یادمه کلاس پنجم که بودم اون زمان زیاد چیزی در مورد عزرائیل نمیدونستم فقط شنیده بودم جون ادما رو میگیره نمیدونستم فرشته هست بعد یه مدت هم شایعه شده بود یه پیرزن ریش دار امام زمانو به شهادت میرسونه خلاصه یه شب خواب دیدم تو حیاط خوابیدم و همه وسایلای خونه خودش داره خود به خود حرکت میکنه خیلی ترسیده بودم وقتی رفتم داخل خونه یه چیزی بود سیاه شبیه سه تا سر چشم ودهنت نداشت جاش سیاهی بود گفت من عزرائیلم بعدشم یه پیرزن ریش دار پیر با عصا بود گفت من دشمن امام زمانم بعدم خندید خیلی تو خواب ترسیده بودم یهو ازخواب پریدم تو اون خونه که بودیم یادمه تو بیداری هم توسط کسایی که نمیدیدمشون اذیت میشدم
هیچ وقت جایی تنها نخواب،همیشه یکی کنارت باشه،اگر هم تنها می خوابی یه ذکری چیزی بخون این طوری خواب بد نمی بینی،من تمام این حالت های افتضاح زمانی برام به وجود اومدن که شب تو خونه تنها بودم،اگر فکر می کنی یک چیزی اذیتت می کنه همیشه آیت الکرسی بخون،از اون خونه رفتین؟
یک بار معمولا وقتی به پشت می خوابی این شکلی میشه هیچ کنترلی رو خودت نداری من یه مرد عجیب دیدم که از تو هال لبخند بزرگ به لب در عرض چند سانیه جولو در اتاقم بود سعی میکردم جیغ بکشم ولی فقط یک صدای ضعیف از گلوم خارج میشد خیلی بد بود خیلی بد!
همیشه به همون شولی میاد سراغ آدم که آدم بدش میاد من اون موقع خیلی از اجانین می تر سیدم قیافه اوندمرده هم شبیا تصورم از یک جن بود.
امید وارم واسه هیچ کس اتفاق نیفته واقعا حس بدیه کاملا ناتوانی افتضاحه
گاهی پیش میاد
ولی اگر همیشه آیت الکرسی بخونی دیگه هیچ موجود پلیدی نمی تونه اذیت کنه
منم بعد از اون ماجراها هیچ وقت دیگه تنها نخوابیدم اما یه شب یه اتفاق عجیبی برام افتاد
بختک نبود چون بیدار بودم
گاهی یادم میره آیت الکرسی بخونم
اما شبی رو به یاد ندارم که این دعا رو خونده باشم و برام مشکلی پیش اومده باشه