمَرَ رَبِّی بِالْقِسْطِ. و این عدل نقیض جور است که هر دو در توان بنده آید. امّا آنچه در استطاعت و توان بنده نیاید، راست داشتن دل است در مهر و دوستی با همه زنان. و این، بنده را نفرموده‌اند، از آنکه در توان وی نیست. مصطفی (ص) قسمت کرد میان زنان، و عدل و راستی در آن نگه داشت، آن گـه گفت: اللهم هذه قسمتی فیما املک فلا تأخذنی فیما لا املک»، و روی انّه قال: «اللهم هذه قسمتی فیما املک و أنت اعلم فیما لا املک».

    و از عمر خطاب روایت کنند که گفت: اللّهمّ امّا قلبی فلا املک، و امّا ما سوی ذلک فارجو ان اعدل. و عن ابی هریرة قال: قال رسول اللَّه (ص): «من کانت له امرأتان یمیل الی احدیهما عن الأخری، جاء یوم القیامة و أحد شقّیه ساقط».

    و قال انس بن مالک: اذا تزوّج البکر اقام عندها سبعا، و اذا تزوّج الثّیّب اقام عندها ثلاثا.

    کسی که بکری بزنی کند، وی را رسد که در قسمت وی را هفت شبان روز بر زنان دیگر افزونی نهد، و اگر ثیّب باشد سه شبانروز، آن گـه بقسمت و عدل میان ایشان باز شود.

    و زنان ذمّیّات و آزادگان مسلمانان در قسمت یکسان‌اند، و آزاد زن را دو شب است و کنیزک را یک شب. وَ إِنْ تُصْلِحُوا یعنی: بالعدل فی القسمة بینهنّ، و تَتَّقُوا الجور، فَإِنَّ اللَّهَ کانَ غَفُوراً رَحِیماً لما ملت الی الّتی تحبّها بقلبک، بعد العدل فی القسمة.

    وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ چون حدیث صلح رفته بود، و ذکر اجتماع بر سبیل جواز، از پس آن در فراق سخن گفت، و رخصت داد، تا اگر آن پیر زن بصلح سر در نیارد، و جز تسویت طلب نکند، از یکدیگر بطلاق جدا شوند، و ربّ العزّة ایشان را وعده داد که از فضل خویش هر دو را بی‌نیاز کند، و روزی دهد: آن زن را از شوی دیگر، و این مرد را از زنی دیگر.

    گویند: مردی پیش مصطفی (ص) آمد، و عزب بود، و از تنگی روزی و معیشت شکایت کرد. مصطفی او را گفت که: زنی بخواه تا روزیت فراخ شود. یعنی بحکم این آیت که اللَّه گفت: إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ. دیگری آمد که زن داشت، و از تنگی معیشت و روزی شکایت کرد. مصطفی (ص) گفت او را که: زن طلاق ده تا روزیت فراخ شود. یعنی بحکم این آیت که اللَّه گفت: وَ إِنْ یَتَفَرَّقا یُغْنِ اللَّهُ کُلًّا مِنْ سَعَتِهِ.

    وَ کانَ اللَّهُ واسِعاً یعنی: لجمیع خلقه فی الرّزق و الفضل، حَکِیماً فیما حکم و وعظ.

    وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ الآیة میگوید: خدایراست هر چه در آسمان‌اند از فریشتگان، و هر چه در زمین‌اند از خلقان. وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ امّتهای گذشته‌اند، و کتابداران پیشینه از تورات و انجیل، و هر چه بود از کتب. وَ إِیَّاکُمْ خطاب امّت محمد است، یعنی ایشان را که پیش از شما کتاب دادند، ایشان را و شما را ای امّت محمد، اندرز کردیم: ایشان را در کتب ایشان، و شما را در کتاب شما یعنی قرآن، أَنِ اتَّقُوا اللَّهَ یعنی: وحّدوا اللَّه، که خدای را یگانه دانید، و بمعبودی یگانه شناسید. وَ إِنْ تَکْفُرُوا و اگر نکنید، و توحید بپوشید، و جحود آرید، فَإِنَّ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کانَ اللَّهُ غَنِیًّا حَمِیداً بحقیقت دانید که هر چه در هفت آسمان و هفت زمین است، همه ملک و ملک اوست، همه رهی و بنده وی است، همه ساخته و صنع وی است، و آن گـه از طاعت همه بی‌نیاز است، وز ستایش همه پاک ستوده خود است و بی‌نیاز بجلال خود.

    وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی‌ بِاللَّهِ وَکِیلًا ای: دافعا و مجیرا حافظا علی خلقه شهیدا.

    إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ أَیُّهَا النَّاسُ الآیة این خطاب مشرکان و منافقان است.

    میگوید: اگر اللَّه خواهد مرگ بر شما گمارد، و همه را نیست گرداند، و باز قومی دیگر آرد از شما مطیع‌تر و بهتر، یعنی مسلمانان و امّت احمد. و همین کرد ربّ العالمین جلّ جلاله، که در عهد رسول خدا جهان همه کفر و معصیت داشت، پس علم اسلام آشکارا گشت، و کفر با طیّ ادبار خود شد، و جهان همه از نور اسلام روشن گشت.

    قال ابو هریرة: لمّا نزلت هذه الآیة ضرب رسول اللَّه (ص) ظهر سلمان، فقال: «هم قوم هذا» یعنی: عجم فارس.

    مَنْ کانَ یُرِیدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللَّهِ ثَوابُ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ میگوید: هر که بفرائض اعمال، دنیا خواهد، اللَّه تعالی آنچه خواهد از دنیا بوی دهد، یا آنچه خواهد از وی دفع کند در دنیا، امّا در آخرت وی را هیچ ثواب نبود. و هر که بفرائض اعمال ثواب آخرت خواهد، ربّ العالمین آنچه وی را بکار آید از دنیا بوی دهد، و آنچه بنده خواهد از جلب منفعت و دفع مضرّت از وی باز نگیرد، و آن گـه وی را در آخرت نصیب بود بهشت جاودان و نعمت بیکران، ربّ العالمین بر نیّت آخر، هم دنیا دهد، و هم عقبی، امّا بر نیّت دنیا آخرت ندهد. رسول خدا گفت: «المؤمن نیّته خیر من عمله، و عمل المنافق خیر من نیّته، و کلّ یعمل علی نیّته».

    قیل: هذه الآیة وعید للمنافقین، و قیل: حضّ علی الجهاد، و ثواب الدّنیا هو الغنیمة بالجهاد.

    یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ مفسّران گفتند: این آیت در شأن مردی آمد که بنزدیک وی گواهی بود بر پدر وی، و میترسید که اگر آن گواهی بدهد، اجحافی باشد بمال وی، و درویشی وی بیفزاید. و گویند که: در شأن ابو بکر صدّیق فرو آمد که کسی را بر پدر وی ابو قحافه حقّی بود، و وی گواه بود. میگوید: ای شما که مؤمنان‌اید! کُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ ای: قوّالین بالعدل فی الشّهادة، در گواهی دادن گویندگان بعدل باشید، راستی نگه دارید، گواهی که دهید خدای را دهید، از بهر صاحب حقّ، و باز مگیرید، اگر چه آن گواهی بر نفس شما باشد، یا بر پدر و مادر، یا بر خویش و پیوند، و بدان منگرید که آن کس که بر وی گواهی میدهید، توانگرست یا درویش: توانگر را از بهر توانگری محابا مکنید، و بر درویش از بهر درویشی نبخشائید، کار هر دو باللّه فرو گذارید، که اللَّه بدیشان از شما سزاوارتر، و آنچه اللَّه ایشان را خواهد نیکوتر.

    فَلا تَتَّبِعُوا الْهَوی‌ أَنْ تَعْدِلُوا شما بر پی دل خواست خود مروید، تا جور کنید و از حق بگردید. «و ان تلوا» بیک واو و ضمّ لام قراءت شامی و حمزه است، از ولی یلی ولایة، یقال: و لیت الشی‌ء اذا تولّیته، و اقبلت علیه، فولایة الشّی‌ء اقبال علیه، و هو خلاف الاعراض عنه. و المعنی: ان تقبلوا او تعرضوا. باقی قرّاء إِنْ تَلْوُوا خوانند بدو واو و سکون لام، من لوی یلوی لیّا، و هو من لیّ القاضی و اعراضه لأحد الخصمین علی الآخر، او من لیّ الشّهادة، و هو تحریفها، او من لیّ الغریم، و هو مدافعته و مماطلته. یقال: لویته حقّه ای دافعته، چون از مدافعت بود معنی آن باشد که: و ان تدافعوا فی اقامة الشّهادة او تعرضوا عنها فتکتموها.

    میگوید: اگر در گواهی دادن مدافعت کنید، و روزگار در پیش افکنید، یا خود انکار کنید، و پنهان دارید، و از آن اعراض کنید. معنی دیگر: «و ان تلوا» و اگر بپیچانید گواهی و سخن، أَوْ تُعْرِضُوا یعنی عن اللَّه، و تقوموا بالشّهادة، یا روگردانید از پیچ و گواهی بدهید، هر چون که کنید اللَّه بدان دانا است و آگاه، یجازی المحسن باحسانه و المسی‌ء باساءته.

    ابن عباس گفت: این آیت در شأن قاضیان آمد که پیچ در روی خویش آرند، و از یک خصم اعراض کنند. مصطفی (ص) چون این آیت فرو آمد، گفت: «من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلیقم شهادته علی من کانت، و من کان یؤمن باللّه و الیوم الآخر فلا یجحد حقّا هو علیه، و لیؤدّه عفوا و لا یلجئه الی سلطان و خصومته، لیقتطع بها حقّه، و انّما رجل خاصم الیّ فقضیت له علی اخیه بحقّ لیس هو له علیه، فلا یأخذه و انّما أقطع له قطعة من جهنّم».

    و قیل لعمار بن یاسر: ایّ النّاس احکم؟ قال: الّذی یحکم للنّاس کما یحکم لنفسه، و قال ابن عباس (رض): انّما ابتلی سلیمان بن داود بما ابتلی به، لأنّه تقدّم الیه خصمان، فهوی أن یکون الحقّ لاحدیهما. و قال عبد اللَّه بن عمر: جاء خصمان الی عمر، فجلسنا الیه، و فی قلبه علی احد الخصمین شی‌ء، فأقامهما، ثمّ جلسا مرّة اخری، فأقامهما، ثمّ جلسا الیه الثّالثة، ففصل بینهما، و قال: انّهما جلسا الیّ و فی قلبی علی احد الخصمین شی‌ء، فکرهت ان افضل الحکم علی ذلک، فأقمتهما، ثمّ جلسا الثّانیة، و قد ذهب بعض ما فی قلبی، فأقمتهما ثمّ جلسا الثّالثة، و لا ابالی لأیّ الخصمین کان، فقضیت.

    وَ لَوْ عَلی‌ أَنْفُسِکُمْ اگر کسی گوید: شهادت بر خویشتن چونست؟ جواب آنست که: حق دیگری بر خود واجب شناسد، و بدان اقرار دهد. ابن عباس گفت: امروا ان یقولوا الحقّ و لو علی انفسهم.
     

    فاطمه صفارزاده

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/02/22
    ارسالی ها
    9,452
    امتیاز واکنش
    41,301
    امتیاز
    901
    محل سکونت
    Mashhad
    قوله تعالی: وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ الآیة ربّ العالمین خدای جهانیان، و کردگار نهان دان، جلّ جلاله و تقدّست اسماءه و تعالت صفاته، درین آیت مخلصان را میستاید، و اخلاص در اعمال میپسندد. و اوّل کسی که جامه اخلاص در سر کعبه عمل کشید مصطفی بود که گفت: «انّما الأعمال بالنّیّات».

    این روش اخلاص در اعمال همچون روش رنگ است در گوهر، چنان که گوهر، بی‌کسوت رنگ، سنگی باشد بی‌قیمت، عمل بی‌اخلاص جان کندنی است بی‌صواب.

    معروف کرخی قدّس اللَّه روحه خویشتن را بتازیانه زدی، و گفتی: یا نفس اخلصی تخلصی، اخلاص کن تا خلاص یابی. گفته‌اند: علم تخم است، و عمل زرع است، و آب آن اخلاص. کار اخلاص دارد، و رستگاری در اخلاص است، و سعادت ابد در اخلاص است، امّا اخلاص خود عزیز است، نه هر جایی فرود آید، نه بهر کسی روی نماید.

    ربّ العزّة گفت: سرّ من سرّی استودعته قلب من احببت من عبادی.

    در بنی اسرائیل عابدی بود، وی را گفتند: در فلان جایگه درختی است که قومی آن را میپرستند. آن عابد را از بهر خدا و تعصّب دین خشم گرفت، از جای برخاست، تبر بر دوش نهاد، و رفت تا آن درخت از بیخ بردارد، و نیست گرداند.

    ابلیس بصفت پیری براه وی شد، از وی پرسید که کجا میروی؟ گفت: بفلان جایگه تا آن درخت بر کنم. گفت: رو بعبادت خود مشغول باش، که این از دست تو بر نخیزد، با وی بر آویخت، ابلیس بافتاد، و عابد بر سـ*ـینه وی نشست. ابلیس گفت: دست از من باز گیر، تا ترا یک سخن نیکو بگویم. دست از وی بداشت. ابلیس گفت: ای عابد خدای را پیغامبران هستند، اگر این درخت بر میباید کند، پیغامبری را فرماید تا برکند، ترا بدین نفرموده‌اند. عابد گفت: نه، که لا بد است بر کندن این درخت.

    و من ازین کار بازنگردم تا تمام کنم. دیگر باره بهم بر آویختند، و عابد به آمد، و ابلیس بیفتاد. ابلیس گفت: ای جوانمرد! تو مردی درویشی، و مؤنت تو بر مردمان است، چه باشد که این کار در باقی کنی که بر تو نیست، و ترا بدان نفرموده‌اند، و من هر روز دو دینار در زیر بالین تو کنم، هم ترا نیک بود هم عابدان دیگر را، که بر ایشان نفقه کنی. عابد درین گفت وی بماند. با خود گفت: یک دینار بصدقه دهم، و یک دینار خود بکار برم بهتر از آنکه این درخت بر کنم، که مرا بدین نفرموده‌اند، و نه پیغامبرم، تا بر من واجب آید. پس باین سخن بازگشت. دیگر روز بامداد دو دینار دید در زیر بالین خود. بر گرفت. روز دیگر همچنین تا روز سیوم که هیچ چیز ندید. خشم گرفت. تبر برداشت، و رفت تا درخت بر کند، ابلیس براه وی آمد، و گفت: ای مرد ازین کار برگرد که این هرگز از دست تو بر نخیزد. بهم بر آویختند، و عابد بیفتاد، و بدست ابلیس عاجز گشت، و ابلیس قصد هلاک وی کرد. عابد گفت: مرا رها کن تا باز گردم، لکن با من بگو که اوّل چرا من به آمدم، و اکنون تو به آمدی؟ گفت: از آنکه در اوّل از بهر خدای برخاستی، و دین خدای را خشم گرفتی، ربّ العزّة مرا مسخّر تو کرد. هر که برای خدا باخلاص کاری کند، مرا بر وی دست نبود. اکنون از بهر طمع خویش و از بهر دنیا خشم گرفتی، تابع هوای خود شدی، لا جرم بر من برنیامدی، و مقهور من گشتی.

    مصطفی (ص) را پرسیدند که اخلاص چیست؟ گفت: آنکه گویی: ربّی اللَّه، ثم تستقیم کما امرت.

    وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ واسطی گفت: و هو محسن، معنی آنست که: و هو یحسن ان یسلم وجهه للَّه. میگوید: راه پاک و دین نیکو آن کس راست که روی خود فرا حق کند، و نیک داند و شناسد این روزی فرا حق کردن، و اخلاص بجای آوردن که نه هر کسی که بدرگاه سلطان رسد، وی ادب حضرت شناسد.

    آن گـه گفت: وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً اشارتست بدانکه این حالت ابراهیم (ع) است که روی بحق نهاد، و ادب حضرت بجای آورد، خود را نصیبی نگذاشت. همه درباخت: هم نفس، و هم مال، و هم فرزند. نفس خود درباخت رضاء حق را، فرزند درباخت اتّباع فرمان او را، و مال درباخت شفقت بر خلق او را. لا جرم ربّ العزّة او را بستود، و خلیل خود خواند، گفت: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا

    روی انّ اللَّه تعالی اوحی الیه: انت خلیلی و أنا خلیلک، فانظر ان لا اطّلع فی شرک و قد تعلّقت بغیری، فاقطع خلّتک عنّی.

    و گفته‌اند که: چون ربّ العزّة رقم خلّت بر وی کشید، و این ندا در عالم داد که: وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا، فریشتگان آواز بر آوردند که خداوندا! چه کرد ابراهیم که با وی این کرامت کردی؟ و از جهانیان این تخصیص وی آمد؟ فرمان آمد که: ای جبرئیل پرهای طاؤسی فرو گشای، و از ذروه سدره بقمّه آن کوه رو، و نام ما بسمع او رسان. جبرئیل بیامد، و در پس آن کوه ایستاد، و خلیل را سیصد گله گوسفند بود، با هر گله سگی، و قلاده زرین در گردن وی. جبرئیل آواز بر آورد که: یا قدّوس!. خلیل از لذّت آن سماع بیهوش گشت، از پای درآمد، گفت: ای گوینده، یک بار دیگر باز گوی، و این گله گوسفند باین سگ و قلاده زرین ترا. جبرئیل یک بار دیگر آواز برآورد که: یا قدّوس! خلیل در خاک تمرّغ میکرد، و چون مرغ نیم بسمل میگفت: یک بار دیگر باز گوی و این گله دیگر ترا، و أنشد:

    و حدّثتنی یا سعد عنه فزدتنی

    جنونا، فزدنی من حدیثک یا سعد

    همچنین وامی‌خواست، تا سیصد گله همه بداد. آن گـه چون همه بداده بود، آن عقدها محکم‌تر گشت، عشق و افلاس بهم پیوست. خلیل آواز برآورد که: یا عبد اللّه! یک بار دیگر باز گوی و جانم ترا.

    مال و زر و چیز رایگان باید باخت

    چون کار بجان رسید، جان باید باخت.

    جبرئیل را وقت خوش گشت، پرهای طاوسی فروگشاد، گفت: اگر قصوری هست در دیده ماست، امّا ترا عشق بر کمالست، بحقّ اتّخذک خلیلا.

    وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ درین آیات سه جایگه باز گفت: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ، هر جای قومی را تنبیه است، و معنی را مخصوص. اوّل تنبیه عامّه مسلمانان است. دوم تنبیه متعبّدان و متّقیان است. سیوم تنبیه صدّیقان و خاصّگیان است. اوّل عامّه مسلمانان را گفت که: هر چه در آسمان و زمین است همه ملک و ملک من است. همه آفریده و صنع منست. علم من بهمه رسیده، و از همه آگاهم. حقها میان شما واجب کردم، و فرضها باز بریدم. زنان را و یتیمان را و مستضعفان را حقها بجای آرید، و فرموده من بکار دارید، و بمواسات و صلح کوشید. اگر نیک کنید و اگر بد، اگر صلح کنید و گر جنگ، بحقیقت دانید که من میدانم و من می‌بینم، که همه آفریده و صنع منست، آفریده و صنع من کی پنهان شود بر من: أَ لا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ.

    در آیت دیگر گفت: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ لَقَدْ وَصَّیْنَا الآیة شما که عابدان و پرهیزگاران‌اید، یکبارگی همه بکوی تقوی در آئید، و تقوی پناه خود سازید، و از راه شبهت و تهمت برخیزید. این بگفت و بفرمود، آن گـه گروهی را توفیق داد، و گروهی را در راه خذلان فرو گذاشت، و همه را آگاهی داد که من بی‌نیازم، نه از طاعت آن موفّق مرا سود، نه از معصیت آن مخذول مرا زیان. هر چه در آسمان و زمین همه ملک و ملک من، همه مقدور و مصنوع من، اگر خواستمی همه موفّق آفریدمی یا همه مخذول. کس را بر من اعتراض نه، و از حکم من اعراض نه.

    در آیت سیوم گفت: وَ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ کَفی‌ بِاللَّهِ وَکِیلًا تنبیه صدّیقان و محبّان است، که هفت آسمان و هفت زمین و هر چه در آن، همه آن منست، نه بدان آفریدم تا تو روی بدان آری، و دل بر آن نهی، که بس بآن بمانی، و از من باز مانی، لکن بدان آفریدم تا بتو نمایم، و بر نفس تو آرایم. آن گـه چون همه بگذاری، و روی بمن آری، همه در خدمت تو آرم، و همه زیر دست تو کنم. و این معنی در خبر است: یا دنیا اخدمی من خدمنی و اتعبی من خدمک و حکایت سهل تستری معروفست که: خلیفه روزگار مال فراوان بر وی عرضه کرد، هیچ نپذیرفت. یکی پرسید که چرا نپذیرفتی؟ سهل دعا کرد تا ربّ العزّة پرده از دیده آن سائل برداشت، در نگرست یک جهان گوهر و مروارید دید. آن گـه گفت: ای جوانمرد! ما را حاجت بمال خلیفه نیست، که همه جهان بفرمان ماست، و خزائن زمین بر ما عرضه می‌کنند، لکن ما خود نمی‌خواهیم.

    چه مانی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستی

    قفس بشکن چو طاؤسان یکی بر پر برین بالا

    بر وی جوهر صفرا همه کفر است و شیطانی

    گرت سوداء دین دارد قدم بیرون نه از صفرا
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا