شعر .*✦رباعیات همام تبریزی✦*.

^Fatemeh.R80

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/06/10
ارسالی ها
4,329
امتیاز واکنش
25,892
امتیاز
906
سن
22
محل سکونت
BARAN
رباعی شماره ۱

انگور و نوشید*نی را سعادت بادا
می مـسـ*ـتی و خواب را سعادت بادا
بادام شکست روغن صافی هست
گل رفت گلاب را سعادت بادا




رباعی شماره ۲

جهدی بنما تا بشناسی حق را
کانجا نخرند غلغل و بقبق را
از علم الهی که براق روح است
جز استر زینی نر احمق را




رباعی شماره ۳

ای هجر تو خون کرده جگر یاران را
از وصل تو شادی دل غم خواران را
چشمت که ازوست ملک حسن آبادان
مـسـ*ـتی ست خراب کرده هشیاران را
 
  • پیشنهادات
  • ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    رباعی شماره ۴

    از در سر زلف تو پریشانی ها
    خوی لب لعلت شکر افشانی ها
    در باغ رخت که نزهت چشم من است
    شفتالوهاست لیتنی جانیها


    رباعی شماره ۵

    ای دل که شدی در سر آن زلف به تاب
    در جایگهی خوشی مکن جنگ و عتاب
    وی دیده که تشنه ای بران در خوشاب
    گر تشنه ای از بهر چه می ریزی آب


    رباعی شماره ۶

    زنهار مبالغت مکن در هر باب
    در مذهب صاحب خرد این نیست صواب
    بر راحت معتدل مزیدی مطلب
    کز حرف زیاده می شود عذب عذاب
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    رباعی شماره ۷

    گویند که هست بی نشان آب حیات
    و اندر ظلمات است نهان آب حیات
    چون کرد عرق ز شرم رویش دیدم
    از چشمه خورشید روان آب حیات



    رباعی شماره ۸

    عشق تو که در دل آتش تیز افروخت
    دانم که به شمع سوختن او آموخت
    بروی تو شمع همچو من عاشق شد
    ناگه نفسی سرد زد و دستت سوخت



    رباعی شماره ۹

    ای چشم تو را چو من جهانی مـسـ*ـت
    در پای تو افتاده چو گیسوی تو پست
    لعل لب تو ببرد آب یاقوت
    دندان خوشت قیمت گوهر بشکست
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    رباعی شماره ۱۰

    دوشش دیدم زلف بشولیده و مـسـ*ـت
    می آمد و دسته یی گل سرخ بدست
    چون دید مرا گفت رخ زیبایم
    دیدی که چگونه رونق گل بشکست



    رباعی شماره ۱۱

    ای آنکه لبت آب حیات طرب است
    روی تو چو باده خرمی را سبب است
    جان از لب یار می ستاند لب تو
    این کاب حیات جان ستاند عجب است


    رباعی شماره ۱۲

    در آرزوی تو شمع را جان به لب است
    زان مرده و سوخته چو من روز و شب است
    ای شمع رخ تو را دو صد پروانه
    پروانه منم دست تو سوزد عجب است
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    رباعی شماره ۱۳

    با روی تو شمع برفروزد عجب است
    باحسن تو دیده بر ندوزد عجب است
    گفتی که زشمع سوخت دستم ناگاه
    خورشید که از شمع بسوزد عجب است


    رباعی شماره ۱۴

    میلت به من ای یار موافق عجب است
    مهرت به من ای نگار صادق عجب است
    عاشق دیدی در انتظار معشوق
    معشوق در انتظار عاشق عجب است


    رباعی شماره ۱۵

    ای بی خبران شکل مجازی هیچ است
    احوال فلک بدین درازی هیچ است
    برگیر به عقل پرده از چشم خیال
    تا بشناسی کاین همه بازی هیچ است
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    رباعی شماره ۱۶

    ای بی خبران شکل مجازی هیچ است
    احوال فلک بدین درازی هیچ است
    برگیر به عقل پرده از چشم خیال
    تا بشناسی کاین همه بازی هیچ است




    رباعی شماره ۱۷

    ای زلف به تاب دوست تاب تو که راست
    وی لعل خوشش برگ عتاب توکه راست
    ای چشمش اگر سوال جان خواهی کرد
    جز دادن جان دگر جواب تو که راست



    رباعی شماره ۱۸

    لب بر لب من نهاد این لطف بس است
    می گفت که با کشته خویشم هـ*ـوس است
    جان زندگیی یافت ز بوی نفسش
    معلومم شد که زندگانی نفس است
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    رباعی شماره ۱۹

    ای باد مراغه حال خویشان خون است
    وان یار مرا زلف پریشان چون است
    خون گشت دلم ز درد نادیدنشان
    گویی دل نازنین ایشان چون است




    رباعی شماره ۲۰

    ترشی تو ولیک نکته ات شیرین است
    یک نکته تو لایق صد تحسین است
    چون نکته شنیدم از دهانت گفتم
    دری که ز کون خر بیفتد این است




    رباعی شماره ۲۱

    گفتم که مگر رای تو فرزانگی است
    رفتیم و هنوز سر بیگانگی است
    هر حیله که در تصور عقل آید
    کردیم کنون نوبت دیوانگی است
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    رباعی شماره ۲۲

    تا هر کست ای شانه نگیرد در دست
    کوتاه کن از دو زلف آن دلبر دست
    دست دگری شکافت ای شانه سرت
    تو زلف نگار من چه پیچی در دست



    رباعی شماره ۲۳

    تبریز نکو وهر چه زانجاست نکوست
    مغزند و مپندار تو ایشان را پوست
    با طبع مخالفان موافق نشوند
    هرگز نشود فرشته با دیوان دوست



    رباعی شماره ۲۴


    ای جام لب نگار می دار به دست
    با او چو خوش آورید این کار بدست
    بادا زلب یار قدح مالامال
    کاورد به خون دل لب یار به دست
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    رباعی شماره ۲۵

    ای حور سرشت هیچ چیزت بد نیست
    وز حسن تو ماه را یکی از صد نیست
    آن چشمه که حوض کوثرش میخوانند
    گرهست دهان توست ورنی خود نیست




    رباعی شماره ۲۶

    ما را به امید زندگانی بگذشت
    دور از رویت دور جوانی بگذشت
    با این همه تازه رو و خوش میباشم
    کاخر عمرم به مهربانی بگذشت




    رباعی شماره ۲۷

    چون زرد شد از رنج گل رعنایت
    شد رنج خجل ز روی شهرآرایت
    دانست که زو دردسری یافته ای
    افتاد کنون به عذر آن در پایت
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    رباعی شماره ۲۸

    ای آب لطافت و طرب در جویت
    جان زنده کند نسیم کارد بویت
    ز انگشت نمای عاشقان در کویت
    ترسم که نشان بماند اندر رویت




    رباعی شماره ۲۹
    ای عرصه تبریز زیانت مرساد
    آسیب زمان به مردمانت مرساد
    تو همچو تنی و جان و دل هردو امام
    دردی به دل و غمی به جانت مرساد





    رباعی شماره ۳۰

    این سنگ که از آب روان می گردد
    پیوسته به سان آسمان می گردد
    نالان همه شب به سان بیماران است
    سرگردان تر ز عاشقان می گردد
     
    بالا