شعر دفتر چارلز

*SAmirA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/09
ارسالی ها
30,107
امتیاز واکنش
64,738
امتیاز
1,304
IMG_20181128_230809_908.jpg


" پدرم "

آدم خیلی عجیبی بود
وانمود می‌کرد پول داره
با این‌که با حلیم و لوبیا و سوسیس گذران می‌کردیم
وقتی برای خوردن می‌نشستیم می‌گفت:
«هیچکی نمی‌تونه این جوری بخوره».

و چون می‌خواست پول‌دار بشه
یا چون واقعاً فکر می‌کرد پول‌داره
همیشه به جمهوری‌خواه‌ها رأی می‌داد
و به هوور*(۱) در مقابل روزولت*(۲) رأی می‌داد
و کنفت می‌شد
و بعد به آلف لندن*(۳) مقابل روزولت رأی می‌داد
و باز کنفت می‌شد.
می‌گفت: «نمی‌دونم آخر عاقبت این جهان چی می‌شه،
حالا اون سرخ لعنتی دوباره اون‌جاست
و لابد بعدش روس‌ها تو حیاط پشتی‌مون جا خوش می‌کنن!»

فکر کنم پدرم باعث شد من یه ولگرد بشم.
تصمیم گرفتم اگه آدمی مثل اون می‌خواد پول‌دار بشه
پس من بایستی فقیر بشم.
و یه ولگرد شدم.
با پنج سنت و ده سنت تو اتاق‌های محقر و
رو نیمکت پارک‌ها سر می‌کردم.

گمون می‌کردم ولگردها یه چیزهایی می‌دونن.
اما فهمیدم اکثر ولگردها هم می‌خواستن پول‌دار بشن
اما توش مونده بودن.

بین پدرم و ولگردها گیر افتادم
جایی برای رفتن نداشتم
و آروم و تند رفتم اون‌جا.
هیچ‌وقت به جمهوری‌خواه‌ها رأی ندادم
هیچ‌وقت رأی ندادم.

به خاکش سپردیم
مثل چیزی غریب از زمین
مثلِ صدها هزار چیز غریب
مثل میلیون‌ها چیز غریب دیگه،
تلف شد.


#چارلز_بوکوفسکی
برگردان: #دومان_ملکی


*1.Herbert Clark Hoover (1874-1964)
سیاستمدار جمهوری‌خواه امریکایی و سی و یکمین رئیس جمهور ایالات متحده.
*2. Roosevelt Theodire (1919-1958)
سیاستمدار جمهوری‌خواه امریکایی و بیست و ششمین رئیس جمهور ایالات متحده.
*3.Alf Landon (1887-1987)
سیاستمدار جمهوری‌خواه امریکایی و بیست و ششمین فرماندار کانزاس.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    ۲۰۱۸۰۳۱۲_۱۵۵۵۰۶.png

    یکهو اتاق پر از نور شد و صدای تلق‌تلق و غرش آمد. خط ریل قطار درست هم‌سطح پنجره‌ی اتاقم بود. مترو هم آنجا ایستاده بود. ردیف چهره‌های نیویورکی برگشته بودند و نگاهم می‌کردند. قطار چند لحظه ایستاد و دوباره به راه افتاد. همه جا تاریک بود. دوباره اتاق پر از نور شد. به چهره‌ها نگاه کردم، این تصویر مثل وهمی از جهنم دوباره و دوباره تکرار شد. هر قطار پر از مسافری که می‌رسید، چهره‌های داخلش رشت‌تر، دیوانه‌تر و بی‌رحم‌تر از قبلی بود.

    #هزار_پیشه
    #چارلز_بوکفسکی
     

    ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    photo_2018-12-11_15-27-08.jpg

    تلاش برای خوب زندگی کردن با شخصی که متنفرید، شما تمدن می نامید.
    من آن را تقلب می نامم. به خاطر همین ما اختلاف نظر داریم
    #چارلز بوکوفسکی


    .Nefret ettiğin insanla iyi geçinme çabasına
    siz medeniyet diyorsunuz.
    Ben sahtekarlıj diyorum.O sebeple anlaşamıyoruz
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    ۲۰۱۸۰۳۱۲_۱۵۵۴۵۱.png

    من کسی بودم که در انزوا شکوفا می‌شد، بدون آن شبیه کس دیگری بودم که بی‌آب و غذا مانده. هر روزی که تنها نبودم ضعیفم می‌شدم. به تنهایی‌ام افتخار نمی‌کردم؛ اما بهش وابسته بودم. تاریکی اتاق برای من مثل نور خورشید بود. کمی نوشیدم.

    #هزار_پیشه
    #چارلز_بوکفسکی
     

    کوکیッ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/04
    ارسالی ها
    20,571
    امتیاز واکنش
    157,354
    امتیاز
    1,454
    محل سکونت
    میآن گیسـوآن شالیــزآر🌾
    20181211_193905.png

    روزی هشت ساعت از وقتت را تحویل رئیس می‌دادی، و همیشه او باز بیشتر می‌خواست. برای مثال هم شده، هیچ وقت بعد از شش ساعت کار نمی‌فرستادت خانه. چون آن وقت ممکن بود فرصت فکر کردن داشته باشی.

    #هزار_پیشه
    #چارلز_بوکفسکی
     

    *SAmirA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/09
    ارسالی ها
    30,107
    امتیاز واکنش
    64,738
    امتیاز
    1,304
    او گفت : هیچ چیز درست نیست
    قیافه‌ی آدم‌ها، آهنگ‌ها، کلمه‌هایی که نوشته می‌شوند
    او گفت : هیچ چیز درست نیست
    تمام چیزهایی که یادمان دادند، عشق‌هایی که دنبال‌شان رفتیم
    جوری که زندگی می‌کنیم و می‌میریم
    هیچ‌وقت درست نبودند
    حتی نزدیک به درستی هم نبودند
    زندگی‌هامان، یکی پس از دیگری،
    به اسم تاریخ روی هم تلنبار می‌شوند
    انقراض تمام گونه‌ها
    نابودی هر راه و روشی
    او گفت : اصلاً درست نیست
    حتی نزدیک به درستی هم نیست
    گفتم : مگر خودم نمی‌دانم ؟
    از جلوِ آینه کنار رفتم
    صبح بود، عصر بود، شب بود
    چیزی عوض نشد
    چیزی در زندان، توان عوض شدن ندارد.

    #چارلز_بوکوفسکی
    سوختن در آب، غرق شدن در آتش

     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا